باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۱۷)
صراحی
صراحی چو جامی است جانپرور است
شرابش زلیخای دل، اطهر است
که هر قطره از بادهاش راز حق
و این مستی از لطف حق مظهر است
جام جم
دل جام جم است، لیک غافل هستیم
پیداست جهان، ما به باطل هستیم
جامیست درون دل که گیتی در اوست
ما در پی نفس و دور باطل هستیم
پرده برداری
ای دیده که محجوب ز دیدار شدی
در ظلمت و جهل خود گرفتار شدی
هر کس که زند پرده ی عالم بالا
چشمان دلش روشن و هشیار شدی
صفت جلال
ای خالق قدرت و جلال و جبروت
در دست تو جنّت است و نار و ملکوت
هیبت ز تو باشد و شکوهت بیحد
با یاد تو زنده است، ایمان و ثبوت
جمال
انگاه که از عشق تو سر شار شدم
در بحر جمال، غرق اسرار شدم
نور تو کند جان و دلم را تسخیر
این شوکت توست، محوِ دیدار شدم
تسلیم
تسلیم به امر حق، رهاییبخش است
همراهی با خدای انس و عرش است
تعبیر به ضعف، اشتباه و واهی است
پیوند عمیق حق و ما در فرش است
قضا و قدر
هر لحظه فلک با توان میچرخد
بر گرد خودش، بی امان میچرخد
ما رهروِ تقدیر، اسیر تدبیر
تسلیم خدائیم، جهان می چرخد
رزق معنوی
رزقی که ز تسلیم و رضا میگردد
در چشم حقیقت آشنا میگردد
آن کس که ز دنیا و هوس فارغ شد
نور ازلی ، دلگشا می گردد
جذبه
ای نور ازل، دل از تو آرام گرفت
در جذبهٔ عشق، جان سرانجام گرفت
بردی ز دلم، هرچه غیر از حق بود
نور تو به دل، جلوه ی تام گرفت
تدبیر
هرچند که انسان پی هر تدبیر است
لیکن همه کار، حکم حق تقدیر است
آنجا که قضا می کند حکم تو را
تدبیر خلاف، نافی و زنجیر است
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۰/۳۰