باسمه تعالی
غزل «نالهٔ نی»
نِی نالهٔ دل سوخته در وادی راز است
در خلوت دل نالهگر باد صباییاست
دل شعلۀ پنهان شده در سینهی خاموش
هر آتش پنهان شده در خنده، بلاییاست
ای نالهگر نی، سخنت ترجمهی درد
هر نغمهات آئینهی یک کربوبلاییاست
از سوز درون آتش جان شعله زند چند
هر سینه ی بی داغ، پر از رنجو جفایی است
در هر نفسم نام تو جاریست، ولیکن
این زمزمه در پردۀ صد عقدهگشاییاست
زین ناله چرا خلق ندانند نشانی؟
این قصه، حدیث دل صاحبصفاییاست
هر ناله ی نی قصه ی شب های غریبی است
نِی آینهٔ سینهٔ پرسوز و نواییاست
در سینه اگر سوز نهان نیست، خموش است
فریاد دلِ بیغم و آوای رهایی است
نِی ناله زند گرکه دلی شعلهور آید
کز حنجرهاش نغمهی خونین وفایی است
هر نغمه ی نی قصهٔ شبهای بهاریاست
از درد، سخن میکند و خود دواییاست
آواز نی از راز نهان پرده گشاید
هر نغمهی آن شعر شب و رمز رهایی است
در نغمهی نی، سوز فراق از دل یار است
هر نالهٔ آن آینهی جان و شفایی است
شرح:
بیت اول:
نِی نالهٔ دل سوخته در وادی راز است
در خلوت دل نالهگر باد صباییاست
در این بیت، «نی» که نماد دل عاشق و دلی سوخته است، در «وادی راز» ناله میکند. وادی راز همانطور که در عرفان و شعرهای بزرگان آمده است، به معانی نهان و سلوک باطن اشاره دارد. دل سوخته در این مسیر به دنبال حقیقت است و نالهی آن از فراق معشوق است. باد صبا که در عرفان به عنوان پیامآور و نسیم دلانگیز از سمت معشوق شناخته میشود، در اینجا نالهگر است؛ بدین معنا که حتی این نسیم لطیف هم از درد و فراق به ناله میآید.
بیت دوم:
دل شعلۀ پنهان شده در سینهی خاموش
هر آتش پنهان شده در خنده، بلاییاست
در این بیت، شاعر به درونیترین لایههای انسان اشاره دارد. دل، که در حقیقت شعلۀ پنهانی در سینه است، همانطور که در این دنیا میتواند خاموش به نظر آید، اما در عمق وجودش شعلهای بر افروخته دارد. این شعله در واقع همان اشتیاق به حقیقت و معشوق است. آتش درونی که در ظاهر خاموش است، در حقیقت بلای دلی است که در جستجوی حقیقت است و نمیتواند آسوده باشد.
بیت سوم:
ای نالهگر نی، سخنت ترجمهی درد
هر نغمهات آئینهی یک کربوبلاییاست
نی در اینجا به عنوان نماد «عاشق» در نظر گرفته میشود که نالهاش حکایت از درد و رنج دل دارد. نالههای نی، ترجمهی درد عاشق است که از فراق و دوری معشوق رنج میبرد. این نالهها همچون آینهای هستند که هر کرب و بلای درون را به نمایش میگذارند، بهطوری که نغمههای نی تنها دردهای نهفتهی دل را به گوش میرسانند.
بیت چهارم:
از سوز درون آتش جان شعلهور است
هر سینه ی بی داغ، پر از رنج و جفایی است
در این بیت، شاعر به سوز درونی انسان اشاره میکند که بهواسطهی عشق و فراق، آتش دل را شعلهور کرده است. این سوز درونی بهطور طبیعی انسان را دچار درد و رنج میکند، ولی این رنج موجب تعالی و رشد روحی است. سینهای که از داغ عشق معشوق تهی باشد، در واقع کجفُتاست، چرا که این داغ، نشانهای از رشد و تکامل روحی است.
بیت پنجم:
در هر نفسم نام تو جاریست، ولیکن
این زمزمه در پردۀ صد عقدهگشاییست
در این بیت، شاعر بیان میکند که در هر نفسی که میکشد، نام معشوق (خدا یا حقیقت) در درون او جاری است. اما این زمزمهی درونی و دائم، پردهای از عقدهها و گرفتاریها را نیز در دل دارد. این پردهها همان گرفتاریهای درونی هستند که مانع از ظهور حقیقت درونی میشوند، اما در دل همین پردهها، دل به دنبال گشایش و رهایی است.
بیت ششم:
زین ناله چرا خلق ندانند نشان؟
این قصه، حدیث دل صاحبصفاییست
در این بیت، شاعر به پرسشی فلسفی و عرفانی میپردازد: چرا نالهها و دردهای عاشقانه و درونی، برای مردم عادی قابل درک نیست؟ او در ادامه میگوید این درد، داستانی است که در دل یک «صاحبصفا» (انسان پاک و کامل) جریان دارد. دل پاک، به دلایلی که خود میداند، قادر است دردهای معنوی و روحانی را درک کند، اما مردم عادی از این لایههای عمیقتر معنویت آگاه نیستند.
این غزل نه تنها به درد و رنج عاشقانه اشاره دارد، بلکه به عمق و معناهای عرفانی نیز میپردازد. شاعر در قالب نی، نالهای از دل عاشق را میسازد که در جستجوی حقیقت و وصال معشوق است، و در این راه، همگان را از فهم عمیق و حقیقی درد خود عاجز میبیند.
سراینده
دکتر علی رجالی