باسمه تعالی
تحلیلی بر مرثیه سیدالشهدا (ع)
در سوگ حسین، دل بهدنبال آن یار وفادار میگردد که دیگر بازنگشت. دلهای عاشق از حضور و مهر او بینصیب ماندهاند و خیمهی جانها تهی از نور دلدار است. کربلا اگرچه سرزمین داغ حسین و یاران شهیدش بود، اما دل بسیاری از مردم در برابر این داغ عظیم، همچون درختی استوار قد نکشید. گویا هنوز چشمها بیدار نگشتهاند.
از کربلا نوری جاودان به سراسر هستی میتابد، نوری که شب را میشکافد. با اینحال، پس از آن واقعهی عظیم، دلهایی که در برابر آن نور سحرخیز شوند، کمتر دیده میشوند. بیداری انسان از همین داغ حسین آغاز شد. خون پاک شهیدان، راه انکار را بست و چشم حقیقت را گشود.
شعار «هیهات منّا الذلّه» همچون آتشی در دفتر تاریخ جاودانه شد. از آن روز دیگر، ننگ اطاعت از ستمگران، دامن آزادگان را نگرفت. دین در مسیر حسین مایه افتخار است؛ اما آنگونه شوری که او از عشق آفرید، دیگر در بازار دلها دیده نشد. پس از او، معاملهای اینچنین جانسوز میان جان و جانان بهپا نشد.
حسین با لب تشنه به شهادت رسید، اما همین عطش رمز ماندگاری و بقای دین شد. از دلهای شیفتگان، تنها آتش حسرت و سوز برخاست. آن پیکر بیسر، خود تبدیل به پرچم هدایت شد. پس از آن، هیچ راهی چنان روشن، و هیچ قدمی چنان سبکبار، بر خاک نیفتاد.
دشمن اگرچه خشمگین به میدان آمد، اما نتوانست دلهای آگاه را تسخیر کند. پس از آن روز، هیچ شمشیری فتحی آنگونه پاک و روشن پدید نیاورد. خون شهیدان از جان انسان زندهتر شد. مردم، دیگر شور حقیقی علمداری را نشناختند، و عشق به شهادت کمفروغتر شد.
هر قطره از خون شهیدان، گوهری ناب است. در برابر آن، از دشمنان ضعیف و زبون، جز آتش فتنه و کینه چیزی سر نزد. در دل دشت کربلا، قرآن به نغمه درآمد و صدای آسمانی آن چنان رعدآسا بود که بانگ گنهکاران را خاموش ساخت.
در تاریخ، خون حسین حقیقت را نگاشت. پس از آن، دیگر شکوهی چون آزادگان کربلا در صفحهی روزگار دیده نشد. اگر دل کسی برای شهیدان نسوزد، از چشمانش نیز اشک آتشین سرازیر نخواهد شد. این مکتب خونین، با رسالت روشنش، از هر مکتب دیگری ممتاز است؛ چراکه جز حسین، کسی چنین اثری از خود بهجا نگذاشت.
هر سال با فرا رسیدن محرم، دل مؤمنان دوباره زنده میشود. از چشمان اهل دل، جز غم حسینِ سالار اشکی نمیبارد. پرچم هدایت در دست علیاکبر و عباس درخشید. از دشت وفاداری، جز نام علمداران واقعی، نام دیگری بلند نشد.
درس آزادگی را باید از قاسم و اصغر آموخت؛ نوجوانانی که مکتبشان، تنها راه رسیدن به پروردگار را نشان داد. اشکی که از جان عاشق و دل صیقلی روان شود، صفای الهی دارد؛ از چنین دیدهای، دیگر آلودگی و ننگ برنمیخیزد.
تنها با یاد حسین است که دل بیدار و زنده میماند. اما چه تأسفی که حتی نام علمدار هم از یاد بعضی دلها رفته است. خورشیدهای هدایت را با شمشیر بُردند، اما ظلمت اندیشهها نتوانست نور وفاداری را خاموش کند.
تاریخ، گواه صادقی بر آن نور راستین است که از ظلم، دیگر نامی از ستمکاران نمانده است. برخیز و از غم آن هدایتگر بخوان، زیرا پس از آن ظلم، هیچ اختر روشنی به آسمان نیامد. بگذار دلت تا واپسین نفس، اشک بریزد، چراکه اگر دلی نسوزد، صدایی از یار به گوش نمیرسد.
فریاد بزن که لبیک حسین است، اگرچه صدای بانگ علمدار از کربلا نرسد. آینهی اسلام، با خون تو درخشید. پس از آن، دیگر هیچ عطر پاکی از شور عاشقانه، از دشتها برنخاست. دلِ عاشق در یاد حسین، بیوقفه راز میگوید، اما افسوس که از مهر، دیگر شوق وصالی نیامده است.
ما زندهایم تنها به شرط آنکه دلمان با حسین بماند. با اینکه لباش دریای معرفت بود، از آن گوهر لبریز، دیگر جرعهای به ما نرسید. ما منتظر عدل جهانی خداییم، اما هنوز نوای دیدار از صاحبخون به گوش نرسیده است.
ای حسین! ای کعبهی خون و قبلهی جان! ای شور جاودانهی رجالی! از چشمهی دل، جز غم عشق تو، دیگر هیچ سرودی نجوشید.
نویسنده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۴/۲۵