رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی بر مرثیه عاشورایی «ای اهل حرم (۲)»

به نام خداوند جان و خرد، و به یاد مظلوم‌ترین قافله‌سالار حقیقت.

ای اهل حرم! آگاه باشید که ساقی عطشان کربلا و دلدار جان‌ها دیگر در میان ما نیست. آن ناله‌های جان‌سوز که از اعماق دل انسان بیرون می‌جوشد و همچون گوهرهایی از اشک، جان را در آتش می‌زند، دیگر شنیده نمی‌شود. ماه تابناک نبرد که در دل تاریکی می‌درخشید، یعنی عباس علمدار، دیگر از خیمه بیرون نیامد. او که نماد وفا و مردانگی بود، رفت و دیگر بازنگشت.

عباس از دل علقمه برخاست، اما برگشتنی در کار نبود. گویی خودِ آب هم انکار نکرد که چه وفایی دید از این ساقی تشنه‌لب!
اکبر که قامتش رشک آسمان بود، افتاد، و از اندوه این واقعه، آه از دل آفاق برخاست. قامت او آن‌چنان رشید و بلند بود که حتی خارها در برابرش سر فرود آوردند و در برابر شکوهش خاموش ماندند.

در خیمه، سکینه از شنیدن خبر شهادت عزیزان، چنان داغ‌دار شد که زبانش جز به بیان اندوهی بزرگ نگشود. بر پیکر شهیدان، فاطمه سلام‌الله علیها گویی زانو زده و با دل‌سوخته‌ای که جز این راه، راهی نمی‌شناسد، اشک می‌ریزد. چرا که این کار، از دامان نبوت، غیر از چنین وفاداری و جان‌نثاری برنمی‌خیزد.

شرم و ننگ بر آن دشمن ستم‌پیشه باد که هیچ نشانی از شور علمدار در دل خویش نداشت. دل شکسته، ناله برمی‌آورد که از آن یار وفادار، جز دار و زخم و زنجیر نصیبی نرسید.

دین اگرچه باقی ماند، اما قامت دین خمیده گشت. چون کوه ایستاده بود، اما در بازار دنیاطلبان، خریداری نداشت.
در سرزمین خونین کربلا، صدها سرو قامت شکست، بی‌آن‌که نغمه‌ای از شادی یا پیام آرامشی از آن بی‌سری‌ها برخیزد.

در خیمه، دل فاطمه چنان مجنون گشته که گویی از کالبد پسرش، جز گلزار عشق و فداکاری، چیزی باقی نمانده است. گلزار شهیدان، رنگین به خون است و از تیغ جفا، هیچ بخششی ندیده‌ایم.

از چشمان زینب کبری (س)، شرری از یار پیداست، شرری که زاده‌ی آتشی است نهفته در دل، آتشی که حتی آه علنی نیز از آن بیرون نیامده است. در این ماتم عظیم، چهره‌ی ماه نیز کبود است، زیرا از ناله‌ی خون، سپیده‌دمی پدید نیامد.

ای شمر! چه دیدی که این‌چنین به ظلم آلوده شدی؟ مگر نه آن‌که از بدن پاک حسین (ع)، جز آزار و رنج چیزی به‌جا نگذاشتی؟

تیر سه‌شاخه، دلِ داوود را نلرزاند، اما وقتی تیغ آمد، تازه اثر کار آشکار شد. حتی در گلوی علی‌اصغر اگر تیر نشسته، فریاد یاری‌خواهی‌اش چنان بغض‌آلود بود که صدایش به گوش مددکاران نرسید.

قرآن را در دست گرفتند، اما از درک آن عاجز ماندند؛ چرا که آینه‌ی دل‌شان تیره بود و از آن، جلوه‌ای از جمال پروردگار دیده نمی‌شد.
از دامن تاریک شب، ستاره‌ی امید فرو افتاد و دیگر در دشت بلا، نشان روشنی از گل و گلزار نماند.

در این دشت مصیبت، خیمه‌ی دل در التهاب است، و از ناله‌ی کودکان، اثری از حضور یار نمی‌رسد. خیمه‌ها لرزان‌اند، و دل‌های بیدار از آن ناله‌ها بی‌قرار، ولی هنوز نشانی از فریادرسی نرسیده است.

شمشیر اگرچه خورد، اما نخندید به صدای گریه‌ها؛ زیرا فریادهای دل، علمدار را برنگرداندند. اگر نور تجلی در نوک نیزه می‌درخشد، جای نگرانی نیست، ولی از دل شب، سپیده‌ای که دل را آرام کند، برنخاست.

ای تیر جفا! بر سینه‌ی زهرا چه زدی که این‌چنین جگرها را سوختی؟ هنوز یوسف گم‌گشته‌اش از سفر بازنگشته و همه در عزایشند.
اگرچه گریه‌های کوثر جاری‌ست، اما از چشمه‌ی دل، جز شراره‌های اندوه‌بار چیزی برنمی‌آید.

بر قامت آن سرو بلند، زانو آمده؛ قامتی که از ناله‌ی دل، شعله‌ی دیدار یار را نیافت. این داغ، آن‌چنان سوزان است که زبان از گفتار بازمانده و جز ناله‌ای خاموش، حرفی نمانده است.

وقتی به سکینه گفتم: «خدا با تو باشد!» در پاسخی سوزناک گفت: «پدرم رفت و هرگز بازنگشت...»
می‌گفتند حسین است که با خون وضو کرد، اما حتی اذان‌گوی نمازش هم نیامد...

و اشکی که از دل سوزانِ رجالی جاری‌ست، نشانه‌ی آن است که از خیمه‌ی کوثر، دیگر اثری از یار نمانده است...


تحلیل پایانی:

این مرثیه، نه‌تنها تصویری از عاشوراست، بلکه بازتابی از اندوه بشری و غربت حقیقت در عصر بی‌وفایی است. شاعر، با تکیه بر زبان حماسی و سوگناک، از عمق دل فریاد برمی‌آورد که مظلومیت سیدالشهدا (ع) نه‌فقط در شمشیر و خون، بلکه در سکوت تاریخ و بی‌خبری دل‌هاست.

تکرار واژه "نیامد" در پایان هر بیت، عمق فقدان، انتظار، و مظلومیت را نشان می‌دهد؛ گویی هر صدا، هر کمک، هر نور، هر امید و هر وفا غایب است. این شیوه‌، به زیبایی با فضای شامه‌پرور حزن و عرفان عاشورایی هماهنگ شده است.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۴/۱۶
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی