رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات زهد


زهد(۱)
دنیا که چو بازی و خیال است، ببین
بر مال و منال، آن ملال  است، ببین
فرمود نبی که زاهد آن است که دل
جز بر ره حق، در وصال است، ببین

 


زهد (۲)
دلت بر سوی حق پیوسته گردان

به دنیا دل نهادن، هست خسران
ز دنیا بهره گیر و دل مکن ریش

که راه زاهدان باشد ز قرآن


زهد(۳)
این خاک و طلا فریب‌کار است،  ببین
در دام هوس تو را چه خوار است، ببین
فرمود امام: جان تقوا زهد است
بر غیر خدا دلت چه کار است، ببین

 


زهد (۴)
دنیا ز فریب پر نشان است ، ببین
این ملک پر از حسرت جان است، ببین
فرمود نبی: زاهد آن کس باشد
راهش به رضای حق عیان است، ببین

 


زهد(۵)
هر چیز که در جهان بود، در گذر است
هر مال و منال، همچو خاکی، به سر است
آن کس که ز زهد، می کند روشن دل
گوید که جهان، سراب و وهمی دگر است

 

زهد(۶)

دل بر سر زلف این جهان نتوان بست
در زرق و فریب او مکان نتوان بست
هر کس که ز نور حق نشان یافته است
دل جز به حقیقتی امان نتوان بست


زهد(۷)
این عمر که چون موج روان است، ببین
هر لحظه چو بادی، گران است، ببین
فرمود خدا که آخرت پاینده است
دنیا چو سراب است و فسان است، ببین

 


زهد(۸)
دنیا همه بازیچه و خواب است، ببین
چون سایه پی روز شتاب است، ببین

دنیای دگر بهتر از این عالم خاکی است
این گفته ز حق، بی‌حساب است، ببین

 


زهد(۹)
دنیا همه نقش است، بر آیینه ی  وهم
هر رنگ که بینی، همه در پرده ی غم
آن کس که ز زهد می رود سوی خدا
هر لحظه رساند ز خدا، عفو و کرم

 


زهد(۱۰)
این باغ جهان که پر جلا است، ببین
بر شاخه ی آن که بی‌وفا است، ببین
ان کس که جهان را گذری می داند
گوید که جهان نقش فنا است، ببین

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

مجموعه رباعیات خیر خواهی

 

خیرخواهی (۱)

خیرخواهی، چراغ شب‌روان است
رهی روشن به سوی بی‌کران است
که هر دل از صفا لبریز گردد
رسد بر جان جانان، شادمان است


خیر خواهی(۲)
به نیکی کن تو با دل‌های غمگین
ببخشا روح را از بار سنگین
که در خیر است راه قرب یزدان
مسیر عاشقی بر ماست، آیین

 


خیر خواهی(۳)
دل از خیر و عمل زیبا شود پاک
جهان روشن شود از نور افلاک

هر آن کس شامل خیر است و انصاف
بود در نزد یزدان پاک و بی باک

 


خیر خواهی(۴)
جهان آباد گردد از سخاوت
که نیکی‌ کن سزاوار سعادت
ببخش از آنچه داری بر خلایق
به درگاه خدا باشد عبادت

 


خیر خواهی(۵)
ز خیرخواهی جهان را سبزتر کن
دل از نور الهی شعله‌ور کن
که هر ذره نشان حق تعالی است
به نیکی راه او را مختصر کن

 


خیر خواهی(۶)
جهان لبریز مهر و خیر یزدان
بماند جاودان در روح انسان
اگر خواهی جمال حق تعالی
برآر از دل، صفای حق نمایان

 


خیر خواهی(۷)
دل از مهر حقایق نور گیرد
ره قرآن ز حق، دستور گیرد
به هر کس خیر بنمائی شب و روز
بدان نیکی ز خالق نور گیرد

 


خیر خواهی(۸)
ز خیر و عشق کن دنیای خود پاک
خدا خواهد تو را در لطف و افلاک
بپاش آن مهر را چون دانه‌ای ناب
برویان عشق حق را در دل خاک

 


خیر خواهی(۹)
بخوان بر خلق، عشق و مهربانی
که باشد نزد حق، آن جاودانی
تو نیکی کن به خلوت یا به ظاهر
که نیکی ماند از تو هر زمانی

 


خیر خواهی(۱۰)
دل از نیکی شود لبریز، روشن
چراغ خیر باشد بر دل و تن
ز گفتار و عمل نیکی نمائید
که نور حق بتابد بر تو ایمن

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات فداکاری


فداکاری(۱)
فداکاری به سوی حق و نور است
دل عاشق  ز آن غرق  سرور است
خوشا آنان که در راه سعادت
تمنای وصال و در  حضور است

 

باسمه تعالی
فداکاری(۲)
فداکاری به راه مال دنیا
شود موجب تو را پاداش بالا
به درگاه خدا یابی سعادت
که باشد جاودان، زیبا و اعلا

 

 

 

باسمه تعالی
فداکاری(۳)
فداکاری بود چون چشمه‌ی نور
دل پاک است غرق نور و پر شور
که شکر ایزدی افزون کند مال
دل عاشق شود از نور مسرور

 

باسمه تعالی
فداکاری (۴)
فداکاری نشان زهد و تقواست
رسیدن بر خدا و عشق والاست
هر آن‌کس پیشه سازد این عمل را
رضای حق بود او را عطا هاست

 

باسمه تعالی
فداکاری(۵)
فداکاری سبب گردد فزونی
ز رحمت می دهد عشقی درونی
عطا گردد عنایات الهی
صفای جان بود عشق و سکونی

 

 

باسمه تعالی
فداکاری(۶)
فداکاری نما،  در یاد گیری
اگر چه در میان سالی و پیری
بیفزا علم و دانش، معرفت را
که باشد ره به سوی رستگاری

 

باسمه تعالی
فداکاری(۷)
فداکاری به راه حق، شهادت
سبب گردد تعالی و سعادت
در این ره جان به جانان می سپاری
نظیر کربلا و راه عصمت

 

باسمه تعالی
فداکاری به تسلیم و رضایت
رسیدن بر خدا و هم حقیقت
فدا گردی در این ره، جاودانی است
حقیقت، نور و وصلِ بی‌نهایت

 

باسمه تعالی
فداکاری(۹)
فداکاری و ایثار و شهادت
به تسلیم است و تهذیب و عنایت
پذیرش بر اساس عشق و دانش
بهایش اجر یزدان تا قیامت

 

باسمه تعالی
فداکاری(۱۰)
فدا کاری فنا در عشق یزدان
فدای حق تعالی ، مرد میدان
مداوم ذکر او گویی شب و روز
به دل نور خدا، قرآن تابان

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات محبت


محبت(۱)
دل چون ز محبت خدا سر شار است
چون مرغ چمن بسوی حق و یار است
هر کس که به عشق حق بیاراست دلش

درد دل و غم رهید و با دلدار است


محبت(۲)
دلی دارم روان  در سوی یزدان
رهی پویم به سوی جان جانان
زتو، عشق و صفای دل بخواهم
که جانم را کنی پر شور و غلیان


محبت(۳)
دل شود آرام با حب خدا
می شود همگام با عشق ولا
هر که دارد بهره ی از عشق هو
می رسد بر کوی یزدان ، هر کجا


محبت(۴)
محبت شعله‌ای از نور جانان
بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
هر آن کس پا نهد در وادی عشق
شود روشن دلش از نور یزدان


رحمت(۵)
محبت ره دل به سوی خداست
شروع سفر سوی نور ولاست
برد هر کسی از خدا عشق خود
که این عشق راهی به دارالشفاست


محبت(۶)
دل عاشق به عشق حق روان است
به سان چشمه ی جوشان عیان است

فروغ  عشق حق بر جان خوبان

نشان عشق در دل جاودان است


محبت(۷)
هر دل که ز عشق حق، چراغانی  کرد
در سایه‌ی لطف حق ، گلستانی کرد
بی‌مهر تو دل چو شوره‌زاری خشک است
با مهر تو باغ، لاله‌ افشانی کرد


محبت(۸)
ای مهر تو، چشمه‌ی حیات ابدی
بر ما بنما لطف ،تو یار و مددی
هر جا که محبت خدا جاری شد
در محضر حق نگر، ز نور صمدی


محبت(۹)
ای مهر تو گرم‌تر ز خورشید و قمر
عشق تو دلیل ماندگاری است بشر
هر دل که به نور تو شود روشن‌تر
در پرده‌ی عشق تو کند عمر به سر


محبت(۱۰)
محبت ز دل خسته شرار افشاند
در باغ وجود، گل به بار افشاند
هر کس که به مهر او بیاراید دل
گویا که ز جان غم به کار افشاند

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات مسئولیت پذیری


مسئولیت(۱)
حق گفت: که زندگی سراسر تکلیف
بر دوش تو باشد ز وفا، هر تحریف
مسئول تویی که نزد حق گوئی حق
اعمال تو گردد به قیامت تعریف


مسئولیت(۲)
هر کس که به حق خویش آگاه شود
هر لحظه ز فیض حق همراه شود
مسئول شود به بندگی در همه عمر
هر گز نکند گناه و گمراه شود


مسئولیت(۳)
مسئول توئی بر عمل خویش هر آن
بر دوش تو عهدی ازلی بود به جان
بر خویش نظر کن که بیابی خود را
از فضل خدا شود شفاعت آسان

 


 

مسئولیت(۵)
بار سنگین به دوش تو و ماست
دست یابی به حقیقت، بر پاست
هر کسی پاسخ اعمال ببیند روزی
لطف حق بر همه و در دلهاست

 

مسئولیت (۶)

بار سنگین امانت نتوان خویش کشید
با عنایات الهی بتوان بیش کشید
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
این امانت به خلایق ز ما پیش کشید

 

 


مسئولیت (۷)
مسئول شدی به نعمت بی‌پایان
حق را بشناس و مرو در نسیان
در بندگی‌ات ره ادب پیشه نما
تا دور شوی ز هر گناه و طغیان

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۸)
مسئول عملکرد خطا انسان است
در نزد خدا، هر عملی اذعان است
هرکس که به عهد بندگی کرد وفا
او مظهر عدل و حق و هم ایمان است

 

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۹)
هر لحظه دلت به نور حق بیدار است
در عشق خدا، راز دل و اسرار است
خود را به امانت خداوند سپار
این عهد تو، آینهٔ هر رفتار است

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۱۰)
هر لحظه که بگذرد ز عمرت آسان
بر توست حساب در قیامت، انسان
مسئول تو هستی ز گفتار و عمل
تا در برِ حق رَسته شوی از خسران

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات کرامت


کرامت (۱)
کرامت نشانِ مقام بشر،
که از لطف حق می‌نهد، تاج سر.
هر آن کس که در کار نیکی کند،
به درگاه داور شود دادگر


کرامت(۲)
کرامت ز ایمان بود در مقام،
چراغی که روشن شود صبح و شام.
هر آن کس که دل را به حق وا نهد،
شود نزد خالق عزیز و گرام


کرامت(۳)
کرامت همان گوهری بی‌بدیل،
که عاشق بود در ره حق  دلیل.
هر آن کس ز دنیا گذر کرده است،
کرامت بود زینت جان، جمیل


کرامت(۴)
کرامت ز عشق است، نه سیم و زر
که آن هدیه‌ای از خدا بر بشر.
هر آن دل که از بند دنیا رهید،
بیابد درونش بهشتی دگر.


کرامت(۵)
کرامت نسیمی ز باغ وصال،

به دل می‌نهد شوق  یزدان، جمال

هر آن کس ز جان سوی حق دل سپرد
سزاوار وصل است و روی و کمال


کرامت(۶)
کرامت رهی  سوی قرب خدا،
که دل در حضورش شود بی‌ریا.
هر آن کس که تهذیب دارد به دل
نهد پای در وادی کبریا


کرامت(۷)
کرامت چراغی است بر شام دل،
رهی پر ز امید و آرام دل.
هر آن کس که پیمان ببندد ز عشق
سزاوار  رحمت بود، جام  دل


کرامت(۷)
دل را به عنایت و کرامت باید،
از چشمه‌ی عشق حق حکایت باید.
هر کس که ره صدق و صفا پیشه  نمود
در سایه‌ی لطف حق سعادت باید.


کرامت(۹)
هر کس که ره کرامت آغاز نمود
دروازه‌ی لطف  ازلی باز نمود
با مهر و صفا و پاکی روح و روان
پایان غم و رنج خود آواز نمود


کرامت (۱۰)
هر کس که ز مهر یار،  آباد شود
راه کرم و لطف خدا، یاد شود
در محضر حق، هرچه نمایی نیکی
آیینه‌ی لطف و جود، فریاد شود

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

مجموعه رباعیات انصاف


انصاف(۱)
ز انصاف است، دین بر پا و زیبا
رهی پر نور، پاک از هر خطایا
چو خواهی عشق حق را در دل خود
به عدل آرای، دنیا را سراپا


انصاف (۲)
چو دین با عدل و انصاف است کامل
رهی روشن بود بر قلب عاقل
چو خواهی اهل حق باشی به اخلاص
رها شو از خطا و کبر جاهل


انصاف(۳)
دل از انصاف گردد پاک و بی‌غم
رهی روشن به سوی کوی عالم
چو خواهی در دلت یاری خدا را
رها شو از دل بد خواه و محکم

 


انصاف(۴)
ز انصاف است جان ما رها شد
دل از زنجیر خودخواهی جدا شد
چو منصف باشی و اهل یقین نیز
ره عاشق ز نور حق جلا شد

 


انصاف(۵)
دل از انصاف باشد پاک و بی‌رنگ
شود آیینه‌ای خالی زهر زنگ
اگر خواهی نماید حق و انصاف
رها کن خویش را از مکر و نیرنگ

 


انصاف(۶)
ز انصاف است دل، روشن به تقوا
رهی باشد به سوی حی والا
چو منصف باشی و اهل مروت
رسی بر کوی جانان، درک معنا

 


انصاف(۷)
ز انصاف است دل،  آزاد و دریاست
جهان در چشم اهل جان چه غوغاست
چو عادل باشی و از خود شوی دور
بیابی چشمه‌ی نوری که تقواست

 


انصاف(۸)
ز عدل حق، جهان شد باغ یزدان
به انصاف است دل روشن، چو ایمان
بگو حق را، اگر چه آن ضرر شد
که این باشد طریق اهل عرفان

 


انصاف(۹)
ز انصاف است، حق را جلوه‌گر کن
خطا دیدی، مدارا با بشر کن
که در قرآن، به عدل و مهر سوگند
دلی روشن به نور حق نظر کن

 


انصاف(۱۰)
ز انصاف است بر پا عدل و احسان
بود این راه، سوی نور یزدان
به حق، منصف بمان در هر مصائب
که این باشد طریق اهل ایمان

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات امانت


امانت(۱)
امانت، راز دل با حق تعالی ست
نهفته در قلوب پاک و دل هاست
اگر خواهی شوی  محبوب جانان
وفا کن عهد خود، زیرا که والاست



امانت (۲)

امانت، عهد حق با مردمان است
که در دل‌های پاک بندگان است
اگر بر عهد خود باشی وفادار
ثوابش با خدا و آن عیان است

 


امانت(۳)
امانت، عهد ما با کردگار است
رهی روشن، ز دنیا بی‌غبار است
دل از دنیا چو برگیری ز عشاق
شود روشن، ره جان بر دیار است

 

 


امانت (۴)

امانت، بار عشق لایزالی است
طریق عارفان سوی کمالی است
چو بر جان می‌نشاند نور یزدان
رها از هر قفس، زندان خیالی است

 


امانت (۵)
امانت گوهری در دست انسان
چو ایمان در دل و عهد است و پیمان
نگهداری نشان سرفرازی است
ره تقوا بود در عشق یزدان

 


امانت(۶)
امانت، بار جان در دست یار است
رهی بر دل، به سوی چشمه‌سار است
چو خواهی اهل این پیمان شوی، دوست
رها کن هر چه باشد در حصار است

 


امانت(۷)
امانت گوهر عشق است و نور است
که ره بگشاید از دل‌ها عبور است
چو رهرو باشی و اهل یقین نیز
رسد جانت به جانان و حضور است

 


امانت (۸)
امانت گوهر عشق است و ایمان
که ره بگشاید از دل‌ها چه آسان
اگر بر عهد خود باقی بمانی
شوی  اهل یقین در راه یزدان

 

 


امانت(۹)
امانت، سرّ عشق و نور جانان
که پنهان است در دل‌های انسان
بیا جان را ز دنیا پاک کن دوست
اگر خواهان نوری بر دل و جان

 


امامت(۱۰)
امانت، عاشقی در کوی یزدان
سلوک دل بود در عهد و  پیمان
چو خواهی وصل جانان و جمالش
رها شو از شیطاین،جن و انسان

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات مهربانی


مهربانی (۱)
مهربانی پیام حق در دین است
اصلش ز خدای مهربان آذین است
فرمود نبی : رحمت من  پیداست
بر قلب کسانی که در آن تسکین است

 

مهربانی(۲)
رحمت ز دل عشق نهان  می آید
هر لطف و صفا ز نور جان می‌آید
فرمود نبی : مهربان باش به خلق

این مهر خدایی به زبان می آید


مهربانی(۳)
دل گر ز صفای عشق، روشن باشد
مهری ز خدا درونِ گلشن باشد
عاشق که کند خویش تهی از امیال
هر لحظه، حریم دل، مُزیَّن باشد

 


مهربانی(۴)
مهرت ز سرای عشق و جان می‌آید
نور دو جهان ز کهکشان می‌آید
هر جا که نگه کنی، خدا را بینی
رحمت ز خدا، روز و شبان می‌آید

 


مهربانی(۵)
هرکس که دلش پر از محبت باشد
در نزد خدا، مقام رفعت باشد
فرمود رسول: مهربان باش مدام
مهربانی و محبت دو قسمت باشد

 


مهربانی(۶)
مهرت چو نشان راه یزدان باشد

احسان تو در مهر، فراوان باشد
مهری که به دل، ز نور قرآن داری

در دیده ی دل، صفای ایمان باشد
 

 


مهربانی(۷)
رحمت به دل خسته‌ دلان، آیینه است
مهری که تو داری، ز خدا گنجینه است
قرآن به زبان مهر گوید: احسان
چون مهر ز نور ازلی جانانه است

 


مهربانی(۸)
مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام ده


مهربانی(۹)
مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام دهد

 



مهربانی(۱۰)
مهرت ز نشان احمدی می‌آید
لطفی ز خدای ایزدی می‌آید
فرمود نبی: مهربان باش به خلق
رحمت ز خدای سرمدی می‌آید

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مکارم اخلاق(۴)

شرحی بر رباعیات 

فهرست مطالب

پیش گفتار

مقدمه

 

فصل اول

اصول و ارزش‌های کلی اخلاقی

۱.صداقت

۲.امانت‌داری

۳.احترام

۴.عدالت

۵.انصاف

۶.شجاعت

۷.وفاداری

۸.کرامت

۹.مسئولیت‌پذیری

۱۰.بخشش

۱۱.تربیت
فصل دوم

رفتارهای اخلاقی مثبت

۱.مهربانی

۲.محبت

۳.ایثار

۴.فداکاری

۵.تواضع

۶.قناعت

۷.خیرخواهی

۸.اعتماد

۹.ادب

۱۰بخشندگی


فصل سوم

ویژگی‌های اخلاقی درونی

۱.صبر

۲.تقوا

۳.حیا

۴.اخلاص

۵.ایمان

۶.زهد

۷.راستگوئی

۸.خویشتن داری

۹.شکرگزاری

۱۰.توکل

۱۱.وسواس

۱۲.عقل


فصل چهارم

ضد ارزش‌های اخلاقی

۱.دروغ

۲.خیانت

۳.ظلم

۴.خودخواهی

۵.حسد

۶.غرور

۷.کینه

۸.طمع

۹.بی‌عدالتی

۱۰نفاق

۱۱.ترس

۱۲.تعلیم

۱۳.فساد

۱۴.غیبت

۱۵.نفس اماره

فصل پنجم

اخلاق معنوی

۱.فطرت

۲.امید

۳.هوای نفس

۴.احسان

۵.شهادت

۶.غیرت

۷.رزق

 

پیش گفتار

تفسیر قرآن کریم می‌تواند از دو منظر مختلف بررسی شود: تفسیر انفسی و تفسیر دینی. این دو رویکرد در روش، اهداف و نتایج تفاوت‌هایی دارند که در ادامه توضیح داده می‌شود:

۱. تفسیر انفسی

تعریف:
تفسیر انفسی رویکردی عرفانی و درونی است که به بررسی ارتباط مستقیم بین آیات قرآن و حالات روحی، تجربیات شخصی و سیر درونی انسان می‌پردازد. در این روش، تأکید بر فهم باطنی و شهودی آیات است.

ویژگی‌ها:

محوریت انسان و تجربه درونی: آیات قرآن به‌عنوان پیامی شخصی و الهام‌بخش برای سیر و سلوک فردی تعبیر می‌شود.

رمزی و استعاری: مفاهیم قرآن غالباً به‌صورت نمادین و استعاری فهم می‌شوند.

اتصال با عرفان: در تفسیر انفسی، آیات با تجربیات عرفانی، عشق الهی، و مراتب قرب انسان به خداوند تطبیق داده می‌شوند.

روش‌شناسی شهودی: فهم آیات از طریق قلب و شهود باطنی صورت می‌گیرد، نه صرفاً از راه عقل یا نقل.
هدف:
تربیت نفس، شناخت حقیقت الهی و دستیابی به وحدت وجود از طریق قرآن.

نمونه‌ای از تفسیر انفسی:

آیه: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی (سوره حجر، آیه ۲۹)

تفسیر انفسی: خداوند از روح خود در انسان دمیده، و این نشان‌دهنده جایگاه انسان در مسیر عرفان و کمال الهی است.

 

۲. تفسیر دینی (ظاهری یا فقهی)

تعریف:
تفسیر دینی، به بررسی قرآن با استفاده از روش‌های علمی و اصولی پرداخته و بر ظاهر آیات، احکام شریعت، و قوانین اخلاقی و اجتماعی تمرکز دارد.

ویژگی‌ها:

محوریت احکام و شریعت: تأکید بر استنباط احکام دینی و راهنمایی عملی برای زندگی.

روش‌شناسی عقلی و نقلی: از علوم قرآنی، حدیث، و عقل برای تفسیر آیات استفاده می‌شود.

خطاب جمعی: آیات قرآن به‌عنوان پیامی عمومی برای تمامی انسان‌ها در نظر گرفته می‌شود.

سازمان‌یافته و قانون‌مند: نظم و ساختار در استنباط احکام و معانی آیات رعایت می‌شود.
هدف:
تبیین شریعت، احکام عبادی، و ارائه راهنمایی عملی برای مسلمانان.

نمونه‌ای از تفسیر دینی:

آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ... (سوره بقره، آیه ۱۸۳)

تفسیر دینی: وجوب روزه در ماه رمضان به‌عنوان یک فریضه شرعی که مسلمانان باید رعایت کنند.

 

مقدمه

کتاب «مکارم اخلاق»

در مسیر پر پیچ و خم زندگی، انسان همواره به دنبال یافتن نور حقیقت و رسیدن به کمال است. کمالی که نه در ظواهر، بلکه در درون و در روابط انسانی ظهور می‌کند. از دیرباز، شاعران و خردمندان با بهره‌گیری از زبان شعر، انسان را به جست‌وجوی حقیقت و فضایل اخلاقی فراخوانده‌اند.

کتاب پیش رو، مکارم اخلاق، مجموعه‌ای است از رباعیات کوتاه و زیبا که به قلم نگارنده به رشته تحریر درآمده است. هر یک از این رباعیات، دنیایی از اندیشه و احساس را در خود جای داده و به گونه‌ای می‌کوشد تا خواننده را به سوی فضایل انسانی چون صداقت، محبت، حکمت و شجاعت رهنمون سازد. این اشعار نه تنها دعوتی به درون‌نگری و خودسازی است، بلکه به ما یادآوری می‌کند که در دنیای پرآشوب امروز، اخلاق نیکو و رفتار درست همچنان راهنمای ما به سوی آرامش و تعالی است.

در این کتاب، تلاش بر این بوده است که با زبانی ساده، مفاهیم عمیق اخلاقی در قالب رباعیات مطرح شود تا همگان بتوانند از آن بهره‌مند شوند. این اشعار به گونه‌ای سروده شده‌اند که در عین کوتاهی و سادگی، حاوی پیام‌های بلند و تأثیرگذار باشند.

امید است که این مجموعه، گامی کوچک در راه ارتقای فرهنگ اخلاقی جامعه و ترویج رفتارهای نیکو و سازنده باشد.

باشد که این اشعار، همچون چراغی در دل شب‌های تاریک، راهنمایی برای تمامی جویندگان حقیقت و فضیلت باشند.

 

فصل اول

بخش اول

صداقت.

تعریف صداقت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
صداقت به معنای راستگویی، راست‌کرداری، و وفاداری به حق است. در قرآن، صداقت به عنوان یکی از صفات برجسته مؤمنان معرفی شده است. آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه: 119) بر همراهی با صادقان تأکید می‌کند و نشان می‌دهد که صداقت، شرط تقوا و نزدیکی به خداوند است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، صداقت به معنای هماهنگی میان ظاهر و باطن انسان است. عارفان صداقت را نه تنها در گفتار، بلکه در نیت و عمل نیز ضروری می‌دانند. از دیدگاه عرفا، صداقت روح انسان را به حقیقت الهی نزدیک می‌کند و دروازه‌ای برای ورود به مراحل بالاتر سلوک است.


3. از نظر دین (اسلام):
صداقت یکی از اصول اخلاقی کلیدی در اسلام است که شامل راستگویی در گفتار، امانت‌داری، و پرهیز از ریاکاری است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «الصدق ینجی» (صداقت نجات‌دهنده است) و آن را یکی از راه‌های جلب رضای الهی و بهشت می‌دانند. دین اسلام، صداقت را پایه‌ای برای ایجاد اعتماد، عدالت و همزیستی مسالمت‌آمیز میان انسان‌ها معرفی می‌کند.

 

 

صداقت (۱)
صداقت کلید حقیقت، لقا
برد سالکان را به سوی خدا
رساند تو را پیش معشوق و دوست
گشاید ز دل، قفل هر ماجرا


در این رباعی، صداقت به‌عنوان کلید حقیقت و لقا معرفی شده است. صداقت، راهی است که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند و موانع قلبی و روحی را از میان برمی‌دارد. این ویژگی، ابزار حل تمام مشکلات و دستیابی به ارتباط با معشوق حقیقی یعنی خداوند است.


 

صداقت (۲)
با صدق، دلت حریم حق می‌گردد
در خلوت جان، نسیم حق می‌گردد
صدقی که نشانِ عشق و تقوا باشد
سرچشمه‌ی مستقیم حق می‌گردد


این رباعی صداقت را به‌عنوان عاملی معرفی می‌کند که دل انسان را حریم الهی می‌سازد و بستر نسیم الهی را در جان فراهم می‌کند. صداقت، نمادی از عشق و تقواست و سرچشمه مستقیم حق و حقیقت به شمار می‌آید.


 

صداقت (۳)
با کذب، تهی شوی ز جانِ جانان
با صدق، شوی همدمِ اهل ایمان
بگذر ز ریا، که رهزن راه تو است
با عشق خدا شود چراغت تابان


  در این رباعی بر مضرات کذب تأکید می‌کند. دروغ، انسان را از خداوند دور کرده و دل او را تهی می‌کند. در مقابل، صداقت، هم‌نشینی با اهل ایمان و تقرب به خداوند را به ارمغان می‌آورد. ریا به‌عنوان مانعی بزرگ در مسیر حقیقت معرفی می‌شود و عشق به خدا راه انسان را روشن می‌کند.


 

صداقت (۴)
کذب است که دل ز حق جدا می‌گردد
در محضر دوست، دل رضا می‌گردد
عاشق به صداقت ره حق می‌پوید
با عشق خدا ز غم رها می‌گردد


این رباعی بر پیامدهای دروغ‌گویی تأکید دارد. کذب، دل را از حق جدا می‌کند، اما صداقت دل را در حضور الهی به رضایت و آرامش می‌رساند. صداقت ابزار عاشق برای پیمودن مسیر حقیقت است و او را از غم‌ها می‌رهاند.


 

صداقت (۵)
هر کس که صداقت به دلش شد معنا
بیگانه شود ز غیر یزدان، همه جا
در سینه‌ی صادقان خدا نور نهد
صدق است نشان بندگی نزد خدا


در این رباعی، صداقت عاملی برای دوری از دلبستگی‌های دنیوی و نزدیک شدن به خداوند است. شاعر می‌گوید خداوند نور خود را در دل صادقان جای می‌دهد و صداقت را به‌عنوان نشانه‌ای از بندگی معرفی می‌کند.


 

صداقت (۶)
ای دل به صداقت ره جانان باید
از کذب و ریا دل به یزدان باید
در محضر حق جز صفا راهی نیست
با صدق شوی، که دل فروزان باید


این رباعی صداقت را به‌عنوان مسیری به‌سوی معشوق الهی بیان می‌کند. شاعر توصیه می‌کند دل را از دروغ و ریا پاک کنید و به‌سوی یزدان متوجه باشید. صداقت و صفا تنها راه رسیدن به رضایت الهی است.

 

صداقت (۷)
با صدق به سوی حق گشودم پر خویش
بستم ز فریب و کذب، راه شر خویش
در سایه‌ی صدق می‌شود دل آرام
از صدق بمان که می‌شوی رهبر خویش


شاعر تجربه شخصی خود را بیان می‌کند. او با صداقت به حقیقت پرواز کرده و خود را از فریب و دروغ دور ساخته است. صداقت موجب آرامش دل و هدایت انسان به سوی رهبری و رشد شخصی می‌شود.


 

صداقت (۸)
آنان که به عهد، راست پیمان بستند
با صدق و صفا، رهِ شهیدان بستند
حق داد، به صادقان جنات نعیم
در راه صداقت، همه خوبان بستند


این رباعی به وفای به عهد و نقش صداقت در پیمودن راه شهیدان اشاره دارد. پاداش صادقان در نزد خداوند بهشت و نعمت‌های جاودانه است. راه صداقت، راهی است که خوبان و شایستگان انتخاب کرده‌اند.


 

صداقت (۹)
فرمود خدا که با صداقت باشید
با مردم خویش با محبت باشید
هر جا که روید، در کنار مردم
با صدق بگو، تا سلامت باشید


این رباعی توصیه‌ای اخلاقی از سوی خداوند به انسان‌هاست: با صداقت و محبت با دیگران رفتار کنید. صداقت در گفتار، انسان را از مشکلات دور کرده و سلامت روحی و اجتماعی به ارمغان می‌آورد.


 

صداقت (۱۰)
با صدق بگو هر آنچه در جان داری
بی‌کذب بساز هر چه ایمان داری
حق گفت که زشت است فریب و تهمت
آن را که حقیقت است، پیمان داری


در این رباعی از اهمیت گفتار صادقانه و پرهیز از دروغ و تهمت سخن می‌گوید. صداقت اساس ایمان و پیمان انسانی است، و خداوند فریب و دروغ را نکوهش کرده است.

 

بخش دوم

امانت داری

 

تعریف امانت‌داری از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
امانت‌داری در قرآن به معنای حفظ و ادای امانت‌ها در جایگاه درست خود است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» (نساء: 58) بر لزوم ادای امانت‌ها تأکید می‌کند. امانت‌داری شامل امانت‌های مالی، معنوی، و مسئولیت‌های اجتماعی است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، امانت‌داری به حفظ اسرار الهی، بهره‌برداری درست از نعمت‌های خداوند، و مسئولیت‌پذیری در برابر پیمان با خدا تعبیر می‌شود. عارفان، نفس انسان را حامل امانت الهی می‌دانند و بر پرورش آن در مسیر حقیقت تاکید دارند.


3. از نظر دین (اسلام):
امانت‌داری یکی از اصول اخلاقی مهم در اسلام است که شامل صداقت در گفتار، عمل به تعهدات، و حفظ حقوق دیگران می‌شود. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ» (کسی که امانت‌دار نیست، ایمان ندارد). امانت‌داری نشان‌دهنده ایمان و اخلاق فرد در روابط انسانی است.

 

 

امانت (۱)
امانت، راز دل با حق تعالی ست
نهفته در قلوب پاک و دل‌هاست
اگر خواهی شوی محبوب جانان
وفا کن عهد خود، زیرا که والاست


این شعر امانت را به‌عنوان راز مقدسی که در دل‌های پاک جای دارد، توصیف می‌کند و بر اهمیت وفای به عهد برای محبوبیت در نزد خداوند تأکید دارد.

 

امانت (۲)
امانت، عهد حق با مردمان است
که در دل‌های پاک بندگان است
اگر بر عهد خود باشی وفادار
ثوابش با خدا و آن عیان است


امانت به‌عنوان عهد الهی معرفی شده است که در دل بندگان جای دارد. وفای به این عهد موجب دریافت پاداش الهی می‌شود.


 

امانت (۳)
امانت، عهد ما با کردگار است
رهی روشن، ز دنیا بی‌غبار است
دل از دنیا چو برگیری ز عشاق
شود روشن، ره جان بر دیار است


این شعر امانت را راهی روشن و خالی از غبار دنیا می‌داند که دل انسان را به سوی دیار معنوی و عشاق رهنمون می‌سازد.


 

امانت (۴)
امانت، بار عشق لایزالی است
طریق عارفان سوی کمالی است
چو بر جان می‌نشاند نور یزدان
رها از هر قفس، زندان خیالی است


امانت بار عشقی الهی است که انسان را از قید و بندهای خیالی دنیا رها کرده و به کمال می‌رساند.

 

امانت (۵)
امانت گوهری در دست انسان
چو ایمان در دل و عهد است و پیمان
نگهداری نشان سرفرازی است
ره تقوا بود در عشق یزدان


امانت همچون گوهری گران‌بها در دست انسان است که رعایت آن نشانه تقوا و راهی برای عشق ورزیدن به خداوند است.

 

امانت (۶)
امانت، بار جان در دست یار است
رهی بر دل، به سوی چشمه‌سار است
چو خواهی اهل این پیمان شوی، دوست
رها کن هر چه باشد در حصار است


این رباعی امانت را راهی به سوی سرچشمه‌های معنویت توصیف کرده و انسان را به رهایی از محدودیت‌های دنیوی برای اهل پیمان شدن دعوت می‌کند.

 

امانت (۷)
امانت گوهر عشق است و نور است
که ره بگشاید از دل‌ها عبور است
چو رهرو باشی و اهل یقین نیز
رسد جانت به جانان و حضور است


امانت به‌عنوان گوهر عشق و نوری معرفی شده است که مسیر دل‌ها را روشن می‌کند و به یقین و حضور در محضر خداوند منتهی می‌شود.

 

امانت (۸)
امانت گوهر عشق است و ایمان
که ره بگشاید از دل‌ها چه آسان
اگر بر عهد خود باقی بمانی
شوی اهل یقین در راه یزدان


در این شعر، امانت به‌عنوان عشقی همراه با ایمان مطرح شده است که انسان را به راهی آسان و مطمئن به سوی خداوند هدایت می‌کند.

 

امانت (۹)
امانت، سرّ عشق و نور جانان
که پنهان است در دل‌های انسان
بیا جان را ز دنیا پاک کن دوست
اگر خواهان نوری بر دل و جان


این رباعی به امانت به‌عنوان سرّ عشق و نور الهی می‌پردازد که در دل‌های انسان نهفته است و انسان را به پاکسازی دل از وابستگی‌های دنیوی برای درک نور الهی دعوت می‌کند.

 

امانت (۱۰)
امانت، عاشقی در کوی یزدان
سلوک دل بود در عهد و پیمان
چو خواهی وصل جانان و جمالش
رها شو از شیاطین، جن و انسان


این شعر، عاشقی را در قالب امانت الهی به تصویر می‌کشد و بر ضرورت رهایی از وسوسه‌های شیطانی برای رسیدن به جمال خداوند تأکید می‌کند.

 

بخش سوم

احترام

 

تعریف احترام از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
احترام در قرآن به معنای تکریم و بزرگداشت مقام انسان‌ها و رعایت حقوق آنان است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (اسراء: 70) که بر تکریم انسان‌ها به دلیل کرامت ذاتی آن‌ها تأکید دارد. احترام به والدین، بزرگان، و دیگر افراد جامعه نیز در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، مانند آیه «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (اسراء: 24) در مورد احترام به والدین.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، احترام به دیگران ناشی از درک وحدت وجود و دیدن تجلی الهی در هر انسان است. عارفان باور دارند که احترام به مخلوقات، نوعی احترام به خداوند است. آنان ادب را که شامل احترام به خود، دیگران و حقیقت الهی است، یکی از مهم‌ترین اصول سلوک می‌دانند.


3. از نظر دین (اسلام):
احترام در اسلام به معنای رعایت حرمت دیگران، حفظ کرامت انسانی، و اجتناب از توهین و تحقیر است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «مَنْ لَا یَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَیُوَقِّرْ کَبِیرَنَا فَلَیْسَ مِنَّا» (کسی که به کوچک‌ترها رحم نکند و بزرگان را احترام نگذارد، از ما نیست). دین اسلام احترام به دیگران را پایه‌ای برای زندگی اجتماعی سالم می‌داند.

 

 

 

احترام (۱)
بر پدر هم مادرت کن احترام
جایگاه این عزیزان در مقام
بس رفیع است و خدا داند از آن
در نیاز والدین است اهتمام

 

والدین جایگاهی بسیار رفیع در نزد خداوند دارند. احترام به پدر و مادر نه‌تنها وظیفه‌ای اخلاقی، بلکه توصیه‌ای الهی است که اهمیت آن در توجه و اهتمام به نیازهای آنان مشخص می‌شود.

 

احترام (۲)
بی‌ادب محروم از الطاف حق
راه او دور است از اهداف حق
خلقت انسان عبادت بر خداست
کی بشر قادر شود اوصاف حق

 

ادب به‌عنوان شرط دریافت لطف الهی مطرح است. فرد بی‌ادب از اهداف والای الهی دور می‌ماند، زیرا خلقت انسان برای عبادت خداوند است و هیچ‌کس نمی‌تواند به اوصاف الهی دست یابد مگر با ادب و احترام.

 

احترام (۳)
جایگاه والدین است در جهان
بی‌نظیر و کس نمی‌داند ز آن
کن محبت در حیات والدین
بر پدر هم مادرت در هر زمان

 

والدین از جایگاهی بی‌نظیر برخوردارند که قابل توصیف نیست. محبت و احترام به والدین در دوران حیاتشان وظیفه‌ای است که باید در هر لحظه انجام شود.
 

احترام (۴)
همسر چو ز مهر آیتی از یزدان
آرام دل است عشق همسر، ایمان
گر حرمت هر زوج نگردد مخدوش
پیدا شود از مهر و محبت هر آن

 

همسر نشانه‌ای از رحمت و محبت خداوند است. عشق و احترام متقابل میان زوجین آرامش و ایمان را به ارمغان می‌آورد و مهر و محبت را در خانواده پایدار می‌سازد.

 

احترام (۵)
از رنگ و زبان، یکی خدا می‌باشد
در کثرت خلق، در خفا می‌باشد
فرق و خطری در این میان نیست
تقواست که ارزش شما می‌باشد

 

در تنوع نژاد و زبان، خالق همه یکی است و این تفاوت‌ها هیچ ارزشی ندارند. تنها معیار برتری، تقواست که نشان‌دهنده جایگاه حقیقی انسان نزد خداوند است.

 

احترام (۶)
نعمت که خدا داد ز رحمت گیریم
در حفظ زمین و آب، همت گیریم
افراط و تباهی جهان مذموم است
با عدل و خرد، مسیر عزت گیریم

 

نعمت‌های الهی مانند زمین و آب، امانت‌هایی هستند که باید حفظ شوند. افراط و تخریب طبیعت نکوهیده است و تنها با عدل و خرد می‌توان مسیر عزت و پیشرفت را پیمود.


 

احترام (۷)
نیکی نه فقط سجده و ذکر است و نماز
دل دادن و دل بردن و مهر است و نیاز
آسان کند این کار دل سخت بشر
چون مهر خدا باشد و دریاست فراز

 

نیکی تنها در عبادات ظاهری خلاصه نمی‌شود. دل‌بستگی و محبت به دیگران، جلوه‌ای از عشق الهی است که دل‌های سخت را نرم کرده و انسان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند.

 

احترام (۸)
از مهر، جهان رنگ خدا می‌گیرد
دل‌ها همه بوی آشنا می‌گیرد
لبخند تو بر چهره‌ی یک غم‌دیده
بر روی و لبان عشق و صفا می‌گیرد

 

محبت، جهان را زیبا و الهی می‌کند. لبخند بر چهره‌ی انسان‌های اندوهگین، باعث گسترش عشق و صفا می‌شود و نشان‌دهنده رحمت خداوند در میان انسان‌هاست.

 

احترام (۹)
یک لحظه ز عشق حق تعالی گویم
تسلیم رضای حق به دل‌ها گویم
هرجا نگرم، نشان حق می‌بینم
هر جا که روم، یاد خدا را گویم

 

عشق به خداوند در همه جا قابل مشاهده است. تسلیم شدن در برابر رضای او دل‌ها را آرام می‌کند و نشانه‌های حضور او در همه‌جا به چشم می‌خورد.


 

احترام (۱۰)
از عدل بگو سخن که راهش نور است
حق‌گویی و عدل، نزد حق منظور است
گر خصم درون خویش سرکوب شود
حق را بنشان که عدل او دستور است

 

عدل و حق‌گویی از ارزش‌های الهی است که راه را روشن می‌کند. برای دستیابی به عدالت، باید خصم درون را کنترل کرد و حق را در جامعه پیاده نمود.

 

بخش چهارم

عدالت

 

تعریف عدالت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
عدالت در قرآن به معنای رعایت انصاف، قرار دادن هر چیز در جای خود، و رفتار عادلانه با دیگران است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (نحل: 90) به عدالت و احسان امر می‌کند. همچنین در آیه «وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» (نساء: 58) بر قضاوت عادلانه میان مردم تأکید شده است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، عدالت به معنای حفظ تعادل درونی و هماهنگی میان قوای مختلف نفس است. عارفان عدالت را انعکاس نظم الهی در وجود انسان و جهان می‌دانند. از دید آنان، عدالت درونی شرط اساسی برای رسیدن به کمال معنوی و قرب الهی است.


3. از نظر دین (اسلام):
عدالت در اسلام یک اصل بنیادین است که به معنای انصاف، رعایت حقوق دیگران، و دوری از ظلم است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «أَعْدَلُوا، هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» (عادل باشید که این به تقوا نزدیک‌تر است). عدالت اجتماعی نیز از مهم‌ترین اهداف شریعت اسلامی است و در حکومت، اقتصاد، و روابط انسانی جایگاه ویژه‌ای دارد.

 

 

 

عدالت (۱)
عدالت نیست معنایش مساوات
عدالت ضد ظلم است و خسارات
اگر دیدی که هر کس جای خود بود
شده عدل و عدالت هم مراعات

 

عدالت به معنای برابری مطلق نیست، بلکه به معنای مقابله با ظلم و دادن حق هر کس به جای خود است. زمانی عدالت برقرار است که هر فرد در جایگاه شایسته خود باشد و حقوق هیچ‌کس تضییع نشود.


 

عدالت (۲)
عدالت چون ترازوی حقیقت
بسنجد حق و باطل را به دقت
اگر دیدی که ظالم بی‌مجازات
بدان گم کرده‌ای راهِ عدالت

 

عدالت مانند ترازوی حقیقت است که میان حق و باطل تمایز قائل می‌شود. اگر ظالمان بدون مجازات رها شوند، عدالت از مسیر خود خارج شده و جامعه دچار انحراف می‌شود.


 

عدالت (۳)
عدالت گر بُوَد هر جا پدیدار
جهان گردد ز ظلم و جور بیزار
به هر کس آنچه حق اوست، باید
که این راه است سوی صلح و اطهار

 

زمانی که عدالت در جامعه حاکم شود، ظلم و بی‌عدالتی از میان می‌رود. عدالت یعنی دادن حق هر کس به اندازه شایسته او، و این همان مسیری است که به صلح و پاکی می‌انجامد.


 

عدالت (۴)
عدالت نورِ حق در هر مقام است
که میزانش فراتر از کلام است
به هر کس قدرِ کوشش را عطا کن
که این آغازِ هر راه و مرام است

 

عدالت پرتوی از نور الهی است که از گفتار و تعاریف فراتر می‌رود. در عدالت، پاداش افراد باید متناسب با تلاش و کوشششان باشد و این اصل، پایه و آغاز هر برنامه و هدفی است.

 

عدالت (۵)
عدالت مثل باران، بی‌ریا است
به هر دل قطره‌ای مهر و عطا است
چو سهم هر کسی داده شود، خوش
درخت زندگی غرقِ صفا است

 

عدالت همانند بارانی پاک و بدون ریا است که مهر و بخشش را در دل‌ها جاری می‌کند. هنگامی که سهم هر کس عادلانه داده شود، زندگی سرشار از صمیمیت و آرامش خواهد شد.


 

عدالت (۶)
عدالت چون گُلی در باغِ ایمان
که می‌روید ز خاکِ عدل و احسان
اگر در هر دلی روید به موقع
جهان گردد چو صبحی گرم و رخشان

 

عدالت گلی زیبا در باغ ایمان است که از بذر عدل و احسان می‌روید. اگر عدالت در دل‌ها شکوفا شود، جهان مانند صبحی روشن و پرطراوت خواهد شد.

 

عدالت (۷)
عدالت جوهرِ آیینِ انسان
نوای عشق در هر گوشهٔ جان
اگر حق خلایق پاس داری
شود دنیا چو رویای بهاران

 

عدالت جوهر اصلی انسانیت و آیینی است که در آن عشق و احترام به حقوق دیگران جاری است. اگر حقوق افراد رعایت شود، دنیا به‌سان بهاری رؤیایی سرشار از زیبایی و زندگی خواهد بود.

 

عدالت (۸)
عدالت در جهان باشد چراغی
که می‌سوزد ز شوقِ مهر و ذوقی
به هر کس قدرِ کار خود رساند
بود راهی به سوی صلح و شوقی

 

عدالت مانند چراغی است که با اشتیاق و مهر می‌درخشد. عدالت زمانی محقق می‌شود که پاداش هر فرد به میزان تلاش او باشد و این، راهی به سوی صلح و آرامش اجتماعی است.

 

عدالت (۹)
عدالت چون که برپا شد به هر جا
رود جور و ستم، دیگر ز دنیا
به هر دل گر نشیند حق و انصاف
شود عالم سراسر غرق رویا

 

با برپایی عدالت، ظلم و ستم از دنیا رخت برمی‌بندد. زمانی که حق و انصاف در دل‌ها جای گیرد، دنیا به مکانی رؤیایی و زیبا برای زندگی تبدیل خواهد شد.

 

عدالت (۱۰)
عدالت جامه‌ای بر تن نهادن
به هر مظلوم، حق خویش دادن
اگر قسط و عدالت اصل گردد
جهان از پرتوش گردد گلستان

 

عدالت یعنی تحقق حقوق مظلومان و بازگرداندن آنچه از آنان گرفته شده است. اگر عدالت و قسط اساس جامعه باشد، جهان به گلستانی زیبا و آرام تبدیل خواهد شد.

 

بخش پنجم

انصاف

تعریف انصاف از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
انصاف در قرآن به معنای رعایت عدالت، دوری از ظلم و رفتار متوازن در قضاوت و تعامل با دیگران است. خداوند در آیه «وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ» (انعام: 152) بر انصاف در گفتار حتی در برابر نزدیکان تأکید دارد. انصاف به عنوان معیاری برای عدالت و رعایت حق شناخته می‌شود.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، انصاف به معنای دیدن حقیقت در خود و دیگران است. عارفان انصاف را یکی از جلوه‌های کمال انسانی می‌دانند که شامل پذیرش حق دیگران، قضاوت عادلانه، و احترام به حقوق الهی است. از دیدگاه آنان، منصف بودن یعنی قرار دادن نفس در مقام پایین‌تر و دیدن خیر و حقیقت در دیگران.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، انصاف به معنای رفتار منصفانه با دیگران، ادای حقوق افراد و دوری از جانبداری ناعادلانه است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ» (با مردم طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند). انصاف در اسلام نشانه ایمان و اخلاق حسنه است و پایه‌ای برای ایجاد روابط انسانی سالم به شمار می‌رود.

 

 

انصاف (۱)
ز انصاف است، دین بر پا و زیبا
رهی پر نور، پاک از هر خطایا
چو خواهی عشق حق را در دل خود
به عدل آرای، دنیا را سراپا


این رباعی به این نکته اشاره دارد که انصاف اساس دین است و بدون آن، هیچ‌گونه عدالت و نور الهی در زندگی انسان پیدا نخواهد شد. تنها با رعایت انصاف می‌توان دلی پر از عشق به خداوند داشت و دنیای اطراف را با عدل و حقیقت پر کرد.

 

انصاف (۲)
چو دین با عدل و انصاف است کامل
رهی روشن بود بر قلب عاقل
چو خواهی اهل حق باشی به اخلاص
رها شو از خطا و کبر جاهل


در این رباعی، دین کامل زمانی است که با عدل و انصاف همراه باشد. کسی که می‌خواهد اهل حق باشد، باید از خطاها و کبر جاهلانه خود دوری کند و با اخلاص در مسیر حق قدم بردارد.

 

انصاف (۳)
دل از انصاف گردد پاک و بی‌غم
رهی روشن به سوی کوی عالم
چو خواهی در دلت یاری خدا را
رها شو از دل بد خواه و محکم


در این رباعی تأکید شده است که انصاف موجب پاکی دل از هرگونه نگرانی و غم می‌شود. وقتی دل از هر گونه بدخواهی پاک باشد، خداوند یاری‌گر آن خواهد بود و انسان به سوی علم و حقیقت هدایت می‌شود.

 

انصاف (۴)
ز انصاف است جان ما رها شد
دل از زنجیر خودخواهی جدا شد
چو منصف باشی و اهل یقین نیز
ره عاشق ز نور حق جلا شد


این رباعی به این مفهوم اشاره دارد که انصاف انسان را از خودخواهی و بندهای آن رها می‌کند. با منصف بودن و ایمان داشتن به حقیقت، انسان می‌تواند به نور الهی و عاشقانه در مسیر حق قدم بردارد.

 

انصاف (۵)
دل از انصاف باشد پاک و بی‌رنگ
شود آیینه‌ای خالی زهر زنگ
اگر خواهی نماید حق و انصاف
رها کن خویش را از مکر و نیرنگ


در این رباعی، دل منصف به آیینه‌ای بدون زنگ تشبیه شده است که با انصاف و پاکی، می‌تواند حقیقت و عدل را به نمایش بگذارد. برای این کار، باید از مکر و فریب دوری کرد.

 

انصاف (۶)
ز انصاف است دل، روشن به تقوا
رهی باشد به سوی حی والا
چو منصف باشی و اهل مروت
رسی بر کوی جانان، درک معنا


در این رباعی، دل منصف با تقوا روشن می‌شود و انسان با این ویژگی‌ها می‌تواند به سمت خداوند و حقیقت برود. انصاف و مروت در این مسیر باعث درک عمیق‌تری از معنای زندگی می‌شود.

 

انصاف (۷)
ز انصاف است دل، آزاد و دریاست
جهان در چشم اهل جان چه غوغاست
چو عادل باشی و از خود شوی دور
بیابی چشمه‌ی نوری که تقواست


در این بخش، دل منصف مانند دریا آزاد است و از خودخواهی فاصله می‌گیرد. انسان عادل با دوری از خودخواهی به نور تقوا دست می‌یابد و زندگی‌اش پر از آرامش و حکمت می‌شود.

 

انصاف (۸)
ز عدل حق، جهان شد باغ یزدان
به انصاف است دل روشن، چو ایمان
بگو حق را، اگر چه آن ضرر شد
که این باشد طریق اهل عرفان


این رباعی به این نکته اشاره دارد که عدل الهی جهانی را به باغی از نور و رحمت تبدیل می‌کند. دل منصف مانند دل اهل ایمان روشن است و حتی اگر در مسیر حق، ضرری هم باشد، باید آن را گفت. این همان مسیر اهل عرفان است.

 

انصاف (۹)
ز انصاف است، حق را جلوه‌گر کن
خطا دیدی، مدارا با بشر کن
که در قرآن، به عدل و مهر سوگند
دلی روشن به نور حق نظر کن


این رباعی به این نکته اشاره دارد که انسان باید با انصاف و مدارا رفتار کند و در صورت مشاهده خطا در دیگران، به عدالت و مهر برخورد نماید. قرآن نیز انسان‌ها را به عدل و انصاف دعوت کرده و دل منصف به نور حقیقت هدایت می‌شود.

 

انصاف (۱۰)
ز انصاف است بر پا عدل و احسان
بود این راه، سوی نور یزدان
به حق، منصف بمان در هر مصائب
که این باشد طریق اهل ایمان


در این رباعی، بر اهمیت برپایی عدالت و احسان تأکید شده است. هرچند در مسیر زندگی با مشکلات روبه‌رو می‌شویم، اما باید در هر شرایطی انصاف را رعایت کنیم .این همان راه اهل ایمان است که  به سوی نور خداوند می برد. 

 

بخش ششم

شجاعت

 

تعریف شجاعت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
شجاعت در قرآن به معنای قدرت ایستادگی در برابر سختی‌ها، دفاع از حق و پایبندی به ایمان است. خداوند در آیه «فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل‌عمران: 175) مؤمنان را به شجاعت و ترس از خدا به جای ترس از مردم دعوت می‌کند. شجاعت قرآنی ریشه در توکل به خدا و اعتماد به قدرت الهی دارد.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، شجاعت به معنای غلبه بر ترس‌های درونی، تسلط بر نفس، و مواجهه با حقیقت است. عارفان شجاعت را یکی از صفات سلوک می‌دانند که انسان را قادر می‌سازد در مسیر حق قدم بگذارد، حتی اگر با خطرات و مخالفت‌ها مواجه شود. شجاعت عرفانی نیرویی است که انسان را به ترک وابستگی‌های دنیوی و حرکت به سوی کمال سوق می‌دهد.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، شجاعت به معنای ایستادگی در راه حق، دفاع از مظلوم، و مقابله با ظلم است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ» (شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه کند). شجاعت در دین اسلام شامل شجاعت اخلاقی، جسمانی و معنوی است که انسان را به انجام وظایف الهی و انسانی سوق می‌دهد.

 

 

شجاعت (۱)
ز خود برتر آی و نظر سوی او
به وادی فنا شو، مکن جست‌وجو
شجاعت برون رفتن از نفس خویش
دلیری چنین می‌دهد آبرو

 

شجاعت حقیقی در گذر از نفس و توجه به ذات الهی نهفته است. ترک خودخواهی و پیوستن به حقیقت، ارزش و آبروی واقعی به انسان می‌بخشد.

 

شجاعت (۲)
بشو شیرِ میدانِ عشق و یقین
ز بندِ خودی و هوس، بی قرین
شجاعت گذر از منِ خاکی است
که در عرش بنشیند آن دل‌نشین

 

دلیر بودن یعنی رهایی از قید و بندهای نفسانی و رسیدن به یقین و عشق الهی. شجاع کسی است که از تعلقات زمینی گذر کند و در جایگاه برین آرام گیرد.

 

شجاعت (۳)
شجاعت شکستِ دلِ بی‌نواست
که جان را به وصلِ حقیقت رواست
دلیر آن‌کسی کو به دریا رود
به امواجِ عشق و فنا مبتلاست

 

شجاعت در همدلی با دل‌های شکسته و هدایت آنان به حقیقت نهفته است. دلیر کسی است که بی‌پروا در دریای عشق الهی غرق شود و به فنا برسد.

 

شجاعت (۴)
شجاعت، همان کشفِ اسرارِ حق
برآور ز دل نغمه‌ی یار حق
به خنجر زن از خویش بر نفسِ دون
برو تا شوی مستِ انوار حق

 

شجاعت یعنی کشف اسرار الهی و حرکت به سوی نور حق. این مسیر نیازمند مبارزه با نفس اماره و رسیدن به خلوص و صفای باطن است.


 

شجاعت (۵)
شجاعت ز ترکِ منِ بی‌بهاست
برو تا به حق، نورِ دلبر رواست
ز بندِ هوس، دل به یزدان بده
برو در رهِ عشق، جان را صفاست

 

دلیرانه‌ترین عمل، ترک خواسته‌های بی‌ارزش نفس است. وقتی از هوس‌ها رها شوی و دل به خدا بسپاری، عشق الهی جانت را آرام و روشن می‌کند.


 

شجاعت (۶)
شجاعت شکستن ز خود تا خدا
نه شمشیر وخنجر، نه میدان بلا
رسیدن به آرامشِ از نور حق
شود دل رها از غمِ ماسوا

 

شجاعت واقعی نه در جنگ و نزاع، بلکه در حرکت از خودخواهی به سوی خداوند و یافتن آرامش در پرتو نور الهی است.

 

شجاعت (۷)
شجاعت همان وصلِ حق‌پروری
ز تاریکیِ نفس و غم‌ بگذری
بخوان نام حق در درون فنا
به نور یقین، راه یزدان روی

 

شجاعت یعنی پیوستن به مسیر حق و عبور از تاریکی‌های نفس. با ذکر نام خدا و تکیه بر یقین، می‌توان به مسیر الهی هدایت شد.

 

شجاعت (۸)
شجاعت چو شمشیرِ تقوا به دست
حریفِ هوا را شکار و شکست
ز بند درون رستگاری بود
به سوی حقیقت، رهایی و جست

 

شجاعت مانند شمشیری است که با تقوا آخته می‌شود. مبارزه با هواهای نفسانی و رهایی از بند درونی، راه رسیدن به حقیقت را هموار می‌کند.

 

شجاعت (۹)
ز سنگر به سنگر، شجاعت بجوی
به آیاتِ حق دل ز غم‌ها بشوی
ز شیطان گریز و به حق دل سپار
که وهم و هراس است، زآن ره مگوی

 

دلیرانه‌ترین اقدام، پناه بردن به حق و اعتماد به آیات الهی است. با گریختن از وسوسه‌های شیطان و تکیه بر خدا، می‌توان از ترس‌ها و نگرانی‌ها رها شد.

 

شجاعت (۱۰)
نترس از هجومِ حوادث، بلا
که یاریِ حق بر دلت شد عطا
بود بعدِ سختی، گشایش همی
که آرامش است و دلت با صفا

 

با تکیه بر یاری خداوند، از بلایا و مشکلات هراسی به دل راه مده. پس از هر سختی، آسانی و آرامش خواهد آمد و دل به صفا و نور الهی روشن می‌شود.

 

بخش هفتم

وفا داری

 

تعریف وفاداری از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
وفاداری در قرآن به معنای پایبندی به عهد و پیمان‌ها، صداقت در روابط، و عمل به تعهدات است. خداوند می‌فرماید: «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا» (اسراء: 34) که بر اهمیت وفای به عهد تأکید دارد. وفاداری نشان‌دهنده ایمان و تعهد انسان به خدا، دیگران و وظایف خود است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، وفاداری به معنای پایداری در مسیر حق و عشق به خداوند است. عارفان وفاداری را حفظ عهد الهی، تسلیم نشدن در برابر سختی‌ها، و ماندن در راه عشق می‌دانند. از دید آنان، وفاداری به خداوند، شرط رسیدن به حقیقت و کمال معنوی است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، وفاداری یک ارزش اخلاقی و نشانه ایمان است. این وفاداری شامل پایبندی به تعهدات دینی، اخلاقی، و اجتماعی می‌شود. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (کسی که به عهد خود وفا نکند، دین ندارد). وفاداری به خدا، پیامبر، خانواده، و جامعه در اسلام تأکید شده است.

 

 

وفا (۱)
وفا باشد کلید عشق جانان
رهی روشن به‌سوی لطف یزدان
دل عاشق چو بر عهدش بماند
رسد بر اوج اسراری ز قرآن

 

وفا کلید دستیابی به عشق الهی است. هرگاه دل عاشق در وفای به عهد ثابت‌قدم بماند، به لطف الهی و اسرار قرآنی دست خواهد یافت.

 

وفا (۲)
وفا باشد نشان اهل معنا
چراغی در دل دریای دنیا
چو دل‌بندِ وفای حق بگردد
شود روشن دل تاریک تنها

 

وفا نشانه انسان‌های معنوی است که همچون چراغی، دل تاریک در دریای دنیا را روشن می‌کند و به قرب الهی هدایت می‌نماید.

 

وفا (۳)
وفا عشق است و عهدی جاودانه
تعهد در عمل، دوری ز کینه
کسی کو دل به عشقِ دوست بندد
رهَد از بند خود، بی‌هر بهانه

 

وفا، تجلی عشق است و با پایبندی به عهد و دوری از کینه، فرد را از اسارت نفس آزاد کرده و به عشق حقیقی نزدیک می‌کند.

 

وفا (۴)
وفا نور است در راه حقیقت
چراغی در مسیر عشق و غایت
چو یار از دل وفا جوید، بگوید
که دل باشد سراسر در محبت

 

وفا چراغ راهی است که مسیر حقیقت و عشق را روشن می‌کند. محبت واقعی زمانی حاصل می‌شود که دل در وفا به عهد ثابت‌قدم بماند.

 

وفا (۵)
وفا عشق است و دل آرام گیرد
در این وادی، ز حق الهام گیرد
چو عاشق دل به ره بگذارد، آری
حقیقت را ز دل فرجام گیرد

 

وفا باعث آرامش دل می‌شود. عاشق، زمانی که دل به مسیر عشق و وفاداری بگذارد، به حقیقت و آرامش حقیقی دست می‌یابد.

 

وفا (۶)
وفا با دوست، راهی بی‌کران است
که هر کس نگذرد، جانش زیان است
به پای عهد یاران جان فشانید
که این ره، راه عشق جاودان است

 

وفا به یاران و دوستان، مسیری جاودانه است. کسانی که به این مسیر وارد نشوند، زیان خواهند دید. جانفشانی برای عهد و پیمان، نشان عشق پایدار است.

 

وفا (۷)
در این دنیا وفا رمز بقا شد
چراغ دل، نشانِ اقربا شد
خدا گوید: به پیمانت عمل کن
که این پیمان، کلید ارتقا شد

 

وفا رمز بقای روابط انسانی است و همان‌طور که خداوند تاکید می‌کند، پایبندی به عهد باعث تعالی روح و زندگی خواهد شد.

 

وفا (۸)
وفای عهد بر انسان نیاز است
خلافش بر دل ما جان گداز است
ز جان و دل به عهدت اعتنا کن
وفا نزد خلایق دلنواز است

 

وفای به عهد نیازی اساسی برای انسان است و پیمان‌شکنی باعث اندوه و نارضایتی می‌شود. وفاداری به عهد نزد مردم و خداوند عزیز و دلنشین است.

 

وفا (۹)
وفا پیمان حق با بندگان است
نشانی از خلوص عاشقان است
به عهد خویش ماندن نزد یزدان
ز والاتر صفات نیکوان است

 

وفا، پیمانی است که خداوند با بندگانش بسته است و نشان‌دهنده خلوص عاشقان است. ماندن بر عهد، از برترین صفات انسانی نزد خداوند است.

 

وفا (۱۰)
خدا گوید که عهدت را نگه دار
که با پیمان بود ایمان پدیدار
وفا پیمانه‌ی تقوای جان است
به او نزدیک‌تر، این راه هموار

 

وفا، معیاری برای تقوای درونی انسان است و خداوند تاکید می‌کند که حفظ عهد و پیمان، ایمان را آشکار می‌کند و راه نزدیکی به او را هموار می‌سازد.

 

بخش هشتم

کرامت

تعریف کرامت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
کرامت در قرآن به معنای بزرگواری، شرافت انسانی و ارزشی است که خداوند به انسان عطا کرده است. آیه «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (اسراء: 70) بر این حقیقت تأکید دارد که خداوند انسان را به دلیل مقام و منزلت خاصش بر بسیاری از مخلوقات برتری داده است. کرامت در قرآن شامل کرامت ذاتی و اخلاقی است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، کرامت به معنای دستیابی به صفات الهی و کمال معنوی است. کرامت عارفان، حاصل تزکیه نفس، عشق به خدا، و عمل به حقیقت است. عارفان کرامت را تجلی لطف الهی در وجود انسان می‌دانند که در قالب اخلاق نیکو و کرامات معنوی ظاهر می‌شود.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، کرامت به معنای شرافت اخلاقی، حفظ عزت نفس، و دوری از پستی‌هاست. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: 13)، که نشان می‌دهد کرامت واقعی در نزد خداوند با تقوا و پرهیزکاری سنجیده می‌شود. اسلام بر کرامت انسانی تأکید دارد و همه انسان‌ها را سزاوار احترام می‌داند.

 

 

کرامت (۱)

کرامت نشانِ مقام بشر،
که از لطف حق می‌نهد، تاج سر.
هر آن کس که در کار نیکی کند،
به درگاه داور شود دادگر.


کرامت، نشانه‌ی والای انسانی و عطیه‌ای الهی است که به انسان بزرگی و منزلت می‌بخشد. نیکی در عمل و رفتار، فرد را به مقام دادگری و شایستگی در نزد خداوند می‌رساند.


 

کرامت (۲)

کرامت ز ایمان بود در مقام،
چراغی که روشن شود صبح و شام.
هر آن کس که دل را به حق وا نهد،
شود نزد خالق عزیز و گرام.


ایمان به خداوند، سرچشمه‌ی کرامت است که همچون چراغی، زندگی را روشن می‌کند. تسلیم در برابر خداوند، انسان را به مقامی عزیز و گرامی می‌رساند.

 

کرامت (۳)

کرامت همان گوهری بی‌بدیل،
که عاشق بود در ره حق دلیل.
هر آن کس ز دنیا گذر کرده است،
کرامت بود زینت جان، جمیل.


کرامت، گوهری ارزشمند است که راهنمای عاشقان در مسیر الهی است. کسانی که از وابستگی‌های دنیوی رها شده‌اند، با کرامت، جان خود را زینت می‌بخشند.


 

کرامت (۴)

کرامت ز عشق است، نه سیم و زر،
که آن هدیه‌ای از خدا بر بشر.
هر آن دل که از بند دنیا رهید،
بیابد درونش بهشتی دگر.


کرامت از عشق الهی سرچشمه می‌گیرد و با مادیات قابل قیاس نیست. رهایی از وابستگی‌های دنیا، راهی به سوی بهشتی درونی و آرامش حقیقی است.

 

کرامت (۵)

کرامت نسیمی ز باغ وصال،
به دل می‌نهد شوق یزدان، جمال.
هر آن کس ز جان سوی حق دل سپرد،
سزاوار وصل است و روی و کمال.


کرامت همچون نسیمی روح‌بخش از باغ وصال الهی است که دل را به زیبایی و شوق حضور یزدان زنده می‌کند. این مسیر انسان را شایسته‌ی وصال و کمال الهی می‌سازد.

 

کرامت (۶)

کرامت رهی سوی قرب خدا،
که دل در حضورش شود بی‌ریا.
هر آن کس که تهذیب دارد به دل،
نهد پای در وادی کبریا.


کرامت راهی است برای نزدیکی به خداوند که در آن، دل از هر ریا و آلودگی پاک می‌شود. شرط این مسیر، تهذیب نفس و تزکیه‌ی قلب است.

 

کرامت (۷)

کرامت چراغی است بر شام دل،
رهی پر ز امید و آرام دل.
هر آن کس که پیمان ببندد ز عشق،
سزاوار رحمت بود، جام دل.


کرامت، نور امید و آرامش در دل انسان است. پیمانی عاشقانه با خدا، انسان را شایسته‌ی دریافت رحمت الهی می‌سازد.

 

کرامت (۸)

دل را به عنایت و کرامت باید،
از چشمه‌ی عشق حق حکایت باید.
هر کس که ره صدق و صفا پیشه نمود،
در سایه‌ی لطف حق سعادت باید.


کرامت و عنایت الهی، از طریق عشق و صداقت به دست می‌آید. این صفات، سعادت حقیقی را در پرتو لطف الهی تضمین می‌کنند.

 

کرامت (۹)

هر کس که ره کرامت آغاز نمود،
دروازه‌ی لطف ازلی باز نمود.
با مهر و صفا و پاکی روح و روان،
پایان غم و رنج خود آواز نمود.


آغاز مسیر کرامت، راهی به سوی لطف بی‌پایان خداوند است. صفا، پاکی، و مهر، انسان را از غم و اندوه آزاد کرده و او را به آرامش می‌رساند.

 

کرامت (۱۰)

هر کس که ز مهر یار، آباد شود،
راه کرم و لطف خدا، یاد شود.
در محضر حق، هرچه نمایی نیکی،
آیینه‌ی لطف و جود، فریاد شود.


مهرورزی و کرامت، راهی برای آبادانی دل و یادآور لطف خداوند است. نیکوکاری در محضر الهی، بازتاب‌دهنده‌ی جود و رحمت خداوند می‌شود.

 

بخش نهم

مسئولیت پذیری

تعریف مسئولیت‌پذیری از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
مسئولیت‌پذیری در قرآن به معنای تعهد به وظایف و پاسخگویی در برابر اعمال است. خداوند در آیه «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (مدثر: 38) تأکید می‌کند که هر کس مسئول اعمال خود است. قرآن انسان را خلیفه خداوند بر زمین معرفی می‌کند (بقره: 30) و او را موظف به انجام وظایف خود در قبال خدا، جامعه و طبیعت می‌داند.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، مسئولیت‌پذیری به معنای آگاهی از نقش انسان به عنوان جانشین خداوند و عمل در جهت تحقق اراده الهی است. عارفان باور دارند که انسان مسئول رشد روحی خود و کمک به دیگران در مسیر حقیقت است. مسئولیت‌پذیری در عرفان با عشق به خدا و خدمت به خلق پیوند دارد.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، مسئولیت‌پذیری به معنای انجام وظایف دینی، اخلاقی و اجتماعی است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» (هر یک از شما مسئول و پاسخگوی افراد تحت سرپرستی خود هستید). اسلام بر پاسخگویی انسان در برابر خداوند، مردم و طبیعت تأکید دارد.

 

 

 

 

مسئولیت (۱):

حق گفت: که زندگی سراسر تکلیف
بر دوش تو باشد ز وفا، هر تحریف
مسئول تویی که نزد حق گوئی حق
اعمال تو گردد به قیامت تعریف


این رباعی بر مفهوم تکلیف‌مداری تأکید دارد. شاعر بیان می‌کند که زندگی انسان سراسر وظیفه است و انسان در برابر هرگونه انحراف از وفا مسئول است. گفتن حق در نزد خداوند یکی از وظایف اصلی انسان است و اعمال او در قیامت مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


 

مسئولیت (۲):

هر کس که به حق خویش آگاه شود
هر لحظه ز فیض حق همراه شود
مسئول شود به بندگی در همه عمر
هر گز نکند گناه و گمراه شود

شرح:
این رباعی نشان می‌دهد که آگاهی از حق باعث اتصال دائمی انسان به فیض الهی می‌شود. چنین فردی خود را مسئول بندگی خداوند می‌داند و این مسئولیت او را از گناه و گمراهی دور می‌کند.


 

مسئولیت (۳):

مسئول توئی بر عمل خویش هر آن
بر دوش تو عهدی ازلی بود به جان
بر خویش نظر کن که بیابی خود را
از فضل خدا شود شفاعت آسان


شاعر به عهد ازلی انسان با خداوند اشاره دارد و مسئولیت او را در برابر اعمالش یادآور می‌شود. نگاه به درون و شناخت خود راهی برای یافتن فضل الهی و شفاعت آسان است.


 

مسئولیت (۵):

بار سنگین به دوش تو و ماست
دست یابی به حقیقت، بر پاست
هر کسی پاسخ اعمال ببیند روزی
لطف حق بر همه و در دلهاست


این رباعی بیانگر سنگینی بار مسئولیت انسان‌هاست. دستیابی به حقیقت و پذیرش آن در گرو تلاش انسان است. در نهایت، همه انسان‌ها باید پاسخگوی اعمال خود باشند، اما لطف خداوند نیز همواره در دل‌ها وجود دارد.

 

مسئولیت (۶):

بار سنگین امانت نتوان خویش کشید
با عنایات الهی بتوان بیش کشید
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
این امانت به خلایق ز ما پیش کشید


با اشاره به مفهوم قرآنی امانت، شاعر سنگینی این بار را یادآور می‌شود. امانتی که آسمان و زمین نتوانستند آن را حمل کنند، با عنایت خداوند به انسان سپرده شده است. تنها با یاری الهی می‌توان این مسئولیت را به دوش کشید.

 

مسئولیت (۷):

مسئول شدی به نعمت بی‌پایان
حق را بشناس و مرو در نسیان
در بندگی‌ات ره ادب پیشه نما
تا دور شوی ز هر گناه و طغیان


این رباعی مسئولیت انسان در برابر نعمت‌های الهی را بیان می‌کند. شاعر انسان را به شناخت حق و پرهیز از فراموشی دعوت می‌کند. رعایت ادب در بندگی، انسان را از گناه و سرکشی دور می‌کند.

 

مسئولیت (۸):

مسئول عملکرد خطا انسان است
در نزد خدا، هر عملی اذعان است
هرکس که به عهد بندگی کرد وفا
او مظهر عدل و حق و هم ایمان است


این شعر مسئولیت انسان در برابر خطاهایش را گوشزد می‌کند. خداوند از تمامی اعمال انسان آگاه است. کسی که به عهد بندگی وفادار بماند، تجلی عدالت، حق، و ایمان خواهد بود.

 

مسئولیت (۹):

هر لحظه دلت به نور حق بیدار است
در عشق خدا، راز دل و اسرار است
خود را به امانت خداوند سپار
این عهد تو، آینهٔ هر رفتار است


شاعر از بیداری دل با نور الهی سخن می‌گوید. عشق به خداوند راز و رمز دل انسان است. انسان باید خود را به خداوند بسپارد، چرا که رفتار او تجلی عهد الهی است.

 

مسئولیت (۱۰):

هر لحظه که بگذرد ز عمرت آسان
بر توست حساب در قیامت، انسان
مسئول تو هستی ز گفتار و عمل
تا در برِ حق رَسته شوی از خسران


در این رباعی شاعر به گذر سریع عمر اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که انسان در قیامت باید پاسخگوی اعمال و گفتار خود باشد. تنها کسی که مسئولیت خود را به درستی انجام دهد، می‌تواند از خسران نجات یابد.

 

بخش دهم

بخشش

تعریف بخشش از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
بخشش در قرآن به معنای گذشت از خطای دیگران و عطای نعمت به نیازمندان است. خداوند می‌فرماید: «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور: 22)، که بر اهمیت بخشش و گذشت تأکید دارد. همچنین، بخشش یکی از صفات الهی است که انسان را به تقرب به خداوند نزدیک می‌کند.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، بخشش به معنای گذشت از خودخواهی، نفی کینه و حسد، و ترویج محبت الهی است. عارفان باور دارند که بخشش، راهی برای تزکیه نفس و نشان‌دهنده عشق به خداوند است. بخشش، تجلی رحمت الهی در وجود انسان است که به او آرامش و تعالی می‌بخشد.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، بخشش یک فضیلت اخلاقی بزرگ است که شامل عفو و گذشت از خطاکاران و کمک به نیازمندان می‌شود. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «ارْحَمُوا تُرْحَمُوا، اغْفِرُوا یُغْفَرْ لَکُمْ» (رحم کنید تا مورد رحمت قرار گیرید، ببخشید تا بخشیده شوید). اسلام بر اهمیت بخشش به‌عنوان عاملی برای تقویت روابط انسانی و جلب رضای خداوند تأکید دارد.

 

 

 

 

بخشش (۱)
بخشش ز خصال نیک انسان باشد
هر کس که گذشت، اهل احسان باشد
بخشنده عزیز است به پیش یزدان
چون چشمه زلال در بیابان باشد

 

بخشش یکی از بهترین ویژگی‌های انسانی است که انسان را به مقامی بلند نزد خداوند می‌رساند. بخشنده همانند چشمه‌ای زلال در بیابان، حیات و آرامش می‌بخشد.

 

بخشش (۲)
بخشنده شوی، رها ز هر اندوهی
در نامه‌ی نور، همدل و نستوهی
هر کس که گذشت حق ز او می‌گذرد
در مکتب دین، خدا دهد انبوهی

 

بخشندگی انسان را از اندوه و کینه آزاد کرده و او را به آرامش می‌رساند. خداوند در ازای گذشت از خطای دیگران، نعمت‌های بی‌شمار عطا می‌کند.

 

بخشش (۳)
بخشنده شوی، رها ز هر غم گردی
دل صاف ز کینه، همچو شبنم گردی
هر کس که گذشت، حق ز او خشنود است
در سایه‌ی لطف حق، منعم گردی

 

گذشت و بخشندگی باعث پاکی و آرامش دل می‌شود. خداوند از انسان‌های بخشنده راضی است و به آنان نعمت‌های فراوان عطا می‌کند.

 

بخشش (۴)
دل صاف نما، ز کینه پرهیز نما
در راه خدا، زلال و تجهیز نما
از کار خطا به دور و شو بنده‌ی حق
بیهوده مکن خلاف و تجویز نما

 

پاک کردن دل از کینه و دوری از خطاها، انسان را به بندگی واقعی خداوند می‌رساند. این راه باعث نزدیکی به خداوند و دریافت برکات می‌شود.

 

بخشش (۵)
دانی که خدا ز عفو خشنود شود
دل از غم و کینه‌ها مسعود شود
در عفو و گذشت نور ایمان پیداست
هر کس که ببخشد، ره مقصود شود

 

عفو و بخشندگی نه‌تنها خداوند را خوشنود می‌کند، بلکه دل انسان را از غم‌ها آزاد کرده و ایمان او را تقویت می‌نماید.

 

بخشش (۶)
پیغام نبی کمال و احسان باشد
عفو و کرم از نشان انسان باشد
هر کس که دلش تهی شود از کینه
از نور خدا دلش گلستان گردد

 

پیامبر اسلام به عفو و گذشت سفارش کرده است. هر کس کینه را از دل خود بیرون کند، دلش از نور خداوند روشن و گلستان می‌شود.

 

بخشش (۷)
عفو است چراغی که به دل نور دهد
آرامش و شوقی به دلِ شور دهد
قرآن به گذشت دعوتی روشن کرد
شادی دل و روان مسرور دهد

 

عفو همان چراغی است که دل را روشن و آرام می‌کند. قرآن کریم نیز به گذشت سفارش کرده و این عمل شادی و آرامش به همراه می‌آورد.
 

بخشش (۸)
هر کس که گذشت پیشه سازد در راه
رست از غم و بندگی دنیا و گناه
عفو است کلید در رحمت یزدان
هرگز نشود قلب تو تاریک و سیاه

 

گذشت و بخشندگی باعث آزادی انسان از غم و گناه می‌شود. این عمل کلید رحمت الهی است و قلب انسان را از تاریکی‌ها دور می‌کند.

 

بخشش (۹)
بخشش صفت پاک خدا می‌گردد
از چشمهٔ لطف، دل صفا می‌گردد
بخشنده چو خورشید بتابد بر دل
عفو، مرهمی از نور خدا می‌گرد

 

بخشندگی صفتی الهی است که دل انسان را روشن می‌کند. همان‌طور که خورشید نور می‌بخشد، عفو نیز آرامش و امید به قلب‌ها می‌آورد.

 

بخشش (۱۰)
بخشنده همان بندهٔ محبوب خداست
دل دور ز کینه‌ها و هر جور و خطاست
هر کس که ز عفو دیگران بهره برد
آیینهٔ دل، جلوه‌گر عشق و صفاست

 

انسان بخشنده نزد خداوند عزیز و محبوب است. دل او خالی از کینه و مملو از عشق و صفاست که به اطرافیان نیز منتقل می‌شود.

 

بخش یازدهم

تربیت

 

تعریف تربیت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
تربیت در قرآن به معنای رشد و پرورش فرد از جنبه‌های مختلف جسمی، روحی و معنوی است. خداوند در آیه «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» (ص: 72) اشاره به خلقت انسان با روح الهی دارد که باید پرورش یابد. تربیت در قرآن شامل آموزش اخلاق، ایمان، علم و عمل صالح است تا انسان به کمال برسد و در مسیر خداوند گام بردارد.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، تربیت به معنای پالایش و تزکیه نفس و رسیدن به کمال معنوی است. عارفان باور دارند که تربیت، فرایند هدایت انسان به سوی حقیقت است، جایی که فرد از وابستگی‌های دنیوی رها شده و به نور الهی متصل می‌شود. تربیت در عرفان، از طریق خودشناسی، عشق به خدا و انجام اعمال نیکو حاصل می‌شود.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، تربیت شامل پرورش ابعاد مختلف شخصیت انسان به‌ویژه ایمان، اخلاق و عقل است. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «من خرج من درب المنزل لیسعى لیعلم نفسه کأنما یسعى لیعلم غیره» (کسی که به خانه می‌رود تا خود را تعلیم دهد، مانند کسی است که می‌رود تا دیگران را تعلیم دهد). تربیت در اسلام هم شامل آموزش علمی و هم پرورش روحی و اخلاقی است.

 

 

 

تربیت (۱)

تربیت با علم گر توأم شود
روشنایی در دلت حاکم شود
شاه کلید تربیت باشد ادب
با تهذیب عالمی سالم شود

 

این رباعی علم را رکن اصلی تربیت معرفی می‌کند. علم، همراه با ادب و تهذیب، روشنایی‌بخش دل و روح انسان است. ادب به‌عنوان کلید اصلی موفقیت در تربیت شناخته شده و سلامت روحی و اجتماعی نتیجه‌ی آن است.

 

تربیت (۲)

تربیت با ذکر "هو" حاصل شود
با تهذیب عاشقی کامل شود
گر بود اخلاق همراه ادب
با تعلم عالمی قابل شود

 

یاد خداوند (ذکر "هو") به‌عنوان اساس تربیت معرفی شده است. تهذیب نفس و عشق به خدا، همراه با اخلاق و ادب، انسان را به کمال می‌رسانند. علم نیز به‌عنوان مکمل تربیت، فرد را برای ایفای نقش در جامعه آماده می‌کند.

 

تربیت (۳)

تربیت یابد شکوفا با ادب
بی‌ادب محروم از الطاف رب
تربیت با دانش و حکمت جلی
خلق نیکو مایهٔ رشد و سبب

 

این رباعی بر اهمیت ادب به‌عنوان پایه‌ی تربیت تأکید دارد. بی‌ادبی دلیلی برای محرومیت از عنایات الهی است. دانش و حکمت از ابزارهای اصلی تربیت معرفی شده و خلق نیکو موجب رشد فردی و اجتماعی می‌شود.

 

تربیت (۴)

تربیت از کودکی باید قرار
کار نیکو را ورا باشد شعار
بذر ایمان و محبت در دلش
چون نهالی پرثمر آید به بار

 

تربیت کودک از سنین پایین مورد توجه قرار گرفته است. کاشت بذر ایمان و محبت در دل کودک به نهالی تشبیه شده که با مراقبت و تربیت صحیح، به بار می‌نشیند.

 

تربیت (۵)

گر بکاری تخم مهر و هم صفا
او شود جانش ز نیکی‌ها غنا
می‌شود آئینهٔ الطاف حق
دست او گیر و به نیکی رهنما

 

مهر و صفا به دانه‌ای تشبیه شده که وجود کودک را سرشار از نیکی می‌کند. تربیت صحیح کودک را به آئینه‌ای از صفات الهی بدل می‌کند که توانایی هدایت دیگران به نیکی را دارد.

 

تربیت (۶)

تربیت، همچون چراغی رهنما
در دل شب، می‌نماید دل‌ربا
گر شود کودک مهذب با ادب
می‌شود آینده‌اش دور از خطا

 

تربیت به چراغی تشبیه شده است که در شب تاریک راه را روشن می‌کند. ادب شرط اصلی موفقیت و دوری از اشتباه در آینده دانسته شده است.

 

تربیت (۷)

تربیت چون آب جاری، بی‌کران
می‌چکد هر دم به قلب کودکان
تا توانی مهرورزی کن مدام
هم به گفتار و عمل، از عمق جان

 

تربیت به آب جاری تشبیه شده که با تأثیر مداوم، دل کودکان را سیراب می‌کند. مهرورزی، هم در گفتار و هم در عمل، مهم‌ترین ابزار تربیت کودکان است.

 

تربیت (۸)

تربیت چون باغ باشد، پر گیاه
ریشه‌هایش در دل است و با نگاه
می‌کند رشدی به طرز بی‌نظیر
کن هرس دائم زوائد، چون گناه

 

تربیت به باغی تشبیه شده که برای رشد صحیح به مراقبت نیاز دارد. هرس‌کردن زوائد، که نماد گناه و اشتباه است، شرط رشد و کمال انسان دانسته شده است.

 

تربیت (۹)

کودک چو خمیر است، در دست شما
او شکل بگیرد به عملکردِ تو را
نیکی و بدی ز ما بیاموخت ولی
بر دل بنشان محبت و عشق و صفا

 

کودک به خمیری نرم تشبیه شده است که شکل‌گیری شخصیت او به عملکرد والدین و مربیان بستگی دارد. محبت، عشق و صفا مهم‌ترین عناصر در شکل‌گیری شخصیت مثبت کودک هستند.

 

تربیت (۱۰)

فرزند چو نور دل بود در دل ما
او ساخته گردد ز محبت، ز وفا
با عشق نما تربیتی در ره عشق
تا گم نشود ز موج طوفان و بلا

 

فرزند به نور دل والدین تشبیه شده است. عشق و محبت عناصر اصلی تربیت هستند و تربیت عاشقانه فرزند را از خطرها و سختی‌های زندگی حفظ می‌کند.

 

فصل دوم

بخش اول

مهربانی

تعریف مهربانی از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
مهربانی در قرآن به معنای رحمت و محبت به دیگران است. خداوند خود را «الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ» (بقره: 163) توصیف کرده است و مسلمانان را به الگوبرداری از صفات الهی دعوت می‌کند. قرآن به مهربانی با والدین، یتیمان، و نیازمندان تأکید دارد، مانند آیه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» (بقره: 83) که بر برخورد نیکو با مردم سفارش می‌کند.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، مهربانی به معنای انعکاس محبت و رحمت الهی در دل انسان است. عارفان مهربانی را یکی از ویژگی‌های انسان کامل و راهی برای نزدیکی به خداوند می‌دانند. این مهربانی نه‌تنها در قبال دیگران، بلکه در قبال خود نیز اهمیت دارد، زیرا انسان باید با دل نرم و با عشق به خداوند در مسیر حقیقت حرکت کند.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، مهربانی یک فضیلت اخلاقی است که شامل محبت به دیگران، بخشش و گذشت از خطای آن‌ها می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ رَحِیمٌ یُحِبُّ الرَّحِیمِینَ» (خداوند مهربان است و مهربانی را دوست دارد). اسلام بر مهربانی در برخورد با خانواده، همسایگان، و همه مردم تأکید دارد.

 

 

 

مهربانی (۱)

مهربانی پیام حق در دین است
اصلش ز خدای مهربان آذین است
فرمود نبی : رحمت من پیداست
بر قلب کسانی که در آن تسکین است

 

در این رباعی، شاعر اشاره به مهربانی به عنوان پیام اصلی دین اسلام دارد. "مهربانی پیام حق" یعنی دین اسلام بر اساس مهربانی استوار است و این مهربانی از جانب خداوند، که خود مهربان است، به انسان‌ها هدیه شده است. از سوی دیگر، اشاره به حدیث پیامبر اسلام (ص) که "رحمت من پیداست" نشان می‌دهد که رحمت پیامبر برای کسانی است که در دل خود آرامش و تسکین دارند. در واقع، تسکین دل‌ها و مهر به مخلوقات خدا، از نشانه‌های رحمت الهی است.

 

مهربانی (۲)

 رحمت ز دل عشق نهان می‌آید
هر لطف و صفا ز نور جان می‌آید
فرمود نبی : مهربان باش به خلق
این مهر خدایی به زبان می‌آید

 

در این رباعی، شاعر به حقیقت مهربانی اشاره می‌کند که از دل عشق برمی‌خیزد. مهر و صفا، به عنوان نور جان انسان، از عشق به خداوند ناشی می‌شود. تاکید بر حدیث پیامبر اسلام (ص) که "مهربان باش به خلق"، یادآوری می‌کند که مهربانی از طریق عمل به کلام و رفتار انسان‌ها نمود می‌یابد و این مهر خداوند از طریق زبان و عمل باید به دیگران منتقل شود.

 

مهربانی (۳)

دل گر ز صفای عشق، روشن باشد
مهری ز خدا درونِ گلشن باشد
عاشق که کند خویش تهی از امیال
هر لحظه، حریم دل، مُزیَّن باشد

 

 در این رباعی، شاعر بر روشنایی دل از طریق صفای عشق تاکید دارد. وقتی دل انسان از محبت خداوند پر باشد، این عشق به گونه‌ای درون دل انسان گل می‌کند و مهر و محبت به دیگران را به همراه می‌آورد. اگر انسان از خواسته‌های شخصی و دنیوی خود تهی شود، دلش همواره در حال تزکیه و تزین است و این روش زندگی، همواره حریم دل او را پاک و زیبا نگه می‌دارد.
 

مهربانی (۴)

مهرت ز سرای عشق و جان می‌آید
نور دو جهان ز کهکشان می‌آید
هر جا که نگه کنی، خدا را بینی
رحمت ز خدا، روز و شبان می‌آید

 

در این رباعی، شاعر اشاره به این دارد که مهربانی و محبت الهی از عالم عشق و جان انسان می‌آید. نور دو جهان از کهکشان‌های الهی می‌آید و خداوند در هر جا که انسان نگاه کند، حضور دارد. در واقع، خداوند در هر لحظه از زندگی انسان، رحمت و محبت خود را ارزانی می‌کند.

 

مهربانی (۵)

هرکس که دلش پر از محبت باشد
در نزد خدا، مقام رفعت باشد
فرمود رسول: مهربان باش مدام
مهربانی و محبت دو قسمت باشد

 

 شاعر در این رباعی بیان می‌کند که کسی که دلش پر از محبت باشد، در نزد خداوند مقام والایی خواهد داشت. محبت، از ویژگی‌هایی است که انسان باید در زندگی خود مدام آن را تمرین کند. همچنین پیامبر اسلام (ص) بر مهربانی مداوم تاکید دارند. در اینجا نیز به این نکته اشاره شده که محبت و مهربانی در دو بعد معنوی و اخلاقی در دین اسلام تقسیم شده است.


 

مهربانی (۶)

مهرت چو نشان راه یزدان باشد
احسان تو در مهر، فراوان باشد
مهری که به دل، ز نور قرآن داری
در دیده ی دل، صفای ایمان باشد

 

در این رباعی، اشاره به این است که مهربانی باید به عنوان نشانه‌ای از راه خداوند و دین الهی باشد. احسان و محبت باید در رفتار انسان فراوان باشد و در دل انسان‌هایی که قرآن را در دل دارند، نور ایمان تابیده باشد. این نور ایمان به انسان کمک می‌کند تا همواره با محبت و رحمت با دیگران رفتار کند.

 

مهربانی (۷)

رحمت به دل خسته‌ دلان، آیینه است
مهری که تو داری، ز خدا گنجینه است
قرآن به زبان مهر گوید: احسان
چون مهر ز نور ازلی جانانه است

 

 در این رباعی، شاعر به انسان‌هایی اشاره می‌کند که دل‌هایشان از درد و رنج خسته است. رحمت و محبت می‌تواند همچون آینه‌ای برای آن‌ها عمل کند و در دل آن‌ها آرامش بیاورد. محبت و مهربانی‌ای که از انسان‌ها صادر می‌شود، از گنجینه‌ای الهی سرچشمه می‌گیرد. همچنین قرآن کریم بر اساس پیام مهر و محبت و احسان استوار است.

مهربانی(۸)
مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام ده

 

شاعر مهربانی را به نسیمی آرام‌بخش تشبیه می‌کند که دل‌ها را تسکین می‌دهد و آن‌ها را به صفا و پاکی هدایت می‌کند. او از انسان‌ها می‌خواهد که از رحمت و عشق الهی بیاموزند، زیرا عشق خداوند به بندگانش باعث می‌شود که انسان‌ها کرامت و مهربانی را در زندگی خود تجربه کنند و به دیگران اکرام بدهند. در نهایت، پیام اصلی این است که مهربانی و عشق الهی موجب آرامش در دل‌ها و ارتقاء روابط انسانی می‌شود.

 

مهربانی (۹)

 مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام دهد

 

 در این رباعی، مهربانی به مانند نسیمی آرام‌بخش است که دل‌ها را به صفا و آرامش می‌رساند. مهر و محبت الهی که از رحمت خداوند نشات می‌گیرد، باید به عنوان الگویی برای انسان‌ها در نظر گرفته شود. خداوند در قالب عشق خود به بندگانش اکرام و احترام می‌بخشد.

 

مهربانی (۱۰)

مهرت ز نشان احمدی می‌آید
لطفی ز خدای ایزدی می‌آید
فرمود نبی: مهربان باش به خلق
رحمت ز خدای سرمدی می‌آید

 

در این رباعی، شاعر اشاره به نشان پیامبر اسلام (ص) دارد که در تمام سخنان او، مهر و محبت وجود دارد. پیامبر اسلام (ص) همواره بر مهربانی و رحمت نسبت به مخلوقات خدا تاکید کرده‌اند و این مهربانی از جانب خداوند متعال به بندگانش ارزانی می‌شود.

بخش دوم

محبت

تعریف محبت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
محبت در قرآن به معنای عشق و علاقه راستین به خداوند و دیگران است. خداوند در آیه «یُحِبُّونَ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا» (آل‌عمران: 96) محبت مؤمنان به خدا و پیامبر را بیان می‌کند. همچنین، قرآن بر محبت به خانواده، همسایگان و انسان‌ها تأکید دارد، مانند آیه «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ» (نسایی: 8) که نشان‌دهنده محبت نسبت به دیگران است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، محبت به معنای عشق به خداوند و دیگر موجودات است. عارفان محبت را نیرویی الهی می‌دانند که انسان را به سوی حقیقت، کمال و ارتباط با خدا هدایت می‌کند. این محبت در عرفان به معنای خود را فدای عشق الهی کردن و از خودگذشتگی برای دیگران است. محبت به خداوند پایه‌گذار محبت به مردم و همه موجودات است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، محبت به معنای علاقه‌مند بودن به خدا، پیامبر، اهل بیت و مؤمنان است. پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَلَدِهِ وَوَالِدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» (بخاری) که بر محبت به پیامبر اسلام تأکید می‌کند. همچنین، محبت به انسان‌ها، به ویژه به مستضعفان و نیازمندان، از اصول اساسی در اسلام است.

 

 

محبت (۱)

دل چون ز محبت خدا سرشار است
چون مرغ چمن به سوی حق و یار است
هر کس که به عشق حق بیاراست دلش
درد دل و غم رهید و با دلدار است


در این رباعی، شاعر محبت الهی را سرچشمه آرامش دل می‌داند و با تشبیه دل عاشق به «مرغ چمن» که آزادانه به سوی حق پرواز می‌کند، نشان می‌دهد که عشق الهی می‌تواند انسان را از غم‌ها و دردهای دنیوی رها کرده و به سوی وصال خداوند سوق دهد.


 

محبت (۲)

دلی دارم روان در سوی یزدان
رهی پویم به سوی جان جانان
ز تو، عشق و صفای دل بخواهم
که جانم را کنی پر شور و غلیان


شاعر در این رباعی دل خود را در مسیر جستجوی حقیقت و وصال یزدان توصیف می‌کند. او از خداوند عشق و صفای دل می‌طلبد و امیدوار است که با این عشق الهی، شور و حرارتی در جان خود بیابد که راهنمای او در این مسیر باشد.

 

محبت (۳)

دل شود آرام با حب خدا
می‌شود همگام با عشق ولا
هر که دارد بهره‌ای از عشق هو
می‌رسد بر کوی یزدان، هر کجا


این رباعی تأکید می‌کند که محبت خداوند آرامش دل را فراهم می‌کند. عشق الهی، دل را به مسیری هم‌راستا با معنویت هدایت می‌کند و هرکس که بهره‌ای از این عشق ببرد، به وصال خداوند دست می‌یابد، فارغ از مکان و زمان.

 

محبت (۴)

محبت شعله‌ای از نور جانان
بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
هر آن کس پا نهد در وادی عشق
شود روشن دلش از نور یزدان


شاعر محبت الهی را به شعله‌ای از نور تشبیه می‌کند که سرچشمه اسرار الهی و حقایق معنوی است. هرکسی که وارد مسیر عشق الهی شود، دلش از نور یزدان روشن خواهد شد و به آگاهی معنوی دست می‌یابد.

 

رحمت (۵)

محبت ره دل به سوی خداست
شروع سفر سوی نور ولاست
برد هر کسی از خدا عشق خود
که این عشق راهی به دارالشفاست


در این رباعی، محبت به عنوان راهی برای رسیدن به خداوند معرفی می‌شود. این عشق، سفر معنوی انسان را آغاز کرده و مانند دارویی شفابخش، دل را از آلودگی‌ها و دردها پاک می‌کند.

 

محبت (۶)

دل عاشق به عشق حق روان است
به سان چشمه‌ی جوشان عیان است
فروغ عشق حق بر جان خوبان
نشان عشق در دل جاودان است


در این رباعی، دل عاشق همچون چشمه‌ای همیشه جاری و جوشان توصیف می‌شود. عشق الهی نوری است که بر دل خوبان می‌تابد و این عشق جاودانه، نشانه‌ای از پیوند عمیق معنوی میان انسان و خداوند است.

 

محبت (۷)

هر دل که ز عشق حق چراغانی کرد
در سایه‌ی لطف حق گلستانی کرد
بی‌مهر تو دل چو شوره‌زاری خشک است
با مهر تو باغ، لاله‌افشانی کرد


محبت الهی به نور و گرمایی تشبیه شده که دل انسان را مانند چراغی روشن می‌کند. این نور و محبت می‌تواند دل خشک و بی‌حاصل را به باغی پرگل تبدیل کند، در حالی که بدون عشق خداوند، دل همچون شوره‌زاری خشک و بی‌ثمر خواهد بود.

 

محبت (۸)

ای مهر تو چشمه‌ی حیات ابدی
بر ما بنما لطف، تو یار و مددی
هر جا که محبت خدا جاری شد
در محضر حق نگر، ز نور صمدی


شاعر در این رباعی، محبت خداوند را به چشمه‌ای از حیات ابدی تشبیه کرده که باعث زنده ماندن روح انسان می‌شود. او از خداوند طلب لطف و یاری می‌کند و معتقد است هرجا محبت خدا باشد، نور الهی و حضور حق نیز آشکار است.


 

محبت (۹)

ای مهر تو گرم‌تر ز خورشید و قمر
عشق تو دلیل ماندگاری است بشر
هر دل که به نور تو شود روشن‌تر
در پرده‌ی عشق تو کند عمر به سر


در این رباعی، محبت الهی از گرمای خورشید و ماه برتر دانسته شده است. این عشق، نیرویی است که بشر را پایدار و ماندگار می‌سازد. دل‌هایی که از نور خداوند روشن می‌شوند، زندگی خود را در مسیر عشق الهی سپری می‌کنند.


 

محبت (۱۰)

محبت ز دل خسته شرار افشاند
در باغ وجود، گل به بار افشاند
هر کس که به مهر او بیاراید دل
گویا که ز جان غم به کار افشاند


محبت الهی مانند شعله‌ای است که از دل خسته، نور و انرژی بیرون می‌کشد. این محبت، باغ وجود انسان را سرشار از گل‌های زیبای معنوی می‌کند و غم و اندوه را از جان او می‌زداید و به جای آن شادی و طراوت می‌نشاند.


 

 

بخش سوم

ایثار

تعریف ایثار از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
ایثار در قرآن به معنای فداکاری و ترجیح دادن دیگران بر خود است. خداوند در آیه «وَیُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (حشر: 9) بر اهمیت ایثار تأکید دارد، جایی که مؤمنان برای دیگران حتی در شرایط دشوار، خود را فدای دیگران می‌کنند. ایثار در قرآن به عنوان یکی از ویژگی‌های برجسته مؤمنان معرفی شده است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، ایثار به معنای فدای نفس و خودخواهی برای رسیدن به حقیقت و خدمت به دیگران است. عارفان باور دارند که ایثار در نهایت از عشق به خدا و خلق او سرچشمه می‌گیرد. ایثار به‌عنوان عملی که فرد را از تعلقات دنیوی رها می‌کند و به کمال معنوی می‌رساند، در عرفان بسیار ارزشمند است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، ایثار به معنای فدای خود برای خیر و نفع دیگران است. پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «مَنْ لَا یُؤثِرِ النَّاسَ فَإِنَّهُ لَا یُؤثِرُهُ اللَّهُ» (کسی که به دیگران ایثار نکند، خداوند او را ایثار نمی‌کند). ایثار در اسلام، به‌ویژه در زمان‌های سختی و در کمک به دیگران، عملی ارزشمند است که به‌طور خاص در قرآن و سنت پیامبر تأکید شده است.

 

 

ایثار (۱)
ایثار فدای جان بود بر جانان
یابی تو حقیقی ز رحمان
حق ماند و حق ماند و حق
پایداری ز دل پاک و عیان


این رباعی بیانگر مفهوم والای ایثار است که جان‌فشانی برای محبوب حقیقی را به تصویر می‌کشد. در این مسیر، فرد ایثارگر با ایمان به رحمان، از خود می‌گذرد و حقیقت را در پایداری و خلوص دل جستجو می‌کند.

 

ایثار (۲)
حسین در کربلا جانش فدا کرد
چه غوغایی به عالم او به پا کرد
نمایش داد ایثاری ز عاشق
کند ایثار با خونش، چه‌ها کرد


این رباعی به ایثار حضرت حسین (ع) در واقعه کربلا اشاره دارد. ایشان با نثار جان خود، ایثاری عاشقانه و بی‌بدیل را به نمایش گذاشت که تاریخ بشریت را تحت تأثیر قرار داد و درس بزرگی از فداکاری و عشق را ارائه کرد.

 

ایثار (۳)
بهترین اعمال ما ایثار ماست
در ضمیر جان و در اشعار ماست
گفت پیغمبر بود آن بهترین
جلوه اش در کار و در رفتار ماست


این رباعی بر اهمیت ایثار در زندگی تأکید دارد. ایثار، چه در عمل و چه در گفتار، ارزشمندترین عمل از نظر پیامبر اکرم (ص) است و باید در رفتار و منش روزمره ما تجلی یابد.

 

ایثار (۴)
یاد کن ای دل ز ایثاری گران
از برای دین و قرآن در جهان
حفظ دین از واجبات است واجبات
جان فدا گردد برای حفظ آن


این رباعی ضرورت ایثار برای حفظ دین و ارزش‌های قرآنی را به تصویر می‌کشد. در این راه، جان‌فشانی بزرگ‌ترین وظیفه‌ای است که بر دوش مؤمنان نهاده شده است.
 

ایثار (۵)
گر طالب یزدانی و آن عشق برین
باشد ره آن پاکی دل، نور و یقین
دل را برهان از هوس، زودگذر
باید که شوی پاک ز کینه ز حزین


این رباعی ایثار را به عنوان راهی برای رسیدن به عشق الهی و یقین حقیقی معرفی می‌کند. دل باید از آلودگی‌ها و کینه‌ها پاک شود تا انسان بتواند به مقامات عالی معنوی دست یابد.

 

ایثار (۶)
ایثارگری کار شهیدان، غوغاست
عشق ازلی باشد و در راه خداست
دل از همه چیز و همه کس دور شود
جز حق نکنی فکر، که مذموم و خطاست


در این رباعی، ایثار شهیدان به عنوان تجلی عشق ازلی و خالصانه به خداوند توصیف می‌شود. شهید، دل از دنیا برمی‌کند و تمام فکر و ذکر خود را به حق معطوف می‌سازد.

 

ایثار (۷)
آن کس که دهد جان به ره عشق، نکو بود
آرام دل و مایه‌ی فخر و شرف او بود
سر را به ره حق چو فدا کرد و گذشت
از خویش برید و ره دنیاش سکو بود


این رباعی به ارزش والای ایثار و جان‌فشانی در راه عشق الهی می‌پردازد. چنین ایثاری موجب آرامش دل، شرافت و افتخار فرد در دنیا و آخرت است.

 

ایثار (۸)
ایثارِ شهیدان همه تفسیرِ وفاست
از غیر گذشتن، رهِ تسلیم و رضاست
هر قطره‌ی خونش به زمین گشت نشان
هر لحظه دعای او چراغِ ره ماست


این رباعی ایثار شهیدان را به مثابه تجلی وفاداری و رضا به مشیت الهی می‌داند. خون شهیدان نشانه‌ای است برای هدایت دیگران و دعاهای آنها چراغ راه معنوی ماست.
 

ایثار (۹)
جان داد به راه حق و ایمان، شهید
از نور وجودش، شب ما گشت سپید
هر قطره‌ی خونش، نشود حیف و تلف
افروخت چراغی که به دل شد امید


این رباعی تأثیر خون شهیدان در روشنی‌بخشی به مسیر زندگی و ایمان ما را به تصویر می‌کشد. خون شهیدان هیچ‌گاه به هدر نمی‌رود و چراغ امیدی برای دل‌ها می‌افروزد.

 

ایثار (۱۰)
ایثار شهیدان، ره فتح است و یقین،
آن کس که ره عشق نماید در دین.
از جام وفا، جرعه به دل نوش کند،
آیینه‌ی توحید، به دل عشق برین.


این رباعی ایثار شهیدان را راهی به سوی پیروزی و یقین معرفی می‌کند. آنها با نوشیدن جام وفا و عشق الهی، دل‌های خود را آیینه‌ای از توحید و عشق ابدی می‌سازند.

بخش چهارم

فداکاری

تعریف فداکاری از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
فداکاری در قرآن به معنای فدای جان، مال یا راحتی خود برای دیگران یا در راه خداوند است. قرآن به‌ویژه در داستان‌های مجاهدان و کسانی که جان خود را فدای ایمان کرده‌اند، بر فداکاری تأکید دارد. در آیه «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَمْوَالَهُمْ وَأَنْفُسَهُمْ» (توبه: 111) خداوند فداکاری مؤمنان را در راه خود می‌ستاید و پاداش بزرگی برای آن‌ها وعده می‌دهد.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، فداکاری به معنای از خود گذشتن و فدای خواسته‌های نفسانی برای رسیدن به حقیقت و قرب الهی است. عارفان فداکاری را عملی از سر عشق به خداوند می‌دانند که در آن فرد تمام وابستگی‌های دنیوی را رها می‌کند تا به حقیقت و کمال معنوی دست یابد. فداکاری در عرفان، نمادی از تسلیم در برابر اراده الهی است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، فداکاری به معنای گذشتن از مال، جان و راحتی خود برای کمک به دیگران یا خدمت به خداوند است. پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) نمونه‌های عالی فداکاری را نشان داده‌اند. فداکاری در اسلام یک فضیلت اخلاقی است که بر اساس محبت، دلسوزی و حمایت از دیگران بنا شده است.

 

 

۲۷۷۱. فداکاری (۱)
فداکاری به سوی حق و نور است
دل عاشق ز آن غرق سرور است
خوشا آنان که در راه سعادت
تمنای وصال و در حضور است


این رباعی فداکاری را مسیری به سوی حق و نور الهی می‌داند که دل عاشقان را غرق شادی و سرور می‌کند. شاعر، فداکاران را ستایش می‌کند، چرا که آن‌ها در آرزوی وصال با خدا و در حضور دائمی او به سر می‌برند.

 

۲۷۷۲. فداکاری (۲)
فداکاری به راه مال دنیا
شود موجب تو را پاداش بالا
به درگاه خدا یابی سعادت
که باشد جاودان، زیبا و اعلا


در این رباعی، شاعر فداکاری در راه استفاده صحیح از مال دنیا را ستایش می‌کند. او آن را وسیله‌ای برای کسب پاداش بزرگ الهی و دستیابی به سعادت جاودان و زیبایی ابدی در درگاه خداوند معرفی می‌کند.

 

۲۷۷۳. فداکاری (۳)
فداکاری بود چون چشمه‌ی نور
دل پاک است غرق نور و پر شور
که شکر ایزدی افزون کند مال
دل عاشق شود از نور مسرور


فداکاری به چشمه‌ای از نور تشبیه شده است که دل پاک انسان را پر از شور و نور می‌کند. شاعر تأکید می‌کند که با فداکاری و شکرگزاری، مال و برکات انسان افزون می‌شود و دل عاشق به شادی و نور خداوند آراسته می‌گردد.

 

۲۷۷۴. فداکاری (۴)
فداکاری نشان زهد و تقواست
رسیدن بر خدا و عشق والاست
هر آن‌کس پیشه سازد این عمل را
رضای حق بود او را عطا هاست


در این رباعی، فداکاری به‌عنوان نمادی از زهد و تقوا معرفی شده است که انسان را به عشق الهی و خداوند نزدیک می‌کند. کسانی که فداکاری را پیشه می‌سازند، از جانب خداوند به عطایا و رضایت الهی دست می‌یابند.

 

۲۷۷۵. فداکاری (۵)
فداکاری سبب گردد فزونی
ز رحمت می دهد عشقی درونی
عطا گردد عنایات الهی
صفای جان بود عشق و سکونی


شاعر در این رباعی، فداکاری را سبب افزایش رحمت و عطای عشق درونی می‌داند. او تأکید می‌کند که فداکاری منجر به دریافت عنایات الهی شده و عشق و آرامش درونی به جان انسان بخشیده می‌شود.

 

۲۷۷۶. فداکاری (۶)
فداکاری نما، در یادگیری
اگر چه در میان سالی و پیری
بیفزا علم و دانش، معرفت را
که باشد ره به سوی رستگاری


در این رباعی، فداکاری در یادگیری و افزایش علم حتی در میان‌سالی و پیری توصیه شده است. شاعر معتقد است که این تلاش، راهی به سوی رستگاری و کمال انسانی است.

 

۲۷۷۷. فداکاری (۷)
فداکاری به راه حق، شهادت
سبب گردد تعالی و سعادت
در این ره جان به جانان می‌سپاری
نظیر کربلا و راه عصمت


این رباعی، فداکاری در راه حق را با شهادت مقایسه کرده و آن را مایه تعالی و سعادت می‌داند. شاعر الگوی این نوع فداکاری را کربلا و اهل‌بیت عصمت و طهارت معرفی می‌کند.

 

۲۷۷۸. فداکاری (۸)
فداکاری به تسلیم و رضایت
رسیدن بر خدا و هم حقیقت
فدا گردی در این ره، جاودانی است
حقیقت، نور و وصلِ بی‌نهایت


در این رباعی، فداکاری با تسلیم و رضایت الهی همراه شده است. شاعر فداکاری را مسیری جاودانه به سوی حقیقت، نور، و وصال بی‌پایان با خداوند معرفی می‌کند.

 

۲۷۷۹. فداکاری (۹)
فداکاری و ایثار و شهادت
به تسلیم است و تهذیب و عنایت
پذیرش بر اساس عشق و دانش
بهایش اجر یزدان تا قیامت


شاعر فداکاری و ایثار را راهی برای تهذیب نفس و تسلیم در برابر خدا می‌داند. او معتقد است این مسیر بر پایه عشق و دانش بوده و بهای آن، اجر الهی در دنیا و آخرت است.

 

۲۷۸۰. فداکاری (۱۰)
فدا کاری فنا در عشق یزدان
فدای حق تعالی، مرد میدان
مداوم ذکر او گویی شب و روز
به دل نور خدا، قرآن تابان


در آخرین رباعی، فداکاری به فنا در عشق الهی تعبیر شده است. شاعر از ذکر شبانه‌روزی خداوند و نور قرآن در دل انسان به‌عنوان منبع اصلی این فداکاری یاد می‌کند و آن را راهی برای دستیابی به کمال معنوی می‌داند.

 

بخش پنجم

تواضع

تعریف تواضع از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
تواضع در قرآن به معنای فروتنی، عدم تکبر و پذیرش حقیقت است. خداوند در آیه «وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَىٰ الْأَرْضِ هَوْنًا» (فرقان: 63) تواضع را ویژگی مؤمنان راستین می‌داند. در قرآن، تواضع هم‌چنین به معنای دوری از خودبزرگ‌بینی و تلاش برای حفظ اخلاق و آرامش در تعاملات با دیگران است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، تواضع به معنای تسلیم در برابر اراده الهی و نرمی قلبی در برابر دیگران است. عارفان تواضع را به عنوان یکی از نشانه‌های کمال معنوی می‌دانند. آن‌ها باور دارند که تواضع در برابر خداوند و مردم، راهی به سوی نزدیکی به حقیقت و کسب فضل الهی است. تواضع از نگاه عرفا یعنی رهایی از ego و پذیرش فطرت واقعی خود.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، تواضع به معنای فروتنی و عدم خودستایی است. پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» (کسی که برای خدا تواضع کند، خداوند او را بالا می‌برد). تواضع در اسلام به عنوان فضیلت اخلاقی است که نه تنها در برابر خداوند بلکه در برابر مردم و در تعاملات اجتماعی باید رعایت شود. در اسلام، تواضع با عزت نفس و حفظ کرامت انسانی در تضاد با خودبزرگ‌بینی است.

 

 

 

تواضع (۱)
تواضع کلید در رحمت است،
رهی بر بزرگی و هم عزت است.
خدا گفت: دل را به نرمی سپار،
که این راه نیکی و پر حکمت است.

 

این رباعی تواضع را به عنوان کلید رحمت الهی معرفی می‌کند. خداوند راه نیکی و حکمت را در نرم‌دلی و فروتنی می‌داند و تواضع وسیله‌ای برای دستیابی به بزرگی و عزت است.

 

تواضع (۲)
تواضع بود شرط اهل کمال،
دهد عزت و حکمت و هم جلال.
بزرگان دین و امامان عصر
تواضع نمودند در وقت و حال

 

این رباعی بیان می‌کند که تواضع لازمه‌ی کمال انسان است. بزرگان دین و امامان نیز در رفتار و موقعیت‌های مختلف تواضع را رعایت می‌کردند، زیرا این صفت موجب جلال و حکمت می‌شود.

 

تواضع (۳)
درختی که پربار باشد، خم است،
دل عاشق از نور حق، خرم است.
تواضع بود مشی اهل یقین
به ذکر و به تسبیح حق هر دم است

 

در این رباعی، تواضع به درختی پربار تشبیه شده است که شاخه‌هایش فروتنانه خم می‌شود. اهل یقین و دل‌سپردگان به خدا نیز با تواضع و ذکر دائمی، نور و سرور را در دل خود حفظ می‌کنند.

 

تواضع (۴)
اگر می‌روی در رهش بی‌غرور،
به قلبت نشیند ز رحمت، سرور.
تواضع کلید است بر قفل دل،
که این رمز، بر مؤمنان شد ظهور

 

این رباعی تواضع را کلید گشایش قلب معرفی می‌کند. انسان بدون غرور و با فروتنی می‌تواند رحمت الهی را در دل خود جای دهد و به سرور و آرامش دست یابد.

 

تواضع (۵)
فروتن شو و بر زمین پا گذار،
که دل دور گردد ز هر گونه خار.
خدا دوست دارد تواضع‌کنی
که نزدش بزرگ است این افتخار

 

در این رباعی، فروتنی راهی برای زدودن سختی‌ها و خارهای دل معرفی شده است. خداوند تواضع را ارزشمند می‌داند و این صفت را مایه‌ی افتخار بندگان در نزد خود می‌داند.

 

تواضع (۶)
تواضع نشانِ ره‌بندگی است،
مسیر رسیدن به فرزانگی است.
بگفتا خداوند عزّ و جلّ:
تواضع بزرگی و شایستگی است

 

این رباعی تواضع را نشانه‌ی بندگی واقعی می‌داند. خداوند تواضع را عاملی برای بزرگی و شایستگی معرفی می‌کند و آن را راهی برای رسیدن به حکمت و فرزانگی می‌شمارد.


 

تواضع (۷)
تواضع کلید سعادت بود
نشان رهایی ز غفلت بود.
خدا دوست دارد کنی بندگی
که این رسم مومن، کرامت بود

 

این رباعی بیانگر این حقیقت است که تواضع راه سعادت و رهایی از غفلت است. بندگی خداوند همراه با تواضع، نشانه‌ی کرامت و شایستگی مؤمن است.

 

تواضع (۸)
هر آن کس کند دل ز اغوا جدا
ببیند که رحمت رسد از خدا.
تواضع نما در حیات و تلاش
که نزد خدا می‌شوی، اقربا

 

این رباعی اشاره به پاداش الهی برای افراد فروتن دارد. کسی که دل از گمراهی و فریب دنیا رها کند و با تواضع زندگی کند، به خدا نزدیک‌تر می‌شود و از رحمت او بهره‌مند می‌گردد.
 

تواضع (۹)
تکبر مکن بر خلایق ز جاه
بیفتی به نکبت به اعماق چاه.
شود قلب تو تار و اندوهگین
مکن عمر خود را تباه و سیاه

 

در این رباعی، تکبر به عنوان صفتی نکوهیده معرفی می‌شود که انسان را به سقوط و تباهی می‌کشاند. فروتنی می‌تواند دل را از تاریکی و اندوه رها کرده و عمر را روشن و مفید کند.

 

تواضع (۱۰)
خدا گفت: افتاده باش و صبور
تواضع چو نور است در هر امور.
که این نور جانت کند سرفراز،
فزونی دهد معرفت هم شعور

 

این رباعی بر ارزش تواضع و صبر تأکید دارد. تواضع نوری است که موجب سربلندی، افزایش معرفت و شعور می‌شود و انسان را در امور مختلف یاری می‌دهد.

 

بخش ششم

قناعت

 

تعریف قناعت از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
قناعت در قرآن به معنای رضایت به روزی الهی و پرهیز از طمع است. خداوند در آیه «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (حدید: 23) بر اهمیت میانه‌روی و رضایت از آنچه به انسان داده شده است، تأکید می‌کند. قناعت نشان‌دهنده اعتماد به حکمت خداوند و پذیرش سهم خود از نعمت‌ها است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، قناعت به معنای دل‌کندن از دنیا و بسنده‌کردن به ضروریات است. عارفان قناعت را راهی برای رهایی از وابستگی‌های دنیوی و تقویت ارتباط با خداوند می‌دانند. قناعت در عرفان به معنای داشتن قلبی پر از شکر و روحی آزاد از حرص و آز است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، قناعت فضیلتی است که انسان را به زندگی ساده و دور از اسراف هدایت می‌کند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «لَیْسَ الْغِنَى عَنْ کَثْرَةِ الْعَرَضِ، وَلَکِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ» (ثروت واقعی، بی‌نیازی نفس است نه داشتن مال فراوان). قناعت در اسلام به معنای پذیرش نعمت‌های خداوند و دوری از طمع و زیاده‌خواهی است.

 

قناعت (۱)
گر قناعت پیشه گردد در امور دنیوی
نه ز غم گردی گرفتار، نی ز دهر ناروی
ای خدا، ما را مکن محتاج خلق و ناکسان
گرچه ما غافل ز خویشیم و امور معنوی

 

این رباعی قناعت را کلید آرامش معرفی می‌کند. کسی که در امور دنیوی قانع باشد، از غم و سختی دور می‌ماند. دعا به درگاه خداوند برای بی‌نیازی از خلق و توجه به امور معنوی از پیام‌های این رباعی است.
 

قناعت (۲)
دان رزق تو را خدا مقدر کرده است
روزی تو را به حق مقرر کرده است
بر حق خودت قانع و از غیر مخواه
از چشم به غیر، دل مسخر کرده است

 

این رباعی به ما یادآوری می‌کند که رزق هر فرد به دست خداوند مقدر شده است. قناعت به حق خود و عدم نیاز به دیگران راهی برای حفظ عزت نفس و پاکی دل است.

 

قناعت (۳)
خورشید و قمر به امر حق می‌چرخند
از پرتوی آن به هر کسی می‌تابند
قانع شو و از طمع برون شو ز غیر
هر لحظه ز عمر، سوی حق می‌جنبد

 

این رباعی هماهنگی و نظم عالم را به امر خداوند متصل می‌کند. پیام آن دعوت به قناعت و رهایی از طمع است تا انسان بتواند عمر خود را در مسیر حق سپری کند.
 

قناعت (۴)
دست از طمع نفس کشیدن بهتر
بر حکم خدای، خو گرفتن بهتر
رزاق جهانیان، اگر حق باشد
قانع به عطای او رسیدن بهتر

 

این رباعی به ارزش دست کشیدن از طمع و خو گرفتن به حکم الهی اشاره دارد. خداوند به‌عنوان رزاق جهانیان شناخته شده و قناعت به عطای او بهترین راه سعادت است.
 

قناعت (۵)
در ساده‌دلی، گنج نهان است عیان
قانع به عطای حق شود، در هر آن
از نعمت حق همه مقدر گردند
زیباست قناعت به عطای یزدان

 

این رباعی ساده‌دلی و قناعت را همچون گنجی گران‌بها توصیف می‌کند. نعمت‌های الهی برای همه مقدر است و پذیرش آن با قناعت، انسان را به آرامش می‌رساند.

 

قناعت (۶)
بر خوان خدا، گشاده درها سویت
روزی همه دهد، تو را در کویت
قانع شو و از هوای دون رخت ببند
کاین لطف خداست، می‌رسد بر رویت

 

در این رباعی، لطف و کرم خداوند به‌عنوان سفره‌ای گشوده برای بندگان تصویر شده است. قناعت و دل کندن از هوای نفس، نشانه‌ی شکرگزاری و بهره‌مندی از روزی الهی است.

 

قناعت (۷)
هر کس که به حکمت خدا قانع شد،
در سایه لطف حق، همی واقع شد.
در وسعت فضل او جهان پر گردد،
دل عاشق حق ز حرص فارغ شد.

این رباعی قناعت را نتیجه فهم حکمت الهی معرفی می‌کند. کسی که قانع باشد، در لطف خدا زندگی می‌کند و دل او از حرص دنیا آزاد می‌شود.

 

قناعت (۸)
هرکس که قناعت ز خدا را آموخت
از حرص و طمع، ره سعادت اندوخت
بر روزی خود شکر نماید هر دم،
آرامش دل ز یاد یزدان، کی سوخت؟

 

این رباعی بیانگر این است که قناعت، انسان را از حرص و طمع دور کرده و به سوی سعادت هدایت می‌کند. شکرگزاری برای روزی الهی منجر به آرامش دل و یاد خدا می‌شود.
 

قناعت (۹)
قناعت چون چراغِ دلِ دهد نور
کند راه خدا هموار و مقدور
هر آن کس قانع شد از رزق یزدان
بود در سایه‌ی حق، شاد و مسرور

 

در این رباعی، قناعت به چراغی تشبیه شده که دل را روشن می‌کند. قناعت به روزی الهی راه بندگی را هموار کرده و انسان را به شادمانی و آرامش می‌رساند.

 

قناعت (۱۰)
سبب گردد قناعت، بر شما چند
سکون قلب و دوری از دل و بند
نشان اعتماد است و رضایت
به یزدانی که باشد یار و دلبند

 

این رباعی قناعت را موجب سکون قلب و رهایی از قید و بندهای دنیوی می‌داند. قناعت نشانه‌ای از اعتماد به خداوند و رضایت از حکمت اوست که انسان را به آرامش می‌رساند.

بخش هفتم

خیر خواهی

تعریف خیرخواهی از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
خیرخواهی در قرآن به معنای تلاش برای نفع رساندن به دیگران و انجام اعمالی است که موجب خیر و صلاح جامعه شود. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (بقره: 195)، یعنی خداوند نیکوکاران را دوست دارد. خیرخواهی در قرآن شامل کمک به نیازمندان، ترویج صلح و وحدت، و هدایت به سوی حق است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، خیرخواهی به معنای عشق و دلسوزی به مخلوقات خداوند است. عارفان باور دارند که خیرخواهی از محبت الهی سرچشمه می‌گیرد و فرد خیرخواه، واسطه فیض الهی به بندگان است. در عرفان، خیرخواهی نمادی از خودگذشتگی و تلاش برای رشد معنوی دیگران است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، خیرخواهی یکی از اصول اخلاقی و دینی است که بر محبت و دلسوزی نسبت به دیگران تأکید دارد. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ» (دین، خیرخواهی است). خیرخواهی در اسلام شامل راهنمایی به حق، کمک به نیازمندان و ایجاد عدالت اجتماعی است.

 

 

خیرخواهی (۱)
خیرخواهی، چراغ شب‌روان است
رهی روشن به سوی بی‌کران است
که هر دل از صفا لبریز گردد
رسد بر جان جانان، شادمان است


این رباعی خیرخواهی را به چراغی روشن تشبیه می‌کند که راه را برای جویندگان حقیقت و انسانیت هموار می‌سازد. خیرخواهی، صفای دل را به همراه دارد و فرد را به قرب الهی و شادی جاودانه می‌رساند. پیام این رباعی، نقش کلیدی صفای باطن و نیت خیر در نزدیکی به خداوند است.

 

خیرخواهی (۲)
به نیکی کن تو با دل‌های غمگین
ببخشا روح را از بار سنگین
که در خیر است راه قرب یزدان
مسیر عاشقی بر ماست، آیین


در این رباعی، شاعر از نیکی‌کردن به دل‌های غمگین سخن می‌گوید و آن را عاملی برای رهایی روح از بار گناه و سنگینی معرفی می‌کند. او تأکید می‌کند که مسیر قرب به خداوند در نیکوکاری و یاری به دیگران نهفته است. این نیکی، آیینی برای عاشقان خداوند است.


 

خیرخواهی (۳)
دل از خیر و عمل زیبا شود پاک
جهان روشن شود از نور افلاک
هر آن کس شامل خیر است و انصاف
بود در نزد یزدان پاک و بی‌باک


این رباعی به ارتباط میان عمل نیک و پاکی دل می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که خیرخواهی و انصاف، علاوه بر تأثیر بر دل انسان، نوری به جهان می‌بخشد. فردی که به این اصول پایبند باشد، نزد خداوند پاک و شجاع (بی‌باک) خواهد بود. شجاعت او ناشی از ایمان به حضور و حمایت الهی است.

 

خیرخواهی (۴)
جهان آباد گردد از سخاوت
که نیکی‌ کن سزاوار سعادت
ببخش از آنچه داری بر خلایق
به درگاه خدا باشد عبادت


این رباعی سخاوت را به‌عنوان کلید آبادانی جهان معرفی می‌کند. شاعر بیان می‌کند که نیکوکاری و بخشش به دیگران، عملی است که نزد خداوند عبادت محسوب می‌شود. این رباعی از خواننده دعوت می‌کند تا با بخشندگی، به آرامش و سعادت حقیقی برسد.

 

خیرخواهی (۵)
ز خیرخواهی جهان را سبزتر کن
دل از نور الهی شعله‌ور کن
که هر ذره نشان حق تعالی است
به نیکی راه او را مختصر کن


در این رباعی، شاعر خیرخواهی را به‌عنوان وسیله‌ای برای زیبایی و شکوفایی جهان معرفی می‌کند. او دعوت می‌کند که دل‌ها با نور الهی روشن شوند و یادآور می‌شود که هر ذره در جهان، نمودی از وجود خداوند است. با نیکوکاری، مسیر رسیدن به خداوند ساده‌تر می‌شود.

 

خیرخواهی (۶)
جهان لبریز مهر و خیر یزدان
بماند جاودان در روح انسان
اگر خواهی جمال حق تعالی
برآر از دل، صفای حق نمایان


این رباعی به اهمیت مهرورزی و خیرخواهی به‌عنوان موهبتی الهی اشاره می‌کند. شاعر بیان می‌کند که خیرخواهی، جاودانگی را در روح انسان به همراه دارد. او می‌گوید اگر کسی بخواهد جمال خداوند را مشاهده کند، باید صفای باطن خود را آشکار کند.

 

خیرخواهی (۷)
دل از مهر حقایق نور گیرد
ره قرآن ز حق، دستور گیرد
به هر کس خیر بنمائی شب و روز
بدان نیکی ز خالق نور گیرد


در این رباعی، شاعر به تأثیر قرآن و حقیقت الهی در هدایت انسان اشاره می‌کند. او تأکید دارد که خیرخواهی به دیگران، مایه بهره‌مندی از نور الهی است. این رباعی ارتباط مستقیم میان خیرخواهی و الطاف الهی را نشان می‌دهد.

 

خیرخواهی (۸)
ز خیر و عشق کن دنیای خود پاک
خدا خواهد تو را در لطف و افلاک
بپاش آن مهر را چون دانه‌ای ناب
برویان عشق حق را در دل خاک


شاعر در این رباعی، خیرخواهی و عشق را به دانه‌ای ناب تشبیه می‌کند که با پاشیدن آن، عشق الهی در جهان می‌روید. این تصویر، پیوند زیبایی میان نیکوکاری و رشد معنوی ایجاد می‌کند و دعوتی است برای ساختن جهانی پاک و زیبا.

 

خیرخواهی (۹)
بخوان بر خلق، عشق و مهربانی
که باشد نزد حق، آن جاودانی
تو نیکی کن به خلوت یا به ظاهر
که نیکی ماند از تو هر زمانی


این رباعی جاودانگی نیکوکاری را بیان می‌کند. شاعر می‌گوید عشق و مهربانی به دیگران، نزد خداوند ارزشی جاودانه دارد. چه در خلوت و چه در ظاهر، هر عمل نیک اثری ماندگار از انسان در دنیا و آخرت بر جای می‌گذارد.

 

خیرخواهی (۱۰)
دل از نیکی شود لبریز، روشن
چراغ خیر باشد بر دل و تن
ز گفتار و عمل نیکی نمائید
که نور حق بتابد بر تو ایمن


آخرین رباعی، به تأثیر نیکوکاری بر قلب و زندگی انسان می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که نیکی، چراغی است که دل و جان را روشن می‌کند و راهنمایی برای زندگی انسان می‌شود. او دعوت می‌کند که نیکوکاری در گفتار و عمل، راه رسیدن به نور و ایمنی الهی است.

بخش هشتم

اعتماد

تعریف اعتماد از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
اعتماد در قرآن به معنای تکیه بر خداوند (تَوَکُّل) و اطمینان به او در تمام امور زندگی است. خداوند در آیه «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: 3) می‌فرماید که خداوند برای کسی که بر او اعتماد کند، کافی است. اعتماد به خداوند باعث آرامش قلبی و تقویت ایمان می‌شود.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، اعتماد به معنای تسلیم کامل به اراده الهی و داشتن یقین به حکمت و لطف اوست. عارفان اعتماد را یکی از پایه‌های سیر و سلوک می‌دانند که فرد را از شک و تردید رهایی بخشیده و او را در مسیر حقیقت هدایت می‌کند. اعتماد در عرفان، نمادی از عشق و اطمینان به خداوند است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، اعتماد به معنای تکیه بر خداوند در کنار تلاش و تدبیر است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «اعقل وتوکل» (شترت را ببند و سپس بر خدا توکل کن). این نشان می‌دهد که اعتماد در اسلام به معنای هم‌زمانی عمل و ایمان است و انسان باید پس از انجام وظیفه، نتیجه را به خدا بسپارد.

 

 

 

 

اعتماد (۱)
کلید رهایی بود اعتماد
اساس تفکر بود اعتقاد
بدا آن که بی کیش و آئین بود
همه ذکر و فکرش بود اقتصاد

 

این رباعی اعتماد را کلید آزادی و اساس تفکر می‌داند. نقدی بر کسانی است که تنها به امور مادی می‌اندیشند و از اعتقاد و کیش الهی دوری می‌کنند.

 

اعتماد (۲)
پایه‌ی ایمان حق است اعتماد
بی خدا اندر سراب است و عناد
ظاهر و باطن بود یزدان پاک
بی خدا در انحطاط است و فساد

 

در این رباعی، اعتماد به خدا پایه ایمان معرفی شده است. بی‌اعتمادی به خداوند انسان را به گمراهی و فساد می‌کشاند و تنها با اتکا به خدا، ظاهر و باطن انسان روشن و پاک می‌گردد.
 

اعتماد (۳)
منبع لطف و عطا باشد خدا
حامی ما در شدائد هر کجا
کن به یزدان اعتماد و افتخار
صاحب کرسی و عرش است و سما

 

این رباعی خداوند را به‌عنوان منبع لطف و حمایت معرفی می‌کند. اعتماد به خداوند سبب افتخار است زیرا او مالک آسمان‌ها و زمین است و در همه دشواری‌ها یاریگر انسان است.

 

اعتماد (۴)
اعتماد است گوهر ناب و نهان
موجب آرامش روح است و جان
همچو ایمان است، دری در صدف
آن تجلی کرده در قول کسان

 

این رباعی اعتماد را گوهر ارزشمندی می‌داند که همچون ایمان، موجب آرامش روح و جان می‌شود. اعتماد به سخنان درست دیگران نیز نشانه‌ای از این گوهر ناب است.

 

اعتماد (۵)
سزاوار ستایش حق بود هوست
خدای این جهان و آن جهان اوست
کفایت می‌کند ما را خداوند
به او کن اعتماد و خالقت دوست

 

این رباعی بر لزوم اعتماد به خداوند تأکید دارد. خداوند، مالک و خالق همه چیز، سزاوار ستایش است و تنها اوست که انسان را در هر دو جهان کفایت می‌کند.
 

اعتماد (۶)
اعتمادم به خدایی است که تام
خالق مردم و هستی و نظام
با توکل به خدا باز شود هر گره‌ای
حق بود کامل و جاوید و مدام

 

این رباعی توکل و اعتماد به خدا را راهی برای گشایش گره‌ها می‌داند. خداوند خالقی کامل و ابدی است که همه نظام هستی را در دست دارد و به او باید اعتماد کرد.

 

اعتماد (۷)
خدا روزی‌رسان است و کفیل است
به حق کن اعتماد و بی‌بدیل است
خلایق را بود او تکیه‌گاهی
که فضلش بی‌نهایت، بی‌مثیل است

 

در این رباعی، خداوند به‌عنوان روزی‌رسان و تکیه‌گاه مطمئن معرفی شده است. فضل و رحمت بی‌نهایت او راهنمای انسان برای اعتماد کامل به اوست.

 

اعتماد (۸)
آنچه خیر است، مسیرش تقواست
اعتمادت به خدا کارگشا و اعلاست
اعتماد است نسیمی که کند دل آرام
رهنما باشد و این ره ز خداست

 

این رباعی، تقوا و اعتماد به خدا را مسیر دستیابی به خیر و آرامش می‌داند. اعتماد همچون نسیمی دل‌انگیز، روح انسان را آرام کرده و او را در راه حق رهنمون می‌سازد.

 

اعتماد (۹)
مردم همه آینه‌ی کردار توأند
خوبی کن و نیکی، که سزاوار توأند
آنان که وفا دار به عهدند و قرار
چون کوه، ستون دل و پندار توأند

 

در این رباعی، انسان‌ها بازتابی از رفتار یکدیگر معرفی شده‌اند. نیکی و وفای به عهد، اعتماد و استواری را به همراه دارد و سبب تقویت روابط انسانی می‌شود.

 

اعتماد (۱۰)
گر نباشد اعتمادی در رفاقت
جوامع در خطر افتد ز رافت
گهی گردد خطا در عهد و پیمان
گذشت است چاره‌ساز هر شکایت

 

این رباعی به اهمیت اعتماد در روابط اجتماعی و دوستی اشاره دارد. نبود اعتماد می‌تواند جوامع را به خطر بیندازد و گذشت و مدارا بهترین راه برای ترمیم اعتماد از دست‌رفته است.

 

بخش نهم

ادب

تعریف ادب از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
ادب در قرآن به معنای رعایت حدود الهی، احترام به دیگران، و عمل به اخلاق نیکو است. در آیه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» (بقره: 83)، قرآن به مؤمنان توصیه می‌کند که با مردم با گفتاری نیکو و محترمانه رفتار کنند. ادب در قرآن شامل احترام به والدین، هم‌نوعان، و رعایت اصول اخلاقی در گفتار و کردار است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، ادب به معنای حفظ حریم‌ها، احترام به مقام حق و خلق خدا، و التزام به آداب سلوک است. عارفان معتقدند که ادب، پایه سیر معنوی است و انسان مؤدب با رعایت ادب با خداوند و بندگان، به کمال معنوی نزدیک‌تر می‌شود. ادب نزد عرفا نمادی از عشق و معرفت به حقیقت است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، ادب به معنای رفتار شایسته و احترام‌آمیز در برابر خدا، پیامبر، والدین، و مردم است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَانًا أَحْسَنُهُمْ أَخْلَاقًا» (کامل‌ترین مؤمنان از نظر ایمان، خوش‌اخلاق‌ترین آن‌هاست). ادب در دین اسلام شامل رعایت اخلاق در عبادات، معاشرت‌ها، و تعاملات روزمره است.

 

 

ادب (۱)
ادب چون گوهری ناب است و زیباست
چراغی روشن از مهر است و دریاست
هر آن کس پیشه سازد با خلایق
بود محبوب یزدان و چه والاست

 

این رباعی ادب را همچون گوهری گران‌بها توصیف می‌کند که به‌مانند چراغی روشن، راه را از ظلمت جدا می‌سازد. ادب سبب محبوبیت نزد خداوند و مردم می‌شود.

 

ادب (۲)
ادب سرچشمه‌ی نور و جلایی است
شود مشتق ز رب، نام خدایی است
هر آن‌کس پیشه بنماید ادب را
سزاوار عنایت در رهایی است

 

در این رباعی ادب به‌عنوان سرچشمه‌ی نور معرفی می‌شود. ادب ریشه در صفات الهی دارد و انسان مؤدب سزاوار لطف و رحمت خداوند است.

 

ادب (۳)
بی‌ادب محروم می‌گردد ز رب
حق کند بر او عذاب و هم غضب
لطف و رحمت نیست از سوی خدا
چون‌که باشد بی‌حیا و بی‌ادب

 

این رباعی تأکید دارد که بی‌ادبی انسان را از لطف خداوند دور می‌کند. بی‌ادبی و بی‌حیایی انسان را از رحمت الهی محروم و گرفتار غضب می‌سازد.

 

ادب (۴)
هر آن‌کس که دارد ولایت، ادب
خدایش خدای علی است و رب
ندارد ادب، بی‌ولایت همی
دچار غرور است و شهوت، غضب

 

این رباعی ادب را با ولایت مرتبط می‌داند و بیان می‌کند که بی‌ادبی انسان را به غرور و شهوت گرفتار می‌کند. ولایت و ادب هر دو لازمه‌ی رسیدن به کمال‌اند.

 

ادب (۵)
آدمی دارد ادب در امر رب
لیک شیطان شد اسیر خود، غضب
او دهد نسبت خطایش بر خدا
زان‌که دور افتاده از فهم و ادب

 

این رباعی داستان شیطان را یادآور می‌شود که به‌دلیل بی‌ادبی و غضب، از درگاه الهی رانده شد. ادب انسان را به خدا نزدیک کرده و غضب و سرکشی او را دور می‌سازد.

 

ادب (۶)
صبر باشد شاه کلید مشکلات
بی‌ادب در منجلاب و معضلات
رشد ما در صبر و در آداب ما
بی‌ادب کی نوشد از آب حیات؟

 

این رباعی ادب و صبر را کلید گشایش مشکلات معرفی می‌کند. بی‌ادبی انسان را در معضلات و گمراهی نگه می‌دارد و مانع رشد و تعالی او می‌شود.

 

ادب (۷)
مودب، باعث عز و کمال است
چراغ روشنی بهر وصال است
بود تاجی برای اهل دانش
هدایت می‌کند ما را، جلال است

 

این رباعی ادب را راهی برای رسیدن به عزت و کمال می‌داند. ادب همچون چراغی، مسیر وصال و هدایت را برای انسان روشن می‌سازد و تاج افتخار اهل دانش است.

 

ادب (۸)
اگر خواهی وصال و هم کمالی
لقای کبریای بی‌مثالی
ادب کن، تا بیابی حق‌تعالی
تهذیب با تعلم، چو دو بالی

 

در این رباعی ادب و تهذیب، دو بال برای رسیدن به کمال و لقای خداوند معرفی شده‌اند. ادب شرط لازم برای نیل به مقام قرب الهی است.

 

ادب (۹)
نجات آدمی در زهد و تقواست
صفای باطن و هم نور دل‌هاست
قلوب آدمی گردد مُزیَّن
ادب، راه وصال حق‌تعالی‌ست

 

این رباعی، ادب را به‌عنوان راهی برای نجات و تزئین قلب انسان معرفی می‌کند. ادب همراه با زهد و تقوا، دل را نورانی و راه وصال الهی را هموار می‌کند.

 

ادب (۱۰)
ادب، جوهر عشق و ایمان ماست
چو خورشیدِ تابان، به هر دل سزاست
هر آن‌کس که با بی‌ادب همنشین
سرانجام کارش هلاکت، فناست

 

این رباعی، ادب را جوهر عشق و ایمان می‌داند که مانند خورشیدی دل‌ها را روشن می‌سازد. همنشینی با افراد بی‌ادب، انسان را به هلاکت و فنا می‌کشاند.

 

بخش دهم

خشم

تعریف خشم از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
خشم در قرآن به عنوان یک احساس طبیعی انسانی مورد توجه قرار گرفته است، اما تأکید شده که مؤمنان باید بتوانند آن را کنترل کنند. خداوند در آیه «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ» (آل‌عمران: 134) به ستایش کسانی می‌پردازد که خشم خود را فرو می‌خورند و دیگران را می‌بخشند. کنترل خشم به عنوان یک نشانه از تقوا و صبر معرفی می‌شود.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، خشم به عنوان حالتی که نفس را آلوده می‌کند و مانع از درک حقیقت می‌شود، شناخته می‌شود. عارفان توصیه می‌کنند که فرد باید با تمرین و ریاضت، خشم خود را تحت کنترل درآورد و آن را به سمت صبر و آرامش سوق دهد. کنترل خشم در عرفان نمادی از پیروزی بر نفس و رسیدن به تعادل روحی است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، خشم اگرچه در برخی موارد ممکن است مشروع باشد (مانند خشم در برابر ظلم)، اما به‌طور کلی توصیه شده که مؤمنان خشم خود را مهار کنند و به رفتارهای نابخردانه دچار نشوند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «لَیْسَ الشَّدیدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّما الشَّدیدُ الَّذی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الغَضَبِ» (قوی کسی نیست که در کشتی‌گیری پیروز شود، بلکه کسی است که در هنگام خشم خود را کنترل کند).

 

 

 

خشم(۱)

هر آن کس کند خشم از جان برون
کند عشق یزدان، به خود را فزون
چو سالک دل از مهر حق، پُر کند
کند شعله ور نور رحمان، درون

 

در این رباعی، شاعر بیان می‌کند که وقتی انسان از دل خشم را بیرون می‌کند، در عوض عشق خداوند در دل او می‌جوشد. با پر کردن دل از محبت حق، انسان به نور و صفای درونی دست می‌یابد. خشم را کنار گذاشتن، راهی به سوی نور و رحمت الهی است.

 

خشم(۲)

هر آن کس فرو برد خشم نهان
رود  نور یزدان به اعماق جان
خدا دوست دارد گذشت بشر
که این از خصایل بود، ارمغان

 

شاعر در این رباعی می‌گوید که فرو بردن خشم نهان موجب می‌شود که نور خداوند به اعماق جان انسان نفوذ کند. خداوند از کسانی که گذشت و عفو دارند، خوشنود است و این ویژگی از خصایص مؤمنان و انسان‌های خداشناس است.

 

خشم(۳)

بود خشم انسان حجاب درون
کند آدمی را حقیر و زبون
فرو خوردن خشم موجب شود
رها گردی از بغض و کبر و جنون

 

خشم درونی انسان همچون حجاب است که فرد را از حقیقت دور می‌کند و او را کوچک و حقیر می‌سازد. وقتی انسان خشم خود را فرو می‌برد، از بغض، کبر و جنون رها می‌شود و به صفای درونی می‌رسد.


 

خشم(۴)

بود خشم درون، چون رهزن عشق
رهی دور از صفا و مأمن عشق
برد سالک غضب را خارج از دل
که دل گردد مطهر موطن عشق

 

خشم در دل انسان همچون دزد و رهزن است که مانع رسیدن فرد به عشق الهی می‌شود. سالک باید خشم را از دل خود بیرون کند تا دلش مطهر شود و جایگاه عشق الهی گردد.

 

خشم(۵)

هیزم آتش نفس است، غضب
که فشاری است به افکار و عصب
چو کنی صبر، شود آن خاموش
بهترین کار به صبر است و ادب

 

خشم و غضب، مانند هیزم آتش نفس است که به افکار و اعصاب فشار می‌آورد. بهترین راه برای خاموش کردن این آتش، صبر و ادب است که آرامش را به درون انسان بازمی‌گرداند.

 

خشم(۶)

کظم غیظ است صفات خوبان
آن تجلی است به نزد پاکان
در گذشتن  ز خطای مردم
آن نشانی است ز اهل ایمان

 

کظم غیظ (فرو بردن خشم) یکی از صفات بزرگ انسان‌های صالح است. کسانی که در برابر خطای دیگران صبر می‌کنند و می‌بخشند، به اهل ایمان و کسانی که به خدا نزدیکند، شباهت دارند.

 

خشم(۷)

خشم خود خوردن، مقام مومن است
دل بریدن از خود و هم مامن است
حق ببخشد آن که بخشد این و آن
وعده ی حق قطعی و آن ایمن است

 

خشم را در درون خود خوردن و به دیگران رحم کردن، نشان‌دهنده مقام بالای مؤمنان است. دل بریدن از خود و دیگران، و گذشت از خطاهای آنها، موجب می‌شود که خداوند نیز به او رحم کند. وعده خداوند برای کسانی که بخشش دارند، قطعی و ایمن است.

 

خشم(۸)

با صبر شود خشم تو مدفون
تا دل نشود تار و ز غم خون
از عشق و محبت بنما پر
تا مهر شود بر دلت افزون

 

صبر و شکیبایی می‌تواند خشم را در دل مدفون کند و از آسیب آن جلوگیری کند. وقتی دل پر از عشق و محبت باشد، دیگر جایی برای خشم و کینه باقی نمی‌ماند و مهر الهی بر دل انسان افزوده می‌شود.

 

خشم(۹)

با محبت بر غضب  پیروز  باش
آن چراغی گر دد و نوروز باش
گر کنی خشم از دلت بیرون همی
جای آن عشق آید و بهروز باش

 

محبت بر خشم پیروز است و همانند چراغی است که در دل انسان نور می‌اندازد. وقتی انسان خشم را از دل خود بیرون می‌کند، عشق الهی در دل او جایگزین می‌شود و زندگی‌اش پر از نور و برکت می‌شود.

 

خشم(۱۰)

در آتش خشم، دل بسوزد، بد جور
گویی که دل است در تقلای تنور
خشم است بلای دل و جان بی تردید
طوفان دل است، تا سراشیبی گور

 

خشم همچون آتش است که دل انسان را می‌سوزاند و آن را در تلاش و درد قرار می‌دهد. این بلای بزرگ می‌تواند به دل و جان انسان آسیب بزند و او را به سمت هلاکت و تباهی سوق دهد.

 

فصل سوم

بخش اول

صبر

تعریف صبر از نظر قرآن، عرفان و دین:

1. از نظر قرآن:
صبر در قرآن به معنای استقامت و پایداری در برابر سختی‌ها، مصیبت‌ها و گناهان است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (بقره: 153) صبر را مایه همراهی خداوند با بندگان دانسته و بر اهمیت آن تأکید می‌کند. صبر در قرآن سه نوع است: صبر بر طاعت، صبر بر معصیت، و صبر بر مصیبت.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، صبر به معنای رضایت به اراده الهی و استقامت در برابر ناملایمات است. عارفان صبر را مرحله‌ای از تسلیم کامل به خداوند می‌دانند که در آن فرد نه‌تنها تحمل سختی‌ها را دارد، بلکه از آن‌ها برای رشد معنوی خود بهره می‌برد. صبر در عرفان، نشان‌دهنده ایمان عمیق به حکمت و لطف خداوند است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، صبر یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تمام ابعاد زندگی از جمله عبادت، تعاملات اجتماعی و مشکلات توصیه شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «الصَّبْرُ ضِیَاءٌ» (صبر، روشنایی است). صبر در دین به معنای توانایی کنترل نفس و پایداری در مسیر حق است.

 

 

صبر (۱)
صبر است طریق اهل تقوا و یقین
هر رنج و غمی به لطف او شد تسکین
از صبر رسد هر آنچه خواهی، بی‌شک
صبری که کنی، برد تو را در تمکین

 

در این رباعی صبر به‌عنوان راهی برای اهل تقوا و یقین معرفی شده است. صبر موجب تسکین غم‌ها می‌شود و انسان را به آرامش و موفقیت می‌رساند.

 

صبر (۲)
صبر است کلید درِ الطاف خدا
هر رنج به صبر می‌شود رفع بلا
دانا به صبوری نهد امید به حق
بر عهد خدا بود صبوری و صفا

 

این رباعی صبر را کلید رحمت الهی می‌داند که بلایا را از میان برمی‌دارد. افراد دانا با صبر و امید به خداوند، در برابر مشکلات پایدار می‌مانند.

 

صبر (۳)
هر درد بشر به سوی رحمان گردد
هر لحظه که صبر موتس جان گردد
صبری که کنی، شود مقامت افزون
این رمز وصال، نور ایمان گردد

 

این رباعی نشان می‌دهد که صبر، انسان را به رحمت الهی نزدیک می‌کند و مقامی بلند به او می‌بخشد. صبر یکی از رازهای وصال به نور ایمان است.

 

صبر (۴)
صبر است چراغ عاشقان در شب تار
هر درد رهی به سوی یزدان و نگار
دل را به امید وصل حق زنده نما
هر لحظه بخواه از خداوند، قرار

 

این رباعی صبر را چراغی برای عاشقان معرفی می‌کند که در تاریکی‌ها به سوی خداوند راهنمایی می‌کند. صبر و امید به خداوند، دل را زنده نگه می‌دارد.

 

صبر (۵)
هر غم که رسد، گنج نهان می‌گردد
در سایه‌ی صبر، دل جوان می‌گردد
صبر آینه‌ی جمال یار است، بدان
صبری که کنی، صفای جان می‌گردد

 

این رباعی صبر را مانند آینه‌ای می‌داند که جمال خداوند را نشان می‌دهد. غم‌ها در سایه‌ی صبر تبدیل به گنج می‌شوند و دل را روشن می‌سازند.

 

صبر (۶)
در تنگی دنیا، به خدا صبر نما
از مهر خدا، غم ز دلت گشت رها
هر لحظه که آزمونِ سختی برسد
پاداش عظیم است، نگردی به خطا

 

این رباعی صبر در برابر مشکلات دنیا را توصیه می‌کند. با صبر و یاد خداوند، غم‌ها برطرف می‌شوند و پاداش بزرگی برای صبرکننده مهیا است.

 

صبر (۷)
صبر است نشان مردم باایمان
هر رنج و بلایی شود از صبر روان
ایمان به خدا چراغ دل‌های صبور
با یاد خدا، غصه رود از دل و جان

 

در این رباعی، صبر به‌عنوان ویژگی مردم مؤمن معرفی شده است. ایمان به خدا و صبر، غم و مشکلات را از دل و جان دور می‌کند.

 

صبر (۸)
صبری که خدا گفت، ز جان کن باور
هر لحظه مدد ز لطف یزدان یاور
هر سختی و درد، روزی آسان گردد
با صبر رسد رحمت جانان داور

 

این رباعی به تأثیر شگرف صبر در آسان شدن سختی‌ها اشاره دارد. صبر، لطف و رحمت الهی را به همراه می‌آورد و سختی‌ها را پایان می‌بخشد.

 

صبر (۹)
صبر است مقام عاشقان در دل شب
با یاد خداست، وصل انسان و طلب
گر درد رسد، گنج شود، هر سختی
صبری که کند دل، ز کمال است و ادب

 

این رباعی، صبر را مقام والای عاشقان معرفی می‌کند. صبر در سختی‌ها، انسان را به خدا نزدیک می‌کند و هر درد را به گنجی ارزشمند تبدیل می‌کند.

 

صبر (۱۰)
هرکس که به صبر زنده ماند در یاد
آن رنج که دارد، شود از رحمت شاد
صبر است که ایمان دل ما گردد
آن‌کس که صبور است، برد فیض جهاد

 

این رباعی صبر را عامل ماندگاری در یادها و رسیدن به رحمت الهی می‌داند. صبر ایمان را در دل تقویت می‌کند و پاداش آن همچون جهاد است.

 

بخش دوم

تقوا

1. از نظر قرآن:
تقوا در قرآن به معنای پرهیزگاری و حفاظت از نفس در برابر گناه و خطا است. خداوند در آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: 13) بر اهمیت تقوا به عنوان ملاک برتری انسان‌ها نزد خداوند تأکید کرده است. تقوا راهی برای رسیدن به رضایت الهی و هدایت است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، تقوا به معنای مراقبت از نفس در برابر هوای نفسانی و حفظ دل برای ارتباط با خداوند است. عارفان تقوا را به عنوان ابزاری برای پاکی روح و تقرب به حق می‌دانند. در عرفان، تقوا نوعی خودآگاهی و حضور دائمی در برابر خداوند است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، تقوا فضیلتی است که انسان را به اطاعت از دستورات خداوند و دوری از محرمات هدایت می‌کند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «اتَّقِ اللهَ حَیثُما کُنتَ» (از خداوند در هر جا که هستی، پروا کن). تقوا در دین به معنای حفظ خود در مسیر حق و دوری از خطاهاست.

 

 

تقوا (۱)
تقواست کلیدِ رستگاری، ای دوست
بر دل بنشان که سود بسیار از اوست
آتش زند این جهان، گنهکار به جان
تقوا سپری‌ست، راهِ یزدان نیکوست

 

در این رباعی تقوا به‌عنوان کلید رستگاری و سپری در برابر آتش گناهان معرفی شده است. این راه انسان را به یزدان نزدیک می‌کند و سود بسیاری در دنیا و آخرت دارد.

 

تقوا (۲)
تقوا سپری‌ست بر بلاهای زمان
رَختی است بر اندیشه و جانِ انسان
هر کس که بپوشدش، شود روی سپید
بر عرش نهد پا و قدم‌ها هر آن

 

این رباعی تقوا را همچون سپر و لباسی محافظ برای جان و اندیشه انسان معرفی می‌کند که باعث سفیدرویی در دنیا و آخرت می‌شود و انسان را به عرش الهی نزدیک می‌کند.

 

تقوا (۳)
در سایه‌ی تقواست امان از آفات
روشن شود از او، همه تاریک‌ صفات
هر جا که بود چراغ تقوا روشن
آن جا ثمر است، در عمل، هم حسنات

 

این رباعی تقوا را نوری می‌داند که انسان را از صفات تاریک و آفات نجات می‌دهد. با تقوا، اعمال انسان پرثمر و نیکو می‌شود.

 

تقوا (۴)
تقواست درختی که ثمر باشد پاک
دان سایه رهایی‌ست ز هر فکر هلاک
هر کس که به این نهال دل آویزد
باشد به حریمِ نورِ ایزد، افلاک

 

در این رباعی، تقوا همچون درختی معرفی شده که میوه‌های پاک و سالم دارد. سایه این درخت انسان را از افکار هلاک‌کننده نجات می‌دهد و او را به حریم الهی می‌رساند.

 

تقوا (۵)
تقوا زره‌ایست بر بشر هم جان‌ها
پرهیز دهد ز گم‌شدن در دنیا
هر کس که به این طریق ره پیماید
یابد رهِ عزت و خدا را همه جا

 

این رباعی تقوا را به زرهی تشبیه می‌کند که جان انسان را محافظت می‌کند و او را از گمراهی در دنیا دور می‌سازد. تقوا، راهی به سوی عزت و نزدیکی به خداوند است.

 

تقوا (۶)
تقوا ز رهِ نور دهد آبِ حیات
پرهیز کند دل ز خطرها ز ممات
هر کس که چراغی بنهد با تقوا
پیروز شود در رهِ عالی‌ صفات

 

در این رباعی، تقوا نوری معرفی شده که انسان را به حیات معنوی می‌رساند و او را از خطرات و مرگ روحی محافظت می‌کند. تقوا، صفات عالی انسانی را در فرد ایجاد می‌کند.

 

تقوا (۷)
تقواست رهی که سوی ایمان باشد
در سایه‌ی آن دل، رهِ جانان باشد
هر کس که به تقوا دل خود آراید
آزاد ز غم، کنار سبحان باشد

 

این رباعی تقوا را راهی به سوی ایمان و نزدیکی به خداوند معرفی می‌کند. تقوا غم‌های دنیا را از دل انسان می‌زداید و او را در آرامش الهی قرار می‌دهد.

 

تقوا (۸)
تقواست نشانِ عشق در سینه‌ی پاک
راهی‌ست به سوی عرش، با ذکر ملاک
هر کس که به تقوا بشود آراسته
در سایه‌ی حق رود، به سوی افلاک

 

در این رباعی تقوا نشانه‌ای از عشق خالصانه به خداوند معرفی شده است که فرد را به عرش الهی می‌رساند و او را در سایه رحمت حق قرار می‌دهد.

 

تقوا (۹)
تقواست چراغِ جانِ بی‌نور و شکیب
راهی ز خداوند، به دل‌های نجیب
هر کس که دلش به نور حق شد تزئین
خیر است ورا در دو جهان با تهذیب

 

این رباعی تقوا را چراغی برای جان‌های تاریک و بی‌نور می‌داند که مسیر الهی را برای دل‌های پاک و نجیب روشن می‌کند. تقوا خیر دنیا و آخرت را به ارمغان می‌آورد.

 

تقوا (۱۰)
تقواست گلی که تازه می‌سازد جان
راهی است به سوی ملکوت و رضوان
هر کس که به تقوا بیاراید خود
جان را ز گناه می‌دهد حرز و امان

 

این رباعی تقوا را همچون گلی زیبا معرفی می‌کند که جان انسان را تازه و زنده می‌کند. تقوا راهی به سوی ملکوت الهی است و انسان را از گناهان محافظت می‌کند.

 

بخش سوم

حیا

 

1. از نظر قرآن:
حیا در قرآن به معنای پرهیز از گناه و حفظ شرافت انسانی است. خداوند در آیه «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» (احزاب: 53) به حیا در رفتار و گفتار اشاره کرده است. حیا به عنوان عاملی برای حفظ پاکدامنی و اخلاق مورد تأکید است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، حیا به معنای احساس شرم در برابر خداوند و آگاهی از حضور دائمی اوست. عارفان حیا را حالتی می‌دانند که باعث می‌شود انسان از انجام هر عملی که دور از شأن بندگی باشد، پرهیز کند. این نوع حیا به معنای احترام عمیق به خداوند و رعایت حرمت اوست.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، حیا یکی از شاخصه‌های اخلاقی مؤمن است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «الْحَیَاءُ شُعْبَةٌ مِنْ الإِیمَانِ» (حیا بخشی از ایمان است). حیا در اسلام شامل حفظ وقار، پوشش مناسب، و رعایت ادب در گفتار و رفتار است.

 

 

حیا (۱)
جمعی به بهانه بی‌حیا شد
در محضر حق، ادب فنا شد
آن کس که ادب، مرام او بود
محبوب خلایق و خدا شد

 

در این رباعی، حیا و ادب به‌عنوان ارزش‌های الهی معرفی شده‌اند که محبوبیت انسان نزد خدا و خلق را به همراه دارند. بی‌حیایی و بی‌ادبی، موجب سقوط انسان در پیشگاه حق می‌شود.

 

حیا (۲)
زینت دل، در حیا گردد بیان
فخر انسان در جوامع، بی‌گمان
آن که دارد در دلش امر خدا
عز او نزد خلایق شد عیان

 

این رباعی حیا را زینت دل انسان و عامل افتخار در جامعه می‌داند. کسی که امر خدا را رعایت کند، عزت او در میان مردم آشکار خواهد شد.

 

حیا (۳)
حیا آرامش دل در جهان است
دهد نوری که بر دل‌ها عیان است
هر آن‌کس در دل خود کرد احیا
جزایش در دو دنیا چون جنان است

 

در این رباعی، حیا به‌عنوان منبع آرامش و نوری برای دل معرفی شده است. کسی که حیا را در وجود خود زنده کند، پاداشی بهشتی در دنیا و آخرت خواهد داشت.

 

حیا (۴)
حیا نزد خدا بالا و والاست
که آن راهی به سوی حق تعالاست
شود قرب الهی را سبب را
خو‌شا آن‌کس که جایش عرش و بالاست

 

این رباعی حیا را راهی به‌سوی قرب الهی معرفی می‌کند. کسانی که حیا پیشه کنند، به مقام والای عرش الهی دست می‌یابند.

 

حیا (۵)
حیا موجب شود عفت، هدایت
بود حافظ تو را از ننگ و غفلت
چراغی در دل شب، رهنمایی
بدا آنان که در بند جهالت

 

در این رباعی، حیا عاملی برای عفت و هدایت انسان است. حیا همچون چراغی در تاریکی زندگی انسان را راهنمایی می‌کند و نبود آن، انسان را به گمراهی و جهالت می‌کشاند.

 

حیا (۶)
زنان با حیا دری که والاست
حجاب بانوان تاکید زهراست
هر آن‌کس با حیا باشد سزاوار
بهشت و مهر زهرا اجر آن‌هاست

 

این رباعی به ارزش حجاب و حیا در زنان پرداخته و آن را مطابق با آموزه‌های حضرت زهرا (س) دانسته است. زنان باحیا شایسته اجر بهشتی و مهر حضرت زهرا هستند.

 

حیا (۷)
حیا در دل نشان آدمیت
صفای جان انسان و سعادت
یقین موجب شود در پرتوی آن
حیا موجب شود راه حقیقت

 

این رباعی حیا را نشانه انسانیت و صفای جان می‌داند. در پرتوی حیا، انسان به یقین و سعادت رسیده و به حقیقت دست می‌یابد.

 

حیا (۸)
حیا زیور بود بر روح و بر جان
رهایی از هوای نفس انسان
رهی باشد به‌سوی عشق باقی
لفای کبریا و نور یزدان

 

در این رباعی، حیا همچون زیوری برای روح و جان معرفی شده است که انسان را از هوای نفس رها کرده و به عشق الهی و نور خداوند می‌رساند.

 

حیا (۹)
ندارد بی‌حیا شرم و خجالت
کند صدها عمل در روز و خلوت
نباشد او مقید بر اصولی
نهد نامش شجاعت یا شهامت

 

این رباعی بی‌حیایی را نقد کرده و افرادی را که بدون خجالت، اصول اخلاقی را زیر پا می‌گذارند، افرادی گمراه می‌داند که اعمال خود را شجاعت می‌نامند.

 

حیا (۱۰)
رواج بی‌حیایی کار دشمن
کند تیره روابط، هست ناامن
زناشویی دچار لطمه گردد
طلاق است چاره‌ساز و نیست ایمن

 

این رباعی بی‌حیایی را به‌عنوان ابزاری برای تضعیف روابط انسانی معرفی می‌کند. این رفتار موجب ناامنی اجتماعی و لطمه به نهاد خانواده می‌شود و نتایج زیانباری چون طلاق به همراه دارد.

 

بخش چهارم

اخلاص

 

1. از نظر قرآن:
اخلاص در قرآن به معنای پاک کردن نیت از هرگونه شرک و انجام اعمال فقط برای رضای خداوند است. در آیه «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ» (زمر: 11)، به اهمیت اخلاص در عبادت تأکید شده است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، اخلاص به معنای پاکی دل از غیر خدا و توجه کامل به اوست. عارفان اخلاص را اوج بندگی و نقطه‌ای می‌دانند که تمام اعمال انسان بدون ریا و فقط برای قرب الهی انجام می‌شود. اخلاص نزد عرفا، راهی برای فنا در حق است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، اخلاص به معنای انجام عبادات و اعمال خیر با نیت خالص و به دور از خودنمایی یا ریا است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ» (همانا اعمال بر اساس نیت‌ها ارزش دارند). اخلاص شرط قبولی اعمال در نزد خداوند است.

 

 

اخلاص (۱)

اخلاص بود سرِّ فنا، عامل ما
نورِ ازلی تاب کند بر دلِ ما
هر کس که ز غیرِ حق دل آزاد کند
یابد رخ او را به حرم، حاصلِ ما

 

این رباعی اخلاص را راه رهایی از دنیا و اتصال به نور الهی می‌داند. دل آزاد از غیر خدا، به مقام قرب الهی دست می‌یابد.

 

اخلاص (۲)

اخلاص، نهان‌خانه‌ی اسرار خداست
آن جوهرِ نابِ دل و هم اهلِ وفاست
دل اگر پاک شود از غضب و کبر و حسد
وانگهی رخ بنماید شه جان مقصد ماست

 

در این شعر، اخلاص به‌عنوان جایگاه اسرار الهی معرفی شده است. برای رسیدن به اخلاص، باید دل را از صفات منفی مانند کبر و حسد پاک کرد.

 

اخلاص (۳)

اخلاص بود کلیدِ درهای وصال
راهی است ز دل تا حرمِ نور و کمال
هر کس که شود خالص و از خود ببرد
بیند رخ یار، صاحب عز و جلال

 

این رباعی اخلاص را کلید دستیابی به وصال الهی می‌داند. کسی که از نفس خود بگذرد و خالص شود، جمال خداوند را مشاهده خواهد کرد.


 

اخلاص (۴)

اخلاص، غبارِ ره صادق باشد
سرچشمه‌ی جان و دلِ لایق باشد
دل را چو ز غیرِ حق رها سازی پاک
هر لحظه به نورِ دوست، شایق باشد

 

این رباعی اخلاص را سرچشمه صفای دل و جان می‌داند. با رهایی از غیر خدا، دل به نور الهی مشتاق و پیوسته خواهد شد.

 

اخلاص (۵)

دل خالص اگر به سوی معبود رود
با عشق به سوی مظهر جود رود
آن کس که رها ز خود شود در اخلاص
جانش به مقام قرب و محمود رود

 

در این شعر، دل خالص به‌سوی خداوند و با عشق به‌سوی منبع جود حرکت می‌کند. اخلاص نهایتاً انسان را به مقام قرب الهی می‌رساند.

 

اخلاص (۶)

اخلاص همان نورِ دلِ عاشق ماست
راهی که به سوی حضرتِ مطلق ماست
هر لحظه که دل ز بند اغیار برید
حق جلوه کند، که ناجی و شایق ماست

 

در این رباعی، اخلاص همچون نوری در دل عاشقان الهی معرفی شده است. بریدن از اغیار، باعث ظهور حق در دل انسان می‌شود.

 

اخلاص (۷)

ای دل، ره اخلاص گشا در دل خویش
پاکیزه کن از غیر خدا، منزل خویش
هر لحظه که یاد حق بود در دل و جان
افشان شود از نور خدا محفل خویش

 

این رباعی انسان را به تزکیه دل و خانه دل از غیر خدا دعوت می‌کند. با یاد خدا، نور الهی سراسر وجود انسان را روشن می‌کند.

 

اخلاص (۸)

اخلاص به دل، جوهر ایمان باشد
راهی به سوی کمال و رحمان باشد
آن کس که به هر کار، خدا را بیند
جانش ز فروغِ حق فروزان باشد

 

در این رباعی، اخلاص جوهره ایمان و راهی برای رسیدن به کمال الهی معرفی شده است. انسان خالص، نور الهی را در تمام وجود خود احساس می‌کند.

 

اخلاص (۹)

دل از همه جز یاد خدا پاک کنید
بر چهره‌ی جان، نور ز افلاک کنید
هر لحظه که اخلاص در آن پیدا شد
آنجاست که راه سوی حق درک کنید

 

این شعر پاک کردن دل از غیر خدا و جلب نور الهی را توصیه می‌کند. اخلاص راه شناخت مسیر الهی است.

 

اخلاص (۱۰)

اخلاص به دل راه خدا می‌بخشد
هر لحظه به ما عشق و صفا می‌بخشد
گر خالص و پاک باشی از شرک و گناه
نورش به تو تسکین و جلا می‌بخشد

 

این رباعی اخلاص را راهی برای رسیدن به عشق، صفا و نور الهی معرفی می‌کند. پاکی دل از شرک و گناه، موجب تسکین و روشنی جان می‌شود.

 

بخش پنجم

ایمان

1. از نظر قرآن:
ایمان در قرآن به معنای باور قلبی به خداوند، پیامبران، کتاب‌های الهی، فرشتگان، روز قیامت، و تقدیر الهی است. آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (بقره: 25) ایمان را همراه با عمل صالح معرفی می‌کند، که نشان‌دهنده پیوند میان اعتقاد و رفتار است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، ایمان مرحله‌ای از شناخت عمیق خداوند و ارتباط عاشقانه با اوست. عارفان ایمان را تجربه‌ای فراتر از اعتقاد ذهنی می‌دانند که در آن انسان با شهود و حضور قلبی به یقین می‌رسد و زندگی خود را بر پایه عشق و تسلیم به حق بنا می‌کند.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، ایمان به معنای تصدیق قلبی، اقرار زبانی، و عمل به دستورات الهی است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقَلْبِ وَصَدَّقَهُ الْعَمَلُ» (ایمان آن است که در قلب مستقر باشد و عمل آن را تأیید کند). ایمان شامل باور به اصول دین و پایبندی به رفتارهای اخلاقی و عبادی است.

 

 

 

ایمان(۱)

ایمان چو کلیدِ ملک جانان باشد
گنجینه‌ی دل، ز مهر سبحان باشد
هر کس که ز راهِ دوست گمراه نشد
در جان و دلش صفا و ایمان باشد

 

ایمان همچون کلیدی است که انسان را به گنجینه‌ی عشق الهی و مهر بی‌کران خداوند می‌رساند. پایبندی به مسیر الهی، صفا و آرامش را در دل و جان برقرار می‌سازد و انسان را از گمراهی دور می‌کند.


 

ایمان(۲)

ایمان چو نسیمِ لطف یزدان باشد
آرامش دل، ز راز پنهان باشد
عاشق که به جان ز عشق سیراب شود
هر لحظه ز او، نگاهِ رحمان باشد

 

ایمان همچون نسیمی دل‌انگیز، لطف خداوند را به دل‌های بندگان هدیه می‌کند. عاشقان خداوند با ایمان حقیقی، از عشق الهی سرشار شده و همواره نگاه رحمانی را در زندگی‌شان حس می‌کنند.


 

ایمان(۳)

ایمان چو پلی میانِ غیب است و شهود
باشد رهِ عاشقان به سبحان و وجود
هر کس که به این یقینِ حق دل بندد
دارای حیات و عشق یزدان ودود

 

ایمان مانند پلی است که میان دنیای پنهان و آشکار ارتباط برقرار می‌کند. این پل مسیر عاشقان به حقیقت الهی است و آنان که به این یقین دست می‌یابند، زندگی پر از عشق و معرفت الهی را تجربه می‌کنند.

 

ایمان(۴)

ایمان به خدا، شراب جان می‌ریزد
نور است که در دلِ نهان می‌ریزد
هر کس که دل از شک و گمان خالی کرد
از چشمه‌ی عشق، بی‌کران می‌ریزد

 

ایمان مانند شرابی الهی است که جان را سیراب می‌کند و نوری بر دل‌ها می‌تاباند. با رها شدن از شک و تردید، انسان به دریای بی‌کران عشق الهی دست می‌یابد.

 

ایمان(۵)

ایمان به خدا، چراغِ یزدان باشد
آن مایه‌ی فخرِ حق و انسان باشد
هر کس که به عدل و حق، عمل بنماید
آمرزش و لطفِ حق فراوان باشد

 

ایمان به خداوند همچون چراغی روشن، راهنمای انسان است. عمل به عدل و حق، نشانه‌ی ایمان واقعی است و موجب رحمت و آمرزش گسترده‌ی الهی می‌شود.

 

ایمان(۶)

ایمان به یقین ز عشق یزدان آید
در قلبِ تهی، شمیم سبحان آید
آن کس که به ذکر حق تعالی مأنوس
هر لحظه بر او نسیمِ رحمان آید

 

ایمان از یقین به عشق الهی سرچشمه می‌گیرد. دل‌های تهی با ایمان پر می‌شوند و کسانی که به ذکر خداوند مداومت داشته باشند، همواره نسیم لطف و رحمت او را احساس می‌کنند.


 

ایمان(۷)

ایمان به خدای حیّ سبحان زیباست
بخشنده‌ی جان و مهربان و والاست
آن‌کس که به این راه قدم بگذارد
داند که مسیر عاشقان نور خداست

 

ایمان به خداوند زنده و مهربان، زیبایی خاصی دارد. کسانی که این راه را برگزینند، درمی‌یابند که مسیرشان پر از نور الهی و محبت خداوند است.

 

ایمان(۸)

ایمان به خدا، سکون جان می‌بخشد
بر غصه‌ی دل، تو را امان می‌بخشد
هر کس که به حق کند توکل بسیار
راهی سوی باغ بی‌کران می‌بخشد

 

ایمان باعث آرامش دل و رفع غصه‌های زندگی می‌شود. با توکل به خداوند، انسان راهی به سوی بهشت آرامش و ابدیت پیدا می‌کند.

 

ایمان(۹)

ایمان ز نسیمِ صبح آغاز شود
هر دم ز شکوهِ نورِ اعجاز شود
هر کس که به حق قدم نهد با اخلاص
درهای بهشت سوی او باز شود

 

ایمان همچون نسیمی صبحگاهی، زندگی را طراوت می‌بخشد. با اخلاص و پایبندی به حق، درهای بهشت و سعادت ابدی به روی انسان گشوده می‌شود.

 

ایمان(۱۰)

ایمان چو ستونِ دین و ایمان باشد
آرامش جانِ هر مسلمان باشد
هر کس که به راه حق قدم بردارد
در سایه‌ی او، حیات آسان باشد

 

ایمان ستون استواری برای دین و مایه‌ی آرامش مسلمانان است. حرکت در مسیر حق، زندگی را آسان و پر از برکت می‌کند.

 

بخش ششم

زهد

1. از نظر قرآن:
زهد در قرآن به معنای دل نبستن به دنیا و توجه به آخرت است. خداوند در آیه «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» (آل‌عمران: 185) به فریبندگی دنیا اشاره می‌کند و انسان را به پرهیز از دنیاپرستی دعوت می‌کند. زهد به معنای استفاده از دنیا بدون وابستگی به آن است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، زهد به معنای وارستگی از تعلقات دنیوی و توجه کامل به خداوند است. عارفان زهد را مرحله‌ای از سلوک می‌دانند که در آن فرد از لذت‌های زودگذر دنیا دست می‌کشد تا به حقایق معنوی و قرب الهی دست یابد. زهد نزد عرفا نشانه خلوص و بی‌نیازی دل از غیر خداست.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، زهد به معنای ترک اسراف و زیاده‌روی در بهره‌برداری از دنیا و اولویت دادن به ارزش‌های اخروی است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «الزُّهْدُ لَیْسَ بِتَحْرِیمِ الْحَلَالِ وَلَا إِضَاعَةِ الْمَالِ، وَلَکِنَّ الزُّهْدَ أَنْ لَا تَکُونَ بِمَا فِی یَدِکَ أَوْثَقَ مِمَّا فِی یَدِ اللَّهِ» (زهد این نیست که حلال را حرام کنی یا مال را ضایع کنی، بلکه این است که به آنچه در دست خداست بیشتر اعتماد داشته باشی تا آنچه در دست خود داری).

 

 

 

شرح کلی مجموعه رباعیات زهد:

مجموعه رباعیات زهد از دکتر علی رجالی، اثری است که بر محور مفاهیمی چون زهد، دنیاگریزی، تقوا، و معنویت سروده شده است. شاعر با استفاده از تصاویر ادبی و بهره‌گیری از آموزه‌های دینی، خواننده را به بازاندیشی در مورد وابستگی‌های دنیوی و حرکت به‌سوی ارزش‌های متعالی و ابدی فرا می‌خواند.

در این مجموعه، زهد نه تنها به معنای دوری از دنیا، بلکه به‌عنوان راهی برای شناخت حقیقت و تقرب به خداوند معرفی شده است. شاعر با استفاده از آیات قرآن، احادیث نبوی، و فرمایشات اهل بیت (ع)، تلاش می‌کند بین مخاطب و ارزش‌های الهی پلی معنوی ایجاد کند.


---

متن و شرح برخی از رباعیات:

زهد (۱):

> دنیا که چو بازی و خیال است، ببین
بر مال و منال، آن ملال است، ببین
فرمود نبی که زاهد آن است که دل
جز بر ره حق، در وصال است، ببین

 

شرح:
در این رباعی، شاعر به ناپایداری دنیا اشاره کرده و آن را همچون "بازی و خیال" توصیف می‌کند. از منظر عرفانی، دنیا صرفاً وسیله‌ای برای گذر به عالم دیگر است. اشاره به فرمایش پیامبر (ص) نشان می‌دهد که زهد واقعی، آزاد کردن دل از وابستگی به دنیا و پیوند با حق است.

 

---

زهد (۳):

> این خاک و طلا فریب‌کار است، ببین
در دام هوس تو را چه خوار است، ببین
فرمود امام: جان تقوا زهد است
بر غیر خدا دلت چه کار است، ببین

 

شرح:
شاعر در این رباعی، از خاک و طلا به‌عنوان نماد دنیا یاد کرده و آن را فریبنده می‌داند. دل بستن به دنیا، انسان را به دام هوس و خواری می‌کشاند. با استناد به فرمایش امام، تقوا و زهد، تنها در پیوند با خداوند معنا پیدا می‌کند و غیر از این، ارزشی ندارد.

 

---

زهد (۵):

> هر چیز که در جهان بود، در گذر است
هر مال و منال، همچو خاکی، به سر است
آن کس که ز زهد، می‌کند روشن دل
گوید که جهان، سراب و وهمی دگر است

 

شرح:
این رباعی تأکیدی بر گذرایی جهان و بی‌ارزشی ثروت‌های مادی دارد. شاعر دنیا را "سراب" و "وهم" توصیف می‌کند و بر اهمیت روشن‌دلی که از زهد ناشی می‌شود، تأکید دارد. در نگاه شاعر، زهد بینش عمیق و حقیقت‌جویانه‌ای به انسان می‌بخشد.

 

---

زهد (۷):

> این عمر که چون موج روان است، ببین
هر لحظه چو بادی، گران است، ببین
فرمود خدا که آخرت پاینده است
دنیا چو سراب است و فسان است، ببین

 

شرح:
شاعر در این رباعی، عمر را به موجی روان و بادی گذرا تشبیه می‌کند. با استناد به کلام خداوند، دنیا را همچون سراب و افسانه‌ای ناپایدار معرفی کرده و آخرت را به‌عنوان پایگاه حقیقی و ابدی انسان معرفی می‌کند.

 

---

زهد (۱۰):

> این باغ جهان که پر جلا است، ببین
بر شاخه‌ی آن که بی‌وفا است، ببین
آن کس که جهان را گذری می‌داند
گوید که جهان نقش فنا است، ببین

 

شرح:
در این رباعی، دنیا به باغی زیبا اما بی‌وفا تشبیه شده است. شاعر با هشدار به بی‌ثباتی دنیا، بر اهمیت نگاه گذرا به جهان تأکید می‌کند. از نظر او، دنیا صرفاً نمایشی زودگذر از فناست و توجه به این حقیقت، دیدگاهی زاهدانه به انسان می‌بخشد.

بخش هفتم

راستگوئی

 

1. از نظر قرآن:
راستگویی در قرآن به معنای گفتار صادقانه و عمل به حقیقت است. خداوند در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه: 119) به مؤمنان امر می‌کند که با راستگویان همراه باشند. صداقت از نشانه‌های تقوا و ایمان معرفی شده است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، راستگویی به معنای هماهنگی گفتار، کردار، و نیت با حقیقت الهی است. عارفان صداقت را یکی از مقامات سلوک می‌دانند که در آن سالک به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود. راستگویی در عرفان، پاکی دل و زبان از هرگونه دروغ و تزویر است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، راستگویی یکی از اصول اخلاقی مهم است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِالصِّدْقِ فَإِنَّ الصِّدْقَ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ» (بر شما باد راستگویی، زیرا راستگویی به نیکی هدایت می‌کند). راستگویی در اسلام نشانه ایمان و از شرایط اصلی اعتماد میان افراد است.

 

راستگویی (۱)

متن: درستی، رهی سوی یزدان شود
هدایت گر جان انسان شود
دروغ است زهر دل و جان ما
که منجر به مکری دو چندان شود


در این رباعی، شاعر تأکید می‌کند که راستگویی راهی است برای هدایت انسان به سوی خداوند. در مقابل، دروغ به‌عنوان سمّی برای دل و جان انسان معرفی می‌شود که نه‌تنها انسان را از حقیقت دور می‌کند بلکه باعث می‌شود که انسان به دروغ‌های بیشتری دچار شود و در مکری دوچندان گرفتار آید.

راستگویی (۲)

متن: زخم دل باشد به نیرنگ و ریا
چون فریبی بر دل است و ماسوا
گفت یزدان :  راستگویان در بهشت
آن کلید جنت است در دست ما


در این رباعی، شاعر به تأثیر منفی نیرنگ و ریا بر دل انسان اشاره می‌کند و آن را همانند زخمی می‌داند که از فریب و دروغ ناشی می‌شود. همچنین به سخن خداوند اشاره می‌کند که در قرآن نیز آمده است: "راستگویان در بهشت جای دارند." بنابراین، راستگویی به‌عنوان کلید ورود به بهشت شناخته می‌شود.

راستگویی (۳)

متن: راست‌گویی، نشانه‌ی ایمان است
بر روح و روان ، فروغ بی پایان است
گفت قرآن: که حقیقت نور است
نوری است که در جان و دل انسان است


شاعر در این رباعی راستگویی را نشانه‌ای از ایمان می‌داند که روح و روان انسان را روشن می‌کند. قرآن نیز حقیقت را نور معرفی کرده است که در دل و جان انسان قرار دارد. راستگویی به انسان کمک می‌کند که از این نور الهی بهره‌مند شود.

راستگویی (۴)

 راست‌گویی یک فضیلت، زآن ماست
بازتاب نور حق در جان ماست
با صداقت شد حقیقت آشکار
چاره ساز و ره گشا، ایمان ماست


در این رباعی، راستگویی به‌عنوان یک فضیلت از سوی خداوند مطرح شده که در دل انسان‌ها به‌عنوان بازتابی از نور خداوند ظاهر می‌شود. صداقت حقیقت را آشکار می‌کند و ایمان به‌عنوان راه‌گشای زندگی فرد معرفی می‌شود.

راستگویی (۵)

متن: صدق است رهی که دل به جانان بخشد
نور است چراغی که به ایمان بخشد
هر کس که بود عاشق حق با اخلاص
حق گوهر عشق خود به انسان بخشد


در این رباعی، راستگویی به‌عنوان راهی برای رسیدن به خداوند و حقیقت معرفی می‌شود. این مسیر، مانند چراغی است که ایمان انسان را روشن می‌کند. هر فردی که با اخلاص به حق عشق ورزد، از خداوند گوهر عشق را دریافت می‌کند.

راستگویی (۶)

 راست‌گو باش، که دل صاف شود
راز دو جهان روشن و شفاف شود
راستگویان صدیق و حق گو
از فیض خدا، شامل الطاف شود


در این رباعی، راستگویی به‌عنوان وسیله‌ای برای پاک‌سازی دل مطرح می‌شود. راستگویی باعث می‌شود که فرد از رازهای این دنیا و آخرت آگاه شود. کسانی که راستگو و صادق هستند، از الطاف الهی برخوردار خواهند شد.

راستگویی (۷)

 هر کس ره صدق ایزدی پیشه نمود
دل را به محبت خدا ریشه نمود
با ذکر خدا می‌کند دل روشن
در راه وصال دوست اندیشه نمود


در این رباعی، راه صدق الهی به‌عنوان مسیری برای رسیدن به محبت خداوند مطرح می‌شود. کسی که این راه را می‌پیماید، دلش به‌وسیله محبت خداوند ریشه‌دار می‌شود. ذکر خدا باعث روشن شدن دل و اندیشه انسان در مسیر نزدیکی به خداوند می‌شود.

راستگویی (۸)

صدق، آینه‌ی دل است نزد عاشق
نور است ز عشق، بر لب هر شایق
هر کس که کند پاک دلش از اغیار
یابد رخ دوست، در نگاهی صادق


در این رباعی، صداقت به‌عنوان آینه‌ای برای دل عاشق معرفی شده است. نور عشق بر زبان عاشقان جاری است و هر کسی که دل خود را از آلودگی‌ها پاک کند، در نگاه صادقانه، رخ خداوند را می‌بیند.

راستگویی (۹)

صدق است رهی به ذات پاک احدی
نور است به دل، نشان راه ابدی
آن کس که کند راه صداقت در پیش
یابد ز حقایق ، چه خوبی، چه بدی


در این رباعی، راستگویی به‌عنوان راهی برای رسیدن به خداوند و حقیقت معرفی می‌شود. صداقت، نوری است که نشان‌دهنده راهی ابدی است. فردی که در مسیر صداقت گام بردارد، به حقایق زندگی پی خواهد برد و از خوبی‌ها و بدی‌ها آگاه خواهد شد.

راستگویی (۱۰)

 قرآن سخن از صدق و صداقت گوید
خوشبختی ما را ز عبادت گوید
حق نور حقیقت به امانت بخشد
رازی ز نهان را به صراحت گوید


در این رباعی، قرآن به‌عنوان منبع سخن از صدق و صداقت معرفی شده است. قرآن به‌طور صریح و واضح، حقیقت را بیان می‌کند و خوشبختی انسان‌ها را در عبادت و صداقت می‌داند. همچنین، قرآن نور حقیقت را به امانت به انسان‌ها می‌بخشد و رازی از نهان را به‌صورت آشکار بیان می‌کند.

بخش هشتم

خویشتن داری

1. از نظر قرآن:
خویشتن‌داری در قرآن به معنای کنترل نفس در برابر گناه، خشم، و هواهای نفسانی است. خداوند در آیه «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى» (نازعات: 40-41) کسانی را ستایش می‌کند که نفس خود را مهار کرده و از خواسته‌های ناپسند دوری می‌کنند.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، خویشتن‌داری به معنای تسلط کامل بر نفس و حفظ تعادل روحی و اخلاقی است. عارفان آن را شرط اصلی سلوک می‌دانند که موجب تسلیم انسان در برابر اراده الهی و دوری از غرایز مادی می‌شود. این مفهوم نشان‌دهنده تقویت روح و قلب در برابر وسوسه‌ها است.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، خویشتن‌داری به عنوان یکی از فضایل اخلاقی و نشانه ایمان قوی مورد تأکید است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «لَیْسَ الشَّدیدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّما الشَّدیدُ الَّذی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الغَضَبِ» (قوی کسی نیست که در کشتی‌گیری برتری یابد، بلکه کسی است که در هنگام خشم، نفس خود را کنترل کند). خویشتن‌داری در اسلام راهی برای تقوا و پرهیزگاری است.

 

 

 

خویشتن‌داری (۱)
حلم است که آرام روان می‌بخشد،
در سختی راه، نور جان می‌بخشد.
از زخم زمانه مرهم دل سازد
در وادی دوست، پر توان می‌بخشد


این رباعی به تأثیر حلم در ایجاد آرامش درونی اشاره دارد. حلم همچون چراغی است که در سختی‌ها راه انسان را روشن می‌کند و مرهمی برای زخم‌های زندگی است. شاعر بر قدرت تحمل و شکیبایی در مسیر عشق و ایمان تأکید می‌کند.

 

خویشتن‌داری (۲)
حلم است کند خشم تو را زندانی،
نفس است گرفتار دل و قربانی.
سالک چو شود محو خدای ازلی،
در سایه‌ی حق، دلش شود روحانی.


شاعر حلم را ابزاری برای مهار خشم معرفی می‌کند. با کنترل نفس و تمرکز بر خداوند، انسان به روحانیت و آرامش دست می‌یابد. این رباعی به جایگاه حلم در تعالی روحانی اشاره دارد.

 

خویشتن‌داری (۳)
حلم است که پرده‌ها ز دل باز کند
روح و دل ما خلاص و پرواز کند.
رخسار جمال حق عیان می‌گردد
عشق ابدی بروز و ابراز کند.


حلم در این شعر همچون کلیدی است که دل را از اسارت آزاد می‌کند و روح را به اوج می‌برد. شاعر نتیجه‌ی حلم را آشکار شدن جمال الهی و رسیدن به عشق ابدی می‌داند.


 

خویشتن‌داری (۴)
در مکتب عشق، حلم ما آیین است
صبر است که جان عاشقان نوشین است.
هر کس که ز حلم راه یابد به دوست،
در وادی عشق، گوهری زرین است.


این رباعی بر نقش حلم در مکتب عشق تأکید دارد. صبر و شکیبایی نوشدارویی برای جان عاشقان است و کسی که به واسطه‌ی حلم به خدا نزدیک شود، به گوهری گران‌بها دست یافته است.


 

خویشتن‌داری (۵)
حلم است صفایی که زیبا گردد،
دل را زِ بلا و کینه بر جا گردد.
ای دل، ز صفای حلم زیبا آموز،
تا مهر خدا نصیب جان‌ها گردد.


حلم به‌عنوان عاملی برای زیبایی درون و پاکی دل معرفی شده است. شاعر دل را به یادگیری صفای حلم دعوت می‌کند و آن را وسیله‌ای برای دریافت مهر الهی می‌داند.


 

خویشتن‌داری (۶)
فرو خوردن خشم، در عزم ماست
زیان و تباهی، از خشم ماست.
هر آن کس که باشد حلیم و صبور
سزاوار مهر و کرم، بزم ماست.


در این شعر، فروخوردن خشم به‌عنوان نشانه‌ی قدرت درونی مطرح شده است. خشم موجب تباهی است، اما حلم و صبر باعث می‌شود انسان در زمره‌ی محبوبان خداوند قرار گیرد.

 

خویشتن‌داری (۷)
حلم است که نرمی دهد و عشق و صفا
خشم است که ذلت دهد و رنج و بلا.
ای دل، سخن نرم بگو در سختی،
باشد که زِ مهر تو، رهایی ز جفا.


حلم در این شعر به‌عنوان عاملی برای ایجاد عشق و صفا معرفی شده است، درحالی‌که خشم جز رنج و مصیبت به ارمغان نمی‌آورد. شاعر دل را به سخن نرم و محبت‌آمیز در لحظات دشوار دعوت می‌کند.

 

خویشتن‌داری (۸)
خشم آوردت، دل‌خوری و رنج و خطا
حلم است تو را، شادی جان، مهر و صفا.
باشد که شود روشنی شامِ سیاه
با حلم و شکیبایی و الطاف خدا.


در این رباعی، خشم به‌عنوان منشأ دلخوری و خطا توصیف شده است. حلم و شکیبایی نه‌تنها شادی و مهر به همراه دارند، بلکه می‌توانند تاریکی‌ها و دشواری‌ها را به روشنی و آرامش تبدیل کنند.

 

خویشتن‌داری (۹)
سالک ز طریق حلم بر پا خیزد
با صبر ز طوفان بلا برخیزد.
در صلح و صفاست جان شکوفا گردد
از نور خداست، جان ما برخیزد.


شاعر سالک را به پیمودن راه حلم و صبر دعوت می‌کند. در این مسیر، سالک می‌تواند بر مشکلات غلبه کرده و در پرتو نور الهی به شکوفایی روحانی دست یابد.

 

خویشتن‌داری (۱۰)
حلم است که عشق بی‌ریا افروزد
شوری به دل و جان شما افروزد.
در وادی عشق، هر که باشد حلیم،
بر قله‌ی وصل دوست، جا افروزد.


این رباعی حلم را همچون شعله‌ای توصیف می‌کند که عشق خالص را روشن می‌کند. حلم زمینه‌ساز وصال الهی و رسیدن به قله‌های معنوی است.


 

 

بخش نهم

شکر گذاری

 

1. از نظر قرآن:
شکرگزاری در قرآن به معنای اعتراف به نعمت‌های الهی و استفاده درست از آن‌ها در مسیر رضای خداوند است. خداوند در آیه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (ابراهیم: 7) وعده می‌دهد که شکر نعمت‌ها سبب افزایش آن‌ها می‌شود. شکرگزاری نشان‌دهنده ارتباط عمیق بندگان با خداوند است.


2. از نظر عرفان:
در عرفان، شکرگزاری به معنای قدردانی قلبی از نعمت‌های الهی و شناخت حقایق وجود است. عارفان شکر را یکی از مراتب سلوک می‌دانند که در آن انسان با تمام وجود به لطف و فیض الهی اعتراف کرده و با اعمال و نیت خالصانه، قدردان نعمت‌های او می‌شود.


3. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، شکرگزاری یکی از اصول بندگی است که هم در گفتار (حمد و ثنا) و هم در عمل (استفاده صحیح از نعمت‌ها) تجلی پیدا می‌کند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النَّاسَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ» (کسی که از مردم تشکر نکند، از خداوند تشکر نکرده است). شکرگزاری در دین، راهی برای تقرب به خداوند و حفظ نعمت‌هاست.

 

 

شکرگزاری(۱)
شکرانه‌ی ما، نشان ایمان باشد
در هر قدمی، طریق‌ یزدان باشد
دین گفت که با شکر، دل آرام شود
این رمز حیات،  مرضی جان باشد


در این رباعی، شکرگزاری به‌عنوان نشانه‌ای از ایمان به خداوند معرفی شده است. هر قدمی که انسان در مسیر زندگی برمی‌دارد، باید در جهت رضایت و مسیر الهی باشد. شکرگزاری، دل انسان را آرام می‌کند و باعث رضایت جان انسان از زندگی می‌شود.


 

شکرگزاری(۲)
شکرانه ی ما، ره سعادت باشد
در نزد خدا، لطف و عنایت باشد
گفتند که شاکر ز خدا می‌گیرد
هر نعمت حق، ز بی‌نهایت باشد


شکرگزاری، انسان را به سمت سعادت و موفقیت در زندگی هدایت می‌کند. کسانی که شاکر هستند، از لطف و عنایت بی‌پایان خداوند بهره‌مند می‌شوند. در نتیجه، نعمت‌های خداوند در زندگی انسان به‌صورت بی‌نهایت و بی‌پایان جاری است.

 

شکرگزاری(۳)
هر نعمت حق، ز فضل او بر ما شد
شکرانه‌ی او بر دل و جان‌ها شد
فرمود خدا : شاکر حق باشید
حق بر همگان ناجی و هم ماوا شد


تمام نعمت‌هایی که انسان در زندگی خود می‌بیند، از فضل و رحمت خداوند است. شکرگزاری، در حقیقت پاسخ به این نعمت‌هاست که بر دل و جان انسان می‌نشیند. خداوند فرمود که شکرگزار باشید، چرا که شکرگزاری باعث نجات و آرامش انسان‌ها می‌شود.


 

شکرگزاری(۴)
شکرانه رهی به سوی دلدار بود
دل در طلبش ز خود گرفتار بود
عاشق که کند شکر خدا در همه حال
هر لحظه به نور دوست بیدار بود


شکرگزاری به‌عنوان راهی به سوی خداوند (دلدار) معرفی شده است. دل انسان در جستجوی محبت و نور خداوند است. کسانی که در همه حالات شکرگزار خداوند باشند، همواره در نور الهی بیدار و هوشیار هستند.


 

شکرگزاری(۵)
شکرانه‌ی دل به لفظ و گفتار که نیست
هر لحظه تمایل به رخ یار که نیست
شکرانه حق، عبادت است در همه حال
با لغلغه ی زبان و اذکار که نیست


شکرگزاری واقعی تنها به زبان و گفتار محدود نمی‌شود. شکر واقعی در عبادت و تمایل همیشگی دل به خداوند است. عبادت و شکر در همه حال باید در دل و عمل انسان جاری باشد، نه تنها در لقلقه‌ی زبان.

 

شکرگزاری(۶)
شاکر که شدم، شادی جانم آمد
خنده به لبان و در روانم آمد
در هر نظر از لطف نشان می‌بینم
وقتی که به لب، شکر زبانم آمد


شکرگزاری شادی را به جان انسان می‌آورد. زمانی که انسان شکر خدا را بر زبان می‌آورد، لب‌هایش به خنده و دلش به شادمانی می‌افتد. هر لحظه از زندگی انسان از لطف خداوند روشن می‌شود.


 

شکرگزاری(۷)
شکرانه به دل چو شعله‌ی شمع روان
می‌سوزد و می‌سازد، دلها به جهان
این راه به عشق، معرفت می بخشد
عاشق شود و درک کند نور نهان


شکرگزاری همچون شعله‌ای است که دل انسان را روشن و گرم می‌کند. این شعله عشق و معرفت به خداوند را در دل انسان می‌سازد و انسان را قادر می‌سازد تا به درک نور الهی و حقیقت پنهان برسد.


 

شکرگزاری(۸)
شاکر شدم و جهان پر از شور خدا
دل غرق به عشق و لطف مستور خدا
هر کس که به شکر گام نیکو بنهد
در قرب خدا باشد و در نور خدا


شکرگزاری انسان را در مسیر قرب الهی قرار می‌دهد. کسانی که شکرگزار هستند، در جهان پر از شور و نور خداوند قرار می‌گیرند. در نتیجه، آنها در نزدیکی خداوند و در سایه‌ی نور الهی قرار دارند.

 

شکرگزاری(۹)
ای عشق، تویی سرود جانم هر دم
در شکر تو جاری است زبانم هر دم
نه لفظ و نه حرف، شکر جان را کافی
این زمزمه در دل و روانم هر دم


عشق به خداوند، سرود و ذکری دائم در دل انسان است. شکر واقعی نه در زبان و لفظ، بلکه در دل و روان انسان جاری است. این زمزمه و شکر به‌صورت بی‌پایان در دل انسان جریان دارد.


 

شکرگزاری(۱۰)
نعمت به زمین و آسمان گسترده است
رحمت ز خدای مهربان گسترده است
از شکر خدا مشو تو غافل هرگز
بر شکر کنان، نور جنان گسترده است

شرح:
نعمت‌های خداوند در همه‌جا گسترده است، از زمین تا آسمان. رحمت خداوند نیز بی‌پایان است. انسان باید همواره شکرگزار باشد، چرا که در سایه شکر، نور بهشت و جنت به انسان عطا می‌شود.

 

 

بخش دهم

توکل

 

۱. از نظر قرآن:
توکل در قرآن به معنای اعتماد و تکیه کامل بر خداوند در همه امور است. خداوند در آیه «وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (طلاق: ۳) تأکید می‌کند که هرکس بر خدا توکل کند، خداوند برای او کافی است. توکل نشانه ایمان و اعتماد به قدرت مطلق خداوند است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، توکل به معنای تسلیم کامل در برابر اراده الهی و رهایی از وابستگی به غیر خداست. عارفان توکل را یکی از مراحل سلوک می‌دانند که در آن فرد به اطمینان قلبی می‌رسد که خداوند بهترین تدبیرگر امور است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، توکل به معنای انجام تلاش و کوشش همراه با اعتماد به خداوند در نتیجه امور است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «اعْقِلْهَا وَتَوَکَّلْ» (شترت را ببند و سپس توکل کن)، که نشان‌دهنده لزوم انجام وظایف انسانی همراه با توکل است. توکل در دین نشان‌دهنده ایمان عملی و امید به رحمت الهی است.

 

توکل

توکل (۱)

بر باد مده امید خود بر یزدان
رو کن به خدا، مظهر نور و قرآن
با ذکر دعا و هم توکل بر حق
آرام نما، روح و جانت از آن

توکل به خداوند، باعث آرامش روح و جان می‌شود. با یاد او و دعا کردن، امید به خدا در دل زنده شده و انسان از نگرانی‌ها رها می‌شود.


---

توکل (۲)

از هر چه که هست، دل جدا کن
بر خالق خود خدا خدا کن
بر او چو نهی امید، دل شاد
جز حق نبود کسی، صفا کن

رها کردن تعلقات دنیوی و توکل بر خالق، شادی و آرامش واقعی را به همراه دارد. خداوند تنها مأمن حقیقی انسان است.


---

توکل (۳)

گر سختی راه بر دلت سنگین است
یا کاسه‌ی صبر، خالی و رنگین است
دل را به خدا سپار و کن تکیه به او
کآرامش دل ز رحمتش شیرین است

در هنگام سختی‌ها و کم‌صبری، توکل بر خدا راهی است برای رسیدن به آرامش. رحمت الهی همیشه دل‌ها را شیرین و مطمئن می‌سازد.


---

توکل (۴)

هر جا که امید از دلت بیرون شد
درد و غم دل فزون و هم افیون شد
دان آتش غم کند دلت خاکستر
جان ز آتش غم حزین و هم افسون شد

از دست دادن امید به خداوند، غم و درد را افزون کرده و روح را مانند خاکستر می‌سوزاند. توکل، راه رهایی از این آتش است.


---

توکل (۵)

به ساحل می‌برد کشتیِ یزدان
ندارد آن تلاطم، موج و طوفان
توکل کن به یزدان، مظهرِ عشق
رها گردی ز آسیب و ز خسران

توکل به خداوند، مانند کشتی‌ای مطمئن، انسان را به ساحل نجات می‌رساند. با ایمان به لطف او، می‌توان از آسیب‌ها و زیان‌های دنیا در امان ماند.


---

توکل (۶)

دلبستگی ما به خلایق، واهی است
بر حق بنما خویش، که او را کافی است
دل بستنِ ما به دیگران، بیهوده است
غیر از ره حق راه دگر گمراهی است

وابستگی به دیگران، بی‌ثمر و ناپایدار است. خداوند کافی است و تنها راه هدایت و نجات، توکل بر اوست.


---

توکل (۷)

دل خسته مباش، خالقت یار تو است
در سختی و دشواری، غمخوار تو است
هر راه گره‌خورده شود باز به لطفش
کارت به خدا سپار، دادار تو است

در زمان سختی‌ها و دشواری‌ها، خداوند بهترین یار و غمخوار است. توکل به او باعث باز شدن گره‌های زندگی می‌شود.


---

توکل (۸)

گر سختی راه رنج جان شد
دل خسته و غرق در فغان شد
بنگر به عنایت خداوند
کز رحمت او بلا چسان شد

در مواجهه با سختی‌ها، لطف و عنایت خداوند را ببین که چگونه رحمت او مشکلات را از بین می‌برد.


---

توکل (۹)

چون راه جهان پر از بلا می‌باشد
هر کارِ ضعیف و دون، خطا می‌باشد
دل بسته‌ی لطف حق تعالی باشیم
عشق ازلی ز کبریا می‌باشد

دنیا پر از دشواری‌ها و خطاهاست، اما دل‌بستگی به لطف خداوند راهی برای یافتن عشق و آرامش ازلی است.


---

توکل (۱۰)

گر سختی و درد، دل کند ریش
گر دوری یار، غم دهد بیش
رو سوی خدای جن و انسان
بنگر به جهان و حکمت خویش

در سخت‌ترین لحظات، توکل به خداوند و تأمل در حکمت الهی، راه‌گشای انسان است.

بخش یازدهم

وسواس

 

۱. از نظر قرآن:
وسواس در قرآن به معنای تحریکات و زمزمه‌های شیطان برای انحراف انسان از راه حق است. خداوند در آیه «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» (ناس: ۴) از انسان می‌خواهد که از شر وسوسه‌های شیطان به او پناه ببرد. وسواس در قرآن عامل گمراهی و شک در امور دینی و اخلاقی شناخته شده است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، وسواس به عنوان نوعی از افکار و تمایلات غیرخالص و ناشی از نفس یا شیطان در نظر گرفته می‌شود. عارفان وسواس را مانعی در راه سلوک می‌دانند که قلب را از تمرکز بر خدا و حقیقت بازمی‌دارد. درمان وسواس در عرفان، توجه به ذکر و مراقبه است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، وسواس نوعی اختلال فکری یا عملی است که باعث شک و تردید در اعمال عبادی یا زندگی روزمره می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «إِنَّ اللّهَ تَجاوَزَ عَنْ أُمَّتِی ما وَسْوَسَتْ بِهِ صُدُورُهُمْ» (خداوند از وسوسه‌هایی که فقط در دل خطور می‌کند، گذشت کرده است). دین توصیه به اعتماد به خدا، دعا، و پرهیز از افراط در امور عبادی برای غلبه بر وسواس دارد.

متن و شرح مجموعه رباعیات وسواس


---

وسواس (۱)

وسواس، بلای عقل و ایمان باشد
تیری به دل از کمین شیطان باشد
گر ذکر خدا چو نور گردد در جان
شیطان ز تو ناامید و حیران باشد

این رباعی وسواس را به‌عنوان آفت عقل و ایمان معرفی می‌کند که از طرف شیطان به دل انسان نفوذ می‌کند. تنها راه مقابله، ذکر خداوند است که باعث ناامیدی و شکست شیطان می‌شود.


---

وسواس (۲)

وسواس خیالی است بر روح و روان
آن نیست حقیقت که برد جان و توان
تاریک کند وسوسه هر نور خدایی
دل را برهان ز مکر و تردید و گمان

شاعر وسواس را خیالی می‌داند که روح و روان انسان را تضعیف می‌کند. این خیالات تاریک، نور الهی را از دل می‌ربایند و تنها راه رهایی، آگاهی و دوری از تردید و گمان است.


---

وسواس (۳)

وسواس، ز دشمنی نهان می‌آید
بر قلب بشر به هر گمان می‌آید
چون ذکر خدا شود به جانش جاری
از وسوسه‌ها به دل امان می‌آید

وسواس به‌عنوان دشمنی پنهان توصیف شده که از طریق گمان‌های نادرست وارد قلب می‌شود. اما با ذکر خدا، آرامش و امان به دل انسان بازمی‌گردد.


---

وسواس (۴)

وسواس رهی به سوی شیطان باشد
با دوری خویش غرق هجران باشد
گر یاد خدا به سینه گردد جاری
هر وسوسه‌ای به دم گریزان باشد

این رباعی وسواس را راهی برای نزدیکی به شیطان می‌داند که انسان را از رحمت الهی دور می‌کند. یاد خدا در دل، وسوسه را از بین می‌برد و انسان را به سوی نور هدایت می‌کند.


---

وسواس (۵)

وسواس چو سایه در دل انسان است
در خانه‌ی دل، سیاهی شیطان است
گر دل به نماز و ذکر یزدان روشن
هر وسوسه‌ای به دور و دل خندان است

شاعر وسواس را سایه‌ای تاریک می‌داند که از حضور شیطان در دل ناشی می‌شود. اما با روشنایی نماز و ذکر الهی، این تاریکی از بین می‌رود و دل به شادی و آرامش می‌رسد.


---

وسواس (۶)

وسوسه در دل ما بیدار است
چون شراری که درون خار است
چاره‌اش یاد خدا، نوری ناب
روشنی‌بخش دل و پندار است

این رباعی وسوسه را به شراره‌ای درون خار تشبیه می‌کند که همواره آماده آتش‌افروزی است. تنها راه خاموش کردن این شراره، یاد خداوند است که روشنی‌بخش دل‌هاست.


---

وسواس (۷)

هر وسوسه از گناه جاری گردد
دل از غم آن، اسیر خاری گردد
اما چو به سوی حق کند او توبه
نورش به دل از خدا بهاری گردد

وسوسه از گناه و معصیت سرچشمه می‌گیرد و دل را در غم و سختی فرو می‌برد. اما با توبه و بازگشت به سوی خدا، نور الهی وارد دل می‌شود و آن را چون بهاری روشن و شاداب می‌کند.


---

وسواس (۸)

دل گر به خدای خود توکل دارد
از هرچه شر و بدی، تحمل دارد
شیطان ز درون تو گریزد آسان
هر جا که خدا سرا و منزل دارد

این رباعی توکل به خدا را سپری برای تحمل سختی‌ها و مقابله با شرارت‌ها می‌داند. در دل‌هایی که خداوند حضور دارد، شیطان جایی ندارد و از آن می‌گریزد.


---

وسواس (۹)

دل گر به خدای خویش پیوند کند
هر وسوسه‌ای ز سینه در بند کند
شیطان به هراس از آن درون بگریزد
جایی که خدا دل تو خرسند کند

پیوند قلب با خداوند، وسوسه‌ها را از دل دور می‌کند. جایی که رضایت الهی وجود داشته باشد، شیطان از آن هراسان است و توان نفوذ ندارد.


---

وسواس (۱۰)

هرجا که خدا به دل، پناهی باشد
ذکرش چو چراغ در سیاهی باشد
وسواس گریزد از دلِ نورپذیر
آن دل که به نور حق گواهی باشد

در این رباعی، دل‌هایی که پناهگاه خداوند هستند، به چراغی روشن در تاریکی تشبیه شده‌اند. این نور الهی باعث می‌شود وسوسه‌ها از دل گریزان شوند.

بخش چهاردهم

عقل

 

۱. از نظر قرآن:
عقل در قرآن به معنای ابزار شناخت و اندیشیدن است که انسان را به حقایق الهی و هدایت درست رهنمون می‌سازد. خداوند در آیه «إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (روم: ۲۴) به استفاده از عقل برای درک نشانه‌های الهی تأکید می‌کند. عقل در قرآن وسیله‌ای برای فهم وحی و تعقل در خلقت است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، عقل به دو نوع نظری و عملی تقسیم می‌شود. عقل نظری برای شناخت و فهم حقیقت استفاده می‌شود، اما عقل عملی به کنترل نفس و هدایت انسان به سوی کمال کمک می‌کند. عارفان معتقدند که عقل به عنوان ابزاری برای درک مسیر الهی، زمانی به کمال می‌رسد که با عشق و شهود همراه باشد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، عقل به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی شناخته می‌شود که مسئولیت انسان در قبال اعمالش را ممکن می‌سازد. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ» (اولین چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود). عقل در اسلام مبنای تفکر، استدلال، و پذیرش ایمان است و انسان را به پرهیزگاری و درستی هدایت می‌کند.

 

متن و شرح ارائه‌شده ترکیبی کامل از مجموعه اشعار دکتر علی رجالی درباره موضوع عقل و توضیحات مرتبط با این اشعار است. این ترکیب، هم بیانگر زیبایی و عمق محتوای شعری است و هم تحلیل روشنگرانه‌ای برای درک بهتر مفاهیم آن ارائه می‌دهد. در ادامه، نسخه‌ای کامل و هماهنگ از این متن همراه با شرح و توضیحات به‌صورت یکپارچه آورده شده است:


 

شرح محتوای اشعار

۱. عقل(۱):

> دانی که چرا خدا تو را داده شعور؟
من معتقدم برای رشد است و عبور
تا روح و روان شود مهیا همه حال
حق داده تو را عقل و خرد بهر امور

 

در این شعر، عقل به‌عنوان ابزاری الهی برای رشد روحی و عبور از سختی‌ها معرفی می‌شود. شاعر تأکید می‌کند که عقل، نعمتی است که به انسان داده شده تا او را در مسیر کمال و حل مشکلات همراهی کند.

۲. عقل(۲):

> عقل آمد و جهل از دلم بیرون شد
دل را به کمال و معرفت افزون شد
بی آن نتوان به قله‌ها ره پیمود
بی نور خدا، جان و دلم، پر خون شد

 

این بخش به تقابل میان عقل و جهل می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عقل باعث رهایی انسان از تاریکی جهل می‌شود و مسیر معرفت و کمال را روشن می‌کند. بدون نور خدا و عقل، انسان در تاریکی و اندوه باقی خواهد ماند.

۳. عقل(۳):

> عقل است کلید مشکلات و سختی
چون مشعل شب، رهنما هر وقتی
هرکس که ز نور آن رود راه درست
بیند دو جهان سعادت و خوشبختی

 

در این شعر، عقل به‌عنوان کلید حل مشکلات و راهنمایی در مسیرهای سخت زندگی توصیف شده است. شاعر نشان می‌دهد که با بهره‌گیری از عقل، انسان می‌تواند به سعادت در دنیا و آخرت دست یابد.

۴. عقل(۴):

> عقل باشد رهنما در پیچ و خم
آن صفابخش دل و درمان زخم
عقل هادی دل است در معرفت
چون پیامبر، دور از ظلم و ستم

 

اینجا، شاعر عقل را به پیامبری تشبیه کرده است که انسان را از ظلم و گمراهی دور کرده و به سوی معرفت و صلح هدایت می‌کند.

۵. عقل(۵):

> عقل است چراغ ره ما، در هر حال
جهل است زوال آدمی در اعمال
هرجا که خرد سایه فکند، آرام است
با عقل شود منطق و هم استدلال

 

در این شعر، عقل به چراغی تشبیه شده که مسیر انسان را در هر شرایطی روشن می‌کند. در مقابل، جهل به‌عنوان عامل انحطاط و نابودی توصیف شده است.

۶. عقل(۶):

> عقل است هدایت‌گر مردان و زنان
ناخدای کشتی ایمان و تقوا بی‌گمان
کی به ساحل می‌رسد جاهل همی
راه حق طی می‌شود با عقل و جان

 

اینجا، عقل به ناخدای کشتی ایمان تشبیه شده است که انسان را به ساحل امن هدایت می‌کند. بدون عقل، جاهل هرگز نمی‌تواند به مسیر حق و کمال دست یابد.

۷. عقل(۷):

> عقل آمد و جهل رانده شد از دل ما
بخشید به ما، نوری از نور خدا
هرکس که به نور عقل همدم گردد
بگذشت از او ردای خوف و غم‌ها

 

شاعر در این بخش، عقل را منبع نوری الهی معرفی می‌کند که جهل را از دل انسان می‌راند و باعث آرامش و رهایی از ترس و اندوه می‌شود.

۸. عقل(۸):

> عقل است که گنجینه‌ی جان می‌باشد
اصلاحگر راه کج خلق جهان می‌باشد
بی عقل، بشر ز بند غفلت باقی است
عقل است که رهبر شهان می‌باشد

 

در این شعر، عقل به گنجینه‌ای ارزشمند برای جان انسان توصیف شده است که انحرافات را اصلاح و انسان را از بند غفلت رها می‌کند.

۹. عقل(۹):

> هرجا که خرد شود علمدار و چراغ
آنجا به یقین، مقام امن است و وفاق
عقل است چراغ راه در کوه و دمن
در ظلمت شب، می‌دهد نور به طاق

 

عقل، چراغی است که راه را در سختی‌ها و تاریکی‌ها روشن می‌کند. شاعر به نقش عقل در ایجاد امنیت و وحدت اشاره دارد.

۱۰. عقل(۱۰):

> عقل است که شمع خانه‌ی جان گردد
با آن دل ما روشن و درمان گردد
هرکس که به نور عقل آراسته شود
فرجامِ رهش شکوهِ تابان گردد

 

در این بخش، شاعر عقل را همچون شمعی می‌داند که جان انسان را روشن می‌کند و او را به فرجامی درخشان و شکوهمند می‌رساند.


 

فصل چهارم

بخش دوم

خیانت

۱. از نظر قرآن:
خیانت در قرآن به معنای نقض امانت و وفاداری به عهد و پیمان است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ» (آل‌عمران: ۵۷) از کسانی که به امانت خیانت می‌کنند بیزاری جسته است. خیانت در قرآن نه تنها به معنای ظلم به دیگران است بلکه به نوعی نقض اعتماد و گناه در برابر خداوند نیز به شمار می‌رود.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، خیانت به معنای عدم وفاداری به وعده‌های درونی و نقض تعهدات معنوی است. عارفان خیانت را به عنوان انحراف از مسیر الهی و بی‌وفایی به حقیقت می‌دانند. خیانت در عرفان از دیدگاه روحانی، دوری از صداقت و وفاداری به خدا و اصول اخلاقی است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، خیانت به معنای نقص در امانت، عدم صداقت، و شکستن وعده‌ها است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «لا إیمانَ لِمَن لا أمانةَ له» (ایمان کسی که امانتدار نیست، کامل نیست). خیانت در اسلام عملی ناپسند است که موجب فساد و تزلزل در روابط انسانی و اجتماعی می‌شود.

 

مجموعه رباعیات خیانت

خیانت (۱)

دل عهد خدا به باده‌ی دنیا بست
بر خواب خیانت از یقین چشم ببست
چون زرق جهان ز مهر تو بازش برد
دیدی که به خود ز خویش، بر خود بشکست

در این رباعی، خیانت به خدا و دل بستن به دنیای فانی به تصویر کشیده شده است. وقتی انسان از مسیر حقیقت و عشق خداوند منحرف می‌شود، خودش را از درون می‌شکند و به زوال می‌افتد.


---

خیانت (۲)

دل، خانه‌ی عشق است و ریا جایش نیست
بر دیده‌ی صدق، نور رسوایش نیست
هر دل که خیانت ز حقیقت گیرد
دیگر ره توحید، تمنایش نیست

در اینجا اشاره به این است که دل انسان باید خانه‌ی عشق و صداقت باشد و ریا در آن جایگاهی ندارد. وقتی کسی از حقیقت و صداقت منحرف شود، دیگر نمی‌تواند به سوی خداوند و راه توحید برود.


---

خیانت (۳)

آن عهد که با خدای خود بستم، رفت
هر ذره ز مهر، از ره دستم، رفت
چون دل به خیانت از جهان را بردم
دیدم که به دست کفر، هستم، رفت

این رباعی بیانگر شکستن پیمان با خداوند است. زمانی که انسان از مسیر ایمان و محبت خداوند منحرف می‌شود، به کفر می‌افتد و حقیقت را از دست می‌دهد.


---

خیانت (۴)

بر بندگی‌ات عهد گرفتم به جهان
اما چه ز عهد جز خیانت به میان؟
آن دل که به سوی غیر حق رفت شکست
این زهر خیانت است بر روح و روان

در اینجا، خیانت به خداوند و ناتوانی در وفاداری به عهدهای الهی به تصویر کشیده شده است. دل‌هایی که از راه راست منحرف می‌شوند، در نهایت به شکست روحی و روانی می‌رسند.


---

خیانت (۵)

ای دل، به امانت خداوند وفا کن
بر عهد بمان و سخن حق ادا کن
هرکس که خیانت کند از عهد خداوند
در ظلمت و تاریکی، راهی به سوا کن

این رباعی به اهمیت وفای به عهد با خداوند اشاره دارد. انسان باید در راه خدا وفادار بماند و از خیانت به عهد خود پرهیز کند تا در تاریکی و گمراهی نماند.


---

خیانت (۶)

یارب! تو مرا ز هر خیانت برهان
از غفلت و ناپاکی و ظلمت برهان
آن عهد که با تو بسته شد روز ازل
لطفی کن و ما را ز اسارت برهان

در این رباعی، درخواست از خداوند برای نجات از خیانت و گمراهی به تصویر کشیده شده است. انسان از خداوند می‌خواهد که او را از ناپاکی‌ها و ظلمت‌ها آزاد سازد و دوباره به وفای عهد با خدا بازگرداند.


---

خیانت (۷)

ای دوست، خیانت به امانت مردود
در روز جزا خفت و خواری مشهود
هرکس که کند این عمل ناشایست
محروم شود ز رحمتِ ربِ ودود

این رباعی بیانگر این است که خیانت به امانت در پیشگاه خداوند مردود است و در روز قیامت عواقب آن به وضوح نمایان خواهد شد. کسانی که به امانت خیانت کنند، از رحمت خداوند محروم خواهند شد.


---

خیانت (۸)

خیانت به دل، نقض پیمان بود
خطای کبیره، که رنجان بود
هر آن کس که بر عهد خود بی‌وفاست
بداند که کارش ز شیطان بود

در اینجا، خیانت به دل به عنوان نقض پیمان با خداوند و یک گناه کبیره معرفی می‌شود. کسی که در وفای به عهد خود کوتاهی می‌کند، در واقع در مسیر شیطان قدم گذاشته است.


---

خیانت (۹)

ای دل، ز خیانت و فریبی دوری
این عیب بزرگ در ره حق کوری
فرمود خدا: خیانت از اهل بلاست
آسیب زند به جان و دل بد جوری

این رباعی هشدار می‌دهد که خیانت و فریب در راه حق باعث کور شدن دید دل و روح انسان می‌شود. خداوند فرموده است که خیانت از اهل بلا است و به شدت به روح و جسم انسان آسیب می‌زند.


---

خیانت (۱۰)

هر کس که خیانت به امانت آورد
خشم و غضب خدای رحمت آورد
فرمود خدا که خائن است و بدبخت
در محضر حق ردای ذلت آور

در این رباعی، عواقب خیانت به امانت بیان شده است. کسانی که به امانت خیانت کنند، به خشم خداوند گرفتار خواهند شد و در محضر الهی به ذلت خواهند رسید.

بخش سوم

ظلم

 

۱. از نظر قرآن:
ظلم در قرآن به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاه خود، نقض حقوق دیگران، و تجاوز به حدود الهی است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (آل‌عمران: ۵۷) ظالمان را مذمت می‌کند. ظلم شامل ظلم به خدا (شرک)، ظلم به خود (گناه)، و ظلم به دیگران (تعدی) است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، ظلم به معنای غفلت از حقیقت و انحراف از مسیر الهی است. عارفان ظلم را نتیجه جهل و دوری از نور حق می‌دانند. بزرگ‌ترین ظلم در عرفان، بی‌توجهی به حضور خدا و غرق شدن در امور دنیوی است که انسان را از کمال بازمی‌دارد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، ظلم به عنوان گناهی بزرگ و رفتاری ناپسند شناخته می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «اتَّقُوا الظُّلْمَ، فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ القِیَامَةِ» (از ظلم بپرهیزید، زیرا ظلم تاریکی‌هایی در روز قیامت به بار می‌آورد). دین اسلام عدالت را در برابر ظلم قرار داده و به دوری از هرگونه بی‌عدالتی سفارش می‌کند.

 

مجموعه رباعیات ظلم

ظلم(۱)

ظلم بر خویش و خدا و دگران
نهی گردد ز خدا بر همگان
ظلم بر خود، سبب غفلت شد
ظلم بر حق ، سبب کفر و زیان

در این رباعی، ظلم به خود، خدا و دیگران به عنوان گناهی بزرگ معرفی شده است. ظلم نه تنها انسان را از حقیقت و نور خدا دور می‌کند، بلکه موجب کفر و زیان نیز می‌شود. این نکته اشاره به پیامدهای سخت ظلم در دنیای فردی و اجتماعی دارد.


---

ظلم(۲)

ظلم است که حق را به زعامت نشناسیم
در آینهٔ دل، قد و قامت نشناسیم
فرمود خدا: که ظلم اعظم شرک است
حیف است خدا را به حقیقت نشناسیم

این رباعی به ظلم در شناخت حقیقت اشاره دارد. وقتی انسان به حقیقت نرسد و خداوند را آن‌گونه که باید نشناسد، این خود نوعی ظلم است که حتی بزرگ‌تر از شرک محسوب می‌شود. در نتیجه انسان از حقیقت خداوند غافل می‌شود.


---

ظلم(۳)

ظلم است که تاریک کند راه نجات
دل گیرد و بندد ره نور از برکات
حق حاکم و داناست ز اعمال بشر
ظالم برود سوی جهنم ز صفات

این رباعی تاکید می‌کند که ظلم باعث تاریکی در مسیر نجات و هدایت می‌شود. ظلم به انسان از نور الهی و برکات خداوند می‌کاهد و سرانجام، ظالم به جهنم و عذاب الهی می‌افتد.


---

ظلم(۴)

ظلم است جفا بر دل هر ناکس و کس
ظلم بر جهل کند تکیه و دل گردد حبس
آگاه شو ای دل که جهان بس زیباست
در وادی غفلت تو مرو سوی عبث

در این رباعی، ظلم به عنوان جفا به دل‌ها و جایگزین کردن جهل به جای نور معرفت و حقیقت به تصویر کشیده شده است. انسان باید از مسیر غفلت خارج شود و به زیبایی‌های عالم توجه کند و از ظلمات دوری جوید.


---

ظلم(۵)

بر ظلم مزن دل، که جهان نیست بقا
ظالم نشود از ستم و ظلم رها
فرمود خداوند: که ظالم خاطی است
بر جان گنه کار رود آتش‌ها

این رباعی هشدار می‌دهد که ظلم و ستم در این دنیا پایدار نیست. ظالم نمی‌تواند از عواقب اعمال نادرست خود رهایی یابد. خداوند به وضوح فرموده که ظالم، فردی خطاکار است که در آخرت گرفتار عذاب‌های سخت خواهد شد.


---

ظلم(۶)

ظالم که به بندگان حق رحم نکرد
بر خویش جفا کرد و خطا، فهم نکرد
در روز جزا،  به امر حق گردد سخت
در آتش دوزخ فتد و ندم نکرد

در اینجا، ظلم به بندگان خدا و بی‌رحمی در برابر دیگران بیان شده است. کسانی که به دیگران ظلم می‌کنند، در روز قیامت با مجازات‌های سخت روبرو خواهند شد و در آتش دوزخ گرفتار خواهند شد.


---

ظلم(۷)

هر کس که خدا را ز دلش یاد کند
حق جان ورا ز نور خود شاد کند
حق گفت: که نور من در دل توست
ظالم به جهنم است و فریاد کند

این رباعی به اهمیت یاد خداوند اشاره دارد. کسانی که خدا را در دل خود یاد کنند، به نور و شادی الهی دست می‌یابند، اما کسانی که در ظلم و گناه غرق شوند، در نهایت به جهنم خواهند رفت و فریاد خواهند کرد.


---

ظلم(۸)

ظلم است که بر دست خودت بند زنی
بر جان و دلت، تیر به دلبند زنی
فرمود خدا:  ظالمان کور و کرند
بر پای خودت، تسمه به پیوند زنی

این رباعی به پیامدهای ظلم بر انسان اشاره دارد. ظلم به خود، انسان را به جهل و غفلت می‌کشاند و او را کور و کر می‌کند. در نهایت، ظلم بر خود، انسان را به بند و اسارت می‌کشاند و به راه‌های اشتباه هدایت می‌کند.


---

ظلم(۹)

ظلم است که جان خویش گمراه کند
بر سایهٔ نفس خویش، راه بیراه کند
هر چیز به غیر حق، سرابی باشد
در ظلمت این جهان، خود آگاه کند

این رباعی به گمراهی انسان از راه حق اشاره دارد. ظلم به انسان سبب می‌شود که از مسیر درست منحرف شود و به دنباله‌روی از امیال و خواسته‌های نفس خود بپردازد. هر چیزی که به غیر از حق باشد، در واقع یک سراب است و انسان باید از این سراب‌ها دوری کند.


---

ظلم(۱۰)

ظلم است که دل را به خیانت بندد
بر نور یقین پرده‌ی غفلت بندد
فرمود خدا: ره ستم مسدود است
با نور خدا ، راه جنایت بندد

در اینجا، ظلم به دل به عنوان خیانت به خود و حقیقت معرفی شده است. ظلم دل انسان را از یقین و نور الهی دور می‌کند. خداوند فرموده که راه ستم مسدود است و تنها با نور الهی، انسان می‌تواند از گناه و جنایت دور بماند.

بخش هفتم

کینه

 

۱. از نظر قرآن:
کینه در قرآن به معنای نفرت و دشمنی پنهانی در دل است که باعث تفرقه و کدورت میان انسان‌ها می‌شود. خداوند در آیه «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» (اعراف: ۴۳) به پاک کردن دل‌های مؤمنان از کینه در بهشت اشاره می‌کند. قرآن کینه‌توزی را عاملی برای دوری از محبت و وحدت معرفی می‌کند.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، کینه به عنوان یکی از بیماری‌های قلبی مطرح است که مانع نزدیکی به حقیقت الهی می‌شود. عارفان کینه را نتیجه غفلت از عشق الهی و عدم تسلیم در برابر اراده خدا می‌دانند. رهایی از کینه با تزکیه نفس و یاد خدا امکان‌پذیر است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، کینه‌توزی رفتاری ناپسند و مخالف با روحیه عفو و گذشت است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «لَا تَحَاسَدُوا وَلَا تَبَاغَضُوا وَلَا تَدَابَرُوا» (حسادت، دشمنی، و پشت کردن به یکدیگر را ترک کنید). دین اسلام بر اصلاح روابط و پاک کردن دل از کینه برای ایجاد اخوت و دوستی تأکید دارد.

 

مجموعه رباعیات کینه

کینه(۱)

کینه در دل، پرده‌ای بر چشم ماست
آنچه بینی، غصه و غم ، خشم ماست
پاک بنما دل ز کینه هم حسد
تا شود روشن دلت، این رسم ماست

در این رباعی، کینه به عنوان پرده‌ای که بر چشم انسان می‌افتد، معرفی شده است. کینه و حسد باعث می‌شود که انسان در تاریکی بماند و نتواند حقیقت را به درستی ببیند. پاک کردن دل از کینه و حسد، باعث روشنایی و آرامش در دل می‌شود.


---

کینه(۲)

کینه چون زهری است بر جان و روان
بخشش است، درمان کینه هر زمان
کینه ورزی همچو کار اشقیاست
دور گشتن از خدای مهربان

در اینجا، کینه به عنوان یک سم معرفی شده که به جان و روان انسان آسیب می‌زند. تنها راه درمان کینه، بخشش است. کینه ورزی باعث می‌شود که انسان از مهربانی و رحمت خداوند دور شود.


---

کینه(۳)

کینه ورزی موجب رنج و بلاست
همچو زهری بر دل و بر جان ماست
نور ایمان پر کند هر منزلت
چاره ساز است و از آن کبریاست

این رباعی به این نکته اشاره دارد که کینه ورزی باعث رنج و مشکلات می‌شود. کینه همچون سم، اثرات منفی بر دل و جان انسان می‌گذارد. تنها راه علاج این بیماری روحی، ایمان به خدا و بخشش است که از کبریا و رحمت الهی نشأت می‌گیرد.


---

کینه(۴)

کینه چون آتش درون جان ماست
زهر تلخی بر دل و ایمان ماست
بخشش آرد عشق و شادی در دلت
چاره ای از لطف حق، درمان ماست

در این رباعی، کینه به آتش تشبیه شده که در دل انسان می‌سوزد و تلخی و غم را به همراه دارد. بخشش، درمان این درد است و باعث می‌شود که دل انسان پر از عشق و شادی شود.


---

کینه(۵)

کینه در دل حسرت و غم آورد
اضطراب و حزن با هم آورد
دور سازد آدمی از مهر دوست
خواری ما را به عالم آورد

کینه در دل انسان باعث حسرت، غم و اضطراب می‌شود و انسان را از محبت و مهر دوستان دور می‌کند. این رباعی به این اشاره دارد که کینه باعث خواری و درد روحی انسان می‌شود.


---

کینه(۶)

کینه در دل همچو گرداب است و چاه
می‌برد  انسان به راهی پر گناه
بخشش آید مرهم دل‌ها، بشر
مهر ورزی می دهد جانت  پناه

کینه به عنوان یک گرداب و چاه در دل انسان معرفی شده که انسان را به راه‌های اشتباه و گناه‌آلود می‌برد. تنها راه نجات از این وضعیت، بخشش و مهرورزی است که جان انسان را از درد و رنج نجات می‌دهد.


---

کینه(۷)

کینه در دل، پرده‌ای بر دیدگان
می‌فریبد جانِ آدم را عیان
بخشش و مهر است درمان بلا
دل ز کینه پاک کن، ای مهربان

در این رباعی، کینه به عنوان پرده‌ای که بر دیدگان انسان می‌افتد و او را از حقیقت دور می‌کند، نشان داده شده است. بخشش و مهر، درمان واقعی بلاها و مشکلات است که باید برای پاک کردن دل از کینه به آن‌ها تکیه کرد.


---

کینه(۸)

کینه‌ورزی قلب را زنجیر کرد
ذکر حق کی بر دلت تاثیر کرد
عشق خواهم تا نشیند بر دلم
آتش نفرت مرا دلگیر کرد

در اینجا، کینه به عنوان زنجیری که قلب انسان را اسیر می‌کند، معرفی شده است. کینه ورزی انسان را از ذکر حق و تأثیر آن بر دل باز می‌دارد و قلب را از محبت و عشق الهی دور می‌کند.


---

کینه(۹)

از کینه گذر کن، رهایی آید
بر جان و دلت نور و صفایی آید
دل را ز حسد پاک نما ای نااهل
بر چشم و دلت، روشنایی آید

این رباعی به انسان توصیه می‌کند که از کینه و حسد گذر کند تا رهایی و آرامش را تجربه کند. با پاک کردن دل از کینه، نور و صفا به جان و دل انسان وارد می‌شود.


---

کینه(۱۰)

اگر خواهی وصال حق تعالی
برون کن کینه از دل، کن مدارا
تو بگذر از خطا و مکر مردم
محبت کن خلایق را تو هر جا

در این رباعی، برای رسیدن به وصال خداوند، کینه باید از دل انسان خارج شود. تنها راه رسیدن به خدا و دریافت رحمت الهی، بخشش و گذشت است. انسان باید از خطا و مکر دیگران بگذرد و محبت و رحمت را در دل و رفتار خود داشته باشد.

بخش هشتم

طمع

 

۱. از نظر قرآن:
طمع در قرآن به معنای تمایل بیش از حد به دنیا و مال‌پرستی است که انسان را از مسیر حق دور می‌کند. خداوند در آیه «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر: ۹) افراد رستگار را کسانی معرفی می‌کند که از طمع نفس خویش دوری کرده‌اند. قرآن طمع را عاملی برای فساد و تفرقه می‌داند.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، طمع یکی از موانع اصلی سلوک به سوی حق است. عارفان طمع را نتیجه غفلت از خدا و دلبستگی به دنیا می‌دانند. برای رسیدن به کمال، باید از طمع رها شد و تنها به رضای الهی چشم دوخت.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، طمع به عنوان یک صفت ناپسند که منجر به حرص، حسادت، و بی‌عدالتی می‌شود، محکوم شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «إِیَّاکُمْ وَالطَّمَعَ؛ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ» (از طمع بپرهیزید؛ زیرا آن فقر حاضر است). اسلام به قناعت و رضایت قلبی تأکید دارد و طمع را عاملی برای دوری از آرامش و معنویت می‌داند.

 

مجموعه رباعیات طمع

طمع(۱)

ای دل ز طمع، مشو به دنیا مغرور
کالا و زر و سیم، بماند تا گور
قرآن تو را گفت به پرهیز ز حرص
بس کن ز خطا، در مقامی و حضور

در این رباعی، شاعر به دل هشدار می‌دهد که از طمع و فریب دنیا دوری کند. مال و ثروت دنیوی تا آخر عمر همراه انسان نخواهد بود و تنها چیزی که باقی می‌ماند عمل به دستورات الهی و پرهیز از حرص و طمع است. قرآن نیز به انسان توصیه می‌کند که از حرص و طمع دوری کند.


---

طمع(۲)

خار ره عاشقان و سالک، طمع است
گردش مالِ حرام و سمِّ مهلک، طمع است
در چاهِ گمان، قلب تو می‌گردد تار
چشم و نظر از خَلق به مالِک، طمع است

در اینجا، طمع به عنوان مانع اصلی در راه سالکان و عاشقان خدا معرفی شده است. طمع و حرص باعث می‌شود که انسان از مسیر حقیقت منحرف شود و قلبش از نور ایمان تاریک گردد. طمع به مال و دنیا، همچون سم و مهلک برای روح انسان است.


---

طمع(۳)

حرص و طمعی که در دلت مأوا شد
بهر تو رهی به کار بد برپا شد
قرآن تو را گفت که قانع باشی
این حرص سرابی است که بی دریا شد

این رباعی به انسان هشدار می‌دهد که وقتی دل درگیر طمع و حرص می‌شود، او را به سمت اعمال نادرست و منحرف می‌برد. قرآن به انسان توصیه کرده که قانع باشد و از حرص و طمع بپرهیزد، زیرا حرص و طمع سرابی است که در ظاهر جذاب به نظر می‌رسد ولی در حقیقت خالی و بی‌ثمر است.


---

طمع(۴)

ای دل، به طمع ره خطا می‌پوئی
در ظلمت حرص، بی‌صدا می‌ پوئی
قرآن تو را گفت به تقوا بسپار
در دام هوا ، بی هوا می پوئی

در این رباعی، طمع به عنوان گمراهی و خطا معرفی شده که انسان را در ظلمت حرص می‌برد. دل باید به تقوا پناه ببرد و از پیروی از هواهای نفس خودداری کند. قرآن انسان را به تقوا و پرهیز از دام‌های شیطان توصیه کرده است.


---

طمع(۵)

هر جا که طمع بود، دلی بیمار است
دل غافل و در بند هوس کفتار است
قرآن به همه گفت که قانع باشید
روزی همه به دست حق دادار است

در اینجا، طمع به عنوان بیماری روحی و دل معرفی شده که انسان را از مسیر هدایت دور می‌کند. دل وقتی که در بند هوس باشد، به مانند حیوانی که در پی شکار است، عمل می‌کند. قرآن به انسان توصیه کرده که قانع باشد، زیرا روزی همه به دست خداوند است و نیازی به طمع ندارند.


---

طمع(۶)

طمع است آفت جان و دل ما
این حرص، بلایی‌ست بر مشکل ما
قرآن به قناعت تو را راه نمود
جنات شود منجر و آن منزل ما

در این رباعی، طمع به عنوان آفتی که به جان و دل انسان آسیب می‌زند، معرفی شده است. حرص و طمع تنها مشکلات و بلاها را در زندگی انسان به همراه می‌آورد. قرآن راه قناعت را به انسان نشان داده که باعث خوشبختی و رسیدن به آرامش می‌شود و در نهایت، انسان را به بهشت و جنات الهی می‌رساند.


---

طمع(۷)

دل گر ز طمع تهی شود، دریا گشت
بی‌حرص، روان سوی خدا، شیدا گشت
عارف که ز دنیا و هوا دل بر کند
آیینهٔ او مظهر حق، پیدا گشت

در اینجا، شاعر بیان می‌کند که اگر دل از طمع پاک شود، همچون دریا وسیع و پر از محبت الهی می‌شود. انسان با بی‌حرص بودن و با دل شیدا به سمت خدا روان می‌شود. عارفانی که دل از دنیا و هواهای نفس جدا می‌کنند، در حقیقت آینه‌ای می‌شوند که نور حقیقت در آن منعکس می‌شود.


---

طمع(۸)

هر کس که طمع کرد، ز جان بی‌خبر است
در آتش حرص و نفس خود، در گذر است
سالک ز جهان و هرچه در اوست، رها
آزاد دلش از  هوس و بی‌اثر است

این رباعی بیان می‌کند که هر کسی که طمع می‌کند، در حقیقت از حقیقت جان خود غافل است و در آتش حرص و نفس گرفتار است. سالک واقعی از دنیا و دلبستگی‌های آن رها می‌شود و دلش از هوس‌ها آزاد و بی‌اثر می‌گردد.


---

طمع(۹)

آن کس که طمع به مال دنیا دارد
غافل ز خدا و عشق کالا دارد
آن کس که رضای حق تعالی مقصود
سودای حقیقت خدا را دارد

در اینجا، شاعر دو دسته انسان را مقایسه می‌کند: کسانی که طمع به مال دنیا دارند و از خدا غافلند، و کسانی که تنها به رضایت و رضای حق تعالی می‌اندیشند. طمع به مال دنیا انسان را از حقیقت و عشق به خدا دور می‌کند، در حالی که جویای حقیقت، تنها خدا را می‌خواهد.


---

طمع(۱۰)

ای دل، به طمع در رهِ شیطان منشین
در وادی عشق، بی‌سر و جان منشین
آن دل که ز نور حق ندارد اثری
در سایهٔ حرص خویش، لرزان منشین

در این رباعی، به انسان هشدار داده می‌شود که در پی طمع و حرص نباشد که این راهی است که شیطان انسان را به آن می‌کشاند. اگر دل از نور خداوند تهی باشد و در سایه‌ی حرص و طمع حرکت کند، همچون یک انسان لرزان و ناتوان خواهد بود.

بخش دهم

نفاق

۱. از نظر قرآن:
نفاق در قرآن به معنای دورویی و تضاد میان باطن و ظاهر است. خداوند در آیه «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» (نساء: ۱۴۵) منافقان را در پایین‌ترین جایگاه دوزخ معرفی می‌کند. نفاق نشان‌دهنده ضعف ایمان و دوری از صداقت در رفتار و گفتار است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، نفاق به معنای تظاهر به ایمان و عمل نیک، در حالی که قلب و نیت با آن هماهنگ نیست، تعریف می‌شود. عارفان نفاق را بزرگ‌ترین مانع در مسیر تقرب به خدا می‌دانند، زیرا مانع صفای دل و ارتباط حقیقی با خداوند می‌شود.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، نفاق یکی از بزرگ‌ترین گناهان است که سبب بی‌اعتمادی در جامعه و دوری از رحمت الهی می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ: إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ» (نشانه منافق سه چیز است: دروغ گفتن، خلف وعده و خیانت در امانت). دین اسلام نفاق را به شدت محکوم کرده و به صداقت و یکرنگی دعوت می‌کند.

 

مجموعه رباعیات منافق

منافق(۱)

هر گز ز منافق مطلب یکرنگی
او گرگ صفت باشد و هم صد رنگی
بر دوستی‌اش اگر دمی تکیه کنی
پنهان ز تو، خنجری کشد، نیرنگی

در این رباعی، شاعر به ویژگی‌های منفی منافق اشاره می‌کند. منافق نه تنها از نظر ظاهر نیکو و مهربان است، بلکه باطناً نیرنگ و حیله‌گر است. او مانند گرگ است که در پشت ظاهر خوبش، قصد آسیب رساندن به دیگران را دارد. بنابراین، نباید به او اعتماد کرد، چون در پنهان از پشت دوستی‌ها، خیانت می‌کند.


---

منافق(۲)

منافق آتشی در زیر خاک است
به فکر حیله و مکر و هلاک است
به ظاهر مهر می‌ورزد به انسان
ولی در وقت خود او سینه چاک است

این رباعی نشان می‌دهد که منافق مانند آتشی است که در زیر خاک پنهان است و در دل خود به توطئه و نقشه‌های شوم می‌پردازد. او به ظاهر مهر می‌ورزد و محبت نشان می‌دهد، اما در مواقع خاص نقاب از صورت برداشته و به سادگی به خیانت دست می‌زند.


---

منافق(۳)

منافق با صفا باشد به ظاهر
ولیکن در نفاق است و چو کافر
منافق همچو ماری در کمین است
گزد مردان مخلص، پاک و طاهر

در این رباعی، شاعر به ویژگی‌های نفاق در منافق اشاره می‌کند. منافق ممکن است در ظاهر انسان‌های پاک و صادق به نظر برسد، ولی در باطن هیچ ایمان و صداقتی ندارد. او مانند ماری است که در کمین نشسته و به وقت مناسب به انسان‌های مخلص ضربه می‌زند.


---

منافق(۴)

منافق چو گرگی است با روی میش
نباشد مقید به آئین و کیش
نماید نفاق و دو رنگی هر آن
کند فتنه و حیله و جنگ پیش

این رباعی منافق را به یک گرگ با روی میش تشبیه می‌کند که در ظاهر مهربان و بی‌خطر به نظر می‌رسد، ولی در حقیقت بسیار خطرناک است. او نه تنها هیچ پایبندی به اصول اخلاقی و دینی ندارد، بلکه با دو رنگی و نفاق در پی فتنه‌افکنی است.


---

منافق(۵)

منافق به هر شکل آید برون
گهی یاغی است و گهی هم زبون
به ظاهر به لب خنده دارد دمی
ولیکن به باطن شقی است و دون

در این رباعی، شاعر بیان می‌کند که منافق در ظاهر گاهی فردی خوشرو و مهربان به نظر می‌آید، اما در باطن شقی و رذل است. او در مواقعی ممکن است تظاهر به صلح و دوستی کند، اما در دلش هیچ از این فضائل وجود ندارد.


---

منافق(۶)

نقاب از دوستی دارد منافق
به ظاهر حامی خلق و خلایق
ولیکن اهل مکر است و خیانت
دهد جلوه خطایش با حقایق

این رباعی به نقاب منافق اشاره دارد. او در ظاهر به عنوان یک دوست و حامی مردم به نظر می‌رسد، اما در واقع اهل مکر و خیانت است. منافق همیشه به دنبال فرصتی است تا در پشت نقاب دوستی، خطاهای خود را پنهان کند.


---

منافق(۸)

منافق چو دریا به ظاهر شکیب
ولی در درون پر ز طوفان، فریب
به عهد و وفا هیچ باور مکن
که هر لحظه گیرد نقابی مهیب

در اینجا، منافق به دریا تشبیه شده که در ظاهر آرام است، اما در دل پر از طوفان و فریب است. او هیچ‌گاه به عهد و وفای خود وفادار نیست و ممکن است در هر لحظه نقابی جدید به چهره بزند.


---

منافق(۹)

منافق چو موج است، پر اضطراب
به ظاهر نجیب و به باطن خراب
نه ایمان، نه عهدش بود برقرار
عقیده ندارد، به اسلام ناب

در این رباعی، منافق به موجی تشبیه شده که در ظاهر آرام و نجیب به نظر می‌رسد، اما در باطن ناپاک و فاسد است. او نه ایمان ثابت دارد، نه به عهد خود پایبند است. عقیده‌ای که به اسلام و اصول آن نداشته و همیشه در حال تغییر است.


---

منافق(۱۰)

منافق چو شب تیره و بی‌پناه
بود روی او در قیامت سیاه
به لب ذکر حق گوید و اهل فسق
ز اعمال او فتنه باشد گواه

در این رباعی، منافق به شب تیره و بی‌پناه تشبیه شده است که در قیامت در وضعیت سیاهی قرار خواهد گرفت. او ممکن است در ظاهر به ذکر حق بپردازد، اما در باطن اهل فساد و فحشا است. اعمال او در دنیا گواه بر نفاق و فساد درونیش خواهد بود.

بخش یازدهم

ترس

 

۱. از نظر قرآن:
ترس در قرآن به دو نوع الهی و دنیوی تقسیم می‌شود. ترس الهی، که به آن «خشیت» گفته می‌شود، نشانه ایمان و آگاهی از عظمت خداوند است: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر: ۲۸). اما ترس دنیوی، مانند ترس از فقر یا دشمن، در قرآن مذمت شده و به توکل بر خدا و اعتماد به قدرت او توصیه شده است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، ترس مثبت (خشیت) به عنوان حالتی ستایش‌شده در مسیر سلوک الهی است که باعث دوری از گناه و تلاش برای قرب الهی می‌شود. اما ترس منفی، که از وابستگی به دنیا و ضعف نفس ناشی می‌شود، باید با یقین و عشق به خدا جایگزین شود.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، ترس از خداوند (تقوا) یک فضیلت محسوب می‌شود که انسان را به مسیر حق هدایت می‌کند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «رَأْسُ الْحِکْمَةِ مَخَافَةُ اللَّهِ» (سرآغاز حکمت، ترس از خداست). ترس از غیر خدا، مانند ترس از مخلوقات یا امور دنیوی، با ایمان و توکل منافات دارد و اسلام به غلبه بر آن توصیه کرده است.

 

ترس (۱)
ترسم ز فراق تو دلم خسته شود
از ظلمت دنیا دل و جان بسته شود
بگشا در عشق بر دل جانکاهم
این دل ز فراق، بی تو افسرده شود

در این رباعی، شاعر از هراس جدایی از خدا سخن می‌گوید. او نگران است که دوری از خداوند موجب افسردگی و خستگی دل و جانش شود. درخواست او از خداوند، باز شدن درهای عشق و لطف الهی است تا از این حالت نجات یابد.


---

ترس (۲)
هر لحظه ز حق غافل و حیران، ترسم
از ظلمت دل، به سوی شیطان، ترسم
ای رب، ز محبتت نظر کن بر من
کز دوری تو، ز جان لرزان، ترسم

شاعر از غفلت نسبت به خدا و گمراهی در مسیر شیطان بیم دارد. او از خداوند می‌خواهد که با محبتش به او نظر کند تا از این لرزش و ترس نجات یابد و در مسیر حق باقی بماند.


---

ترس (۳)
ترسم که ز غفلتی گرفتار شوم
دور از ره حق گردم و بیمار شوم
ای خالق ما، به سوی تو برگردم
رحمی کن اگر خراب و بیزار شوم

این رباعی به نگرانی شاعر از غفلت و دوری از راه حق اشاره دارد. او از خداوند طلب رحمت می‌کند تا در صورت خطا و گمراهی، او را ببخشد و یاری کند به سوی خداوند بازگردد.


---

ترس (۴)
از خوف خدا، دل همه لرزان است
در سایه‌ی عشق، دیدها گریان است
هر لحظه که تقوا به دل افزون گردد
هر لغزش ما خفیف و آن درمان است

شاعر بیان می‌کند که خوف از خدا دل‌ها را لرزان و چشم‌ها را گریان می‌کند. با افزایش تقوا در دل‌ها، لغزش‌های انسان کاهش می‌یابد و همین تقوا درمانی برای خطاهاست.


---

ترس (۵)
ترسم که ز حق غافل و بی یار شوم
از دوری تو ز عشق، غم بار شوم
ای دوست مرا به خلوت وصل بخوان
کز بی‌تو اسیر خویش و بیمار شوم

شاعر از غفلت نسبت به خدا و بی‌کسی نگران است. او از خدا می‌خواهد که او را به خلوت وصل و محبت خویش بخواند تا از غم دوری و بیماری روحی نجات یابد.


---

ترس (۶)
ای خالق هستی، دل ما ترسان است
از عاقبت غفلت خود حیران است
گر لطف تو در دلم نتابد هرگز
این روح ز بار گنهم ویران است

در این رباعی، شاعر از غفلت خود و عواقب آن می‌هراسد. او تاکید می‌کند که تنها لطف خداوند می‌تواند دل و روح او را از نابودی گناهان نجات دهد.


---

ترس (۷)
در روز قیامت دل من لرزان است
از نامه‌ی اعمال دلم نالان است
ای خالق رحمان، به تو روی آوردم
چون رحمت تو چشمه‌ی بی‌پایان است

شاعر از روز قیامت و نامه اعمال خویش بیم دارد. او به رحمت بی‌پایان خداوند امید دارد و با توسل به خداوند طلب آرامش می‌کند.


---

ترس (۸)
گفتم ز گناه، این دلم بیمار است
هر لحظه ز خوف حق، دلم خون‌بار است
ای خالق بی‌کران، به ما رحمی کن
این دل که زند تکیه به تو، هشیار است

در این رباعی، شاعر از گناه و بیماری دل سخن می‌گوید. او از خوف خداوند دلی خون‌بار دارد و از خالق بی‌کران خود درخواست رحمت و توجه می‌کند.


---

ترس (۹)
گفتم که پناهم به تو ای یار جلیل
جز سایه تو نیست مرا راه جمیل
ای خالق رحمت و صفا، در هر حال
بخشای بر این بنده ز تقصیر قلیل

شاعر خداوند را تنها پناهگاه خود می‌داند. او از خداوند که سرچشمه رحمت و زیبایی است، می‌خواهد که تقصیرهای کوچک او را ببخشد و راه زیبایی را نشانش دهد.


---

ترس (۱۰)
ای خالق جان‌ها، تو کریمی و غفور
بخشنده و دانا به خطایم، تو صبور
هر لحظه دل از خوف گنه لرزان است
امید به عفوت، ز جهالت ز قصور

شاعر در این رباعی خداوند را با صفات کریم، غفور و صبور توصیف می‌کند. او از خطاهای خود بیم دارد، اما با امید به عفو و بخشش الهی به سوی خداوند می‌رود.

بخش

تعلیم

۱. از نظر قرآن:
تعلیم در قرآن به معنای انتقال دانش و آگاهی است که انسان را به سوی هدایت و رشد می‌برد. خداوند در آیه «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره: ۳۱) به آموزش علوم به انسان اشاره می‌کند. تعلیم در قرآن به عنوان یکی از نعمت‌های بزرگ الهی معرفی شده و بر نقش آن در تربیت انسان‌ها تأکید شده است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، تعلیم فراتر از انتقال دانش ظاهری است و به آموزش حقایق باطنی و اسرار الهی اشاره دارد. عارفان معتقدند تعلیم واقعی، آموختن راه قرب به خدا و روشن کردن مسیر قلب و روح برای دستیابی به حقیقت است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، تعلیم به عنوان وظیفه‌ای مهم برای رشد فردی و اجتماعی انسان‌ها شناخته شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ» (طلب علم بر هر مسلمان واجب است). تعلیم در دین شامل آموزش اخلاق، ایمان و دانش‌هایی است که به سعادت دنیا و آخرت کمک می‌کند.

 

مجموعه رباعیات تعلیم


---

تعلیم (۱)
تعلیم نه تنها سخن و درس و کلام است
دل را ز تعلقات بیرون و مدام است
هرکس که ره علم و حقیقت پیمود
در قرب خدا گشت، چو خورشید نظام است

در این رباعی، تعلیم به‌عنوان فرآیندی فراتر از کلام و درس تعریف شده است. شاعر به تأثیر عمیق علم بر پالایش دل و تقرب به خدا اشاره دارد و آن را مسیری به‌سوی حقیقت و نظام الهی می‌داند.


---

تعلیم (۲)
تعلیم رهی است سوی یزدان علیم
عارف ز دل آموخت رهِ عشقِ حکیم
پالوده ز غفلت، این جهان باید کرد،
علمی که ز جان و دل نباشد، تسلیم

اینجا تعلیم به‌عنوان راهی برای شناخت یزدان و دستیابی به عشق حکیمانه توصیف شده است. شاعر تأکید دارد که علم واقعی باید از دل برخیزد و به تزکیه و آگاهی جهان منجر شود.


---

تعلیم (۳)
در مکتب دین، علم چراغ انسان
پیغام خدا به بندگان در هر آن
هرکس که ره دانش و دین پیش گرفت
او نزد خداست، چون مقام پاکان

این رباعی، علم را چراغ هدایت در مکتب دین معرفی می‌کند. شاعر بیان می‌کند که دانش و دین توأمان انسان را به مقام پاکی و نزدیکی به خدا می‌رسانند.


---

تعلیم (۴)
تعلیم رهی است سوی ایمان و نجات
بی علم، رهی است سوی خسران و ممات
پیغمبر ما گفت: «که علم آموزید،
هر چند که دور است و بود سخت صراط.»

در این رباعی، شاعر تعلیم را راهی به سوی ایمان و رهایی معرفی کرده است. تأکید پیامبر (ص) بر طلب علم حتی در سخت‌ترین شرایط و مسافت‌ها نیز نشان‌دهنده اهمیت آن است.


---

تعلیم (۵)
دانش زر و تاج سر، به هر دینداری است
در عالم ما، علم بشر پنداری ست
هر کس که ز دانش به خدا راه سپرد
دور از ره ظلمت است و در بیداری است

اینجا علم به‌عنوان گنجینه‌ای ارزشمند معرفی شده که انسان را از ظلمت نادانی دور و به بیداری و معرفت الهی نزدیک می‌کند.


---

تعلیم (۶)
تکیه‌گاه آدمی، دانی خداست
خالقِ هستی، امید هر نداست
آدمی پیوسته در تعلیم علم
بی‌معلم، یادگیری پر خطاست

در این رباعی، خداوند به‌عنوان تکیه‌گاه اصلی انسان معرفی شده است. شاعر بر اهمیت معلم و نقش او در مسیر یادگیری تأکید دارد و آموزش بدون معلم را پرخطر می‌داند.


---

تعلیم (۷)
علم است کلید قفل هر مشکل ما
حلال مسائل است و هم مشعل ما
هرکس که ز تعلیم خدا بهره برد
اندر دو جهان قابل و هم کامل ما

در این رباعی، علم به‌عنوان کلید حل مشکلات و روشن‌کننده مسیر زندگی معرفی شده است. شاعر تأکید می‌کند که تعلیم الهی انسان را به کمال و قابلیت در دو جهان می‌رساند.


---

تعلیم (۸)
هر آیه چراغ معرفت بر دل ماست
پیغام خدا به جان بی‌حاصل ماست
تعلیم و تعلم است فریضه بر ما
هر کس نبرد فیض، همان جاهل ماست

شاعر در این شعر به ارزش آیات قرآن به‌عنوان چراغ معرفت اشاره دارد. تعلیم و تعلم به‌عنوان فریضه‌ای الهی معرفی شده که عدم بهره‌گیری از آن، انسان را در جهل و ناآگاهی نگاه می‌دارد.


---

تعلیم (۹)
اندیشه به هر آیه چو گنجی است
فهمیدن آن دوری رنجی است
قرآن به تو درس زندگی آموزد
با فهم و عمل، ناجی و منجی است

اینجا تأکید بر تدبر در آیات قرآن به‌عنوان گنجینه‌ای بی‌پایان شده است. شاعر بیان می‌کند که قرآن درس زندگی را با فهم و عمل به انسان می‌آموزد و او را از رنج و گمراهی نجات می‌دهد.


---

تعلیم (۱۰)
در دفتر عشق، درس تعلیم خداست
آیات خدا، ذکر احکام و شفاست
قرآن همه درس معرفت می بخشد
درس شه جان صفای جان و دلهاست

در این رباعی، شاعر قرآن را به‌عنوان دفتر عشق و تعلیم الهی معرفی کرده است. آیات آن، احکام الهی و شفای دل‌ها هستند و به انسان معرفت و صفای درون می‌بخشند.

بخش سیزدهم

فساد

 

۱. از نظر قرآن:
فساد در قرآن به معنای ایجاد اختلال در نظام الهی، تخریب زمین و نقض حقوق دیگران است. خداوند در آیه «وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا» (اعراف: ۵۶) انسان‌ها را از فساد و تخریب زمین نهی کرده است. فساد شامل گناهان اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی و تخریب محیط زیست است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، فساد به معنای انحراف از مسیر حقیقت و فرو رفتن در شهوات و هوای نفس است. عارفان معتقدند که فساد قلب، یعنی غفلت از خدا و دلبستگی به دنیا، بزرگ‌ترین فساد است که انسان را از کمال و قرب الهی بازمی‌دارد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، فساد به عنوان عملی ناپسند که منجر به ظلم، تباهی اخلاق و بی‌عدالتی می‌شود، محکوم شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «أَکْبَرُ الْکَبَائِرِ الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ وَقَتْلُ النَّفْسِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَقَوْلُ الزُّورِ» (بزرگ‌ترین گناهان، شرک، قتل، نافرمانی از والدین و دروغ‌گویی است). فساد با تعالیم اسلامی در تضاد است و به عدالت و اصلاح جامعه تأکید شده است.

فساد(۱)
هر روز، خزان به باغِ دنیا آید
از دودِ فساد، رنگِ صحرا آید
از دیده اگر پرده بیفتد روزی
فریاد زِ هر کوی و ز هر جا آید

در این رباعی، شاعر فساد را به عنوان عامل تخریب و نابودی طبیعت و جامعه توصیف می‌کند. فساد همچون خزانی است که بر باغ دنیا سایه می‌افکند و از آن دود و تاریکی به وجود می‌آید. زمانی که حقیقت آشکار شود، صدای فریاد از هر گوشه‌ای به گوش می‌رسد.


---

فساد(۲)
از خوانِ فساد، سفره‌ها خالی شد
هر ناله زِ جان، حرف تکراری شد.
با عدل شود ، سفره ی مردم بر جا
صد قصه‌ی تلخ بر دلِ والی شد

شاعر در این رباعی به پیامدهای فساد در جامعه اشاره دارد. فساد سبب می‌شود که سفره‌های مردم خالی و زندگی آنها تلخ شود. تنها با اجرای عدالت است که مردم می‌توانند به معیشت خود برسند و والی (مسئولان) از عواقب فساد آگاه می‌شوند.


---

فساد(۳)
سخت است سخن ز خاطی و هم مفسد
پیچیده بود رهِ فساد و فاسد
مفسد به طریقی ببرد مال ز غیر
زیبنده ما نیست خلایق شاهد

شاعر در این رباعی فساد را یک راه پیچیده و دشوار می‌داند که در آن مفسدان به روش‌های مختلف مال دیگران را می‌ربایند. این رفتار در شأن انسان‌های متمدن و نیکو نیست.


---

فساد(۴)
مفسد همه را چو عین خود می‌داند
مخلوق خدا را به غلط می‌خواند
او در پی سود خویشتن همواره
بر دزدی و غارت  خودش می بالد

این رباعی به ویژگی‌های مفسدان اشاره دارد. مفسد خود را مرکز همه چیز می‌داند و از دیدگاه خود، تمامی انسان‌ها باید همچون او فکر کنند. او در پی سود شخصی است و از اقدامات نادرست خود به نوعی لذت می‌برد.


---

فساد(۵)
مفسد نشود سیر ز اموال حرام
با فتنه‌گری یا به چپاول ز عوام
از غفلت ما سود برد خاطی بد کار
غافل ز جزا گشته و هم روز قیام

شاعر در اینجا به جنایات مفسدان و راه‌های مختلفی که آنها برای به دست آوردن مال حرام از آن استفاده می‌کنند اشاره می‌کند. این افراد از غفلت دیگران بهره‌برداری می‌کنند و هیچ توجهی به عواقب کار خود ندارند، چه در دنیا و چه در روز قیامت.


---

فساد(۶)
هر روز فسادی است در این عالم دون
حقی بشود تباه و دل گردد خون
تا پاک نگردد این زمین از بیداد
هر روز جنایتی است درحد جنون

فساد روز به روز در دنیای بشر گسترش می‌یابد و باعث تباهی حق و خون‌دل خوردن انسان‌ها می‌شود. این فساد تنها با پاک‌سازی از بیداد و فساد در زمین برطرف خواهد شد، در غیر این صورت جنایات و ظلم ادامه خواهند یافت.


---

فساد(۷)
هر جا که فساد پا بگیرد بی حد
آتش  به دل جماعتی هم افتد
این قصه سریع گر شود جمع
ریشه ندواند به دگر جا و بخشکد

شاعر در این رباعی اشاره می‌کند که فساد وقتی گسترش می‌یابد، می‌تواند تمام جامعه را در بر گیرد. این فساد همچون آتش است که دل مردم را می‌سوزاند و اگر در زمان مناسب جلوی آن گرفته نشود، در جاهای دیگر نیز ریشه خواهد دوانید.


---

فساد(۸)
دستان فساد  لانه کرده است
افعی به زمین خانه کرده است
دست طمعش، ز بیخ برکن
با مکر و فریب رخنه کرده است

فساد مانند افعی‌ای است که در زمین خانه کرده و دست‌های طماع آن در حال گسترش است. فساد با فریب و مکر نفوذ می‌کند و باید ریشه‌کن شود تا از این فریب‌ها جلوگیری گردد.


---

فساد(۹)
حق گفت :  ببر دست دزدان را
در حد وسیع ، حذف آنان را
دست است نشانه ا ی از بر ما
اجرا بنما ، حکم قرآن را

شاعر در این رباعی به حکم قرآن و دستورات الهی اشاره دارد که باید دزدان و مفسدان را از میان برد. این اقدام باید به‌طور گسترده و در سطح وسیعی انجام شود تا عدالت برقرار گردد.


---

فساد(۱۰)
آن دست که ظلم بر جهانی را زد
آتش به روان و نقش ایمان ها زد
ایمان چو قوی شد، با دفع ستم
خورشیدِ امید، بر دل و بر ما زد

در این رباعی، شاعر از ظلم و فساد به‌عنوان دستی یاد می‌کند که در جهان فساد ایجاد کرده و ایمان‌ها را تضعیف کرده است. اما با از بین بردن ستم و فساد، ایمان قوی‌تر می‌شود و نور امید بر دل‌ها تابیده خواهد شد.

بخش چهاردهم

غیبت

 

۱. از نظر قرآن:
غیبت در قرآن به معنای ذکر بدی‌های دیگران در غیابشان است، حتی اگر آن‌ها حقیقت داشته باشد. خداوند در آیه «وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ» (حجرات: ۱۲) غیبت را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه کرده و به شدت آن را نکوهش کرده است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، غیبت یکی از نشانه‌های غفلت از خدا و ضعف نفس محسوب می‌شود. عارفان معتقدند کسی که به عیب‌های دیگران می‌پردازد، از دیدن عیوب خود بازمی‌ماند و این مانعی برای تزکیه نفس و رسیدن به کمال است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، غیبت از گناهان بزرگ است که باعث تفرقه و ایجاد کینه در جامعه می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «ذِکرُکَ أخَاکَ بِمَا یَکرَهُ» (غیبت این است که درباره برادرت چیزی بگویی که او خوشش نمی‌آید). دین اسلام به ترک غیبت و حفظ حرمت دیگران سفارش کرده و اصلاح اخلاق فردی و اجتماعی را ضروری می‌داند.

 

غیبت(۱)
تهمت مزن، ای دوست، گرفتار شوی
مردار خوری و بی‌سبب خوار شوی
غیبت، به روان و دل، اثرها دارد
دوری بنما، تباه و بیمار شوی

در این رباعی، شاعر به شدت به نهی از غیبت پرداخته و آن را به خوردن مردار تشبیه کرده است. غیبت نه تنها انسان را از نظر روحی و روانی آسیب می‌زند، بلکه به تباهی و بیماری روحی منتهی می‌شود. این پیام بیانگر اهمیت حفظ آبرو و زبان در ارتباطات اجتماعی است.


---

غیبت(۲)
غیبت مکن ای دوست، ز تقوا گو چند
بر نفس بزن تیغ و ز عقبا گو چند
هر کس که زبان خویش محفوظ  نمود
در محضر حق باشد و از  معنا گو چند

شاعر در این رباعی از انسان می‌خواهد که با تقوا نفس خود را مهار کند و از غیبت و گفتار ناشایست پرهیز کند. کسی که زبانش را از غیبت محافظت کند، در نزد خداوند مورد پذیرش است و این شخص از معنای حقیقی زندگی برخوردار خواهد بود.


---

غیبت(۳)
غیبت مکن ای دوست، که بد فرجام است
در روز جزا، محکمه عدل و قیام است
هر کس نکند غیبت و زخم زبانی
مسرور بُوَد در دو جهان، صاحبِ نام است

در این رباعی، شاعر بر عواقب دنیوی و اخروی غیبت تأکید می‌کند. غیبت در روز قیامت مورد محاکمه قرار می‌گیرد و کسی که از غیبت اجتناب کند، در دنیا و آخرت به سعادت و خوشبختی خواهد رسید.


---

غیبت(۴)
غیبت چو نمک به روح انسان باشد
مانع ز عروج جان و احسان باشد
زایل بنماید ز دلت عشق و صفا را
تهمت به خطا، خلافِ قرآن باشد

شاعر در این رباعی غیبت را به نمک تشبیه کرده که به روح انسان آسیب می‌زند و مانع رشد معنوی او می‌شود. غیبت به تدریج عشق و صفای دل را از انسان می‌گیرد و برخلاف آموزه‌های قرآن است.


---

غیبت(۵)
غیبت ببرد عزت هر انسان را
غیبت چو بلاست، می برد ایمان را
از بخت نکو، رحمت یزدان ببرد
غیبت چو نمک باشد و دل ویران را

در اینجا، شاعر اشاره می‌کند که غیبت عزت و ایمان انسان را از بین می‌برد. غیبت همچون بلا و آفت است که بر زندگی انسان تأثیر منفی می‌گذارد و موجب از دست دادن رحمت خداوند می‌شود.


---

غیبت(۶)
غیبت چو شرارِ آتشی بر جان است
سوزنده ی روح و عشق هر انسان است
آن قلب و روان آدمی سوزاند
هر غیبت تو چو آتش و طوفان است

شاعر در این رباعی غیبت را به آتش سوزاننده‌ای تشبیه می‌کند که روح و قلب انسان‌ها را می‌سوزاند. هر کلمه‌ای که به غیبت اختصاص یابد، مانند آتش و طوفان است که باعث ویرانی و نابودی می‌شود.


---

غیبت(۷)
از زخم زبان و تهمت و هر طغیان
دوری بنما چو غیبت و هم عصیان
هر عیب که با رمز و سخن بر شمری
روزی به همان دچار گردی ز زبان

این رباعی به ما می‌آموزد که باید از تهمت و غیبت دوری کنیم. هر عیب و ایرادی که با زبان بیان کنیم، ممکن است خودمان در آینده به آن دچار شویم. پس باید از زبان خود محافظت کرده و در گفتار خود دقت کنیم.


---

غیبت(۸)
هر کس که زبان خود ز شر دور کند
جان و دل خویش غرق در نور کند
در خط رضای حق تعالی باشد
روح و دل خود زلال و مسرور کند

شاعر در اینجا به اهمیت پاک‌دامنی در سخن اشاره می‌کند. کسانی که زبان خود را از شر دور کنند و تنها سخنان نیکو بر زبان آورند، روح و دل خود را در نور الهی غرق کرده و در مسیر رضای خداوند قرار می‌گیرند.


---

غیبت(۹)
پژمرده شود دل از زبان و غیبت
تاریک شود جان و روان با تهمت
از نور خدا اگر صفا می طلبی
دور از ره حق مجو رهی در ظلمت

در این رباعی، غیبت و تهمت به عنوان عواملی معرفی می‌شوند که دل را پژمرده و روح را تاریک می‌کنند. اگر به دنبال نور الهی و صفای دل هستیم، باید از این اعمال ناپسند دوری کنیم، زیرا این اعمال ما را از مسیر حق دور می‌سازند.


---

غیبت(۱۰)
هر لحظه که عیب دگران می جویی
یا از ره کینه سخنی می‌گویی
از عزت خویش دور و می گردی خوار
با یاد خدا عزیز و هم  محبوبی

این رباعی به عواقب جستجو در عیب‌های دیگران اشاره دارد. وقتی انسان از کینه و دشمنی سخن می‌گوید و عیب‌های دیگران را برملا می‌کند، خود را از عزت و شرافت دور می‌کند. در مقابل، با یاد خداوند انسان به عزت و محبوبیت دست می‌یابد.

بخش

نفس اماره

۱. از نظر قرآن:
نفس اماره در قرآن به معنای نفس فرمان‌دهنده به بدی‌ها است. خداوند در آیه «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی» (یوسف: ۵۳) به ویژگی این نفس که انسان را به سمت گناه و شهوات سوق می‌دهد اشاره کرده است. نفس اماره مانعی بر سر راه تقوا و اطاعت از خداوند است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، نفس اماره مرحله‌ای از نفس انسان است که به دنبال شهوات و امور دنیوی است و انسان را از حقیقت الهی دور می‌کند. عارفان این نفس را دشمن اصلی سلوک می‌دانند که باید با مجاهدت، تهذیب نفس و یاد خدا تحت کنترل درآید.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، نفس اماره به عنوان حالتی از نفس که تمایل به گناه دارد، مورد نکوهش است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ» (بزرگ‌ترین دشمن تو، نفس توست که در وجودت است). دین به مبارزه با نفس اماره از طریق عبادت، تقوا و صبر توصیه کرده است تا انسان به رستگاری دست یابد.

 

این مجموعه اشعار که با محوریت موضوع شیطان توسط دکتر علی رجالی گردآوری و تنظیم شده، تلاشی است در جهت بیداری و هشدار به انسان درباره دشمنی دیرینه و فریبکار. این اشعار، در عین سادگی زبان، مضامین عمیقی دارند و به جنبه‌های مختلف عملکرد شیطان و راه‌های مقابله با او می‌پردازند. در ادامه، متن هر شعر به همراه شرح آن آورده شده است:


---

شیطان (۱)

متن: شیطان به لباس دوست پیدا گردد
در فکر فریب دل تقلا گردد
با ذکر خدا شکست شیطان باشد
این دشمن دیرینه مهیا گردد

شرح:
در این شعر، شاعر به مکر و حیله‌گری شیطان اشاره می‌کند که با ظاهری دوستانه و نیت دشمنانه، درصدد فریب دل انسان است. با این حال، یاد خدا و ذکر او به‌عنوان سلاحی قدرتمند معرفی می‌شود که می‌تواند این دشمن دیرینه را شکست دهد.


---

شیطان (۲)

متن: شیطان ز کمینِ نفس، غوغا دارد
دامی به هزار شکل و معنا دارد
تقوا سپری‌ست بهر پیروزی دل
با کشتن نفس، دل تمنا دارد

شرح:
در این شعر، کمین‌گاه اصلی شیطان، نفس انسان معرفی شده است. شاعر اشاره می‌کند که شیطان از طریق امیال نفسانی، دام‌های متنوعی را می‌گستراند. تقوا به‌عنوان سپر محافظ دل از گزند شیطان و کشتن نفس به‌عنوان راهی برای پاک‌سازی دل از آلودگی‌ها توصیه می‌شود.


---

شیطان (۳)

متن: شیطان ز درون، ره خدا می‌بندد
دل را ز فروغ دلربا می‌بندد
با عشق خدا، چراغ ایمان روشن
شیطان ره حق را به جفا می‌بندد

شرح:
این شعر بر این نکته تأکید دارد که شیطان از درون انسان وارد شده و او را از نور و عشق الهی محروم می‌سازد. اما عشق به خدا و ایمان، چراغی است که ظلمت شیطان را می‌زداید و راه حق را روشن می‌کند.


---

شیطان (۴)

متن: شیطان چو ز شرک، بذر کین کاشت
دل را ز صفای حق، حزین کاشت
با یاد خداست، قلب آرام
احمد به ره صواب، دین کاشت

شرح:
شاعر در این بخش، شرک و کینه را دو ابزار مهم شیطان معرفی می‌کند که قلب انسان را از صفا و آرامش تهی می‌کند. یاد خدا و پیروی از پیامبر اکرم (ص) به‌عنوان راه‌حل‌هایی برای رهایی از این تاریکی‌ها و بازگشت به مسیر درست مطرح می‌شوند.


---

شیطان (۵)

متن: گر نفس شود امیر جان و فکرت
شیطان ببرد همچو تویی در عزلت
دل می‌شود از صفای ایمان محروم
بیدار شو ای نفس، ز خواب غفلت

شرح:
در این شعر، خطر حاکمیت نفس بر انسان به تصویر کشیده شده است. شاعر هشدار می‌دهد که اگر نفس زمام فکر و جان را در دست گیرد، انسان از ایمان و صفای باطن محروم خواهد شد. بیداری از خواب غفلت، راه نجات از این دام معرفی می‌شود.


---

شیطان (۶)

متن: شیطان بنمود عقل ما را خاموش
با مکر کشید دل به دامی پرجوش
از نور صفای حق تهی کرد وجود
بر دیده ما نهاده ظلمت، سرپوش

شرح:
این شعر به یکی از اثرات شیطان اشاره دارد که خاموش‌کردن عقل و افکندن انسان در دام احساسات و امیال نفسانی است. شاعر توضیح می‌دهد که این امر باعث می‌شود انسان از نور حق محروم شود و در تاریکی جهل و غفلت فرو رود.


---

شیطان (۷)

متن: شیطان ز کمین، جان ما را گیرد
از غفلت دل، توان ما را گیرد
این دشمن جان، لحظه‌ای غافل نیست
آرامش جاودان ما را گیرد

شرح:
این شعر بر بی‌وقفه بودن تلاش‌های شیطان برای گمراهی انسان تأکید دارد. غفلت دل، فرصتی مناسب برای شیطان است تا آرامش و قدرت درونی انسان را از او بگیرد.


---

شیطان (۸)

متن: شیطان ز فریب، دل به سودا ببرد
با مکر و دغل، چراغ تقوا ببرد
هر جا که ز یاد حق تهی گردد دل
آرامش جان ز راه دنیا ببرد

شرح:
در این بخش، شاعر به اثرات فریب‌کاری شیطان اشاره می‌کند که دل را از نور تقوا تهی می‌سازد. یاد خدا، کلید حفظ آرامش درونی است، و غفلت از آن، انسان را به سمت دلبستگی به دنیا و ناآرامی می‌کشاند.


---

شیطان (۹)

متن: شیطان ز گناه، سرفرازی دارد
هر لحظه فریب و دل‌نوازی دارد
اما به دعا و نور حق می‌لغزد
با ذکر خدا شکست بازی دارد

شرح:
این شعر نشان می‌دهد که گناه وسیله‌ای برای موفقیت شیطان است، اما دعا و نور الهی می‌تواند این دشمن را از پا درآورد. ذکر خدا، به‌عنوان اسلحه‌ای برای پیروزی بر شیطان معرفی می‌شود.


---

شیطان (۱۰)

متن: شیطان چو کمین کند به حیلت
از غفلت دل ربوده قدرت
با ذکر خدا، شکسته گردد
پرهیز نما ز جهل و غفلت

شرح:
شاعر در این بخش به ضرورت پرهیز از جهل و غفلت تأکید می‌کند. یاد خدا، ابزاری است که می‌تواند مکر شیطان را در هم بشکند و قدرت از دست‌رفته را به انسان بازگرداند.


 

 

فصل پنجم

بخش اول

فطرت

 

۱. از نظر قرآن:
فطرت در قرآن به معنای طبیعت و سرشت اولیه انسان است که خداوند در آن، تمایل به ایمان و پذیرش حق را قرار داده است. خداوند در آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: ۳۰) اشاره می‌کند که فطرت انسان‌ها از جانب خداوند است و در آن تمایل به پرستش خداوند وجود دارد.

2. از نظر عرفان:
در عرفان، فطرت به معنای حالت پاک و بی‌آلایش انسان است که پیش از تأثیرات دنیوی و اجتماعی به دنیا آمده است. عارفان معتقدند که فطرت انسان به گونه‌ای است که جویای حقیقت و اتصال به خداوند است و برای رسیدن به کمال باید به این فطرت بازگشت و از آلودگی‌ها پاک شد.


3. از نظر دین (اسلام):
در دین اسلام، فطرت به معنای خلق و طبیعت پاک انسان است که خداوند در آن، استعداد شناخت و پرستش خدا را نهاده است. دین اسلام به انسان‌ها می‌آموزد که با رعایت اصول فطری خود، مانند صداقت، محبت و عدالت، به کمال معنوی برسند.

 

 

فطرت(۱)

در فطرت ما خدای یکتا پیداست
پیغام حضور او به دل‌ها پیداست
هرکس که از این نشان به غفلت ماند
در ظلمت خود، هزار معنا پیداست

این رباعی بر اهمیت فطرت انسانی تأکید می‌کند که در ذات انسان، معرفت به خدا و پیغام حضور او نهفته است. هر فردی که از این آگاهی غفلت کند، در تاریکی‌های درون خود گرفتار خواهد شد و از درک واقعیات معنوی باز می‌ماند.


---

فطرت(۲)

فطرت چو به مهر حق، نشان آورده
در دل به صفای بی‌کران آورده
هر کس که از این سرشت باشد به دور
جای ره عشق، غبار جان آورده

در این رباعی، شاعر فطرت انسانی را به عنوان نشانی از مهر حق معرفی می‌کند. هر فردی که از این سرشت الهی دور شود، در حقیقت از راه عشق و حقیقت دور افتاده و به غبار و آلودگی‌های دنیوی گرفتار می‌شود.


---

فطرت(۳)

فطرت چو چراغ نور ایمان در دل
پیغام خدا به سوی انسان در دل
گر گم شوی از مسیر حق، بازآی
رحمت شود از خدا فراوان در دل

این رباعی، فطرت را به چراغی از نور ایمان تشبیه می‌کند که همواره راه را برای انسان روشن می‌سازد. اگر انسان از مسیر حقیقت گمراه شود، می‌تواند با بازگشت به فطرت خود، از رحمت بی‌پایان خدا بهره‌مند شود.


---

فطرت(۴)

فطرت چو نسیم صبحگاه حق است
آیینه‌ای از نگاه شاه حق است
هرکس که از این سرشت دور افتاده
خاموش ز نور و بارگاه حق است

در اینجا، فطرت به نسیم صبحگاهی تشبیه می‌شود که با خود طراوت و نور الهی می‌آورد. انسان‌هایی که از این فطرت و سرشت الهی دور می‌شوند، از نور و حضور خداوند بی‌بهره خواهند ماند.


---

فطرت(۵)

در فطرت ما خدا نشانی دارد
چون آینه‌ای ز خود بیانی دارد
هر لحظه که دل به سوی حق پر گیرد
در دامن خود هزار جانی دارد

این رباعی بیان می‌کند که در درون فطرت انسان، نشانه‌های خداوند وجود دارد. همانند آینه‌ای که حقیقت را بازتاب می‌دهد، فطرت انسان نیز ظرفیت پذیرش نور خداوند را دارد و هر لحظه که دل به سوی او گرایش یابد، به درک معنوی و روحانی بیشتری می‌رسد.


---

فطرت(۶)

فطرت چو به سوی حق نگاهی باشد
در ظلمت شب همیشه راهی باشد
هر دل که به نور حق فروزان گردد
در خلوت خویش، حق‌پناهی باشد

این رباعی به این حقیقت اشاره دارد که فطرت انسان به سوی حقیقت و خداوند گرایش دارد. حتی در تاریکی‌های شب و سختی‌ها، نگاهی به سوی حق می‌تواند راه روشنی برای انسان فراهم کند. کسی که به نور خدا هدایت شود، در درون خود پناهی از حق می‌یابد.


---

فطرت(۷)

در فطرت ما حقیقتی پنهان است
چون آینه‌ای که در دل ایمان است
برگرد به خویش تا که او را یابی
این راز وجود بر دل انسان است

این رباعی می‌گوید که در فطرت هر انسان، حقیقتی پنهان است که باید با بازگشت به خود و ایمان، آن را کشف کرد. این حقیقت در دل انسان به صورت آینه‌ای است که باید برای دیدن آن به درون خود نگریست.


---

فطرت(۸)

در دل بنگر که راه حق پیدا شد
فطرت ز خدای مهربان زیبا شد
این نور که در دل تو پنهان باشد
راهی‌ست که سوی خالق یکتا شد

در این رباعی، شاعر تأکید می‌کند که انسان باید در دل خود جستجو کند تا راه حق را بیابد. این نور که در دل انسان است، نشانه‌ای از حضور خداوند است که به سوی خالق یکتا هدایت می‌کند.


---

فطرت(۹)

فطرت ز خدای لایزال آمده است
در دل به‌صفای بی‌مثال آمده است
گر گم شدی ز نور یزدان برگرد
این نور ز حق به هر جمال آمده است

این رباعی به تأسیس این اندیشه می‌پردازد که فطرت انسان از خداوند لایزال آمده است و در دل انسان صفای بی‌نظیر دارد. اگر کسی از نور خداوند گمراه شد، باید بازگردد چون این نور همیشه از جانب خداوند است و در همه جا حاضر است.


---

فطرت(۱۰)

در فطرت ما حقیقتی جاوید است
آیینه‌ای از حضور حق تابید است
هر لحظه که دل به سوی نورش باشد
این خانه ز مهر حق تو را تاکید است

این رباعی بر جاودانگی حقیقت فطرت در انسان تأکید می‌کند که همانند آینه‌ای از حضور خداوند، همیشه در دل انسان تابیده است. هرگاه که دل به سوی نور خداوند بگراید، خانه‌ای از مهر و محبت خداوند در درون انسان تثبیت می‌شود.

بخش دوم

امید

 

۱. از نظر قرآن:
امید در قرآن به معنای انتظار رحمت و کمک خداوند در سختی‌ها و مشکلات است. خداوند در آیه «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ ٱلْمُحْسِنِینَ» (اعراف: ۵۶) بر نزدیک بودن رحمت خدا به بندگان مؤمن و نیکوکار تأکید دارد. امید در قرآن به انسان‌ها توصیه می‌شود تا در برابر مشکلات از خداوند یاری جویند و امیدشان را از دست ندهند.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، امید به معنای امید به رحمت و فضل الهی است که انسان را از ناامیدی و یأس نجات می‌دهد. عارفان بر این باورند که امید، در کنار ترس از خدا، سبب رسیدن به کمال انسانی و نزدیکی به خداوند می‌شود. امید در این دیدگاه به مثابه یک نیروی معنوی است که انسان را به سوی رشد و تکامل هدایت می‌کند.

۳. از نظر دین (اسلام):
در دین اسلام، امید به خداوند برای بخشش، هدایت و یاری در مشکلات تأکید شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «لَا تَمُوتُوا إِلَّا وَأَنْتُمْ مُحْسِنُونَ» (مردن در حالی که امیدوار به احسان خداوند باشید). دین اسلام به مؤمنان توصیه می‌کند که همیشه به رحمت خداوند امیدوار باشند و در سختی‌ها به درگاه او پناه ببرند.

امید (۱)

هرچند گناهت ز عدد بیش شده
از غم دل تو خسته و آن ریش شده
حق گفت: در توبه به رویت باز است
دان، هر گنهی موجب تشویش شده

در این رباعی، شاعر گناهکاران را به رحمت الهی امیدوار می‌کند. او تاکید دارد که درِ توبه همواره به روی انسان‌ها باز است و خداوند امکان جبران خطاها را فراهم می‌کند.


---

امید (۲)

ای خسته دل از گناه و هم خود خواهی
هرچند که لغزش ببرد بی راهی
حق راه گشاید به همه با توبه
حق توبه پذیر است، اگر خود خواهی

شاعر دل‌های خسته از گناه و خودخواهی را به سوی توبه دعوت می‌کند و به پذیرش توبه از سوی خداوند اشاره دارد. او امید به آمرزش و هدایت را در دل‌ها زنده می‌کند.


---

امید (۳)

در وسعت رحمتت جهان خرم شد
درهای امید، سوی ما، هر دم شد
ای خالق عشق و هستی بی پایان
با یاد تو قلب غمزده مرهم شد

این رباعی به وسعت رحمت و مهربانی الهی اشاره دارد که جهان را شاد و پرامید می‌کند. شاعر بیان می‌کند که یاد خدا، مرهم دل‌های غمگین است.


---

امید (۴)

هر غم که به دل نشست، آسان گردد
چون لطف خداوند به انسان گردد
از مهر و کرامتش چه نومید شوی؟
با عفو خدا همیشه جبران گردد

شاعر به انسان‌ها یادآوری می‌کند که با لطف و کرامت خداوند، غم‌ها سبک و مشکلات آسان می‌شوند. او تاکید دارد که عفو الهی جبران‌کننده خطاها و دلگرم‌کننده است.


---

امید (۵)

از ظلمت شب، چراغ روشن سازد
از چشمه‌ی دل، امید جوشن سازد
آن‌کس که دلش به لطف یزدان باشد
صد دشت غم از نسیم گلشن سازد

در این رباعی، شاعر نور و امید الهی را روشن‌کننده تاریکی‌ها می‌داند. او تاکید می‌کند که با لطف خداوند، غم‌ها به شادی و سختی‌ها به آسانی تبدیل می‌شوند.


---

امید (۶)

هر جا که فتادی به گناه و تقصیر
هر جا که شدی اسیر غم یا زنجیر
برخیز و برو، راه یزدان از نو
امید همه مهر خدا هست فراگیر

شاعر انسان‌ها را به برخاستن از گناهان و شکست‌ها دعوت می‌کند. او بیان می‌کند که مهر خداوند بی‌پایان است و امید به بازگشت و اصلاح همیشه وجود دارد.


---

امید (۷)

گر پای دلم شکست، در راه تو بود
هر اشک دل افروز، به درگاه تو بود
در روز وصال، وعده خواهم امید
هر غم که کشیدم، به دلخواه تو بود

شاعر در این رباعی، سختی‌ها و شکست‌های راه خدا را با امید به وصال الهی معنا می‌کند. او می‌گوید که تمام اشک‌ها و رنج‌ها در راه خداوند پذیرفتنی و دلخواه اوست.


---

امید (۸)

گر سختی راه بر تو آسان نشود
از رحمت حق، دلت هراسان نشود
حق گفته که صابران، پاداش برند
هر درد و بلای جان، خسران نشود

این رباعی به صبر و امیدواری در برابر سختی‌ها تاکید دارد. شاعر یادآوری می‌کند که رحمت خداوند شامل حال صابران می‌شود و بلاها، پاداش و رشد معنوی به همراه دارند.


---

امید (۹)

چون مرغ شکسته بال، به درگاه توام
در بحر بلا، رهیده از راه توام
با نور امید تو، به سویت آیم
در سایه‌ی لطف حق، به همراه توام

شاعر خود را مانند مرغی شکسته‌بال توصیف می‌کند که در بلاهای دنیا گرفتار شده است. اما او با امید به نور الهی و لطف خداوند، دوباره به سوی خداوند بازمی‌گردد.


---

امید (۱۰)

بر دست دعا، امید خود را بگشا
از لطف خدا بخواه، بر آنچه روا
هرچند که دیر آید، گاهی به صلاح
زیرا که خدا شنید، هر راز و نوا

در این رباعی، شاعر انسان‌ها را به دعا و طلب از خداوند تشویق می‌کند. او بیان می‌کند که هرچند برخی خواسته‌ها دیر برآورده شوند، این تأخیر به صلاح انسان است و خداوند همه رازها را می‌شنود.

بخش سوم

هوای نفس

 

۱. از نظر قرآن:
هوای نفس در قرآن به معنای پیروی از خواسته‌ها و شهوات دنیوی است که انسان را از مسیر حق و تقوا منحرف می‌کند. خداوند در آیه «وَلَا تَتَّبِعُوا هَوَاهُمْ فَیُضِلُّوکُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» (ص: ۲۶) به انسان‌ها هشدار می‌دهد که از هوای نفس پیروی نکنند چون باعث انحراف از راه خدا می‌شود.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، هوای نفس به معنای تمایلات و خواسته‌های غیرالهی است که انسان را از حقیقت و قرب به خدا دور می‌کند. عارفان بر این باورند که پیروی از هوای نفس مانع تزکیه نفس و رسیدن به کمال معنوی می‌شود. در مسیر سلوک، انسان باید بر هوای نفس غلبه کند تا به صفای دل و معرفت الهی دست یابد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در دین اسلام، هوای نفس به عنوان دشمنی بزرگ بر سر راه ایمان و تقوا شناخته شده است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «نفس به سوی بدی‌ها دعوت می‌کند» (نهج‌البلاغه). اسلام به انسان‌ها می‌آموزد که باید بر هوای نفس غلبه کنند و به جای آن، بر اصول اخلاقی، عبادات و دستورات الهی تمرکز کنند تا از فساد نفس جلوگیری کنند.

هوای نفس (۱)

نفس است که دام بر ره ایمان زد
دل را ز صفا تهی و هم خسران زد
عاشق که به نور عشق ره روشن کرد
راه شه جان نمود و بر شیطان زد

در این رباعی، شاعر نفس را دشمن ایمان معرفی می‌کند که دل را از صفا و معنویت تهی می‌سازد. او از قدرت عشق الهی یاد می‌کند که می‌تواند راه روشنی را در برابر وسوسه‌های شیطانی باز کند.


---

هوای نفس (۲)

نفس است چو پرده‌ای بر دل پاک
هر دم کشدت به سوی دنیا بی‌باک
عاشق که ز نور حق ببیند ره عشق
برچید ز جان هر آنچه باشد ناپاک

شاعر نفس را مانعی بر سر راه پاکی دل می‌داند که انسان را به دنیازدگی سوق می‌دهد. اما با نور ایمان و عشق الهی، این پرده کنار رفته و دل از ناپاکی‌ها رها می‌شود.


---

هوای نفس (۳)

نفس است، سیاهی و ره تاریکی
بر اهل صفا دامی و در نزدیکی
عاشق که ز نور حق شود پاک سرشت
بی‌رنگ کند نفس و هوس یکرنگی

نفس به‌عنوان عامل تاریکی و گمراهی توصیف شده است. شاعر تاکید دارد که نور حق و صفای عشق، انسان را از نفس‌پرستی آزاد کرده و به خلوص و یکرنگی می‌رساند.


---

هوای نفس (۴)

نفس است که گوید ره طاعت، خطاست
در دل کند از هوس، شراری بر پاست
عاشق که ز نور حق شود نورانی
هرگز به هوس اسیر دام است و بلاست

در این رباعی، شاعر به وسوسه‌های نفس اشاره می‌کند که انسان را از طاعت الهی بازمی‌دارد. اما کسانی که دلشان با نور حق روشن است، در برابر این دام‌ها ایمن می‌مانند.


---

هوای نفس (۵)

نفس است که بر دل تو حاکم گردد
با وسوسه راه تو ز حق گم گردد
گر گوش به امر حق دهی، پیروزی
هر میل و هوس ز جان تو کم گردد

اینجا نفس به‌عنوان حاکم وسوسه‌گر معرفی شده که راه انسان را از حق منحرف می‌کند. اما اطاعت از امر خدا، انسان را از قید هواهای نفسانی آزاد می‌کند.


---

هوای نفس (۶)

نفس است رهی که سوی ظلمت دارد
هر گام تو را ز حق به غفلت دارد
حق را بطلب، که نفس حسرت بکشد
خوشبختی و عزت و سلامت دارد

نفس، راهی به سوی تاریکی و غفلت است، اما طلب حق و معنویت، آن را به حسرت می‌اندازد. شاعر خوشبختی و عزت را در پیروی از حق می‌داند.


---

هوای نفس (۷)

نفس است که خصم عقل و ایمان باشد
بر دل، ره تیرگی و طغیان باشد
قرآن به ره تو نور ایمان افزود
هر جا که خدا، خدای انسان باشد

نفس به‌عنوان دشمن عقل و ایمان معرفی شده که دل را در تیرگی و طغیان فرو می‌برد. قرآن به‌عنوان چراغ هدایت و ایمان، انسان را از این مسیر تاریک نجات می‌دهد.


---

هوای نفس (۸)

نفس است چو بادی به شکایت برسد
بر نکبت و طغیان و هلاکت برسد
عاشق که ز زخم نفس آزاد شود
هر لحظه دل از حکمت و رحمت برسد

شاعر، نفس را همچون بادی توصیف می‌کند که به نکبت و هلاکت می‌انجامد. اما کسی که از زخم‌های نفس رها شود، در مسیر حکمت و رحمت الهی قرار می‌گیرد.


---

هوای نفس (۹)

نفس است که در ره خدا سد گردد
دل را ز صفای حق همی رد گردد
عاشق که هوا ز دل براند هر دم
بر قله‌ی عشق حق، هوا بد گردد

در این رباعی، نفس به‌عنوان سدی در مسیر خداوند معرفی شده است. عاشق حقیقی، با کنار زدن هواهای نفسانی، به بلندای عشق الهی می‌رسد.


---

هوای نفس (۱۰)

نفس است که راه دل زنجیر کند
هر ذره ز نور حق زمین‌گیر کند
عاشق که هوا را ز دلش بیرون کرد
او دشمن جان را چه تحقیر کند

نفس، زنجیری است که راه دل را می‌بندد و انسان را از نور الهی محروم می‌کند. اما عاشق با غلبه بر نفس، دشمن جان خود را تحقیر کرده و به کمال می‌رسد.

بخش چهارم

احسان

۱. از نظر قرآن:
احسان در قرآن به معنای انجام کارهای نیک و بی‌منت برای دیگران است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (نحل: ۹۰) به مؤمنان دستور داده که در امور خود به عدل و احسان عمل کنند. احسان به معنای انجام اعمالی است که علاوه بر انصاف، محبت و دلسوزی را نیز در بر دارد.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، احسان به معنای انجام کارهای نیکو با نیت خالصانه و بدون توقع پاداش است. عارفان معتقدند که احسان در نهایت باید از سر عشق به خداوند و برای جلب رضایت الهی باشد. احسان در عرفان به طور خاص به محبت بی‌منت به دیگران و خدمت به خلق خدا اشاره دارد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، احسان به معنای انجام نیکوکاری با کمال اخلاص و بدون چشم‌داشت است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «الْمُحْسِنُ مَنْ أَحْسَنَ فِی سِرِّهِ وَجَهَرِهِ» (محسن کسی است که در پنهان و آشکار نیکوکار باشد). دین اسلام به انسان‌ها توصیه می‌کند که در همه جوانب زندگی، چه در ارتباط با خدا و چه با مردم، احسان و نیکوکاری داشته باشند.

 

احسان (۱)

احسان رهِ اهل دل و یزدان باشد
سرچشمه‌ی لطف حیّ سبحان باشد
عشق است کلید درِ احسان به جهان
آیینه‌ی سرّ جان و ایمان باشد

این رباعی احسان را به‌عنوان مسیری برای اهل دل و نزدیک شدن به خداوند معرفی می‌کند. عشق الهی کلید گشودن درهای احسان است و آن را به آیینه‌ای شفاف برای انعکاس ایمان و رازهای درونی انسان تعبیر می‌کند.


---

احسان (۲)

احسان رهِ عاشقان به سوی یار است
آن نور که در دلِ همه بیدار است
هر کس که رهِ مهر به مردم دارد
او منتظر روی خدا، دیدار است

احسان به‌عنوان نوری توصیف شده که در دل عاشقان شعله‌ور است و آن‌ها را به سوی خداوند هدایت می‌کند. شاعر تاکید دارد که مهرورزی و خدمت به مردم راهی برای آمادگی جهت دیدار الهی است.


---

احسان (۳)

احسان، سخنِ راز دلِ عاشق‌هاست
آیینه‌ی مهرِ دوست در جان پیداست
هر کس که به نیکی رهِ معنا دارد
دل در حرمی ز نورِ یزدان برجاست

در اینجا، احسان به‌عنوان بیانی از عشق حقیقی معرفی می‌شود که در دل عاشقان موج می‌زند. شاعر اشاره می‌کند که نیکوکاری و معنویت دل را در حرمی از نور الهی قرار می‌دهد.


---

احسان (۴)

احسان رهِ پرواز به دلبر باشد
آن نور که از دلت فراتر باشد
هر کس که کند محبت و مهر به خلق
در عالم جان، همیشه برتر باشد

احسان به‌عنوان راهی برای رسیدن به معشوق حقیقی معرفی شده است. محبت و خدمت به مردم انسان را به جایگاه بالاتری در معنویت و عالم جان می‌رساند.


---

احسان (۵)

احسان به پدر، مقام والا دارد
دل را به سوی بهشت بالا دارد
قرآن به نکوکاری ما امر نمود
این مایه‌ی قرب نزد مولا دارد

این رباعی به جایگاه والای احسان به والدین به‌ویژه پدر اشاره دارد. شاعر آن را راهی برای نزدیکی به خداوند و رستگاری در بهشت می‌داند که در قرآن نیز تاکید شده است.


---

احسان (۶)

احسان رهِ قرب حق تعالی باشد
نیکی به یتیم، شأن والا باشد
قرآن به نکوکاری ما گفت چنین
این ره، سببِ رضای عقبی باشد

در این رباعی، شاعر به اهمیت احسان به یتیمان اشاره کرده و آن را راهی برای تقرب به خداوند و رضای او می‌داند. همچنین بر تاکید قرآن بر نیکوکاری اشاره شده است.


---

احسان (۷)

احسان ز تجلّی صفات است
نیکی به خلایق و حیات است
حق جلوه کند به مهر و خوبی
پاداش تو قرب و هم نجات است

احسان در اینجا به‌عنوان جلوه‌ای از صفات الهی تعریف شده است که در نیکوکاری و زندگی نمود پیدا می‌کند. شاعر تاکید دارد که پاداش احسان، نزدیکی به خدا و رهایی از مشکلات است.


---

احسان (۸)

احسان رهِ عدل و مهر یزدان باشد
زیبایی آن، ز لطف سبحان باشد
آن‌کس که رهِ صفا به احسان یابد
در سایه‌ی لطف حق جانان باشد

این رباعی احسان را مسیری برای برقراری عدالت و تجلی محبت الهی می‌داند. احسان به مردم، انسان را در سایه لطف الهی و معنویت قرار می‌دهد.


---

احسان (۹)

احسان رهِ وصل با خدا می‌سازد
دل را ز غبارِ خود رها می‌سازد
هر کس که به خلق پیشه بنماید عشق
از لطفِ خدا، جهانِ ما می‌سازد

در اینجا، احسان به‌عنوان پلی برای رسیدن به خداوند معرفی شده است. شاعر اشاره دارد که احسان، دل را از آلودگی‌های دنیا پاک کرده و باعث نزول لطف الهی بر جهان می‌شود.


---

احسان (۱۰)

احسان رهِ عشق است به درگاه خدا
این راه ز حق است پر از نور و صفا
هر کس که به صدق خدمتی کرد به خلق
او در حرمِ حق بود و نور و عطا

این رباعی احسان را راهی مستقیم به سوی درگاه الهی می‌داند که با نور و صفای الهی همراه است. خدمت صادقانه به مردم، انسان را به جایگاهی نزدیک به خداوند می‌رساند.

بخش پنجم

شهادت

 

۱. از نظر قرآن:
شهادت در قرآن به معنای گواهی دادن بر حقانیت خداوند و پیامبران است. خداوند در آیه «وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» (آیه‌ای که در شهادتین بیان می‌شود) به گواهی دادن انسان‌ها بر یگانگی خدا و پیامبری حضرت محمد (ص) تأکید کرده است. همچنین شهادت در قرآن به معنای شهادت بر مظلومیت و گواهی در مورد اعمال انسان‌ها نیز آمده است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، شهادت به معنای مشاهده حقیقت و گواهی دادن بر آن است. عارفان بر این باورند که شهادت واقعی در سطح باطن، گواهی بر حضور الهی در همه‌جا و در هر لحظه است. این شهادت به معنای روشنایی قلب و شهود حقیقت الهی است که عارف به آن دست می‌یابد.

۳. از نظر دین (اسلام):
در دین اسلام، شهادت به معنای گواهی دادن بر ایمان به خداوند، پیامبران و اصول دین است. شهادت در مفهوم عالی آن، به ویژه شهادت در راه خداوند، به عنوان یک عمل والای دینی شناخته می‌شود. شهادت در راه اسلام و دفاع از دین، به ویژه شهادت در میدان جنگ، از بزرگ‌ترین افتخارات است. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «شهادت در راه خداوند، دروازه‌ای به بهشت است».

 


---

شهادت (۱)

با شهادت گشته‌ای همسوی نور
از تعلق‌ها بری باشی و دور
می‌سپاری روح خود بر درگهش
جلوه‌ای از عشق یزدان را ظهور

این رباعی، شهادت را به‌عنوان مسیری برای رهایی از تعلقات دنیوی و تقرب به نور الهی معرفی می‌کند. شهید، روح خود را به درگاه الهی تقدیم کرده و عشق خداوند در وجود او تجلی می‌یابد.


---

شهادت (۲)

شهادت همچو لبخند بهاری است
وصال حق تعالی و رهایی است
دهی جانت ز عشق نور یزدان
که با مرگت رها از هرچه خواهی است

شهادت به لبخندی بهاری و نوید وصال با خداوند تشبیه شده است. شهید با فدا کردن جان خویش در راه عشق الهی، از قید و بندهای دنیا آزاد می‌شود.


---

شهادت (۳)

شهادت بهترین آمال ما گشت
فدای حق تعالی و رها گشت
رسد عاشق به قرب حق تعالی
بود جاوید و اجرش با خدا گشت

این رباعی، شهادت را به‌عنوان عالی‌ترین آرزوی یک عاشق خداوند توصیف می‌کند. شهید به قرب الهی می‌رسد و پاداش او جاودانگی و رضای خداست.


---

شهادت (۴)

شهادت سوی یزدان جاودانی است
رهایی از دل و هم شادمانی است
بود روح شهیدان زنده در عرش
بهای خونشان قربی جهانی است

شاعر شهادت را جاودانگی و شادمانی در نزد خداوند می‌داند. روح شهیدان در عرش الهی زنده است و خون آن‌ها موجب تقرب و تعالی جهانی می‌شود.


---

شهادت (۵)

شهادت در رهایی و کمال است
به عشق ایزدی ما را وصال است
بریدن از خود و طی طریقت
بهایش قرب و شادی و جمال است

شهادت راهی برای رهایی از خودپرستی و رسیدن به کمال انسانی است. این مسیر با عشق به خداوند هموار می‌شود و نتیجه آن قرب الهی و زیبایی روحانی است.


---

شهادت (۶)

شهادت در ره یزدان رهایی است
عبور از ظلمت و جهل و جدایی است
شهیدان در بهشت و عرش یزدان
جواب پاکی نفس و الهی است

این رباعی، شهادت را به‌عنوان عبور از تاریکی‌های جهل و ورود به نور الهی معرفی می‌کند. شهیدان در بهشت جاودانه، پاداش پاکی و خلوص نفس خود را دریافت می‌کنند.


---

شهادت (۷)

شهادت، نوری از آیات یزدان
رهایی از غبار جهل انسان
شهیدان در بهشت جاودانی
ببین اجر دعای پاک ایمان

شاعر شهادت را نوری الهی می‌داند که انسان را از تاریکی جهل رها می‌سازد. شهیدان در بهشت، پاداش ایمان خالص و دعای پاک خویش را دریافت می‌کنند.


---

شهادت (۸)

شهادت، ره به سوی نور یزدان
رهایی از غم و زنجیر انسان
شهیدان نزد حق آرام گیرند
چراغ راهشان عشق است و ایمان

این رباعی، شهادت را راهی برای رسیدن به نور و رهایی از قید و غم‌های دنیا توصیف می‌کند. عشق و ایمان چراغ راه شهیدان است که آن‌ها را به آرامش در نزد خداوند هدایت می‌کند.


---

شهادت (۹)

شهادت، شور عشق بی‌کران است
صفای جانشان باغ روان است
شهیدان زنده‌اند و جاودانه
حیات پاکشان اندر جنان است

شاعر شهادت را به شور عشقی بی‌پایان تشبیه کرده که موجب صفای جان شهیدان می‌شود. حیات شهیدان در بهشت جاودان است و آن‌ها در پاکی و آرامش به سر می‌برند.


---

شهادت (۱۰)

شهادت، شور مهری بی‌نهایت
طریق وصل جان با نور و آیت
شهیدان زنده‌اند در هر شرایط
نگین روشن عرش و هدایت

این رباعی شهادت را راهی برای رسیدن به عشق بی‌نهایت الهی معرفی می‌کند. شهیدان در هر شرایطی زنده‌اند و به‌عنوان نشانه‌های روشن هدایت در عرش خداوند می‌درخشند.

بخش ششم

غیرت

 

۱. از نظر قرآن:
غیرت در قرآن به معنای دفاع از حرمت‌ها، اصول اخلاقی و دینی است. خداوند در آیه «إِنَّ اللَّهَ یَغَارُ وَأَنْتُمْ تَغَارُونَ» (بخشی از حدیث نبوی در صحیح مسلم) به غیرت الهی اشاره کرده که خداوند بر حفظ حریم‌ها و حدود خود غیرت دارد. غیرت در قرآن همچنین به محافظت از خانواده و ارزش‌های دینی اشاره دارد.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، غیرت به معنای دلسوزی و محافظت از حریم‌های معنوی و روحانی است. عارفان به این باورند که غیرت حقیقی در حفاظت از قلب و روح از تأثیرات منفی دنیا و نفس است. این غیرت به معنای بی‌اعتنایی به شهوات و تمرکز بر معنویت و حقیقت الهی است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، غیرت به عنوان یک صفت مثبت در نظر گرفته می‌شود که از انسان‌ها می‌خواهد تا از حیثیت دینی، خانوادگی و اجتماعی خود و دیگران دفاع کنند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «غیرت از ایمان است» و به مسلمانان توصیه کرد که در برابر تجاوز به حقوق خداوند و دیگران غیرت داشته باشند. همچنین، غیرت نسبت به حفظ حریم خانواده و اخلاق اجتماعی نیز بسیار مورد تأکید قرار گرفته است.


---

غیرت (۱)

از آن روز نفس و هوس اصل شد
که ایمان و باور زما فصل شد
غرور و تعصب به بیگانگان
شعار مقدس بر این نسل شد

این رباعی، حسرتی از روزگاری بیان می‌کند که ایمان و باور از انسان‌ها جدا شده و نفس و هوس جایگزین آن گشته است. شاعر به انحرافات اخلاقی اشاره دارد که تحت لوای شعارهای بی‌محتوا ترویج می‌شوند.


---

غیرت (۲)

غیرت ز دل مؤمنِ حق‌جو خیزد
چون شعله‌ی عشق، در درون انگیزد
هر کس که ز پاکی و شرف پاس کند
یزدان به دلش چراغ خود آویزد

در این رباعی، غیرت به‌عنوان صفتی الهی معرفی شده که از دل مؤمن و حق‌جو نشأت می‌گیرد. این صفت همچون شعله‌ای در دل می‌درخشد و یزدان چراغ خود را در دل چنین افرادی روشن می‌کند.


---

غیرت (۳)

غیرت سپر دین و حیا می‌باشد
آیینه‌ی عزت و صفا می‌باشد
هر کس که بدین گوهر حق دل بندد
در سایه‌ی عشق جان‌فزا می‌باشد

این رباعی، غیرت را سپری برای حفاظت از دین و حیا می‌داند. شاعر غیرت را گوهر عزت و صفا معرفی می‌کند که دل‌بستگی به آن، انسان را در پناه عشق الهی قرار می‌دهد.


---

غیرت (۴)

غیرت سپری برای ایمان باشد
بر راه حیا حصار جانان باشد
قرآن ز حریم حق سخن می‌گوید
این گوهر ناب، عزت انسان باشد

در این رباعی، غیرت به‌عنوان یک سپر معنوی برای ایمان و حیا توصیف شده است. شاعر تأکید می‌کند که قرآن نیز بر ارزش حریم حق و غیرت اشاره دارد و آن را مایه عزت انسان معرفی می‌کند.


---

غیرت (۵)

غیرت به دلِ مرد وفا می‌بخشد
بر راه شرف، به او صفا می‌بخشد
یزدان به دل غیور، عزت داده
از فیض خودش، شور و جلا می‌بخشد

شاعر در این رباعی غیرت را منشأ وفاداری و صفا در راه شرف معرفی کرده است. او می‌گوید که خداوند به افراد غیور عزت و نورانیت عطا می‌کند.


---

غیرت (۶)

غیرت حرمی است بهر ایمان
آغشته به عطر ناب قرآن
یزدان ز چنین دلی شود شاد
بخشد به دلش رضای یزدان

این رباعی غیرت را حرمی مقدس برای ایمان و معطر به عطر قرآن توصیف می‌کند. شاعر بیان می‌کند که خداوند از دل‌های غیور خشنود است و رضایت خود را به آنان ارزانی می‌دارد.


---

غیرت (۷)

غیرت به حریم حق حراست بخشد
بر اهل حیا، همی طهارت بخشد
قرآن به دلش فروغ تقوا ریزد
یزدان به چنین دلی شهادت بخشد

در این رباعی، غیرت به‌عنوان حافظ حریم حق و عامل طهارت برای اهل حیا معرفی شده است. شاعر تأکید می‌کند که قرآن دل چنین انسان‌هایی را پر از تقوا می‌کند و خداوند به آنان شهادت و قرب عطا می‌نماید.


---

غیرت (۸)

ای غیرت تو، چراغِ شب‌های حیا
سرمایه‌ی دین و شرفِ هر دل ما
قرآن به دل پاک تو مأوا گیرد
با همت توست شور و انوار خدا

این رباعی غیرت را چراغی روشن در شب‌های حیا و سرمایه‌ای ارزشمند برای دین و شرف انسان می‌داند. شاعر اشاره می‌کند که قرآن در دل پاک و غیور جای می‌گیرد و این دل‌ها منبع انوار الهی هستند.


---

غیرت (۹)

بر پاس شرف، خدا سپر می‌گردد
با اذن خدا او قدر می‌گردد
هرجا که حرام در زمین فتنه کند
ایمان و حیا در خطر می‌گردد

این رباعی بر نقش غیرت در حفظ شرف و ایمان تأکید می‌کند. شاعر هشدار می‌دهد که هر جا حرام و فساد رواج یابد، ایمان و حیا در معرض تهدید قرار می‌گیرند.


---

غیرت (۱۰)

غیرت به دل اهل یقین ریشه کند
بر دامن پاکی و شرف پیشه کند
قرآن به حریم پاک آن دل گوید
این گوهر ناب، عزت اندیشه کند

در این رباعی، غیرت به‌عنوان ویژگی‌ای ریشه‌دار در دل اهل یقین معرفی شده است. شاعر می‌گوید که غیرت بر پاکی و شرف استوار است و قرآن آن را عزت‌بخش اندیشه انسان می‌داند.

بخش هفتم

رزق

 

۱. از نظر قرآن:
رزق در قرآن به معنای هرگونه تأمین و روزی است که خداوند برای بندگان خود مقدر می‌کند. خداوند در آیه «وَفِیهَا تَفَجُّونَ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» (مُلک: ۱۵) به رزق‌های مختلف اشاره کرده و بر این نکته تأکید دارد که خداوند روزی‌ها را به شکلی متفاوت و متناسب با نیازهای هر فرد تقسیم می‌کند. رزق در قرآن هم شامل روزی‌های دنیوی (مانند غذا، مال، سلامتی) و اخروی (مانند بهشت و نعمت‌های الهی) است.

۲. از نظر عرفان:
در عرفان، رزق علاوه بر تأمین مادی، به معنای روزی معنوی نیز است که شامل درک حقیقت، علم و محبت الهی است. عارفان بر این باورند که رزق حقیقی در اتصال به خدا و رسیدن به کمال معنوی است. در این دیدگاه، رزق به معنای بهره‌مندی از عنایات الهی در هر دو سطح دنیوی و اخروی است.

۳. از نظر دین (اسلام):
در اسلام، رزق به عنوان موهبتی الهی شناخته می‌شود که از سوی خداوند به بندگان عطا می‌شود. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «رزق می‌تواند به تأخیر بیافتد، اما هیچ‌چیز از روزی شما کم نمی‌شود». دین اسلام بر این تأکید دارد که انسان باید از رزق خود شکرگزار باشد و در عین حال، از راه حلال و تلاش حلال برای کسب رزق استفاده کند.


---

رزق (۱)

تقواست کلید رزق و روزی بر ما
افزون بنماید سبد نعمت‌ها
رزقی که ز تقوا برسد بی‌پایان
بخشد خدا رزق همه در هر جا

این رباعی تأکید دارد که تقوا و پرهیزگاری، کلید دریافت روزی از خداوند است. شاعر از بی‌پایان بودن رزق الهی که به واسطه تقوا می‌رسد، سخن می‌گوید.


---

رزق (۲)

توکل کن، توسل کن، به یزدان
شروع کن کار خود با ذکر قرآن
تداوم در امور و نظم و کوشش
رساند رزق تو بی حد، فراوان

در این رباعی، بر نقش توکل، توسل، و تلاش در افزایش روزی تأکید شده است. شاعر بیان می‌کند که شروع کارها با یاد خداوند و استمرار در کوشش، رزق فراوان به همراه دارد.


---

رزق (۳)

چه خوش گفت مولا علی این کلام
خدا می‌دهد رزق تو صبح و شام
مخور غصه و غم در این عمر خویش
کفیل است یزدان، وکیلی تمام

این رباعی به سخن مولا علی (ع) اشاره دارد که خداوند متعهد به تأمین روزی بندگان است. شاعر انسان را از نگرانی بی‌جا بازمی‌دارد و به کفالت کامل خداوند اشاره می‌کند.


---

رزق (۴)

چرا حرص دنیا تو را کور کرد؟
تو را از عبادت بسی دور کرد
مخور غصه و غم تو ای بی‌خبر
خدا رزق و روزی ز خود جور کرد

این رباعی حرص دنیا را به عنوان عاملی مخرب معرفی می‌کند که انسان را از عبادت بازمی‌دارد. شاعر انسان را به اعتماد بر روزی الهی دعوت می‌کند.


---

رزق (۵)

اگر خواهی فزونیِ رزق و روزی
ببخشا تا که بخشد حق سروری
کند رزقت دوچندان حق تعالی
پر از خیر است و اکرام و نکویی

این رباعی بر بخشش و سخاوت به‌عنوان عاملی برای افزایش روزی تأکید دارد. شاعر بیان می‌کند که خداوند با بزرگواری، رزق انسان را دوچندان می‌کند.


---

رزق (۶)

رزقی که خدا داد، پر از خیر و نظر بود
در سایه‌ی تقواست که دل قند و شکر بود
آسایش دل ز رزق پاک است یقین
شکرانه بده بهر چنین لطف، گهر بود

این رباعی به ارزش رزق پاک و تأثیر آن در آرامش دل اشاره دارد. شاعر از اهمیت شکرگزاری برای نعمت‌های خداوند سخن می‌گوید.


---

رزق (۷)

هر کس که کند پیشه توکل به خدا را
مشمول عنایات خدا گردد و تقوا
از جای نیندیشه رسد رزق فراوان
هر لحظه کند شکر چنین صاحب جانها

در این رباعی، توکل به خداوند به‌عنوان راهی برای رسیدن به روزی فراوان معرفی شده است. شاعر به شکرگزاری مداوم برای نعمت‌های الهی تأکید دارد.


---

رزق (۸)

هر رزق و عطا، دستِ هو می‌باشد
رحمت ز خدا، به امرِ او می‌باشد
هر کس به خدا امید و دل بست
در سایه‌ی او، به گفتگو می‌باشد

این رباعی رحمت الهی را به عنوان سرچشمه رزق معرفی می‌کند. شاعر از امید به خدا و آرامش ناشی از آن سخن می‌گوید.


---

رزق (۹)

ما گدایِ شهِ جانیم همه
چند روزی به جهانیم همه
کی گدا کرد گدایی ز گدا؟
از خدا خواه، ز آنیم همه

در این رباعی، انسان به‌عنوان نیازمند در برابر خداوند معرفی شده است. شاعر دعوت می‌کند که فقط از خداوند طلب روزی کنیم و به غیر او امید نبندیم.


---

رزق (۱۰)

گر سپاری دل خود را به خدا
پس چرا واهمه از رزق و بلا؟
رزق پاک است، تو را خوشبختی
با خدا باش و مکن کار خطا

این رباعی بر اعتماد کامل به خداوند تأکید دارد. شاعر بیان می‌کند که با تکیه بر خداوند و دوری از خطا، انسان می‌تواند رزق پاک و خوشبختی را تجربه کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • علی رجالی