باسمه تعالی
فرازهای از نهج البلاغه
مثنوی۲۴
خطبه اول
خداشناسی
قسمت سوم
نقش حق در زندگی چون نور باشد در جهان
کی بشر قادر به کاری می شود ، بی نور آن
حق نباشد قابل تصویر در اذهان و جسم
هم صفات حق تعالی در بیان و دید چشم
دان صفاتی از خدا نازل شود بر بندگان
هم تجلی گشته بر کل خلایق در جهان
این تصور را که حق چون مادران مهربان
آن بود جهل بشر از حق تعالی ، بی گمان
دان خدا مافوق ذهن است و تصور در جهان
آنچه گنجد در تصور ، آن خدای ذهن و جان
جهل انسان ، باور بی جاست در فهم درست
همچو تشبیه صفات حق تعالی در نخست
ظرف جان را پر کن از ظرف خدا در معرفت
گر بخواهی قرب یزدان و کمال و منزلت
دان خدا روزی رسان است و کند تامین تو را
کی بشر قادر بود یک لحظه باشد چون خدا
فرد عاشق می کند جان را فدا در راه دوست
چون که بی تاب و تحمل گردد و مشتاق اوست
هر کسی دارد در این دنیا رفیق و هم زبان
گاه عاشق می شود بر مال دنیا بی امان
می کند در حد اعلا کوشش و جان می دهد
تا بدست آرد جهان را ، مال و ایمان می دهد
گشت مولا عاشق یزدان پاک و کبریا
جان خود را می دهد تا دین بماند هر کجا
می کند تبیین خدا را ، در صفات و عز او
باعث فهم صحیح حق شود ، اسرار هو
خوش به حال عاشقان حق تعالی در جهان
جان فدای حق کنند و کسب قرب و هم جنان
هر که بشناسد خدا را با دل و هم معرفت
نیست او را در مصائب سستی و هم معذرت
سعی حضرت دادن فهم صحیح کردگار
تا که حق با معرفت گردد پرستش ، در مطار
او بود شمعی که روشن می کند اذهان ما
از جهالت های بی پایان و غفلت از خدا
چون بشر دارای عقل است و تصور در امور
حق کند تصویر در ذهن و کند خبط حضور
در مقابل بین ملائک ، در عبادت یا ثنا
جملگی مشغول ذکرند و نیایش با خدا
نیست خبط و یا خطایی چون بشر روی زمین
تابع محض خدایند و همه اهل یقین
زین سبب پیغمبران را می کند دعوت خدا
بهر ارشاد جوامع از گناه و هم خطا
این صفات دنیوی زائیده ی افکار ماست
این تجلی خفیفی از صفات و از خداست
چون خدا دارد احاطه بر بشر ، کل جهان
زین سبب قادر نگردد کس به توصیف و گمان
حق مبرا از تعابیر غلط در ذهن ما
کس نداند ذات و هم اوصاف پاک کبریا
می کند تبیین چه زیبا نقش یزدان را علی
شد هویدا در مرام و در بیانش منجلی
طرح انواع سوالات از وجود و از خدا
ناصحیح است و برد اذهان ما را در خطا
چون خدا بر کل عالم می کند فرماندهی
بر جهان باشد محیط و می کند ساماندهی
گفت صادق ، نیست جایی در زمین و کهکشان
حق نباشد حاضر و آگاه بر کون و مکان
حق تعالی ناظر و شاهد بود در هر زمان
هم چو جان اندر بدن باشد، حضوری بی امان
تک تک سلول ها دارد حیات و هم ممات
اذن حق حاکم بود در هر شرایط بر حیات
گشت مولا عاشق یزدان پاک کبریا
زین سبب جان می دهد در راه معشوقش خدا
می نماید حق تعالی را علی آنگونه هست
بر جمیع مسلمین و مردمان حق پرست
عاشقان مشتاق دیدار خدا و هم نشاط
گر چه مخفی از بشر، اسرار هستی هم چو ذات
نقش حق باشد عظیم و گشته پنهان از نظر
روح حق جاری و باشد منشا طیر بشر
نیست مثل و نیست خالق از برای ذوالجلال
هست یزدان واحد و هرگز نیابد او زوال
لحظه ای گردد بشر بر حال خود در زندگی
می شود نابود انسان ها ، ز هستی ، جملگی
گر شود خارج حیات و گر شود عمرت تمام
نیست کس قادر دهد جانی دوباره در قوام
این جهان را کن تصور هم چو یک جسم بشر
نقش حق باشد عیان در خلق عالم ، هم نظر
حق تجلی می کند در عالم و هم در نبی
همچنین آیات قرآن از خدا شد منجلی
می کند نازل پیام و آن شود فهمش عیان
تا خلایق را نباشد مشکلی در شرح آن
کل هستی در نظام و تحت امر حق نهفت
نحوه ی آن بر بشر مجهول و آن را کس نگفت
وصف بی پایان نمی گردد بیان با عقل ما
عقل ما محدود باشد ، ناتوان از ماورا
حق بود مخفی ز دید و ذهن انسان هر زمان
شد خلایق را عنایت از خداوند جهان
حق نمی گردد تصور در علی یا هر بشر
دان علی محدود باشد ، حق نبینی در نظر
عده ای در اشتباه و ذهن ما اندر خطاست
گر تصور این شود ، یزدان ببینی ، در سماست
حق شده تشبیه بر نور و خدا کرده بیان
تا شود در فهم انسان ، در جهان و لامکان
نیست ثابت حق تعالی در مکان و در زمان
چون که باشد در تناقض با وجودش بی امان
نور باعث می شود دیدار ما را هر مکان
زین سبب تشبیه گشته بر حیات و آن عیان
میسمی خواهان راه و مشی مولا مر تضاست
رهگشا باشد تو را ، مانع ز هر جرم و خطاست
جان فدای حق نما ،جانا رجالی با عمل
روی گل , زنبور بینی می دهد ما را عسل
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی