رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
فرازهایی از  عهد نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی اول
حکومت اسلامی
 

 

 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان



 

نامه ی مولا به مالک حاوی  راه خداست
برگ زرین و درخشان از علی مرتضاست



 

نیست مالک را تعلق بر حکومت بی گمان
لیک مولا می نگارد راه و رسم  حاکمان





 

تا شود درسی برای مالک و آیندگان
بهر اجرای عدالت در حکومت ، در جهان


 

داشت پس تبیین اصولی را امیر المومنین
حاوی سهم و حقوق مردمان و مسلمین

 

 

 

می دهد حکم صدرات را ولی و مقتدا
او پذیرد امر مولایش علی مرتضی




 

تا دهد سامان امور مصر و اوضاع بلاد
تا نباشد فتنه و آشوب ، هر گونه فساد



 

لیک می گردد شهادت قسمت یار خدا
ناگهان از باغ زیبای ولایت شد جدا





 

قطع کردند دست و بازوی علی را خائنین
ناکثین و مارقین و قاسطین ضد دین




 

می کنم تبیین نکاتی از   امام و مقتدا
از حقایق ها سخن گوئیم ، در امر قضا

 

ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
امر و نهی خود کنی ، چون دیگران برنفس پست





 

وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن
خدمت خالص بود بی منت و دری گران




 

مردمان را محترم بشمار در کار و امور
چون که آنان صاحب فهمند و ادراک و شعور





 

پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
تا توانی پیشه کن تقوا و زهد و بندگی



 

کن دو چندان با حضورت خدمت و رفع نیاز
تا که گردی در دو عالم سر بلند و سر فراز



 

با تامل کن مدارا و محبت هر زمان
تا شوی محبوب جانان و عزیز این و آن




 

گر کنی ظلم و تعدی بر خلایق در مصاف
حق بود آگاه  و ناظر بر امور و بر خلاف




 

هرکه با آل محمد در بیفتد شد هلاک
دور گردد از اصول و دین و قرآن و ملاک




 

گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
نزد حق مقهور گردد ، هر که دارد  ماسوا



 

گر عدالت را به پا داری  و آن جاری شود
مطمئنا مرضی یزدان بود ، یاری شود




 

موجب عزت شود ، هر کس کند  یاد خدا
نفس خود گیرد بدست و هم کند حمد و ثنا



 

نفس ما سرکش بود ، فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، هدیه ات باشد بهشت




 

گر شوی قادر به سرکوب درونت هر زمان
رحمت حق می رسد ، مانع شود شر و  زیان





 

حتم دان ، قطعا پذیرد توبه هایت را ، بشر
کی کند او بنده ای  محروم از فیض و  ظفر




 

چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش از امیر




 

گفت حضرت بین عملکرد سلاطین جهان
کن تامل در مکاتیبی که شد کردارشان




 

چون قضا‌وت می شوی از سوی مردم هر زمان
ظاهر و باطن نباشد بر خلاف و هم عیان

 


 

مردمان دارای انواع سلیقه در جهان
مشترک در خلقتند و در اموری ناتوان



 

جملگی یکسان در خلقت بباشند و حیات
گر نباشد همچو حاکم در عقیده یا  صفات




 

مردمان دارای سهم و هم حقوقی در نظام
کن رعایت در ادایش ، با عدالت هر کدام





 

نیست تبعیضی روا در بین مردان و زنان
چون حقوق و کسب علم و معرفت ، در هر زمان
  



 

 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
وقت  پاسخ هر عمل  دارد اثرها واکنش



 

پیروان همراه گردند ، در مصائب هر مکان
کن تو احسان و شفقت ،  بر عموم مردمان



 

گر ببخشی مر دمان را در مصاف خود سران
می دهد  پاداش ما را ، حق تعالی  هر زمان 




 

در نبرد حق و باطل ، می شود باطل فنا
هست حق  بالاتر از هر کس در این کوی و سرا




 

 گر غرور و سرکشی غالب شود بر روح وجان
آن علاجش در نگاه و قدرت حق در جهان





 

چون خدا بالاتر از هرکس بود در هر زمان
او بود غالب  به هر جنبنده ای در هر جهان





 

او بود صاحب کمال و هم بود در هر مکان
نیست  توصیفی برای حق تعالی در بیان





 

با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
عزت  خلق خدا  باشد اطاعت ، پیروی



 

بهترین کار تو در عدل و شفقت توامان
اجر خود گیری دو چندان از خداوند جهان




 

عامه ی مردم کنند احسان و نیکی  بر بشر
تا توانی کن محبت در عمل ، هم در خطر






 

کن تو پرهیز از غرور و فتنه و ظلم کسان
گر ستمکاری کنی ، خشم خدا بینی هر آن




 

چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
دور بنما از وجود خود بزرگی و غرور






 

می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
دور می سازد بشر را از مصائب یا خطر




 

سر فرو آور به خاک و ذکر حق را گو عیان
تا توانی کن عبادت ، هم به ظاهر هم نهان




 

مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
گشته تاکید و سفارش ، در اصول و فرع کیش


 

دوستی با حق تعالی ، پیشه کن در زندگی
گر بخواهی عزت و جاه و کمال و بندگی






 

گر شود برپا حکومت با ملاک انبیا
میثمی قسط و عدالت را ببینی هر کجا



 

   کی رسد دیدار آقا ، مهدی صاحب زمان؟
تا رجالی یک نظر بیند امام شیعیان





 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از عهد نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی دوم
حکومت داری


 

 

این که پنداری همه طاعت کنند از عمق جان
چون که حاکم هستی و دارای پول و هم توان



 

 

این تفکر موجب شر و بود  آن ناصواب
باعث ایجاد ظلم ، و هم غروری بی حساب







 

چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را ،  یقینا از شما


 

 

تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش و شادی ، سرور



 

مطمئنا این امانت را دهی بر کاتبش
تا توانی خدمت جانانه کن ، بر صاحبش




 

آن نبوده است و نباشد بر کسی هم مستدام
نیست پاینده حکومت بر کسی در هر نظام




 

بین سلاطین و امیران با کلاه و کاخ و زور
هر یکی بعد از دگر آمد ، نهایت مرگ و گور




 

هر  کسی روزی بمیرد ، عاقبت گردد هلاک
پس چرا اینقدر ظلم و این همه درد و فلاک



 

چون اجل آید ، نمی گوید که شاهی یا گدا
جان بگیرد از تنت ، تا کی کنی ظلم و جفا



 

او بگیرد جان مردم را به وقتش در جهان
چون که دنیا نیست جای ماندن وجای کسان



 

نیست قادر آدمی ، مانع شود از مردنش
حق کند قدرت نمایی ، در زمان بردنش


 

گر بود اعمال ما ، مرضی یزدان وقت فوت
جان دهی آرام ، بی رنج و عذابی وقت موت




 

نیست فرقی جز به تقوا و کمال و بندگی
گر توانی کسب آن کن ، در مسیر زندگی


 

کسب مال شبهه ناک و ظلم بی حد و حدود
باعث رسوایی ما گردد و دیگر چه سود



 

دان اجل آید سراغت ، از برای قبض روح
گر چه باشد عمر ها طولانی و مانند نوح





 

چون بود آخر هلاکت ، پس تو را دیگر چه سود
می رسد روز قیامت ، نیست انکار و نبود




 

می شود اعمال مال شفاف در بود و نبود
وقت پاداش و عقاب و گه زوال و هم صعود




 

این همه ظلم و تعدی ، عاقبت ترک دیار
وقت پاسخ می رسد ، روز  جزای کردگار



 

روز عقبی  چون رسد ، روز  حساب است و کتاب
نیست فرصت از برای پرسش و شرح و جواب



 

 

هر عمل دارد اثر در هستی و کون و مکان
می دهد پاسخ خدا ، در محشر و هم  این جهان




 

پس تو نیکی کن ، رسد روز حساب و هم ثواب
می دهد پاسخ خدا در بخشش و هم در عذاب







 

 گر توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
تا شوی در نزد مردم مهربان و خوش قدوم



 

 

ای که هستی حاکم مصر و امید مردمان
حق بود  اول ولی بر ما و هم بر دیگران

 





 

گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
دان خدا آگاه و قادر بر امور است و جهان


 

 

قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
نیست تشبیهی ز جاه و قدرت و هم کسوتت

 

 

کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر  از کبیر و هم صغار


 

 
 

هر که باشد ازستمکاران ، حقیر و ناتوان
حامی مستضعفان باشد خداوند جهان

 


 

هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
هم ندارد عزت و جاه و مقام بندگی


 

 

دان که میزان حق بود ، در ظاهر و هم در خفا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن هر کجا






 

گر توانی کن کمک در رشد و فرهنگ کسان
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
 



 

حق بود حامی مظلوم و ضعیفان در جهان
نیست ظالم در دو عالم استوار و در امان

 

 
 

گفت مولا در خصوص عدل و انصاف و توان
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط هر مکان
 

 

 

من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
 قلب حضرت از مصائب از مفاسد می تپید


 

کن حراست از حقوق مردم پیر و جوان
می کند تاکید حضرت بر رعایا در جهان
 






 

گر بخواهی حب مردم ، هم رضای لایزال
کن تو تقوا پیشه و هم در مصائب اعتدال
 



 

این جهان و کائناتش بهر ما آمد پدید
کن تو تدبیر و تامل ، روز و شب دارد نوید




 

هادی ما حق تعالی و پیمبر  بی گمان
بهر  پاکی روان و هم تعالی هر زمان


 

عقل ما همچون پیمبر در ضمیر و جان ماست
می کند کشف حقایق ، نقش او چون انبیاست




 

لیک عشق حق تعالی ، ماورای عقل هاست
مرکبی بهر وصال  و هم لقای کبریاست




 


همچو هفتاد و دو تن در دشت و خاک کربلا
سید و سالار عشاق است  ، بی چون و چرا





 

بهترین کار تو در خشنودی روح و روان
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان

 



 

 عامه ی مردم به پا خیزند در وقت فغان
در مصائب همره و دلسوز در رفع زیان

 

 

لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان ، سران
در حوادث ها و سختی ، بی خیالند و فغان

 

 



 

گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر مردم هر کجا
 



 

عیب مردم را مکن افشا و دوری کن ار آن
تا توانی کن حذر ، از انتقاد و هم بیان

 

 
 

هم سخن چین خائن و باشد اسیر روح و جان
او جنایتکار باشد ، هم حسود و بد گمان

 




 

گر به ظاهر می کند اظهار حب بر حاکمان
لیک کارش موجب تحقیر مردم ، بی گمان

 



 

تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
جملگی مانع ز احسانند ، خالی از سرور
 

 
 

میثمی خواهد کمال و عزت  و راه نجات
از خدای بی نظیر و صاحب عشق  و صفات


 

 
 

ای خدا باشد رجالی ، طالب عشق و جنان
وسعت دل ده ، ببیند جلوه ای از آن جهان

 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از عهد نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی  سوم
حکمرانان

 

در مدیریت نکاتی بس مهم است و کلان
می کنم شرح و بیان بهر عموم مردمان




 

تجربه همراه تقوا ، با تخصص در امور
باعث تسریع در کار و بود این ها ضرور



 

نظم و قانون از برای حاکم و هم آمران
رهنما باشد ز خبط و سو تدبیر و گمان



 

گر نباشد اینچنین ، افراد نالایق چنان
می نشینند در صدارت ، باعث ظلم و زیان





 

می دهد کاهش هزینه ، فکر و تدبیر و تلاش
گر نباشد کاهلی و تنبلی ، یا که مماش


 

تا توانی بهترین کس را گزین در انتخاب
وانگهی تنفیذ فرما ، حکم خود در انتصاب

 

 

بدترین همکار در سطح وزارت خود سران
در میان صاحبان قدرت و زور و سنان


 

بهترین مسئول از بهر حکومت در جهان
صاحب علم است و تقوا ، حاکم روح و روان





 

کن توکل بر خدا در کار و هم در مشکلات
مرتفع او می کند ، انواع حزن و معضلات





 

در میان صالحان کن انتخاب و جستجو
در سوابق کن تامل ، مشورت ها ، گفتگو





 

 

از  وزیران و مدیران در حکومتهای پیش
کن تو  پرهیز از تصدی غریبان ، بیش بیش



 

 

اکثرا همدست حاکم در صدارت ، بی گمان
چون که آنان خود ستمکارند ، در جمع سران

 

 

تا توانی کن حذر در جذب اینان در نظام
در سمت های وزارت ، چون شود فتنه مدام







 

چار عامل در شکست والیان دارد اثر
کن تامل ، هم تدبر ، در عمل از هر نظر



 

دور کردن از مناصب ، مردم لایق به کار
موجب خسران شود ، هر انتصاب نا بکار



 

گر گماری کار مردم را به افراد ضعیف
دان اهانت بر خلایق باشد و کاری خفیف


 

نفی ارزشها و ضایع کردن احکام دین
حذف افراد توانا در مناصب ، همچنین




 

اشتغال و همت خود بر امور  کم بها
جملگی ارکان لازم در نظام و در بقا

 

 

مطمئنا می توان افراد لایق را گزید
تا نگردد مانعی ایجاد ، در کارت پدید

 

 

تا نباشد در صدارت وقفه  و ظلم و زیان
دور باشند از خطا و جرم مشهود و عیان




 

 مردم لایق  برای حاکمیت  بیشمار
تا توانی بهترین فرد امین را بر گمار


 

  وقفه و تاخیر در کار خلایق دان حرام
گر بماند  کار آنان بر زمین  و  مستدام


 

 

می کنند آنان تو را یاری ، یقینا هر کدام
چون نباشد خدعه و آشوب در خوی و مرام




 

 رنج آنان بر تو باشد اندک و هم بی خطر
دوستی و هم  حمایت  با تو دارند و ثمر




 

 

تا توانی کن محبت بر عموم خادمان
دوستی کن هم به خلوت هم به جلوت هر زمان

 

 

بهترین همکار تو باشد توانا در امور
او تواند حق بگوید ، چون دلیران غیور



 

 

 

گر چه تلخ است انتقاد و موجب رنج و فغان
حرف حق را بشنو از مردان خوب هر زمان
 



 

ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان در نهان
کن برون از دل عداوت ها و افکاری چنان




 

 
از ستایش های بی جا و تملق شو به دور
باعث خود برتری و سرکشی گردد امور
 

 

 

همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
می برد بالا تو را در عالم و هم ماورا

 


 

جاهلان و عاقلان یکسان نباشد ، در نظام
فرق باشد بین آنان در امور  و هم مرام

 

 

گر چنین کردی بدان ، هرگز نباشد عزتی
هم  برای صالحان ، در کسب قدرت رغبتی



 


گر نمایی این چنین ،  کاری خطا بنموده ای
در  امور مملکت ، در زحمت و بازنده ای


 

 

حسن ظن بر مردمان و خدمتت گردد سبب
تا توانی کن شفقت بر رعایا ، هم ادب



 

تا نگردد موجب رنجیدن و آه و فعان
در مصاف مردم و اقشار گوناگون هر آن



 

 
تا توانی کن تو نیکی بر رعایا ، همچنان
با تلاش و کار و احسان و کمک در هر زمان

 


 

گر نمایی خوار مردم را ، شوی کوچک، زبون
می کنی درد و مشقت را دو چندان و فزون

 


 

دان  نماند حس ظن بر آمران در هر زمان
گر شود ظلم و تعدی بر حقوق دیگران

 

 



 

سنتی بر پا مکن بر ضد مشی اولیا
پیروی کن از مرام و خوی پاک انبیا


 






 

سنت نیکوی مردم  ، شکل گیرد سالیان
از بزرگان ادب ، هم عالمان در هر مکان





 

تا توانی با حکیمان ، گفتگو کن، مشورت
می زداید سختی و افزون کند هم معرفت



 

گر بخواهی قدرت حق را ببینی هر کجا
کن تدبر در زمین و کهکشان و ماورا
 

 
 

جامعه  دارد صنوف مختلف در هر دیار
می شود تامین نیاز مردمان ، با کسب و کار




 

عده ای مشغول صنعت ، عده ای هم تاجران
تا نباشد سفره ی مردم  تهی از قوت و نان


 

 

عده ای مشغول تحصیل  علوم کهکشان
تا رصد گردد جهان  ، از ماورا و آسمان

 

 

با خراج از مردمان در کسب و کار تاجران
می شود تامین مالی هر حکومت در جهان

 

 

مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
خادمانی پاک باشند ، هم مقید در مرام

 

 


 

زینتی باشند آنان از برای جامعه
امنیت لازم بود در اقتصاد و توسعه




 

چون دژی محکم برای حاکمان و مردمان
از برای حفظ دین و مملکت ، در هر زمان

 

 


 

میثمی راه خدا را طی نما در زندگی
کار نیکو تا قیامت در اطاعت ، بندگی

 




 

تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان
با زبان شعر و انواع سروده هر زمان

 
 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی  چهارم
قوای نظامی

 
 

نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان
 

 

بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران تعیین شده از سوی دین


 

دین کند تشریح ، آداب و رسوم زندگی
همچو دخل و خرج افراد و عبادت ، بندگی




 

گر شود اجرا قوانین خدا در هر زمان
نیست اندوه و خسارت در میان مردمان



 

علت  فقر و گناه و جرم و نسیان و خطا
جملگی در نفی و فهم ما ز  احکام خدا



 

تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن مبین
دین بود منجی ما در کسب ایمان و یقین



 

از برای پاکی نفس و رهایی از فغان
چیره شو  بر نفس بی پروای دون در هر زمان



 

جنگ با نفس و درون باشد بسی سنگین و سخت
سخت تر از جنگ با دشمن بود ، در کوه و دشت



 

گفت مولا در خصوص جنگ و آثارش به ما
تا شود آن رهنما بر مسلمین  و بر شما



 

می کنم تشریح آن را ، از پیام مرتضی
بالاخص فرماندهی بر لشکر  و هم جبهه ها

 

 

کن تو تجهیز از خراج مردمان ، تیر و کمان
تا که دشمن را برون رانید با حرب و سنان

 



 

گر کنی لشکر مجهز درفنون و هم توان
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان

 

 

می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و کیان و سرزمین

 

 

تا توانی بهترین رزمندگان را بر گزین
کن مجهز لشکری از مومنین و صادقین

 
 

آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
او بود غالب به نفس و هم بگیرد او زمام

 

 

اهل اکرام و سخاوت باشد و هم مهربان
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان
 

 

معتقد باشد به یزدان  و اطاعت از رسول
پاک دامن باشد و صالح ، مقید در اصول

 

از سلحشوران و مردان خدا در عرصه ها
تا کند فرماندهی در جنگ و هم در برهه ها

 
 

شرح صدر باشد نیاز حاکم و حسن نظر
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و  جان  نفر

 

 

هم بود خوش نام در بین سپاه و مردمان
سخت باشد بر تقابل ، در تعرض هر مکان

 

 

اهل بخشش باشد و حامی سرباز و کسان
تا نباشد دلهره در کار و خرج  افسران

 

 

این سبب گردد فزونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن تا زوال


 

در مقابل با ضعیفان ، با مدارا  طی کند
  حاجت آنان کند تامین و  پاداشی دهد


 

مهربانی او کند ، با لشکر و با دیگران
آن کند تسریع در کار خلایق بی امان



 

عده ای مشغول تدوین ، چون وزیر و کاتبان
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان توامان


 

قشر های مختلف در جامعه در هر زمان
می کنند تامین نیاز مملکت  را بی گمان

 

 

عده ای مشغول تدوین ، چون وزیر و کاتبان
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان توامان

 

 

می شود حاصل درآمد ، پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود ، با نام و یاد کردگار

 

 

حق دهد بر آدمی امکان فکر  و کار و هوش
می شو تامین نیاز مردمان با جنب و جوش




 

تا کند  تحصیل رزق و معرفت جوید هر آن
همچنین حق را بیابد ، با تدبر  هر مکان

 
 

با شکیبایی نما اصلاح در کار  صنوف
از مصائب کن سوال و از مسائل هم وقوف



 

گاه باشد بر تو سنگین ، در ادای  کارشان
کن توکل بر خدا و با تدبر  رفعشان


 

تا توانی کن نظر همچون پدر بر مردمان
کی پدر دارد تفاوت بین فرزندان  چنان




 

نیست فرقی بین مردم ، جز به تقوا و توان
اهل فضل و معرفت را دان گرامی هر زمان



 

اهل تقوا کی کند ، ظلم و ستم بر این و آن
نیست آنان را جنایت هم به ظاهر هم نهان


 

اهل فضل و معرفت ، مشکل گشا و رهنما
حق کند آنان سفارش ، در مصائب هر کجا



 

عالم غافل کند دنیا و عقبایت خراب
در مقابل اهل ایمان دور می سازد عذاب



 

کن گرامی اهل ایمان و خرد را در امور
چون که آنان مردمانی با صفا  و با شعور



 

اهل ایمان و خرد بالا برند مردم ز  فرش
پس گرامی دار آنان را ، رسانند  تا به عرش


 

 

قشرهایی ناتوان را کن حمایت همچنان
چون که آنان مستحق لطف و احسان سران

 

 
مردمان مملکت را کن حمایت ، بی دریغ
کی توان بنشت بر سر نیزه و انواع  تیغ



 

در امور زندگی و مملکت غره مشو
بین خدای لایزال و راه شیطان را مرو


 

گر شود احسان و نیکی بر خلایق در جهان
از خدا دان فرصت خدمت به مردم هر مکان

 
 

این نباشد چون تو مشغول اموری بس کلان
غافل از مردم شوی در کار کوچک هر زمان


 

 
حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک بر مردمان بی پدر


 

چون یتیمان  فاقد احسان و بعضا ناتوان
کن توجه بر یتیمان و فقیران هر زمان



 

نقش مردم در حکومت دان بسی سنگین بود
حق آنان را ادا کن ، لازم و شیرین بود


 

گر توانی کن به پا قسط و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و  تداوم ده مدام


 

می شود ما را امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل با نیت و قرب خدا
 

 

بهر کسب دانش و کسب معارف کن تلاش
تا نگردد باعث  رنج و بلا و هم معاش

 

 می رساند روزیت را میثمی ، روزی رسان
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان


 

تا به کی گردی رجالی ، منتظر بر این و آن
از خدا در خواست بنما ، می دهد بر تو توان

 
 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی پنجم
امور قضاوت


 

گر بخواهی قرب و پاداش خدا را در جهان
کن تو یاری و محبت ، بر خلایق هر زمان



 

بالاخص افراد مظلوم  و  یتیمان و اسیر
کن حمایت قشر محروم و ضعیف و هم فقیر




 

می شود ثروت دو چندان ، در پی بخشندگی
کن به یزدان اعتماد و بین اثر در زندگی



 

 هر که یاری کرد با احسان،  به قصد کردگار
می رسد لطف و عنایت از بر  پروردگار

 

 

گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل ، هر آن و دم

 

 

در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا ، در وصول  عایدات

 
 

گر نباشد زحمتی  در کسب مال و در معاش
دان سبب گردد  دو چندان ، کوشش و کار و تلاش


 

رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
موجب تشویق گردد ، در تلاش آدمی

 

 

کار مردم را گرامی دار ، با احسان خویش
  سنت مردم نما محفوظ ، چون آئین و کیش

 

 

کارها ی مردمان یکسان نباشد در جهان
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان



 

تا توانی کار مردم  را به مردم واگذار
اقتصاد مردمی آید پدید و ابتکار

 


 

گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در اثر

 

 

رنج  مردم  را مده یکسان تو ارزش هر زمان
تا نباشد خوب و بد همسان به دید مردمان

 


 

گر دچار شبهه گشتی در مسائل  هر زمان
رو به سوی سنت و قرآن و نور  بی کران

 

 

می نماید حق تعالی راه خود را هم عیان
از طریق سالکان و هم امام شیعیان



 

همچنین صدها پیمبر آمده بهر نجات
در هدایت کردن و هم در تعالی صفات



 

هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
می دهد یزدان کمال و عزت و هم منزلت


 

آن شده نازل ز عرش و هم بود دری گران
از برای مسلمین  باشد گرامی  در جهان

 


 

کن اطاعت از خدا و هم ولی در هر مکان
گر بخواهی راه خوبان و سعادت هر زمان

 

کن پس از این مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم در خفا

 

 

در قضاوت بهترین قاضی شود در راس کار
تا حقوق مردمان محفوظ گردد بیشمار




 

تا نباشد خدشه ای در حکم و رای صادره
هم نباشد در میان ، ترس عقاب و دلهره

 

 

فرد قاضی دور باشد از هوا ی نفس و جان
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان

 

 

قاضیان باید فهیم و مستقل ، دور از سران
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، هم امان
 

 سعی گردد در قضاوت ، عدل باشد در بیان
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف شاکیان

 

 

قاضی منصوب حق گوید ، نبیند جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی در امور و در قضا


 

 

گفت مولا مرتضی در وصف مالک این چنین
او بود چون من برای مصطفی در  حفظ دین




 

مالک بن حارث نخعی بود حامی دین
در زمان مصطفی آید به اسلام مبین




 

می پذیرد  دین حق را ،  در زمان مصطفی
در نبرد حق و باطل  ، در کنار مرتضی




 

بعد احمد او حمایت می کند راه نبی
او بود حامی حق و حامی عدل علی






 

گفت مولا در خصوص مالک  اشتر چنین
در قیاس سنگ و کوه و استواری چون نگین



 

او بود محکم تر از محکم ترین  سنگ جهان
همچو کوهی مرتفع باشد ، نباشد  مثل آن




 

حاکم کوفه کند  تبعید مالک را به شام
تا نباشد خدشه ای بر حاکمان و بر نظام



 

بعد عثمان ، با امیر المومنین بیعت نمود
مالک است اول نفر در بیعت و او را ستود




 

او وفا دار است و صادق ، او بود فردی امین
او بود فرمانده ی مولا امیرالمومنین

 


 

گفت حلی در خصوص نقش مالک در جهان
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان


 

 

از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی در جنگ و در صلح و دفاع

 

 

او شود مسموم در بین سفر ، آن فاجعه
در عریش آمد پدید آن خدعه و هم سانحه





 

می کند یاری علی را در نبرد خاطیان
زین جهت بغض ورا دارند ، چون سفیانیان







 

گر چه تا فتح و نبرد دشمنان راهی نبود
لیک امر مرتضی را  می پذیرد ، اوستود






 


زخم شمشیری بود بر چشم مالک در مصاف
او مطیع مرتضی باشد ، ندارد هم خلاف
 

 

مرگ مالک یک مصیبت بود در کون و مکان
مردم  کوفه عزادار و حزین و در فغان

 

 

بهترین یار علی اندر  سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر او سعید

 


 

هست مالک بهترین در بین اعراب زمان
در جهات مختلف ، بعد از  امیر  مومنان

 

 

او ندارد خواب در وقت جدال و در نبرد
ذره ای شک در نبرد و در قتال خود نکرد




 

هست مالک همچو شمشیر خدا بر مشرکان
می کشد با تیغ بران ، ناکثین را بی امان

 
 

او بود از حامیان مرتضی در هر زمان
در مصاف دشمنان او سخت باشد ، بی امان





 

عمر با عزت به همراه صفای روح و جان
موجب  حب خدا و مردمان در هر زمان


 

 

میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان

 


 

از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
آن برای اعتلا در فهم قرآن است و دین
 

 

 سرورده شده  توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی ششم
امور اقتصادی
 

 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و حاکمان


 

 

ارتباط حاکمان با مسلمین گردد بیان
در خلال نامه ی مولا به مالک بی گمان



 

تا کند بر پا عدالت بر اساس شرع و دین
چون که مالک آمده سوی امیر المومنین




 

در حقیقت می کند تبیین اصول دین عیان
همچو قانونی برای مسلمین ، در هر زمان

 

 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها ، در کمال و معرفت

 

 

گر گماری مردمان  بی سواد و ناتوان
می شود اسباب کندی در امور و هم فغان

 


 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا ، بی دلیل
کن گزینش مردم پاک و امین و هم اصیل




 

گر کنی منصوب خارج از قواعد ، بی گمان
دان ستم کردی به مردم ، چون امیران و شهان


 

 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
چون که آنان از طمع دور و امین در هر کجا


 

.
 

بهترین ها ، بین افراد توانا بر گزین
بر گمار و کن نظارت از طریق ضابطین



 

 

آن که باشد از تبار مسلمین و با شعور
او بود اصلح  برای کسب  کرسی امور







 

 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و اهل ذوق

 

 

 

تا نباشد علتی از سوی آنان در میان
در پی کمبود در مال و نیاز خود  هر آن

 

 

 

همچنین مانع شود از غصب ، سوی خاطیان
چون که بیت المال باشد در خیار والیان



 

 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گمار
تا رصد گردد حکومت از برون و هم مهار




 


تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن
خوان به دقت تا شوی آگاه از کار و توان



 

 

کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، بی سفسطه

 



 

چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
کی حکومت بر جماعت کاهل و  مدیون شود





 

گر  بود مخدوش کار عاملان در یک مکان
مستحق باشند در عزل و مجازات کلان
 

 




 

با عمل کردن به قانون مجازات و امور
شو ز تهمت هم خیانت در امانت دور دور




 

می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان
پیرو برخورد با افراد خاطی هر زمان



 

 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
حکم گردد خاطیان را ، بر اساس شرع و دین

 



 

گونه ای باید عمل گردد برای این و آن
تا شود درسی برای جامعه هم خاطیان




 

 
خاطیان توبیخ گردند  و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی و دهی مردم امید



 

 

تا سبب گردد عدالت در دیار  مسلمین
با قضاوت های شفاف و اموری اینچنین

 



 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
بین افراد خطا کار و توانا  ده تمیز






 

خادمان و آمران را در حکومت  هر کجا
کن محبت جملگی را ، هم به ظاهر هم خفا




 

 

از برای حفظ اینان و صفای روح و جان
ده هدایای گرانقدر و اصیل و هم نشان



 

 

مرتفع کن حاجت آنان ، برای زندگی
تا شود موجب تلاش و خدمت و آسودگی






 

تا کنند با طیب خاطر ، کار مردم را تمام
در زمان خود به پایان آن رسد ، با اهتمام



 

 

تا توانی دین احمد را عیان کن در جهان
دین نگردد عاملی بهر معاش این و آن




 

چون بشر باشد به امید حیات و زندگی
نیست او را در مصائب ، کاهلی و خستگی






 

زین سبب انگیزه باشد ، تا کند کار و تلاش
از برای شادمانی و رفاه و هم معاش




 

حق نگفته طول عمر مردمان را  او نخست
چون بشر مایوس گردد ، راز حق را کس نجست





 

گر کنی تامین نیاز آمران از هر جهت
نیست عذری یا بهانه در تخلف در سمت

 





 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، همچنین

 



 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و هم هبه

 

 
 

گر دهد خسران ، بلایای طبیعی ناگهان
ده خسارت بر رعایا ، بیمه گردان این و آن





 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
تا نباشد دامنت را ، لکه ا ی ننگ و سیاه


 

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود سفره تهی از قوت ناچیز  و طعام

 


 

گر شکایت نزد تو گردد از  انواع خراج
کن مدارا با جماعت  وقت سختی هم رواج




 

کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان
نیست کاری جز به دستور خداوند جهان




 

می کند رسوا تو را هر آینه با یک نگاه
گر ببینی چهره ات را ، دیر هنگام و پگاه





 

لیک غافل از خودی و هم درون سینه ات
کاش می دیدی درون و لحظه ای آئینه ات




 

تابشویی چهره و جانت ز انواع گناه
تا نگردد روح و جان آلوده و گردد تباه






 

کی شود جانا ببینم هم درون و هم جهان
تا کنم اصلاح خویش و قدرتت بینم هر آن










 

حق تعالی می دهد فرمان گردش در جهان
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان



 

می کند فرماندهی بر جن و انسان ، هر مکان
چرخش عالم به اذن حق تعالی ، هر زمان
 
 


 

حق تعالی میثمی ، آگاه و ناظر در جهان
می کند فرماندهی بر جن و انسان بی گمان







 

دان رجالی ، قادر منان دهد روزی به ما
می کند تامین نیاز مردمان را ، هر کجا



 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی










 

 








 


 



 

  

 

 
 

 




 

 

 
 

 

 

 

 

 

 










 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی ششم
 

 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و حاکمان


 

 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها ، در کمال و معرفت

 
 

گر گماری مردمان  بی سواد و ناتوان
می شود اسباب کندی در امور و هم فغان

 

 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا ، بی دلیل
کن گزینش مردم پاک و امین و هم اصیل



 

گر کنی منصوب خارج از قواعد ، بی گمان
دان ستم کردی به مردم ، چون امیران و شهان


 

 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
چون که آنان از طمع دور و امین در هر کجا


 

 

بهترین ها ، بین افراد توانا بر گزین
بر گمار و کن نظارت از طریق ضابطین



 

 

آن که باشد از تبار مسلمین ، هم با شعور
اصلح است در انتخاب و در تصدی امور



 

 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و اهل ذوق

 

 

 

تا نباشد علتی از سوی آنان در میان
در پی کمبود در مال و نیاز خود  هر آن

 

 

 

همچنین مانع شود از کسب مال دیگران
چون که بیت المال باشد در خیار والیان



 

 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گمار
تا نگردد عارضه بر دولت و گردد دچار




 


تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن
خوان به دقت تا شوی آگاه از کار و توان



 

 

کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، بی سفسطه

 



 

چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
کی حکومت بر جماعت کاهل و  مدیون شود





 

گر  بود مخدوش کار عاملان و خادمان
مستحق باشند در عزل و مجازاتی چنان

 



 

همچنین از تهمت و هم از خیانت شو به دور
با عمل کردن به قانون مجازات و امور





 

می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان
پیرو برخورد با افراد خاطی هر زمان



 

 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردان خاطیان را بهر عبرت همچنین

 


 

گونه ای باید عمل گردد برای مردمان
تا شود درسی برای جامعه هم خاطیان




 

 

می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی و دهی مردم امید



 

 

تا سبب گردد عدالت در دیار  مسلمین
با قضاوت های شفاف و اموری اینچنین

 



 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
بین افراد خطا کار و توانا کن تمیز




 

کن گرامی خادمان و آمران را هر کجا
بر عزیزان کن محبت هم به ظاهر هم خفا




 

 

از برای حفظ اینان و صفای روح و جان
منزلت ده آنچنان ، بر آمران و خادمان


 

 

مرتفع کن حاجت آنان ، برای زندگی
تا شود موجب تلاش و خدمت و آسودگی






 

تا کنند با طیب خاطر ، کار مردم را تمام
در زمان خود به پایان آن رسد ، با اهتمام



 

 

تا توانی دین احمد را عیان کن در جهان
 دین یزدان گشته اسباب معاش این و آن





 

گر کنی تامین نیاز آمران از هر جهت
نیست عذری یا بهانه در تخلف در سمت

 




 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، همچنین

 

 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و هم هبه

 

 
 

گر دهد خسران ، بلایای طبیعی ناگهان
ده خسارت بر رعایا ، بیمه گردان این و آن





 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
در مصیبت های گوناگون و در درد و بلا


 

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود سفره تهی از قوت ناچیز  و طعام

 


 

گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت ، در مضائب در رواج




 

کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان
نیست کاری جز به دستور خداوند جهان
 



 

حق تعالی ناظر و آگاه باشد میثمی
کن تو نیکی بر خلایق ، بی تامل هر گهی


 

 

دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان
 



 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی  هفتم
کاتبان و تجار

 
 

بهترین را برگزین از حیث اخلاق و توان
تا نباشد در حکومت ، خسر و نقصان هر زمان
 

 

مردمان قادر به انجام وظایف بی گمان
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان




 

تکیه گاه مردمی باعث شود عز و جلال
نیست اندوه و پریشانی ز آنان یا ملال




 

کارها آسان شود ، گر واگذاری بر عموم
چون که آنان صاحب فهمند و ادراک و علوم





 

نیست بن بست و خلاصی ، هر زمان و هر مکان
می شود هر مشکلی آسان ، بدست این و آن





 

تا توانی بر توان مردمان  کن اعتماد
پایدار است و مداوم ، هر که دارد اعتقاد

 

 

گر توانی بستر لازم مهیا کن چنان
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن

 

 

گر به فکر خود فقط باشی ، نه احسان و تلاش
تنگدستی می شود حاصل ، یقینا در معاش

 

 

چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و هم منتفع

 


 

کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار  شما





 

گر بود در راس هر کار و مناصب در امور
فرد دانا و توانا ، هم مهذب با شعور




 

دان شود هر کار آسان و نباشد مشکلی
حاصل آن بینی و هرگز نباشد معضلی


 

 

بر گزین شایسته فردی ، صاحب علم و نشان
تا بود قادر به تنظیم قوانین در جهان
 

 

جایگاه خود بداند ، آن مهم است و کلان
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند این و آن

 


 

در نوشتن از حقایق  صادق و پرهیزکار
واقعیت ها بیان گردند ، چون قول و قرار



 

غفلتش باعث نگردد گفته ای گردد بیان
از نگاه و چشم مسئولان به دور و هم نهان

 

 

حفظ گردان راز و اعمال حکومت همچنان
تا نگردد صدمه ای بر حاکم و بر این و آن



 

کن تو اسرار حکومت را ز نا اهلان به دور
چون که گردد موجب آسیب در کار و امور



 

 

عده ای با ظاهر خوب و درونی ناصواب
موجب تخریب گردند و شود حاکم خراب





 

با ندانم کاری و غفلت ، کند آشوب ها
می نمایند فتنه و هر دم خلافی یا خطا




 

می کند بد نام  دین و حاکمیت با بیان
تا نماند ، یاد و نامی از امیران در جهان

 


 

دقت کافی نما در انتخاب و انتصاب
کن تو دوری از خطاکار و منافق ، اجتناب



 

 

کاتبان باید وفادار و امین و مهربان
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد و توان


 

 

از میان کاتبان  اصلح ترین کاتب گزین
در امانت داری و اسرار باشد او  امین




 

از برای حفظ اسرار و وفا ،کن امتحان
تا نگردد صدمه بر اموال مردم  ناگهان

 

 
 

کاتبانی برگزین ، صالح ، توانا ، خوش بیان
می دهد کاهش خطای کاتبان را بی گمان

 

 
 
 

عهد با مردم چنان تنظیم کن در هر زمان
تا نباشد لطمه ای در وقت اجرا ، هر مکان


 

 

گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ،  محتوایش هم بسی

 


 

بر سر هر کار و منصب در حکومت یک نفر
برگمار از بهترین ها ، بس توانا و قدر





 

کن تو منصوب و نظارت کن به کار  آمران
تا نباشد خدشه در کار و امور مردمان


 

 

گر خطایی در حکومت از کسی آمد پدید
ابتدا کن موعظه ، قبل از فرامین شدید

 

 
 

انتخاب و انفصال آمران  باشد مدام
دقت کافی نما در عزل و نصب هر کدام

 

 

کن سفارش روی خوش بر مردم پیر و جوان
بالاخص افراد بیمار و فقیر و ناتوان

 

 

عده ای  داد و ستد دارند ، بعضا هم فساد
کار و کوشش در ره یزدان بود نوعی جهاد


 

 
کاسبان ساکن و هم تاجران در سفر
می کنند تامین ، مایحتاج و قوت هر نفر


 

 

باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
با عبور از خشکی و دریا ، پذیرای خطر




 

سخت باشد کسب مال پاک و روزی و طعام
تا توانی کن تو پرهیز از فساد و هم  حرام





 

لقمه ی ناپاک باشد منشا جرم و خطا
می کند نابود روح و جان ما را آن غذا





 

از خدا خواهید مال مکفی و کسب حلال
روزی پاک و خوراک سالم و آب  زلال



 

 

گفت حضرت در خصوص کاسبان هر مکان
نیست فتنه بر حکومت ، جانب اینان چنان

 


 

عده ای با احتکار  جنس و با سود کلان
صدمه بر مردم شود ، هم قشر محروم از توان

 



 

این گروه از کاسبان تضیع گرداند حقوق
موجب ننگ حکومت  باشد و اهل وثوق


 

 

تا بدست آرند مالی ، با تبانی یا فریب
دور گردد از تجارت ، دیگران و هم رقیب





 

تا به کی چشمان بگرید از فراغت مهدیا
ای امام شیعیان ، بنما به ما روی و سرا





 

ای امام شیعیان ، جانم فدایت می کنم
با دل پر شور  و حالی ، من صدایت می کنم







 

تا نباشد جنب و جوش عاشقان و فرط ذوق
کی شود مقدور دیدار  ولی ، ای اهل شوق




 

ناله های نیمه شب ، همراه با ذکر و دعا
می کند حق مستجاب و حاجت خود کن ادا





 

آخرین حج نبی گردد مشخص جانشین
در غدیر خم بگوید  ، مرتضی باشد امین



 


 

 

بر خدا کن اعتماد و هم توکل بر خدا
نیست شکی در وجود ایزد و راه هدی





 

 

کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کن خود را ،  برای خالق عرش و سما


 

 
 

 سروده شده توسط
علی رجالی  و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی  هشتم
مستمندان

 

 

ما همه از بندگان حق تعالی هر زمان
نیست ما را جز خدا منجی و هم روزی رسان






 

او دهد روزی ز خون  مادر و باشد غذا
کیست قادر تا کند تامین رزقت ،  جز خدا؟



 

او رساند رزق تو قطعا در این کوی و سرا
چون همانند پدر باشد ، برای ما خدا



 

شو تو تسلیم خدا و کن تقاضا از خدا
تا ببینی حق تعالی را ، به عالم هر کجا


 

گر شوی دور از خدا ، در جهل مانی تا ابد
تا توانی دور کن ، هر کینه و بخل و حسد




 

گر نباشد نور یزدان ، دور باشی از خدا
نیست ما را یک سخن ، بی اذن یزدان هر کجا




 

پس چرا اینقدر باشی سر کش و از حق به دور؟
رو به سوی حق تعالی ، قبل رفتن سوی گور




 

می کند یاری تو را ، در هر شرایط ، بی گمان
رشد تو در سختی و کار و تلاش بی امان
 


 

بین خدا داده تو را عقل و توان بهر امور
صاحب فهم و کمالی و جمالی ، هم شعور




 

با تفکر حل نما ، هر سختی و هم معضلات
کن توکل بر خدا  اندر مصائب ،  مشکلات



 

 

مستمندان در نظام مملکت  ، هم شرع و دین
هر نفر دارای حقند و حقوقی همچنین

 

 
 

از مساکین کن تو دلجویی و هم رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و جان گداز
 

 
 
 

عده ای در فقر سوزند و حقارت می کشند
از بیان فقر خود ، دائم خجالت می کشند

 

 
 

سهم آنان از خزانه کن جدا و هم ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران هر کجا


 

 

مردمان بعضا زمین گیرند از فرط نیاز
مرتفع کن حاجت آنان ، که باشد جان گداز


 

 

هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقام و شوکتی نزد خدا





 

از خدا خواهید مال و حکمت و عز و شفا
تا توانی کن حذر ، از مردم کوی و سرا




 

 

 

مرتفع کن ، قبل اظهار نیاز این و آن
تا نریزد آبروی مردمان ، در هر مکان

 


 

از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امورند و امین

 




 

تا گزارش از شرایط او کند از هر مکان
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان
 

 
 

قسمتی از گندم و غلات را ، در هر دیار
ده به مسکین و فقیر و بینوایان و صغار
 

 

 

بر ضعیفان از غرور و خود پسندی کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی چون پدر

 

 

کارهای بس بزرگ و اشتغالت هم مدام
آن نگردد مانعی در رفع حاجات نظام

 

 
 

مردمان را ساده و قاصر مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت بر صغیر
 

 




 

در ادای حق مظلومان  تلاشی کن مدام
حق  فرا خواند همه ، روز قیامت با قیام




 

 

پیشگاه حق نمایان می کند اعمال ما
نیست فرصت در قیامت ، بهر جبران و ادا

 

 



 

کن یتیمان را تفقد در مصائب بی امان
همچنین افتادگان ، از صحت و هم از توان




 

 

تا توانی کن سفارش بر یتیمان هر کجا
کی نماید دست حاجت بر کسی ، غیر از خدا

 



 

نیت خود را حمایت بر ضعیفان ده قرار
دان خدا راحت نماید ، سختی آنان ز کار

 





 

می شود تاکید در قرآن و عطرت بر کسان
کن حمایت مردم بیچاره و بی آب و نان




 

وعده ی حق در حمایت از ضعیفان ،بی گمان
می رسد روزی حکومت ، دست اینان در جهان





 

می کند برپا حکومت ، مهدی صاحب زمان
بعد فرمان خدا ، بر صاحب کون و مکان




 

یک حکومت در جهان باشد ، در کل نقاط
در پی آن می شود دنیا پر از شور و نشاط






 

در پی امر خدا ، بر مهدی صاحب زمان
  عقل ها کامل شود ، از پرتوی نور جنان





 

بعد اذن حق تعالی بر قیام و هم ظهور
می شود دنیا گلستان  ، از قدوم و هم حضور



 

مهدی می آید ،فراهم کن تو اسباب ورود
جانشین حق تعالی باشد و صدها درود




 

کی شود مهدی بیایی ، ای امام  انس و جان ؟
بر کنی ظلم و ستم را ، از خلایق  بی امان






 

با مشخص کردن وقت ملاقات و زمان
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان

 



 

مجلس عامی نشین ، همچون مجالس در قدیم
تا نباشد دلهره ، از امر حاکم ، یا که بیم


 

 

بشنو از  مردم حقایق ، هم به ظاهر هم نهان
گرخوشایندت نباشد ، تیغ بران زبان




 

گفتگو کن ، جستجو کن ، مشکلات این و آن
مرتفع کن معضلات و هم مصائب ، بی امان

 




 

بر اساس گفته ی احمد عمل بنما عیان
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان



 

 

گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
می شود مرضی حق و می کند آن را قبول





 

شادمانی می شود حاصل ، برای این و آن
پیرو اعمال نیک و حسن نیت ، گفتمان
 

 

 

گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد لطمه ای در کار و هم در جنب و جوش

 



 

بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نباشد مانع کار و تجارت ، ما حصل

 



 

محتکر را کیفری ده بر اساس حکم دین
از برای عبرت و هم از برای غاصبین

 



 

این همه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟
هادی ما حق تعالی باشد و دین نبیست
 




 

عمر ما کوتاه باشد ، قدر آن دان میثمی
توشه ای را کن فراهم ، تا بود آن مرهمی

 

 


 

فقر حاکم دان رجالی ، گه ز انفاس پلید
همچو شهوت ،اعتیاد و قدرت غالب پدید

 
 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی نهم
حقوق مردم



 

می کند ختم رسل ، دین خدایش را به پا
دین اسلام است ، مملو از حقایق بهر ما







 

احمد است صاحب کتاب و او بود نور مبین
خلق را هادی بود ، از ظلمت و رنج و  حزین




 

مشعل قرآن بود ، ناجی ما از هر خطا
رهنمای مسلمین است ، نور یزدان هر کجا





 

هست قرآن لوح محفوظ و بود نور هدی
می شود نازل شب قدر و شود آن رهنما



 

گر بخوانی نور یزدان ، می دهد تسکین تو را
چون کتاب عشق و ایمان آمده سوی خدا


 

 

گفت پیغمبر ، امین و مقتدای انس و جان
در خصوص حق  مردم از ولی در هر زمان




 

گر بود حب ولایت از امیر المومنین
او شفاعت می کند مردم به روز واپسین




 

گشت مولا جانشین مصطفی روز غدیر
چون امیر المومنین باشد ولی و بی نظی

 

 

بشنو از مولا علی این گفته را از مصطفی
آن بود دری گران سنگ و نباشد هر کجا

 

 

نیست زیبنده ، برای امت  آل رسول
ناتوان از اخذ حق باشد، کند ظالم قبول



 

حق نباشد دادنی ، از سوی ظالم بر کسی
آن بگیر از حاکم ظالم ، که باشد او خسی


 

 

در ادامه بشنو از مولا علی اسلام ناب
می کند بر مردمان و  والیان آن را خطاب




 

او خطابش مالک اشتر بود در آن زمان
لیک شامل می شود بر هر حکومت در جهان



 

مالک است همراه حیدر ، همچو بازوی علی
می کند یاری امام و خاتم دین را ، نبی

 

 

او بود فرمانده ی لشکر ، ز سوی مرتضی
چون سلحشور است مالک ، اهل تقوا و دعا




 

گر چه مالک متقی باشد ، به دور از خود سران
لیک مولا می نگارد ،  نامه ای چون در فشان

 

 

گر کنی صبر و شود  تدبیر ، اندر مشکلات
می دهد اجرت خدا ، هم در قیامت ، هم حیات

 
 

ارزشت افزون شود با رفع سختی ، معضلات
تا توانی بهترین خدمت نما ، قبل از ممات

 

 

می گشاید حق تعالی باب رحمت ، باب جود
هر که باشد اهل تقوا و نیایش ، هم سجود
 


 

کن تحمل انتقاد و تیغ بران زبان
انتقاد است موجب اصلاح در فکر و بیان


 

آنچه باشد بر خودت ارزنده و زیبا بسی
خواه آن را از برای مردم و هر بی کسی

 

 

امر تو با مهربانی گر شود توام نکوست
مرضی حق باشد و الطاف  بی پایان دوست




 

این نشان قدرت و عز تو گردد در جهان
لطف و احسان بر فقیران و ضعیفان هر مکان

 


 

گر کنند اهمال در انجام کاری بی دلیل
مستحق باشند توبیخ و نما آنان ذلیل

 

 

گر نباشد در توان خادمان ، امری چنان
کن تو همت در برون رفت مسائل بی امان

 

 

کار مردم را به دقت ،  وقت خود اقدام کن
تا نگردد معطلی در کار و آن اتمام کن
 

 

بهترین اوقات خود را کن نیایش با خدا
گر چه خدمت خود عبادت باشد و ذکر و دعا



 

دان عبادت جملگی حبل المتین است و نیاز
روح ما سیقل شود با ذکر و یاد و هم نماز




 

می کند روشن دل و آماده می سازد بشر
بهر معراج و صعود روح انسان در سفر




 

آن وصال کردگار است و عروج آدمی
می زداید خود بزرگی و غرورت را همی


 

 

گر بود نیت خدا در کار مردم هر زمان
می دهد پاداش چندان ،حق تعالی بی گمان








 

هر که خواهد اجر یزدان در دو عالم هر زمان
در رضای حق تعالی باشد و خدمت هرآن
 

 

چون نمایی خدمتی خالص به دور از هر ریا
دان که دارد اجر چندان نزد مخلوق و خدا


 

آن بود محفوظ ، در این عالم و هم  آخرت
باعث شوکت شود ، هم افتخار و منزلت

 

نیتت خالص شود هم در فرایض با خدا
کن تو اعمالت به دور از حب دنیا و ریا



 

ترک دنیا با زبان و گفتنش آسان بود 
گر نباشد خدمت جانانه ای ، خسران بود




 

 گر بود دنیا چراغی و شود ناجی تو را
نیست آن مذموم و باشد نردبانی در سرا



 

این جهان و آن جهان در اختیار است ،ای بشر
گر بود تهذیب نفس و جان بود خالی ز شر



 

 

گرچه سخت است کار خوب و کار بی عیب و نشان
کن عمل با دقت و صبر و درایت ، با توان

 
 

خوان نمازی چون محمد ، با تامل هم رسا
در قرائت کن صبوری ، هم به پیران اعتنا





 

در قرائت کن مراعات قلیلی در نماز
فرصت کافی برای سجده می باشد نیاز

     ‌

 

 

می شود ضایع نمازت  ، گر بخوانی با شتاب
عده ای محروم گردند و شود آن هم خراب




 

 
تا توانی رو به دیدار خلایق ، صبح و شام
تلخی مردم نما شیرین به جان و هم به کام





 

از امور مردمان آگاه گردی با حضور
تا نباشد شایعه جای حقیقت در امور


 

 

با حضورت در جوامع کن خصوع ، افتادگی
این نشان مهر و احسانت بود ، هم سادگی

 

 

می شود آگاه والی از مصائب ، بی گمان
حل  شود هر مشکلی ، با امر حاکم بی امان
 

 

 

چون قضاوت می شود حاکم ، ز سوی این و آن
تا توانی گو سخن با مردم  پیر و جوان



 

 

زشت زیبا می شود ، در نزد مردم در سمت
در نظر کوچک شوی ، گرچه بزر گی هر جهت

 

 

میثمی خواهان عشق حق بود ، در زندگی
ای خدا بنما ره خوبان ورا ، در  بندگی

 

 

 

این سروده می کنم تقدیم بر یزدان پاک
دان رجالی خلقتت باشد ز آب و باد و خاک
 

 




 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی  دهم
نزدیکان حاکم

 

 

از برای دوری نقل و گمان از این و آن
دور کن اقوام خود را از مناصب هر زمان







 

گر شود از خویش و نزدیکان خطایی یا ستم
باعث بد بینی مردم شود ، هم درد و غم




 

عده ای از بستگان دارند کبر و هم زیان
با تعرض می برند  از نام تو سود کلان




 

نهی بنما  از تعرض قوم و فرزند و کیان
آن حرام است و زند آتش به جان و خانمان


 

عده ای با نام تو کسب درآمد می کنند
ننگ آن سود تو باشد ، در دو دنیا می برند



 

خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
بین اقوام خود و هم والیان باشد شدید




 

ظلم و جور آمران ، اسباب نفرت می شود
موجب دوری مردم از حکومت می شود


 

 

کن نظارت بر امور آمران در هر مکان
منع گردان عاملان  را  از ستم یا هر زیان
 

 

 

در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
تا نگردد بی جهت با رابطه ، آن کسب و غصب






 

گر گماری در مناصب ، فرد منفور و ضعیف
دور گردانی ز خود افراد لایق ، یا عفیف

 

 
 

ریشه کن کن ، خوی خود خواهی و خوی ناسزا
گر بود در بین منصوبین ، صفاتی نا روا

 

 
 

با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
تا که گردد مملکت آباد و دور از ریب و جنگ



 

دور کن از مردمان آسیب و هر گونه ستم
جنگ ناحق ، می کند نابود و آرد درد و غم


 

باعث احیای اسلام  است ، قانون خدا
تا توانی کن عمل بر شرع و دوری از خطا


 

داد یزدان ، بر نبی در حج آخر این پیام
بر گزین مولا علی را جانشین و هم امام
 


 

دین حق بر پا شود با نصب آقا مرتضی
می شود کامل رسالت ، امر حق گردد ادا




 

گفت احمد ، جانشین من بود مولا علی
در غدیر خم کند منصوب ، ایشان را نبی





 

دور بنما خائنین را از حکومت ، بی امان
چون که آنان  ظالم و اجحاف دارند توامان





 

گر شود اجحاف و تبعیضی ز سوی رهبران
نیست فرصت ، تا شود جبران خطای دیگران


 

 

ثبت گردد کار نیک و احسنت در روزگار
  در دو دنیا می شود مشمول عفو کردگار



تا توانی کن تو تسهیل و نما کارت روان
تا شود از صالحات و باقیاتت بی گمان




 

در امور شخصی مردم ، مگو عیب و سبب
گر توانی کن محبت ، جای برخورد و غضب



 

می شود لرزان حکومت ، در  پی ظلم و فساد
در نهایت آن  سقوط است و سبب گردد عناد




 

فقر  و تبعیض و خیانت ، موجب افسردگی
تا توانی بر طرف بنمای ، خوی بردگی



 

 
کار و اهداف حکومت برملا ساز و عیان
تا شوند آگاه از کار امیران هر زمان

 

 

چون که مخفی باشد از والی اموری در نظر
با حضورت بشنو از نزدیک ، حرف هر نفر







 

حق و باطل  را جدا کن با حضورت در میان
بین حقایق را ز نزدیک و قضاوت کن برآن

 

 

دان حقایق مخفی است و هم ندارد آن نشان
حق شود  با کار و اعمالت عیان بر مردمان

 



 

انتظار مردمان باشد عدالت در جهان
تا که گردد موجب آرامش روح و روان

 
 

با شکیبایی نما احکام قرآن را بیان
تا که گیری اجر خود را از خدای مهربان

 

 

با عمل گردد مشخص نیت و اهداف خود
پس چرا پنهان کنی اعمال و هم الطاف خود


 


از ظواهر مردمان گویند ، حرفی را عیان
لیک باشد واقعیت چیز دیگر ، نی گمان



 

گر بود شفاف هر اقدام و کار مردمان
نیست تفسیر غلط از دیده ها در هر زمان

 

 

گر توانی کار خود را خود به انجامش رسان
چون نگردد حق مردم ضایع از انجام آن



 

گر شوی ناچار از انجام کاری بهر غیر
حق او پرداخت بنما ، چون بود نیکو و خیر

 


 

گر نباشد پاسخی سوی امیران در نظام
می شود اسباب ناخرسندی و داد و قیام

 


گر توانی حاجت مردم روا کن در امور
تا شود موجب خلایق را غرور و هم سرور

 

 
 

گر بخواهی اجر یزدان و لقای  کبریا
کن تو اجرا امر حق را در عدالت هر کجا

 


 

گر چه سخت و مشکل است بر پایی اقسام عدل
کن عدالت جاری و اجرا نما احسان و بذل

 

 

دان که اجرای عدالت ،  عاقبت باشد نکو
جز رضای حق تعالی ، صحبت دیگر مگو

 
 

عهد و پیمان گونه ای تنظیم گردد در امور
تا نگردد موجب تفسیر بی جا ، هم قصور

 


 

عهدو پیمان با رسول و با خلایق ،  هم خدا
پایبند باش و مکن خلفی ز اجرا و ادا

 

 

سختی پیمان نگردد موجب فسخ روند
تا توانی کن تو دقت ، آن نباشد چون کمند




 

ریز ریز عهد و پیمان را نما ، تحریر آن
می شود مانع ز تفسیر و خطای پر زیان
 

 

کن تو پرهیز از عبارات دو پهلو در قرار
تا نگردد باعث خسران و امحا  و فرار



 

تا توانی کن تو محکم ، عهد خود را ، با سران
قبل هر تائید بنما مشورت ، با این و آن



 

مهدی می آید ،اگر اسباب آن باشد تمام
آرزوی مردمان تعجیل با شد در قیام



 

شو مهیا تا پذیرایی کنی، صاحب زمان
بی تدارک کی شود مقدور ، دیدارش عیان




 

 از منافق میثمی دوری نما در هر زمان
نیست تقوایی در این قشر دو رو و ناتوان


 

 

کن حذر جانا رجالی از هوای نفس پست
تا شوی آزاد از بند و ببینی آنچه هست

 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی   یازدهم
خون ریزی

 

گر شوی همراه و همدم در مصائب ، مشکلات
قلب مردم را بدست آری ، بدانی معضلات



 

می کنی جلب محبت، می شوی محبوب حق
هر که با یزدان بود ، قطعا شود  مجذوب حق


 

رستگار است در دو عالم ، هر که را امید اوست
منجی ما حق بود  ، تنها خدا یار است و دوست



 

آنکه امیدش بشر باشد، نگردد رو سفید
واگذارش می کند بر مردم و نفس پلید





 

می شود تنها هر آن کس غیر حق دارد امید
وآنکه امیدش خدا باشد ، نگردد نا امید



 

آنکه صحه می گذارد بر خطای این و آن
او شریک است در خطا و جرم خاطی ناگهان




 

هر که ظالم باشد و بیند فقط زشتی ، عیوب
او ببیند در دو عالم کیفرش را ، هم ذنوب
 

 

گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان

 
 

 

موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
کن تو دوری از جدال و جنگ و خونریزی و کین
 

 

 

می کند یزدان قضاوت روز محشر بی گمان
خون یکدیگر اگر ریزد به ناحق هر مکان
 

 

 

کن تو پرهیز از جدل با دیگران هم در امور
تا نریزد خون بی جا در جدال و در ثغور
 

 

 

خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا در داوری باشد ز ما

 

 

 

حق دهد کاهش نعائم ، پیرو  قتل کسی
می دهد کیفر کسی را ، موجبش گردد بسی

 


 

گر بریزد خون مردم را به ناحق هر نظام
عاقبت گردد ضعیف و ناتوان هم در مقام

 

 

 
 

می شود ساقط حکومت از کمال و شوکتش
می رهد جاه و بقای قدرت و هم شهرتش



 

کن تو پرهیز از  تعرض ، هم خیانت ، هر زمان
آن خلاف است و ندارد ارزشی آن در جهان

 

 

 

قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت ز قتل آدمی در هر کجا


 

 

حق نمی بخشد بشر را ، در پی قتل کسی
می دهد آنان جزا و می کند خار و خسی







 

دان قصاصش باعث آرامش و عدل خدا
آن تلافی کردن عین عمل باشد و لا




 

چون مجازات و عقاب یاغیان باشد تقاص
از برای خاطیان اجرا شود ، حکم قصاص






 

دان شریعت حامی عفو است و بخشش هر کجا
توصیه گردد به کاهش ، حکم افدام و جزا






 

گر شود قتل کسی محرز ، دهد قاضی تقاص
او دهد فرصت برای بخشش و نهی از قصاص




 

نیست فرقی در خصوص امر یزدان در قصاص
دان شود اجرا برای خاطیان ، حکم  تقاص









 

همچو حق الناس باشد ، حکم اجرای قصاص
حق مردم  دادنی باشد ، در امر  تقاص




 

شرح و احکام قصاص قاتلان باشد عیان
می شود اجرا فرامین خدا بر خاطیان



 

 
گر بریزد خون ناحقی ، به دست جاهلی
خانمان ها را زند آتش  ، خطای قاتلی
 

 

قدرتت مانع نگردد ، چشم پوشی از جفا
گر شود جرم و گناهی ، کن تقبل آن خطا

 
 

 

ده دیه بر هر خطا و هر عمل دارد جزا
نیست فرقی در حقوق حاکمان و هم گدا
 

 


 

دان ستایش های بی جا و تملق هم بلاست
خود پسندی موجب خسران و حتما نارواست




 

طالب مدح و ستایش در خسارت ، نادمی
چون تملق می کند ، مخدوش روح آدمی

 


 

چاپلوسی آتشی در روح و جان آدم است
مدح انسان موجب کبر و بلای دائم است





 

تا توانی کن حذر از  مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق  در کمال و سر نوشت

 
 

 

 

 

گر نمودی لطف و احسان بر رعایا بی امان
اندکش بشمار آن را ،  حق دهد اجرت چنان




 

بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
تا کند نابود اعمال نکویت  از قدیم

 
 

 

وعده ی خود را عمل کن گر نمودی تو قرار
خلف وعده خشم مردم دارد و هم کردگار

 
 

 

گر نهی منت برای کار خیرت بر کسی
می زنی خنجر به قلب و اجر خود کاهی بسی

 

 
 


 

حق بزرگ است و بزرگی از برای حق سزاست
آن بود مختص ذات اقدس  و هم کبریاست
 




 

گر شود تاخیر یا گردد تعلل در امور
باعث خشم خدا و بندگان گردد قصور

 

 

 

کن تو پرهیز از شتاب و کار ناقص ، ناتمام
کارها در وقت خود گیرد  ، شتاب و هم قوام

 
 

 

کارها باشد زمان بر ، مجریان احسان کنید
گر رسد خسران به کاری ، آمران جبران کنید

 
 

 

نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد وقت وصول  و وقت تحویل  و قرار

 

 

 

کار اگر باشد  زمان بر  , لیک دارد بس ثمر
بهتر از کار ضعیف است و دهی عمرت هدر






 

کار نیکو اکثرا باشد زمان بر ، هم ثقیل
با درایت کن عمل ، با صبر می گردد جمیل

 



 

 
 کن تو پرهیز از لجاجت در امور بی ثمر
بالاخص کاری که پایانش بود تنها ضرر




 

مردم درمانده را یاری نما ، کاهل نباش
از برای آخرت کاری بکن ، سائل نباش



 

با مصاف دیگران ، پرهیز از اجحاف کن
در امور دنیوی ، دوری ز هر اسراف کن



 

در عدالت مجری و از بندگی غافل نباش
در خسارت بر کسان مامور و هم عامل نباش



 

عدل باشد ، گر گماری هر کسی در جای خود
بهترین ها را گزین ، همکار و هم  همتای خود

 


 

کن عمل هر کار را در وقت خود از عمق جان
نیست جایز معطلی در کار مردان یا زنان
 


 

میثمی با نشر دین و شرح و تبینی چنان
هم رضای حق تعالی دارد و هم این و آن

 



 

خود نمایی ، هم خیانت ، موجب افسردگی است
پس رجالی کن تو دوری از ریا ، آزردگی است
 

 


 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
مثنوی دوازدهم
عهد نامه

 

در پی مشکل گشایی  از امور این و آن
 دان فرج باشد  ز یزدان و خدای مهربان




 

هر عمل عکس العمل دارد در  کون و مکان
گه ثواب و گاه دارد آن جزا ، از بهرتان






 

گر بود اعمال تو بهر خدا ، از عمق جان
اجر حق گیری دو چندان ، از خدا و بندگان








 

نیست ما را قدرتی ، جز قدرت آن لایزال
می دهد ما را توان و عزت و جاه و کمال





 

بر ضعیفان ‌و یتیمان کن کمک هم اعتنا
خود پسندی را به دور و از خودت بنما جدا


 

 

در خصوص عهد و پیمان با امیر المومنین
پایبند باش و نما اجرا فرامین ولی متقین


 

 

می نگارد نامه ای مولا به مالک در امور
تا نباشد شک و شبهه  در صدارت بی گمان





 

این سروده می کند تشریح ، آن دارد پیام
آن بود از مرتضی ، حبل المتین و هم امام

 

 

پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز  با عزم و سنان


 

 

کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان

 


 

نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطا
کن تو دوری از اطاعت ، هم نما او را رها

 

 

تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
 جز خدا نبود کسی آگاه بر این معضلات


 

 
کن اطاعت امر حق را در اصول و فرع آن
تا شود روشن دل و جانت ز نور بی کران
 



 

سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری از برای مردمان

 

 

کن تو تدبیر و تدبر از َسلاطین قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان

 

 

گر بخواهی حکمت و عز و مقام اولیا
کن عمل احکام نورانی قرآن هر کجا


 

 

حافظ ما دان خدا باشد ، در فرش و سما
از طریق دین و قرآن و امام و انبیا
 

 

امر حق بینی تو در آئین آل مصطفی
منجلی در حکمت و هم در کلام اوصیا



 

معرفت خواهی ، کلام و نور یزدان را بخوان
در کتاب حق بیابی ، راز و اهدافی نهان



 

آن کتاب زندگی باشد ،کتاب عز و جاه
  تا نگردد روح و جانت ، در دو دنیا بس تباه

 

 

کن تو دوری از اهانت ، هم مگو الفاظ زشت
از نهال و تخم بد پرهیز  بنما ، وقت کشت





 

هر عمل عکس العمل دارد در این  کون و مکان
گه ثواب و گاه دارد هم جزا از بهرتان




 

بر ضعیفان ‌و یتیمان کن کمک ، هم اعتنا
خود پسندی از خودت را کن به دور و هم رها






 

خشم خود را کنترل کن در مصاف دیگران
فرق  انسان ها به تقوا باشد و علم و بیان



 

 

داد مظلومان ستاند حق تعالی از بشر
خویشتن داری نما از ظلم و دوری کن ز شر



 

 
 

این مقام و عزت و دوران خدمت نوبتیست
نیست پاینده حکومت،بر تو و بس زحمتیست




 

گر بخواهی دور گردی از خیانت ، تهمتی
کن محبت بر خلایق ، همزمان با خدمتی
 


 


 

کن عمل بر حکم قرآن و نبی ، پیغمبران
این بود احکام اسلام و قوانین در جهان



 

 
گر به دقت بنگری ، احکام دین سازندگی است
آن مفید است و نیاز آدمی در بندگی است




 

دین نمی گیرد ز تو آزادی و  یا اختیار
طی نمایی راه حق را  با کمال افتخار





 

کن حجاب از دیدگانت برطرف  در زندگی
پاک بنما چشم و دل را با خضوع و بندگی


 

 

تا توانی یاد حق کن تا نگردی دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق و کیش
 

 

دور شو از خشم بی جا  و اهانت ناگهان
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان

 

 

حق مطلب را بیان کرده  امیر المومنین
از طریق نامه ها و خطبه ها بر مسلمین

 

 

گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره را در هر کجا

 



 

بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی ، بر صغیر و هم کبیر

 

 

دین احمد حافظ ما باشد و دری گران
رابط ما با خدا دان در نماز  است ،بی گمان

 

 

توصیه گردد به مردم روزه و خمس و زکات
تا توانی آن  ادا بنما ، اقامه کن صلات



 

حج تجلی گاه روز محشر و عشق و صفا
گشته واجب بر مسلمانان عالم هر کجا

 

 

 

قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
آنچه داری از خدا دان ، همچو جاه و شوکتی




 

آنچه بینی از خدا باشد ، نباشد عزتی
گر نداری نور یزدان ، در گناه و غفلتی




 

فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
نیست بالا تر ز او هم در دو عالم ، هر مکان

 

 

می رسد پایان به بهمن ، مثنوی با عمق جان
همزمان گشته سروده با قیام مردمان

 

 

می نگارد نامه ای مولا به مالک در فشان
تا نباشد شک و شبهه  در صدارت بی گمان

 

 

این سروده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حکومت را عیان

 

 

می برم پایان پیام حضرت مولا علی
آن بود درسی برای حاکمان هم ولی



 

این سروده شامل احکام قرآن و ولاست
زین سبب آید مضامینی ، جدا از محتواست

 

 

  
می سراید میثمی بهر خدا و قرب او
اجر خود گیرد ز حی مطلق یزدان و هو

 

 

 

 

می رسد پایان رجالی نامه ی حضرت کنون
تا شود الگوی مردم ،  آن  بماند در قرون

 

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 
 

 

 

 

 


 












 

 
 

 
 

 

 
 













 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

 

 

باسمه تعالی
حضرت محمد(ص)
قصیده (۴۸)

 

السلام ای مشعل نور یقین
باعث هستی و ختم المرسلین


 

گنج رحمت ، طایر خلد آشیان
منجی مردم ، شه اسلام و دین


 

ای محمد، ای مرا آرام جان
مظهر احسان و ایمان و یقین


 

مشعل تو می درخشد در جهان
همچو خورشید فروزان بر زمین

 

شد تجلی امر حق در آبه ها
نور یزدان منعکس شد در جبین



 

می کند گیتی فروزان با کلام
نور چشم انبیا و مسلمین


 

ای محمد ، مظهر خلد کبیر
معدن جان را تویی ، دری ثمین

 

مظهر توحیدی و صاحب کمال
قبله ى جانها تویی ،نور  مبین


 

جلوه ی ذات خدای بی مثال
افتخار عالمی و بهترین


 

کعبه ی اهل کمالی و خصال
صاحب حمد و مقامی  این چنین


 

نام پاکت روح را مرهم بود
نور سرمد گشته ای و هم امین


 

معدن اسرار حق باشی و عشق
گنج بی پایان دری و نگین

 

  مظهر حقی و چون نور خدا
تو عزیزی و گرامی ، هم مهین



 

خلق را منجی ز گمراهی تویی
مظهر آیینه ی شاهی ، بهین





 

بود ناجی مردم ان در امور
"دل او مبادا به کیهان غمین"


 

با توسل می شود مقبول حق
جمله اعمال بشر ، روز پسین


 

در غدیر خم به فضل سرمدی
مرتضی گردد ولی و جانشین

 

بهترین باشد علی بعد از نبی
در عقاید استوار است و حصین


 

مظهر جود و سخایی و کمال
مسلک تو نیست ، چون میر و شهین
 

 

هر که رو آرد به قرآن و امام
نیست اندوه و غم و درد و حزین


 

ای رجالی ، با توسل بر رسول
بیمه گردان خویش و رو  عرش برین


 

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
شهادت حضرت علی (ع)
قصیده (۴۵)


 

من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی



 

تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل قامت و گیسوی علی

 

معجز ختم رسل، مصحف پاکیزه ی حق
بود جاری همه بر لعل سخنگوی علی


 

طالب حق بود و در ره حق کوشا بود
نیست همتای کمال و ره حق جوی علی


 

به ولایت بنمودند ستم هر شب و روز
نیست جز دخت نبی مونس و دلجوی علی




 

بود زهرای نبی ،کفو علی ، حامی حق
همسری  یکتا و فاضل بود همسوی علی





 

مکر کین بهر خلافت چو موفق گر دید
گشت خامش ز شکایت لب حق گوی علی




 

چو نمودند خطا در هدف و راه نبی
شد عیان، معرفت و همت و نیروی علی



 

بینوایی که بیامد به حرم بهر نیاز
خاتمی کرد نصیبش ، کرم و خوی علی


 

او کند احسان و نیکی ، بالاخص قشر ضعیف
چون کمک بر بینوایان بود ، در خوی علی


 

می کند جنگ به پا، حیله و تزویر عدو
لیک ترسد ز ولی ، دشمن بد گوی علی






 

اهل کوفه چو نمودند خیانت به وصی
کینه را کرد عیان خائن و بد خوی علی





 

قوم خیبر که شکستند دمی پیمان را
دست حق گشت عیان از ید و بازوی علی


 

جنت است هدیه ی الله به مردان خدا
چون که آنان همگی طالب و همسوی علی




 

عاشقان جمع شوند حول ولایت همگی
چون که آنان همگی عاشق و ره جوی علی



 

چون که آنان همگی راه خدا را دیدند
راه حق راه حسین است ، فرا سوی علی



 

بنموده است حسین ، راه پدر را او طی
کربلا کرد عیان ، عاشق و دلجوی علی





 

گر چه در بند هوا و هوس خویشتننم
عاشقم، عاشق آن مرقد و آن کوی علی



 

چون که من در صدد تزکیه ای روح خودم
زین سبب هست مرا جان و روان سوى علی





 

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
تا که بینم گل وبوسم رخ خوشبوی علی




 

ما که از عشق رخ ساقی کوثر مستیم
کی شود دیدن آن گنبد مینوی علی





 

نجف و کرب و بلا را تو نصیبم گر دان
بل ببینم رخ و بویم گل یک روی علی


 

کی شود وقت زیارت  ، بروم سوی نجف
من ببوسم حرم و مرقد گلبوی علی


 

 

خوش شمیمی رسد از طرف بهشتم به مشام
این بود نگهت گل یا که بود بوی علی




 

می کنم  توصیف مولا ، می کنم مدح ورا
لایقم گردان خدایا ، من ثنا گوی علی



 

در عقاید چون علی آزاده و آسوده باش
عارفان و سالکان همراه و هم سوی علی


 

یاد راه و خط مشی مرتضی باشد مفید
کن تو یادی از صفات و نام  نیکوی علی




 

ای خدا روح و روانم شده بیمار ز خویش
دائما  ذکر تو گویم ، چو یا هوی علی


 

همه امید من این است که در موقع مرگ
سر گذارم ز وفا بر سر زانوی علی



 

افتخار است رجالی که تو را نام علی است
زین سبب هست مرا چشم و نظر سوى علی



 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی








 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

 

 

باسمه تعالی
شهادت حضرت علی (ع)
قصیده (۴۵)


 

من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی



 

تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل ، قامت و گیسوی علی

 

معجز ختم رسل، مصحف پاکیزه ی حق
بود جاری همه بر لعل سخنگوی علی


 

طالب حق بود و در ره حق کوشا بود
نیست همتای کمال و ره حق جوی علی


 

به ولایت بنمودند ستم هر شب و روز
نیست جز دخت نبی مونس و دلجوی علی




 

بود زهرای نبی کفو علی ، حامی حق
همسری فاضل و دانا بود و سوی علی





 

مکر کین بهر خلافت چو موفق گر دید
گشت خامش ز شکایت لب حق گوی علی




 

چو نمودند خطا در هدف و راه نبی
شد عیان، معرفت و همت و نیروی علی



 

بینوایی که بیامد به حرم بهر نیاز
خاتمی کرد نصیبش کرم و خوی علی



 

او کند لطف به افراد ضعیف و در بند
چون که احسان و کمک ، در قدم و خوی علی


 

می کند جنگ به پا، حیله و تزویر عدو
لیک ترسد ز ولی ، دشمن بد گوی علی






 

اهل کوفه چو نمودند خیانت به وصی
کینه را کرد عیان خائن و بد خوی علی






 

قوم خیبر که شکستند دمی پیمان را
دست حق گشت عیان از ید و بازوی علی



 

جنت است هدیه ی الله به مردان خدا
چون که آنان همگی طالب و همسوی علی




 

عاشقان جمع شوند حول ولایت همگی
چون که آنان همگی عاشق و ره جوی علی



 

چون که آنان همگی راه خدا را دیدند
راه حق مشی حسین است ، فرا سوی علی



 

بنموده است حسین ، راه پدر را او طی
کربلا کرد عیان ، عاشق و دلجوی علی





 

گر چه در بند هوا و هوس خویشتننم
عاشقم، عاشق آن مرقد و آن کوی علی


 

هر که دارد ادب و عشق علی را در دل
زین سبب هست ورا جان و روان سوى علی





 

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
تا که بینم گل وبوسم رخ خوشبوی علی




 

ما که از عشق رخ ساقی کوثر مستیم
کی شود دیدن آن گنبد مینوی علی





 

نجف و کرب و بلا را تو نصیبم گر دان
بل ببینم رخ و بویم گل یک روی علی



 

کی شود وقت زیارت  ، بروم سوی نجف
من ببوسم حرم و مرقد گلبوی علی


 

 

خوش شمیمی رسد از طرف بهشتم به مشام
این بود نگهت گل یا که بود بوی علی

 

 

ای خدا بنما طریق اهل تقوا و خرد
لایقم گردان مرا ، اندر ثنا گوی علی

 





 

در شدائد چون علی آماده و آزاده باش
عارفان و سالکان همراه و هم سوی علی


 

یاد راه و خط مشی مرتضی هم رهگشا
کن تو یادی از صفات و نام  نیکوی علی



 

عاشقانت بی خود از خود گشته اند با ذکر تو
دائما  ذکر خدا گویند ، چو یا هوی علی


 

همه امید من این است که در موقع مرگ
سر گذارم ز وفا بر سر زانوی علی



 

افتخار است رجالی که تو را نام علی است
زین سبب هست مرا چشم و نظر سوى علی



 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی








 

 






 

 







 

 






 

 





 

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

کتاب حاضر با عنوان تاریخ منظوم اسلام، به قلم دکتر علی رجالی استاد تمامِ گروه ریاضی دانشگاه اصفهان و هم‌کاری آقای مهدی مِیسَمی، دانشجوی دکتریِ رشتۀ ریاضی دانشگاه اصفهان، تدوین و به رشتۀ نظم در آمده است.
   هدف از سرایش این مجموعه، آشنایی عموم جامعه، به ویژه نسل جوان، با زندگی و خصایل اولیای الهی، به ویژه چهارده معصوم(علیهم‌السّلام) می‌باشد؛ در این مجموعه، تلاش شده است؛ تاریخ تمدّن پر شکوه جهان اسلام، به ویژه تشیّع، به صورت منظوم بیان شود.
    امید است؛ سرایندۀ این مجموعۀ نفیس با عنایت پروردگار متعال، در آیندۀ نزدیک، تاریخ و تمدّن اسلام را به شیوۀ نظم، در قالب‌ها و وزن‌های گوناگون، هم‌چون: مثنوی، غزل، رباعی و قصیده، در جلدهای متنوّع، تقدیمِ جامعه اسلامی و نسل جوان کند.

 

نشر ذخائر اسلامی(قم)

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قرآن(قصیده ۴۴)

 

 

 

باسمه تعالی
قرآن
قصیده (۴۴)

 

ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان



 

زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان صهباست قرآن

 

کلام جاودان سرچشمه ی فیض
شراب عشق را دریای جوشان


 

کتاب عشق و تقوا ، نور سرمد
بود هر آیه اش رازی ز رحمان

 

کتاب دین و دانش باب رحمت
به چشم کافران تیری است فرقان




 

تلاوت کن کلام حق مکرر
اگر خواهی شوی محبوب جانان


 

قرائت کن کلام حق ز تدبیر
که نورانی شوی از پرتو ی آن

 

کتاب حق بود آن لوح محفوظ
خدایا کن هدایت هر مسلمان
 

ره رستن ز دوزخ ذکر رب است
کلیدش نیست مخفی نزد انسان

 

شفاعت، ‌موعظه ، رحمت، هدایت
صفاتی مستتر در متن قرآن

 

کتاب دین وآیین محمد
ستون محکم ایمان و عرفان


 

خدا گوید سخن با ذکر  تمثیل
  شده تبیین کلام حق چه آسان


 

قواعد را ببین در جامعیت
چگونه نظم دارد ،  همچو سامان


 

کلام حق بود عالیترین ذکر
بود افضل ترین اذکار انسان


 

چه  نعمتها ز رب العالمین است
که رمزش خواندن آیات یزدان


 

خدا با مصطفی گوید سخن چند
که این هدیه بود از سوى سبحان

 

کتاب رهنما ، دریای گوهر
امید مردمان و نور َ یزدان


 

بود قرآن کلام حضرت حق
شود تفسیر و تعبیری فراوان

 

امامان کرده اند تشریح آیات
نگردد شبهه ای در فهم آنان



 

بدان قرآن و عترت چون دو ثقل اند
به مقصد می رساند اهل ایمان


 

پیمبر گفت مولا ثقل اصغر
امام و آل او هستند میزان


 

نجات مردمان در  ثقل اکبر
به همراه امامت هست فرقان

 

کتاب عشق مملو از حقایق
بیابی راز و اسراری که پنهان


 

کتاب زندگی آیین رحمت
به تعلیمش شود دنیا چو رضوان


 

کتاب معرفت ، سرچشمه ی نور
کند  روشن دل و جان محبان
 

دهد آرامش و تسکین بشر را
فلاح آدمی در ذکر سبحان

 

امور مسلمین را ای خداوند
گره بگشا خودت ، از لطف و احسان


 

خداوندا همه مرضای اسلام
شفا ده ای طبیب درد انسان




 

نجاتت آدمی در فهم آیات
کند بیمه بشر را یاد قرآن



 

خداوندا رجالی را ز رحمت
ببخشا هر خطای سهو و نسیان

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 



 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

 

باسمه تعالی
القاب حضرت علی (ع)
قصیده(۴۳)

 

می کنم توصیف  القاب امیر مومنان
کنیه های حضرتش دارد پیام و هم نشان

 

 

چند صد القاب دارد ، مرتضی نور خدا
مختصر گویم صفاتی از ھزاران بهرتان

 



 

بی جهت نبود که وی آزاده و  شیر خداست
در شجاعت بی نظیر است و دلاور در جهان



 

می کند فرماندهی بر شیعیان و مومنین
از برای مصطفی باشد برادر بی گمان



 

باب رحمت باشد و جود و سخا و معرفت
صاحب علم و کمال است و بود دری گران





 

اولین کس در قبول دین اسلام نبی است
هست مولا حبل یزدان در زمین و آسمان



 

دان علی حبل المتین است و علی عین الیقین
او شفیع مردمان سوی خدای مهربان


 

باب علم است و بود دریای عشق و معرفت
حافظ دین خدا باشد علی ، از عنفوان


 

او بود شمشیر یزدان و بود سر خدا
ذوالفقار است هدیه ی احمد به مولای زمان



 

کشت جمعی در نبرد حق و باطل مرتضی
قاسطین و مارقین و ناکثان ، در نهروان



 

پیشوای مرد و زن باشد امیرالمومنین
  او بود هادی و  الگوی همه  پیر و جوان



 

حجت حق بر زمین است و بود آخر وصی
جمع اضداد است در نزد خدا و این و آن



 

چون برادر بود مولا بر نبی مرسلین
بود هارون زمان بر خاتم پیغمبران



 

او صدیق اکبر است و هم صراط مستقیم
کی بشر قادر به توصیف است و ابراز بیان



 

جانشین مصطفی باشد امیر المومنین
در غدیر خم شده تعیین زعیم انس و جان



 

بهترین مخلوق باشد ، چون که خیرالاوصیاست
او شود تعیین ز سوی خالق یکتا عیان



 

سید النجباست مولا ، صاحب العصا علی
بهترین  معبود و سالک در زمین و کهکشان




 

آیه ها دارد حکایت از علی و آل او
در عدالت نیست همتای علی اندر جهان


 

در قضاوت سرمد است و صاحب کرسی بود
نیست همسان  علی در هستی و کون مکان



 

مرتضی  جان پیمبر باشد و هادی لقب
ناصر  دین خدا باشد ، ز شر خود سران


 

چون حرم وارد شوی گویی سلامی را نخست
بر پیمبر جای مولا ،چون علی روح و روان



 

بهر خشنودی یزدان او کند جانش فدا
جای احمد او بخوابد ، تا که احمد در امان




 

زینت یکتاپرستان باشد و هم صادقین
چلچراغ روشن اهل دل است و در فشان


 

او مقسم باشد و تفکیک گرداند بهشت
از جهنم او کند دور و جدا سازد کسان

 

 

ھمسر دخت نبی باشد شفیع مسلمین
ساقی کوثر کند سیراب ما را در جنان 

 





 

قائد پرهیزکاران باشد و هم عابدین
قاصم کفار باشد ، در نبردی بی امان



 

او رفیق است در مصایب ، چون که رکن الاولیاست
نیمه های شب رساند ،  قوت مردم در نهان


 

چون پدر باشد برای بی پدر های فقیر
گوهری دیرینه باشد در زمین و آسمان



 

چون امیر المونین الگوی مردم گشته است
می شود روز پدر ، روز ولادت گل فشان


 

از  علی آموز راهت را رجالی در امور
می کند مولا وفا بر عهد و پیمانش هر آن



 

سراینده
دکتر علی رجالی 









 

 

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

صبر و شکیبایی

 

تا توانی  کن تامل در مصائب  هر زمان

چاره ساز مشکلات است  و معاصی بی گمان

پاک بنما دل ز هر خبط و غم و آلودگی

جستجو کن ، شستشوکن ، بی امان

  • علی رجالی