باسمه تعالی
غم دل
غم دل با که بگویم که نگردم من خوار
من نخواهم ز خلایق کمک و هم اغیار
چون ببینم ز بشر منت و او هم محتاج
به در خانه ی حق می روم و او مختار
چون خلایق همگی از تو به جایی برسند
امر حق بر همگان لازم و آن هم بسیار
به در خانه ی حق آیم و هم نایب او
چون امامان و نبی در همه کار و ادوار
گره ی کار گشایند تو را در همه حال
می گشاید همه را ، شک منما در هر کار
از خدا عشق طلب ، نی هوس و هم بازی
عاملی هست ترا سوی خودش در افکار
او بود خالق و آگاه به هر سختی ما
هر چه خواهی به خدا گو ، غم و هر اسرار
حق بود ناظر و آگاه به اعمال بشر
ز خدا راه طلب ، راه شهیدان هموار
دان نعائم همگی بی حد و بی پایان است
گله از حق منما ، عشق طلب هم دیدار
منتی نیست تو را ، از طرف صاحب جود
شکر نعمت بنما ، در همه حال و اعصار
این جهان خلق شود، بهر بشر در هستی
تا نمایی تو عبادت ، عمل و هم اذکار
دان رجالی که خدا آگه و هم بیدار است
کن صبوری و مگو راز خودت با اغیار
سراینده
دکتر علی رجالی