باسمه تعالی
مثنوی
دشت کربلا
خاکِ دشتِ کربلا عطرِ خداست
آسمانش کعبهی دل، باصفاست
روضهی پاکی که با خون آشناست
سِرِّ عشقی در دل آن، بینهاست
کعبهی آزادگان شد این زمین
عرش رحمان گشته در آن آفرین
نَفْسِ مسیحا نَبُوَد همدمش
عرش اعلی سجده آرد بر قدمش
هر گلی کز خاک آنجا سر زند
بوی عطرِ باغِ جنّت افکند
هر نسیمی از صفایش بگذرد
عطر جانبخش شهادت پرورد
خاکِ او درمانِ هر رنج و بلا
قبلهی جانها بود کربوبلا
از غبارش سرمهی دل میکنند
با امیدش دردها را میبَرند
ساقیِ آن بادهی جانپرور است
جرعهای از عشق و مستی دیگر است
آسمان آنجا بود در اضطراب
چون که دید آن تشنگانِ بیجواب
ماه، خون میریخت از چرخِ کبود
نالهی غم بود در صوتِ فرود
خیمهها در شعلهی اندوه و درد
اشکها از چشمِ افلاک، نبرد
نالهی طفلان ز دشت و از حرم
میرساند سوزها بر بیش و کم
بوسه بر خاکِ غمش، جبریل زد
در مقام عشق، جان را میکَند
از عطش، لبها چو خشکی دیدهاند
بر امیدِ وصل، جان را دادهاند
هفتآسمان را فخر شد آن سرزمین
عرش را آذین نمودند از یقین
ای نسیم صبح، آن خاکم رسان
بر مزارِ یار، جانم کن فشان
ای شهیدانِ حرم، ای بیکَسا
مرهمِ جانها شمایید از قضا
کربلا، راز ازل را فاش کرد
آیهی صبر و رضا را ساز کرد
ای حسین، ای جلوهی مهر و وفا
نورِ تو تابنده باد از مصطفی
سر به پای عشق دادی، بیزوال
آیتی از حق شدی در این مآل
ای شهیدِ تشنهکام و بینظیر
مِهرِ تو هر دل کند آیینهگیر
از غمت هر دل شکسته، جان گرفت
ظلمتِ دلها ز نورت، جان گرفت
نامِ تو شد روشنیبخشِ جهان
عاشقان را مَحرمی در این زمان
ای فدای آن جمالِ دلربا
تربتت، داروی هر درد و بلا
کی رود یادِ تو از دلها برون؟
در صفای عشق، تویی رازِ درون
هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
جام وصلِ بیکرانه، زود بد
ای که در دریای خون کردی سفر
جانفشان بر عشق حق، بیهیچ ضر
کربلا، محرابِ اهلِ معرفت
نورِ جانبخشِ همه اهلِ صفت
بر دل ما نور عشقت جاودان
ای شهیدِ راهِ حق، روح و روان
ای امیدِ خستهجانان، یا حسین
ماه تابانِ شهیدان، یا حسین
نامِ تو آرامِ جانِ عاشق است
ذکرِ تو درمانِ دلِ فارق است
هرکه از جامِ ولایت مست شد
در رهت از هستیِ خود پَست شد
عشقِ تو آتش به جانها میزند
ذرهها را کهکشانها میکند
در غمت هر دل اگر دریا شود
بیقرار از سوز این صحرا شود
عرش حق را خاک تو همپایه شد
کعبه هم بر ساحتت شیدا شد
آه، ای لبتشنهی دریای عشق
ای حقیقت در دلِ معنای عشق
آسمان از درد تو گریان شده
چرخ از غم با زمین همسان شده
هر ستاره در عزایت خون فشاند
کوهها از ماتمت بر دل نماند
ای که خونت جوهرِ فتح و بقاست
درسِ عشق و عزتت شامِ بلاست
کربلا آئینهی راز ازل
میدرخشد تا ابد، بیحرف و کل
خاکِ آن صحرا بود بوی بهشت
تربتش درمانِ هر درد و کنشت
هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
سوی حق بیپروا از عالم رَد
عالمی در پای عشقت سر نهاد
تا ابد نامت به دل جا مینهاد
آه از آن لحظه که طفلانِ حرم
ماندند بیناصِر و دور از کرم
آه از آن دم کز عطش لبها شکست
چشمهای خیمهها در خون نشست
ای سوارِ عرش، ای میرِ قیام
در غمت عالم بود در التهاب
نیزهها بر سینهات بوسه زدند
سنگها بر پیکرت چنگی زدند
زان گلوی پاره، خون جاری شد
آسمان از این مصیبت زاری شد
چشمِ جانها بر ضریحِ تو دو دوخت
هر فرشته بر غمت ناله فروخت
خاکِ تو، سرچشمهی رازِ بقا
سِرِّ تو، رمزِ حیاتِ کبریا
آه ای جانِ جهان، سلطانِ عشق
میتپد دل در غمت حیرانِ عشق
کربلا محرابِ سرخِ عاشقیست
مکتبِ آزادگانِ صادقیست
ای حسین، ای گوهرِ کَنزِ نهان
میدرخشی در دلِ ما جاودان
ای که خونت آیتِ فتحِ خداست
تا ابد نامت بُوَد روحِ ولاست
بر سرِ خاکت، دعا دارند ما
جان فدایِ نام تو تا انتها
کربلا تا هست، عالم زنده است
نام تو بر لوحِ دل تابنده است
هر که با عشقِ تو همراز آمد
بیخطر، از وادیِ پرواز آمد
یا حسین، ای گوهرِ تابندهام
نام تو باشد همیشه زندهام
ای چراغِ راهِ حق، ماهِ تمام
ای امامِ تشنهلب در موجِ جام
کاش میشد در غمت جان باختم
بر درِ عشقت سری افراختم
ای شهیدِ جبههی آزادگی
رهنمایِ بزمِ استواری
در نگاهت، موجِ دریایِ وصال
در غمت، فریادِ عشقِ بیزوال
خونِ تو تفسیرِ سرِّ عاشقیست
کربلا محرابِ رازِ فایقیست
خاکِ تو نورِ حقیقت در جهان
آسمان محوِ شکوهت جاودان
تا ابد نامت بُوَد فخرِ وجود
بر مزارِ تو دعا، ذکرِ سجود
هر که را عشقت به جان مأوا شود
بیقرار از وادیِ دنیا شود
در غمت کوه از نهیبش میگدازد
عرش هم در سوزِ عشقت میتازد
ای که خونت چشمهی صبحِ امید
راهِ تو بر عاشقان شد، نورِ دید
ای شهیدِ کربلا، دریای صبر
ای امیدِ اهلِ دل در وقتِ حَشر
خیمهی دل در هوایت پا گرفت
نورِ ایمان از نگاهت جا گرفت
تیغ اگر بر جسم و جانت میخزید
عشق، در خونِ تو معنایی چکید
ساقیِ عشقِ الهی، یا حسین
رهبرِ بزمِ نهایی، یا حسین
آسمان از ماتمت خوناب شد
عرش از این دردِ جان، بیتاب شد
کاش روزی خاکِ راهت میشدم
غرقِ در دریایِ ماهت میشدم
نام تو آرامِ جانِ بیقرار
کوی تو مقصودِ دل، بزمِ نگار
کربلا تا هست، شورِ عشق هست
سِرِّ آن، در جانِ اهلِ دل نشست
ای که خونت داد درسِ استقامت
بر وجودت عرش، کرده کرامت
تا جهان باقیست، نامت سرور است
ذکرِ عشقت بر دلِ ما دربدر است
خاکِ تو، درمانِ هر درد و غمی
روحِ تو، مرهم به هر سوز و نَمی
تا که باقی هست، عشقت زنده باد
راهِ تو بر عاشقان آینده باد
هر که را عشقت به جان آغشته شد
رازِ هستی در دلش سرشته شد
یا حسین، ای قافلهسالارِ عشق
نورِ جان، فرمانروایِ یارِ عشق
کربلا تا هست، ما را رهبر است
نامِ تو، ذکرِ لبِ جانپرور است
ای امیدِ خستهجانان، یا حسین
ماهِ تابانِ شهیدان، یا حسین
ای فدایِ آن نگاهِ بیقرار
کِی رود نامت ز دلهایِ تبار؟
ای که خونت، آیهی صبر و رضاست
بر فرازِ جان، چراغِ مُقتداست
کاش میشد در غمت خاکت شوم
غرقِ دریایِ هلاکت شوم
هر که را شوقِ تو در جان ریشه کرد
از غمِ دنیا دلش اندیشه کرد
عاشقان با یادِ تو در آتشاند
ساکنانِ کویِ تو دلپارهاند
خاکِ دشتت کیمیایِ دردها
ذکرِ نامت، شمعِ شامِ مردها
ای که عشقت مُلکِ دلها را گرفت
نورِ نامت، کوه و صحرا را گرفت
آسمان در ماتمت نالان شده
عرش هم از غربتت گریان شده
ای که خونت درسِ آزادگیست
سِرِّ عشقت راهِ ما را زندگیست
کربلا تا هست، عشقت پا برجاست
نامِ تو در سینهها عرشِ خداست
چرخ، حیران از غمِ آن بیکسان
ماه، گریان بر دلِ اهلِ حَنان
آه از آن دم کز عطش لبها فسرد
کودکان در دامنِ غم، جان سپرد
آه از آن ساعت که زینب بیقرار
دید جسمِ پارهپاره در غبار
چشمِ خورشید از غمت خون میچکد
آسمان، اندوهِ تو، در دل فکند
دیدهی افلاک بر دردت گریست
کوه، از اندوهِ جانت، سر شکست
ای که خونت مشعلِ راهِ خداست
نامِ تو سرمشقِ اهلِ ماسواست
کاش روزی خاکِ راهت میشدم
در رهت پروانهی شوقت شدم
کربلا تا هست، عشقش زنده باد
نامِ تو در جانِ ما پاینده باد
هر که را با عشقِ تو پیوند خورد
در دو عالم، از غمت لبخند خورد
ای حسین، ای قبلهی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان
راهت ای جانِ جهان، پاینده باد
ذکرِ نامت تا ابد تابنده باد
در دلِ ما عشقِ تو فرمانرواست
کربلا آئینهی حق تا خداست
ای که در خون، دیده بستی بر بلا
نامِ تو شد رمزِ فَتح و بقا
بر دلم نقشِ تو ای آرامِ جان
تا ابد جاریست در هر آسمان
ای چراغِ شبنشینانِ بلا
ای امامِ تشنهکامِ کربلا
از غمت عالم همه شوریده شد
آسمان با اشکِ خون، پوشیده شد
نالهی زینب چو برخاست از حرم
سوخت دلها را به داغی دمبهدم
کودکان، تشنه لب و بییاورند
در غمِ داغت ز غصه پرپرند
آه از آن لحظه که افتادی ز پا
آه از آن دم که شد خونت روا
کاش میشد در غمت جان باختم
در رهت سر را به خاک انداختم
هر دلی را سوزِ عشقت پرورش
میکشد ما را بهسویِ این سرش
کربلا، رازِ خدا در پردهها
چشمهی عشق و صفایِ جرعهها
هرکه در دریایِ عشقت غوطه زد
بر سرِ دارِ فنا بیپروا شد
خاکِ تو بوسیدهی اهلِ یقین
خیمهی عشقت پناهِ مؤمنین
عرش، حیران از شکوهِ نامِ تو
مُلکِ هستی شد اسیرِ گامِ تو
نیزهها بر پیکرت بوسه زدند
خونِ تو را هدیه بر عرش آوردند
ای که خونت مشعلِ راهِ هدیست
نورِ تو رمزِ بقایِ ماسواست
دیدهی خورشید از غم خیره شد
چرخِ گردون از غمت، آواره شد
آه از آن دم که سرت بر نی نشست
بر دلِ زینب غمِ جانها نشست
ای که نامت تا ابد جاوید باد
رهروی از راهِ تو نالید باد
کربلا تا هست، تویی رازِ بقا
عشقِ تو راهیست سویِ کبریا
در دعایِ نیمهشبها، یاد تو
بر دلِ هر عاشقی فریادِ تو
ای امیدِ خستهجانان، یا حسین
ای شهیدِ نینوایان، یا حسین
ذرهذره خاکِ تو دارد صفا
مهرِ تو تا عرش، شد رمزِ بقا
کاش روزی تربتت را بوسه زنم
در غمت چون شمع، جان را شعله زنم
کربلا محرابِ رازِ عاشقیست
در جهان، درسِ وفا و صادقیست
نامِ تو آرامِ جانِ دردمند
ذکرِ تو مرهم بر این دلهای بند
کربلا تا هست، عشقت زنده باد
نامِ تو در سینهها پاینده باد
تا که باقی هست، عشقِ تو بمان
نورِ تو بر جانِ ما جاویدان
ای که خونت آیتِ فتحِ هدیست
راهِ تو روشنترین راهِ خداست
ای حسین، ای قبلهی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان!
ای شهیدِ تشنهلب، دریایِ نور
بر دلت سنگِ جفا، صدگونه سور
آسمان از داغِ تو خون میگریست
عرش هم در ماتمت درهم شکست
آه از آن دم که شدی بییاوران
در غریبی بینِ خون و خیزران
تیغها بر پیکرت بوسه زدند
خیمهها را شعلهها از هم دریدند
چشمِ طفلان از عطش بینور شد
دستِ زینب از غمت، مستور شد
آه از آن لحظه که لبها تشنه بود
آه از آن دم که دل از غم پرگشود
خاکِ دشتت بویِ خون و ماتم است
عشقِ تو تا آخرین دم محکم است
در هوایِ کویِ تو جان دادهام
دل به دستِ عشقِ تو بنهادهام
ای امامِ عاشقان، ماهِ وصال
ای که خونت شد نشانِ اعتدال
در دلِ هر عاشقی نورت بمان
تا ابد بر حق، تویی فرمانروان
کربلا محرابِ خون و معرفت
در غمت، عالم گرفتارِ محنت
تیغها از غربتت حیران شدند
کوهها از ماتمت لرزان شدند
تا جهان باقیست نامت سرور است
راهِ تو بر عاشقان تاجِ سر است
ای که خونت آسمان را رنگ داد
عشقِ تو بر جانِ ما آهنگ داد
نامِ تو آرامِ جانِ خستهها
یادِ تو سرمایهی دلشکستهها
ای که در دریایِ غم تنها شدی
عاشقِ معبود و حق، شیدا شدی
دیدهی خورشید از غمت اشکبار
ماه، در غم، شد به خون دل گرفتار
خیمهها از سوزِ داغت شعلهور
طفلِ معصوم از عطش، بیبال و پر
ای امیدِ خستهدلهای جهان
ای که عشقت، سرّ و رازِ لامکان
بر مزارِ تو دعا، ذکرِ یقین
نامِ تو آرامِ دلهای حزین
کاش ما را جان فدایِ راهِ تو
خاکِ راهت قبلهی دلخواهِ تو
کربلا تا هست، عشقش پا برجاست
ذکرِ نامت بر لبِ دلها رواست
هر که را عشقت به دل، مأوا شود
بیقرار از بندِ این دنیا شود
یا حسین! ای رهبرِ اهلِ یقین
ای چراغِ راهِ شبهایِ غمین
تا نفس باقیست، راهت زنده باد
نامِ تو بر عاشقان پاینده باد!
ای شهیدِ کربلا، عشقِ جلی
نورِ حق، میراثِ آلِ مرتضی
نالهی جانسوزِ تو، رازِ بقا
کعبهی دلهاست خاکِ کربلا
در هوایِ عشقِ تو جانها فدا
عشقِ تو سرمشقِ صدق و صفا
کاش میشد لحظهای در خون تپید
بر درِ عشقت سری با دل برید
تیغ اگر بر پیکرت بوسه زده
عشقِ حق در خونِ تو پرواز کرده
ای که خونت جانِ هستی را گرفت
موجِ عشقت کائنات از هم شکفت
آه از آن شب، آن غروبِ بیقرار
آه از آن دلهایِ طفلان، داغدار
تیرها بر سینهات، بوسهزنان
اشکها بر تربتت، جاودان
عرش از داغت به لرزه افتد هنوز
ماه، در غم، روی پنهان کرده روز
سایبانِ عشقِ تو، خونِ خداست
کربلا دریایِ سوز و ماجراست
هر که بر عشقت دل و جان داده است
در دو عالم جاودان، آزاده است
کاش روزی تربتت را سجده کرد
بر سرِ کویت دل از خود برفکند
ای امامِ حق، امیدِ خستهجان
دیدهی ما بر غمت گریان، گران
در غمِ زخمِ تنت دلها شکست
کوه از اندوهت به دریا پیوست
کربلا تا هست، عشقت رهبر است
نامِ تو بر قلبها تاجِ سر است
ای که با خون، راهِ حق کردی عیان
شد غمت معیارِ اهلِ عاشقان
اشکِ ما در ماتمت جاری بود
نامِ تو در جانِ ما، ساری بود
ای که جانت هدیهی معبود شد
عشقِ تو تفسیرِ سرِّ بود شد
ای حسین، ای ماهتابِ آسمان
ای امامِ تشنهلب، آرامِ جان
تا نفس باقیست، نامت زنده باد
نورِ تو در سینهها پاینده باد
کاش ما را در رهت جان فِدا
سایبانِ عشقِ تو تا انتها
کربلا تا ابد شورآفرین
راهِ تو در جانِ ما، عینالیقین
هر که را عشقِ تو در جان شعله زد
تا ابد از بندِ عالم میرهد
ای که نامت، نورِ راهِ عاشقیست
خاکِ تو، رازِ بقایِ صادقیست
ای امامِ تشنهکامِ کربلا
نورِ حق، مولا، امامِ مقتدا!
ای چراغِ روشنِ شامِ بلا
ای امیدِ خستهجانِ اولیا
چشمِ هستی بر غمت گریان شده
عرش از اندوهِ تو ویران شده
داغِ تو، داغی که درمانش نبود
سوزِ عشقت را به جز جان کس ربود؟
در غمِ تو خون بگرید آسمان
ماه، پنهان شد ز ماتم، بینشان
آه از آن دم که شدی تنها ز پا
بیکس و بییار، دور از آشنا
نالهی طفلان، شرر بر جان فکند
شعلهی غم، خیمهها را در نورد
ای که جانت در رهِ حق شد نثار
راهِ تو شد مشعلِ اهلِ دیار
از غمت دلها همه حیران شدند
مرد و زن در سوگِ تو گریان شدند
ای که خاکِ پیکرت باغِ بهشت
ذکرِ نامت بر دلِ ما نقشِ کِشت
کربلا، محرابِ رازِ عاشقی
جلوهگاهِ مهر و نور و صادقی
هر که در عشقِ تو جان را باخت است
در دو عالم سرفراز و راسخ است
ای که خونت مشعلِ آزادگیست
عشقِ تو تفسیرِ حق و بندگیست
نالهی زینب به صحرا پر کشید
اشکِ او بر زخمها مرهم گزید
آه از آن دم که سرت بر نی نشست
دیدهی عالم به اشک و خون شکست
ای که عشقت آسمان را فتح کرد
نامِ تو دلهای ما را گرم کرد
کاش روزی در رهت جان باختم
از غمت شمعِ دلِ افروختم
ای حسین، ای قبلهی اهلِ یقین
نامِ تو آرامِ دلهای حزین
کربلا تا هست، عشقش زنده باد
یادِ تو در جانِ ما پاینده باد
ای که در میدانِ حق مردانهای
تا ابد در جانِ ما جاویدهای
خاکِ تو رازِ قیامت در بَرَت
عرش، حیران مانده از این شوکتت
داغِ تو سوزد دلِ هر بیقرار
ذکرِ نامت شد دعایِ شام و سار
یا حسین! ای رهبرِ آزادگان
قبلهی دلهایِ اهلِ عاشقان
هر که در راهِ تو افتد، سرفراز
جانسپاری در رهت، رمزِ نیاز
ای که با خون، حقِ قرآن زنده کرد
راهِ ایمان را به دل تابنده کرد
کربلا تا هست، نامت بر لب است
راهِ تو بر اهلِ دلها مذهب است
ای امامِ تشنهکامِ کربلا
ای چراغِ شبنشینِ ماسوا!
ای که در راهِ حق جان دادهای
با خونِ پاکت جهان را دادهای
بر فرازِ نیزهها سر دادهای
تا که عشقِ حق به عالم دادهای
خاکِ تو در دلها شد جاودان
یادِ تو در دلها، در جان، در جان
در هوای کربلا، همه عاشق شدند
هرکه از عشقِ تو لبیک گفتهاند
ای که جانِ خویش را فدایِ خدا
در زمین و آسمان شد نور و ضیا
کربلا، میدانِ صداقت و وفاست
راهِ تو تا ابد در دلها جاست
ای حسین، ای رمزِ آزادی و نور
هرکه تو را دید، به ایمان شد محبور
کاش من هم در آن میان بودم
تا به خاکِ کربلا جان میدادم
زخمِ تو در دلِ تاریخ نقش بست
غصهی تو در دلِ ما میجوشد و هست
یا حسین، ای رهنمایِ دلهای خسته
در کنارِ خیمهات، روحام شاد و سسته
در دشتِ کربلا هر قطره خون
نشانِ عشق و صداقت و جنون
آسمانِ کربلا با گریهها پر شد
چشمِ عالم از داغِ تو تر شد
دلها به یادِ تو در خون فشاندند
تا در وصالِ تو جانها فدایند
ای که نامت در دلها روشن است
راهِ تو، راهِ آسمان و زمین است
کربلا تا هست، عشقش جاودانه است
نامِ تو در دلها پاینده است
در کویِ عشقت، همهجان فدایند
خاکِ کربلا، سرورِ عاشقان است
یا حسین، ای که از مرگ نترسیدی
در راهِ حق، به شجاعت سرسختی
باقی همه در ظلِ عشقِ تو بودند
هرکه در راهِ تو جان میسپردند
دستِ تو در دستِ خداوندِ روز است
دلت، در پناهِ ربِ لایزال، بود است
تا جهان باقیست، راهت باقیاست
و در دلِ ما همیشه یادِ تو پاک است
کربلا، مهرِ تو را به دلها زد
داغِ تو تاریخ را هم نهاد بر سر سود
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی