باسمه تعالی
قصیده سیدالشهدا(ع)
مرثیه ای اهل حرم(۱۰)
از شام سیه، نورِ گهربار نیامد
بر زخم دل خسته، پرستار نیامد
هر لحظه بخوانیم ز اعماق دلِ خویش
ای اهل حرم! سید و سالار نیامد
او رفت، ولی هست به تاریخ، روایت
کز تیغ، دگر فتحِ سزاوار نیامد
چشمِ فلک از کربوبلا اشک فشاند
جز اهلِ ولا، مردِ وفادار نیامد
شمشیر به خون خورد و دل از دست فغان داد
تا ناله زد آن دشت، پر از یار نیامد
خورشید بر آن نیزه درخشید، ولی باز
دل بود ولی شور عزادار نیامد
هر کس ز تماشا، به سکوتی گذر انداخت
جز اشکِ یقین، آهِ سزاوار نیامد
بر خاک فتاد آن شه بییاور و بیکس
کز خاک، دگر مردِ خبردار نیامد
آتش به دل سوزِ حسین است و حقیقت
کز سوز دگر، نغمهی دلدار نیامد
گر ظلم بماند، سخنت آتشِ بیدار
کز سوزِ دگر نغمهی دلدار نیامد
تا عشق بماند، نَفَسِ عشق تو باقیست
از نغمه دگر بانگِ وفادار نیامد
هر سال محرم، دل ما کرببلا شد
کز خاک دگر رنگِ سبکبار نیامد
با گریه بگویم که منم بندهی عشقش
کز مهر، دگر بویِ گهربار نیامد
لبیک شروع ره عشق است و سر آغاز
در راه دگر، قبلهی اسرار نیامد
لبیک بگو! راهِ وصال است همین ره
جز راه شهیدان، رهِ ابرار نیامد
از کرببلا نغمهی توحید به پا شد
کز بانگِ ازل، زخمِ شنیدار نیامد
هر دل که در او مهرِ حسین است، صفا هست
کز شورِ دگر، نغمهی ایثار نیامد
خورشید تویی، ای شهِ خورشیدنمایی
از پرتَو تو، ظلمتِ خونبار نیامد
هر قطره ی اشکی ز دل سوخته آید
کز مهر، دگر نَفْسِ گنهکار نیامد
در خط ولایت، شه جان ، کعبهی جان است
کز داغِ تو، غیر از شهِ ایثار نیامد
ما عهد ببستیم به عشقِ تو بمانیم
غیر از شهِ جان، جلوهی دلدار نیامد
از شام نماند اثری جز غم و ویران
کز ظلم، دگر رسمِ پُرافتخار نیامد
اما تو بماندی به دل و دیدهی عالم
کز عشق، دگر جلوه ی بیدار نیامد
داغت شرر انداخت به بنیاد ستمها
کز صبر، دگر شوکتِ احرار نیامد
زین روضهی خونین، همه آفاق منوّر
کز اشک، دگر جامِ گنهکار نیامد
هر جا سخن از خون شهیدان شده جاری
جز نام تو، فریاد سزاوار نیامد
با گریه و خون است که تاریخ رقم خورد
کز عشق، دگر مردِ وفادار نیامد
گر خون تو جوشد، سخن شعلهور آید
از عدل، دگر مشعلِ انوار نیامد
ما منتظر مهدی موعود ز جانیم
کز عدل، دگر فجرِ گهربار نیامد
این مرثیه، خوننامهی تاریخ "رجالی"
کز سینه، دگر نغمهی دلدار نیامد
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۴/۲۵