رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرح مثنوی دوران سی سالگی

در سپیده‌دم زندگی، هنگامی که انسانی به مرز سی سالگی می‌رسد، دریچه‌های جهان به روی او باز می‌شوند و شور و شتاب جوانی هنوز در دلش می‌تپد. شاعر می‌گوید: «رسیدی چو بر سی، به اوج شباب / هنوزت به دل هست شور و شتاب». این جمله، سرآغاز سفری است که گذر از دوران نوجوانی و جوانی را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که زندگی، هنوز در اوج امکان‌ها و آرزوها جریان دارد.

در این مرحله، نه کودک هستی، نه همان نوجوان پیشین؛ بلکه انسانی میانه‌رو، آگاه و مصمم هستی. «میان دو دنیا، به عزم و توان» یعنی در مرز تجربه و آرزو، میان گذر از نادانی به دانش، میان رؤیا و واقعیت، باید به حرکت خود ادامه دهی.

شاعر سپس به اهمیت تلاش در همه ابعاد زندگی اشاره می‌کند: کار و عشق، علم و هنر، همه ابزاری‌اند برای روشنی‌بخشیدن به زندگی. زندگی انسان وقتی ارزشمند و پربار است که با تلاش و سعی، جان و دل خود را پرورانده باشد.

گذشتن از دوران بی‌خویشی و رسیدن به خوداندیشی، مرحله‌ای ضروری است. کسی که توانسته است از روزگار بی‌تدبیری عبور کند و به تفکر و تأمل برسد، چراغی درونی یافته است که راهش را روشن می‌کند. «به بالِ هنر ره به معنی بری / به نورِ امید و خِرَد پروری» نماد آن است که هنر و دانش، بال و پر انسان‌اند و امید و خرد، نوری است که راه را نشان می‌دهد.

جهان پیش روی او پر از صفا و عطر زندگی است. انسان در این مرحله مهمان عشق و عبادت است و دل خود را از غم رها می‌کند. هر روز عمر، دریایی از فرصت است و باید تا توان، از آن بهره برد. اگر همّت و شوق هم‌رازی و همراه تو باشد، سعادت به هر لحظه زندگی تو سرایت خواهد کرد.

نهال امید، اگر پرتوان و استوار باشد، آینده را نوید می‌دهد. «نشانی ز فردا، به روزت نشان» یعنی هر گام و تلاش امروز، نشانی از بهار زندگی فردا می‌آورد. سی سالگی، مرز مردانگی و توانمندی است؛ نه آغاز پیری، نه پایان جوانی. توانایی در دانش و پرورش دل و جان، توانایی ساختن گلستانی از شادی در دل خود است.

اگر یار و هم‌صحبتی یافت شود، زندگی پر از زیبایی و نیکی خواهد شد. ورزش، کار نیک و پایندگی در مسیر خیر، انسان را به نور و صفای الهی نزدیک می‌کند. هر لحظه زندگی، فرصتی برای تابیدن وجود و روشن ساختن دل است.

سی سالگی، تازه آغاز کار و تلاش است. امید به خدا و شادمانی در مسیر، انسان را توانمند می‌کند تا جهان را با اندیشه‌ها و کوشش خود بسازد. خدمت به مردم و محبت به دیگران، اعتبار و افتخار می‌آورد و دلی که به یاد خدا روشن و آرام باشد، هر لحظه‌اش پر از صفا می‌شود.

در پایان، شاعر توصیه می‌کند که با جوان ماندن دل و لبخند بر لب، همواره بهاری بمانی و به حکمت، نیکی افزایی و راه رستگاری را به دیگران نشان دهی. سی سالگی، فصل تلاش و امید است و چراغ دل، اگر پر از ایمان و دانش باشد، زندگی را سراسر صفا و نور می‌کند.

 

شرح داستانی و تحلیلی مثنوی 

در سپیده‌دم زندگی، هنگامی که انسانی به مرز سی سالگی می‌رسد، هنوز شور و شتاب جوانی در دلش می‌تپد. «رسیدی چو بر سی، به اوج شباب / هنوزت به دل هست شور و شتاب». این شور، مانند نسیمی است که پرهای امید را در دل می‌گشاید و انسان را به حرکت و تلاش وا می‌دارد. در این مرحله، او دیگر کودک نیست و نه همان نوجوان پیشین؛ بلکه انسانی میانه‌رو، آگاه و مصمم است، که میان دو دنیا، میان آرزو و واقعیت، به پیش می‌رود: «میان دو دنیا، به عزم و توان».

زندگی او اکنون فرصتی است برای تجربه، عشق و کار: «به کار و به عشق و به علم و هنر / شود زندگی روشنی‌بخش‌تر». هر لحظه‌ی زندگی، چون نوری است که باید با تلاش و کوشش، جان و دل را روشن سازد. انسانی که توانسته است از دوران بی‌خویشی و نادانی عبور کند، اکنون به خوداندیشی رسیده است: «گذشتی ز دورانِ بی‌خویشی‌ات / رسیدی کنون در خوداندیشی‌ات».

در این مرحله، بال هنر و بال خرد، او را به سوی معنا و امید می‌برد: «به بالِ هنر ره به معنی بری / به نورِ امید و خِرَد پروری». جهان پیش رویش پر از صفا و عطر زندگی است، و او مهمان عشق و عبادت است. دل خود را از غم رها می‌کند و به شادی می‌پردازد، زیرا هر روز زندگی، دریایی از فرصت است: «به هر روز خود تا توانی بکار / که فردا بیابی ز رنجت بهارا».

اگر همّت و شوق همراه او باشد، سعادت در هر لحظه زندگی جاری می‌شود: «نهال امیدت قوی، پرتوان / نشانی ز فردا، به روزت نشان». سی سالگی، مرز مردانگی و توانمندی است؛ نه آغاز پیری، نه پایان جوانی. توانایی در دانش و پرورش دل، گلستانی از شادی و نور در زندگی انسان می‌سازد: «توانی ز دانش، فروزان کنی / به شادی دل خود گلستان کنی».

یاران و هم‌صحبتان، زندگی را زیباتر می‌کنند و انسان با عشق و خدمت به مردم، افتخار و اعتبار می‌یابد: «چو خدمت به مردم کنی افتخار / محبت شود مایه‌ی اعتبار». ورزش و پایندگی در مسیر نیکو، دل را زنده و شاداب نگه می‌دارد و هر لحظه زندگی، فرصتی برای روشن کردن دل و وجود است: «به ورزش بپرداز و دل زنده باش / به هر کار نیکو، تو پاینده باش».

چراغ دل، اگر پر از ایمان باشد، سی سالگی را روشن می‌کند و نهال جوانی، اگر عشق و امید داشته باشد، باغ سعادت را بارور می‌سازد: «نهال جوانی اگر عشق داشت / به باغ سعادت ثمردار گشت». امید به خدا و شادمانی در مسیر، انسان را توانمند می‌سازد تا جهان را با کوشش و اندیشه‌های خود بسازد: «به فردا توانی جهان ساختن / ز اندیشه‌ها بی‌گمان ساختن».

زندگی، وقتی پر از صبر، امید و خدمت به دیگران شود، سراسر نور و صفا خواهد شد: «چو صبر و امید آیدت در کنار / جهان گردد از نور دانش بهار». دل و جان، اگر به یاد خدا روشن شود، هر لحظه زندگی، فرصتی برای پرورش و شادی خواهد بود: «رها کن دل و جان به یاد خدا / که هر لحظه‌ات پر شود از صفا».

در نهایت، شاعر توصیه می‌کند که دل را جوان و لبخند را بر لب حفظ کنیم تا همیشه بهاری بمانیم، و با حکمت و نیکی، راه رستگاری را به دیگران نشان دهیم: «دلت گر جوان ماند و خنده‌رو / بهاری بمانی در این کوی و بو / ز حکمت "رجالی" تو نیکی فزای / ره رستگاری به مردم نمای».

سی سالگی، آغاز مسیر روشن، تلاش و امید است. انسانی که دلش پر از عشق، ایمان و خرد باشد، هر روزش پر از نور، شادی و فرصت‌های طلایی برای ساختن جهان و خود خواهد بود.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی سی سالگی

باسمه تعالی
مثنوی سی‌سالگی 

 

رسیدی چو بر سی، به اوج شباب
هنوزت به دل هست شور و شتاب

 

 

نه کودک دگر، نی همان نو‌جوان
میان دو دنیا، به عزم و توان


 

به کار و به عشق و به علم و هنر
شود زندگی روشنی‌بخش‌تر

 

 

گذشتی ز دورانِ بی‌خویشی‌ات
رسیدی کنون در خوداندیشی‌ات

 

 

به بالِ هنر ره به معنی بری
به نورِ امید و خِرَد پروری

 

 

جهان پیش رو پر ز عطر و صفاست
تو مهمان عشقی، عبادت سزاست

 

 

دل از غم رها کن، به شادی خرام
که سی سال عمر است، دریای کام

 

 

به هر روز خود تا توانی بکار
که فردا بیابی ز رنجت بهار

 

 

اگر همّت و شوق همراز توست
سعادت به هر لحظه دمساز توست

 

 

نهال امیدت قوی ، پرتوان
نشانی ز فردا، به روزت نشان

 

 

به سی سالگی شور و تدبیر هست

به لبخند تو، عشق و تقدیر هست

 

 

نه زود است پیری، نه دیگر صغیر
که سی، مرز مردانگی و نصیر

 

 

توانی ز دانش، فروزان کنی
به شادی دل خود گلستان کنی

 

 

 

اگر یار و هم‌صحبتی یافتی

چه زیبا دل و جان ز آن ساختی

 

 

به ورزش بپرداز و دل زنده باش

به هر کار نیکو، تو پاینده باش

 

 

جهانت پر از نور یزدان شود
وجودت به هر لحظه تابان شود

 

 

 

دلت گرم و روشن ، رها از جفا 

خور و خواب خود کن به دور از خطا

 

 

به سی، تازه راهت نمایان شود
چراغ دلت پُر ز ایمان شود

 

 

نهال جوانی اگر عشق داشت
 به باغ سعادت ثمردار گشت

 

 

بود سی، سر آغاز کار و تلاش

امیدت به یزدان و مسرور باش

 

 

به فردا توانی جهان ساختن
ز اندیشه‌ها بی گمان ساختن

 

 

چو دل را به کوشش کنی هم‌نوا
شود زندگانی سراسر صفا

 

 

به علم و هنر، جانِ خود پروران
که با سعی و کوشش شوی جاودان

 

 

چو صبر و امید آیدت در کنار
جهان گردد از نور دانش بهار

 

 

چو خدمت به مردم کنی افتخار
محبت شود مایه‌ی اعتبار

 

 

رها کن دل و جان به یاد خدا
که هر لحظه‌ات پر شود از صفا

 

 

 

به هر دم نگر در دل روزگار
که دریای  فرصت تو را در کنار

 

اگر دل به یزدان بود رهنما
جهانت شود پر ز نور و صفا

 

 

جوانی گذشتی به شور و شتاب
کنون می‌رسی با وقار و حساب

 

 

دلت گر جوان ماند و خنده‌ روی

بهاری بمانی در این کوی و جوی
 

 

 

 

ز حکمت "رجالی" تو نیکی فزای
ره رستگاری به مردم نمای

 

 

 

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی بر مثنوی نامه ای به فرزندان

.آغاز و تمجید خداوند

ابیات:

به نام خدایی که بخشید جان
که جان شد ز انوار او شادمان
خدایی که بر عرش دارد وقار
به اهل صفا بخشد اسرار یار
ستایش مر او را سزا بی‌حدود
که بر بنده‌اش راه رحمت گشود

تحلیل:

  • آغاز مثنوی با ستایش خداوند و تقدیر از عطای جان و رحمت اوست.
  • اشاره به انوار خداوند و شادی ناشی از آن، تأکید بر نور معرفت و ایمان دارد.
  • "اهل صفا" کسانی‌اند که دل‌های پاک دارند و اسرار الهی را درک می‌کنند.
  • مصرع آخر، راهنمایی و رحمت الهی به عنوان دروازه‌ای به سوی هدایت معرفی شده است.

۲. درود بر پیامبر و امامان

ابیات:

درود آن رسول خداوند نور
که آورد بر کفر و ظلمت فتور
سلام آن امامان اهل یقین
هدایت گر خلق و راه مبین

تحلیل:

  • در این بخش، پیامبر و امامان به عنوان نور و راهنمای انسان‌ها معرفی می‌شوند.
  • "فتور" یعنی سردی و ضعف، اشاره به خاموش کردن ظلمت و گمراهی.
  • امامان اهل یقین، نقش هدایتگری عملی و معنوی دارند.

۳. توصیف امام علی (ع)

ابیات:

علی، آن امامی که دریای نور
ز بخشش فکندست در دل سرور

تحلیل:

  • علی (ع) به عنوان منبع نور و بخشش و تجسم شادی و آرامش در دل مؤمنان تصویر شده است.
  • "دریای نور" استعاره از وسعت علم، معرفت و رحمت ایشان است.

۴. وصیت به فرزندان

ابیات:

وصیت به فرزند دارد چنین
که سازد تو را در جهان بهترین
ولی در وصیت، به صبر و یقین
پیام خدا را رساند ز دین

تحلیل:

  • این بخش، محور اصلی مثنوی است: وصیت پدرانه علی (ع) به فرزند.
  • توصیه به صبر و یقین به‌عنوان ابزار هدایت و رساندن پیام الهی.
  • نشان می‌دهد که کمال انسانی در عمل به دین و اخلاق حاصل می‌شود.

۵. پند اخلاقی و عبادی

ابیات:

شما را وصیت به تقوای حق
به زهد و عبادت، به دریای حق
سخن حق بگوئید و حق را سزاست
ز باطل به دور و به یزدان تو راست

تحلیل:

  • تقوا، زهد و عبادت ستون اصلی تعلیمات اخلاقی علی (ع) است.
  • "سخن حق" یعنی صداقت و عدالت در گفتار و عمل.
  • اهمیت دوری از باطل و پایبندی به خداوند تاکید شده است.

۶. رعایت عدالت و صبر

ابیات:

به مظلوم یاری نما بی‌دریغ
استمگر برانداز با عدل و تیغ
مبادا که غافل شوید از معاد
که فردا حساب است و روزِ جهاد

تحلیل:

  • سفارش به یاری مظلوم و رعایت عدالت.
  • توجه به معاد و حساب آخرت.
  • "روز جهاد" استعاره از مبارزه با نفس و ظلم است.

۷. هشدار نسبت به دنیازدگی و فریب ظواهر

ابیات:

جهان، گل‌نمایی‌ست بی‌عطر و بو
که آرد به دل رنج و صد گفت‌وگو
مبادا به زَینَت فریبی دهد
ز راه حقیقت غریبی دهد

تحلیل:

  • دنیا به عنوان نمایشی فریبنده و بی‌ارزش تصویر شده است.
  • هشدار در مورد فریب ظواهر و گمراهی از حقیقت.

۸. توصیه به صبوری و ایمان

ابیات:

شما را صبوری وصیت کنم
مره حق و ایمان روایت کنم
به فرمان حق، دل به جانان کنید
نه تسلیم ظالم، نه خسران کنید

تحلیل:

  • صبوری و ایمان به عنوان اصول راهبری در زندگی.
  • مقاومت در برابر ظلم و پایبندی به خداوند.

۹. حکمت در برخورد با دنیا

ابیات:

چه حاصل ز کاخی که بر باد شد؟
چه سود از گناهی که فریاد شد؟
به تقوا شود خانه ای در جنان
که روشن کند جان و دل را چنان

تحلیل:

  • دنیا و ثروت گذرا هستند و گناه هیچ بهره‌ای ندارد.
  • تقوا و پرهیزکاری منبع واقعی نور و آرامش است.

۱۰. عبادت و پرهیز

ابیات:

چو پرهیز، جان را رها می کند
به یاد خدا، دل صفا می‌کند
علی گفت: دنیا چو زندان ماست
که جنت، به تقوا نمایان ماست
مرا این جهان شد به تیغی خراب
بود زندگانی چو بازی، سراب

تحلیل:

  • پرهیزکاری و ذکر خداوند آرامش و آزادی روحی می‌آورد.
  • دنیا مانند زندان یا سراب است، جنت واقعی در تقوا و ایمان است.

۱۱. عبادت و نماز

ابیات:

بگفتا: خدا را خدا را نماز
که آن است آیین دین و نیاز
نماز است ستونی در آئین ما
ره آورد پاکان و میزان ما

تحلیل:

  • نماز به عنوان ستون دین و وسیله قرب الهی معرفی شده است.
  • عبادت عملی و ارتباط با خدا، راه رشد و هدایت است.

۱۲. سفارش به قرآن و خاتمه وصیت

ابیات:

شما را به قرآن سفارش کنم
که بر جان انسان سفارش کنم
کتاب خدا هست نور و حیات
به جان و به دل می نماید نجات
بگفتا علی با دلی خون‌فشان
الهی! تویی رحمت بی‌کران
کنون آخرین پند من بر شما
به تقوا و ایمان و عدل و صفا
علی شد شهید ره ایزدی
که یادش بماند به دل سرمدی

تحلیل:

  • سفارش به قرآن و عمل به آموزه‌های آن.
  • مرگ علی (ع) و شهادت او با یاد و عبرت جاودان همراه است.
  • توصیه نهایی: تقوا، ایمان، عدل و صفا ستون سعادت انسانی.

جمع‌بندی

  • این مثنوی نامه‌ای اخلاقی و عرفانی به فرزندان است که محور آن:

    1. ستایش خداوند و اهل بیت
    2. وصیت به تقوا، ایمان و صبر
    3. سفارش به عدالت، یاری مظلوم و پرهیز از دنیا
    4. تاکید بر نماز و قرآن
    5. آگاهی از ارزش دنیا و اهمیت آخرت
  • سبک شعری: مثنوی حماسی با عناصر پند و حکمت.

  • پیام کلی: انسان در زندگی دنیوی و عبادی باید با صبر، تقوا، ایمان و عدالت مسیر سعادت و هدایت را طی کند.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دوران زندگی انسان

باسمه تعالی
دوران زندگی
زندگی انسان مانند مسیری طولانی است که هر مرحله‌اش ویژگی‌ها، تجربه‌ها و درس‌های خاص خود را دارد. 
در  کودکی با بازی و کنجکاوی، نوجوانی با شور و تلاش، جوانی با آرزو و تلاش، میانسالی با تجربه و تدبیر، و پیری با حکمت و آرامش است. هر مرحله، یک گام به سوی شناخت بهتر خود و زندگی است.
هر سن، زیبایی و توانایی‌های خاص خود را دارد.

• ۵ سالگی – آغاز زندگی، بازی و کنجکاوی
• ۷ سالگی – کودک شاد و پر جنب و جوش، آموزش و دوست‌یابی
• ۱۰ سالگی – ورود به مدرسه، یادگیری و شادی کودکانه
• ۱۵ سالگی – نوجوانی، شور و اشتیاق، کشف جهان
• ۲۰ سالگی – جوانی، امید و تلاش، آغاز مسیر مستقل
• ۳۰ سالگی – بلوغ، تصمیم‌گیری، رشد فردی و اجتماعی
• ۴۰ سالگی – میانسالی، تجربه و تدبیر، تعادل زندگی
• ۵۰ سالگی – بلوغ کامل، آرامش، مهربانی و حکمت
• ۶۰ سالگی – سال‌های پختگی، خدمت و راهنمایی نسل بعد
• ۷۰ سالگی – سال‌های آرامش، قصه‌گویی و تجربه‌ی زندگی
• ۸۰ سالگی – سال‌های کمال و افتخار، سایه و پشتیبان نسل‌ها
• ۹۰ سالگی – نزدیک به قرن عمر، گنجینهٔ تجربه و حکمت
• ۱۰۰ سالگی – نقطه اوج زندگی، جشن صد سال، آرامش و شکرگزاری

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۶/۲۱

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی  دوران  زندگی

در حال ویرایش
 با الهام از شعر زیر، یک سروده تازه برای عزیزان از ۱۰ تا ۱۰۰ سالگی می‌گویم:

 

*کی گفتَه سن که رَسید به پنجاه، فشار میاد به چَندجا*

*سن که رسید به پنجاه* 
*تازه میشى روبراه*
*عقل تو کامل شده*  
*ذهن تو بالغ شده*
*تازه میشى مهربون*
*با همگان، همزبون*
*دنیا برات، فان میشه*
*برنامه هات، ران میشه* 
*بادِ سرت، کم میشه* 
*دنیا جلوت، خم میشه* 
*خوب و فروتن میشى*
*قوى و پیلتن میشى*
*قدرِ تو، بالا میره*
*وصف تو، هر جا میره*
*غصه ازت، دور میشه*
*چشم حسود، کور میشه*
*اگر که ورزش کنى*
*تمرین و نرمش کنى* 
*سالم و سرحال میشى* 
*جوون و قبراق میشى*
*میتونى برى تا توچال*
*روان و خوب و خوشحال*
*بخور هر آنچه خواهى* 
*مرغ و برنج و ماهى*
*کلسیم و شیر و ماست*
*بشنو تو این حرف راست*
*سبزى و میوه حتما*
*قند و شیرینى، اصلا*
*شور نکنى، خوراکت* 
*تا کم کنى، فشارت* 
*چربى و فسفود، نخور*
*که دورشى از، مرده شور*
*ازین به بعد، نیت کن* 
*قلبتو، تقویت کن*
*تو پارک برو پیاده*
*بى قمپوز و افاده* 
*مثل شما، زیادن*
*محکمو و واندادن* 
*مبادا، دِپْرِس، بشى* 
*نحیف و بیحس بشى* 
*خنده نره، ز لبهات*
*شادى نره از چشات* 
*امیدو، جستجو کن*
*بگردو، زندگى کن*
لحظه ها رو، شادى کن 
*خوش باش وخوشحالى کن*
*اگر که شادى کنى* 
*کورتیزولو، کم کنى*
*دوچرخه یادت نره* 
*پا بزنى، بهتره* 
*با جوونا بُر، بخور*
*دوغ و دلستر، بخور* 
*گاهى هوایى بخور*
*نون و کبابى بخور*
*با ریحون و تُربچه* 
*ترشى تره، پیازچه* 
*بازى کن و بچه شو*
*کودک ِ پاینده، شو* 
*با بچه ها بازى کن* 
*شوخى و طنازى کن* 
*اینا همش، بهونس*
*مثل شما، یه دونس*
*اینکه میگن، خیلى ها* 
*فشار میاد به چن جا* 
*قبول، ولى چه باکِت* 
*مشو خموش و ساکت* 
*کنون شنو، پندِ من*
*فامیل ِ دلبندِ من* 
*سن که ملاک نمیشه*
*دلت باید جوون شه*
*پیرى که خوش زبونه*
*عین جوون، میمونه*
*همه میان، کنارش* 
*صفا کنن، با حالش*
*قصه میگه، براشون* 
*عوض میشه، هواشون*
*بچه ها، غرق رؤیان* 
*بابا بزرگو، میخوان* 
*مامان بزرگ، کجایى* 
*امشب پیشم، میایی؟*
*درخت اگه پیر میشه* 
*پهن و فراگیر میشه*
*سایه میده، فراوون* 
*تو گرماى تابستون* 
*خلاصه سن پنجاه*
*میاد سراغ شما*
*اما باید شد، رها* 
*ز فکرِ سنِ بالا*
*فقط، مراقبت کن*
*با سن، مطابقت کن*
*زندگى کن، سلامت*
*بى آمپاس و بى زحمت*
*براى فامیلامون*
*دعاى زیرو، بخون*
*فامیلِ زیر پنجاه*
*امید مایى، والاه* 
*فامیل ِ سن پنجاهى*
*مریض نشى الهی* 

*نمیدونم شاعرش 

 

 

شعر پنجاه‌سالگی 

رسیدی اگر بر سر پنجاه سال
تو را می‌رسد شادی و صد کمال

جوانی به رنج و تلاش است و زور
میانسالی اما به تدبیر و نور

به عقل و به فهم، تو کامل شدی
به مهر و وفا، پُر از دل شدی

نه ترس از گذر، نه هراس از زمان
که هر روز نو می‌رسد داستان

اگر ورزش و خنده یارت شود
به جانت نشاطی نگارت شود

به باغ امیدت شکوفه دَمد
به چشم حسودت غبار آید

به جمع عزیزان، چراغی تویی
به محفل فامیل، سراغی تویی

دلت گر جوان ماند و لب خنده‌جو
بهاری بمانی در این کوی و بو

درختی شدی پر ز سایه و بار
که آرام دارد دلِ روزگار

پس ای یار پنجاه‌نشسته به تخت
به شادی بمان، تا نفس هست و بخت

 

مقدمه

زندگی انسان مانند مسیری طولانی است که هر مرحله‌اش ویژگی‌ها، تجربه‌ها و درس‌های خاص خود را دارد. این مجموعه، بر اساس سنین مختلف از دوران کودکی تا پیری، سروده شده است تا هر خواننده‌ای بتواند با خودش و با زمانش ارتباط برقرار کند.

شعرها، هر کدام نمایانگر یک دهه از عمر انسان هستند و در همان قالب و وزن، شور و امید، تجربه و حکمت، شادی و آرامش را منتقل می‌کنند. هدف این مجموعه، نه تنها زیبایی ادبی، بلکه آگاهی‌بخشی نسبت به مراحل مختلف زندگی، تقویت انگیزه، حفظ امید و شادابی در هر سن است.

در این شعرها، کودکی با بازی و کنجکاوی، نوجوانی با شور و تلاش، جوانی با آرزو و تلاش، میانسالی با تجربه و تدبیر، و پیری با حکمت و آرامش به تصویر کشیده شده است. هر مرحله، یک گام به سوی شناخت بهتر خود و زندگی است.

این مجموعه، هدیه‌ای است برای همهٔ انسان‌ها، تا بیاموزند که زندگی، هر لحظه‌اش ارزشمند است و هر سن، زیبایی و توانایی‌های خاص خود را دارد.

فهرست

  1. ۵ سالگی – آغاز زندگی، بازی و کنجکاوی
  2. ۷ سالگی – کودک شاد و پر جنب و جوش، آموزش و دوست‌یابی
  3. ۱۰ سالگی – ورود به مدرسه، یادگیری و شادی کودکانه
  4. ۱۵ سالگی – نوجوانی، شور و اشتیاق، کشف جهان
  5. ۲۰ سالگی – جوانی، امید و تلاش، آغاز مسیر مستقل
  6. ۳۰ سالگی – بلوغ، تصمیم‌گیری، رشد فردی و اجتماعی
  7. ۴۰ سالگی – میانسالی، تجربه و تدبیر، تعادل زندگی
  8. ۵۰ سالگی – بلوغ کامل، آرامش، مهربانی و حکمت
  9. ۶۰ سالگی – سال‌های پختگی، خدمت و راهنمایی نسل بعد
  10. ۷۰ سالگی – سال‌های آرامش، قصه‌گویی و تجربه‌ی زندگی
  11. ۸۰ سالگی – سال‌های کمال و افتخار، سایه و پشتیبان نسل‌ها
  12. ۹۰ سالگی – نزدیک به قرن عمر، گنجینهٔ تجربه و حکمت
  13. ۱۰۰ سالگی – نقطه اوج زندگی، جشن صد سال، آرامش و شکرگزاری

 شعر ده‌سالگی 

چو ده سالت شد، ای کودک شیرین
به جهان نگاه، پر از نور و چین

به هر بازی، دل تو پر نشاط
به هر خنده، خانه‌ها روشن‌کاخ

به درس و نقاشی و خلاقیت
پرورده شودت هوش و ذکاوت

به دوستانت مهر و صفا بورز
به هر دل، شادی و عشق افزورز

به مدرسه برو با شور و امید
که علم و دانش باشد بهترین رفیق تو

به هر داستان، گوش کن با دقت
که حکمت‌ها بیاموزد تو را با نشاط

به ورزش سبک و بازی بپرداز
که جسمت قوی و جانت پرواز

به طبیعت دل بده، گل و سبزه
به پرنده نگاه کن، به نسیم و ترانه

به خنده و شادی، دنیا را ببین
که ده سالگی است فصل رنگین

به هر سوال، کنجکاو باش، جستجو کن
که جهان پر از راز و نغمه و نور است

به پدر و مادر مهربان نگاه کن
که راهنمای تو در هر راه و خاک است

به دوستانت وفادار باش، مهربان
که دوستی چراغ است در هر خانه و مکان

به هنر و نقاشی دل بده با شور
که جهان تو پر شود از رنگ و نور

به هر داستان و شعر گوش کن با عشق
که کلمات، چراغ راه زندگی‌ست بر تخت

به بازی و خنده دل خوش دار همیشه
که شادی، سرمایهٔ عمر است همیشه

به مهربانی و انصاف دل بسپار
که ده سالگی، فصل یادگیری و شادمانه‌ست

به هر روز، لبخند بزن و خوش باش
که زندگی، همچو باغچه‌ای پر گل و کاش

پس ای کودک ده‌ساله! به شادی بزی
که آغازِ راه، روشن و پرنوری

 شعر بیست‌سالگی 

چو بیست شدی، به فصل جوانی
پر از شور و شوق و دل‌پذیرانی

جوانی توست، تازه و روشن
نه تردیدی هست، نه غم نهکشن

به هر قدمت آرزوست تازه
به هر نگاهت جهان پر از فازِه

به درس و به کار، توانایی داری
به هر مسیر، امیدواری داری

نهالِ اندیشه تازه می‌روی
به هر لبخند، دنیا تو می‌خندی

دوستی و عشق، راهت روشن
پر شور و نشاط، زندگی بخشون

به ورزش و هنر دل بده خوش
به خنده و شادی جان کن فرخ

اگر خطا شد، باز نهراس
که بیست، آغازِ روزهای ساز

به خانواده و دوستان مهر بورز
به هر دل، نور و صفا افزورز

به طبیعت و نسیم، دل بسپار
که جوانی، همچو گلزار است‌وار

به سفر و دیدار یاران برو
که تجربه‌ها آموزنده‌اند تو

به کتاب و علم دل بسپار
که دانش چراغ راه آینده‌ست‌وار

به هر لحظه شکر نعمت‌ها کن
که این سال‌ها پر از فرصت‌ها کن

نه اندوه دیروز، نه غصه فردا
که بیست، فصل شروعِ جاودان ما

به ورزش و تفریح پرداز خوش
که جوانی با نشاط، زیباست خوش

به شادی با دوستان و عشق باش
به دل، پر از شور و امید باش

به کار نیکو، دستت را بسپار
به هر قدم، آغاز فردا دار

پس ای بیست‌ساله! به شور بزی
که آغازِ عمر، روشن و پرنوری

 شعر سی‌سالگی 

رسیدی چو بر سی، به اوج شباب
هنوزت به دل هست شور و شتاب

نه کودک دگر، نی همان نو‌جوان
میان دو دنیا، به عزم و توان

به کار و به عشق و به علم و هنر
توانی توانی، در این رهگذر

جوانی گذشتی به بی‌خویشی‌ات
کنون آمدی در خوداندیشی‌ات

به بالِ هنر، راه خود می‌روی
به نور امید و خرد می‌جَوی

جهان پیش رو باغ رنگین‌کمان
تو مهمان عشقی، چو بلبل بخوان

دل از غم رها کن، به شادی بزی
که سی، سال فرصت به خوبی دری

به هر روز، تو می‌توانی بکار
به آینده بر تا درآری ثمار

اگر همّت و شوق همراه توست
جهانت پر از نور و خوشبختی است

نهال امیدت جوان و قوی
نشانی ز فردا درونت شوی

به سی سالگی شور و تدبیر هست
به لبخند تو، زندگی شیر هست

نه زود است پیری، نه دیگر صغیر
که سی، مرز مردانگی شد چو شیر

توانی ز دانش، جهانت کنی
به شادی، دل خویش، راحت کنی

اگر یار هم‌صحبتی یافتی
تو سرمایه‌ی عمر را بافتی

به ورزش بپرداز و تندرست باش
به هر کار نیکو، تو پاینده باش

جهانت پر از نور شادی شود
به هر لحظه، رویت گشادی شود

خوردنی به‌اندازه، خواب به‌صفا
دلی گرم و روشن، بدور از جفا

به سی، تازه راهت نمایان شود
چراغ دلت پُر ز ایمان شود

نهال جوانی اگر پاس داشت
به باغ سعادت ثمردار گشت

پس ای سی‌ساله! به خود مغرور نیست
که این لحظه آغاز راه درست است

به فردا توانی جهان ساختن
به اندیشه‌ها خانه پرداختن

رسیدی چو بر سی، به آغاز راه
به امید و توکل، بخند و بکاه

 

چو دل و جان را به کوشش پیوندی
زندگی شود پر از شور و سرودی
به علم و هنر، دل و جان برافروز
که راه سعادت ز تلاش بروز
اگر صبر و امیدت باشد همدم
چون خورشید، جهان شود نور علم
به خدمت خلق و مهر دل بسپار
که عشق و نیکویی شود اعتبار
به هر لحظهٔ عمر خود بنگر

 

 

 

 شعر چهل‌سالگی 

چو بر چهل آمد زمان حیات
به دل می‌رسد فهم و نور و ثبات

جوانی گذشتی به شور و شتاب
کنون می‌رسی با وقار و حساب

به عقل و به دانش، جهان را ببین
به دل، آینه باش و روشن‌نگین

اگر بر چهل سال، رسد کار تو
به بار آید امروز، گفتار تو

ثمر می‌دهد رنج دورانِ پیش
جهان می‌شود همسفر با تو خویش

نهالی که سی سال پرورده‌ای
به چهل، ثمر خوش بیاورده‌ای

تو مردی به تدبیر و اندیشه‌ای
به هر جمع، سرمایه و پیشه‌ای

اگر همسری یار و همراه توست
به عشقی عظیم آسمان، ماه توست

چهل، فصل تکمیل شخصیت است
که روح تو سرشار از حکمت است

دگر شور بی‌معنی اتشان شود
خرد جای آن بر دل و جان شود

به سی، شورِ عشق و به بازی گذشت
به چهل، نتیجه به دستان گشت

ز تجربه‌ها دفتری ساختی
ز بار گذشته ثمری یافتـی

به آرامی و صبر، ره می‌بری
تو در کار، صاحب‌هنر می‌بری

نه مغرور شو، نه گرفتار خویش
به مردم بده شادی و نور و نیش

به تربیتِ نسل اگر پردازی
جهانت به خوبی تو می‌سازی

به دین و وفاداری آراسته
به اخلاق و رفتار پیوسته

به خدمت، به احسان، به بخشندگی
شوی مایه‌ی عزت و پایندگی

چهل، گنج عقل است در دست تو
به روشن‌دلی، راه هموار شو

اگر دل جوان باشدت همچنان
تو پیری نبینی به روز و زمان

نهال امیدت به گلزار رسد
به هر کار نیکو، مددگار رسد

به هر جمع، شور تو برپا کنی
صفا و صمیمیت پیدا کنی

به جسمت بپرداز و تندرست باش
به ذکرت، به فکرت، ز آتش رهاش

چهل گرچه آغاز پیری بود
ولی رونق جانِ دلیری بود

پس ای مرد چهل‌ساله، روشن‌دل!
بمان در مسیر وفا تا ابد

 شعر پنجاه‌سالگی

چو پنجاه شد بر سرِ عمر تو
بیامد زمان شکوه و نکو

جوانی گذشتی به شور و غرور
کنون می‌رسی بر وقاری صبور

به تجربه‌ها گنج‌ها یافته
به هر ره، چراغی برافروخته

نه بازی جوانی، نه آن اضطراب
که همراه او بود بی‌حساب

کنون وقت آرام و تدبیر توست
زمان شکوفایی تقدیر توست

به فرزند اگر داده‌ای تربیت
به دست آورَد از تو هم منزلت

به هر جمع، قدر تو بالاتر است
که گفتار تو پخته و بافرّ است

نه چون روزگارِ شتابنده‌ای
که هر دم به دنبال شرمنده‌ای

به پنجاه، دل مهربان‌تر شود
ز مهر تو دنیا جوان‌تر شود

به چشمت جهان، رنگ دیگر کند
به باغ وجودت معطّر کند

نهال وفا، بار داده کنون
درخت صفا، سایه کرده برون

اگر ورزش و مهر همراه توست
به جانت نشاطی چو ماه توست

خوری با میانه، نه افراط‌کار
بمانی تو سالم به صد افتخار

به جمع فکانی تو آرام و نور
به هر خانه باشی، شود پر سرور

به پنجاه، انسان فروتن شود
دل از حرص و کینه شکستن شود

به ایمان، به قرآن، به مهر و صفا
شود خانه‌ات روشن از نورِ ما

نه غم، نه هراس از گذرهای عمر
که هر لحظه بهتر شود جای عمر

به لب خنده داری، به دل نور عشق
به جانت بود همدمی دور عشق

به کودک شوی همدم و هم‌سخن
به هر دل دهی شادی بی‌علّت

بزرگ است نامت، عزیز است جان
تو سرمایه‌ی نسل‌ها در جهان

پس ای پنجاه‌ساله! بمان با امید
که در باغِ عمرت گل نو دمید

 

 شعر شصت‌سالگی 

چو بر شصت سالت رسد بخت و روز
به لبخند بنشین، مکن هیچ سوز

نهالی که پرورده بودی به جان
به بار آمده، سر به سر، بی‌گمان

به فرزند، اگر داده‌ای راه راست
کنون خوشه‌اش در کنارت بکاست

نهالِ امیدت ثمر می‌دهد
جهان احترام تو را می‌نهد

جوانی گذشتی به شور و نشاط
میان‌سالی‌ات رفت با صد صفات

کنون شصت آمد، زمان شکوف
نه افسرده باش و نه دل پرز خوف

به دل تجربه‌ها برگ و بار توست
به لب پند نیکو، شعار توست

چو کوهی شدی با وقار و صبور
به همراه تو نسل‌ها در مرور

به هر جمع چون سایه‌ی یک درخت
به تاب و به گرما، دهی راحت و بخت

به شصت، دلت مهربان‌تر شود
به لبخند تو غم سبک‌تر شود

نه حرص گذشته، نه آن طمعی
که با تو جوانی بود همدمی

به یاد خدا دل فروزان بمان
به قرآن و ذکرش، تو مهمان بمان

به جسمت اگر شد کمی خسته‌تر
به جانت بده نور شکر و نظر

به ورزش سبک، همچو پیاده‌روی
توانی توانی، ز جا برخَوی

به نوه اگر آمد، جهان گل شود
به دستت زمان پر از حل شود

تو قصه‌گری، همدم کودکان
چراغی درون دل مرد و زن

به آرامش خانه بیارای تو
به هر گوشه‌ی جمع، فزایای تو

به شصت، خرد گنجِ جان تو شد
به هر دل چراغی به‌سان تو شد

نه پیری‌ست این، بل‌کمال حیات
که همراه آن می‌رسد صد برکات

به مردم رسان مهر و بخشش مدام
که نام تو ماند به نیکو مرام

اگر همسرت یار و همدم بود
جهانت چو باغی پر از غنچه شد

پس ای شصت‌ساله! به شادی بمان
که باغ دلت سبز و خرم‌جهان

 

 شعر هفتادسالگی 

چو هفتاد سالت رسید ای رفیق
ز عمری گذشتی به صد توف و تیک

جوانی گذشت و میان‌سال نیز
کنون مانده از عمرت ایام نُویز

نه افسوسِ دیروز بر دل بزن
نه اندوه فردا به محفل فکن

به هر لحظه شکر خدای جهان
که عمری عطا کردت اندر امان

به فرزند اگر داده‌ای تربیت
کنون می‌برد ثمرش منزلت

به نوه چو بینی، جوانی کنی
به دل کودک و شادمانی کنی

به آرامی و صبر یارت شود
جهانت پر از عشق و غارت شود

نه حرص جوانی، نه شوق فزون
به دل حکمتی هست، آرام و خون

به هر جمع چون سایه‌بانی عظیم
به شصت و به هفتاد شد قدرِ بیم

تو تجربه‌ها را همه دیده‌ای
ز هر راه پرسنگ ره‌بریده‌ای

کنون وقت آرام و قصه‌گری‌ست
که نامت به لب‌های نسل، دری‌ست

تو چون گنج دانایی و حکمتی
به هر خانه آراسته نعمتی

به ذکر خداوند آرام گیر
که یادش بود بهترین دستگیر

به جسم ار ز نیروی پیشین کم است
ولی روح تو هم‌چنان محکم است

به ورزش سبک، همچو نرم‌قدم
توانی ببری بار این پیچ و خم

به سفر، به دیدار یاران برو
که شاداب دارد تو را این جلو

نه غم، نه هراس از زمانه بمان
که هر لحظه رحمت بود در جهان

به لبخند تو خانه گلزار شد
به مهرت دل نسل بیدار شد

به نوه چو بخندی، بهشتی شود
به روی تو گلزار سرشتی شود

نه هفتاد، پیری‌ست و رنج و ملال
که گنجی‌ست پر نور و درس کمال

پس ای هفتاد‌ساله! به شادی بزی
به جان و به دل، هم‌چو خورشید، تَپی

 

به سخن تو شنونده آرام گیرد
به هر کلامت دل، نورِ ایمان گیرد
تو چراغی که در ظلمت فروزد
راه هر دل خسته روشن نمود
به محبت، جهان پر شد از نور
ز مهر تو شد دل‌ها همدور و کور
هر روز تو، فرصتی نو و ناب است
که زندگی شود با حکمت، فرابست
اگر به نسل جوان مهر فزایی
نامت در دل‌ها جاوید بمانی
به صبر و حلم، این مسیر طی کن
که بُرد راهت را به سوی یقین
ز راه و رسم تو حکمت آموختند
ز عشق و وفا، نسل‌ها بهره بردند
به هر لحظه نگاهت به نور خدا

 

 

 

 شعر هشتادسالگی 

چو هشتاد سالت رسد بر شمار
ز رحمت بود عمر تو پایدار

خدا داد عمری دراز و بلند
که هر دم بود با دعایت پسند

جوانی گذشت و میانسالی هم
به پیری رسیدی، شد ایام، کم

ولی دل جوان گر بماند به جان
تو پیری ندانی در این کهکشان

به مهرت اگر نسل بسیار زاد
جهانت ز نامت پر از نور باد

تو باغی شدی پر ز سایه و برگ
که هر کس نشیند بر آن سبز مرگ

به نوه و نتیجه چو لبخند دهی
به هر خانه شور و صفا می‌دهی

تو قصه‌گری، گنج داناییی
تو سرمایه‌ی نسل فرداییی

نهال وفا از تو پرورده شد
به هشتاد، ثمر پُرتر آورده شد

به هر جمع چون پادشاه وقار
نشسته به صدر و به عزت، سوار

اگر خسته گشتی ز جسم ضعیف
ولی روحت از نور حق هست نیف

به ذکر خدا دل جوان می‌کنی
به هر لحظه شکر و بیان می‌کنی

نه اندوه بر رفته‌ها در دل است
که آینده هم پر ز فضل و عمل است

به آرامش و صبر، همدم بمان
که شاد است جانت به هر داستان

به باغ جهان، هشتاد، میوه است
که هر کس ز آن، بهره گیرد درست

به هر لحظه تجربه‌ها درس توست
که بر نسل آینده شد راه‌پوست

نهالِ بزرگی تو پرورده‌ای
به هر کس چراغ ره آورده‌ای

به لبخند تو خانه گلشن شود
به مهرت دل نسل روشن شود

تو چون کوه استواری و محکم هنوز
اگر چه شدی پیر، پر فیض و روز

پس ای هشتاد‌ساله! به شادی بمان
که نامت بماند به نسلِ جهان

 

شعر نودسالگی 

چو نود سال شد بر سرِ روزگار
تو گنجی شدی در دلِ هر دیار

خدا داده عمری چنین با برکات
که نامت بماند به صد خاطرات

جوانی گذشتی به شور و امید
میانسالی و پیری آمد پدید

کنون نود آمد، زمان صفاست
زمان دعا و زمان وفاست

به لب ذکر یزدان چو پیوسته‌ای
ز غم‌ها و رنج‌ها همه رَسته‌ای

به هر جمع تو پیر داناییی
چراغ ره و رهنماییی

به فرزند و نوه چو بنگری
جهانت شود باغ صد داوری

نتیجه چو بینی به دور و برت
به یادت جوانی فتد در سرت

به هر خنده‌ی کودک، جوان می‌شوی
به مهرت چو خورشید، جان می‌شوی

نه اندوه پیری، نه غصه به دل
که همرنگ عشقی، به صد کار و عمل

به جسم ار شود سست و کم‌جان‌ترت
ولی نور ایمان بود یاورت

به نود، دل آرام‌تر می‌شود
جهانت به مهرت پر از می‌شود

تو چون کوه بر جای و محکم بمان
چراغی برای همه در جهان

به قصه‌گری خوش، دل‌ها ببری
به شعر و دعا، شادی آوری

به نوه نصیحت، به نسل آینده
چراغی شدی بر ره پاینده

به یاد خدا هر نفس بگذران
که اوست پناه تو در این جهان

به هر روز شکر نعیمش بگو
که بخشیده عمری چنین نیک‌خو

نه نود، هراس است و رنج و ملال
که نود، کمال است و گنج کمال

پس ای نودساله! به شادی بمان
که نامت بماند به نسلِ جهان

 

 شعر صدمین سال زندگی 

چو صد سال شد بر سرِ روزگار
تو گنجی شدی بی‌کران و نثار

خدا داده عمری چو یک صد به تو
که نادر بود در جهان این عَطا

به صد، قصه‌ها در دل و جان توست
به هر مجلس، افسانه‌ی کان توست

ز روز جوانی چو طوفان گذشت
میانسالی و پیری‌ات هم گذشت

کنون صدهستی، به عزت تمام
به لب شکر یزدان، به دل احترام

به نوه و نتیجه چو بنگری
تو باغی شدی پرگل و سروری

همه نسل‌ها بر تو فخر آورند
به نام تو، شادی به لب‌ها برند

نه هر کس رسد بر چنین بخت و روز
که صد سال گردد چو خورشید سوز

به جسم ار ضعیفی، چه باک از این؟
که روشن‌تر استت دلِ همچو دین

به هر خنده‌ات خانه گلشن شود
به مهرت دل نسل روشن شود

تو شاهد بر تاریخ یک قرنیی
تو سرمایه‌ی نسلِ بعد از منی

به قصه چو لب وا کنی، دل ربـایی
به هر نوه درسِ حیات بیفـزایی

تو آیینه‌ی صبر و حکمت شدی
تو گنجی ز معرفت و همت شدی

به هر لحظه شکرانه گوی ای حکیم
که صد سال عمری، بود نعم عظیم

نه صد، آخرین گامِ این زندگی‌ست
که آغوش رحمت، در آن بندگی‌ست

تو آماده شو با دل شاد و نور
به دیدار معبود و یار صبور

به یاد خداوند هر دم بخند
که پایان، همان آغازِ پروند

به صد، زندگی عطر دیگر دهد
به جانت صفا و به قلبت مدد

تو هم‌چون درختی شدی صدساله
که سایه فکندی به هر خوش‌حاله

پس ای صدساله! به شادی بمان
که نامت بماند به نسلِ جهان

نتیجه‌گیری

این مجموعه، داستانی است از مسیر زندگی انسان از آغاز کودکی تا صدسالگی. هر دهه، فصل جدیدی از تجربه، رشد و حکمت را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که زندگی، مجموعه‌ای از مراحل است که هر کدام زیبایی و ارزش خود را دارند.

کودکی پر از بازی و کنجکاوی است، نوجوانی مملو از شور و کشف دنیای تازه، جوانی سرشار از امید، تلاش و شکل‌گیری هویت، میانسالی با تجربه و تدبیر، و پیری با حکمت و آرامش. در هر مرحله، اگر انسان به ارزش زمان، مهربانی، دانش و امید توجه کند، زندگی سرشار از معنا، عشق و شادی خواهد شد.

این اشعار، نه تنها برای یادآوری ویژگی‌های هر سن، بلکه برای ایجاد انگیزه، شادی و آگاهی است. هدف آن است که هر خواننده‌ای بتواند در هر مرحله از زندگی، خود را بیابد، مسیر درست را بشناسد و با امید و شادابی به جلو حرکت کند.

زندگی، هدیه‌ای است بی‌نظیر و زمان، ارزشمندترین سرمایه‌ی ماست. با توجه و مراقبت به هر مرحله، می‌توانیم این هدیه را به بهترین شکل استفاده کنیم و نسلی پر از تجربه، مهربانی و امید به دنیا بسپاریم.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
پاسخ به شبهات(۱)

۱. نماز باران و مدیریت آب
✦ درست است که مدیریت علمی منابع آب از وظایف جامعه است. اما دعا و نماز باران، در سنت دینی یک حرکت نمادین و معنوی است، نه جایگزین مدیریت. مشکل وقتی پیش می‌آید که مردم فقط به دعا اکتفا کنند و علم و تدبیر را رها سازند.
۲. دعا در برابر تلاش
✦ در معارف اسلامی، «دعا» مکمل تلاش است، نه جایگزین آن. قرآن می‌فرماید: لیس للانسان الا ما سعی (جز حاصل تلاشش چیزی برای او نیست). پس اگر کسی فقط دعا کند و اهل کوشش نباشد، راه را غلط رفته است.
۳. نذر و نیاز در برابر کار اصولی
✦ نذر، فلسفه‌ی خاص خود را دارد (یاد خدا، انگیزه‌ی خیر). ولی اگر کسی همه مشکلات را به نذر گره بزند و از اصول علمی و عقلانی غافل بماند، در واقع از معنویت سوءاستفاده کرده است.
۴. حسابگری و سرنوشت
✦ علم و محاسبه لازم است. اما ایمان به تقدیر الهی هم به معنای «بی‌عملی» نیست؛ بلکه یعنی انسان تلاش کند و نتیجه را به خدا بسپارد.
۵. قربانی‌کردن گوسفند به جای قربانی‌کردن نفس
✦ در دین، اصل قربانی یادآور قربانی ابراهیم (ع) است؛ نماد تسلیم در برابر خدا. اما عرفای ما گفته‌اند: بزرگ‌ترین قربانی، قربانی‌کردن نفس است. پس نقد درست است: قربانی واقعی باید از هوس و خودخواهی آغاز شود.

۶. آخرت‌طلبی و دنیادوستی
✦ ریا و دنیاپرستی کسانی که شعار آخرت می‌دهند ولی خود دنیادوست‌اند، واقعاً نکوهیده است. قرآن چنین کسانی را علماء سوء می‌نامد.
۷. خمس برای حلال‌سازی مال
✦ خمس و زکات برای پاکسازی مال حلال است، نه برای تطهیر مال حرام. اگر مال از راه نادرست به دست آید، خمس‌دادن آن را حلال نمی‌کند. این نکته‌ی شرعی روشن است.
۸. تقلید و نداشتن شعور
✦ تقلید در مسائل تخصصی امری طبیعی است؛ همان‌طور که در پزشکی یا مهندسی هم از متخصص پیروی می‌کنیم. اما اگر تقلید کورکورانه و بدون فهم باشد، تبدیل به مانع رشد فکری می‌شود.
۹. جهاد در برابر دیپلماسی
✦ اسلام جهاد را فقط آخرین راه دفاعی می‌داند، نه جایگزین عقلانیت و سیاست. ناآگاهی از اصول دیپلماسی و توسل سریع به جنگ، همان چیزی است که به نام دین بدفهمی می‌شود.
۱۰. شعار سعادت در حالی که خود در ذلت‌اند
✦ تناقض بزرگی است: کسی که خودش در فقر و ضعف اجتماعی غوطه‌ور است، نمی‌تواند نسخه‌ی سعادت برای بشر بپیچد مگر این‌که اول خودش را بسازد.
۱۱. تکنولوژی کفار و شیطان
✦ تناقض دیگری: بد دانستن دانش و اختراعات، اما در عمل بهره‌بردن از آن‌ها. نگاه درست این است که علم، علم است؛ بسته به اینکه چگونه و در چه راهی استفاده شود، خیر یا شر می‌شود.
۱۲. مجازات‌های خشن به جای ساختن جامعه
✦ عدالت واقعی ابتدا با فرهنگ‌سازی، آموزش و ساختن زیرساخت‌های سالم تحقق می‌یابد، نه صرفاً با خشونت. دین هم مجازات را آخرین مرحله و برای بازدارندگی می‌داند، نه اصل اداره جامعه.
۱۳. حجاب و مهار چشم
✦ اگر کسی نتواند چشم خود را کنترل کند، مشکل از درون اوست. حجاب فلسفه‌ی دیگری دارد (حفظ کرامت و حدود). اما نباید بهانه‌ای برای ناتوانی مردان در مهار نفس شود.
جمع‌بندی
رهایی با شکستن زندان درون آغاز می‌شود، و تنها بنیان رهایی آگاهی است.
یعنی همه چیز از آگاهی و تربیت نفس شروع می‌شود. دین نیز همین را می‌گوید: قد أفلح من زکّاها (رستگار شد کسی که نفس خود را پاکیزه کرد).

 

سوال:
تفاوت خمس شعبه با خمس قران که خمس را از غنایم جنگی می‌داند چیست؟
جواب

🔹 در قرآن کریم (آیه ۴۱ سوره انفال) فقط یک نوع خمس آمده است:
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ...»
یعنی خمس غنایم جنگی که باید بین این شش گروه تقسیم شود.
🔹 اما در فقه شیعه خمس گسترده‌تر تفسیر شده و شامل پنج شعبه اصلی می‌شود:
۱. غنائم جنگی (آنچه از کفار در جنگ به‌دست آید).
۲. معادن (طلا، نقره، نفت، گاز و …).
۳. گنج (دفینه‌های قدیمی).
4. مال حلال مخلوط به حرام (وقتی راه تفکیک حرام از حلال معلوم نباشد).
5. سود سالانه‌ی کسب و کار (مازاد درآمد بر هزینه‌های سالانه).
🔹 تفاوت اصلی
• قرآن فقط خمس را در غنیمت جنگی ذکر کرده است.
• ولی فقه شیعه (با استناد به احادیث اهل‌بیت (ع)) آن را توسعه داده و پنج شاخه دیگر هم مطرح کرده است.
• بنابراین «خمس قرآنی» محدود به جنگ است، اما «خمس فقهی» شامل تمام درآمدها و اموال خاص می‌شود.
در منابع اهل‌سنت، خمس تقریباً همان است که در قرآن آمده (غنائم جنگی) و  پنج‌گانه ندارد.
در شیعه، بر اساس روایات معتبر از امامان (ع)، خمس به موارد دیگر هم تعمیم یافته و تبدیل به یک منبع اقتصادی برای اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی و معیشت اهل‌بیت پیامبر (ع) شده است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۶/۲۰

 

 


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

پاسخ به شبهات(۲)

باسمه تعالی
پرسش و پاسخ

سوال:
تفاوت خمس شعبه با خمس قران که خمس را از غنایم جنگی می‌داند چیست؟
جواب

🔹 در قرآن کریم (آیه ۴۱ سوره انفال) فقط یک نوع خمس آمده است:
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ...»
یعنی خمس غنایم جنگی که باید بین این شش گروه تقسیم شود.
🔹 اما در فقه شیعه خمس گسترده‌تر تفسیر شده و شامل پنج شعبه اصلی می‌شود:
۱. غنائم جنگی (آنچه از کفار در جنگ به‌دست آید).
۲. معادن (طلا، نقره، نفت، گاز و …).
۳. گنج (دفینه‌های قدیمی).
4. مال حلال مخلوط به حرام (وقتی راه تفکیک حرام از حلال معلوم نباشد).
5. سود سالانه‌ی کسب و کار (مازاد درآمد بر هزینه‌های سالانه).
🔹 تفاوت اصلی
• قرآن فقط خمس را در غنیمت جنگی ذکر کرده است.
• ولی فقه شیعه (با استناد به احادیث اهل‌بیت (ع)) آن را توسعه داده و پنج شاخه دیگر هم مطرح کرده است.
• بنابراین «خمس قرآنی» محدود به جنگ است، اما «خمس فقهی» شامل تمام درآمدها و اموال خاص می‌شود.
در منابع اهل‌سنت، خمس تقریباً همان است که در قرآن آمده (غنائم جنگی) و  پنج‌گانه ندارد.
در شیعه، بر اساس روایات معتبر از امامان (ع)، خمس به موارد دیگر هم تعمیم یافته و تبدیل به یک منبع اقتصادی برای اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی و معیشت اهل‌بیت پیامبر (ع) شده است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۶/۲۰

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

پاسخ به شبهات(۱)

باسمه تعالی

پرسش و پاسخ

سوال

 

*آنانکه مدیریت منابع آب نمیدانند، نماز باران میخوانند*
==≈===================
*آنانکه اهل تلاش نیستند، دعا میکنند*
=≈====================
*آنانکه هیچکاری را درست و اصولی انجام نمیدهند، به نذر و نیاز متوسل میشوند*
======================
*آنانکه علم حسابرسی و حسابگری نمیدانند، همه چیز را کار تقدیر و سرنوشت میدانند*
≈=====================
*آنانکه ناتوانند از اینکه نفس و  هوسهای خود را قربانی کنند، گوسفند بیگناه را قربانی میکنند*
======================
*آنانکه دیگران را به نعمتهای آنچنانی آخرت وعده میدهند، خود دو دستی به بهشت همین دنیا چسبیده‌اند*
===≈==================
*آنانکه مال و اموالشان پاک نیست و از راه درست بدست نیاورده‌اند، خمس میدهند تا مالشان حلال شود*
======================
*آنانکه خود شعور تشخیص و تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری ندارند، مرجع تقلید دارند و تقلید میکنند*
======================
*آنانکه اصول گفتمان سیاسی و اصول دیپلماسی را نمیدانند، جهاد فی سبیل الله میکنند*
======================
*آنانکه خود در ذلت‌بارترین شرایط اجتماعی و اقتصادی زندگی میکنند، داعیه‌ی سعادت و نیکبختی بشر را دارند*
======================
*آنانکه اختراعات کافران را نتیجه‌ی الهامات شیطان میدانند، در وقت لزوم خود بدانها متوسل میشوند*
======================
*آنانکه در ساختن جامعه ای سالم و مدرن و انسانی، نادان و ناتوانند، مجازاتهای اعدام و سنگسار و قطع دست و پا وضع میکنند*
======================
*آنانکه نمیتوانند جلوی بوالهوسی چشمان هرزه‌ی خود را بگیرند، بر زنان حجاب میپوشانند*
======================
*رهایی با شکستن زندان درون آغاز میشود،*
*تنها بنیان رهایی آگاهیست....آگاهی*


پاسخ

۱. نماز باران و مدیریت آب

✦ درست است که مدیریت علمی منابع آب از وظایف جامعه است. اما دعا و نماز باران، در سنت دینی یک حرکت نمادین و معنوی است، نه جایگزین مدیریت. مشکل وقتی پیش می‌آید که مردم فقط به دعا اکتفا کنند و علم و تدبیر را رها سازند.

۲. دعا در برابر تلاش

✦ در معارف اسلامی، «دعا» مکمل تلاش است، نه جایگزین آن. قرآن می‌فرماید: لیس للانسان الا ما سعی (جز حاصل تلاشش چیزی برای او نیست). پس اگر کسی فقط دعا کند و اهل کوشش نباشد، راه را غلط رفته است.

۳. نذر و نیاز در برابر کار اصولی

✦ نذر، فلسفه‌ی خاص خود را دارد (یاد خدا، انگیزه‌ی خیر). ولی اگر کسی همه مشکلات را به نذر گره بزند و از اصول علمی و عقلانی غافل بماند، در واقع از معنویت سوءاستفاده کرده است.

۴. حسابگری و سرنوشت

✦ علم و محاسبه لازم است. اما ایمان به تقدیر الهی هم به معنای «بی‌عملی» نیست؛ بلکه یعنی انسان تلاش کند و نتیجه را به خدا بسپارد.

۵. قربانی‌کردن گوسفند به جای قربانی‌کردن نفس

✦ در دین، اصل قربانی یادآور قربانی ابراهیم (ع) است؛ نماد تسلیم در برابر خدا. اما عرفای ما گفته‌اند: بزرگ‌ترین قربانی، قربانی‌کردن نفس است. پس نقد درست است: قربانی واقعی باید از هوس و خودخواهی آغاز شود.

۶. آخرت‌طلبی و دنیادوستی

✦ ریا و دنیاپرستی کسانی که شعار آخرت می‌دهند ولی خود دنیادوست‌اند، واقعاً نکوهیده است. قرآن چنین کسانی را علماء سوء می‌نامد.

۷. خمس برای حلال‌سازی مال

✦ خمس و زکات برای پاکسازی مال حلال است، نه برای تطهیر مال حرام. اگر مال از راه نادرست به دست آید، خمس‌دادن آن را حلال نمی‌کند. این نکته‌ی شرعی روشن است.

۸. تقلید و نداشتن شعور

✦ تقلید در مسائل تخصصی امری طبیعی است؛ همان‌طور که در پزشکی یا مهندسی هم از متخصص پیروی می‌کنیم. اما اگر تقلید کورکورانه و بدون فهم باشد، تبدیل به مانع رشد فکری می‌شود.

۹. جهاد در برابر دیپلماسی

✦ اسلام جهاد را فقط آخرین راه دفاعی می‌داند، نه جایگزین عقلانیت و سیاست. ناآگاهی از اصول دیپلماسی و توسل سریع به جنگ، همان چیزی است که به نام دین بدفهمی می‌شود.

۱۰. شعار سعادت در حالی که خود در ذلت‌اند

تناقض بزرگی است: کسی که خودش در فقر و ضعف اجتماعی غوطه‌ور است، نمی‌تواند نسخه‌ی سعادت برای بشر بپیچد مگر این‌که اول خودش را بسازد.

۱۱. تکنولوژی کفار و شیطان

 تناقض دیگری: بد دانستن دانش و اختراعات، اما در عمل بهره‌بردن از آن‌ها. نگاه درست این است که علم، علم است؛ بسته به اینکه چگونه و در چه راهی استفاده شود، خیر یا شر می‌شود.

۱۲. مجازات‌های خشن به جای ساختن جامعه

 عدالت واقعی ابتدا با فرهنگ‌سازی، آموزش و ساختن زیرساخت‌های سالم تحقق می‌یابد، نه صرفاً با خشونت. دین هم مجازات را آخرین مرحله و برای بازدارندگی می‌داند، نه اصل اداره جامعه.

۱۳. حجاب و مهار چشم

 اگر کسی نتواند چشم خود را کنترل کند، مشکل از درون اوست. حجاب فلسفه‌ی دیگری دارد (حفظ کرامت و حدود). اما نباید بهانه‌ای برای ناتوانی مردان در مهار نفس شود.

جمع‌بندی

جمله‌ی پایانی این متن درست است:
«رهایی با شکستن زندان درون آغاز می‌شود، و تنها بنیان رهایی آگاهی است.»
یعنی همه چیز از آگاهی و تربیت نفس شروع می‌شود. دین نیز همین را می‌گوید: قد أفلح من زکّاها (رستگار شد کسی که نفس خود را پاکیزه کرد).

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
نامه ای به فرزندان
فرازهایی از نهج البلاغه(۱۴)

 

به نام خدایی که بخشید جان
که جان شد ز انوار او شادمان

 

 

خدایی که بر عرش دارد وقار
به اهل صفا بخشد اسرار یار


 

ستایش مر او را سزا بی‌حدود
که بر بنده‌اش راه رحمت گشود

 

 

درود آن رسول خداوند نور
که آورد بر کفر و ظلمت فتور

 

 

سلام آن امامان اهل یقین
هدایت گر خلق و راه مبین

 

 

علی، آن امامی که دریای نور
ز بخشش فکندست در دل سرور

 

 

وصیت به فرزند دارد چنین
که سازد تو را در جهان بهترین

 

 

ولی در وصیت، به صبر و یقین
پیام خدا را رساند ز دین

 

 

بفرمود: ای جانِ جانان پسر

در این لحظه ها بشنو پند پدر

 

 

شما را وصیت به تقوای حق

به زهد و عبادت، به دریای حق

 

 

سخن حق بگوئید و حق را سزاست

ز باطل به دور و به یزدان تو راست

 

 

به مظلوم یاری نما بی‌دریغ
ستمگر برانداز با عدل و تیغ

 

 

مبادا که غافل شوید از معاد
که فردا حساب است و روزِ جهاد

 

 

جهان، گل‌نمایی‌ست بی‌عطر و بو
که آرد به دل رنج و صد گفت‌وگو

 

 

مبادا به زَینَت فریبی دهد
ز راه حقیقت غریبی دهد

 

 

شما را صبوری وصیت کنم
ره حق و ایمان روایت کنم

 

 

به فرمان حق،  دل به جانان کنید
نه تسلیم ظالم ، نه خسران کنید

 

 

چه حاصل ز کاخی که بر باد شد؟
چه سود از گناهی که فریاد شد؟

 

 

به تقوا شود خانه ای در جنان
که روشن کند جان و دل را چنان

 

 

چو پرهیز، جان را رها می کند
به یاد خدا، دل صفا می‌کند

 

 

علی گفت: دنیا چو زندان ماست

که جنت، به تقوا نمایان ماست

 

مرا این جهان شد به تیغی خراب 
بود زندگانی چو بازی، سراب

 

 

بگفتا: خدا را خدا را نماز
که آن است آیین دین و نیاز

 

 

نماز است ستونی در آئین ما
ره آورد پاکان و میزان ما

 

 


شما را به قرآن سفارش کنم
که بر جان انسان سفارش کنم

 

 

کتاب خدا هست نور و حیات
به جان و به دل می نماید نجات

 

 

بگفتا علی با دلی خون‌فشان
الهی! تویی رحمت بی‌کران

 

 

کنون آخرین پند من بر شما
 به تقوا و ایمان و عدل و صفا

 

 

علی شد شهید ره ایزدی 
که یادش بماند به دل سرمدی
 

 

 

"رجالی" سراید وصیت به نظم
که جان‌ها شود روشن از درک و فهم

 


 

 


 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی نامه ای به فرزندان

در حال ویرایش

وصیت‌نامه‌ی امیرالمؤمنین (ع) به فرزندانش پس از ضربت ابن‌ملجم، در قالب مثنوی حماسی – عرفانی و در حدود ۳۰۰ بیت سروده شود.

امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام، نخستین ایمان‌آورنده به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و یگانه قهرمان میدان‌های جهاد و عدالت، پس از سال‌ها مجاهدت در راه حق، در محراب عبادت به دست شقی‌ترین انسان‌ها، ابن‌ملجم مرادی، ضربت خورد و به شهادت رسید.

در واپسین ساعات عمر شریف، امام علی علیه‌السلام سخنانی به فرزندان خود و به همه‌ی مسلمانان فرمود که آیینه‌ای است از حقیقت ایمان، اخلاق و مسئولیت‌های انسانی. این وصیت‌نامه همچون منشور جاویدان زندگی، انسان را به تقوا، حق‌طلبی، یاری مظلومان، پاسداری از قرآن، پایبندی به نماز و احکام الهی، صله‌رحم، وحدت اجتماعی و دوری از کینه و دشمنی دعوت می‌کند.

منظومه‌ی حاضر، کوششی است در بازسرایی این وصیت‌نامه به زبان شعر فارسی و در قالب مثنوی حماسی، تا پیام‌های آن به شکلی روان، دلنشین و اثرگذار به دل‌ها راه یابد. این اثر در حدود سیصد بیت سروده شده و در هفت بخش اصلی تنظیم گردیده است.

فهرست مطالب

بخش اول: مقدمه (۲۰ بیت)

  • ستایش خداوند متعال
  • درود بر پیامبر اکرم و خاندان پاکش
  • اشاره به ضربت خوردن و شهادت امام علی علیه‌السلام

بخش دوم: سفارش به تقوا و ترک دنیا (۵۰ بیت)

  • تقوا به عنوان اساس ایمان
  • زهد در دنیا و بی‌اعتباری مال و مقام
  • یاری مظلومان و عدالت‌خواهی

بخش سوم: سفارش به نماز، قرآن و احکام الهی (۶۰ بیت)

  • نماز به عنوان ستون دین
  • سفارش به تلاوت و عمل به قرآن
  • توصیه به روزه، حج، زکات و جهاد

بخش چهارم: سفارش‌های اجتماعی و اخلاقی (۶۰ بیت)

  • توجه به همسایگان
  • حمایت از یتیمان و مستمندان
  • رعایت حقوق زنان
  • اتحاد و صله‌رحم

بخش پنجم: سفارش به محبت اهل‌بیت و اصحاب پیامبر (۴۰ بیت)

  • احترام به خاندان پیامبر
  • پرهیز از ستم به آنان
  • یاد و حرمت اصحاب راستین رسول خدا

بخش ششم: تأکید بر اصلاح ذات‌البین و وحدت امت (۴۰ بیت)

  • دعوت به همدلی و آشتی
  • پرهیز از اختلاف و تفرقه
  • ارزش والای وحدت مسلمانان

بخش هفتم: وصیت درباره قاتل (ابن‌ملجم) (۳۰ بیت)

  • نهی از انتقام‌جویی فراتر از حق
  • تأکید بر قصاص عادلانه
  • پایبندی به اخلاق نبوی حتی در برابر دشمن
  • ساختار پیشنهادی منظومه (۳۰۰ بیت مثنوی)
  1. مقدمه (۲۰ بیت)

    • ستایش خداوند
    • درود بر پیامبر اکرم (ص) و خاندانش
    • اشاره به شهادت قریب‌الوقوع امام علی (ع)
  2. سفارش به تقوا و ترک دنیا (۵۰ بیت)

    • تأکید بر حق‌گویی، عمل برای آخرت
    • بی‌اعتباری دنیا
    • یاری ستمدیدگان
  3. سفارش به نماز، قرآن، و احکام الهی (۶۰ بیت)

    • نماز به‌عنوان ستون دین
    • سفارش به قرآن
    • روزه، زکات، حج، و جهاد
  4. سفارش‌های اجتماعی و اخلاقی (۶۰ بیت)

    • همسایگان
    • یتیمان
    • زنان
    • فقیران و مستمندان
    • صله‌رحم و اتحاد
  5. سفارش به محبت اهل‌بیت و اصحاب پیامبر (ص) (۴۰ بیت)

    • احترام به اهل‌بیت
    • پرهیز از ستم به آنان
    • یاد اصحاب پیامبر
  6. تأکید بر اصلاح ذات‌البین و وحدت امت (۴۰ بیت)

    • نهی از اختلاف
    • دعوت به همدلی و همبستگی
    • ارزش آشتی دادن میان مردم
  7. بخش پایانی: وصیت درباره قاتل (ابن‌ملجم) (۳۰ بیت)

    • نهی از کشتار دسته‌جمعی
    • تأکید بر قصاص عادلانه بدون مثله
    • یادآوری اخلاق نبوی

نمونه آغاز (چند بیت):

به نام خدایی که جان آفرید
به هر ذره‌ای شور ایمان دمید

خدایی که آیات قرآن ز اوست
جهان تا ابد در چراغش نکوست

درود آن رسول امین خدا
که شد دین حق از وجودش به پا

سلام آن امامان راه یقین
که بر خلق بستند درهای چین

کنون در بستر، علی مرتضی
به فرزند گوید سخن چون نوا

وصیت کند با دل خون‌فشان
که ای نوگلان به دین و جهان...

بخش اول

۱. به نام خدایی که جان آفرید
۲. به هر ذره‌ای نور ایمان دمید

۳. خدایی که بر عرش دارد کمال
۴. ز حکمت دهد بر دل اهل حال

۵. به فرمان او شد فلک در مدار
۶. به عدلش زمین گشت پر افتخار

۷. ستایش مر او را سزا بی‌حدود
۸. که بر بنده‌اش راه رحمت گشود

۹. درود آن رسول خداوند نور
۱۰. که آورد بر کفر و ظلمت فتور

۱۱. سلام آن امامان پاک نهاد
۱۲. که بر عالمین رهنمایند و داد

۱۳. علی، آن امامی که بحر کرم
۱۴. به یک ذره‌اش شد جهان در حَکَم

۱۵. کنون در بستر به خون مبتلاست
۱۶. وصیت به فرزند خود بر ملاست

۱۷. که از تیغ زهرآگن شومِ لئیم
۱۸. شده پیکر شاه مردان دو نیم

۱۹. ولی در وصیت، به صبر و یقین
۲۰. رساند پیام خدا در زمین

 بخش دوم: سفارش به تقوا و ترک دنیا (۲۱–۷۰)

۲۱. بفرمود: ای جانِ جان، ای پسر
۲۲. تو را می‌دهم پند آخر به سر

۲۳. شما را وصیت به تقوای حق
۲۴. که آن است سرمایه‌ی راه و دق

۲۵. مبادا به دنیا دل آویزید
۲۶. که چون سایه روزی ز هم گریزید

۲۷. نه اندوه خورید از آن‌چه گذشت
۲۸. نه شادی کنید از زر و فرّ و پشت

۲۹. به حق گویید و به حق ره برید
۳۰. ز باطل همه پای در بر گیرید

۳۱. به مظلوم یاری رسانید زود
۳۲. ستمگر به تیغ عدالت زدود

۳۳. مبادا به دنیا فریبت دهند
۳۴. که با رنگ و بو جان غریبت دهند

۳۵. جهان جز سراب و فریب و هوس
۳۶. نیرزد به یک قطره اشک نفس

۳۷. مبادا که غافل شوید از معاد
۳۸. که فردا حساب است و روزِ جهاد

۳۹. شما را وصیت کنم بر صبور
۴۰. که صبر است فتح درِ هر عبور

۴۱. نه ظلم کنید و نه تن در دهید
۴۲. به فرمان حق ره به منزل برید

۴۳. به کار آخرت همّت آورید
۴۴. که دنیا چو خوابی‌ست، بیدار شوید

۴۵. چه حاصل ز کاخی که بر باد شد؟
۴۶. چه سود از گناهی که بنیاد شد؟

۴۷. به تقوا خری خانه‌ای در جنان
۴۸. که پاینده باشد به فضل خدای

۴۹. به پرهیز، دل را صفا می‌دهید
۵۰. به ذکر خدا جان رها می‌دهید

۵۱. مبادا فراموش گردد شما
۵۲. که تقواست سرمایه‌ی جان‌ها

۵۳. علی گفت: دنیا چو زندان ماست
۵۴. به تقوا ره جنّتِ جاودان است

۵۵. مبادا که مغرور زر و گهر
۵۶. فراموش سازد شما را، پسر

۵۷. که زر ماندنی نیست جز نام نیک
۵۸. به تقواست راه سعادت، دقیق

۵۹. مرا این جهان شد به تیغی خراب
۶۰. ولی می‌روم شاد در فتح باب

۶۱. شما را وصیت کنم ای عزیز
۶۲. که جز بر خدا نیست هرگز پَریز

۶۳. نه مال و نه جاه و نه فرزند و زن
۶۴. رهاند تو را چون شوی در کفن

۶۵. عمل گر نکو باشدت رستگاری
۶۶. وگر نه بود در جهان شرمساری

۶۷. چه نیکوست تقوا، چه خوش راه اوست
۶۸. که بر نفس امّاره برتر ز دوست

۶۹. شما را وصیت کنم تا ابد
۷۰. که تقواست سرمایه‌ی روزِ خرد

 بخش سوم: سفارش به نماز، قرآن و احکام الهی 

۷۱. بگفتا: خدا را خدا را! نماز
۷۲. که آن است آیین دین و نیاز

۷۳. مبادا رها گردد این کار پاک
۷۴. که بی‌نماز است دل بی‌بهاک

۷۵. نماز است ستون همه دین ما
۷۶. ره آورد پاکان و آیین ما

۷۷. شما را به قرآن وصیت کنم
۷۸. که بر جان شماست، حقیقت علم

۷۹. مبادا که در کار بر جا بماند
۸۰. و بیگانه در فهم او پیش راند

۸۱. کتاب خدا هست نور و حیات
۸۲. به جان و دلتان، دهد ره نجات

۸۳. خدا را خدا را! زکات است فرض
۸۴. که آتش کند خامُش اندر فرَض

۸۵. مبادا ز روزه غفلت کنید
۸۶. که در دوزخ از شعله رحمت شوید

۸۷. رمضان است ماه خداوندگار
۸۸. رهاند شما را ز آتش، به کار

۸۹. حج و جهاد است بر خلق دین
۹۰. به مال و به جان و زبان بر یقین

۹۱. مبادا که این‌ها شود بی‌اثر
۹۲. که باشد شما را خسران و ضرر

۹۳. وصیّت کنم با شما ای عزیز
۹۴. به احکام یزدان، ره رستخیز

۹۵. مبادا فراموش گردد شما
۹۶. کتاب خدا، روزه و صوم و دعا

۹۷. به تقوا و ایمان بود راه نیک
۹۸. به قرآن بود جاودان آب و نیک

۹۹. اگر با شما این وصایا به دل
۱۰۰. رساند، رسد نور حق بی‌زَوال

 بخش چهارم: سفارش‌های اجتماعی و اخلاقی 

۱۰۱. خدا را خدا را! به یتیمانِ خویش
۱۰۲. که نان‌شان دهید از دل پر ز بیش

۱۰۳. مبادا گرسنه بمانند زار
۱۰۴. که بر دوش تو آید آتش، به بار

۱۰۵. خدا را خدا را! به همسایگان
۱۰۶. که از عهدة آن نتوانید برهان

۱۰۷. رسول خدا بارها گفت به ما
۱۰۸. که حقِّ همسایه بگیرید به جا

۱۰۹. چنان پند داد آن رسول امین
۱۱۰. که گویی دهد میراث از سهم دین

۱۱۱. خدا را خدا را! به مستضعفان
۱۱۲. که سرمایه‌اند از برای جهان

۱۱۳. مبادا که غافل شوید از فقیر
۱۱۴. شریکش کنید اندر این دار و دیر

۱۱۵. خدا را خدا را! به زن، همسران
۱۱۶. که آخر سفارش بد از مهر جان

۱۱۷. رسول خدا گفت با جان پاک
۱۱۸. که با زن مدارا کنید، ای ملاک

۱۱۹. خدا را خدا را! به اهل صِله
۱۲۰. بریدن ز اقوام نبودت دِله

۱۲۱. که هر کس کند قطع رحم، خوار شد
۱۲۲. ز درگاه یزدان، دلش تار شد

۱۲۳. به نیکی وصیت کنم با شما
۱۲۴. که بر دشمنان هم ببخشید خطا

۱۲۵. مبادا شود دل به کینه اسیر
۱۲۶. که رحمت بر آید ز عفو و غفیر

۱۲۷. دل آینه‌ی حق بود بی‌غبار
۱۲۸. مبادا شود تیره از کین و بار

۱۲۹. شما را وصیت کنم، ای پسر
۱۳۰. به احسان کنید از سرِ دادگر

۱۳۱. به یاران ضعیف دست یاری دهید
۱۳۲. به نیکان ره دوستی بگزید

۱۳۳. مبادا که خون بی‌گناهی ریزید
۱۳۴. که خود در جهنم به سختی خیزید

۱۳۵. وصیت کنم بر شما با یقین
۱۳۶. که تقوا بود مایه‌ی جان و دین

۱۳۷. مبادا شود عمرتان بی‌ثمر
۱۳۸. به رحمت روید سوی دارِ دگر

۱۳۹. علی گفت با آهی از عمق جان
۱۴۰. شما را وصیت کنم بر جنان

 بخش پنجم: سفارش به محبت اهل‌بیت و اصحاب پیامبر 

۱۴۱. خدا را خدا را! به اهل‌بیت
۱۴۲. که بر دین حق‌اند نوری ز زیت

۱۴۳. مبادا به آنان ستم روا دارید
۱۴۴. ز خطّ رسول خدا وا مَدارید

۱۴۵. خدا را خدا را! به آل نبی
۱۴۶. که سرمایه‌ی دین و ایمان، هبی

۱۴۷. اگر یاریِ ایشان کنید از دلتان
۱۴۸. بمانید همیشه به عزّ و شرفان

۱۴۹. خدا را خدا را! به اصحاب خیر
۱۵۰. که کردند بر دین حق ره‌سپیر

۱۵۱. مبادا که یاد ایشان نبرید
۱۵۲. که جان‌ها به راه خدا بر سپردید

۱۵۳. صحابه چراغ ره دین شدند
۱۵۴. به خون خویش، پاسدار آیین شدند

۱۵۵. به هر کس وفادار ماندید، مرید
۱۵۶. ولی بر نفاق و دروغ و مَرید

۱۵۷. خدا را! مبادا به کفر و هوی
۱۵۸. بگردید از آیین ختمِ نبی

۱۵۹. وصیت کنم با شما در حضور
۱۶۰. که بر حبّ آل پیمبر صبور

۱۶۱. محبت به آل رسول خدا
۱۶۲. بود شرط ایمان و جان با صفا

۱۶۳. مبادا شود دین شما بی‌ولی
۱۶۴. که بی‌راه گردد دل از منجلی

۱۶۵. علی گفت: این نور بر جان زنید
۱۶۶. که بر حبّ آل است، ایمان بُوید

۱۶۷. شما را به یاری این خاندان
۱۶۸. وصیت کنم با دلی آسمان

۱۶۹. که بی‌دوستی‌شان رهی نیست هیچ
۱۷۰. که بی‌نورشان شب بُود بی‌پریچ

 بخش ششم: اصلاح ذات‌البین و وحدت امت 

۱۷۱. وصیت کنم با شما ای رَهان
۱۷۲. به اصلاح مردم، رهی جاودان

۱۷۳. که گفتم ز احمد شنیدم عیان
۱۷۴. که بهتر ز هر کار، اصلاح جان

۱۷۵. نماز و زکات ار چه باشد عظیم
۱۷۶. ولی صلح مردم بود برترین

۱۷۷. مبادا به کین و نزاعی روید
۱۷۸. که بر خویش، در فتنه و شر شوید

۱۷۹. یکی باشید اندر ره اتحاد
۱۸۰. که تفرقه آوردتان انهدام

۱۸۱. مبادا شود جمعِ امت غمین
۱۸۲. ز دشمن چو بینید تفرقه‌بین

۱۸۳. وصیت کنم با شما بر صفا
۱۸۴. که با هم دلتان باشد از یک خدا

۱۸۵. نه کینه، نه نفاق، نه بُغض و جدال
۱۸۶. که این است بنیادِ هر افتضال

۱۸۷. شما را وصیت کنم بر کرم
۱۸۸. که با هم بمانید چو نور و علم

۱۸۹. اگر با برادر خطایی رسید
۱۹۰. به عفو و گذشتن، رهی بسپرید

۱۹۱. به هم دوستی، بر ره حق روید
۱۹۲. که در سایه‌ی رحمت یزدان شوید

۱۹۳. یکی ره، یکی دل، یکی فکر، هم
۱۹۴. که این است آیینِ ایمان و غم

۱۹۵. مبادا به دنیا شود جان فریب
۱۹۶. که در تفرقه، دین شود بی‌نصیب

۱۹۷. وصیت کنم با شما در وصال
۱۹۸. به یاری کنید اهل ایمان و حال

۱۹۹. که هر کس کند ترک صلح و وداد
۲۰۰. شود خوار و سرگشته در روزِ داد

 بخش هفتم: وصیت درباره‌ی قاتل 

۲۰۱. علی گفت: ای قوم، ای خاندان
۲۰۲. مبادا ز خون من آید زیان

۲۰۳. مبادا به خشم و به کینه ز دین
۲۰۴. درآیید و خون ریزید بر زمین

۲۰۵. که من کشته‌ی تیغ یک مردِ شوم
۲۰۶. نه خون همه شام و کوفه، تموم

۲۰۷. اگر من شدم کشته از زهر تیغ
۲۰۸. مکنید ستم بر کسی بی‌دریغ

۲۰۹. مبادا بکشید گروهی ز کین
۲۱۰. که با خون من نیست این راه دین

۲۱۱. جز آن مرد، قاتل، سزاوار کیفر
۲۱۲. مبادا شود بیش از اندازه، دیگر

۲۱۳. اگر ماندم و زنده باشم هنوز
۲۱۴. خودم دانم او را به حکمِ فروز

۲۱۵. و گر رفتم از این جهانِ فریب
۲۱۶. شما قصه را بر عدالت برید

۲۱۷. یکی ضربه زد، جز یکی ضربه نه
۲۱۸. مکنید ستم، فتنه‌انگیزی مَه

۲۱۹. مبادا کنیدش به مثله و زجر
۲۲۰. که باشد خلاف رسول و سِفر

۲۲۱. شنیدم ز ختمِ رسول امین
۲۲۲. که مثله حرام است بر هر زمین

۲۲۳. اگر دشمنی کرد با تیغ و کین
۲۲۴. شما عدل گیرید، باشید چنین

۲۲۵. علی گفت: ای فرزندان و یار
۲۲۶. مبادا کنید از خشم، کار

۲۲۷. که هر کس کند جور در خون من
۲۲۸. به دوزخ رود با گناه و مهن

۲۲۹. خدا را، خدا را! به عدل آرید
۲۳۰. به حقِّ شریعت قضا رانید

۲۳۱. اگر زنده باشم کنم خود حساب
۲۳۲. وگر نه، شما بر عدالت شتاب

۲۳۳. ولی یک تن است آن‌که خونم بریخت
۲۳۴. به او کیفرش را روا دارید بیخت

۲۳۵. مبادا بریدن ز جانش کنید
۲۳۶. که این کار، از شرع بیرون بُوید

۲۳۷. به یک ضربه، آن هم چو زد بر تنم
۲۳۸. مکافات گردد، به حق، روشنم

۲۳۹. وصیت بدین کار کردم شما
۲۴۰. که عدل است راه نبی در جزا

 بخش هشتم: دعای پایانی امام 

۲۴۱. سپس رو به یزدان نمود آن امام
۲۴۲. که شد بر لبش ذکر حق، دم به دم

۲۴۳. بگفتا: الهی! به تو جان سپار
۲۴۴. تویی یار من در همه روزگار

۲۴۵. خدایا! مرا از خطاها ببخش
۲۴۶. ز عصیان و تقصیر، بر من مکش

۲۴۷. خدایا! مرا همدم احمدت
۲۴۸. رسان در بهشت از کرم، رحمتت

۲۴۹. به جان رسول و به نور وصی
۲۵۰. به حق حسن، آن ولی نبی

۲۵۱. به خون شهیدان، به یاران حق
۲۵۲. به قرآن روشن، به ذکر مطلق

۲۵۳. مرا بگذر از هر خطا و گناه
۲۵۴. رسانم به فیضت، در آن بارگاه

۲۵۵. خدایا! حسین است پسری جوان
۲۵۶. نگه‌دار او را در این زندگان

۲۵۷. به زهرای اطهر رسان رحمتی
۲۵۸. به فرزند او ده کرامت‌مَتی

۲۵۹. خدایا! شفیعان روز جزا
۲۶۰. نبی و وصی‌اند و این اولیا

۲۶۱. مرا در بهشت اندرون جای ده
۲۶۲. ز آتش، ز دوزخ، رهایی بده

۲۶۳. الهی! تویی مالک روز دین
۲۶۴. به رحمت تو امید دارم یقین

۲۶۵. به حق پیمبر، به قرآن پاک
۲۶۶. ز ما در گذر، ای خداوند خاک

۲۶۷. علی گفت با دیده‌ی خون‌فشان
۲۶۸. الهی! تویی رحمت بی‌کران

۲۶۹. اگر در رهت جان کنم فانی‌ام
۲۷۰. یقین دان که راضی به این جانی‌ام

 بخش نهم: خاتمه‌ی حماسی – عرفانی 

۲۷۱. کنون آخرین پند من این شما
۲۷۲. به تقوا و ایمان ببندید پا

۲۷۳. مبادا به دنیا فریبنده دل
۲۷۴. ببندید و مانید در خون و گل

۲۷۵. ره راست یزدان است و بس
۲۷۶. مبادا برید از طریق نفس

۲۷۷. وصیت کنم بر شما بار دیگر
۲۷۸. به قرآن و احکام شرعِ منوّر

۲۷۹. وصیت کنم بر نماز و قیام
۲۸۰. که باشد طریق شرف، در نظام

۲۸۱. وصیت کنم بر جهاد و ثبات
۲۸۲. که باشد ره دین، ره خوش نجات

۲۸۳. وصیت کنم بر صفای قلوب
۲۸۴. که گردد دل مؤمنان، عین خوب

۲۸۵. یکی باشید اندر ره اتحاد
۲۸۶. که تفرقه آرد هلاک و فساد

۲۸۷. مبادا که دشمن بخندد به ما
۲۸۸. یکی دل شوید در ره کبریا

۲۸۹. وصیت کنم بر کرامت، یقین
۲۹۰. که رحمت بود بر شما در زمین

۲۹۱. علی گفت و پایان سخن را رسید
۲۹۲. به اشک از دو چشمش روان شد نوید

۲۹۳. بگفتا: وداع ای پسران و تبار
۲۹۴. که دیگر نبیند شما را، نگار

۲۹۵. مرا زود در جوار حق جایگاه
۲۹۶. شما را وصیت بر ایمان و راه

۲۹۷. اگر ماندم و گر شدم سوی حق
۲۹۸. به تقوا بمانید، رهین صدق

۲۹۹. علی شد شهید از ره ایزدی
۳۰۰. بماند وصیت به جا تا ابدی

 

نتیجه‌گیری

وصیت‌نامه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از ضربت ابن‌ملجم، نه تنها سخن یک پدر دلسوز به فرزندانش است، بلکه پیامی جهانی و جاودان برای همه‌ی نسل‌هاست. امام در واپسین ساعات حیات، همان‌گونه که در سراسر زندگی‌اش عمل کرده بود، بار دیگر بر تقوا، عدالت، یاری مظلومان، و پیروی از قرآن و سنت پیامبر تأکید فرمود.

او در سخنان خود نشان داد که حتی در لحظه‌ی شهادت نیز، دلش سرشار از مهر و شفقت بر امت است و نگاهش به آینده‌ی اسلام و بقای حقیقت دوخته شده است. در این وصیت، بیش از هر چیز، روح آرامش، گذشت و انسانیت دیده می‌شود؛ چرا که امام حتی درباره‌ی قاتل خویش نیز توصیه به عدالت و پرهیز از انتقام فرمود.

این سخنان آینه‌ی تمام‌نمای رسالت علوی است:
زندگی برای خدا، مرگ در راه خدا، و دعوت همیشگی به حق، راستی، تقوا و محبت. اگر امت اسلامی به این وصایا گوش فرا دهد، رستگاری دنیا و آخرت نصیب او خواهد شد، و اگر از آن غفلت ورزد، دچار تفرقه و خسران خواهد گشت.

بدین‌سان، وصیت‌نامه‌ی امام علی علیه‌السلام چراغی است فروزان بر سر راه همه‌ی انسان‌ها؛ چراغی که خاموشی ندارد و هر دلی که آن را بپذیرد، در مسیر هدایت و سعادت گام خواهد نهاد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی