رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی بر مرثیه‌ی سیدالشهدا (ع) 

ای سرزمین کربلا! شب حادثه در تاریکی فرو رفت. نوری دیده نشد؛ چراکه آنچه از دشت تو شنیده شد، فقط ناله‌ی عاشقان بود. شب شام پایان یافت و سپیده‌دم حقیقت رسید، ولی از ستمگران نشانی از شرمندگی یا بیداری پدیدار نشد. پیکر خونین سیدالشهدا بر زمین ماند، اما کاخ‌های ظلم از این فاجعه تکان نخوردند و هیچ فریادی از وجدان در آن‌ها برنخاست.

خون دل‌هایی که در راه خدا ریخته شد، مشعل توحید را روشن کرد. در این مسیر، تنها وفاداران به دین باقی ماندند. سرهایی که بر نیزه رفتند، نشانه‌ی بیدادی بودند که از دل‌های عاشق، هرگز به دوستی با ظلم نمی‌انجامد. ستم، خاندان پیامبر را آتش زد، اما این داغ در دل ستمکاران اثر نکرد و هیچ نوری از توبه در دل آن‌ها روشن نشد.

دشمن می‌پنداشت که ماجرای عاشورا، داستانی تمام‌شده است. اما حقیقت از سر بریده به زبان آمد و راه انکار را بر همگان بست. امام سجاد (ع) با سکوتی آرام، ولی پرطنین، دل‌های آگاه را بیدار کرد. کربلا هنوز با ناله‌ی حضرت زهرا (س) زنده است؛ زیرا در دشمنان، مهری به اهل‌بیت دیده نشد. با اینکه می‌دانستند حسین (ع) کاروان خدا را رهبری می‌کرد، مردم بیدار نشدند و ندای آگاهی در میانشان برنخاست.

در دشت بلا، خون حقیقت جاری شد، اما دشمن شایسته‌ی درک آن نبود. تاریخ خواهد نوشت که حسین (ع) مظهر حقیقت بود؛ چنان‌که حتی صبر علی (ع) هم چنین ایستادگی علنی نداشت. کاروان اسرا از کوفه گذشت، اما شام با آنان چه کرد؟ فجایعی بر آنان گذشت که حتی روح انسان طاقت یادآوری‌اش را ندارد. مردم شام، چه در ظاهر و چه در باطن، نسبت به رنج اهل‌بیت بی‌تفاوت بودند.

امام سجاد (ع) در شب‌های اسارت، تنها با سجاده‌اش مأنوس بود. آه‌های او از جان برمی‌خاست، اما دل‌های خفته را بیدار نمی‌کرد. وقتی او در قصر ستم سر به دعا برداشت، نشانی از ذلت و گرفتاری در او نبود؛ دعا، عزت او را آشکار ساخت. حضرت زینب (س) با جسمی رنج‌کشیده، خطبه‌ای ایراد کرد که رایحه‌ای از نور و حقیقت از آن برخاست. سخن او دل‌های سنگین ستمگران را سوزاند و عقل‌های تیره را کور کرد.

خطبه‌ی زینب شام را به لرزه انداخت. پس از آن، کاخ‌نشینان دیگر به آن فخر و غرور بازنگشتند. دشمنان، سر امام را برای نمایش بردند؛ اما با این کار، فطرت انسانی در دل آن‌ها خاموش شد. آن سر بریده، زبانی از حقیقت بود، ولی کسی شایستگی شنیدن آن را نداشت.

در شعله‌ی عشق، امام سجاد به عبادت پناه برد و جز آه و سجده چیزی از او نماند. در قصر ظلم، از ژرفای اندوه فریاد برآورد و خنده از لبان جباران فروریخت. سر امام بر نیزه، با درخششی شگفت، حقیقت را آشکار ساخت و اندیشه‌های تیره را نابود کرد.

امام فرمود: دنیا جای فخرفروشی نیست؛ چون آن شب شام، هیچ نوری برای هدایت به همراه نداشت. خون شهیدان، فردا به جوشش خواهد آمد و خشم خدا نسل ستمگران را درخواهد نوردید. آیات قرآن با خون شهیدان معنا گرفت، و ستمگران حتی به گنه‌کاران هم رحم نکردند.

کربلا، امروز قبله‌ی آزادگان جهان است. از خاک تو جز نور و روشنایی علمدار سر بر نیاورده است. و سرانجام، این مرثیه‌ی دل‌سوز و جان‌گداز در دل‌ها ماندگار شد؛ چراکه آن لبیک عاشقانه، گوهری بود که تکرار نخواهد شد.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۴/۲۲
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی