رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۶۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
فرقان
فرقان ز دل پاک برون می‌آید
چون نور ز اعماق درون می‌آید
آن را که بود دیده‌ی دل روشن و پاک
حق از دل شب، رهنمون می‌آید

 

باسمه تعالی

فرقان – شرح و تفسیر هر مصرع

مصرع اول:

فرقان ز دل پاک برون می‌آید

  • فرقان در اینجا به معنای قدرت تشخیص حق از باطل و بصیرت عرفانی است.
  • این بصیرت از دل پاک و تزکیه‌شده سرچشمه می‌گیرد، یعنی کسی که نفس خود را از آلودگی‌ها پاک کرده باشد، به این قدرت تمییز دست می‌یابد.
  • اشاره دارد به آیه قرآن: "إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا" (انفال: ۲۹)، که نشان می‌دهد تقوا زمینه‌ساز فرقان است.

مصرع دوم:

چون نور ز اعماق درون می‌آید

  • فرقان مانند نوری درونی است که از عمق وجود انسان سرچشمه می‌گیرد.
  • این نور در واقع الهامات الهی، معرفت قلبی و اشراق عرفانی است که انسان را از تاریکی‌های جهل بیرون می‌آورد.
  • تاکید بر این دارد که حقیقت در درون انسان نهفته است و با خودشناسی و تزکیه، این نور شکوفا می‌شود.

مصرع سوم:

آن را که بود دیده‌ی دل روشن و پاک

  • کسی که چشم دلش روشن و پاک باشد، یعنی از غبار گناه، خودبینی و دلبستگی‌های دنیوی پاک شده باشد، به فرقان دست می‌یابد.
  • "دیده‌ی دل" اشاره به بصیرت قلبی و ادراک شهودی دارد که در عرفان اسلامی بسیار مورد توجه است.
  • در حدیثی از پیامبر (ص) آمده است: "المؤمن ینظر بنور الله" (مؤمن با نور خدا می‌بیند)، که نشان‌دهنده همین بینش عرفانی است.

مصرع چهارم:

حق از دل شب، رهنمون می‌آید

  • دل شب نماد ظلمت، جهل و گمراهی است.
  • حق (حقیقت الهی) در دل این تاریکی‌ها، مانند نوری که راه را نشان می‌دهد، ظاهر می‌شود.
  • "رهنمون" یعنی هدایت‌کننده، که به نقش فرقان در راهنمایی انسان به سوی حقیقت اشاره دارد.
  • این مصرع تأکید دارد که حتی در سخت‌ترین تاریکی‌ها، اگر کسی چشم دلش روشن باشد، هدایت الهی او را به سوی نور می‌کشاند.

نتیجه‌گیری:

این رباعی یک پیام عرفانی عمیق دارد که می‌گوید فرقان، یعنی قدرت تشخیص حق از باطل، از درون انسان و پاکی قلب او سرچشمه می‌گیرد. هر کسی که قلبش صاف باشد، حقیقت را می‌بیند، حتی اگر در تاریکی‌های دنیا باشد، زیرا نور حق همیشه هدایتگر است.

 

فرقان در عرفان: حقیقت و جایگاه آن در سلوک عرفانی

فرقان در عرفان اسلامی به معنای قدرت تمییز و تشخیص میان حق و باطل، نور و ظلمت، هدایت و ضلالت است. این مفهوم، برخاسته از تعالیم قرآنی و سلوک عرفانی است و در مسیر تزکیه و تصفیه نفس به دست می‌آید.

۱. مفهوم لغوی و اصطلاحی فرقان

واژه "فرقان" از ریشه "فرق" به معنای جداسازی و تمایز است. در اصطلاح عرفانی، فرقان قدرتی الهی است که فرد را قادر می‌سازد تا میان حقیقت و وهم، صدق و کذب، و خیر و شر تمایز قائل شود.

۲. فرقان در قرآن کریم

فرقان در آیات متعددی از قرآن ذکر شده است که نشان‌دهنده جایگاه ویژه آن در هدایت انسان است:

  • سوره انفال، آیه ۲۹:
    «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا...»
    (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر تقوا پیشه کنید، خداوند برای شما فرقان قرار می‌دهد.)

    این آیه بیانگر این است که فرقان نتیجه تقوا و پرهیزکاری است.

  • سوره فرقان، آیه ۱:
    «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ...»
    (بزرگ و خجسته است کسی که فرقان را بر بنده‌اش نازل کرد...)

    در این آیه، قرآن به عنوان "فرقان" معرفی شده است، زیرا راهنمای تمایز بین حق و باطل است.

۳. فرقان در عرفان و سلوک معنوی

در عرفان اسلامی، فرقان نوعی بینش و ادراک شهودی است که عارف پس از طی مراحل سیر و سلوک به آن دست می‌یابد. این مقام نتیجه تزکیه نفس، مراقبه و مجاهدات روحی است.

مراحل رسیدن به فرقان:
۱. تقوا و تزکیه نفس: انسان باید از آلودگی‌های روحی و نفسانی پاک شود.
۲. معرفت و سلوک: سالک با مجاهدت‌های عرفانی و ریاضات معنوی به بصیرت باطنی دست می‌یابد.
3. یقین و اشراق: با استمرار در ذکر، عبادت و تفکر، سالک به حقیقت اشیا آگاه می‌شود.
4. فرقان و شهود: در این مرحله، شخص قادر است حق را از باطل بی‌هیچ تردیدی تشخیص دهد.

۴. تفاوت فرقان با مفاهیم دیگر

  • عرفان: تجربه شهودی حقیقت و رسیدن به مقام یقین.
  • برهان: استدلال عقلی برای درک حقیقت.
  • فرقان: حالتی میان برهان و عرفان که موجب بصیرت و تشخیص می‌شود.

۵. نتیجه‌گیری

فرقان در عرفان، نتیجه تقوا، تزکیه نفس و درک شهودی حقیقت است که به سالک قدرت تشخیص میان حق و باطل را می‌بخشد. این مقام یکی از نشانه‌های کمال عرفانی است و افرادی که به آن می‌رسند، در تاریکی‌های دنیا گمراه نمی‌شوند و به روشنی حقیقت دست می‌یابند.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نقطه وحدت


نقطه ی وحدت
این کثرت و اَشکال، همه یک نقطه است
راز ازل و ابد، هزاران نکته است
گر پرده بیفتد ز رخسار جهان
در عالم غیب، جلوه ای از کعبه است

 

شرح و تفسیر رباعی «نقطه ی وحدت»

این رباعی با مفاهیم عمیق عرفانی به بیان یکی از اصول بنیادین در عرفان و فلسفه الهی می‌پردازد: وحدت در کثرت و تجلیات الهی. در ادامه به شرح و تفسیری دقیق‌تر از هر مصراع پرداخته می‌شود:


۱. مصراع اول: «این کثرت و اَشکال، همه یک نقطه است»

  • کثرت و اشکال اشاره به تنوع و تعدد موجودات و پدیده‌های جهان دارند. این تنوع از نظر ظاهری و به‌طور عقلانی گاهی ممکن است به نظر برسد که هر چیزی موجودی مستقل و جدا از دیگری است.
  • اما در عالم عرفان، کثرت در حقیقت آینه‌ای است برای نمایش وحدت. به عبارت دیگر، تمامی این اشکال و تنوع‌ها در نهایت به یک حقیقت واحد باز می‌گردند.
  • نقطه به‌عنوان نماد حقیقت واحد و اصل اولیه در نظر گرفته می‌شود. این نقطه، همان حقیقتی است که در پس تمام این کثرت‌ها وجود دارد.
  • در عرفان اسلامی، این «نقطه» می‌تواند اشاره به حضرت حق یا ذات الهی باشد که در پس هر پدیده‌ای در حال تجلی است. به بیان ساده‌تر، تمامی اشکال ظاهری جهان در نهایت بازتابی از همان حقیقت واحد هستند.

۲. مصراع دوم: «راز ازل و ابد، هزاران نکته است»

  • راز ازل و ابد به مفاهیم زمانی اشاره دارند که در بسیاری از مکاتب عرفانی به‌عنوان مفاهیمی غیرمادی و متعالی در نظر گرفته می‌شوند. ازل به معنای آغاز بی‌پایان و ابد به معنای پایان ناپذیر است.
  • در این مصراع، شاعر بیان می‌کند که این راز در پشت این زمان و مکان‌های ظاهری نهفته است و هر چه از این راز کشف شود، همانطور که در اشکال گوناگون جهان تجلی یافته است، هزاران نکته و معنی در آن نهفته است. این اشاره به اوج کثرت در وحدت است.
  • این «هزاران نکته» می‌تواند به معنای درک‌های متفاوت از حقیقت الهی باشد. هر کسی با توجه به درک خود از حقیقت، جنبه‌ای از آن را می‌بیند، اما در اصل همه به یک حقیقت واحد برمی‌گردند.

۳. مصراع سوم: «گر پرده بیفتد ز رخسار جهان»

  • در این بخش، شاعر به برداشتن پرده‌ها اشاره می‌کند که معمولاً در ادبیات عرفانی به معنای کشف حقیقت و دیدن واقعیت است.
  • «رخسار جهان» به معنی ظاهر جهان است که در اصطلاح عرفانی، پرده‌ای است که بر حقیقت الهی و معنای نهفته در پشت پدیده‌ها کشیده شده است.
  • این مصراع به آشکار شدن حقیقت اشاره دارد. وقتی که پرده از این رخسار بیفتد، حقیقت واقعی جهان نمایان می‌شود.

۴. مصراع چهارم: «در عالم غیب، جلوه ای از کعبه است»

  • در این مصراع، عالم غیب به جهان ماوراء و غیرمادی اشاره دارد. این عالم، جایی است که تمامی حقیقت‌ها و تجلیات الهی در آن به صورت کامل و بدون هیچ‌گونه حجاب و پوششی آشکار است.
  • جلوه‌ای از کعبه به معنای آینه‌ای از حقیقت الهی است که در کعبه، به‌عنوان مرکز عبادت و توجه به خداوند، تجلی پیدا کرده است. کعبه در عرفان به‌عنوان نمادی از مرکز جهان و محل تقرب به خدا شناخته می‌شود.
  • در اینجا، شاعر می‌خواهد بگوید که در عالم غیب، تمام این کثرت‌ها و شکل‌ها که در جهان مادی وجود دارند، در یک تجلی واحد به نام کعبه (نماد حقیقت واحد) در می‌آیند.

نتیجه‌گیری:

این رباعی بیانگر وحدت در کثرت و تجلیات الهی است. جهان با تمام اشکال و پدیده‌های ظاهری‌اش در حقیقت بازتابی از یک حقیقت واحد است. پرده‌هایی که در دنیای مادی بر حقیقت الهی کشیده شده، زمانی که کنار بروند، در نهایت یک حقیقت بیشتر نخواهیم داشت که همان خداوند است، که در نمادهایی مانند کعبه تجلی می‌کند. به‌طور خلاصه، این شعر در پی این است که تمامی اشکال و کثرت‌ها در حقیقت به یک اصل واحد بازمی‌گردند و تجلیات الهی در دنیای غیب در مرکز وحدت وجود دارند.

 

نقطه وحدت در عرفان: تعریف، مفاهیم و جایگاه آن در سیر و سلوک

نقطه وحدت در عرفان اسلامی، یکی از اساسی‌ترین مفاهیم هستی‌شناختی و معرفتی است که به اصل یگانگی وجود اشاره دارد. این مفهوم، بیانگر آن است که تمام کثرت‌های عالم، از حقیقتی واحد سرچشمه می‌گیرند و در نهایت به همان بازمی‌گردند. نقطه وحدت، همان حقیقت مطلق و وجود ناب است که در نظام فکری عرفای بزرگی چون ابن عربی، مولانا، حافظ، عین‌القضات همدانی و ملاصدرا به اشکال مختلف توصیف شده است.

۱. تعریف نقطه وحدت

نقطه وحدت، حقیقت یگانه‌ای است که اصل و منشأ تمام موجودات عالم به‌شمار می‌رود. در نگاه عرفانی، این نقطه همان وجود مطلق (حق تعالی) است که در تجلیات مختلف، به‌شکل کثرت‌های جهان ظهور می‌یابد. این نقطه، حقیقتی بسیط، نامتناهی، غیرمتکثر و واحد است که همه چیز از آن آغاز می‌شود و به آن بازمی‌گردد.

ابن عربی در نظریه وحدت وجود، تأکید دارد که جز خداوند هیچ چیزی به‌طور مستقل وجود ندارد و تمام مخلوقات، تجلیات و شئونات او هستند. در این نگاه، جهان هستی مانند پرتوهای خورشید است که همه از یک منبع سرچشمه گرفته‌اند.

۲. ارتباط نقطه وحدت با مفاهیم عرفانی دیگر

نقطه وحدت، در عرفان با چندین مفهوم کلیدی دیگر پیوند دارد:

۲.۱. وحدت وجود و نقطه وحدت

  • ابن عربی معتقد است که «الوجود واحد» یعنی وجود، حقیقتی یگانه است که در مظاهر گوناگون تجلی کرده است.
  • تمام موجودات عالم، جلوه‌های گوناگون آن نقطه وحدت هستند و تفاوت آنها، تنها در نحوه‌ی تجلی است.
  • همان‌طور که نور خورشید از یک منبع می‌آید ولی به رنگ‌های مختلف دیده می‌شود، تمام هستی از حقیقت واحد برخاسته ولی به‌صورت کثرت دیده می‌شود.

۲.۲. فناء فی الله و بقاء بالله

  • نقطه وحدت، همان مقصد نهایی سلوک عرفانی است.
  • عارف با پیمودن مراحل سیر و سلوک، از کثرت به وحدت می‌رسد و در نهایت به حقیقت یگانه‌ی هستی دست می‌یابد.
  • در این مقام، سالک به "فناء فی الله" می‌رسد، یعنی خود را جدا از خداوند نمی‌بیند و در او محو می‌شود.

۲.۳. نقطه وحدت و عشق الهی

  • بسیاری از عرفا معتقدند که نقطه وحدت، همان عشق الهی است که تمام موجودات را به سوی خود می‌کشاند.
  • مولانا می‌گوید:
    عاشقان را شد مدام، اندر دل و جان والسلام
    کز عدم‌ها سوی هستی می‌کشد عشقش عنان
  • در این دیدگاه، عشق، نیرویی است که تمام هستی را از کثرت به وحدت می‌رساند.

۳. نقطه وحدت در تجربه عرفانی

در عرفان، نقطه وحدت نه فقط یک مفهوم نظری، بلکه یک حقیقت تجربی است که عارف در سیر و سلوک خود به آن می‌رسد. این تجربه با مراحلی مانند کشف، شهود، و فناء همراه است.

۳.۱. رسیدن به نقطه وحدت از طریق چشم بصیرت

  • قرآن کریم می‌فرماید: "وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ" (ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم – سوره ق، آیه 16).
  • اما بسیاری از انسان‌ها به دلیل حجاب‌های نفسانی و حواس ظاهری، این حقیقت را درک نمی‌کنند.
  • با تزکیه‌ی نفس، عارف می‌تواند به چشم بصیرت دست یابد و حقیقت وحدت را در پس کثرت‌های عالم مشاهده کند.

۳.۲. نقطه وحدت در فنا و بقا

  • وقتی عارف به نقطه وحدت می‌رسد، درک می‌کند که تمام هستی جلوه‌ای از حق تعالی است.
  • این مرحله، همان فناء فی الله است، جایی که عارف دیگر خود را به عنوان موجودی مستقل نمی‌بیند، بلکه خود را قطره‌ای در دریای وحدت می‌یابد.
  • سپس به مرحله بقاء بالله می‌رسد که در آن، عارف از دریای وحدت به عالم خلق بازمی‌گردد ولی دیگر خود را جدای از حق نمی‌بیند.

۴. نمادهای نقطه وحدت در عرفان

۴.۱. نقطه در خوشنویسی و عرفان اسلامی

  • در خوشنویسی، تمام حروف از یک نقطه آغاز می‌شوند و بر اساس گسترش همین نقطه شکل می‌گیرند.
  • در عرفان، این نقطه نماد حقیقت واحدی است که همه چیز از آن صادر شده است.
  • بایزید بسطامی می‌گوید: "همه قرآن در بسم‌الله است، همه بسم‌الله در بای بسم‌الله، و همه بای بسم‌الله در نقطه‌ی آن، و آن نقطه منم."

۴.۲. دریا و موج: تمثیلی از نقطه وحدت و کثرت

  • مولانا می‌گوید که تمام موج‌ها از یک دریا برخاسته‌اند و در نهایت به همان دریا بازمی‌گردند.
  • این تمثیل نشان می‌دهد که موجودات عالم، جلوه‌های گوناگون همان حقیقت واحدند که پس از سیر در عالم کثرت، دوباره به وحدت بازمی‌گردند.

۵. نتیجه‌گیری: نقطه وحدت، حقیقتی که از آن آمده‌ایم و به آن بازمی‌گردیم

  • نقطه وحدت در عرفان، همان حقیقت مطلق و نامتناهی است که همه چیز از آن نشأت گرفته و در نهایت به آن بازمی‌گردد.
  • این نقطه، اصل و منشأ هستی، سرچشمه‌ی عشق، و غایت سلوک عارفانه است.
  • تمام جهان بازتاب و جلوه‌ای از این نقطه وحدت است، اما تنها کسانی که چشم بصیرت دارند، می‌توانند آن را در پس پرده‌های کثرت مشاهده کنند.

مولانا این حقیقت را چنین بیان می‌کند:

این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل کل شاه است و صورت‌ها رُسُل

یعنی همه‌ی جهان چیزی جز تجلیات عقل کل (حقیقت یگانه) نیست و اگر انسان از ظاهر بگذرد، آن وحدت مطلق را خواهد یافت.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی دایره امکان

 

دایره ی امکان
هر نقش که در دایره‌ی امکان است،
چون سایه‌ی عشق بر دل انسان است.
در چشم بصیر، گر نکو سیر کنی،
در محضر حق، عالمی پنهان است.

 

شرح و تفسیر مصرع‌ها به‌صورت جداگانه

۱. «هر نقش که در دایره‌ی امکان است،»

شرح:

  • «نقش» اشاره به هر پدیده، موجود، یا تصویری دارد که در جهان هستی وجود دارد.
  • «دایره‌ی امکان» اصطلاحی فلسفی و عرفانی است که به تمام چیزهایی که ممکن است وجود داشته باشند، اشاره دارد.
  • در فلسفه‌ی اسلامی، عالم به سه دسته تقسیم می‌شود:
    1. واجب‌الوجود (خداوند) که وجودش ضروری است.
    2. ممکن‌الوجود (مخلوقات) که وجودشان وابسته به علتی دیگر (خداوند) است.
    3. ممتنع‌الوجود که محال است وجود یابد.
  • این مصرع بیان می‌کند که هرآنچه در جهان مشاهده می‌شود، در محدوده‌ی «امکان» قرار دارد و وابسته به علتی بیرونی (یعنی خداوند) است.

۲. «چون سایه‌ی عشق بر دل انسان است.»

شرح:

  • «سایه‌ی عشق» ترکیبی عرفانی است که می‌تواند به عشق الهی اشاره داشته باشد.
  • در عرفان اسلامی، عشق نیروی اصلی خلقت است. حدیث قدسی «کنت کنزاً مخفیاً، فأحببت أن أعرف، فخلقت الخلق لکی أعرف» (من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس مخلوقات را آفریدم) بر همین ایده تأکید دارد.
  • تشبیه جهان به «سایه‌ی عشق» به این معناست که همه‌ی هستی بازتابی از عشق الهی است و حقیقت مطلق نیست، بلکه تجلی آن حقیقت است.
  • همچنین، «بر دل انسان است» نشان می‌دهد که درک این حقیقت در درون انسان ممکن است، نه فقط در جهان خارج.

۳. «در چشم بصیر، گر نکو سیر کنی،»

شرح:

  • «چشم بصیر» اشاره به بینش و ادراک عارفانه دارد، یعنی دیدگاهی که فراتر از ظاهر می‌رود و حقیقت را مشاهده می‌کند.
  • در عرفان، «چشم بصیرت» با نور الهی روشنی می‌یابد و انسان را قادر می‌سازد که حقایق را در ورای پرده‌های مادی ببیند.
  • «گر نکو سیر کنی» یعنی اگر مسیر عرفانی و فکری خود را درست طی کنی و از سطح به عمق بروی، حقیقت را درخواهی یافت.
  • این مصرع به نوعی دعوت به تفکر، تأمل و سلوک عرفانی است.

۴. «در محضر حق، عالمی پنهان است.»

شرح:

  • «محضر حق» یعنی حضور در پیشگاه خداوند، که در عرفان به مفهوم «حضور دائمی خداوند در هستی» اشاره دارد.
  • این مفهوم با آیه‌ی قرآن هماهنگ است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم – سوره ق، آیه 16).
  • «عالمی پنهان است» نشان می‌دهد که حقیقت نهایی جهان از دیدگاه ظاهری پنهان است و تنها کسانی که به مرحله‌ی بصیرت و معرفت رسیده‌اند، می‌توانند آن را درک کنند.
  • این مصراع اشاره دارد که عالم ظاهر تنها بخشی از واقعیت است و در پس آن، حقیقتی نهفته است که تنها عارفان قادر به درک آن‌اند.

جمع‌بندی کلی:

این شعر با زبانی فلسفی و عرفانی، به ماهیت امکان، عشق الهی، بصیرت و حقیقت نهفته در هستی می‌پردازد. پیام آن این است که اگر انسان با دیدگاه عارفانه به جهان بنگرد، درخواهد یافت که همه‌چیز در محضر خداوند است و حقیقتی فراتر از آنچه با چشم ظاهر دیده می‌شود، در این عالم پنهان است.

 

دایره امکان در عرفان اسلامی

دایره امکان یکی از مفاهیم مهم در عرفان اسلامی است که به مجموعه‌ی موجودات ممکن‌الوجود اشاره دارد. در نظام فکری عرفانی، هستی را می‌توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد:

  1. واجب‌الوجود: که همان ذات حق‌تعالی (خداوند) است و وجودش ذاتی، مستقل و بی‌نیاز از غیر است.
  2. ممکن‌الوجود: که همه‌ی مخلوقات و تجلیات الهی را شامل می‌شود و وجودشان وابسته به فیض و اراده‌ی خداوند است.

دایره امکان در واقع محدوده‌ی تمام آن چیزی است که در معرض وجود یافتن یا نیافتن قرار دارد. هر چیزی که ذاتاً مستلزم وجود نیست و می‌تواند موجود باشد یا نباشد، در زمره‌ی ممکنات قرار می‌گیرد. به تعبیر عرفانی، عالم خلقت درون دایره امکان قرار دارد و تنها ذات الهی در ورای آن است.


مراتب دایره امکان

از دیدگاه عرفانی، دایره امکان شامل همه‌ی تعینات و مراتب وجودی است که از حضرت حق صادر می‌شوند. این مراتب به ترتیب از بالاترین تا پایین‌ترین سطح شامل موارد زیر است:

1. تعین اول (حضرت واحدیت)

  • این مرتبه همان علم الهی به ممکنات است، پیش از آنکه به صورت خارجی تحقق یابند.
  • همه‌ی اسماء و صفات الهی در این مرتبه حضور دارند و ممکنات هنوز در مرحله‌ی علمی خداوند هستند.

2. تعین دوم (حضرت علمیه)

  • مرحله‌ی علم به جزئیات مخلوقات که در عرفان به آن "اعیان ثابته" می‌گویند.
  • این مرحله، قبل از ایجاد و تحقق خارجی موجودات است.

3. عالم ارواح (عالم جبروت)

  • مرحله‌ای که ارواح پیش از تعلّق به بدن‌ها وجود دارند.
  • در این مرتبه، موجودات به صورت مجرد و غیرمادی هستند.

4. عالم مثال (عالم ملکوت)

  • عالمی که در آن موجودات به صورت تمثّلی و غیرمادی ولی دارای شکل و صورت هستند.
  • این عالم را عالم صور مثالی نیز می‌نامند.

5. عالم شهادت (عالم مُلک)

  • پایین‌ترین مرتبه‌ی دایره امکان که همان جهان مادی و محسوسات است.
  • همه‌ی موجودات جسمانی که درک حسی دارند، در این مرتبه قرار دارند.

نسبت دایره امکان با حق‌تعالی

در عرفان نظری، همه‌ی ممکنات در دایره امکان به واسطه‌ی فیض خداوند موجود می‌شوند. این فیض که به "فیض مقدّس" معروف است، واسطه‌ی تحقق خارجی مخلوقات است. عرفا معتقدند که هر موجودی که در این دایره قرار دارد، از خداوند صادر شده و جلوه‌ای از اسماء و صفات اوست.

مفهوم "وحدت وجود" در عرفان ابن‌عربی بر همین مبنا شکل گرفته است که همه‌ی هستی در حقیقت، تجلیات وجود حق هستند و آنچه در دایره امکان قرار دارد، سایه و انعکاسی از وجود حقیقی است.


جمع‌بندی

دایره امکان در عرفان، به تمام موجوداتی اطلاق می‌شود که ذاتاً نیازمند علت و وابسته به حق‌تعالی هستند. این دایره شامل تمام عوالم هستی به جز ذات الهی است و از بالاترین مراتب مجردات تا نازل‌ترین مراتب مادی را در بر می‌گیرد. از دیدگاه عرفا، این دایره تجلی‌گاه اسماء و صفات الهی است و همه‌ی ممکنات در نهایت به اصل واحد، یعنی ذات حق، بازمی‌گردند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
مرکز دایره وجود
در حاشیه ی، دایره ی عرش الهی
دل ها به تقلای نجاتند ز چاهی
هر کس به سوی مرکز هستی بشتابد
پاینده و جاوید ز هر درد و تباهی

 

باسمه تعالی
شرح و تفسیر رباعی: "مرکز دایره وجود"

این رباعی به زبان عرفانی و فلسفی نوشته شده است و به مفاهیم عمیقی چون حرکت روحانی انسان از تاریکی به سوی نور، جست‌وجوی حقیقت و رهایی از جهل و گمراهی پرداخته است. حال، هر مصرع را به‌طور جداگانه تحلیل می‌کنیم:


1. "در حاشیه‌ی دایره‌ی عرش الهی"

  • شرح: در این مصرع، "دایره‌ی عرش الهی" به‌عنوان نمادی از فضای الهی یا جهان فراگیر و بی‌کرانه به کار رفته است. "حاشیه" اشاره به جایگاه انسان‌ها یا موجودات دارد که در دنیای مادی یا ظاهری قرار دارند، دور از مرکز دایره که همان حقیقت الهی است. انسان‌ها در حاشیه قرار دارند و از حقیقت نهایی و مرکز وجود، که همان خداوند است، فاصله دارند.
  • تفسیر: این مصراع تصویری از جهان مادی و فاصله انسان‌ها از مقام کمال الهی را می‌سازد. ما در دنیای مادی خود به‌طور ظاهری از خداوند دور هستیم و باید تلاش کنیم به سمت مرکز حرکت کنیم.

2. "دل‌ها به تقلای نجاتند ز چاهی"

  • شرح: این مصرع به وضعیت روحانی انسان‌ها در دنیای مادی اشاره دارد. "چاه" در اینجا نماد جهل، گمراهی و دوری از حقیقت است. انسان‌ها در دل و روح خود در تلاش‌اند تا از این چاهِ گمراهی رهایی یابند. این تلاش به معنای جست‌وجوی نجات از محدودیت‌ها و تنگناهای دنیوی و رسیدن به حقیقت و نور است.
  • تفسیر: این بخش اشاره به روند روحانی و معنوی انسان‌ها دارد که به‌دنبال رهایی از تنگناهای مادی و درونی هستند و به‌دنبال مسیر هدایت الهی و رهایی از گمراهی‌اند.

3. "هر کس به سوی مرکز هستی بشتابد"

  • شرح: این مصرع به‌طور واضح حرکت انسان‌ها به سمت حقیقت الهی و مرکز دایره، که همان خداوند است، را بیان می‌کند. "مرکز هستی" به‌طور نمادین نمایانگر خداوند و حقیقت نهایی است که همه موجودات به‌سوی آن حرکت می‌کنند. در عرفان، این حرکت به‌سوی مرکز یعنی رسیدن به کمال، نور و حقیقت الهی است.
  • تفسیر: انسان‌ها در این دنیای مادی و فانی در جست‌وجوی حقیقت و نور هستند. حرکت از حاشیه به مرکز نماد سیر روحانی انسان به‌سوی خداوند است و آن‌ها به‌دنبال کمال و رهایی از محدودیت‌های دنیوی می‌باشند.

4. "پاینده و جاوید ز هر درد و تباهی"

  • شرح: این مصرع در حقیقت تأکید بر نتیجه نهایی حرکت به‌سوی حقیقت و مرکز هستی است. در این مسیر، انسان از هر نوع درد، رنج، تباهی و نقصان رهایی می‌یابد و به‌عنوان موجودی پاینده و جاوید در کنار خداوند به کمال می‌رسد. "پاینده و جاوید" به‌معنای جاودانگی و بی‌پایانی است که در دست‌یابی به حقیقت الهی به‌دست می‌آید.
  • تفسیر: در این بخش، نهایی‌ترین و والاترین هدف سفر معنوی انسان یعنی رسیدن به کمال و جاودانگی ذکر شده است. پس از عبور از دردها و رنج‌های دنیا، انسان به جایی می‌رسد که دیگر هیچ تباهی و رنجی نمی‌تواند او را آزار دهد. در واقع، این اشاره به مقام توحیدی است که در آن انسان به حقیقت و وجود ابدی و بی‌پایانی می‌رسد.

نتیجه‌گیری کلی:

این رباعی در پی بیان سیر روحانی انسان است، از دوری و جهل به سمت حقیقت و نور الهی. در هر بخش از شعر، حرکت انسان از "حاشیه" به سمت "مرکز" و تلاش برای رهایی از "چاه" به‌عنوان نماد جهل و گمراهی، به‌طور نمادین ترسیم می‌شود. در پایان، شاعر به‌وسیله‌ی واژه‌های "پاینده" و "جاوید" به رسیدن به کمال و حقیقت الهی اشاره کرده و انسان را به تحقق این مقصد معنوی فرا می‌خواند.

مرکز دایره وجود در عرفان:

مرکز دایره وجود مفهومی عمیق و بنیادی در عرفان است که به اصل، جوهر یا حقیقت درونی انسان اشاره دارد. این مفهوم، برگرفته از تصاویر و نمادهای عرفانی است که در آن، دایره به‌عنوان یک نماد از کمال، وحدت، بی‌پایانی و جامعیت به کار می‌رود. مرکز دایره به‌طور خاص نقطه‌ای است که انسان باید به آن بازگردد، جایی که حقیقت اصلی و الهی او نهفته است.

توضیح اجمالی:

در عرفان، کل هستی را می‌توان به‌عنوان یک دایره در نظر گرفت. هر فرد انسانی نیز به‌طور نمادین در این دایره قرار دارد. حرکت از حاشیه دایره (که نماد دنیای مادی و بی‌خبری از حقیقت است) به سمت مرکز آن (که نماد حقیقت الهی و اصل وجود است) حرکت به سوی کمال و روشنایی است. مرکز دایره به‌طور معمول با خداوند و حقیقت الهی مرتبط است، جایی که انسان از آن سرچشمه گرفته و به آن بازمی‌گردد.

ویژگی‌ها و معانی مرکز دایره وجود:

  1. اصل الهی انسان: در عرفان اسلامی، مرکز دایره وجود همان اصل الهی و جوهر روحانی انسان است که از آن سرچشمه گرفته است. انسان در بدو خلقت از نور الهی ایجاد شده و در دنیای مادی در سایه این نور زندگی می‌کند. مرکز دایره نمادی از همان حقیقت و جوهر الهی است که انسان در جستجوی آن است. این مرکز همان نقطه‌ای است که انسان باید در مسیر سلوک و تهذیب نفس، به آن بازگشته و به کمال دست یابد.

  2. حرکت از حاشیه به مرکز: در تصویر دایره، انسان در آغاز در حاشیه و مرز آن قرار دارد، که نماد دنیای فانی، ظاهری و مادی است. حرکت از این حاشیه به مرکز، یعنی به سوی حقیقت درونی و الهی خود، سفر عرفانی انسان است. این حرکت نمادین از حاشیه به مرکز نشان‌دهنده‌ی سیر انسان از جهل و غفلت به سمت معرفت و آگاهی است. در حقیقت، انسان در سلوک معنوی خود باید از محدودیت‌های مادی و دنیوی عبور کرده و به عمق وجود خود که همان مرکز دایره است، برسد.

  3. اتحاد با خداوند: مرکز دایره در نهایت همان خداوند است. در عرفان اسلامی، خداوند به‌عنوان مرکز هستی و اصل وجود شناخته می‌شود. از این رو، مرکز دایره نه‌تنها به عنوان حقیقت درونی انسان، بلکه به‌طور کامل به عنوان حقیقت مطلق و واحد الهی نیز در نظر گرفته می‌شود. در سیر عرفانی، انسان باید از طریق خودشناسی، تهذیب نفس و کسب معرفت به این مرکز بازگردد و با خداوند در اتحاد و یگانگی قرار گیرد.

  4. بی‌نهایت بودن مرکز دایره: در دایره، مرکز هیچ حد و مرزی ندارد و به نوعی نماد بی‌پایانی و ابدیت است. این ویژگی بر وحدت و تمامیت خداوند اشاره دارد. در عرفان، خداوند بی‌نهایت است و به هیچ چیز محدود نمی‌شود. این مفهوم در مرکز دایره هم منعطف است؛ زیرا مرکز دایره به‌طور نمادین بی‌پایان و غیرقابل محدودیت است و انسان در تلاش است که از محدودیت‌های دنیوی خود فراتر رود و به این حقیقت بی‌نهایت و کامل دست یابد.

  5. بازگشت به مرکز دایره (رجوع به حقیقت): از آنجا که انسان از مرکز (حقیقت الهی) دور شده و به حاشیه دایره وارد می‌شود، هدف اصلی انسان در عرفان بازگشت به آن مرکز است. این بازگشت به مرکز همان بازگشت به خداوند و حقیقت اولیه است. انسان باید از طریق سلوک معنوی، تهذیب نفس و کسب معرفت به‌طور مداوم به مرکز دایره (یعنی خداوند) بازگردد تا به کمال برسد. این بازگشت، در حقیقت بازگشت به حقیقت و شناخت حقیقی خود است.

نمادگرایی دایره در عرفان:

دایره به‌عنوان نماد در عرفان به معنای تمامیت، کمال و بی‌پایانی است. در مقابل، خط یا مسیر مستقیم می‌تواند نماد حرکت در دنیای مادی یا حرکت ناقص و محدود باشد. دایره به عنوان یک نماد، به‌طور کامل خود را در مرکز می‌سازد و همه‌چیز را در خود جای می‌دهد. در عرفان اسلامی، این دایره نمادی از «وجود» است که خداوند آن را خلق کرده و همه موجودات در آن قرار دارند. انسان نیز به‌عنوان بخشی از این دایره باید از دنیای مادی و فانی خود عبور کرده و به مرکز دایره (که همان حقیقت و نور الهی است) دست یابد.

نتیجه‌گیری:

مرکز دایره وجود در عرفان نمادی از حقیقت الهی و جوهر درونی انسان است که از آن سرچشمه گرفته و به آن باز می‌گردد. حرکت از حاشیه دایره (که نمایانگر دنیا و فاصله از حقیقت است) به سمت مرکز آن، نماد سیر انسان به سوی خداوند و کمال معنوی است. انسان با گذر از دنیا و ظواهر، باید به مرکز دایره، یعنی حقیقت الهی و باطن خود، دست یابد. این مفهوم نشان‌دهنده‌ی فرآیند بازگشت به اصل و جوهر وجودی است که به‌طور نمادین در مرکز دایره قرار دارد.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی ظلال

ظلال
بنی آدم، نزولش در ظلال است
صفای جان و دل ما را کمال است
بشر در جستجوی اصل خویش است
ز تاریکی به نور بی مثال است

 

شرح و تفسیر رباعی "ظلال"

این رباعی به‌طور عمیق و مفهومی، در پی بیان روند تحول انسانی از جاهلیت و دوری از حقیقت به سوی کمال و نور الهی است. در این رباعی، از واژه‌ها و مفاهیم عرفانی برای اشاره به جست‌وجوی انسان برای رسیدن به حقیقت استفاده شده است. در ادامه، به تفکیک هر مصرع به شرح و تفسیر آن می‌پردازیم:

مصرع اول: «بنی آدم، نزولش در ظلال است»

این مصرع به بیان این حقیقت می‌پردازد که انسان‌ها در ابتدا در دنیای فانی و محدود قرار دارند. واژه "ظلال" اشاره به سایه‌ها و پرده‌هایی دارد که انسان را از حقیقت و نور الهی جدا می‌کند. در عرفان اسلامی، «ظلال» نماد دنیا و لذت‌های زودگذر آن است که انسان را از رسیدن به حقیقت و کمال باز می‌دارد. در این مفهوم، «نزول» به معنی قرار گرفتن انسان در این دنیای فانی و مادی است.

مصرع دوم: «صفای جان و دل ما را کمال است»

در این مصرع، به ضرورت پاکسازی درونی و تزکیه نفس اشاره می‌شود. «صفای جان و دل» به معنای پاکی و طهارت روح است که از جمله مفاهیم مهم در عرفان اسلامی است. این پاکی و صفا به انسان این امکان را می‌دهد که به کمال دست یابد. در واقع، این بیت به این معناست که انسان برای رسیدن به کمال و حقیقت الهی باید از دنیا و ظلال خود را پاک کند و به جست‌وجوی حقیقت بپردازد.

مصرع سوم: «بشر در جستجوی اصل خویش است»

این مصرع به جست‌وجوی درونی انسان برای بازگشت به اصل و ذات خویش اشاره دارد. در دیدگاه عرفانی، انسان در واقع از یک حقیقت الهی و روحانی سرچشمه گرفته و به‌دنبال بازگشت به این حقیقت و اتصال مجدد با خداوند است. «اصل خویش» به معنای ذات الهی انسان است که در حقیقت، انسان در جست‌وجوی بازگشت به آن است. این جست‌وجو نشان‌دهنده مسیر سلوک معنوی است.

مصرع چهارم: «ز تاریکی به نور بی‌مثال است»

این مصرع به تحول انسان از جهل، ظلمت و دوری از حقیقت به سوی نور و حقیقت الهی اشاره دارد. در عرفان، حرکت از «تاریکی» به «نور» نماد تغییر روحانی و رسیدن به معرفت است. «نور بی‌مثال» اشاره به نور الهی دارد که بی‌پایان، خالص و بی‌مانند است و انسان با رهایی از تاریکی‌ها و غفلت‌ها به آن نور دست می‌یابد. این جمله می‌خواهد بگوید که انسان، پس از رسیدن به حقیقت، به نور الهی و روشنایی بی‌پایان و بی‌همتای آن دست خواهد یافت.


نتیجه‌گیری کلی: این رباعی به‌طور کلی در پی بیان سفر انسان از دنیای ظلی و فانی به سوی نور الهی و کمال معنوی است. در این مسیر، انسان باید از صفای درونی و پاکی روح بهره برد و در جست‌وجوی حقیقت خود به‌طور مداوم از تاریکی‌ها به سوی نور حرکت کند. «ظلال» و «نور» دو مفهوم اصلی این رباعی هستند که به‌طور نمادین، از سویی به دنیای مادی و از سوی دیگر به حقیقت و حقیقت مطلق الهی اشاره دارند.

 

در عرفان اسلامی، واژه "ظلال" معمولاً به معنای سایه‌ها یا تجلیات الهی است که از حقیقت اصلی و نور مطلق خداوند ناشی می‌شود. این مفهوم در متون عرفانی و فلسفی اسلامی به گونه‌ای عمیق و پیچیده بیان می‌شود. در این زمینه، "ظلال" به طور استعاری به جهان مادی، موجودات و همه چیزهایی که درک ما از حقیقت را بازتاب می‌دهند، اشاره دارد.

مفهوم ظلال در عرفان:

  1. تجلیات الهی: در عرفان، خداوند به عنوان نور مطلق و حقیقت بلامنازع معرفی می‌شود. اما چون حقیقت خداوند نمی‌تواند به طور مستقیم توسط انسان‌ها و موجودات محدود درک شود، این حقیقت در اشکال مختلف و به صورت "ظلال" یا سایه‌ها بر جهان مادی تجلی می‌کند. بنابراین، همه چیز در این دنیا، از جمله انسان‌ها، طبیعت، و موجودات دیگر، ظلال و تجلیاتی از آن نور الهی هستند.

  2. ظلال به عنوان انعکاس: در این دیدگاه، ظلال نه تنها سایه‌ها و نمودهایی از حقیقت هستند بلکه از آن نور الهی هم آگاهی می‌دهند. به عبارتی، جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، نه تنها از نور خداوند ساخته شده بلکه در حقیقت هر چیزی که در این دنیا مشاهده می‌شود، بازتابی از حقیقت مطلق است.

  3. انسان و ظلال: در عرفان اسلامی، انسان به عنوان یکی از برجسته‌ترین تجلیات الهی شناخته می‌شود. در اینجا انسان نه تنها به عنوان یک موجود مادی بلکه به عنوان یک "ظلال" از خداوند در نظر گرفته می‌شود. در واقع، انسان می‌تواند بازتابی از نور الهی باشد که از طریق قلب و روح خود می‌تواند به حقیقت نزدیک‌تر شود. بر همین اساس، انسان با تلاش در جهت تطهیر نفس و رسیدن به شهود الهی، سعی می‌کند که از ظلال به نور حقیقت برسد.

  4. حرکت از ظلال به نور: در فرآیند سلوک عرفانی، یکی از هدف‌ها حرکت از ظلال به سمت نور است. این به معنای رهایی از فهم سطحی و مادی جهان و رسیدن به درک باطنی و عمیق‌تر از حقیقت است. عرفا بر این باورند که انسان باید از دنیای مادی و ظاهری که سایه‌ها و تجلیات خداوند هستند، عبور کند تا به حقیقت اصلی و نور مطلق برسد.

  5. تفاوت ظلال و حقیقت: در عرفان، ظلال همیشه یک نسخه ناقص و موقت از حقیقت هستند. در حالی که خداوند به عنوان حقیقت مطلق و بی‌نهایت وجود دارد، جهان مادی به‌عنوان ظلال‌ها، محدود و زوال‌پذیر است. این تفاوت میان حقیقت و ظلال به انسان یادآوری می‌کند که هرچند زیبایی و کمال این جهان قابل تحسین است، اما هیچ‌کدام از آن‌ها حقیقت واقعی نیستند.

اهمیت ظلال در سلوک عرفانی:

ظلال در عرفان به مثابه ابزارهایی برای دستیابی به نور حقیقت هستند. از نظر عرفا، انسان باید با دیدن و درک این ظلال‌ها، به وجود حقیقت پی ببرد. به عبارت دیگر، جهان مادی و موجودات آن به نوعی نشانه‌ها و علائمی هستند که انسان را به سوی خداوند و نور او هدایت می‌کنند.

در نهایت، در عرفان، ظلال به انسان‌ها کمک می‌کنند تا درک بهتری از حضور خداوند در تمامی ابعاد زندگی داشته باشند و از آن‌جا که ظلال‌ها هیچ‌گاه خود حقیقت نیستند، انسان باید در مسیر سلوک و معرفت به سوی حقیقت مطلق حرکت کند. این مسیر به معنای رسیدن به شهود و معرفت الهی است، جایی که انسان از سایه‌ها به نور و از محدودیت‌ها به بی‌نهایت دست پیدا می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی روح کلی


روح کلی
روح کلی، در دل هر ذره است
در ضمیر و باطن جنبنده است
آنچه در این عالم و در  کهکشان
روح کلی جاری و پاینده است

 

باسمه تعالی
شرح و تفسیر رباعی "روح کلی"


مصرع اول:

روح کلی، در دل هر ذره است
در این مصرع، شاعر به مفهوم روح کلی اشاره می‌کند که به‌طور جهانی و فراگیر در دل هر ذره از هستی موجود است. این روح به‌عنوان حقیقتی پنهان در هر جزء از جهان قرار دارد و تمام موجودات و ذرات عالم از آن تغذیه می‌کنند. در حقیقت، این روح نه‌تنها در موجودات بزرگ بلکه حتی در کوچک‌ترین ذرات نیز حضور دارد و آن‌ها را به هم مرتبط می‌سازد. این اشاره به ارتباط میان کلیّت و جزئیّت در کائنات دارد.

مصرع دوم:

در ضمیر و باطن جنبنده است
در این مصرع، ضمیر و باطن به معنای درون انسان‌ها و سایر موجودات است. اشاره به جنبندگی و حرکت در اینجا نشان می‌دهد که روح کلی فعال و زنده است و در عمق وجود هر موجود زنده و جنبنده جای دارد. به عبارت دیگر، این روح به همه موجودات انرژی و حیات می‌بخشد و باعث تحرک و پویایی آن‌ها می‌شود. این جنبش فقط مختص به بدن نیست، بلکه به معنای حرکت درونی و روحانی موجودات است که ناشی از حضور روح کلی است.

مصرع سوم:

آنچه در این عالم و در کهکشان 
این مصرع به وسعت و گستردگی روح کلی اشاره دارد. شاعر می‌گوید که این روح نه تنها در زمین و موجودات خرد، بلکه در کهکشان‌ها و عالم‌های وسیع نیز جاری است. این اشاره به مفهوم روح فراگیر و بی‌پایان دارد که تمامی عالم‌های کوچک و بزرگ و حتی کیهان بی‌کران را در بر می‌گیرد. این نشان‌دهنده تجلی و حضوری است که هیچ چیزی از آن خارج نیست.

مصرع چهارم:

روح کلی جاری و پاینده است
در اینجا شاعر به پایداری و جاودانگی روح کلی اشاره می‌کند. جاری بودن نشان‌دهنده این است که روح کلی همیشه در حال حرکت و در جریان است، بی‌آنکه متوقف شود. این روح هر لحظه در جریان است و همچنان که به‌طور مداوم در تمامی موجودات و جهان‌ها حضور دارد، هیچ‌گاه از بین نمی‌رود. این حالت از پایداری و ثبات نشان‌دهنده وجودی است که از همه محدودیت‌های زمانی و مکانی فراتر است و هیچ‌گاه زوال نمی‌یابد.


نتیجه‌گیری:

در این رباعی، شاعر با استفاده از مفاهیم روح کلی و وجود فراگیر، حضور روحی الهی را در تمامی جهان و موجودات به تصویر کشیده است. این روح نه‌تنها در دل هر ذره از هستی است، بلکه در عمق ضمیر و باطن موجودات زنده نیز جریان دارد. در کل، این روح فعال، پاینده و همه‌جا حاضر است و هیچ چیزی از آن جدا نیست. این شعر به عمق رابطه انسان با عالم هستی و ارتباط روح انسانی با حقیقت کل هستی اشاره دارد.

 

روح کلی در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، روح کلی به عنوان یکی از ارکان نظام هستی شناخته می‌شود که نقش واسطه‌ای میان عالم الهی و عالم خلق را ایفا می‌کند. این مفهوم ریشه در حکمت و تصوف اسلامی دارد و با مفاهیمی مانند عقل اول، فیض اقدس، روح اعظم و حقیقت محمدیه پیوند خورده است.

تعریف روح کلی

روح کلی را می‌توان اصل و منشأ همه‌ی ارواح جزئی دانست که از آن صادر می‌شوند و حیات و آگاهی خود را از آن می‌گیرند. این روح، تجلی از حقیقت الهی است و به عنوان نخستین مخلوق، واسطه‌ی میان خدا و عالم امکان محسوب می‌شود. برخی از عرفا آن را همان حقیقت محمدیه دانسته‌اند، یعنی اولین تجلی الهی که در قالب نور پیامبر اسلام ظهور یافته است.

جایگاه روح کلی در نظام هستی‌شناختی

در نظام عرفانی و فلسفی، روح کلی دارای ویژگی‌های زیر است:

  1. فیض نخستین الهی:
    روح کلی اولین تجلی از نور خداوند است که از آن، تمام عوالم و موجودات صادر می‌شوند. این همان نظریه‌ای است که در فلسفه‌ی مشائی از آن به عقل اول و در حکمت اشراقی به نور اقرب تعبیر شده است.

  2. واسطه‌ی بین حق و خلق:
    روح کلی به عنوان برترین روح، پیام‌ها و تجلیات الهی را به عالم مادی می‌رساند. همان‌گونه که در حدیث نبوی آمده است:
    «اول ما خلق الله نوری» (نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود).
    این حدیث در عرفان به عنوان شاهدی بر تقدم حقیقت محمدیه یا روح کلی بر سایر مخلوقات تعبیر شده است.

  3. عقل فعال و منبع معرفت:
    در فلسفه‌ی اسلامی، عقل فعال واسطه‌ی میان عقل اول و نفوس انسانی است. ابن‌سینا معتقد است که انسان‌ها از طریق عقل فعال به دانش و ادراک دست می‌یابند. این مفهوم در عرفان با روح کلی پیوند دارد، چرا که روح کلی منشأ علم و هدایت برای همه‌ی ارواح جزئی محسوب می‌شود.

  4. حیات‌بخش و نگاهبان عالم:
    روح کلی، حیات و آگاهی را به موجودات می‌بخشد. در حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا، همه‌ی موجودات بهره‌ای از شعور دارند، و این شعور از روح کلی نشأت می‌گیرد.

ارتباط روح کلی با حقیقت محمدیه

یکی از مهم‌ترین تأویل‌های عرفانی درباره‌ی روح کلی، ارتباط آن با حقیقت محمدیه است. در مکتب ابن‌عربی، حقیقت محمدیه اولین تعین از ذات الهی و سرچشمه‌ی همه‌ی انوار و ارواح است. به همین دلیل، برخی از عرفا روح کلی را همان نور محمدی می‌دانند که در روایات نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

جمع‌بندی

روح کلی در عرفان اسلامی، حقیقتی فراتر از ارواح فردی است که به عنوان نخستین تجلی الهی و واسطه‌ی میان حق و خلق شناخته می‌شود. این مفهوم با عقل اول در فلسفه، فیض اقدس در حکمت متعالیه، و حقیقت محمدیه در عرفان ارتباطی تنگاتنگ دارد و نقش اساسی در تبیین رابطه‌ی خداوند با عالم مخلوقات ایفا می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر واژه عرفانی عقل فعال
عقل فعال
جان و دل من ز عشق سوزان گشته
در قلب و روان چراغ تابان گشته
یک دم چو رسد ز عقل فعال ندا
هر ذرّه ز مهر حق درخشان گشته

 

بله، حتماً! در ادامه، با استفاده از مصرع‌ها به جای بیت‌ها شرح و تفسیر رباعی "عقل فعال" را ارائه می‌دهم:

شرح و تفسیر رباعی "عقل فعال"

باسمه تعالی

مصرع اول:
"جان و دل من ز عشق سوزان گشته"
شاعر در اینجا بیان می‌کند که جان و دل او به دلیل تاثیر عشق الهی و آتشین شدن آن تغییر کرده است. این عشق سوزان اشاره به عشق فراگیر و بی‌پایان الهی دارد که سبب تحول و تصفیه درون انسان می‌شود. در این حالت، انسان از هرگونه وابستگی دنیوی رهایی می‌یابد و به حقیقتی فراتر از جسم و دنیا می‌رسد.

مصرع دوم:
"در قلب و روان چراغ تابان گشته"
این مصرع ادامه‌ی حالت تحول در انسان است. وقتی که عشق الهی جان و دل انسان را تسخیر می‌کند، قلب و روان انسان پر از نور و روشنایی می‌شود. این چراغ تابان نماد از روشنایی معرفت و حقیقت است که در اثر برقراری ارتباط با حقیقت الهی در دل انسان روشن می‌شود. در این مرحله، انسان درک و فهم عمیق‌تری از دنیای اطراف و حقیقت وجود پیدا می‌کند.

مصرع سوم:
"یک دم چو رسد ز عقل فعال ندا"
این مصرع به عقل فعال اشاره دارد، که در فلسفه و عرفان اسلامی به عنوان عقل کلی یا الهی شناخته می‌شود. این عقل فعال به انسان الهام می‌دهد و در مواقعی که انسان آماده است، از آن ندا یا راهنمایی دریافت می‌کند. این ندا، به طور مستقیم از سوی عقل فعال و در پی اتصال انسان به حقیقت الهی به او می‌رسد و او را در مسیر درست هدایت می‌کند.

مصرع چهارم:
"هر ذرّه ز مهر حق درخشان گشته"
در این مصرع، شاعر به تاثیر نوری که از عقل فعال و مهر حق در دل انسان ایجاد می‌شود اشاره می‌کند. هر ذره از این هستی و هر بخش از وجود انسان از طریق این الهام به نور تبدیل می‌شود و با مهر حق درخشان می‌گردد. مهر حق نماد محبت الهی است که در همه موجودات به شکلی متفاوت تجلی دارد و وقتی که انسان در این مسیر گام می‌گذارد، هر چیزی که می‌بیند یا درک می‌کند، به نور و حقیقت تبدیل می‌شود.


نتیجه‌گیری:

در این رباعی، شاعر به تحول روحی انسان از طریق عشق الهی و عقل فعال پرداخته است. عقل فعال به عنوان یک واسطه میان انسان و حقیقت الهی عمل کرده و انسان را از عشق سوزان به چراغ تابان معرفت رهنمون می‌کند. این چراغ در دل انسان روشنایی می‌بخشد و او را از تاریکی به سوی مهر حق و درخشش حقیقت هدایت می‌کند.

عقل فعال در عرفان و فلسفه‌ی اسلامی

عقل فعال یکی از مفاهیم بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی است که به عنوان واسطه‌ی فیض الهی و منشأ شناخت و ادراک در عالم انسانی مطرح می‌شود. این مفهوم ابتدا در فلسفه‌ی ارسطو و نوافلاطونیان شکل گرفت و سپس در تفکر فارابی، ابن‌سینا، سهروردی، و ابن‌عربی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. در عرفان، عقل فعال جایگاه خاصی پیدا می‌کند و با حقیقت محمدیه، نفس رحمانی، و وحی الهی پیوند می‌خورد.


۱. عقل فعال در فلسفه‌ی اسلامی

الف) منشأ فلسفی عقل فعال (ارسطو و نوافلاطونیان)

مفهوم عقل فعال از نظریات ارسطو درباره‌ی عقل گرفته شده است. ارسطو معتقد بود که انسان دارای دو نوع عقل است:

  1. عقل بالقوه (عقل هیولانی): قوه‌ای در انسان که قابلیت دریافت صور عقلی را دارد.
  2. عقل فعال: قوه‌ای که این صور را از ماده جدا کرده و آنها را بالفعل می‌کند.

بعدها، نوافلاطونیان، به‌ویژه فلوطین، این نظریه را گسترش دادند و عقل فعال را به عنوان یکی از تجلیات نخستین از "واحد" (خدا) معرفی کردند.


ب) عقل فعال در فارابی و ابن‌سینا

فارابی و ابن‌سینا این نظریه را با آموزه‌های اسلامی ترکیب کردند و عقل فعال را یکی از عقول عشره (ده عقل مجرّد) دانستند. در این نظریه:

  • خداوند (واجب‌الوجود) نخستین عقل را ایجاد می‌کند.
  • هر عقل، عقل بعدی را تولید می‌کند، تا این‌که به عقل فعال برسیم که آخرین مرتبه از عقول است.
  • عقل فعال واسطه‌ی فیض بین عالم مجردات و عالم ماده است.
  • عقل فعال، نفس انسان را تکمیل می‌کند و منشأ الهام و معرفت اوست.

ابن‌سینا تأکید می‌کند که عقل فعال همان است که صور علمی را به ذهن انسان افاضه می‌کند و عامل تحقق وحی در پیامبران است.


۲. عقل فعال در عرفان اسلامی

الف) تفاوت نگاه عرفانی و فلسفی به عقل فعال

اگرچه فلاسفه عقل فعال را مرتبه‌ای از عقول مجرّد می‌دانند، اما در عرفان، به‌ویژه در نظریات ابن‌عربی و سهروردی، عقل فعال نه فقط یک عقل فلسفی، بلکه یک حقیقت نورانی و الهی در نظر گرفته می‌شود که وحی، الهام، و شهود عرفانی را به انسان منتقل می‌کند.

در این دیدگاه:

  • عقل فعال همان نفس رحمانی است که حیات و ادراک را به جهان و انسان می‌بخشد.
  • این عقل، حقیقت محمدیه یا همان نور نبوی است که تمام معرفت‌های عرفانی از آن سرچشمه می‌گیرد.
  • معرفت حاصل از عقل فعال در عرفان، بیشتر از طریق اشراق و کشف شهودی است، نه صرفاً استدلال عقلی.

ب) عقل فعال و حقیقت محمدیه در عرفان ابن‌عربی

ابن‌عربی عقل فعال را با حقیقت محمدیه یکی می‌داند. در نظریه‌ی او:

  • حقیقت محمدیه نخستین تجلی حق است که واسطه‌ی خلق عالم و نزول وحی است.
  • پیامبران و اولیای الهی، معرفت خود را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  • عقل فعال همان روح‌القدس است که در قالب وحی و الهام بر دل عرفا و انبیا می‌دمد.

پس، در عرفان، عقل فعال فراتر از یک مرتبه‌ی فلسفی است و تبدیل به یک حقیقت الهی و واسطه‌ی فیض در جهان هستی می‌شود.


ج) عقل فعال در حکمت اشراق (سهروردی)

سهروردی که مکتب حکمت اشراق را بنیان گذاشت، عقل فعال را همان نورالانوار می‌داند که از طریق نورهای قاهر و مدبّر، جهان را هدایت می‌کند.

  • در این نگاه، عقل فعال حقیقتی نوری است که بر جان انسان‌ها می‌تابد و آنها را به سوی شهود و معرفت هدایت می‌کند.
  • مکاشفه و دریافت حقیقت، نتیجه‌ی اتصال به نور عقل فعال است.

۳. عقل فعال و نقش آن در شناخت عرفانی

الف) راه‌های ارتباط انسان با عقل فعال

در عرفان، سه راه برای دریافت معرفت از عقل فعال وجود دارد:

  1. وحی: پیامبران از طریق وحی، مستقیماً با عقل فعال مرتبط می‌شوند.
  2. الهام: اولیای الهی و عرفا از طریق کشف و شهود، معارف را از عقل فعال دریافت می‌کنند.
  3. تفکر و اشراق: برخی از حکما و اهل سلوک از طریق تفکر و تزکیه‌ی نفس به عقل فعال متصل می‌شوند.

ب) عقل فعال و نفس رحمانی

نفس رحمانی، همان فیض دائم الهی است که هستی را زنده و پویا نگه می‌دارد.

  • در عرفان، این نفس با عقل فعال یکی دانسته می‌شود.
  • همان‌طور که عقل فعال در فلسفه سبب تحقق ادراک و حیات عقلانی است، در عرفان، نفس رحمانی سبب تحقق ادراک شهودی و روحانی است.

۴. نتیجه‌گیری

الف) در فلسفه:

  • عقل فعال آخرین مرتبه از عقول مجرّد است.
  • واسطه‌ی فیض الهی به عالم ماده و انسان است.
  • منشأ وحی و معرفت عقلی است.

ب) در عرفان:

  • عقل فعال یک حقیقت نوری و الهی است که با حقیقت محمدیه و نفس رحمانی پیوند دارد.
  • منشأ معرفت شهودی، وحی، و الهام است.
  • اتصال به آن، انسان را به شناخت حقیقی و شهود الهی می‌رساند.

بنابراین، در عرفان، عقل فعال صرفاً یک نیروی تعقلی نیست، بلکه یک حقیقت وجودی است که عارف با سلوک و تزکیه می‌تواند با آن متحد شود و از فیض آن بهره‌مند گردد.


۵. پرسش نهایی:

آیا می‌خواهید این بحث را با نگاه به آثار عرفانی خاص (مثلاً مثنوی مولانا، فصوص‌الحکم ابن‌عربی یا اشراقات سهروردی) بیشتر بررسی کنیم؟

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قلم اعلی


قلم اعلی
یک کلک ز فیض حق به گردش آمد
عالم همه از نور  به چرخش آمد
سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا
از عقل نخست و فضل، بینش آمد

 

باسمه تعالی

قلم اعلی

این عبارت، ستایشی از مقام الهی است و اشاره به «قلم» دارد که در متون دینی و عرفانی، نماد آفرینش، وحی، علم و حکمت الهی است.


مصرع اول:

یک کلک ز فیض حق به گردش آمد

✅ شرح:

  • «کلک» به معنی قلم است و در اینجا اشاره به قلم آفرینش یا قلم وحی دارد.
  • «فیض حق» به معنای لطف و عنایت الهی است که منشأ علم و معرفت است.
  • «به گردش آمد» به این معناست که قلمِ الهی به حرکت درآمد و مأمور به نوشتن شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از متون عرفانی و فلسفی، قلمِ نخستین یکی از اصول آفرینش است. در حدیث قدسی آمده است: «اول ما خلق الله القلم» (اولین چیزی که خدا آفرید، قلم بود). این قلم همان نیرویی است که علم الهی را بر لوح هستی نگاشته و آغازگر آفرینش شده است.


مصرع دوم:

عالم همه از نور به چرخش آمد

✅ شرح:

  • «عالم» به معنای کل هستی و جهان آفرینش است.
  • «همه از نور» اشاره به این دارد که تمام هستی از نور الهی پدید آمده است.
  • «به چرخش آمد» یعنی جهان به حرکت و پویایی درآمد و نظام آن بر اساس نور و هدایت الهی برقرار شد.

💡 تفسیر عرفانی:
در بسیاری از مکاتب عرفانی، نور الهی منشأ تمام خلقت دانسته می‌شود. در آیه‌ای از قرآن آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (خداوند نور آسمان‌ها و زمین است) [سوره نور، آیه ۳۵]. این نور همان حقیقتی است که جهان را زنده و پویا نگاه می‌دارد.


مصرع سوم:

سرچشمه‌ی علم و حکمت و فیض خدا

✅ شرح:

  • «سرچشمه» نشان‌دهنده‌ی اصل و منشأ چیزی است.
  • «علم و حکمت» به دانش و خرد الهی اشاره دارد که به پیامبران و انسان‌ها عطا شده است.
  • «فیض خدا» یعنی لطف و برکت بی‌پایان الهی که شامل همه‌ی موجودات می‌شود.

💡 تفسیر عرفانی:
در فلسفه‌ی اسلامی، علم و حکمت از اسماء الهی هستند و هر دانشی که در جهان هست، ریشه در علم الهی دارد. فیض الهی نیز به معنای عطای بی‌وقفه‌ی خداوند به مخلوقات است، همان‌طور که در نظریه‌ی فیض ملاصدرا آمده است که خداوند به صورت دائم و بدون انقطاع، فیض و هستی را به عالم اعطا می‌کند.


مصرع چهارم:

از عقل نخست و فضل، بینش آمد

✅ شرح:

  • «عقل نخست» اشاره به عقل اول در فلسفه‌ی اسلامی دارد که نخستین مخلوق خداوند و واسطه‌ی فیض الهی به جهان است.
  • «فضل» یعنی لطف و رحمت خاص الهی که به واسطه‌ی عقل به مخلوقات عطا می‌شود.
  • «بینش» یعنی درک و معرفت که نتیجه‌ی عقل و فضل الهی است.

💡 تفسیر عرفانی:
در مکتب حکمت متعالیه، عقل اول اولین مخلوق خداوند است که تمامی علوم، ادراکات و بینش‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد. این عقل همان حقیقت محمدیه (ص) نیز تعبیر شده است که مبدأ علم و هدایت است. در این مصرع، شاعر به این حقیقت اشاره دارد که شناخت و بینش انسان‌ها، از لطف و عنایت الهی و از طریق عقل نخستین به دست می‌آید.


جمع‌بندی کلی:

✅ این شعر نگاهی عمیق و فلسفی به مفاهیم آفرینش، نور، علم و معرفت دارد. شاعر با استفاده از عناصر عرفانی مانند قلم، نور، عقل و فیض، به پیوند میان حکمت الهی و شناخت انسانی پرداخته است.

💡 اگر بخواهید، می‌توانم شرح را گسترده‌تر کنم یا تفاسیر دیگری از دیدگاه‌های فلسفی و عرفانی اضافه کنم!

 

قلم اعلی در عرفان یکی از عمیق‌ترین مفاهیم هستی‌شناسانه و معرفتی است که در متون عرفانی و فلسفی اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. این اصطلاح ریشه در آموزه‌های قرآنی، حدیثی و حکمت متعالیه دارد و در نظام فکری بزرگانی چون ابن عربی، صدرالدین قونوی، ملاصدرا، و سهروردی جایگاهی محوری دارد.


۱. مفهوم و جایگاه قلم اعلی

در نظام هستی‌شناسی عرفانی و فلسفی، قلم اعلی به‌عنوان اولین تجلی حق تعالی در عالم امکان شناخته می‌شود. این قلم نقش واسطه‌ای میان ذات الهی و عالم خلق را ایفا می‌کند و سرچشمه تمام هستی است. به عبارت دیگر، قلم اعلی اولین صادر از حق، و از آن به‌عنوان عقل اول، حقیقت محمدیه، یا واسطه فیض یاد می‌شود.

این مفهوم به حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) استناد دارد که فرمود:
«أوّل ما خلق الله القلم، فقال له اکتب، فجرى بما هو کائن إلى یوم القیامة.»
(نخستین چیزی که خدا آفرید، قلم بود، پس به او گفت: بنویس، و او هر آنچه را که تا روز قیامت واقع خواهد شد، نوشت.)

از این حدیث می‌توان دریافت که قلم اعلی هم منشأ علم و تقدیر الهی است و هم وسیله‌ای برای ایجاد و افاضه هستی.


۲. ارتباط قلم اعلی با لوح محفوظ

در حکمت و عرفان، قلم اعلی با لوح محفوظ مرتبط است. در این نظام، قلم نقش نویسنده و لوح محفوظ نقش گیرنده و ثبت‌کننده را دارد. قلم، معارف و حقایق را بر لوح محفوظ ثبت می‌کند و به این ترتیب، تمام حوادث و مقدرات عالم در آن به ودیعه گذاشته می‌شود. این ساختار هستی‌شناسانه، همانند رابطه فاعل و منفعل، نویسنده و نوشته، یا عقل و نفس تبیین شده است.

ابن عربی در فصوص الحکم و فتوحات مکیه، قلم اعلی را به عنوان نخستین تعین هستی معرفی می‌کند که از آن، سایر عوالم صادر می‌شوند. در نگاه او، قلم همان حقیقت محمدیه است که واسطه بین حق و خلق محسوب می‌شود.


۳. قلم اعلی و عقل اول

در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در حکمت مشائی و حکمت متعالیه، قلم اعلی همان عقل اول است که نخستین مخلوق الهی و واسطه فیض به سایر عقول و موجودات می‌باشد. ملاصدرا در اسفار اربعه، عقل اول را همان قلمی می‌داند که معارف و حقایق را در مراتب هستی ترسیم می‌کند.

در نظام ابن عربی نیز، قلم اعلی همان عقل اول است که تمام حقایق عالم را به صورت اجمالی در خود دارد و آن‌ها را به واسطه لوح محفوظ و سایر مراتب وجود تفصیل می‌بخشد.


۴. قلم اعلی و حقیقت محمدیه

در عرفان نظری، قلم اعلی با حقیقت محمدیه یکی دانسته می‌شود. حقیقت محمدیه، نخستین و کامل‌ترین تعین الهی است که پیش از همه چیز آفریده شد و از طریق آن، همه‌ی هستی شکل گرفت. در این نگاه، پیامبر اسلام (ص) نه فقط یک انسان کامل، بلکه اصل و ریشه تمام عالم هستی است که از طریق او فیض الهی به سایر موجودات می‌رسد.

مولانا در مثنوی معنوی به این حقیقت اشاره کرده و می‌گوید:

پیش از این عالم، جهانی دیگر است
حلقه آن حلقه را زنجیر است

این ابیات به حقیقتی ازلی اشاره دارد که همان قلم اعلی یا حقیقت محمدیه است که پیش از عالم مادی، در عالمی دیگر وجود داشته است.


۵. جایگاه قلم اعلی در عرفان ابن عربی

ابن عربی در فتوحات مکیه توضیح می‌دهد که قلم اعلی نخستین تجلی حق تعالی است که علم الهی را در لوح محفوظ ثبت می‌کند. او می‌نویسد:

«القلم هو أوّل موجود فی العالم الروحانی، وهو الفاعل بالفیض الأول، ومنه یظهر کل شیء بعده.»
(قلم، نخستین موجود در عالم روحانی است و از طریق فیض اول، همه چیز از آن صادر می‌شود.)

در اینجا قلم اعلی همان حقیقتی است که علم الهی را از طریق تجلیات گوناگون به سایر مراتب هستی منتقل می‌کند.


۶. مقایسه قلم اعلی در عرفان و فلسفه

در عرفان ابن عربی، قلم اعلی بیشتر جنبه تجلی حق تعالی را دارد، در حالی که در فلسفه مشایی و صدرایی، قلم اعلی معادل عقل اول تلقی می‌شود. اما در هر دو دیدگاه، قلم اعلی اولین موجودی است که از ذات حق صادر شده و واسطه فیض میان حق و خلق است.

در فلسفه، عقل اول علت صدور سایر عقول است، اما در عرفان، قلم اعلی با حقیقت محمدیه و تجلی نخستین الهی تطبیق داده می‌شود.


۷. نتیجه‌گیری

قلم اعلی در عرفان و فلسفه اسلامی، به عنوان نخستین مخلوق الهی و واسطه‌ای برای ایجاد و تدبیر عالم شناخته می‌شود. این مفهوم در قالب‌های مختلفی از جمله عقل اول، حقیقت محمدیه، و وسیله تجلی حق تعالی مورد بررسی قرار گرفته است. در نهایت، می‌توان گفت:

  • در عرفان ابن عربی: قلم اعلی نخستین تجلی الهی است که تمام معارف را به لوح محفوظ منتقل می‌کند.
  • در فلسفه صدرایی: قلم اعلی همان عقل اول است که واسطه بین واجب‌الوجود و سایر مراتب هستی است.
  • در آموزه‌های حدیثی و اسلامی: قلم اعلی نخستین مخلوق خداوند است که تقدیرات الهی را رقم می‌زند.

این مفهوم، پیوند عمیقی با حقیقت محمدیه، فیض مقدس، و عوالم غیب و شهود دارد و درک آن برای شناخت عمیق‌تر نظام هستی‌شناسی عرفانی ضروری است.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۷)


شهود

گر دیدهٔ دل ز غیر حق پاک کنی
جان و دل خود، سوی افلاک کنی
اسرار شهود در دلت پیدا کن
در وادی عشق، فهم و ادراک کنی

 


مجاهدت
عاشقان در ره معبود، شهیدان دادند
در مصاف خطر و رنج، دلیران دادند
همچو پروانه به گرد حرم عشق شدند
آخر الامر به شوقش همگی جان دادند

 


خلع بدن
در خلع بدن، رهی دگر باید جست
از بند تن خویش، گذر باید جست
تا پرده ز رخسار حقیقت نرود
دل را ز همه، بی‌ اثر باید جست

 

 


رکن اعظم
رکنی‌ست که بی‌نام نبی بی‌معناست
بی مهر ولی، راه حق بی‌مأواست.
هر کس ز فروغ او نگیرد بهره
در ظلمت خویش، بی نصیب و تنهاست

 


نقش خیال
از نقش خیالت  که ز حق تابان است
هر لحظه دلم ز شوق او طوفان است
گفتند که خواب است، ولی من دیدم
نقشی ز خدای کبریا در جان است

 

 

انقطاع
دل خسته ز هر فریب و نیرنگ شدم
آواره‌ی کوی عشق و دلتنگ شدم
با ترک هوا، سیر معنا کردم
  در وادی عشق محو  و یکرنگ شدم

 


مستی
مستی ما، مستی از جام ولاست
مستی فرهاد بر شیرین کجاست؟
مستی ما بی خود از خود گشتن است
مستی ما از می وحدت لقاست

 


تخلیه
از دل بزدای، جمله وسواس ز خویش
کبر و حسد و شرار انفاس ز خویش
گر خانه‌ی دل ز تیرگی پاک شود
آید به دلت فروغ اخلاص ز خویش

 

یقظه
یک لحظه نگر، عمر چه در خواب گذشت
در حسرت و اندوه، چه بی تاب گذشت
چون نور  خدایی به دلم راه گشود
در ظلمت شب، نور مهتاب گذشت

 


تحلیه
تواضع گر بود همراه حکمت
گشاید رمز و اسراری ز خلقت
قناعت با خلوص و صبر و ایمان
سبب گردد صفای جان و عزت

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفس رحمانی

نفس رحمانی

ای عشق! بیا که بی‌قرارم کردی
مست از نفحات نو بهارم کردی
هر دم که وزید نفس رحمانی حق
سرمست‌تر از شراب یارم کردی

تفسیر و شرح هر مصرع از رباعی

مصرع اول: "ای عشق! بیا که بی‌قرارم کردی"

  • خطاب مستقیم به عشق: شاعر در این مصرع، عشق را با لحن دعوت‌آمیز و ملتمسانه صدا می‌زند، گویی که عشق یک موجود زنده و حاضر است. این لحن نشان‌دهنده اضطراب و اشتیاق شدید عاشق است.
  • بی‌قراری عاشق: عشق در اینجا نه‌تنها آرامش نمی‌آورد، بلکه بی‌قرار می‌کند. این بی‌قراری همان حالتی است که در متون عرفانی به آن سوز و گداز عشق می‌گویند، حالتی که عاشق را از خود بی‌خود می‌کند و آرامش را از او می‌گیرد.

مصرع دوم: "مست از نفحات نو بهارم کردی"

  • "نفحات نو بهار" (بوی خوش بهار): در اینجا عشق به نسیم تازه‌ی بهاری تشبیه شده که می‌تواند روح را زنده کند. در ادبیات عرفانی، بهار نماد تجدید حیات و تازگی معنوی است.
  • "مست کردی": عشق نه‌تنها عاشق را بی‌قرار کرده، بلکه او را سرمست و بی‌خود از خود نیز کرده است. این مستی، مستی شراب معمولی نیست، بلکه حالتی روحانی است که عاشق را از تعلقات دنیایی جدا می‌کند.

مصرع سوم: "هر دم که وزید نفس رحمانی حق"

  • "هر دم": اشاره به استمرار و همیشگی بودن فیض الهی دارد. یعنی عشق یک اتفاق لحظه‌ای نیست، بلکه پیوسته و مداوم در جان عاشق جریان دارد.
  • "نفس رحمانی حق":
    • در عرفان اسلامی، "نفس رحمانی" همان دم الهی است که حیات و عشق را در هستی می‌دمد.
    • این تعبیر برگرفته از نظریات ابن‌عربی است که می‌گوید: هستی با نفس رحمانی ایجاد شده است. پس این مصرع اشاره دارد به حضور دائمی عشق الهی در عالم هستی.
    • "حق" در اینجا تأکید می‌کند که این عشق، الهی و حقیقی است، نه مجازی.

مصرع چهارم: "سرمست‌تر از شراب یارم کردی"

  • "سرمست‌تر": در مصرع دوم، عاشق فقط "مست" شده بود، اما حالا "سرمست‌تر" شده، یعنی این تأثیر عشق شدت گرفته و او را کاملاً از خود بی‌خود کرده است.
  • "شراب یار":
    • در ادبیات عرفانی، شراب استعاره از عشق الهی و جذبه‌ی معشوق است.
    • در اشعار حافظ، مولانا و سایر بزرگان، شراب نماد وصال، جذبه، و بی‌خویشی در برابر معشوق حقیقی (خداوند) است.
    • بنابراین، شاعر می‌گوید: آنچه که من از عشق دریافت کردم، حتی از شراب وصل هم فراتر است.

جمع‌بندی کلی تفسیر رباعی:

این رباعی به‌طور خلاصه سیر تحول عاشق در مسیر عشق الهی را نشان می‌دهد:

  1. ابتدا عشق او را بی‌قرار می‌کند.
  2. سپس مانند نفحات بهاری او را سرمست می‌سازد.
  3. بعد از آن، با "نفس رحمانی حق" او را کاملاً دگرگون می‌کند.
  4. در نهایت، این دگرگونی از حد معمول فراتر رفته و او را "سرمست‌تر از شراب وصال" می‌کند.

این رباعی، حرکت از بی‌قراری به سوی مستی، و از مستی به فنا در عشق را نشان می‌دهد که در ادبیات عرفانی، سیر عاشق به‌سوی معشوق حقیقی محسوب می‌شود.

نفس رحمانی در عرفان اسلامی

نفس رحمانی یا نَفَسُ الرَّحْمٰنِ یکی از مفاهیم مهم در عرفان نظری است که برای توضیح چگونگی پیدایش و ظهور هستی از ذات حق تعالی به‌کار می‌رود. این اصطلاح به‌ویژه در آثار ابن عربی و عرفای پیرو مکتب او، همچون صدرالدین قونوی و عبدالرزاق کاشانی، مطرح شده و در دستگاه فکری وحدت وجود جایگاهی اساسی دارد.


۱. تعریف نفس رحمانی

نفس رحمانی به‌معنای نفَسی است که از ذات الهی صادر می‌شود و منشأ ایجاد و بروز موجودات عالم است. در عرفان، این مفهوم را با نفَس انسان مقایسه کرده‌اند که هنگام سخن گفتن، هوا را از درون خود بیرون می‌دهد و الفاظ و کلمات را ایجاد می‌کند. به‌همین ترتیب، خداوند نیز به‌واسطه این نفَس، هستی را اظهار و موجودات را از عدم به وجود می‌آورد.

نفس رحمانی همان تجلی حق در مرتبه وجود است که باعث پدید آمدن تمام ممکنات می‌شود. این تجلی، استمرار دارد و لحظه‌ای قطع نمی‌شود، زیرا هستیِ ممکنات وابسته به آن است.


۲. مبانی و توضیحات عرفانی

۲.۱. رابطه نفس رحمانی با فیض مقدس و فیض اقدس

در عرفان نظری، فیض الهی را به دو نوع تقسیم می‌کنند:

  1. فیض اقدس: همان علم ذاتی خداوند به اشیاء در مرتبه واحدیت است. پیش از آن‌که اشیا در خارج تحقق یابند، در علم الهی به‌صورت حقایق ثابت (اعیان ثابته) حضور دارند.
  2. فیض مقدس: که ناظر به ایجاد و ظهور اشیا در عالم خارج است. نفس رحمانی را با فیض مقدس مرتبط می‌دانند، زیرا باعث خروج ممکنات از علم به عین و از عدم به وجود می‌شود.

۲.۲. ارتباط با اسماء الهی و اسم الرحمن

نفس رحمانی در حقیقت، تجلی اسم «الرَّحْمٰن» است. در قرآن کریم آمده است:

الرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ (الرحمن: ۱-۳)

در عرفان، اسم «الرحمن» به فیض عام و گسترده‌ای اشاره دارد که همه موجودات را شامل می‌شود و به سبب آن، هستی به‌طور یکسان به تمام مخلوقات اعطا می‌شود. همان‌گونه که اسم «الرحیم» ناظر به رحمت خاص برای اهل ایمان است، اسم «الرحمن» شامل همه موجودات، حتی کفار و موجودات غیرعاقل می‌شود. پس، نفس رحمانی نیز مانند رحمت رحمانی، شامل تمامی هستی است.

۲.۳. تشبیه به دم و سخن گفتن

ابن عربی و پیروانش نفس رحمانی را به نفَس انسان در هنگام سخن گفتن تشبیه کرده‌اند:

  • همان‌طور که هنگام تکلم، هوای درون دهان انسان بیرون می‌آید و تبدیل به کلمات و الفاظ می‌شود،
  • در نظام هستی نیز، حق تعالی از طریق نفس رحمانی، جهان را اظهار می‌کند و موجودات را یکی پس از دیگری ظاهر می‌سازد.

نتیجه: همان‌گونه که در گفتار انسان، الفاظ و کلمات از هوای درون ایجاد می‌شوند، در نظام هستی نیز، تعینات و مراتب وجود از نفس رحمانی پدیدار می‌شوند.

۲.۴. ارتباط با حقیقت محمدیه و عقل اول

در برخی از تفاسیر عرفانی، نفس رحمانی با حقیقت محمدیه و عقل اول مرتبط دانسته شده است:

  • حقیقت محمدیه، نخستین تجلی از ذات حق است که واسطه بین خداوند و عالم خلقت محسوب می‌شود.
  • عقل اول نیز نخستین مخلوقی است که سایر موجودات از طریق او پدید می‌آیند.
  • برخی عرفا، نفس رحمانی را همان حقیقت محمدیه دانسته‌اند که اولین تجلی از حق و واسطه فیض میان خدا و خلق است.

۳. جایگاه نفس رحمانی در نظام هستی

با توجه به آنچه گفته شد، نفس رحمانی یکی از مهم‌ترین مفاهیم در عرفان اسلامی است که جایگاه آن را می‌توان چنین خلاصه کرد:

  1. نفس رحمانی همان فیض مقدس است که موجب ایجاد و ظهور ممکنات از عدم به وجود می‌شود.
  2. این نفس همان تجلی اسم «الرحمن» است که رحمت و فیض وجود را به همه موجودات عطا می‌کند.
  3. همان‌گونه که در سخن گفتن، نفَس انسان، سبب ظهور کلمات می‌شود، نفس رحمانی نیز سبب ظهور هستی است.
  4. برخی عرفا، نفس رحمانی را با حقیقت محمدیه یکی دانسته‌اند و آن را اولین تجلی از ذات حق می‌دانند.

۴. نتیجه‌گیری

نفس رحمانی مفهومی عمیق در عرفان نظری است که نشان‌دهنده پیوند میان ذات الهی و هستی مخلوقات است. این اصطلاح بیانگر فیض دائم و رحمت گسترده الهی است که موجودات را از علم الهی به عینیت می‌آورد.

اگر بخواهیم آن را به زبانی ساده‌تر بیان کنیم:

  • خداوند با نوعی "نفَس" هستی را اظهار می‌کند.
  • این نفَس، نفس رحمانی نام دارد که مانند دمیدن در صور هستی است.
  • همان‌گونه که انسان با دمیدن و سخن گفتن، کلمات را اظهار می‌کند، خداوند نیز از طریق نفس رحمانی، همه ممکنات را ظاهر می‌سازد.

پس، نفس رحمانی همان جریان دائمی فیض الهی است که لحظه‌ای قطع نمی‌شود و علت اصلی وجود و بروز همه چیز در عالم هستی است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی