رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۸۲ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی عرش الهی

 

عرش الهی
عرش است مقام وصل جان و جانان
سرچشمه‌ی عشق ذوالجلال و قرآن
هر دل که به عرش کبریا دارد شوق
بی‌خود شود از خویش، ز بزم یاران

 

شرح شعر "عرش الهی"


---

مصرع اول: عرش است مقام وصل جان و جانان

عرش در اینجا نماد بلندترین مرتبه‌ی قرب الهی است، جایی که جان (روح انسان) به جانان (خداوند) وصل می‌شود. این مصرع بیانگر اوج ارتباط و نزدیکی بین انسان و خداوند است، جایی که عاشق و معشوق در وحدتی روحانی به هم می‌پیوندند.


---

مصرع دوم: سرچشمه‌ی عشق ذوالجلال و قرآن

در این مصرع، عرش به عنوان منبع و سرچشمه‌ی عشق الهی معرفی می‌شود. این عشق نه‌تنها در وجود خداوندِ ذوالجلال متجلی است، بلکه از طریق قرآن، که کلام الهی است، به دل‌ها منتقل می‌شود. این بیان، یادآور این است که عشق حقیقی از خداوند سرچشمه می‌گیرد و در کلام او برای هدایت انسان‌ها جریان دارد.


---

مصرع سوم: هر دل که به عرش کبریا دارد شوق

دل‌هایی که شوق و طلب عرش کبریایی را دارند، دل‌هایی هستند که از دنیای مادی فراتر رفته و به سوی معنویت و حقیقت الهی حرکت می‌کنند. این شوق نشان‌دهنده‌ی آمادگی دل برای رهایی از نفس و ورود به مقامات بالاتر عرفانی است.


---

مصرع چهارم: بی‌خود شود از خویش، ز بزم یاران

وقتی دل به عرش الهی نزدیک شود، عاشق در محضر الهی از خویشتنِ خود تهی می‌شود؛ یعنی از تعلقات دنیوی و نفسانی فاصله می‌گیرد. در این حالت، او در جمع یاران و عاشقان خداوند قرار می‌گیرد و در بزم الهی حضور می‌یابد، جایی که تنها عشق و نور خداوند حاکم است.


---

تفسیر کلی:

این شعر، تصویری از مقامات عرفانی و عشق الهی است که از طریق شوق و طلب به دست می‌آید. شاعر با اشاره به عرش به عنوان نماد اوج معنویت و عشق، مسیری را ترسیم می‌کند که عاشق باید برای رسیدن به خداوند طی کند. این مسیر از شوق به عرش آغاز می‌شود، از قرآن و عشق الهی الهام می‌گیرد، و در نهایت به فانی شدن در عشق و حضور در بزم یاران ختم می‌شود.

 

شعر شما اشاره‌ای زیبا به مفهوم والای «عرش الهی» دارد، که در فرهنگ اسلامی به مقام و مرتبه‌ای اشاره دارد که نشانه‌ی عظمت و جلال خداوند است. در این شرح، به عناصر اصلی شعر شما می‌پردازم:

 

"عرش الهی" مفهومی است که در متون اسلامی و عرفانی به کار می‌رود و به عنوان یکی از بلندمرتبه‌ترین مفاهیم مرتبط با خداوند معرفی شده است. این واژه در قرآن و احادیث آمده و به شکلی استعاری و معنوی تعبیر می‌شود. در اینجا جنبه‌های مختلف آن را بررسی می‌کنیم:

 

1. تعریف لغوی و اصطلاحی

لغوی: کلمه "عرش" در زبان عربی به معنای تخت یا جایگاه بلند است. این واژه در ادبیات عربی به عنوان نشانه‌ای از عظمت و اقتدار به کار می‌رود.

اصطلاحی: در متون اسلامی، "عرش" نمادی از عظمت، قدرت و سلطنت مطلق خداوند است. این عرش به معنای مکانی فیزیکی نیست، بلکه نشان‌دهنده جایگاه والای الهی در نظام آفرینش است.

 

---

2. مفهوم قرآنی

در قرآن، چندین بار به "عرش" اشاره شده است، از جمله:

آیه 54، سوره اعراف:
«ثُمَّ اسْتَوىٰ عَلَى ٱلْعَرْشِ»
(سپس بر عرش مستولی شد).
این آیه نشان می‌دهد که "عرش" نمادی از قدرت مطلق خداوند بر جهان است.

آیه 255، سوره بقره (آیةالکرسی):
«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ»
که به گستردگی و شمول قدرت الهی اشاره دارد.

 

---

3. عرش در متون عرفانی

در عرفان اسلامی، عرش به عنوان مرتبه‌ای از تجلیات الهی تفسیر می‌شود. عرفا معتقدند که عرش جایگاه حضور خداوند نیست، چرا که خداوند از مکان و زمان فراتر است.

مثال: محیی‌الدین ابن عربی "عرش" را نماد قلب انسان می‌داند که محل تجلی نور الهی است.

 


---

4. عرش و کرسی

در برخی متون اسلامی، بین عرش و کرسی تفاوت قائل می‌شوند:

عرش: مرتبه‌ای بالاتر از کرسی و نشانه‌ای از قدرت مطلق و بی‌نهایت خداوند.

کرسی: ناظر به دانش و علم خداوند که همه چیز را در بر می‌گیرد.

 


---

5. تفسیرهای فلسفی و کلامی

فلاسفه: برخی فلاسفه مسلمان مانند فارابی و ابن سینا عرش را به عنوان نمادی از نظم و هماهنگی کیهانی تفسیر کرده‌اند.

متکلمان: متکلمان اسلامی عرش را نشانه‌ای از سلطنت و فرمانروایی خداوند بر تمام هستی می‌دانند.

 

---

6. جنبه‌های استعاری

"عرش" مفهومی غیرمادی است و نمی‌توان آن را به شکل مکان یا تخت واقعی درک کرد. بلکه نشانه‌ای از عظمت و فراتر بودن خداوند از تمامی محدودیت‌ها است.

 

---

نتیجه‌گیری:
عرش الهی نمادی از عظمت، قدرت و فراتر بودن خداوند از تمامی ابعاد مادی و فکری بشر است. این مفهوم، بیشتر از آنکه یک جایگاه فیزیکی باشد، اشاره به مرتبه‌ای متعالی دارد که به درک و تصور انسان محدود نمی‌شود.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی رندان


رندان

در خلوت دل، نوای حق در جان‌هاست
رندان همه جمعند، که دلها شیداست
فریاد دل است، از دلت می آید
در محضر عشق، نور یزدان برجاست

شرح هر مصرع از شعر "رندان"


---

مصرع اول: در خلوت دل، نوای حق در جان‌هاست

این مصرع به اهمیت خلوت دل اشاره دارد. خلوت دل به معنای دور شدن از هیاهوی دنیا و تمرکز بر درون خویش است، جایی که صدای حق و الهام الهی قابل شنیدن است. این نوای حق، همان صدای حقیقت و نور الهی است که در وجود هر انسان حضور دارد، اما تنها در سکوت دل قابل ادراک است.


---

مصرع دوم: رندان همه جمعند، که دل‌ها شیداست

رندان نمادی از عاشقان و عارفانی هستند که از تعلقات دنیا آزاد شده‌اند. این مصرع بیانگر این است که رندان در یک جمع معنوی حضور دارند، جایی که دل‌هایشان از عشق الهی پر شده و شیدایی، آن‌ها را به وحدت رسانده است. این شیدایی نشان‌دهنده اشتیاق بی‌پایان برای وصال با معشوق ازلی است.


---

مصرع سوم: فریاد دل است، از دلت می‌آید

فریاد دل، صدای عمیق و بی‌پرده‌ای است که از جان عاشق برمی‌خیزد. این صدا حاصل اشتیاق، اندوه و طلب حقیقت است. شاعر در این مصرع تأکید می‌کند که این فریاد از دل خالص انسان سرچشمه می‌گیرد و نشان‌دهنده ارتباط مستقیم دل با عشق الهی است.


---

مصرع چهارم: در محضر عشق، نور یزدان برجاست

محضر عشق به مکانی معنوی و عرفانی اشاره دارد که در آن عشق الهی تجلی می‌کند. در این مکان، نور خداوند همیشه حاضر است و دل‌های عاشقان را روشن می‌سازد. این مصرع بر این نکته تأکید دارد که حضور در این محضر، دل‌ها را به روشنایی و حقیقت نزدیک می‌کند و راه را برای وصول به خداوند هموار می‌سازد.


---

نتیجه کلی:

این شعر ترکیبی زیبا از عرفان، شیدایی و اشتیاق به عشق الهی است. هر مصرع به یکی از ابعاد تجربه عرفانی می‌پردازد: خلوت، جمع عاشقان، صدای دل، و در نهایت حضور در نور الهی. شعر، مخاطب را به سوی رهایی از دنیا و اتحاد با حقیقت فرا می‌خواند.

 

در عرفان، رندان به کسانی اطلاق می‌شود که از ظواهر و قواعد معمول اجتماعی، دینی و مذهبی عبور کرده و به‌طور عمیق‌تری به دنبال حقیقت معنوی و نور الهی هستند. این واژه در عرفان اسلامی به‌ویژه در شعرهای حافظ و دیگر شاعران بزرگ عرفانی، معنای خاصی پیدا کرده است. رندان کسانی هستند که از قواعد ظاهری و عقلانی زندگی دنیا به‌دورند و در پی درک و تجربه مستقیم حقیقت الهی هستند. در حقیقت، رندان به‌عنوان انسان‌های آزاد از محدودیت‌های مادی و دنیوی شناخته می‌شوند که جستجوی اصلی آنها در مسیر روحانی و عرفانی است.

ویژگی‌های رندان در عرفان:

1. رهایی از قید و بندهای ظاهری: رندان به‌طور خاص از قواعد اجتماعی، دینی و دنیوی که محدودکننده‌اند عبور می‌کنند. آنها در جستجوی حقیقتی درونی و روحانی هستند که ممکن است با قواعد ظاهری سازگاری نداشته باشد. به همین دلیل، در عرفان از رندان به‌عنوان کسانی یاد می‌شود که در ظاهر از تمام نهادهای اجتماعی و دینی پیروی نمی‌کنند، ولی در حقیقت، روحشان از تمام تعلقات و دلبستگی‌های دنیوی آزاد شده است.


2. بی‌توجهی به ظاهر:
رندان در مواجهه با زندگی به ظواهر دنیوی و مادی بی‌توجه هستند. آنها بیشتر به حقیقت باطنی و درونی خود اهمیت می‌دهند. در عرفان، دنیا و دنیامداری به‌عنوان موانعی برای رسیدن به حقیقت الهی شناخته می‌شوند. رندان از این موانع عبور کرده و تنها به عشق و نور الهی می‌اندیشند.


3. عشق و شور درونی:
یکی از ویژگی‌های رندان، شور و اشتیاق درونی به حقیقت الهی است. عشق به خداوند و طلب رسیدن به حقیقت، آن‌ها را به سمت عبور از تمام ظواهر و تعلقات دنیوی سوق می‌دهد. این عشق، در عرفان، به‌عنوان نیرویی از درون عمل می‌کند که انسان را از هر گونه خودخواهی و دنیاطلبی رها می‌کند.


4. آزادی از عقلانیت مادی:
رندان در مقابل عقل و استدلال‌های دنیوی ایستاده‌اند. آنها به‌دنبال تجربه شهودی و عرفانی از خداوند هستند و کمتر به عقلانیت و تجزیه و تحلیل‌های دنیوی توجه می‌کنند. در عرفان، عقل انسانی و استدلال‌های عقلانی به‌عنوان محدودیت‌هایی برای درک حقیقت الهی شناخته می‌شود. بنابراین، رندان به جستجوی حقیقتی می‌پردازند که فراتر از عقل و استدلال‌های انسانی است.


5. نیشخند به دنیا:
در شعرهای عرفانی، رندان به‌طور غالب کسانی هستند که به دنیا و زرق و برق آن بی‌اعتنا هستند و در برابر آن نوعی طعنه و نیشخند دارند. آنها به دنیا و مادیات به‌عنوان چیزهای فانی و گذرا نگاه می‌کنند و آن را مانعی برای رسیدن به حقیقت جاودانه و الهی می‌دانند.

 

رندان در اشعار حافظ:

در اشعار حافظ شیرازی، که یکی از برجسته‌ترین شاعران عرفانی ایران است، "رندان" بارها به‌عنوان نماد افرادی که از دنیا و ظواهر عبور کرده‌اند، ظاهر می‌شوند. حافظ به‌طور خاص در اشعار خود از رندان به‌عنوان کسانی یاد می‌کند که در جستجوی حقیقت و حقیقت محض هستند و برای آن هیچ‌گونه محدودیتی را نمی‌پذیرند. یکی از نمونه‌های معروف اشعار حافظ در این باره، این بیت است:

رند محفل‌ساز، حافظ، جز خدا که به همزبان
در بزم محفل خود راز و نیاز دلی را نراند.

در این بیت، حافظ از رندانی سخن می‌گوید که در محفل خود از حقیقت الهی سخن می‌گویند و در پی آن هستند که رازهایی از عالم حقیقت را بیان کنند.

رندان در عرفان اسلامی:

در عرفان اسلامی، رندان به کسانی گفته می‌شود که در جستجوی حقیقت و معرفت، از خودخواهی، قید و بندهای ظاهری، و دلبستگی‌های دنیوی عبور کرده‌اند. در این مکتب، رند به‌عنوان انسانی دیده می‌شود که خود را از تعصبات و تعلقات دنیوی رها کرده و به‌طور کامل در نور الهی فانی می‌شود. این افراد به‌طور معمول در جستجوی خداوند هستند و در مسیر «فنا فی الله» (فنا شدن در خداوند) گام برمی‌دارند.

نتیجه‌گیری:

رندان در عرفان به کسانی گفته می‌شود که در جستجوی حقیقت الهی و رهایی از خود و تعلقات دنیوی هستند. این افراد به‌طور معمول از ظواهر دینی و دنیوی فاصله گرفته‌اند و در پی آنند که درون خود را از بندهای مادی رها کنند و در نور حقیقت و عشق الهی غرق شوند. رندان به‌عنوان نمادی از آزادی معنوی و رهایی از قید و بندهای ظاهری، در اشعار عرفانی نمایان می‌شوند و همواره در جستجوی حقیقت و وحدت با خداوند هستند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی آفتاب معرفت


آفتاب معرفت
آفتاب معرفت بر جان بتابد هر زمان
گر کنی آرسته دل را با نوای دلستان
شد حقیقت جلوه گر در جان و دل
بی خود از خود شو، ببینی حق عیان

شرح شعر "آفتاب معرفت"


---

مصرع اول: آفتاب معرفت بر جان بتابد هر زمان

آفتاب معرفت در اینجا نمادی از نور حقیقت و آگاهی الهی است که هر لحظه بر جان انسان می‌تابد. این نور، همان تجلی حقیقت الهی است که در تمام هستی جاری است. شاعر تأکید می‌کند که انسان می‌تواند این نور را درک کند، به شرط آنکه دلش آماده پذیرش آن باشد.


---

مصرع دوم: گر کنی آرسته دل را با نوای دلستان

برای دریافت نور معرفت، دل باید آراسته و پاک شود. این آراستگی شامل تزکیه نفس، پاک‌سازی دل از کینه و تعلقات دنیوی، و آمادگی برای شنیدن "نوای دلستان" است. این نوا، صدای عشق الهی است که در سکوت دل شنیده می‌شود و انسان را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد.


---

مصرع سوم: شد حقیقت جلوه‌گر در جان و دل

وقتی دل آماده شود و نور معرفت را دریافت کند، حقیقت در جان و دل انسان آشکار می‌شود. این جلوه‌گری حقیقت، حالتی است که در آن فرد به شناخت عمیق و شهود حقیقت الهی دست می‌یابد و از حجاب‌های جهل و غفلت رها می‌شود.


---

مصرع چهارم: بی‌خود از خود شو، ببینی حق عیان

این مصرع اشاره به مرحله‌ای عارفانه دارد که در آن فرد از خویشتنِ خویش (نفس) فراتر می‌رود. بی‌خودی، یعنی رهایی از خودخواهی و تعلقات نفسانی، که در نهایت به شهود مستقیم و روشن حقیقت الهی می‌انجامد. در این حالت، حق برای انسان عیان و آشکار می‌شود.


---

تفسیر کلی:

شعر "آفتاب معرفت" به مراحل سیر و سلوک عرفانی اشاره دارد. شاعر از تابش نور معرفت بر جان سخن می‌گوید و بیان می‌کند که برای درک این نور، باید دل را آراسته کرد و از تعلقات دنیوی رها شد. در نتیجه، حقیقت در دل جلوه‌گر می‌شود و انسان با بی‌خود شدن از خود، به شهود مستقیم حقیقت الهی دست می‌یابد. شعر، دعوتی است به تزکیه، توجه به معنویت، و حرکت به سوی شناخت عمیق الهی.

 

 

تعریف آفتاب معرفت در عرفان:

آفتاب معرفت در عرفان به معنای تابش حقیقت الهی به دل‌ها و جان‌ها است. این نور الهی، که در اصطلاحات عرفانی به آن «نور حقیقت» یا «نور الهی» گفته می‌شود، انسان را از جهل و تاریکی‌ها به سوی روشنی و آگاهی معنوی هدایت می‌کند. در این معنا، آفتاب معرفت نه تنها به‌عنوان یک روشنی خارجی بلکه به‌عنوان حقیقتی درونی و معرفتی که از درون انسان برمی‌خیزد، در نظر گرفته می‌شود.

ویژگی‌های آفتاب معرفت در عرفان:

1. هدایت و روشنایی:
آفتاب معرفت در عرفان همان‌طور که آفتاب مادی زمین را روشن می‌کند، حقیقت الهی نیز دل و جان سالک را روشن و آگاه می‌سازد. در این نور، انسان به‌طور معنوی از جهل و تاریکی‌ها رهایی می‌یابد و به معرفت حقیقی دست می‌یابد.


2. فراگیری و بی‌کرانی:
آفتاب معرفت هیچ‌گاه محدود به زمان یا مکان خاصی نیست. مانند آفتاب فیزیکی که به همه‌جا می‌تابد، نور معرفت نیز برای همه انسان‌ها در دسترس است و تمام عالم هستی را دربر می‌گیرد. این معرفت هیچ حد و مرزی ندارد و انسان می‌تواند در این نور به شناخت حقیقت برسد.


3. رهایی از خود:
در عرفان، آفتاب معرفت نه تنها حقیقت را روشن می‌کند بلکه انسان را از قید خود و خودخواهی‌ها آزاد می‌سازد. در این فرآیند، انسان از منیت خود می‌گذرد و به حقیقتی مطلق و بی‌کران وصل می‌شود.


4. تحقق شهود:
آفتاب معرفت در عرفان به‌عنوان ابزاری برای شهود حقیقت الهی و درک مستقیم از خداوند در نظر گرفته می‌شود. این شهود از طریق رسیدن به مقام «فنا فی الله» یا محو شدن در خداوند رخ می‌دهد، جایی که سالک به وحدت با حقیقت می‌رسد.

 

آفتاب معرفت در اشعار و متون عرفانی:

در آثار بزرگ عرفانی مانند اشعار مولانا، عطار، و ابن عربی، آفتاب معرفت به‌عنوان نور الهی که انسان را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی هدایت می‌کند، بسیار استفاده شده است. برای مثال، در دیوان شمس مولانا، آفتاب معرفت نماد عشق الهی است که قلب‌ها را روشن می‌کند و انسان‌ها را به حقیقت وصل می‌سازد.

نتیجه‌گیری:

آفتاب معرفت در عرفان نه تنها به معنای یک نور خارجی است، بلکه تجلی حقیقت الهی در درون انسان و راهی به سوی شناخت الهی و نورانیت قلب است. این نور، با رهایی از جهل و خود، سالک را به مقام شهود و نزدیکی به خداوند می‌رساند. آفتاب معرفت در عرفان به‌عنوان منبع تمامی آگاهی و حقیقت‌ها، همواره انسان را به سوی کمال و وحدت با الهی هدایت می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی عروج


عروج
رفتم ز جهان و دل ز دنیا بستم
بر قله‌ی عشق، پر ز سودا بستم
عالم چو حبابی است ز دریای وجود
جان غرق در این بحر، ز پروا بستم

شرح شعر "عروج"


---

مصرع اول: رفتم ز جهان و دل ز دنیا بستم

شاعر در این مصرع بیان می‌کند که از جهان مادی و تعلقات دنیوی فاصله گرفته است. این «رفتن» به معنای ترک ظاهری نیست، بلکه اشاره به حالتی عرفانی دارد که در آن انسان از دنیا دل می‌بُرد و به حقیقتی فراتر از مادیات چشم می‌دوزد. این گام نخست عروج روحانی است.


---

مصرع دوم: بر قله‌ی عشق، پر ز سودا بستم

در اینجا، عشق به عنوان قله‌ای بلند و هدف نهایی مطرح شده است. شاعر با «پر ز سودا بستن» به اشتیاق و شیدایی خود برای رسیدن به این قله اشاره می‌کند. این عشق، عشق الهی است که روح انسان را به سوی اوج می‌برد و از قید و بندهای زمینی رها می‌سازد.


---

مصرع سوم: عالم چو حبابی است ز دریای وجود

این مصرع نشان‌دهنده دیدگاه عرفانی شاعر نسبت به جهان است. عالم مادی مانند حبابی ناپایدار و گذرا بر روی دریای بی‌کران وجود الهی است. این دیدگاه، اشاره به پوچ بودن دنیای مادی در برابر حقیقت ازلی و ابدی خداوند دارد.


---

مصرع چهارم: جان غرق در این بحر، ز پروا بستم

شاعر در این مصرع، حالتی از فنا را توصیف می‌کند که در آن جان عاشق در دریای بی‌پایان وجود الهی غرق شده است. «ز پروا بستم» نشان می‌دهد که او دیگر از خطر یا فنا نمی‌هراسد و با اعتماد و ایمان کامل خود را به این دریای عشق سپرده است.


---

تفسیر کلی:

شعر "عروج" سفری معنوی و عرفانی را توصیف می‌کند که در آن انسان از دنیا و تعلقات مادی عبور کرده و به قله عشق الهی می‌رسد. شاعر با دیدگاهی عمیق و عرفانی، جهان را همچون حبابی گذرا در برابر دریای بی‌کران وجود الهی می‌بیند و جان خویش را در این دریای عشق غرق می‌کند. این شعر بیانگر فانی شدن در عشق و رسیدن به وصال الهی است.

 

عروج در عرفان به معنای سفر روحانی و معنوی انسان از مراتب دنیوی به سوی مراتب عالی‌تر و الهی است. این مفهوم بیانگر حرکت سالک از عالم ظاهر و محدودیت‌های مادی به عالم باطن و حقیقت مطلق است. عروج نمادی از سیر و سلوک عرفانی است که در آن سالک به واسطه تهذیب نفس، ریاضت، معرفت‌جویی و عشق به خداوند، به مقام‌های بالای قرب الهی دست می‌یابد.

مفهوم عروج در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، عروج به نوعی بازگشت انسان به اصل و حقیقت وجودی خود تعبیر می‌شود. انسان به دلیل دوری از اصل الهی‌اش در این جهان گرفتار شده است و نیاز به سفری درونی دارد تا به سرچشمه نور و حقیقت بازگردد. این حرکت معمولاً شامل گذر از مراحل و مقامات گوناگون است که به‌طور تدریجی روح سالک را از آلودگی‌های نفسانی پاک کرده و به کمال می‌رساند.

ابعاد عروج:

1. عروج فکری و معرفتی:
این بعد شامل تعالی عقل و دانش انسان در مسیر شناخت حقایق الهی است. انسان با تعمق در حکمت و معرفت، به درک عمیق‌تری از حقیقت هستی و خداوند نائل می‌شود.


2. عروج قلبی:
در این مرحله، سالک قلب خود را از تعلقات دنیوی، هوای نفس و زنگارهای مادی پاک می‌کند و عشق به خداوند را جایگزین همه چیز می‌سازد. قلب، در این مقام، ظرف پذیرش نور الهی می‌شود.


3. عروج روحانی:
این سفر معنوی، که معمولاً به شهود عرفانی ختم می‌شود، حالتی است که در آن روح سالک از محدودیت‌های عالم ماده جدا شده و به تجربه‌ای مستقیم از حضور الهی می‌رسد. این مرحله بالاترین مرتبه عروج است.

 


---

مراحل عروج در عرفان

عروج در عرفان به تدریج و با گذر از مقامات مختلفی حاصل می‌شود. برخی از این مقامات عبارتند از:

1. توبه: بازگشت به سوی خداوند و دوری از گناه.


2. تزکیه نفس: پالایش درونی از رذایل اخلاقی و تقویت فضایل.


3. زهد: دل‌بریدن از دنیا و توجه کامل به خداوند.


4. فنا: محو شدن از خودیت و از میان رفتن هرگونه منیت.


5. بقا بالله: بقا و پایداری در حقیقت الهی پس از فنا.

 


---

رابطه عروج با معراج پیامبر اسلام

در عرفان اسلامی، معراج پیامبر اکرم (ص) به‌عنوان نماد والاترین مرتبه عروج روحانی در نظر گرفته می‌شود. معراج سفری است که در آن پیامبر به دیدار حق و قرب الهی نائل می‌شود. این واقعه در عرفان به‌عنوان الگویی برای سلوک عرفانی انسان به‌کار می‌رود. همان‌طور که پیامبر از مراتب زمینی فراتر رفت و به حضور الهی رسید، سالک نیز با پاک‌سازی روح و قلب خود می‌تواند به نوعی تجربه عروج دست یابد.


---

نمادپردازی عروج در متون عرفانی

در آثار بزرگان عرفان، از جمله مولانا، ابن‌عربی، و سهروردی، عروج به‌عنوان سفری معنوی و درونی به تصویر کشیده شده است. مولانا در مثنوی عروج را با پرواز پرنده‌ای به‌سوی آسمان مقایسه می‌کند که نمادی از روح انسان است که به‌سوی خداوند بازمی‌گردد.

ابن‌عربی نیز در آثار خود از عروج به‌عنوان حرکت روح از عالم محسوس به عالم مجردات و در نهایت به حقیقت مطلق یاد می‌کند. وی بیان می‌کند که عروج، گذر از حجاب‌ها و پرده‌هایی است که انسان را از مشاهده حقیقت الهی بازمی‌دارد.


---

عروج و عشق الهی

در عرفان، عشق الهی نیروی محرکه عروج است. عشق باعث می‌شود که سالک تمام موانع و دشواری‌های مسیر را پشت سر بگذارد و بدون هیچ چشم‌داشتی خود را در آغوش حقیقت الهی بیفکند. همان‌طور که مولانا می‌گوید:
"عشق شوری در نهاد آدمی است / جوهر آن در وجود عالمی است"
این عشق، سالک را از قیدهای جسمانی و دنیوی آزاد کرده و او را به آسمان حقیقت می‌برد.


---

نتیجه‌گیری

عروج در عرفان، نمادی از تعالی روح و بازگشت به منبع نور و حقیقت است. این حرکت از طریق سیر و سلوک، تزکیه نفس، و عشق الهی صورت می‌گیرد. هدف نهایی عروج، رسیدن به مقام قرب الهی و اتحاد با حقیقت مطلق است که در آن سالک از محدودیت‌های این جهان فراتر رفته و به مقام شهود مستقیم الهی نائل می‌شود. این مفهوم به ما می‌آموزد که انسان، اگرچه در این جهان مادی گرفتار است، ظرفیت بی‌نهایتی برای رشد معنوی و عروج به سوی حقیقت دارد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

تعریف واژه عرفانی مزاج عشق
مزاج عشق
مزاج عشق راهی بی مثال است
رهی پر پیچ و خم بهر وصال است
در این ره رنج و محنت‌ها فراوان
ولی مقصود، لطف ذوالجلال است

 

شرح شعر "مزاج عشق"


---

مصرع اول: مزاج عشق راهی بی‌مثال است

شاعر عشق را به مزاج یا حالتی خاص تشبیه می‌کند که یگانه و بی‌مانند است. این مزاج، راهی است که با هیچ مسیر دیگری قابل قیاس نیست، زیرا درک و تجربه‌ی عشق الهی فراتر از حواس و عواطف معمولی انسان است. عشق در اینجا راهی یگانه برای اتصال به حقیقت و جمال مطلق معرفی می‌شود.


---

مصرع دوم: رهی پر پیچ و خم بهر وصال است

راه عشق، ساده و هموار نیست، بلکه پر از پیچ و خم‌های گوناگون است. این راه نمادی از تلاش، صبر و استقامت است که عاشق باید برای رسیدن به وصال الهی طی کند. وصال در اینجا به معنای رسیدن به قرب الهی و درک حضور اوست، اما این مسیر با سختی‌ها و موانع همراه است.


---

مصرع سوم: در این ره رنج و محنت‌ها فراوان

شاعر به سختی‌ها و دردهایی که عاشق در راه عشق تجربه می‌کند اشاره می‌کند. این رنج‌ها بخشی جدایی‌ناپذیر از سفر عاشقانه هستند و انسان را برای درک و پذیرش حقیقت آماده می‌کنند. در عرفان، این محنت‌ها به‌عنوان ابزارهایی برای تزکیه و رشد روحی دیده می‌شوند.


---

مصرع چهارم: ولی مقصود، لطف ذوالجلال است

علیرغم تمام رنج‌ها و سختی‌ها، هدف نهایی این سفر، درک لطف و مهربانی خداوند است. ذوالجلال اشاره به ذات الهی دارد که هم عظمت و شکوه دارد و هم مملو از لطف و مهربانی است. این لطف، جایزه و پاداشی است که عاشق در پایان راه عشق به آن می‌رسد.


---

تفسیر کلی:

شعر "مزاج عشق" تصویری از مسیر عرفانی و پرمشقت عشق الهی ارائه می‌دهد. این مسیر اگرچه پر از سختی و رنج است، اما هدف نهایی آن بسیار ارزشمند است: لطف و قرب الهی. شاعر به مخاطب نشان می‌دهد که عشق الهی، راهی بی‌نظیر و دشوار است، اما زیبایی و عظمت آن در رسیدن به ذات الهی نهفته است.

 

مزاج عشق در عرفان مفهومی عمیق و ریشه‌دار است که به ارتباط روحانی میان عاشق و معشوق و کیفیت و حالت‌های عاشق در مسیر این عشق اشاره دارد. در عرفان اسلامی، عشق نیرویی است که عاشق را از قیود دنیوی آزاد کرده و به سوی حقیقت مطلق (حق تعالی) می‌کشاند. این مزاج، ترکیبی از احساسات، احوال، و حالات مختلفی است که عاشق در طی این مسیر تجربه می‌کند و به نوعی «تغییر مزاج» روحانی منجر می‌شود.

مزاج عشق در عرفان چیست؟

مزاج در معنای عام، به تعادل و ترکیب حالات و عناصر وجود اشاره دارد. در عرفان، مزاج عشق به حالت ویژه‌ای از دل و روح اشاره دارد که عاشق تحت تأثیر عشق الهی تجربه می‌کند. این مزاج حالتی پویا و پرشور دارد که با آتش، شوریدگی، شوق و گاهی نیز رنج و اندوه همراه است.

ویژگی‌های مزاج عشق در عرفان

1. شوریدگی و بی‌قراری
عاشق در مزاج عشق همواره در حال بی‌قراری و طلب است. این حالت از شوق شدید برای رسیدن به معشوق حقیقی ناشی می‌شود. عرفا بی‌قراری عاشق را نشان‌دهنده حیات روح می‌دانند.


2. سوز و گداز
یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های مزاج عشق، سوز و گداز است. این سوز، نتیجه فراق از معشوق و اشتیاق به وصال است. مولانا این حالت را به آتشی تشبیه می‌کند که همه چیز جز معشوق را می‌سوزاند.


3. شوق و طلب
شوق، نیروی محرکه عاشق است که او را به حرکت به سوی معشوق وا می‌دارد. عاشق در مزاج عشق همواره در طلب وصال به معشوق است و این طلب، او را از وابستگی‌های دنیوی رها می‌کند.


4. فنا و وصال
نهایت مزاج عشق، رسیدن به مرحله فناست؛ یعنی عاشق چنان در معشوق محو می‌شود که چیزی از خود باقی نمی‌گذارد. این مرحله اوج عشق الهی است که عرفا آن را «وصال» می‌نامند.


5. رنج و اندوه مقدس
در مزاج عشق، رنج و اندوه امری ناگزیر است. این رنج نه به معنای عذاب، بلکه حالتی مقدس است که روح عاشق را برای پاکی و کمال آماده می‌کند.

 

مراحل عشق در عرفان

1. عشق مجازی
آغاز عشق از دنیای محسوسات و عشق به زیبایی‌های مادی است. این مرحله «عشق مجازی» نام دارد که در عرفان، پله‌ای برای رسیدن به عشق حقیقی است.


2. عشق حقیقی
پس از گذر از عشق مجازی، عاشق به عشق حقیقی می‌رسد؛ عشقی که به خداوند و حقیقت مطلق تعلق دارد. در این مرحله، مزاج عشق به کمال خود می‌رسد.


3. فنا فی‌العشق
مرحله نهایی عشق، فناست. در این حالت، عاشق دیگر خودی نمی‌بیند و همه چیز را در معشوق مشاهده می‌کند. در این مرحله، عاشق و معشوق یکی می‌شوند.

 

تمثیل‌های عرفانی مزاج عشق

عرفا برای توضیح مزاج عشق از تمثیل‌های مختلفی استفاده کرده‌اند. به عنوان مثال:

آتش: عشق همانند آتشی است که همه چیز را می‌سوزاند و تنها حقیقت باقی می‌ماند. مولانا می‌گوید: آتشی از عشق در جان برفروز / سر به سر فکر و عبارت را بسوز

بیماری: مزاج عشق به بیماری‌ای تشبیه شده که عاشق را بی‌قرار و ناآرام می‌کند، اما این بیماری در حقیقت، شفا و حیات‌بخش است.

آب و تشنگی: عاشق مانند کسی است که هرچه از آب عشق می‌نوشد، تشنه‌تر می‌شود.


جایگاه مزاج عشق در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، عشق اساس حرکت روح به سوی کمال است. عارفان عشق را هم ابزار و هم هدف می‌دانند. عشق وسیله‌ای برای تزکیه نفس، شناخت خداوند، و نهایتاً وصال به اوست. به گفته ابن عربی، عشق نیرویی است که جهان بر پایه آن آفریده شده است.

حافظ شیرازی این عشق را چنین وصف می‌کند: در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

نتیجه‌گیری

مزاج عشق در عرفان، حالتی معنوی و عرفانی است که عاشق را از تعلقات دنیوی آزاد کرده و او را به سوی کمال و حقیقت مطلق هدایت می‌کند. این مزاج با شور، شوق، درد، رنج، و نهایتاً وصال همراه است. عرفا این حالت را جوهره‌ تجربه عرفانی می‌دانند که انسان را به سرچشمه وجود بازمی‌گرداند.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی مشرب
مشرب
مشرب، ره عشق است به سوی یزدان
دل، مقصد عشق است و وصال جانان
هر لحظه تمنای دل است، حق طلبی
این ره ، ره دلهای رفیق است به جان

 

شرح شعر "مشرب"


---

مصرع اول: مشرب، ره عشق است به سوی یزدان

مشرب به معنای شیوه و طریقه‌ی زندگی است. در این مصرع، مشربِ عشق به عنوان راهی برای رسیدن به یزدان معرفی شده است. این راه، مسیری عرفانی و معنوی است که هدف آن رسیدن به حقیقت الهی و اتصال به خالق است. شاعر بیان می‌کند که مشرب واقعی، همان عشق به خداوند و حرکت به سوی اوست.


---

مصرع دوم: دل، مقصد عشق است و وصال جانان

در این مصرع، دل به عنوان جایگاه عشق و مقصد اصلی آن معرفی می‌شود. وصال جانان (خداوند) در دل رخ می‌دهد، زیرا دل مرکز شهود و ارتباط با خداست. اینجا شاعر تأکید دارد که عشق الهی در دل عاشق شکل می‌گیرد و انسان را به وصال حقیقت می‌رساند.


---

مصرع سوم: هر لحظه تمنای دل است، حق‌طلبی

این مصرع بیانگر حالت عاشقانه‌ی دل است که در هر لحظه در جستجوی حق و حقیقت است. تمنای دل، همان اشتیاق پایان‌ناپذیر برای شناخت و نزدیکی به خداوند است. حق‌طلبی نیز نشان‌دهنده‌ی جستجوی مداوم انسان برای درک و تجربه‌ی حقیقت الهی است.


---

مصرع چهارم: این ره، ره دل‌های رفیق است به جان

در اینجا شاعر تأکید می‌کند که این مسیر عشق، راهی است که تنها دل‌های آگاه و رفیق به حقیقت می‌توانند آن را بپیمایند. «دل‌های رفیق» اشاره به دل‌هایی دارد که از خودخواهی و تعلقات دنیوی رها شده‌اند و در جستجوی جان مطلق هستند. این راه، سفری معنوی است که با همدلی و عشق حقیقی پیموده می‌شود.


---

تفسیر کلی:

شعر "مشرب" نمایانگر مسیری عرفانی است که در آن دل انسان جایگاه عشق و ارتباط با خداوند است. شاعر عشق را راهی برای رسیدن به حقیقت یزدان معرفی می‌کند و بیان می‌دارد که دل باید در هر لحظه در تمنای حق و وصال باشد. این راه، راه دل‌های پاک و آگاه است که از دنیای مادی گذشته‌اند و تنها هدفشان دستیابی به حقیقت الهی است.

 

در عرفان، مشرب به معنای رویکرد، طرز فکر، یا نحوه خاصی از سلوک و سیر معنوی است که فرد سالک یا عارف بر اساس آن مسیر خود را به سوی کمال و نزدیکی به خداوند تنظیم می‌کند. مشرب بیانگر شیوه‌ای خاص از نگرش به حقیقت، نوع نگاه به جهان، و روش خاص سلوک است که تحت تأثیر آموزه‌ها، شخصیت‌ها، و سنت‌های عرفانی قرار دارد. در واقع، مشرب به عنوان یک سبک و روش برای دست‌یابی به حقایق معنوی و عرفانی مطرح می‌شود و هر فرد یا گروهی ممکن است بر اساس آن شیوه‌ای خاص را برای رسیدن به مقامات معنوی برگزیند.

جنبه‌های مختلف مشرب در عرفان:

1. گرایش‌ها و روش‌های عرفانی: مشرب در عرفان به نوعی از سلوک و روش رسیدن به خداوند اشاره دارد که شامل قواعد، اصول، آموزه‌ها و رفتارهای خاصی است. این روش‌ها ممکن است بر اساس تعالیم یکی از بزرگان عرفان یا به اقتضای زمان و مکان شکل گرفته باشد. برای مثال، مشرب صوفیانه، مشرب وحدت‌گرایی، مشرب اشراقی، و مشرب شطحی‌گویی هر یک روش‌ها و گرایش‌های مختلفی هستند که عارفان بر اساس آن به سیر و سلوک خود می‌پردازند.


2. علاقه و گرایش معنوی: مشرب به نوعی از محبت، عشق و کشش درونی به سوی حق و حقیقت اشاره دارد که از دل سالک برمی‌خیزد. این علاقه می‌تواند به طور مستقیم با نوع خاصی از محبت و تعلق به خداوند، اساتید عرفانی، یا مکتب خاص عرفانی مرتبط باشد.


3. انتقال از طریق استاد: مشرب می‌تواند نشان‌دهنده شیوه انتقال عرفان و تجربه‌های معنوی از استاد به مرید باشد. در بسیاری از سنت‌های عرفانی، ارتباط بین استاد و شاگرد بر اساس مشرب ویژه‌ای شکل می‌گیرد که شیوه‌ها و تعالیم خاصی را دربر می‌گیرد. این ارتباط معنوی می‌تواند به عنوان یکی از ارکان اصلی مشرب قلمداد شود.


4. تنوع و تعدد مشرب‌ها: در عرفان اسلامی به‌خصوص در تصوف، مشرب‌های مختلفی وجود دارد که هر یک بر اساس دیدگاه‌ها، آموزه‌ها، و شرایط خاص شکل گرفته‌اند. این تنوع به تفاوت در شیوه‌های سلوک، نوع تمرکز بر مقامات معنوی، و تاکید بر خصوصیات ویژه‌ای اشاره دارد. برخی از معروف‌ترین مشرب‌ها شامل مشرب رومی، مشرب شطاری، مشرب نعمت‌اللهی، مشرب خفی، مشرب قدسی و مشرب‌های دیگری است که هرکدام بر اساس اصول خاصی بنا شده‌اند.


5. مشرب در متون عرفانی: در متون عرفانی، مشرب به نوعی نگرش خاص به جهان و انسان اشاره دارد که عارف از آن طریق به شناخت و عشق به خداوند دست می‌یابد. مثلاً در آثار مولانا، مشرب او نوعی عشق‌ورزی و وحدت‌گرایی است که بر اساس آن، عالم را جلوه‌ای از حق می‌داند. یا در آثار عارفانی چون ابن عربی، مشرب او بر اساس نظریات خاص وحدت وجود و توحید گسترده شکل گرفته است.


6. شیوه‌های ارتباط با خداوند: مشرب هر عارف نشان‌دهنده نحوه خاص او برای ارتباط با خداوند و دست‌یابی به حضور الهی است. برخی مشرب‌ها بر اساس ذکر، بعضی بر اساس خدمت، بعضی بر اساس یاد و ذکر در حالات گوناگون شکل گرفته‌اند. به عنوان مثال، مشرب اهل ذکر بر تکرار مداوم ذکر و یاد خدا تأکید دارد و مشرب اهل عشق و محبت بر احساس و شور عشق به خداوند متکی است.

 

نتیجه‌گیری:

مشرب در عرفان به معنای شیوه و رویکرد خاصی است که فرد سالک یا عارف برای سیر و سلوک معنوی خود برمی‌گزیند. این شیوه می‌تواند متاثر از آموزه‌های یکی از عرفا یا مدارس عرفانی باشد و مسیر رسیدن به کمال الهی را مشخص کند. مشرب نه تنها به شیوه‌های خاص سلوک بلکه به نوعی نگرش و حالت معنوی درونی نیز اشاره دارد که به عشق، حضور، و تعلق به خداوند مربوط می‌شود. هر مشرب با توجه به آموزه‌ها و تجربه‌های خاص خود، مراحل و مقامات معنوی را به سالک معرفی کرده و او را به کمال نزدیک می‌سازد.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تقوا


تقوا
دوری ز گناه، نور تقوا گردد
این جلوه‌ی پاک اهل معنا گردد
هر لحظه حضور حق به دل جاری کن
عشق ازلی، چراغ دل‌ها گردد

 

شرح شعر "تقوا"


---

مصرع اول: دوری ز گناه، نور تقوا گردد

در این مصرع، تقوا به عنوان نوری معرفی می‌شود که از دوری از گناه و پاکی دل به دست می‌آید. تقوا، به معنای پرهیزگاری و خودداری از اعمال ناپسند، مسیری است که انسان را به نور الهی و هدایت نزدیک می‌کند. شاعر تأکید دارد که فاصله گرفتن از گناه، انسان را به مقام تقوا می‌رساند.


---

مصرع دوم: این جلوه‌ی پاک، اهل معنا گردد

تقوا جلوه‌ای است که تنها نصیب "اهل معنا" می‌شود؛ یعنی کسانی که درک عمیق‌تری از حقیقت و ارزش‌های معنوی دارند. شاعر تقوا را به عنوان زینت و نشانه‌ی اهل معنا معرفی می‌کند و بر پاکی دل و روح در مسیر عرفان تأکید دارد.


---

مصرع سوم: هر لحظه حضور حق به دل جاری کن

شاعر در اینجا بر ذکر و یاد مداوم خداوند تأکید دارد. "حضور حق" به معنای آگاهی دائم از وجود خداوند و تجلی او در لحظه‌لحظه‌ی زندگی است. جاری کردن حضور حق در دل، انسان را از غفلت دور کرده و او را به سوی کمال و نزدیکی به خداوند هدایت می‌کند.


---

مصرع چهارم: عشق ازلی، چراغ دل‌ها گردد

در پایان، شاعر عشق ازلی خداوند را چراغی برای روشنایی دل معرفی می‌کند. این عشق، انسان را از تاریکی جهل و گمراهی رها می‌کند و راه او را در مسیر تقوا و معنویت نورانی می‌سازد. عشق ازلی همان نیرویی است که انسان را به سمت حقیقت و نور الهی هدایت می‌کند.


---

تفسیر کلی:

شعر "تقوا" بر اهمیت دوری از گناه، پاکی دل، و یاد مداوم خداوند تأکید دارد. شاعر تقوا را به عنوان نوری معرفی می‌کند که انسان را به سوی حقیقت و اهل معنا هدایت می‌کند. عشق ازلی خداوند، که در دل‌های پاک می‌درخشد، چراغ راهی است که انسان را به کمال معنوی و نزدیکی به خداوند می‌رساند. شعر دعوتی است به پرهیزگاری، ذکر مداوم حق، و عشق الهی.

 

تقوا در عرفان از جایگاهی ویژه برخوردار است و با تعریف‌های رایج اخلاقی و فقهی آن تفاوت‌هایی دارد. در عرفان، تقوا به عنوان یکی از مراحل و ابزارهای اصلی برای حرکت به سوی حق تعالی شناخته می‌شود و هدف آن، پالایش قلب از غیر خدا و رسیدن به مقام قرب الهی است. عرفا معتقدند که تقوا فراتر از ترک گناه و عمل به احکام شرعی است و شامل ظرافت‌های بیشتری می‌شود که به رابطه عمیق‌تر انسان با خداوند مرتبط است.

مفهوم تقوا در عرفان

در عرفان، تقوا به معنای نگاه‌داشتن دل از غیر خدا و پرهیز از هر چیزی است که انسان را از یاد خدا غافل کند. این مفهوم از تقوا، جامع‌تر از رعایت احکام ظاهری است و به ترک هرگونه وابستگی و دلبستگی به دنیا و امور نفسانی می‌پردازد. عرفا تقوا را نوعی پاک‌سازی باطنی می‌دانند که فرد را برای شهود حقیقت و وصول به مقام فنا آماده می‌سازد.

ابعاد تقوا در عرفان

عرفا تقوا را در ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار داده‌اند که شامل موارد زیر است:

1. تقوای ظاهری و باطنی

تقوا در عرفان به دو سطح تقسیم می‌شود:

تقوای ظاهری: پرهیز از گناهان ظاهری و رعایت احکام شریعت. این مرحله مقدمه‌ای برای سیر و سلوک عرفانی است.

تقوای باطنی: فراتر از ترک گناه ظاهری، به معنای پاک‌سازی دل از وسوسه‌ها، نیت‌های ناپاک، و هرگونه علاقه به دنیا و مظاهر آن است.


2. تقوای قلب

از دید عرفا، تقوای حقیقی در قلب شکل می‌گیرد. قلب انسان باید از هرگونه حب غیرخدا و توجه به ماسوی‌الله خالی شود. این نوع از تقوا مستلزم مراقبه (هوشیاری دائمی نسبت به حضور خداوند) و محاسبه (بررسی اعمال و نیت‌های درونی) است.

3. ترک تعلقات دنیوی

یکی از ارکان تقوا در عرفان، ترک تعلقات دنیوی است. این به معنای ترک محبت به دنیا و اشیای دنیوی نیست، بلکه به معنای عدم وابستگی به آن‌هاست. عرفا معتقدند که حتی امور مباح نیز اگر موجب غفلت از خدا شوند، باید ترک شوند.

4. تقوای عاشقانه

در عرفان، رابطه انسان و خدا رابطه‌ای عاشقانه است. تقوا در این معنا به معنای مراقبت از عشق الهی و پرهیز از هر چیزی است که این عشق را تضعیف یا خدشه‌دار کند. عارفان تقوای عاشقانه را بالاترین مرتبه تقوا می‌دانند.

5. تقوای در افعال و صفات

عرفا تقوا را نه تنها در اعمال، بلکه در صفات و حالات نیز لازم می‌دانند. این بدان معناست که عارف باید صفات نفسانی و رذایل اخلاقی را از خود دور کرده و به صفات الهی متصف شود.

6. تقوای فنا

بالاترین درجه تقوا از دید عرفا، رسیدن به مقام فنا فی‌الله است. در این حالت، انسان به گونه‌ای در اراده و ذات الهی مستحیل می‌شود که هیچ خواسته و توجهی جز به خدا در وجود او باقی نمی‌ماند.

راه‌های تحقق تقوا در عرفان

برای دستیابی به تقوا از دید عرفا، راهکارهای زیر توصیه شده است:

1. مراقبه و محاسبه: مراقبه به معنای حضور دائمی در پیشگاه خداوند و محاسبه به معنای ارزیابی مداوم اعمال و نیت‌ها.


2. ذکر و یاد خدا: ذکر دائم و پیوسته خداوند باعث تقویت تقوا و پاکی دل می‌شود.


3. خلوت و انزوا: عرفا توصیه می‌کنند که برای تمرکز بر خدا و دوری از غفلت، خلوت اختیار شود.


4. تزکیه نفس: پالایش نفس از صفات رذیله و آراستن آن به صفات حمیده.


5. صحبت با اولیا و عرفا: بهره‌گیری از نورانیت و راهنمایی‌های عرفا و سالکان واقعی.


6. ترک لذت‌های نفسانی: حتی لذت‌های حلال اگر موجب غفلت از یاد خدا شوند، باید کنار گذاشته شوند.

 

سخنان عرفا درباره تقوا

مولانا:
مولانا تقوا را به معنای توجه کامل به معشوق حقیقی (خداوند) و دل‌بریدن از غیر او می‌داند:
"چون ز تقوا طشت پر گردد ز آب / چشم را بیدار می‌گرداند از خواب."
او تقوا را شرط بیداری دل از خواب غفلت می‌داند.

ابن عربی:
ابن عربی تقوا را حالتی می‌داند که در آن انسان تمام حرکات و سکنات خود را بر اساس رضای الهی تنظیم می‌کند و چیزی جز اراده خدا را در نظر نمی‌گیرد.

شیخ محمود شبستری:
شبستری می‌گوید تقوا همان نگاه‌داشتن دل و جان از هرگونه آلودگی و توجه به غیر خداوند است:
"تقوا همان نوری است که اندر دل آید / دل را ز هر زنگ و ز تاریکی زداید."


نتیجه‌گیری

تقوا در عرفان، نوعی سلوک معنوی است که از ترک گناهان آغاز می‌شود و به ترک ماسوی‌الله و فنا فی‌الله می‌انجامد. در این مسیر، تقوا نه تنها به معنای عمل به ظاهر شریعت، بلکه به معنای پالایش قلب و اتصال کامل به حق تعالی است. این تقوا راهی است برای رسیدن به حقیقت، شهود مستقیم خداوند، و دستیابی به کمال انسانی.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۱۷)

 

صراحی
صراحی چو جامی است جان‌پرور است
شرابش زلیخای دل، اطهر است
که هر قطره‌ از باده‌اش راز حق
و این مستی از لطف حق مظهر است

 

 

جام جم
دل جام جم است، لیک غافل هستیم
پیداست جهان، ما به باطل هستیم
جامی‌ست درون دل که گیتی در اوست
ما در پی نفس و دور باطل هستیم

 


پرده برداری
ای دیده که محجوب ز دیدار شدی
در ظلمت و جهل  خود گرفتار شدی
هر کس که زند پرده ی عالم بالا
چشمان دلش روشن و هشیار شدی

 


صفت جلال
ای خالق قدرت و جلال و جبروت
در دست تو جنّت است و نار و ملکوت
هیبت ز تو باشد و شکوهت بی‌حد
با یاد تو زنده است، ایمان و ثبوت

 


جمال
انگاه که از عشق تو سر شار شدم
در بحر جمال، غرق اسرار شدم
نور تو کند جان و دلم را تسخیر
این شوکت توست، محوِ دیدار شدم

 


تسلیم
تسلیم به امر حق، رهایی‌بخش است
همراهی با خدای انس و عرش است
تعبیر به ضعف، اشتباه و واهی است
پیوند عمیق حق و ما در فرش است

 


قضا و قدر
هر لحظه فلک  با توان می‌چرخد
بر گرد خودش، بی امان می‌چرخد
ما رهروِ تقدیر، اسیر تدبیر
تسلیم خدائیم، جهان می چرخد

 


رزق معنوی
رزقی که ز تسلیم و رضا می‌گردد
در چشم حقیقت آشنا می‌گردد
آن کس که ز دنیا و هوس فارغ شد
نور ازلی ، دلگشا می گردد

 

جذبه
ای نور ازل، دل از تو آرام گرفت
در جذبهٔ عشق، جان سرانجام گرفت
بردی ز دلم، هرچه غیر از حق بود
نور تو به دل، جلوه ی تام گرفت

 


تدبیر
هرچند که انسان پی هر تدبیر است
لیکن همه کار، حکم حق تقدیر است
آنجا که قضا می کند حکم تو را
تدبیر خلاف، نافی و زنجیر است

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرحی بر واژه عرفانی انابت

 

انابت
در سایه‌ی توبه، دل شود مامن اسرار
دل پاک شود از گنه و تاری افکار
گر صدق نهی در دل و جان، ای دوست
آزاد شوی ز بند دنیا، اغیار

 

شرح شعر "انابت"


---

مصرع اول: در سایه‌ی توبه، دل شود مامن اسرار

شاعر در این مصرع بر نقش توبه تأکید می‌کند. توبه، بازگشت به سوی خداوند و پشیمانی از گناهان گذشته است. این بازگشت، دل را به پناهگاهی امن تبدیل می‌کند که اسرار الهی در آن جای می‌گیرد. توبه، دل را برای دریافت حقایق معنوی آماده می‌سازد و آن را از آلودگی‌ها پاک می‌کند.


---

مصرع دوم: دل پاک شود از گنه و تاری افکار

در اینجا دل به عنوان محلی برای درک حقیقت و ارتباط با خداوند معرفی می‌شود. گناهان و افکار ناپاک همچون زنگاری بر دل می‌نشینند و مانع از درخشش آن می‌شوند. اما توبه و انابت، دل را از این آلودگی‌ها پاک می‌کند و افکار روشن و الهی را جایگزین تاریکی‌ها می‌سازد.


---

مصرع سوم: گر صدق نهی در دل و جان، ای دوست

شاعر صداقت را کلید اصلی سلوک معنوی معرفی می‌کند. صدق، به معنای خلوص نیت و هماهنگی میان دل و عمل است. اگر انسان صداقت را در دل و جان خود جای دهد، به مسیر درست هدایت می‌شود و می‌تواند در راه خداوند قدم بردارد.


---

مصرع چهارم: آزاد شوی ز بند دنیا، اغیار

این مصرع به آزادی روحانی اشاره دارد که از طریق انابت و توبه به دست می‌آید. "اغیار" نمادی از دنیا و تعلقات دنیوی است که انسان را به خود مشغول کرده و از حقیقت دور می‌سازد. اما با توبه و صدق، انسان از بند دنیا رها می‌شود و به آزادی معنوی و قرب الهی دست می‌یابد.


---

تفسیر کلی:

شعر "انابت" درباره توبه و بازگشت به سوی خداوند است. شاعر توضیح می‌دهد که توبه دل را به مکانی پاک و روشن برای دریافت اسرار الهی تبدیل می‌کند. با صداقت و خلوص نیت، انسان می‌تواند از تاریکی گناه رهایی یابد و از قید و بند دنیا آزاد شود. این شعر دعوتی به تزکیه‌ی نفس، توبه‌ی صادقانه، و رسیدن به آزادی معنوی است.

 

 

انابت در عرفان به معنای بازگشت و روی آوردن دل به سوی خداوند است. این واژه از ریشه "اناب" به معنای بازگشت و مراجعت گرفته شده و در اصطلاح عرفانی به بازگشت انسان به سوی حقیقت الهی، پس از گمراهی یا دوری از آن، اطلاق می‌شود. در عرفان، انابت به عنوان یک حرکت درونی و معنوی، فرآیندی از توبه، تهذیب نفس و رهایی از تعلقات دنیوی است.

مفهوم انابت در عرفان به طور خاص به این معناست که انسان پس از تجربه‌های مختلف و آگاه شدن از حقیقت زندگی، از تعلقات و آلودگی‌های دنیوی دوری می‌کند و تمام توجه خود را به سوی خداوند معطوف می‌سازد. در این راه، انسان از خودپرستی و خواسته‌های نفسانی خود دست می‌کشد و به کمالی روحی و معنوی می‌رسد که در آن تنها خداوند را هدف قرار می‌دهد.

انابت به نوعی توبه و پشیمانی از گناهان و اشتباهات نیز معنا می‌شود. انسان پس از درک اشتباهات گذشته، به سوی خداوند می‌آید و از درگاه او طلب بخشش و رهایی می‌کند. این بازگشت به خداوند به گونه‌ای است که در آن فرد نه تنها از گناهان خود توبه می‌کند، بلکه از همه آلودگی‌ها و تعلقات دنیوی دست می‌شوید و تنها خداوند را در نظر می‌گیرد.

در مسیر انابت، انسان با ریاضت‌های معنوی، مراقبت از نفس، دعا و ذکر، به تدریج به مقام «توکل» و «فناء فی الله» می‌رسد، که به معنای از بین رفتن خودیت فرد و تبدیل شدن به تجلی خداوند در جهان است. این مسیر در عرفان با مراحل و مراتب مختلفی همراه است که در آن فرد به تدریج از خود و اهواء نفس عبور می‌کند و به خداوند متصل می‌شود.

در مجموع، انابت در عرفان نه تنها به معنای بازگشت به خداوند است، بلکه فرآیندی است که در آن انسان از تمام موانع و غفلت‌ها رهایی یافته و به حقیقت عالی‌تری از وجود خود پی می‌برد. در این مسیر، انسان به مقام طهارت نفس، قرب الهی و در نهایت اتحاد با ذات مقدس خداوند دست می‌یابد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی اذن دخول


اذن دخول
مرشد دل می دهد اذن دخول
می کند تاکید در حفظ اصول
تا مراتب طی شود در معرفت
تا شود اعمال تائید و قبول

 

شرح شعر "اذن دخول"


---

مصرع اول: مرشد دل می‌دهد اذن دخول

در این مصرع، "مرشد" به معنای استاد یا راهنمای معنوی است که هدایت‌گر روح و دل فرد است. "اذن دخول" به معنای اجازه‌ی ورود به دنیای معنوی یا سلوک عرفانی است. مرشد به دلِ جویای حقیقت اجازه می‌دهد تا وارد مسیری معنوی شود و به جستجوی معرفت بپردازد. این اذن دخول نماد آغاز سلوک و رهیافت به حقیقت است.


---

مصرع دوم: می‌کند تاکید در حفظ اصول

مرشد تأکید می‌کند که برای طی کردن این مسیر، فرد باید اصول و قواعدی را رعایت کند. این اصول، ممکن است شامل تزکیه نفس، دوری از گناهان، و تمرکز بر اعمال نیکو باشد. مرشد یادآوری می‌کند که برای رسیدن به معرفت و حقیقت، رعایت این اصول ضروری است.


---

مصرع سوم: تا مراتب طی شود در معرفت

شاعر بیان می‌کند که در این مسیر عرفانی، انسان باید مراتب مختلفی را طی کند تا به معرفت برسد. معرفت در اینجا به معنای شناخت عمیق و شهودی از حقیقت الهی است. این مراتب ممکن است شامل مراحل تصفیه روح، خودشناسی، و ارتباط عمیق با خداوند باشد.


---

مصرع چهارم: تا شود اعمال تایید و قبول

در نهایت، وقتی فرد این مراتب را طی کرده و اصول را به درستی رعایت کند، اعمال او تایید و قبول می‌شود. اعمالی که از روی صداقت، پاکی نیت، و هدایت مرشد انجام می‌شوند، از سوی خداوند مورد تایید قرار می‌گیرند. این تایید به معنای قبول شدن کارهای معنوی و عرفانی فرد در نزد خداوند است.


---

تفسیر کلی:

شعر "اذن دخول" به مسیر سلوک معنوی اشاره دارد که در آن فرد تحت هدایت مرشد، با رعایت اصول و قواعد عرفانی، به معرفت و شناخت حقیقی دست می‌یابد. مرشد دل اجازه می‌دهد که فرد وارد این مسیر شود و با طی مراحل مختلف، اعمال او مورد تایید و قبول الهی قرار گیرد. این شعر نشان‌دهنده اهمیت هدایت، تزکیه، و صداقت در راه رسیدن به حقیقت و پذیرش نزد خداوند است.

 

اذن دخول در عرفان، به معنای مجوز و اجازه‌ای است که از سوی مرشد یا استاد کامل به سالک داده می‌شود تا او وارد مرحله خاصی از سلوک معنوی و سیر و سلوک عرفانی شود. این اصطلاح در متون عرفانی به کار می‌رود و بر اهمیت رهنمود و هدایت استاد در مسیر عرفانی تأکید دارد. به طور خاص، اذن دخول مفهوم عمیق‌تری در سیر و سلوک معنوی دارد که به چندین جنبه اشاره می‌کند:

1. ورود به عالم غیب و حضور حق

اذن دخول به معنای اجازه برای ورود به عالم غیب و رسیدن به حضور حق تعالی است. عرفا بر این باورند که برای تجربه‌های عرفانی و شهودهای باطنی، انسان نیاز به مجوز خاصی از سوی خداوند یا مرشد دارد. این اذن می‌تواند به نوعی دروازه‌ای به دنیای فراتر از محسوسات باشد که تنها با راهنمایی و اجازه استاد می‌توان وارد آن شد.

2. مجوز برای آغاز سلوک معنوی

در مسیر عرفانی، سالک باید از مرشد خود برای وارد شدن به مراحل مختلف سلوک مجوز یا اذن دریافت کند. این اذن ورود به سلوک به معنی این است که سالک آماده است که مراحل تهذیب نفس، تطهیر قلب، عبادت‌های خاص و درک حقیقت را طی کند. بدون این اذن، سالک ممکن است در مسیر گمراه شود یا از مراحل بعدی سلوک باز بماند.

3. حفظ صحت سلوک

یکی از اصول مهم در عرفان، تحت هدایت مرشد کامل بودن است. در این مسیر، سالک باید از دستورات و راهنمایی‌های استاد خود پیروی کند. اذن دخول در این معنا به این اشاره دارد که سالک با داشتن اجازه از مرشد، وارد سلوک معنوی می‌شود و استاد او را در تمام مراحل هدایت و راهبری می‌کند. بدون اذن مرشد، سالک ممکن است در مسیر معنوی خود دچار انحرافات شود.

4. اذن دخول در مناسک و عبادات خاص

در برخی مناسک عرفانی و عبادات خاص که تنها برای کسانی که به درجه‌ای از پاکیزگی معنوی رسیده‌اند، مجاز است، اذن دخول به معنای اجازه برای انجام این عبادات و مناسک نیز به کار می‌رود. برای مثال، در برخی از مراسم خاص مانند مراسم ذکر یا مراقبه‌های ویژه، سالک باید اذن داشته باشد تا بتواند وارد آن مرحله خاص از عبادت و شهود شود.

5. آغاز تجربه‌های معنوی جدید

در عرفان اسلامی، اذن دخول به معنای اجازه برای آغاز یک تجربه معنوی جدید یا شهودی از حق است. این تجربه‌ها می‌توانند شامل شهود نور الهی، کشف اسرار عالم غیب، یا تجربه‌های خاصی از وحدت وجود باشد. برای چنین تجربیاتی، سالک باید از مرشد یا از خداوند اذن دخول بگیرد.

6. نگاه به اذن دخول از منظر فقهی

در برخی از متون فقهی عرفانی، اذن دخول به معنای اجازه برای ورود به دنیای روحانی است که بر اساس قواعد و اصول خاصی می‌باشد. برای مثال، برخی از اهل تصوف بر این باورند که هر سالک قبل از ورود به مرحله‌ای خاص از سلوک باید اذن دخول از مرشد یا استاد خود دریافت کند تا از این طریق، از انحرافات جلوگیری شود و مسیر صحیح طی گردد.

نتیجه‌گیری:

در مجموع، اذن دخول در عرفان مفهومی است که در آن سالک برای ورود به مراحل مختلف سلوک معنوی و تجربیات عرفانی نیازمند اجازه و هدایت مرشد یا استاد است. این اذن نه‌تنها به معنای دریافت اجازه برای آغاز مسیر است، بلکه نماد تأسیس و برقراری ارتباط صحیح با خداوند و دست یافتن به مراحل بالاتر معرفت و شهود است. این فرآیند نشان‌دهنده اهمیت رهنمود و هدایت در سیر و سلوک است و بدون آن، فرد ممکن است در مسیر معنوی خود دچار گمراهی و انحراف شود.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی