رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی روزه(۱)

باسمه تعالی

غزل

روزه(۱)

 

در باغِ وصال، ماهِ ایمان آمد
عطری زِ بهارِ لطفِ یزدان آمد

 

دل را به صفای روزه، پرنور کنید
این سفره زِ خوانِ حق، فراوان آمد

 

در وقت سحر، دیده‌ها بیدار است
هنگام غروب، داغ و خسران آمد

 

هر لحظه به نورِ عشق، جان تازه شود
روزه، رهِ وصل ، همچو طوفان آمد

 

با روزه، دل از گناه بیزار شود

در سایه‌ی لطف حق، سلیمان آمد

 

 

با روزه، امیدِ دل به دلدار رسید

از سفره‌ی عشق، رزقِ جانان آمد

 

 

دل پاک نما ز گردِ عصیان ای دوست

در رحمت حق، به روی درمان آمد

 

 

شب‌های دعا ز نور، روشن گردد
اشکی زِ نگاهِ دل، فروزان آمد

 

قرآن به دلِ خموش، طوفان انگیخت
هر آیه، پیامِ مهرِ رحمان آمد

 

روزه سپری شد و بقا شد حاصل
چون لطفِ خدا، به جانِ انسان آمد

 

دل را به صفای عشق، بیدار کنید
کز باغ وصال، مهرِ یزدان آمد


در محفل عاشقان، بهاری دیگر
از نورِ سحر، صفای قرآن آمد

 

هر کس که زِ جامِ وصل، ساغر گیرد
با روزه، به قربِ حق، شتابان آمد

 

دل بسته‌ی خاک گر گسستن باید
کز عالم قدس، بانگِ جانان آمد

 

طاعت بپذیر ، ای گدایِ درگاه
کز لطفِ خدا، بوی رضوان آمد

 

این ماه، پیام‌آورِ تطهیر بود
چون چشمه‌ی عشق، سوی عطشان آمد

 

هر لحظه اگر زِ شوق، نالی در دل
رحمت زِ کرانه‌های پنهان آمد



سراینده

دکتر علی رجالی

۱۴۰۳/۱۲/۲۵

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

مثنوی

دشت کربلا

خاکِ دشتِ کربلا عطرِ خداست
آسمانش کعبه‌ی دل، باصفاست

روضه‌ی پاکی که با خون آشناست
سِرِّ عشقی در دل آن، بی‌نهاست

کعبه‌ی آزادگان شد این زمین
عرش رحمان گشته در آن آفرین

نَفْسِ مسیحا نَبُوَد هم‌دمش
عرش اعلی سجده آرد بر قدمش

هر گلی کز خاک آنجا سر زند
بوی عطرِ باغِ جنّت افکند

هر نسیمی از صفایش بگذرد
عطر جان‌بخش شهادت پرورد

خاکِ او درمانِ هر رنج و بلا
قبله‌ی جان‌ها بود کرب‌وبلا

از غبارش سرمه‌ی دل می‌کنند
با امیدش دردها را می‌بَرند

ساقیِ آن باده‌ی جان‌پرور است
جرعه‌ای از عشق و مستی دیگر است

آسمان آن‌جا بود در اضطراب
چون که دید آن تشنگانِ بی‌جواب

ماه، خون می‌ریخت از چرخِ کبود
ناله‌ی غم بود در صوتِ فرود

خیمه‌ها در شعله‌ی اندوه و درد
اشک‌ها از چشمِ افلاک، نبرد

ناله‌ی طفلان ز دشت و از حرم
می‌رساند سوزها بر بیش و کم

بوسه بر خاکِ غمش، جبریل زد
در مقام عشق، جان را می‌کَند

از عطش، لب‌ها چو خشکی دیده‌اند
بر امیدِ وصل، جان را داده‌اند

هفت‌آسمان را فخر شد آن سرزمین
عرش را آذین نمودند از یقین

ای نسیم صبح، آن خاکم رسان
بر مزارِ یار، جانم کن فشان

ای شهیدانِ حرم، ای بی‌کَسا
مرهمِ جان‌ها شمایید از قضا

کربلا، راز ازل را فاش کرد
آیه‌ی صبر و رضا را ساز کرد

ای حسین، ای جلوه‌ی مهر و وفا
نورِ تو تابنده باد از مصطفی

سر به پای عشق دادی، بی‌زوال
آیتی از حق شدی در این مآل

ای شهیدِ تشنه‌کام و بی‌نظیر
مِهرِ تو هر دل کند آیینه‌گیر

از غمت هر دل شکسته، جان گرفت
ظلمتِ دل‌ها ز نورت، جان گرفت

نامِ تو شد روشنی‌بخشِ جهان
عاشقان را مَحرمی در این زمان

ای فدای آن جمالِ دلربا
تربتت، داروی هر درد و بلا

کی رود یادِ تو از دل‌ها برون؟
در صفای عشق، تویی رازِ درون

هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
جام وصلِ بی‌کرانه، زود بد

ای که در دریای خون کردی سفر
جان‌فشان بر عشق حق، بی‌هیچ ضر

کربلا، محرابِ اهلِ معرفت
نورِ جان‌بخشِ همه اهلِ صفت

بر دل ما نور عشقت جاودان
ای شهیدِ راهِ حق، روح و روان

 

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ماه تابانِ شهیدان، یا حسین

نامِ تو آرامِ جانِ عاشق است
ذکرِ تو درمانِ دلِ فارق است

هرکه از جامِ ولایت مست شد
در رهت از هستیِ خود پَست شد

عشقِ تو آتش به جان‌ها می‌زند
ذره‌ها را کهکشان‌ها می‌کند

در غمت هر دل اگر دریا شود
بی‌قرار از سوز این صحرا شود

عرش حق را خاک تو هم‌پایه شد
کعبه هم بر ساحتت شیدا شد

آه، ای لب‌تشنه‌ی دریای عشق
ای حقیقت در دلِ معنای عشق

آسمان از درد تو گریان شده
چرخ از غم با زمین هم‌سان شده

هر ستاره در عزایت خون فشاند
کوه‌ها از ماتمت بر دل نماند

ای که خونت جوهرِ فتح و بقاست
درسِ عشق و عزتت شامِ بلاست

کربلا آئینه‌ی راز ازل
می‌درخشد تا ابد، بی‌حرف و کل

خاکِ آن صحرا بود بوی بهشت
تربتش درمانِ هر درد و کنشت

هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
سوی حق بی‌پروا از عالم رَد

عالمی در پای عشقت سر نهاد
تا ابد نامت به دل جا می‌نهاد

آه از آن لحظه که طفلانِ حرم
ماندند بی‌ناصِر و دور از کرم

آه از آن دم کز عطش لب‌ها شکست
چشم‌های خیمه‌ها در خون نشست

ای سوارِ عرش، ای میرِ قیام
در غمت عالم بود در التهاب

نیزه‌ها بر سینه‌ات بوسه زدند
سنگ‌ها بر پیکرت چنگی زدند

زان گلوی پاره، خون جاری شد
آسمان از این مصیبت زاری شد

چشمِ جان‌ها بر ضریحِ تو دو دوخت
هر فرشته بر غمت ناله فروخت

خاکِ تو، سرچشمه‌ی رازِ بقا
سِرِّ تو، رمزِ حیاتِ کبریا

آه ای جانِ جهان، سلطانِ عشق
می‌تپد دل در غمت حیرانِ عشق

کربلا محرابِ سرخِ عاشقی‌ست
مکتبِ آزادگانِ صادقی‌ست

ای حسین، ای گوهرِ کَنزِ نهان
می‌درخشی در دلِ ما جاودان

ای که خونت آیتِ فتحِ خداست
تا ابد نامت بُوَد روحِ ولاست

بر سرِ خاکت، دعا دارند ما
جان فدایِ نام تو تا انتها

کربلا تا هست، عالم زنده است
نام تو بر لوحِ دل تابنده است

هر که با عشقِ تو هم‌راز آمد
بی‌خطر، از وادیِ پرواز آمد

یا حسین، ای گوهرِ تابنده‌ام
نام تو باشد همیشه زنده‌ام

 

ای چراغِ راهِ حق، ماهِ تمام
ای امامِ تشنه‌لب در موجِ جام

کاش می‌شد در غمت جان باختم
بر درِ عشقت سری افراختم

ای شهیدِ جبهه‌ی آزادگی
رهنمایِ بزمِ استواری

در نگاهت، موجِ دریایِ وصال
در غمت، فریادِ عشقِ بی‌زوال

خونِ تو تفسیرِ سرِّ عاشقی‌ست
کربلا محرابِ رازِ فایقی‌ست

خاکِ تو نورِ حقیقت در جهان
آسمان محوِ شکوهت جاودان

تا ابد نامت بُوَد فخرِ وجود
بر مزارِ تو دعا، ذکرِ سجود

هر که را عشقت به جان مأوا شود
بی‌قرار از وادیِ دنیا شود

در غمت کوه از نهیبش می‌گدازد
عرش هم در سوزِ عشقت می‌تازد

ای که خونت چشمه‌ی صبحِ امید
راهِ تو بر عاشقان شد، نورِ دید

ای شهیدِ کربلا، دریای صبر
ای امیدِ اهلِ دل در وقتِ حَشر

خیمه‌ی دل در هوایت پا گرفت
نورِ ایمان از نگاهت جا گرفت

تیغ اگر بر جسم و جانت می‌خزید
عشق، در خونِ تو معنایی چکید

ساقیِ عشقِ الهی، یا حسین
رهبرِ بزمِ نهایی، یا حسین

آسمان از ماتمت خوناب شد
عرش از این دردِ جان، بی‌تاب شد

کاش روزی خاکِ راهت می‌شدم
غرقِ در دریایِ ماهت می‌شدم

نام تو آرامِ جانِ بی‌قرار
کوی تو مقصودِ دل، بزمِ نگار

کربلا تا هست، شورِ عشق هست
سِرِّ آن، در جانِ اهلِ دل نشست

ای که خونت داد درسِ استقامت
بر وجودت عرش، کرده کرامت

تا جهان باقی‌ست، نامت سرور است
ذکرِ عشقت بر دلِ ما دربدر است

خاکِ تو، درمانِ هر درد و غمی
روحِ تو، مرهم به هر سوز و نَمی

تا که باقی هست، عشقت زنده باد
راهِ تو بر عاشقان آینده باد

هر که را عشقت به جان آغشته شد
رازِ هستی در دلش سرشته شد

یا حسین، ای قافله‌سالارِ عشق
نورِ جان، فرمانروایِ یارِ عشق

کربلا تا هست، ما را رهبر است
نامِ تو، ذکرِ لبِ جان‌پرور است

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ماهِ تابانِ شهیدان، یا حسین

ای فدایِ آن نگاهِ بی‌قرار
کِی رود نامت ز دل‌هایِ تبار؟

ای که خونت، آیه‌ی صبر و رضاست
بر فرازِ جان، چراغِ مُقتداست

کاش می‌شد در غمت خاکت شوم
غرقِ دریایِ هلاکت شوم

هر که را شوقِ تو در جان ریشه کرد
از غمِ دنیا دلش اندیشه کرد

عاشقان با یادِ تو در آتش‌اند
ساکنانِ کویِ تو دل‌پاره‌اند

خاکِ دشتت کیمیایِ دردها
ذکرِ نامت، شمعِ شامِ مردها

ای که عشقت مُلکِ دل‌ها را گرفت
نورِ نامت، کوه و صحرا را گرفت

آسمان در ماتمت نالان شده
عرش هم از غربتت گریان شده

ای که خونت درسِ آزادگی‌ست
سِرِّ عشقت راهِ ما را زندگی‌ست

کربلا تا هست، عشقت پا برجاست
نامِ تو در سینه‌ها عرشِ خداست

چرخ، حیران از غمِ آن بیکسان
ماه، گریان بر دلِ اهلِ حَنان

آه از آن دم کز عطش لب‌ها فسرد
کودکان در دامنِ غم، جان سپرد

آه از آن ساعت که زینب بی‌قرار
دید جسمِ پاره‌پاره در غبار

چشمِ خورشید از غمت خون می‌چکد
آسمان، اندوهِ تو، در دل فکند

دیده‌ی افلاک بر دردت گریست
کوه، از اندوهِ جانت، سر شکست

ای که خونت مشعلِ راهِ خداست
نامِ تو سرمشقِ اهلِ ماسواست

کاش روزی خاکِ راهت می‌شدم
در رهت پروانه‌ی شوقت شدم

کربلا تا هست، عشقش زنده باد
نامِ تو در جانِ ما پاینده باد

هر که را با عشقِ تو پیوند خورد
در دو عالم، از غمت لبخند خورد

ای حسین، ای قبله‌ی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان

راهت ای جانِ جهان، پاینده باد
ذکرِ نامت تا ابد تابنده باد

در دلِ ما عشقِ تو فرمانرواست
کربلا آئینه‌ی حق تا خداست

ای که در خون، دیده بستی بر بلا
نامِ تو شد رمزِ فَتح و بقا

بر دلم نقشِ تو ای آرامِ جان
تا ابد جاری‌ست در هر آسمان

ای چراغِ شب‌نشینانِ بلا
ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا

از غمت عالم همه شوریده شد
آسمان با اشکِ خون، پوشیده شد

ناله‌ی زینب چو برخاست از حرم
سوخت دل‌ها را به داغی دم‌به‌دم

کودکان، تشنه لب و بی‌یاورند
در غمِ داغت ز غصه پرپرند

آه از آن لحظه که افتادی ز پا
آه از آن دم که شد خونت روا

کاش می‌شد در غمت جان باختم
در رهت سر را به خاک انداختم

هر دلی را سوزِ عشقت پرورش
می‌کشد ما را به‌سویِ این سرش

کربلا، رازِ خدا در پرده‌ها
چشمه‌ی عشق و صفایِ جرعه‌ها

هرکه در دریایِ عشقت غوطه زد
بر سرِ دارِ فنا بی‌پروا شد

خاکِ تو بوسیده‌ی اهلِ یقین
خیمه‌ی عشقت پناهِ مؤمنین

عرش، حیران از شکوهِ نامِ تو
مُلکِ هستی شد اسیرِ گامِ تو

نیزه‌ها بر پیکرت بوسه زدند
خونِ تو را هدیه بر عرش آوردند

ای که خونت مشعلِ راهِ هدی‌ست
نورِ تو رمزِ بقایِ ماسواست

دیده‌ی خورشید از غم خیره شد
چرخِ گردون از غمت، آواره شد

آه از آن دم که سرت بر نی نشست
بر دلِ زینب غمِ جان‌ها نشست

ای که نامت تا ابد جاوید باد
رهروی از راهِ تو نالید باد

کربلا تا هست، تویی رازِ بقا
عشقِ تو راهی‌ست سویِ کبریا

در دعایِ نیمه‌شب‌ها، یاد تو
بر دلِ هر عاشقی فریادِ تو

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ای شهیدِ نینوایان، یا حسین

ذره‌ذره خاکِ تو دارد صفا
مهرِ تو تا عرش، شد رمزِ بقا

کاش روزی تربتت را بوسه زنم
در غمت چون شمع، جان را شعله زنم

کربلا محرابِ رازِ عاشقی‌ست
در جهان، درسِ وفا و صادقی‌ست

نامِ تو آرامِ جانِ دردمند
ذکرِ تو مرهم بر این دل‌های بند

کربلا تا هست، عشقت زنده باد
نامِ تو در سینه‌ها پاینده باد

تا که باقی هست، عشقِ تو بمان
نورِ تو بر جانِ ما جاویدان

ای که خونت آیتِ فتحِ هدی‌ست
راهِ تو روشن‌ترین راهِ خداست

ای حسین، ای قبله‌ی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان!

 

ای شهیدِ تشنه‌لب، دریایِ نور
بر دلت سنگِ جفا، صدگونه سور

آسمان از داغِ تو خون می‌گریست
عرش هم در ماتمت درهم شکست

آه از آن دم که شدی بی‌یاوران
در غریبی بینِ خون و خیزران

تیغ‌ها بر پیکرت بوسه زدند
خیمه‌ها را شعله‌ها از هم دریدند

چشمِ طفلان از عطش بی‌نور شد
دستِ زینب از غمت، مستور شد

آه از آن لحظه که لب‌ها تشنه بود
آه از آن دم که دل از غم پرگشود

خاکِ دشتت بویِ خون و ماتم است
عشقِ تو تا آخرین دم محکم است

در هوایِ کویِ تو جان داده‌ام
دل به دستِ عشقِ تو بنهاده‌ام

ای امامِ عاشقان، ماهِ وصال
ای که خونت شد نشانِ اعتدال

در دلِ هر عاشقی نورت بمان
تا ابد بر حق، تویی فرمانروان

کربلا محرابِ خون و معرفت
در غمت، عالم گرفتارِ محنت

تیغ‌ها از غربتت حیران شدند
کوه‌ها از ماتمت لرزان شدند

تا جهان باقی‌ست نامت سرور است
راهِ تو بر عاشقان تاجِ سر است

ای که خونت آسمان را رنگ داد
عشقِ تو بر جانِ ما آهنگ داد

نامِ تو آرامِ جانِ خسته‌ها
یادِ تو سرمایه‌ی دل‌شکسته‌ها

ای که در دریایِ غم تنها شدی
عاشقِ معبود و حق، شیدا شدی

دیده‌ی خورشید از غمت اشکبار
ماه، در غم، شد به خون دل گرفتار

خیمه‌ها از سوزِ داغت شعله‌ور
طفلِ معصوم از عطش، بی‌بال و پر

ای امیدِ خسته‌دل‌های جهان
ای که عشقت، سرّ و رازِ لامکان

بر مزارِ تو دعا، ذکرِ یقین
نامِ تو آرامِ دل‌های حزین

کاش ما را جان فدایِ راهِ تو
خاکِ راهت قبله‌ی دلخواهِ تو

کربلا تا هست، عشقش پا برجاست
ذکرِ نامت بر لبِ دل‌ها رواست

هر که را عشقت به دل، مأوا شود
بی‌قرار از بندِ این دنیا شود

یا حسین! ای رهبرِ اهلِ یقین
ای چراغِ راهِ شب‌هایِ غمین

تا نفس باقی‌ست، راهت زنده باد
نامِ تو بر عاشقان پاینده باد!

 

ای شهیدِ کربلا، عشقِ جلی
نورِ حق، میراثِ آلِ مرتضی

ناله‌ی جانسوزِ تو، رازِ بقا
کعبه‌ی دل‌هاست خاکِ کربلا

در هوایِ عشقِ تو جان‌ها فدا
عشقِ تو سرمشقِ صدق و صفا

کاش می‌شد لحظه‌ای در خون تپید
بر درِ عشقت سری با دل برید

تیغ اگر بر پیکرت بوسه زده
عشقِ حق در خونِ تو پرواز کرده

ای که خونت جانِ هستی را گرفت
موجِ عشقت کائنات از هم شکفت

آه از آن شب، آن غروبِ بی‌قرار
آه از آن دل‌هایِ طفلان، داغدار

تیرها بر سینه‌ات، بوسه‌زنان
اشک‌ها بر تربتت، جاودان

عرش از داغت به لرزه افتد هنوز
ماه، در غم، روی پنهان کرده روز

سایبانِ عشقِ تو، خونِ خداست
کربلا دریایِ سوز و ماجراست

هر که بر عشقت دل و جان داده است
در دو عالم جاودان، آزاده است

کاش روزی تربتت را سجده کرد
بر سرِ کویت دل از خود برفکند

ای امامِ حق، امیدِ خسته‌جان
دیده‌ی ما بر غمت گریان، گران

در غمِ زخمِ تنت دل‌ها شکست
کوه از اندوهت به دریا پیوست

کربلا تا هست، عشقت رهبر است
نامِ تو بر قلب‌ها تاجِ سر است

ای که با خون، راهِ حق کردی عیان
شد غمت معیارِ اهلِ عاشقان

اشکِ ما در ماتمت جاری بود
نامِ تو در جانِ ما، ساری بود

ای که جانت هدیه‌ی معبود شد
عشقِ تو تفسیرِ سرِّ بود شد

ای حسین، ای ماهتابِ آسمان
ای امامِ تشنه‌لب، آرامِ جان

تا نفس باقی‌ست، نامت زنده باد
نورِ تو در سینه‌ها پاینده باد

کاش ما را در رهت جان فِدا
سایبانِ عشقِ تو تا انتها

کربلا تا ابد شورآفرین
راهِ تو در جانِ ما، عین‌الیقین

هر که را عشقِ تو در جان شعله زد
تا ابد از بندِ عالم می‌رهد

ای که نامت، نورِ راهِ عاشقی‌ست
خاکِ تو، رازِ بقایِ صادقی‌ست

ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا
نورِ حق، مولا، امامِ مقتدا!

 

ای چراغِ روشنِ شامِ بلا
ای امیدِ خسته‌جانِ اولیا

چشمِ هستی بر غمت گریان شده
عرش از اندوهِ تو ویران شده

داغِ تو، داغی که درمانش نبود
سوزِ عشقت را به جز جان کس ربود؟

در غمِ تو خون بگرید آسمان
ماه، پنهان شد ز ماتم، بی‌نشان

آه از آن دم که شدی تنها ز پا
بی‌کس و بی‌یار، دور از آشنا

ناله‌ی طفلان، شرر بر جان فکند
شعله‌ی غم، خیمه‌ها را در نورد

ای که جانت در رهِ حق شد نثار
راهِ تو شد مشعلِ اهلِ دیار

از غمت دل‌ها همه حیران شدند
مرد و زن در سوگِ تو گریان شدند

ای که خاکِ پیکرت باغِ بهشت
ذکرِ نامت بر دلِ ما نقشِ کِشت

کربلا، محرابِ رازِ عاشقی
جلوه‌گاهِ مهر و نور و صادقی

هر که در عشقِ تو جان را باخت است
در دو عالم سرفراز و راسخ است

ای که خونت مشعلِ آزادگی‌ست
عشقِ تو تفسیرِ حق و بندگی‌ست

ناله‌ی زینب به صحرا پر کشید
اشکِ او بر زخم‌ها مرهم گزید

آه از آن دم که سرت بر نی نشست
دیده‌ی عالم به اشک و خون شکست

ای که عشقت آسمان را فتح کرد
نامِ تو دل‌های ما را گرم کرد

کاش روزی در رهت جان باختم
از غمت شمعِ دلِ افروختم

ای حسین، ای قبله‌ی اهلِ یقین
نامِ تو آرامِ دل‌های حزین

کربلا تا هست، عشقش زنده باد
یادِ تو در جانِ ما پاینده باد

ای که در میدانِ حق مردانه‌ای
تا ابد در جانِ ما جاویده‌ای

خاکِ تو رازِ قیامت در بَرَت
عرش، حیران مانده از این شوکتت

داغِ تو سوزد دلِ هر بی‌قرار
ذکرِ نامت شد دعایِ شام و سار

یا حسین! ای رهبرِ آزادگان
قبله‌ی دل‌هایِ اهلِ عاشقان

هر که در راهِ تو افتد، سرفراز
جان‌سپاری در رهت، رمزِ نیاز

ای که با خون، حقِ قرآن زنده کرد
راهِ ایمان را به دل تابنده کرد

کربلا تا هست، نامت بر لب است
راهِ تو بر اهلِ دل‌ها مذهب است

ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا
ای چراغِ شب‌نشینِ ماسوا!

 

ای که در راهِ حق جان داده‌ای
با خونِ پاکت جهان را داده‌ای

بر فرازِ نیزه‌ها سر داده‌ای
تا که عشقِ حق به عالم داده‌ای

خاکِ تو در دل‌ها شد جاودان
یادِ تو در دل‌ها، در جان، در جان

در هوای کربلا، همه عاشق شدند
هرکه از عشقِ تو لبیک گفته‌اند

ای که جانِ خویش را فدایِ خدا
در زمین و آسمان شد نور و ضیا

کربلا، میدانِ صداقت و وفاست
راهِ تو تا ابد در دل‌ها جاست

ای حسین، ای رمزِ آزادی و نور
هرکه تو را دید، به ایمان شد محبور

کاش من هم در آن میان بودم
تا به خاکِ کربلا جان می‌دادم

زخمِ تو در دلِ تاریخ نقش بست
غصه‌ی تو در دلِ ما می‌جوشد و هست

یا حسین، ای رهنمایِ دل‌های خسته
در کنارِ خیمه‌ات، روح‌ام شاد و سسته

در دشتِ کربلا هر قطره خون
نشانِ عشق و صداقت و جنون

آسمانِ کربلا با گریه‌ها پر شد
چشمِ عالم از داغِ تو تر شد

دل‌ها به یادِ تو در خون فشاندند
تا در وصالِ تو جان‌ها فدایند

ای که نامت در دل‌ها روشن است
راهِ تو، راهِ آسمان و زمین است

کربلا تا هست، عشقش جاودانه است
نامِ تو در دل‌ها پاینده است

در کویِ عشقت، همه‌جان فدایند
خاکِ کربلا، سرورِ عاشقان است

یا حسین، ای که از مرگ نترسیدی
در راهِ حق، به شجاعت سرسختی

باقی همه در ظلِ عشقِ تو بودند
هرکه در راهِ تو جان می‌سپردند

دستِ تو در دستِ خداوندِ روز است
دلت، در پناهِ ربِ لایزال، بود است

تا جهان باقی‌ست، راهت باقیاست
و در دلِ ما همیشه یادِ تو پاک است

کربلا، مهرِ تو را به دل‌ها زد
داغِ تو تاریخ را هم نهاد بر سر سود

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

وصف کربلا

۱. کربلا، سرچشمه‌ی نور و صفاست
۲. کربلا، آیینه‌ی عشق خداست
۳. کربلا، دریای راز و معرفت
۴. کربلا، آرامگاه عشق ناب
۵. کربلا، دریای خون و غیرت است

۶. کربلا، ماوای عشق و بندگی
۷. کربلا، خورشید عشق سرمدی
۸. کربلا، دریای درد و ایمنی
۹. کربلا، باغ جنان بر خاک ما
۱۰. کربلا، میخانه‌ی جام بلاست

۱۱. کربلا، راز نهان در ناله‌هاست
۱۲. کربلا، گلزار عشق و ایستادگی‌ست
۱۳. کربلا، جاری ز خون عاشقان
۱۴. کربلا، منزلگه آزادگان
۱۵. کربلا، دردی برای عارفان

۱۶. کربلا، فریاد عشق سرمدی
۱۷. کربلا، خاک شهیدان وفاست
۱۸. کربلا، بزم شهید و شاهد است
۱۹. کربلا، رمز بقای عاشقی‌ست
۲۰. کربلا، منزل جان‌های بلاست

 

۲۱. کربلا، خورشید عشق و روشنایی
۲۲. کربلا، دریای خون، دریای نور
۲۳. کربلا، راز بقا در راه دوست
۲۴. کربلا، قبله‌ی اهل یقین
۲۵. کربلا، آرام جان عاشقان

۲۶. کربلا، سِرّ شهیدان بلا
۲۷. کربلا، منزلگه صبر و رضا
۲۸. کربلا، آیینه‌دار حق و عشق
۲۹. کربلا، فانی و باقی به حق
۳۰. کربلا، جان‌فزای مؤمنان

۳۱. کربلا، دریای اشک بی‌قرار
۳۲. کربلا، عشقی ز جنس لافتی
۳۳. کربلا، دروازه‌ی راز وجود
۳۴. کربلا، باغ گل‌های شهود
۳۵. کربلا، آغوش گرم عاشقی

 

۳۶. کربلا، سرچشمه‌ی صبر و یقین
۳۷. کربلا، راز دل خونین ماست
۳۸. کربلا، مشعل‌دار روشنی
۳۹. کربلا، دریای عشق بی‌کران
۴۰. کربلا، منزلگه راز و دعاست

۴۱. کربلا، گلبانگ عدل و راستی
۴۲. کربلا، درس عشق و معرفت
۴۳. کربلا، خون خدا در خاک‌ها
۴۴. کربلا، آئینه‌ی صبر و وفاست
۴۵. کربلا، شور حق در نینوا

۴۶. کربلا، محفل عشق و جهاد
۴۷. کربلا، وادی خونین عشق
۴۸. کربلا، محراب راز اولیاء
۴۹. کربلا، گلزار باغ عاشقی
۵۰. کربلا، سِرّ بقای عارفان

 

۵۱. کربلا، نخل بلند ایستادگی
۵۲. کربلا، مکتب عشق و وفاست
۵۳. کربلا، چشمه‌ی صبر و رضا
۵۴. کربلا، فریاد خون در نینواست
۵۵. کربلا، آیینه‌دار حق شده

۵۶. کربلا، راهروان را رهبر است
۵۷. کربلا، سِرّ نهان اهل دل
۵۸. کربلا، دریای اشک و آتشی
۵۹. کربلا، راز بقای عاشقی
۶۰. کربلا، نور دل اهل یقین

۶۱. کربلا، جان‌فزای رهروان
۶۲. کربلا، منزل جان‌های پاک
۶۳. کربلا، مهد غم و شور عشق
۶۴. کربلا، شعله‌ی جان عارفان
۶۵. کربلا، راز گلوی تشنه است

۶۶. کربلا، قبله‌ی اهل ولا
۶۷. کربلا، عرش خدا در خاک‌ها
۶۸. کربلا، خون خدا در موج‌ها
۶۹. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۷۰. کربلا، آتش عشق سرمدی

 

۷۱. کربلا، گلزار خونین بلاست
۷۲. کربلا، محرم راز خداست
۷۳. کربلا، آیینه‌ی درد و امید
۷۴. کربلا، سرمشق عشق و شهود
۷۵. کربلا، منزل جان‌های پاک

۷۶. کربلا، فریاد عدل و راستی
۷۷. کربلا، خاک وفای اولیاست
۷۸. کربلا، روشنای راه حق
۷۹. کربلا، نغمه‌ی عشق و فدا
۸۰. کربلا، درس صبوری و شکیب

۸۱. کربلا، دریای مهر کبریاست
۸۲. کربلا، سِرّ بقای عاشقی
۸۳. کربلا، نور دل اهل یقین
۸۴. کربلا، شور شهیدان خدا
۸۵. کربلا، کعبه‌ی آزادگی

۸۶. کربلا، چشمه‌ی خون و عطش
۸۷. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۸۸. کربلا، عطر بهشت خداست
۸۹. کربلا، منزل عشق و یقین
۹۰. کربلا، درّ یتیم وفاست

 

۹۱. کربلا، منزل دل‌های صبور
۹۲. کربلا، چشمه‌ی اشک خداست
۹۳. کربلا، سِرّ نهان عاشقی
۹۴. کربلا، محفل راز شهداست
۹۵. کربلا، نور دل اهل وفاست

۹۶. کربلا، قبله‌ی اهل یقین
۹۷. کربلا، رمز حیات بشر
۹۸. کربلا، روشنی راه عشق
۹۹. کربلا، مهد بلا و بلاست
۱۰۰. کربلا، سوز دل عارفان

۱۰۱. کربلا، جلوه‌ی عشق ابدی
۱۰۲. کربلا، خیمه‌ی ایمان و نور
۱۰۳. کربلا، مدرسه‌ی صبر و عشق
۱۰۴. کربلا، راز بقای عاشقان
۱۰۵. کربلا، مقصد جان‌های پاک

۱۰۶. کربلا، قبله‌ی اهل وفاست
۱۰۷. کربلا، کهکشان معرفت
۱۰۸. کربلا، فریاد خون خداست
۱۰۹. کربلا، منزل آزادگان
۱۱۰. کربلا، مأمن عشق و امید

 

۱۱۱. کربلا، فصل شکوفایی عشق
۱۱۲. کربلا، راز شهادت در بلاست
۱۱۳. کربلا، عطر دعای عاشقان
۱۱۴. کربلا، اشک زلال اولیاست
۱۱۵. کربلا، کعبه‌ی اهل بصیر

۱۱۶. کربلا، منزل سوز و گداز
۱۱۷. کربلا، آتش عشق خدایی
۱۱۸. کربلا، رمز وفای بی‌نهایت
۱۱۹. کربلا، مکتب تسلیم و رضاست
۱۲۰. کربلا، خانه‌ی راز و یقین

۱۲۱. کربلا، باغ گل‌های شهید
۱۲۲. کربلا، نور خدا در دل ماست
۱۲۳. کربلا، عرش خدا بر خاک‌ها
۱۲۴. کربلا، چشمه‌ی فیض و عطاست
۱۲۵. کربلا، ماوای پاکان جهان

۱۲۶. کربلا، مقصد عشاق حق
۱۲۷. کربلا، محفل راز شهود
۱۲۸. کربلا، مهد قیام و قیامت
۱۲۹. کربلا، قبله‌ی خونین عشق
۱۳۰. کربلا، باده‌ی جام ولاست

 

۱۳۱. کربلا، راز نهان در کربلاست
۱۳۲. کربلا، قبله‌ی اهل وفاست
۱۳۳. کربلا، چشمه‌ی صبر و یقین
۱۳۴. کربلا، منزل جان‌های پاک
۱۳۵. کربلا، عرش خدا بر خاک‌هاست

۱۳۶. کربلا، سرّ دل عاشق است
۱۳۷. کربلا، قبله‌ی خون خداست
۱۳۸. کربلا، مشعل نور هدایت
۱۳۹. کربلا، بزم شهود و ولاست
۱۴۰. کربلا، محرم راز بلاست

۱۴۱. کربلا، آتش عشق و امید
۱۴۲. کربلا، مهر رخ شاه دین
۱۴۳. کربلا، منزل نور و شهید
۱۴۴. کربلا، دشت قیام و شرف
۱۴۵. کربلا، سوز دل اهل ولاست

۱۴۶. کربلا، کعبه‌ی جان‌های پاک
۱۴۷. کربلا، سرّ جهاد و بقا
۱۴۸. کربلا، خانه‌ی عشق و یقین
۱۴۹. کربلا، نغمه‌ی خون خدا
۱۵۰. کربلا، فریاد آزادگی است

ماوای عشق و بندگی است این دیار
خورشید عشق سرمدی ماندگار

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی کربلا(۱)

باسمه تعالی

مثنوی  کربلا(۱)

 

کربلا سرچشمه‌ی نور و صفاست
این حرم آینه‌ی عشق خداست

 

کربلا، آینه‌ی صبر و رضاست
مکتب عشق و مقام انبیاست

 

 

کربلا، سوز و گداز عاشقان
عرصه‌ی راز و نیاز عاشقان

 

کربلا، دریای مهر کبریاست
صحنه ی عشق و صفای اولیاست

 

کربلا باغِ شهود و حکمت است
مَطلعِ ایمان و موجِ عزّت است

 

کربلا، آیینه‌ی عشق و امید
محفل نور است و ایثار و نوید

 

کربلا، سرّ نهان در وادی است
قبله گاه دلبر و هم شادی است

 

کربلا، آیینه‌ی عشق و بلاست
محفل درس صبوری و وفاست

 

 

 

 کربلا ماوای عشق و بندگی
 جملگی خورشید عشق سرمدی

 



کربلا میخانه‌ی جام بلاست

سر زمین عشق و ایمان و وفاست

 

کربلا، سِرّ بقای عاشقان
در جوار حق تعالی، بی امان

 


 

 کربلا راز نهان در ناله‌هاست

دشت غم، دریای خون در نینواست


 


کربلا خاک شهیدان وفاست

مرکز عشق و بلا در نینواست

 

کربلا، عطر بهشت کبریاست
در دل هر موج، شور نینواست

 


کربلا مقصود جان‌های بلاست

این حرم دریای خون در کربلاست

 

کربلا دریای خون، دریای نور
مرکز راز و بقا، عشق و سرور

 

کربلا، شور شهیدان خداست
راز جاویدان عشق انبیاست

 

 

کربلا، نور دل اهل یقین
قبله‌گاه عاشقان، راهِ متین

 

 

کربلا، بزم وصال اولیاست
مرکزِ عشق و حضور کبریاست



 

 

 

کربلا آرام جان عاشقان

جان فزا و روح بخش مومنان

 

کربلا آیینه‌ی عشق خداست
جلوه‌گاه ایزدی، خون و بقاست

 

 

کربلا سِرّ شهیدان بلاست
مقصد و منزلگه عشق و رضاست

 

 

کربلا دروازه‌ی راز وجود
 گل گزار باغ گل‌های شهود

 

کربلا، گلزار خونین بلاست
آن گذر گاه شهیدان در لقاست

 

کربلا باشد عبادتگاه عشق
هر نگاهم سوی آن درگاه عشق

 

 

کربلا دریای عشق بی‌کران

مرکز سِرّ بقای عارفان

 

 

کربلا، منزلگه راز و دعاست

سرزمین درد و خون در نینواست

 

 

کربلا آئینه ی صبر  و وفاست

 مظهر عشق و ولای کبریاست

 

 

کربلا فریاد خون در نینواست

راز دل‌های شکسته از بلاست

 

کربلا کانون عشق است و وفاست

این حرم میعاد گاه اولیاست

 

کربلا عرش خدا در خاک هاست
شور حق جاری به دشت نینواست

 

کربلا، راز دل خونین ماست
عاشقان را قرب و ایثار و رضاست

 

 

کربلا باشد "رجالی" رمز و راز
می‌تپد دل، فارغ از جور و گداز

 

 

 

 

 

 

 


سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرح و تفسیر مثنوی کربلا (۱)

سروده‌ی دکتر علی رجالی – ۱۴۰۳/۱۲/۲۵

۱. کربلا سرچشمه‌ی نور و صفاست / این حرم آینه‌ی عشق خداست

شرح:
کربلا نماد روشنایی معنوی و صفای باطنی است. این مکان مقدس تجلیگاه عشق الهی است که در آن حقیقتِ قرب الهی به زیبایی نمایان شده است. "سرچشمه" اشاره به منبع و منشأ فیض و رحمت دارد که از کربلا به جان‌های تشنه‌ی حقیقت سرازیر می‌شود.

تفسیر عرفانی:
کربلا نه‌تنها یک واقعه‌ی تاریخی، بلکه مظهر تجلی اسماء و صفات الهی است. "آینه‌ی عشق خدا" اشاره دارد به اینکه کربلا انعکاس‌دهنده‌ی عشق حقیقی میان خالق و مخلوق است. همان‌گونه که آینه هرچه در برابرش قرار گیرد منعکس می‌کند، کربلا نیز حقیقت عشق و اخلاص را به عالمیان نمایان ساخته است.

۲. کربلا، آینه‌ی صبر و رضاست / مکتب عشق و مقام انبیاست

شرح:
کربلا مظهر بالاترین مراتب صبر و رضا به تقدیر الهی است. امام حسین (ع) و یارانش در کربلا با تحمل سخت‌ترین مصائب، درس صبر و تسلیم در برابر خواست الهی را به جهانیان آموختند.

تفسیر عرفانی:
"مکتب عشق" اشاره دارد به اینکه کربلا مدرسه‌ای است که در آن حقیقتِ عشق به خدا و فنا در اراده‌ی او تعلیم داده می‌شود. مقام انبیا در عرفان همان مقام تسلیم مطلق و بندگی خالص است که در کربلا به اوج خود رسید.

۳. کربلا، سوز و گداز عاشقان / عرصه‌ی راز و نیاز عاشقان

شرح:
کربلا جایگاه عاشقان حقیقی است که جان خویش را در راه معشوق فدا کرده‌اند. این سرزمین، محل مناجات و راز و نیاز کسانی است که دل در گرو عشق الهی دارند.

تفسیر عرفانی:
"سوز و گداز" در عرفان نشانه‌ی تلاطم روح در اشتیاق وصال حق است. کربلا جایی است که عاشقان در نهایت اشتیاق و سوز دل، به مقام قرب الهی دست یافتند. "عرصه‌ی راز و نیاز" یعنی مکانی که در آن حجاب از میان برداشته شده و عاشقان به مقام مناجات بی‌واسطه با معبود رسیده‌اند.

۴. کربلا، دریای مهر کبریاست / صحنه‌ی عشق و صفای اولیاست

شرح:
کربلا دریایی از محبت و کرامت الهی است. این سرزمین محل تجلی عشق و صفای باطن اولیای الهی است که جان خود را خالصانه در راه حق نثار کردند.

تفسیر عرفانی:
"مهر کبریا" اشاره دارد به محبت فراگیر و مطلق خداوند که در کربلا به وضوح دیده می‌شود. اولیا به مقام فنا فی‌الله رسیده‌اند و کربلا نقطه‌ی تجلی این مقام است.

۵. کربلا باغ شهود و حکمت است / مَطلع ایمان و موج عزّت است

شرح:
کربلا باغی از معرفت شهودی و حکمت الهی است. این سرزمین مبدأ ایمان و عزّت حقیقی برای مؤمنان است.

تفسیر عرفانی:
"باغ شهود" اشاره دارد به مکانی که حجاب‌های ظاهری کنار رفته و حقیقت برای سالکان آشکار می‌شود. "موج عزّت" نشانه‌ی کرامت و بزرگی است که در اثر فداکاری امام حسین (ع) در این سرزمین جاودانه شد.

۶. کربلا، سرّ نهان در وادی است / قبله‌گاه دلبر و هم شادی است

شرح:
کربلا رازی نهفته در سرزمین عشق و ایثار است. این مکان قبله‌ی دل‌های عاشقانی است که به دنبال وصال محبوب‌اند.

تفسیر عرفانی:
"سرّ نهان" بیانگر حقیقتی پنهان و فراتر از ظاهر واقعه است که تنها برای اهل معرفت آشکار می‌شود. قبله‌گاه دلبر اشاره به این دارد که دل‌های عاشقان به‌سوی حقیقت کربلا معطوف است.

۷. کربلا، سِرّ بقای عاشقان / در جوار حق تعالی، بی‌امان

شرح:
کربلا راز ماندگاری عاشقان حقیقی است. یاران امام حسین (ع) با نثار جان خویش، به جوار حق تعالی راه یافتند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، بقا به معنای باقی ماندن در حقیقت الهی پس از فنا است. عاشقان کربلا با فنا شدن در راه حق، به بقا بالله رسیدند.

۸. کربلا دریای خون، دریای نور / مرکز راز و بقا، عشق و سرور

شرح:
کربلا هم عرصه‌ی شهادت و خون‌ریزی است و هم تجلی‌گاه نور الهی. این سرزمین راز ماندگاری عشق الهی و سرچشمه‌ی سرور معنوی است.

تفسیر عرفانی:
"دریای خون" نشانگر فداکاری مطلق در راه حق است، و "دریای نور" نشانه‌ی تجلی حقیقت الهی. این دوگانگی، همان پارادوکس عرفانی است که در عین فنا، بقا حاصل می‌شود.

۹. کربلا، نور دل اهل یقین / قبله‌گاه عاشقان، راه متین

شرح:
کربلا روشنی‌بخش دل‌های مؤمن و یقینی است که در مسیر حق گام برمی‌دارند. این مکان قبله‌ی معنوی عاشقان و مسیر استواری برای اهل سلوک است.

تفسیر عرفانی:
اهل یقین در عرفان کسانی‌اند که از مرحله‌ی علم‌الیقین به عین‌الیقین رسیده‌اند. کربلا نقطه‌ی عروج این معرفت یقینی است که عاشقان را به مقام قرب الهی می‌رساند.

 

10. کربلا آرام جان عاشقان / جان‌فزا و روح‌بخش مؤمنان

شرح:
کربلا تسلای دل عاشقان حقیقی و مایه‌ی آرامش و طراوت روح مؤمنانی است که دل در گرو این سرزمین دارند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "آرام جان" اشاره به سکینه‌ی قلبی است که از طریق وصل به حقیقت حاصل می‌شود. کربلا برای عارفان، محل شهود این آرامش و مأمن روحانی است که آن‌ها را از تعلقات دنیوی رها می‌کند.

11. کربلا، آیینه‌ی عشق خداست / جلوه‌گاه ایزدی، خون و بقاست

شرح:
کربلا بازتاب‌دهنده‌ی عشق خالص الهی است. در این سرزمین، خون شهدا تبدیل به رمز جاودانگی و بقا در مسیر الهی شده است.

تفسیر عرفانی:
"آیینه‌ی عشق خدا" بیانگر انعکاس کامل عشق الهی در وجود امام حسین (ع) و یارانش است. "خون و بقا" اشاره دارد به این حقیقت که فنا (شهادت) در راه حق، سبب بقای جاودانه در قرب الهی می‌شود.

12.. کربلا، سِرّ شهیدان بلاست / مقصد و منزلگه عشق و رضاست

شرح:
کربلا راز نهفته‌ی شهیدانی است که در مسیر بلا و آزمایش الهی، مقام شهادت را پذیرفتند. این سرزمین، مقصد عاشقان و جایگاه رضایت به مشیت خداوند است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، بلا وسیله‌ی پالایش روح و رسیدن به وصال است. "عشق و رضا" نشان‌دهنده‌ی تسلیم کامل در برابر خواست الهی است که در اوج خود در کربلا تجلی یافته است.

13. کربلا، دروازه‌ی راز وجود / گل‌گزار باغ گل‌های شهود

شرح:
کربلا دروازه‌ای به اسرار عمیق هستی است. این سرزمین همانند باغی است که شهود معنوی در آن به گل نشسته است.

تفسیر عرفانی:
"راز وجود" اشاره به حقیقت هستی دارد که از دیدگان عادی پنهان است و تنها برای اهل سیر و سلوک آشکار می‌شود. "باغ گل‌های شهود" بیانگر تجلی حقیقت برای سالکان راه حق در کربلاست.

14. کربلا، گلزار خونین بلاست / آن گذرگاه شهیدان در لقاست

شرح:
کربلا باغی سرخ‌فام از خون شهداست. این مکان، گذرگاهی است که شهدا از آن به وصال محبوب (خداوند) دست می‌یابند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "لقا" به معنای دیدار و وصول به ذات حق است. کربلا بستر این عروج معنوی است که عاشقان را از فنا به بقا و از محدودیت به بی‌کرانگی می‌رساند.

15. کربلا باشد عبادتگاه عشق / هر نگاهم سوی آن درگاه عشق

شرح:
کربلا محل عبادت عاشقانی است که در راه معشوق الهی گام برداشته‌اند. شاعر تمام توجه و نگاه خود را معطوف به این سرزمین می‌داند.

تفسیر عرفانی:
"عبادتگاه عشق" بیانگر آن است که عبادت در کربلا، خالصانه‌ترین نوع بندگی است که از عشق نشأت می‌گیرد. نگاه عاشقانه به کربلا، نشان‌دهنده‌ی پیوند قلبی و روحی با حقیقت نهفته در آنجاست.

16. کربلا، دریای عشق بی‌کران / مرکز سرّ بقای عارفان

شرح:
کربلا دریایی است از عشقی پایان‌ناپذیر که عمق آن را نمی‌توان پیمود. این سرزمین مرکز راز بقا و جاودانگی برای عارفان است.

تفسیر عرفانی:
"دریای عشق" نماد بیکرانی محبت الهی است که هر که در آن غرق شود به فنا و سپس به بقای حقیقی دست می‌یابد. عارفان در کربلا راز جاودانگی را یافته و از خود فانی گشته‌اند.

17. کربلا، منزلگه راز و دعاست / سرزمین درد و خون در نینواست

شرح:
کربلا جایگاه رازهای نهفته‌ی الهی و محل دعا و مناجات عاشقان است. این سرزمین شاهد رنج‌ها و خون‌های به ناحق ریخته‌ی پاک‌ترین انسان‌ها بوده است.

تفسیر عرفانی:
"راز و دعا" اشاره دارد به پیوند میان معرفت باطنی و درخواست از معشوق حقیقی. کربلا مظهری از درد انسانی است که در عین حال، تعالی روح و اتصال به عالم ملکوت را نیز به همراه دارد.

18. کربلا، آئینه‌ی صبر و وفاست / مظهر عشق و ولای کبریاست

شرح:
کربلا بازتاب‌دهنده‌ی بالاترین درجات صبر و وفاداری است. این سرزمین محور عشق حقیقی و ولایت الهی است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "ولای کبریا" به معنای تسلیم مطلق در برابر مشیت الهی است. کربلا نقطه‌ی اوج این تسلیم و وفاداری است که تنها از طریق عشق و معرفت حاصل می‌شود.

19. کربلا، فریاد خون در نینواست / راز دل‌های شکسته از بلاست

شرح:
کربلا فریادی است از خون‌های به ناحق ریخته در دشت نینوا. این سرزمین راز دل‌هایی است که در مسیر بلا و مصیبت شکسته‌اند.

تفسیر عرفانی:
"فریاد خون" نماد استمرار پیام حق و عدالت است که هرگز خاموش نمی‌شود. دل‌های شکسته به دلیل تجربه‌ی بلا، بیش از دیگران آمادگی دریافت انوار الهی را دارند.

20. کربلا، عرش خدا در خاک‌هاست / شور حق جاری به دشت نینواست

شرح:
کربلا با تمام خاکی بودنش، مظهر عرش الهی است. در این سرزمین، شور و حقیقت الهی همواره جاری و حاضر است.

تفسیر عرفانی:
"عرش خدا" اشاره به مکانی دارد که تجلی اسماء و صفات الهی در آن به اوج رسیده است. در عرفان، کربلا محل تلاقی عالم ملک و ملکوت است و حقیقت حق در آن نمایان است.

21. کربلا، راز دل خونین ماست / عاشقان را قرب و ایثار و رضاست

شرح:
کربلا در عمق جان و دل عاشقان حقیقی نهفته است. این سرزمین برای عاشقان مظهر قرب الهی، فداکاری و رضایت به مشیت خداوند است.

تفسیر عرفانی:
"راز دل خونین" اشاره به اندوه عمیق معنوی است که عاشقان در مواجهه با حقیقت کربلا احساس می‌کنند. قرب، ایثار و رضا سه مرحله‌ی سلوک عارفانه‌اند که در کربلا به صورت کامل تجلی یافته‌اند.

 

22. کربلا آرام جان عاشقان / جان‌فزا و روح‌بخش مؤمنان

شرح:
کربلا تسلای دل عاشقان حقیقی و مایه‌ی آرامش و طراوت روح مؤمنانی است که دل در گرو این سرزمین دارند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "آرام جان" اشاره به سکینه‌ی قلبی است که از طریق وصل به حقیقت حاصل می‌شود. کربلا برای عارفان، محل شهود این آرامش و مأمن روحانی است که آن‌ها را از تعلقات دنیوی رها می‌کند.

23.کربلا، آیینه‌ی عشق خداست / جلوه‌گاه ایزدی، خون و بقاست

شرح:
کربلا بازتاب‌دهنده‌ی عشق خالص الهی است. در این سرزمین، خون شهدا تبدیل به رمز جاودانگی و بقا در مسیر الهی شده است.

تفسیر عرفانی:
"آیینه‌ی عشق خدا" بیانگر انعکاس کامل عشق الهی در وجود امام حسین (ع) و یارانش است. "خون و بقا" اشاره دارد به این حقیقت که فنا (شهادت) در راه حق، سبب بقای جاودانه در قرب الهی می‌شود.

24. کربلا، سِرّ شهیدان بلاست / مقصد و منزلگه عشق و رضاست

شرح:
کربلا راز نهفته‌ی شهیدانی است که در مسیر بلا و آزمایش الهی، مقام شهادت را پذیرفتند. این سرزمین، مقصد عاشقان و جایگاه رضایت به مشیت خداوند است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، بلا وسیله‌ی پالایش روح و رسیدن به وصال است. "عشق و رضا" نشان‌دهنده‌ی تسلیم کامل در برابر خواست الهی است که در اوج خود در کربلا تجلی یافته است.

25. کربلا، دروازه‌ی راز وجود / گل‌گزار باغ گل‌های شهود

شرح:
کربلا دروازه‌ای به اسرار عمیق هستی است. این سرزمین همانند باغی است که شهود معنوی در آن به گل نشسته است.

تفسیر عرفانی:
"راز وجود" اشاره به حقیقت هستی دارد که از دیدگان عادی پنهان است و تنها برای اهل سیر و سلوک آشکار می‌شود. "باغ گل‌های شهود" بیانگر تجلی حقیقت برای سالکان راه حق در کربلاست.

26. کربلا، گلزار خونین بلاست / آن گذرگاه شهیدان در لقاست

شرح:
کربلا باغی سرخ‌فام از خون شهداست. این مکان، گذرگاهی است که شهدا از آن به وصال محبوب (خداوند) دست می‌یابند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "لقا" به معنای دیدار و وصول به ذات حق است. کربلا بستر این عروج معنوی است که عاشقان را از فنا به بقا و از محدودیت به بی‌کرانگی می‌رساند.

27. کربلا باشد عبادتگاه عشق / هر نگاهم سوی آن درگاه عشق

شرح:
کربلا محل عبادت عاشقانی است که در راه معشوق الهی گام برداشته‌اند. شاعر تمام توجه و نگاه خود را معطوف به این سرزمین می‌داند.

تفسیر عرفانی:
"عبادتگاه عشق" بیانگر آن است که عبادت در کربلا، خالصانه‌ترین نوع بندگی است که از عشق نشأت می‌گیرد. نگاه عاشقانه به کربلا، نشان‌دهنده‌ی پیوند قلبی و روحی با حقیقت نهفته در آنجاست.

28. کربلا، دریای عشق بی‌کران / مرکز سرّ بقای عارفان

شرح:
کربلا دریایی است از عشقی پایان‌ناپذیر که عمق آن را نمی‌توان پیمود. این سرزمین مرکز راز بقا و جاودانگی برای عارفان است.

تفسیر عرفانی:
"دریای عشق" نماد بیکرانی محبت الهی است که هر که در آن غرق شود به فنا و سپس به بقای حقیقی دست می‌یابد. عارفان در کربلا راز جاودانگی را یافته و از خود فانی گشته‌اند.

29. کربلا، منزلگه راز و دعاست / سرزمین درد و خون در نینواست

شرح:
کربلا جایگاه رازهای نهفته‌ی الهی و محل دعا و مناجات عاشقان است. این سرزمین شاهد رنج‌ها و خون‌های به ناحق ریخته‌ی پاک‌ترین انسان‌ها بوده است.

تفسیر عرفانی:
"راز و دعا" اشاره دارد به پیوند میان معرفت باطنی و درخواست از معشوق حقیقی. کربلا مظهری از درد انسانی است که در عین حال، تعالی روح و اتصال به عالم ملکوت را نیز به همراه دارد.

30. کربلا، آئینه‌ی صبر و وفاست / کانون عشق و ولای کبریاست

شرح:
کربلا بازتاب‌دهنده‌ی بالاترین درجات صبر و وفاداری است. این سرزمین محور عشق حقیقی و ولایت الهی است.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، "ولای کبریا" به معنای تسلیم مطلق در برابر مشیت الهی است. کربلا نقطه‌ی اوج این تسلیم و وفاداری است که تنها از طریق عشق و معرفت حاصل می‌شود.

31.کربلا، فریاد خون در نینواست / راز دل‌های شکسته از بلاست

شرح:
کربلا فریادی است از خون‌های به ناحق ریخته در دشت نینوا. این سرزمین راز دل‌هایی است که در مسیر بلا و مصیبت شکسته‌اند.

تفسیر عرفانی:
"فریاد خون" نماد استمرار پیام حق و عدالت است که هرگز خاموش نمی‌شود. دل‌های شکسته به دلیل تجربه‌ی بلا، بیش از دیگران آمادگی دریافت انوار الهی را دارند.

32.کربلا، راز دل خونین ماست / عاشقان را قرب و ایثار و رضاست

شرح:
کربلا در عمق جان و دل عاشقان حقیقی نهفته است. این سرزمین برای عاشقان مظهر قرب الهی، فداکاری و رضایت به مشیت خداوند است.

تفسیر عرفانی:
"راز دل خونین" اشاره به اندوه عمیق معنوی است که عاشقان در مواجهه با حقیقت کربلا احساس می‌کنند. قرب، ایثار و رضا سه مرحله‌ی سلوک عارفانه‌اند که در کربلا به صورت کامل تجلی یافته‌اند.

33. کربلا باشد "رجالی" رمز و راز / می‌تپد دل، فارغ از جور و گداز

شرح:
شاعر، نام خود را به‌عنوان کسی که دل در گرو این رمز و راز دارد، مطرح می‌کند. دل او در این مسیر، از رنج‌های دنیوی رها و تنها به عشق کربلا معطوف است.

تفسیر عرفانی:
"می‌تپد دل" اشاره به زنده بودن روح در مسیر عشق الهی دارد. دل عاشق وقتی به حقیقت وصل شود، از تمام رنج‌های دنیوی آزاد می‌گردد و در آرامش حقیقی قرار می‌گیرد.

اگر تمایل دارید، می‌توانم توضیحات بیشتری نیز ارائه دهم.

36. کربلا باشد "رجالی" رمز و راز / می‌تپد دل، فارغ از جور و گداز

شرح:
شاعر، نام خود را به‌عنوان کسی که دل در گرو این رمز و راز دارد، مطرح می‌کند. دل او در این مسیر، از رنج‌های دنیوی رها و تنها به عشق کربلا معطوف است.

تفسیر عرفانی:
"می‌تپد دل" اشاره به زنده بودن روح در مسیر عشق الهی دارد. دل عاشق وقتی به حقیقت وصل شود، از تمام رنج‌های دنیوی آزاد می‌گردد و در آرامش حقیقی قرار می‌گیرد.

اگر تمایل دارید، می‌توانم توضیحات بیشتری نیز ارائه 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

اشعار روزه

در باغِ وصال، ماهِ ایمان آمد
عطری زِ بهارِ لطفِ یزدان آمد

دل را به صفای روزه، پرنور کنید
این سفره زِ خوانِ حق، فراوان آمد

سحرگه زِ دعا، دلِ ما بیدار است
افطار، به یادِ یار، دل بیمار است

در بندِ هوس نباش، آزاد شوی
با روزه، به قربِ حق، دلْ پُرکار است

هر لحظه به نورِ عشق، جان تازه شود
روزه، رهِ وصل را، چو طوفان آمد

 

در سایه‌ی لطف حق، سلیمان آمد
از سفره‌ی عشق، رزقِ جانان آمد

دل پاک نما ز گردِ عصیان ای دوست
کایّامِ کرامتِ پشیمان آمد

شب‌های دعا ز نور، روشن گردد
اشکی زِ نگاهِ دل، فروزان آمد

قرآن به دلِ خموش، طوفان انگیخت
هر آیه، پیامِ مهرِ رحمان آمد

روزه سپری شد و بقا شد حاصل
چون لطفِ خدا، به جانِ انسان آمد

دل را به صفای عشق، بیدار کنید
کز باغ وصال، مهرِ یزدان آمد
در محفل عاشقان، بهاری دیگر
از نورِ سحر، صفای جانان آمد

هر کس که زِ جامِ وصل، ساغر گیرد
با روزه، به قربِ حق، شتابان آمد

دل بسته‌ی خاک را گسستن باید
کز عالم قدس، بانگِ جانان آمد

طاعت بپذیر از این گدایِ درگاه
کز لطفِ تو، بوی باغِ رضوان آمد

این ماه، پیام‌آورِ تطهیر است
چون چشمه‌ی عشق، سوی عطشان آمد

هر لحظه اگر زِ شوق، نالی در دل
رحمت زِ کرانه‌های پنهان آمد

 

ای ماهِ خدا، چراغِ دل‌ها گشتی
از نورِ تو، ظلمتِ شبانان رفتی

در مدرسه‌ی صیام، حکمت جویم
کز سفره‌ی حق، صفای ایمان رفتی

دل را زِ غبارِ نفس پاکی باید
کز فیضِ خدا، نسیمِ رحمان رفتی

چون مرغِ شکسته‌بالِ عصیان بودم
رحمت چو نسیم، سوی درمان رفتی

هر لحظه زِ اشکِ شوق، جانی یابد
چون لطفِ تو بر دلِ پریشان رفتی

این ماه، نشانِ وصلِ جانان باشد
کز باده‌ی عشق، مستِ یزدان رفتی
 

ای روزه، تو نورِ جانِ بیداران
سرچشمه‌ی وصلِ یارِ عُشّاقان

در سینه‌ی عاشقان، تو نوری دادی
آرامِ دلِ خموش و حیرانان

هر کس که به عشقِ دوست، رو آورْد
یابد زِ کرم، امیدِ غفرانان

بشکست قفس، دل از هوس‌ها رَست
پرواز کند به سویِ جانانان

لب‌بسته به مهرِ حق، سخن می‌گوید
خاموش ولی زِ رازِ پنهانان

افطار چو بوی وصل جان‌پرور شد
روشن شده قلبِ اهلِ عرفانان

ای ماهِ خدا، نسیمِ رحمت داری
سرچشمه‌ی پاکی و صداقت داری

هر لحظه زِ فیضِ روزه، جان می‌گیرد
در سینه، صفای بی‌نهایت داری

دل را به چراغِ ذکر، روشن سازیم
کز عرش، سلامِ خاصِ حضرت داری

هر کس که زِ بندِ نفس، آزاد شود
در محفلِ عشق، نورِ عزّت داری

شب‌ها به دعا، دلِ شکسته جوید
کای ماه! تو رازِ عفو و توبت داری

روزه سپری شود، بقا می‌ماند
زیرا زِ وصال، عهدِ همّت داری

ای ماهِ خدا! پیامِ یزدان داری
سرچشمه‌ی عفو، لطفِ پنهان داری

در سایه‌ی روزه، دل سبکبار شود
کاندر دلِ خود، امیدِ غفران داری

افطار، نوای وصلِ جانان آرد
در سینه، شرارِ شوقِ جانان داری

چشمی که به اشکِ شوق، تر می‌گردد
در بزمِ خدا، نشانِ عرفان داری

هر کس که زِ دامِ نفس، بیرون آید
بر سفره‌ی تو، مقام و ایوان داری

از نورِ سحر، دلِ سیه روشن کن
کای ماه! به دل، هزار درمان داری

هر لحظه، نوای رحمتت می‌آید
در جامِ سحر، شرابِ ایمان داری

روزی که به عید، راه یابد عاشق
در کوی وصال، تاجِ سلطان داری
ای ماهِ خدا! چراغِ تقوا باشی
آیینه‌ی پاکی و تولا باشی

با روزه، دل از هوس رها می‌گردد
تو مدرسه‌ی صفای اعلا باشی

هر شب به دعا، درِ بهشت است باز
تو راهبرِ قلوبِ شیدا باشی

لب بسته شود زِ طعمِ دنیا، اما
تو لذتِ وصلِ حق تعالی باشی

چون نورِ سحر، زِ دل غبار افشانی
آمرزشِ خلق را تمنا باشی

چشمی که زِ شوقِ عشق، تر می‌گردد
در رحمتِ حق، سرای رؤیا باشی

افطار، پیامِ وصلِ یار آورده
بر جانِ خراب، لطفِ بینا باشی

هر کس که زِ بندِ نفس بیرون آید
در کوی وفا، رهِ مسیحا باشی

ای ماهِ صیام، بوی جنّت داری
در عرشِ خدا، صفای مولا باشی

این روزه درونِ جان، اثر می‌سازد
تو مرهمِ دل، به دردِ تنها باشی

هر دل که زِ دردِ خود تهی می‌گردد
تو مژده‌دهِ امیدِ فردا باشی
 

ای ماهِ خدا! صفای ایمان داری
در سینه‌ی ما شرابِ عرفان داری

هر لحظه زِ نورِ روزه، دل را سازی
بر جانِ خراب، لطفِ پنهان داری

چون چشمه‌ی پاک، جانِ ما را شویی
سرّی زِ مقامِ قدس و رضوان داری

با روزه، حجابِ نفس برمی‌داری
در پرده‌ی دل، هزار کیهان داری

شب‌های دعا، به نورِ حق روشن شد
تو محرمِ رازهای پنهان داری

در سفره‌ی تو زِ مهر، رزقی جاری است
لطفی زِ خدای حیّ سبحان داری

هر کس که دل از هوس تهی می‌سازد
در سینه‌ی خود صفای رحمان داری

افطار، پیامِ وصلِ جانان آرد
تو ساقیِ جامِ مهرِ جانان داری

ای ماهِ دعا! چراغِ دل‌ها هستی
بر تشنه‌دلان، زلالِ باران داری

این دل که تهی زِ غیرِ معبود گردد
در محفلِ عشق، نورِ ایمان داری

هرکس که زِ بندِ نفس آزاد آید
در کوی وصال، مقامِ انسان داری

با اشکِ سحر، دل از غبار افشانیم
تو وعده‌ی باغ‌های رضوان داری
 

ای ماهِ خدا! چراغِ توحید آری
آیینه‌ی رازهای جاوید آری

هر لحظه زِ نورِ حق، تو لبریز شوی
بر خاک‌نشینان، عطْرِ امید آری

در سجده‌ی شب، زمین چو دریا گردد
از فیضِ دعا، نسیمِ تسکین آری

هر کس که زِ بندِ نفس بیرون آید
او را به وصالِ دوست، تو بید آری

دل با تو زِ خاک، تا سما پر گیرد
از سفره‌ی لطف، رزقِ جاوید آری

در وادیِ عشق، ره‌نما تو باشی
از ظلمتِ شب، سحر به تأیید آری

افطارِ تو باده‌ی حضور آورد
در ساغرِ دل، شرابِ توحید آری

ای ماهِ وصال! رازِ هستی با توست
بر بنده‌ی خسته، مهرِ امید آری

هرکس که دل از هوس تهی می‌سازد
بر جانِ خراب، عطرِ تجرید آری

چشمی که به اشکِ شوق تر می‌گردد
پیغامِ وصالِ دوست، به دید آری

با روزه، دل از هوس تهی کن ای جان
کز جامِ صفا، شرابِ جاوید آری

هر لحظه به نورِ حق، رها می‌گردی
در وادیِ عشق، باغِ توحید آری









 

در باغِ وصال، ماهِ ایمان آمد
عطری زِ بهارِ لطفِ یزدان آمد

دل را به صفای روزه، پرنور کنید
این سفره زِ خوانِ حق، فراوان آمد

سحرگه زِ دعا، دلِ ما بیدار است
افطار، به یادِ یار، دل بیمار است

در بندِ هوس نباش، آزاد شوی
با روزه، به قربِ حق، دلْ پُرکار است

هر لحظه به نورِ عشق، جان تازه شود
روزه، رهِ وصل را، چو طوفان آمد

 

در سایه‌ی لطف حق، سلیمان آمد
از سفره‌ی عشق، رزقِ جانان آمد

دل پاک نما ز گردِ عصیان ای دوست
کایّامِ کرامتِ پشیمان آمد

شب‌های دعا ز نور، روشن گردد
اشکی زِ نگاهِ دل، فروزان آمد

قرآن به دلِ خموش، طوفان انگیخت
هر آیه، پیامِ مهرِ رحمان آمد

روزه سپری شد و بقا شد حاصل
چون لطفِ خدا، به جانِ انسان آمد

دل را به صفای عشق، بیدار کنید
کز باغ وصال، مهرِ یزدان آمد
در محفل عاشقان، بهاری دیگر
از نورِ سحر، صفای جانان آمد

هر کس که زِ جامِ وصل، ساغر گیرد
با روزه، به قربِ حق، شتابان آمد

دل بسته‌ی خاک را گسستن باید
کز عالم قدس، بانگِ جانان آمد

طاعت بپذیر از این گدایِ درگاه
کز لطفِ تو، بوی باغِ رضوان آمد

این ماه، پیام‌آورِ تطهیر است
چون چشمه‌ی عشق، سوی عطشان آمد

هر لحظه اگر زِ شوق، نالی در دل
رحمت زِ کرانه‌های پنهان آمد

 

ای ماهِ خدا، چراغِ دل‌ها گشتی
از نورِ تو، ظلمتِ شبانان رفتی

در مدرسه‌ی صیام، حکمت جویم
کز سفره‌ی حق، صفای ایمان رفتی

دل را زِ غبارِ نفس پاکی باید
کز فیضِ خدا، نسیمِ رحمان رفتی

چون مرغِ شکسته‌بالِ عصیان بودم
رحمت چو نسیم، سوی درمان رفتی

هر لحظه زِ اشکِ شوق، جانی یابد
چون لطفِ تو بر دلِ پریشان رفتی

این ماه، نشانِ وصلِ جانان باشد
کز باده‌ی عشق، مستِ یزدان رفتی
 

ای روزه، تو نورِ جانِ بیداران
سرچشمه‌ی وصلِ یارِ عُشّاقان

در سینه‌ی عاشقان، تو نوری دادی
آرامِ دلِ خموش و حیرانان

هر کس که به عشقِ دوست، رو آورْد
یابد زِ کرم، امیدِ غفرانان

بشکست قفس، دل از هوس‌ها رَست
پرواز کند به سویِ جانانان

لب‌بسته به مهرِ حق، سخن می‌گوید
خاموش ولی زِ رازِ پنهانان

افطار چو بوی وصل جان‌پرور شد
روشن شده قلبِ اهلِ عرفانان

ای ماهِ خدا، نسیمِ رحمت داری
سرچشمه‌ی پاکی و صداقت داری

هر لحظه زِ فیضِ روزه، جان می‌گیرد
در سینه، صفای بی‌نهایت داری

دل را به چراغِ ذکر، روشن سازیم
کز عرش، سلامِ خاصِ حضرت داری

هر کس که زِ بندِ نفس، آزاد شود
در محفلِ عشق، نورِ عزّت داری

شب‌ها به دعا، دلِ شکسته جوید
کای ماه! تو رازِ عفو و توبت داری

روزه سپری شود، بقا می‌ماند
زیرا زِ وصال، عهدِ همّت داری

ای ماهِ خدا! پیامِ یزدان داری
سرچشمه‌ی عفو، لطفِ پنهان داری

در سایه‌ی روزه، دل سبکبار شود
کاندر دلِ خود، امیدِ غفران داری

افطار، نوای وصلِ جانان آرد
در سینه، شرارِ شوقِ جانان داری

چشمی که به اشکِ شوق، تر می‌گردد
در بزمِ خدا، نشانِ عرفان داری

هر کس که زِ دامِ نفس، بیرون آید
بر سفره‌ی تو، مقام و ایوان داری

از نورِ سحر، دلِ سیه روشن کن
کای ماه! به دل، هزار درمان داری

هر لحظه، نوای رحمتت می‌آید
در جامِ سحر، شرابِ ایمان داری

روزی که به عید، راه یابد عاشق
در کوی وصال، تاجِ سلطان داری
ای ماهِ خدا! چراغِ تقوا باشی
آیینه‌ی پاکی و تولا باشی

با روزه، دل از هوس رها می‌گردد
تو مدرسه‌ی صفای اعلا باشی

هر شب به دعا، درِ بهشت است باز
تو راهبرِ قلوبِ شیدا باشی

لب بسته شود زِ طعمِ دنیا، اما
تو لذتِ وصلِ حق تعالی باشی

چون نورِ سحر، زِ دل غبار افشانی
آمرزشِ خلق را تمنا باشی

چشمی که زِ شوقِ عشق، تر می‌گردد
در رحمتِ حق، سرای رؤیا باشی

افطار، پیامِ وصلِ یار آورده
بر جانِ خراب، لطفِ بینا باشی

هر کس که زِ بندِ نفس بیرون آید
در کوی وفا، رهِ مسیحا باشی

ای ماهِ صیام، بوی جنّت داری
در عرشِ خدا، صفای مولا باشی

این روزه درونِ جان، اثر می‌سازد
تو مرهمِ دل، به دردِ تنها باشی

هر دل که زِ دردِ خود تهی می‌گردد
تو مژده‌دهِ امیدِ فردا باشی
 

ای ماهِ خدا! صفای ایمان داری
در سینه‌ی ما شرابِ عرفان داری

هر لحظه زِ نورِ روزه، دل را سازی
بر جانِ خراب، لطفِ پنهان داری

چون چشمه‌ی پاک، جانِ ما را شویی
سرّی زِ مقامِ قدس و رضوان داری

با روزه، حجابِ نفس برمی‌داری
در پرده‌ی دل، هزار کیهان داری

شب‌های دعا، به نورِ حق روشن شد
تو محرمِ رازهای پنهان داری

در سفره‌ی تو زِ مهر، رزقی جاری است
لطفی زِ خدای حیّ سبحان داری

هر کس که دل از هوس تهی می‌سازد
در سینه‌ی خود صفای رحمان داری

افطار، پیامِ وصلِ جانان آرد
تو ساقیِ جامِ مهرِ جانان داری

ای ماهِ دعا! چراغِ دل‌ها هستی
بر تشنه‌دلان، زلالِ باران داری

این دل که تهی زِ غیرِ معبود گردد
در محفلِ عشق، نورِ ایمان داری

هرکس که زِ بندِ نفس آزاد آید
در کوی وصال، مقامِ انسان داری

با اشکِ سحر، دل از غبار افشانیم
تو وعده‌ی باغ‌های رضوان داری
 

ای ماهِ خدا! چراغِ توحید آری
آیینه‌ی رازهای جاوید آری

هر لحظه زِ نورِ حق، تو لبریز شوی
بر خاک‌نشینان، عطْرِ امید آری

در سجده‌ی شب، زمین چو دریا گردد
از فیضِ دعا، نسیمِ تسکین آری

هر کس که زِ بندِ نفس بیرون آید
او را به وصالِ دوست، تو بید آری

دل با تو زِ خاک، تا سما پر گیرد
از سفره‌ی لطف، رزقِ جاوید آری

در وادیِ عشق، ره‌نما تو باشی
از ظلمتِ شب، سحر به تأیید آری

افطارِ تو باده‌ی حضور آورد
در ساغرِ دل، شرابِ توحید آری

ای ماهِ وصال! رازِ هستی با توست
بر بنده‌ی خسته، مهرِ امید آری

هرکس که دل از هوس تهی می‌سازد
بر جانِ خراب، عطرِ تجرید آری

چشمی که به اشکِ شوق تر می‌گردد
پیغامِ وصالِ دوست، به دید آری

با روزه، دل از هوس تهی کن ای جان
کز جامِ صفا، شرابِ جاوید آری

هر لحظه به نورِ حق، رها می‌گردی
در وادیِ عشق، باغِ توحید آری

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی













  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

قصیده حضرت مهدی(عج)

 

آن یار که پنهان شد و از دیده نهان گشت
بر جانِ جهان، مایه‌ی امید و امان گشت

 

خورشیدِ ولایت که ز ما روی نهان کرد
بر چرخِ وجود از کرمش نورفشان گشت

 

هر لحظه دلِ عاشقِ ما در تب و تاب است
تا پرده ز رخ برکشد و جلوه عیان گشت

 

 

در ظلمتِ دوران، همه‌جا روشنی از اوست
آن قبله که آرامشِ دل، قبله‌ی جان گشت

 

چون چشمه‌ی امید ز هر سو به جهان ریخت

دل را به نوای سحری، محرمِ آن گشت

 

یک روز برآید ز افق، مَهْرِ هدایت
بر لوحِ زمین، آینه‌ی عدل و زمان گشت

 

آید که ز دل، گردِ ستم پاک نماید
آید که جهان، خرم و آزاد ز جان گشت

 

 ای مظهر حق، جلوه نما از پس پرده
تا غصه رود، موسم شادی به میان گشت

 

تا چند بمانیم در این هجرِ غم‌آلود؟
دل خسته شد و دیده‌ی ما غرقِ فغان گشت

 

 

 ای وارث عدل و کرم و نورِ الهی
برگرد که هنگامِ ظهورِ تو عیان گشت

 

ما عاشقِ دیدار توایم، ای گلِ زهرا
بی مهر رُخت، حالِ دل از غم نگران گشت

 

هر جمعه دلم سوی دعایت بفرستد
ای وعده‌ی حق، یادِ تو آرامِ جهان گشت

 

ای دولتِ پنهان شده در پرده‌ی غیبت
دور از نظر اما به دلِ ما به نهان گشت

 

آوای تو پیچیده به افلاک و زمین‌ها

نامت همه جا جلوه‌گرِ نورِ جهان گشت

 

ای وارثِ قرآن و امینِ حرمِ حق
آیینه‌ی توحید، امامی که عیان گشت

 

ای عدلِ مجسم، قدَر و نورِ شریعت
بُرهانِ خداوند که بر خلق نشان گشت

 

کی می‌رسی ای دلبرِ دل‌ها که ز هجران
جان‌ها همه غمگین و دل از درد، فغان گشت

 

ما را برسان بر درِ دولت‌سرِ وصلت

کز شوقِ وصالت دلِ ما غرقِ فغان گشت

 

ای وارثِ زهرا و امینِ حرَمِ عشق
در هجر تو عالم همه غمگین و خزان گشت

 

آیینه‌ی حُسن ازلی، مظهرِ توحید
آن کو که ز حق، نورِ هدایت به جهان گشت

 

برخیز و بتاب از افقِ عدل و عدالت
چون مَهْرِ سحر، بر همه جا نوررسان گشت

 

ای یوسفِ پنهان‌شده در چاهِ غیابت
بر ما نگر، این دیده پر از اشکِ روان گشت

 

تا چند جدایی ز رُخِ ماهِ جمالت؟
دل سوخته از داغ، اسیرِ نگران گشت

 

ای وارثِ خاتم، تو بهاری ز پسِ دی
برگرد که دنیا همه در بند و گران گشت

 

آید که به گیتی رسد آرامشِ جاوید
چون سایه‌ی لطفِ تو، به عالم ز کران گشت

 

بگشای جمالت که جهان منتظرِ توست
زان جلوه‌ی حق، فتنه ز دنیا به خزان گشت

 

 

یک دم به جمالت ز کرم پرده برافکن
کز هجرِ تو این سینه‌ی ما غرقِ فغان گشت

 

هر جمعه امید است که آیی و ببینیم
این قومِ گرفتار، دل از درد نهان گشت

 

ما عاشقِ دیدارِ توایم، ای گلِ زهرا
برگرد که هنگامِ وصالِ تو زمان گشت

 

ای مَطلعِ نور در شبِ ظلمت و تار

کز نامِ تو جان سکون بی پایان گشت

 

چشم همگان به درگه و خانه ی توست

از لطف ولاست، جان و دل خندان گشت

 

هر شب به امید، دل گریزان از خواب

شاید که به صبح، دیده را تابان گشت

 

 

بر ما نظری کن، که" رجالی" مشتاق
یادِ تو به دلْ چاره‌ی حرمان گشت

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بسمه تعالی

قصیده حضرت مهدی(عج)

1. آن یار که پنهان شد و از دیده نهان گشت

بر جانِ جهان، مایه‌ی امید و امان گشت

این بیت به ظهور حضرت مهدی (عج) اشاره دارد که پس از غیبت طولانی خود در دوران انتظار، همچنان امید و آرامش بخش جهان است. او در دل‌های مؤمنان به عنوان نجات‌دهنده و منجی بشریت جای دارد.

2. خورشیدِ ولایت که ز ما روی نهان کرد

بر چرخِ وجود از کرمش نورفشان گشت

این مصرع به مفهوم "خورشید ولایت" اشاره دارد که ممکن است به ولایت حضرت مهدی (عج) یا امامان اهل‌بیت (ع) اشاره کند. علی‌رغم غیبت ظاهری ایشان، نور ولایت از او بر عالم می‌تابد و هدایتگر انسان‌هاست.

3. هر لحظه دلِ عاشقِ ما در تب و تاب است

تا پرده ز رخ برکشد و جلوه عیان گشت

در این بیت، دل‌های عاشقان منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) به شوق دیدار او در تب و تاب هستند. امید دارند که روزی پرده‌ها از چهره‌ی مقدس او برداشته شود و ظهورش آشکار گردد.

4. در ظلمتِ دوران، همه‌جا روشنی از اوست

آن قبله که آرامشِ دل، قبله‌ی جان گشت

با وجود ظلمت و سختی‌های دوران غیبت، حضرت مهدی (عج) به عنوان قبله‌ی معنوی و پناهگاه دل‌های مؤمنان، آرامش و هدایت را به آنان می‌بخشد.

5. چون چشمه‌ی امید ز هر سو به جهان ریخت

دل را به نوای سحری، محرمِ آن گشت

در این بیت، حضرت مهدی (عج) به چشمه‌ای امید و حیات تشبیه شده‌اند که از هر سو به جهان می‌ریزد و دل‌ها را با نوای دلنشین خود نوازش می‌دهد. سحر، به‌عنوان زمانی که نور و برکت از حضرت مهدی (عج) به جهانیان می‌رسد، مفهومی ویژه دارد.

6. یک روز برآید ز افق، مَهْرِ هدایت

بر لوحِ زمین، آینه‌ی عدل و زمان گشت

در این بیت به ظهور حضرت مهدی (عج) در روزی خاص و مقدس اشاره شده است که نور هدایت از افق ظاهر می‌شود. او بر روی زمین آینه‌ای از عدل و عدالت الهی است و با ظهورش زمان و مکان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

7. آید که ز دل، گردِ ستم پاک نماید

آید که جهان، خرم و آزاد ز جان گشت

این مصرع بیانگر این است که با ظهور حضرت مهدی (عج)، ستم و فساد از دل‌ها پاک می‌شود و جهان به سرسبزی و آزادی واقعی دست می‌یابد.

8. ای مظهر حق، جلوه نما از پس پرده

تا غصه رود، موسم شادی به میان گشت

این بیت درخواستی از حضرت مهدی (عج) است تا در پس پرده غیبت خود، خود را آشکار سازد و با ظهورش، غم‌ها و رنج‌ها را از دل‌های انسان‌ها بزداید و شادی و امید را جایگزین کند.

9. تا چند بمانیم در این هجرِ غم‌آلود؟

دل خسته شد و دیده‌ی ما غرقِ فغان گشت

این مصرع در بیان رنج و سختی‌های دوران غیبت است. عاشقان حضرت مهدی (عج) از این وضعیت طولانی خسته شده‌اند و دل‌ها و چشمانشان غرق در فغان و شکوه است.

10. ای وارث عدل و کرم و نورِ الهی

برگرد که هنگامِ ظهورِ تو عیان گشت

این بیت درخواستی دیگر است از حضرت مهدی (عج) که چون وارث عدل، کرم، و نور الهی است، برگردد و ظهورش آشکار گردد تا دل‌های انسان‌ها از ظلمت نجات یابد.

11. ما عاشقِ دیدار توایم، ای گلِ زهرا

بی مهر رُخت، حالِ دل از غم نگران گشت

در این بیت، بیانگر اشتیاق عمیق مؤمنان به دیدار حضرت مهدی (عج) است که چون گلِ زهرا (ع) محبوب و عزیز است. نبود محبت او در دل‌ها باعث نگرانی و غم می‌شود.

12. هر جمعه دلم سوی دعایت بفرستد

ای وعده‌ی حق، یادِ تو آرامِ جهان گشت

در این بیت به جمعه‌ها اشاره شده است، زمانی که منتظران در دعا برای حضرت مهدی (عج) دل به امید می‌سپارند. یاد حضرت مهدی (عج) آرامش‌بخش دل‌هاست.

13. ای دولتِ پنهان شده در پرده‌ی غیبت

دور از نظر اما به دلِ ما به نهان گشت

این مصرع به اشاره به دولت حضرت مهدی (عج) در دوران غیبت است که اگرچه از نظر پنهان است، اما در دل‌ها جای دارد و اثر خود را به‌طور معنوی در درون مردم دارد.

14. آوای تو پیچیده به افلاک و زمین‌ها

نامت همه جا جلوه‌گرِ نورِ جهان گشت

این بیت بیانگر این است که نام حضرت مهدی (عج) در تمامی آسمان‌ها و زمین‌ها پیچیده است و نور هدایت او همه‌جا نمایان است.

15. ای وارثِ قرآن و امینِ حرمِ حق

آیینه‌ی توحید، امامی که عیان گشت

حضرت مهدی (عج) به عنوان وارث قرآن و امین حرم حق معرفی شده است. او آیینه‌ای از توحید و دینی است که برای انسان‌ها تجلی می‌کند و امامی است که ظهور خواهد کرد.

16. ای عدلِ مجسم، قدَر و نورِ شریعت

بُرهانِ خداوند که بر خلق نشان گشت

حضرت مهدی (عج) به عنوان تجسم عدالت و نور شریعت در این بیت معرفی می‌شود. او برهانی از سوی خداوند است که بر مردم آشکار می‌شود و

 

17. کی می‌رسی ای دلبرِ دل‌ها که ز هجران

جان‌ها همه غمگین و دل از درد، فغان گشت

در این بیت، شاعری با دل شکسته از هجران حضرت مهدی (عج) فریاد می‌زند. او منتظر است که حضرت مهدی (عج) هر چه زودتر از غیبت بیرون آید تا دل‌های رنج‌دیده از غم و درد رهایی یابند.

18. ما را برسان بر درِ دولت‌سرِ وصلّت

کز شوقِ وصالت دلِ ما غرقِ فغان گشت

این بیت درخواستی دیگر است از حضرت مهدی (عج) که به دیدار و وصال او مشتاقانه انتظار می‌کشند. عاشقان در اشتیاق رسیدن به درِ دولت حضرت مهدی (عج) هستند و دل‌هایشان از شوق به تپش آمده است.

19. ای وارثِ زهرا و امینِ حرَمِ عشق

در هجر تو عالم همه غمگین و خزان گشت

حضرت مهدی (عج) به‌عنوان وارث حضرت زهرا (س) و امین حرم عشق در این بیت مطرح شده‌اند. در غیبت حضرت مهدی (عج)، جهان غمگین و خزان‌زده شده است و دل‌های مؤمنان در انتظار ظهور او هستند.

20. آیینه‌ی حُسن ازلی، مظهرِ توحید

آن کو که ز حق، نورِ هدایت به جهان گشت

این بیت به حضرت مهدی (عج) به‌عنوان آیینه‌ی حُسن ازلی و مظهر توحید اشاره دارد. او از سوی خداوند به‌عنوان منبع نور و هدایت به جهان آمده است.

21. برخیز و بتاب از افقِ عدل و عدالت

چون مَهْرِ سحر، بر همه جا نوررسان گشت

حضرت مهدی (عج) به‌عنوان منبع عدل و عدالت در این بیت خواسته شده است تا برخیزد و از افق ظهور خود نور هدایت و برکت را به تمام جهان بتاباند. همانطور که خورشید سحر روشنی می‌بخشد، حضرت مهدی (عج) نیز به جهانیان نور هدایت می‌دهد.

22. ای یوسفِ پنهان‌شده در چاهِ غیابت

بر ما نگر، این دیده پر از اشکِ روان گشت

این مصرع حضرت مهدی (عج) را به یوسف پنهان‌شده در چاه غیبت تشبیه می‌کند. همچنان که حضرت یوسف (ع) مدتی در چاه پنهان بود، حضرت مهدی (عج) نیز در دوران غیبت هستند. عاشقان منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند تا نگاهشان به او روشن شود.

23. تا چند جدایی ز رُخِ ماهِ جمالت؟

دل سوخته از داغ، اسیرِ نگران گشت

این بیت نشان‌دهنده‌ احساس دلشکستگی و سوختن دل‌ها از جدایی از حضرت مهدی (عج) است. به‌ویژه در غیبت ایشان، دل‌ها بی‌قرار و نگران از این جدایی هستند.

24. ای وارثِ خاتم، تو بهاری ز پسِ دی

برگرد که دنیا همه در بند و گران گشت

در این بیت، حضرت مهدی (عج) به‌عنوان وارث خاتم (حضرت محمد (ص)) و بهاری که پس از زمستان می‌آید، معرفی شده است. جهان در غیبت حضرت مهدی (عج) در بند و سنگین شده است و مردم در انتظار ظهور او هستند.

25. آید که به گیتی رسد آرامشِ جاوید

چون سایه‌ی لطفِ تو، به عالم ز کران گشت

در این مصرع، امیدوارند که روزی با ظهور حضرت مهدی (عج)، آرامش جاوید به گیتی برسد. همانطور که سایه‌ی لطف حضرت مهدی (عج) بر جهان گسترده می‌شود، جهان از همه‌جا در نور هدایت او روشن خواهد شد.

26. بگشای جمالت که جهان منتظرِ توست

زان جلوه‌ی حق، فتنه ز دنیا به خزان گشت

این بیت بیانگر این است که جهان در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) است. با گشوده شدن جمال حضرت مهدی (عج)، جهان از فتنه‌ها و مشکلات نجات خواهد یافت و به آرامش خواهد رسید.

27. یک دم به جمالت ز کرم پرده برافکن

کز هجرِ تو این سینه‌ی ما غرقِ فغان گشت

این مصرع از حضرت مهدی (عج) می‌خواهد که پرده‌ها را از جمال خود برافکند، چرا که در غیبت حضرت، دل‌ها و سینه‌ها از درد و غم پر شده است.

28. هر جمعه امید است که آیی و ببینیم

این قومِ گرفتار، دل از درد نهان گشت

هر جمعه، مؤمنان دل‌های خود را به دعا و امید به ظهور حضرت مهدی (عج) سپرده‌اند. آن‌ها انتظار دارند که روزی حضرت مهدی (عج) بیاید و نجات‌بخش این قوم گرفتار باشد.

29. ما عاشقِ دیدارِ توایم، ای گلِ زهرا

برگرد که هنگامِ وصالِ تو زمان گشت

در این بیت، باز هم شاعری با عشق فراوان به حضرت مهدی (عج) درخواست می‌کند که هر چه زودتر ظهور کند. او با اشاره به حضرت زهرا (س)، حضرت مهدی (عج) را مانند گلی درخشان می‌بیند که در غیبت از آن محروم است.

30. ای مَطلعِ نور در شبِ ظلمت و تار

کز نامِ تو جان سکون بی پایان گشت

حضرت مهدی (عج) به‌عنوان مطلع نور در شب‌های تاریک ظلمت معرفی می‌شود. با یاد و نام او، جان‌ها آرامش یافته و از سکون بی‌پایان بهره‌مند می‌شوند.

31. چشم همگان به درگه و خانه ی توست

از لطف ولاست، جان و دل خندان گشت

این بیت به منتظران حضرت مهدی (عج) اشاره دارد که چشمشان به درگاه او دوخته شده است. از لطف و ولایت او، دل‌ها شاد و سرشار از آرامش می‌شود.

32. هر شب به امید، دل گریزان از خواب

شاید که به صبح، دیده را تابان گشت

این مصرع نشان‌دهنده امید و آرزوی مؤمنان است که هر شب به امید دیدار حضرت مهدی (عج) از خواب گریزانند. آن‌ها امید دارند که در آینده‌ای نزدیک، چشم‌هایشان به نور ایشان روشن شود.

 

شرح بیت:

"بر ما نظری کن، که "رجالی" مشتاق
یادِ تو به دلْ چاره‌ی حرمان گشت"

در این بیت، شاعر از حضرت علی (ع)، به‌عنوان معشوق عرفانی خود، می‌خواهد که نگاهی به او بیفکند. واژه‌ی "رجالی" به عنوان تخلص شاعر در اینجا مورد استفاده قرار گرفته است و به این معنی است که شاعر به‌طور غیرمستقیم از خود یاد می‌کند.

در مصرع اول، عبارت "بر ما نظری کن" به معنای درخواست توجه یا نگاهی از سوی معشوق است. این نگاه می‌تواند به‌عنوان یک نگاه معنوی یا دل‌نشین از سوی حضرت علی (ع) تلقی شود. شاعر در این درخواست به‌طور عمیق و صادقانه از حضرت علی (ع) می‌خواهد که توجه خاصی به او داشته باشد و در لحظه‌های دشوار او، به او نگاهی بیفکند.

مصرع دوم "یادِ تو به دلْ چاره‌ی حرمان گشت" نشان‌دهنده‌ی نقش بسیار مهم یاد حضرت علی (ع) در زندگی و روحیه‌ی شاعر است. شاعر بیان می‌کند که یاد حضرت علی (ع) چاره‌ای برای "حرمان" یا همان دلتنگی و جدا بودن از او شده است. به عبارت دیگر، وقتی شاعر از حضرت علی (ع) یاد می‌کند، دل او آرام می‌شود و احساس غم و دوری از بین می‌رود. یاد امام علی (ع) نه تنها تسکین‌دهنده است، بلکه به‌عنوان یک راه‌حل برای درمان دلتنگی و تنهایی روحانی عمل می‌کند.

در مجموع، این بیت در پی بیان نوعی رابطه عاشقانه و معنوی است که شاعر با حضرت علی (ع) برقرار کرده است. در این رابطه، یاد معشوق، نه تنها دل را شاد می‌کند بلکه به‌عنوان راهی برای رفع تمامی دردها و خلأهای روحی، تبدیل به چاره‌ای برای همه‌ی رنج‌ها و حرمان‌ها می‌شود.

 

نتیجه‌گیری

این قصیده که با عشق و امید به حضرت مهدی (عج) سروده شده است، به زیبایی و عمق‌فهمی از وضعیت انسان‌ها در دوران غیبت اشاره می‌کند. سراینده در هر بیت با زبان شعری خود، به توصیف و بیان ویژگی‌های حضرت مهدی (عج) پرداخته و از ایشان به عنوان مظهر نور، عدل و هدایت یاد کرده است. این قصیده به‌طور کلی احساس دلتنگی و عاشقانه بودن نسبت به حضرت مهدی (عج) را به تصویر می‌کشد و هر بیت را با امید به ظهور ایشان و پایان دوران غیبت می سراید.

سراینده

دکتر علی رجالی

۱۴۰۳/۱۲/۲۳

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قلب قسی

 

قلب قسی
دل سنگ شده، از تباهی، افکار
بی نور خدا،  در هراس است، فرار
چون کوه، درون خود ندارد اثری،
از مهر و صفا بی نصیب است، نگار

شرح:

 

این رباعی با محوریت "قلب قسی" یا همان دل سنگ‌شده سروده شده است و به حالتی اشاره دارد که قلب انسان از نور ایمان و محبت خالی شده و در تاریکی و هراس فرو رفته است. در ادامه، به تحلیل و تفسیر هر مصرع می‌پردازیم:

۱. دل سنگ شده، از تباهی، افکار

این مصرع به قلبی اشاره دارد که قساوت پیدا کرده و به‌جای لطافت و نرمی، مانند سنگ سخت و سرد شده است. این دگرگونی نتیجه‌ی افکار تباه و گمراه است که روح را از نور الهی دور می‌کند. در آموزه‌های عرفانی و اخلاقی، افکار ناپاک و گناه‌آلود باعث تیرگی قلب و دوری از حق می‌شوند.

۲. بی نور خدا، در هراس است، فرار

این مصرع ادامه‌ی مضمون قبلی را توضیح می‌دهد: فقدان نور الهی موجب ترس و اضطراب دائمی است. قلبی که نور ایمان را از دست بدهد، از آرامش حقیقی محروم شده و در مواجهه با حقایق، به‌جای پذیرش، به فرار روی می‌آورد. فرار از حقیقت نشانه‌ی ضعف معنوی و دل‌بستگی به دنیا است.

۳. چون کوه، درون خود ندارد اثری

این تشبیه قلب قسی را به کوه تعبیر کرده است. اگرچه کوه در ظاهر محکم و استوار به نظر می‌رسد، اما درونش خالی از مهر و عطوفت است. این اشاره دارد به ظاهر فریبندهی برخی افراد که سخت‌دل و بی‌رحم هستند و اثر و نشانی از محبت و انسانیت در وجودشان نیست.

۴. از مهر و صفا بی‌نصیب است، نگار

در اینجا، نگار ممکن است دل یا شخص سخت‌دل باشد که مهر و صفا از وجودش رخت بربسته است. این دل نه‌تنها لطافت و شفقت ندارد، بلکه از زیبایی روحانی نیز بی‌بهره است. بی‌نصیب بودن از مهر نشانه‌ی دوری از رحمت الهی و خشکی قلب است که در آموزه‌های عرفانی، حجاب بین انسان و حق تلقی می‌شود.

نتیجه‌گیری عرفانی:

این رباعی تصویری از قلب قسی ارائه می‌دهد که در نتیجه‌ی افکار ناپاک و دوری از نور خدا به هراس و فرار دچار شده است. چنین قلبی ظاهری محکم و سنگین دارد، اما در باطن تهی از عشق و صفاست. پیام رباعی، هشدار نسبت به قساوت قلب و دعوت به بازگشت به نور الهی و محبت است.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قلب مریض

قلب مریض

دل در تب و تاب، زین جهان افتاده است
در بستر درد، در فغان افتاده است
چون شمع که سوزد ولی بی‌نور است
در چنگ هوس، ناتوان افتاده است

شرح و تفسیر:

این شعر به وضعیت «قلب مریض» اشاره دارد؛ قلبی که به‌سبب وابستگی‌های دنیوی و اسارت در دام هواهای نفسانی، از نور معرفت و طراوت معنوی خالی شده است. شاعر با استفاده از تصویرهای حسی و عاطفی، احوال این قلب بیمار را به‌صورت ملموس بیان می‌کند. هر بیت، مرحله‌ای از گرفتاری و ضعف قلب را توصیف کرده و بر تأثیر منفی هوس‌ها و دلبستگی‌های دنیوی بر ساحت روح انسان تأکید دارد.

بیت اول:

دل در تب و تاب، زین جهان افتاده است
در بستر درد، در فغان افتاده است

در این بیت، شاعر دلِ بیمار را به انسانی تشبیه کرده که در بستر بیماری گرفتار است. واژه‌ی تب و تاب نشان‌دهنده‌ی بی‌قراری و آشفتگی درونی است. زین جهان افتاده است به معنای آن است که دل، تحت تأثیر تعلقات دنیوی، از سیر به سوی حق بازمانده و سقوط کرده است.
در فغان افتادن، بیانگر ناله و شکایت از این وضعیت است که نشان‌دهنده‌ی رنج ناشی از بیماری روحی است.

پیام عرفانی:
هنگامی که دل به دنیا و لذات مادی دل‌بسته شود، دچار ناآرامی و رنج می‌شود و از حرکت به سوی کمال و معنویت بازمی‌ماند.

بیت دوم:

چون شمع که سوزد ولی بی‌نور است
در چنگ هوس، ناتوان افتاده است

در این بیت، دل بیمار به شمعی تشبیه شده که می‌سوزد، اما نوری ندارد. این تصویر حاکی از آن است که دل، گرچه در تلاش و تقلاست، اما از نور هدایت و حقیقت بی‌بهره مانده است.
عبارت در چنگ هوس نشان می‌دهد که این بیماری روحی، نتیجه‌ی اسارت دل در تمایلات نفسانی است. ناتوان افتادن نشانگر ضعف و ناتوانی دل برای رهایی از این قیدهاست.

پیام عرفانی:
هوس‌های نفسانی مانند زنجیری است که دل را در اسارت نگه می‌دارد. چنین دلی، گرچه در ظاهر زنده است و می‌سوزد، اما از نور معرفت و حقیقت بی‌بهره است.


جمع‌بندی تفسیر:

این شعر شرحی از احوال دل بیمار است که به‌دلیل وابستگی به لذات مادی، از نور حقیقت و معرفت بی‌بهره مانده و دچار ضعف و ناتوانی شده است.
پیام عمیق شاعر این است که تا زمانی که دل از چنگال هوس رها نشود، نمی‌تواند به نور الهی دست یابد و از رنج و بی‌قراری خلاصی یابد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی