باسمه تعالی
مزار
در حال ویرایش
درود بر دلهای عاشق ولایت و چشمهایی که در مظلومیت بانوی دو عالم، حضرت فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها)، اشک میریزند.
این مجموعهی شعری که در قالب قصیدهای بلند با ۳۰۰ بیت سروده شده، حاصل سالها دلدادگی و سوگواری شاعر در سوگ آن بانوی بیمزار است.
قصیدهای که با وزن و ردیف ثابت، گام به گام، پردههایی از درد، غربت، فضیلت، و شکوه آن بانوی بینظیر را به تصویر میکشد.
در این اشعار، هم به مظلومیت تاریخی حضرت زهرا (س) پرداخته شده و هم به کرامت جاودانهی ایشان در قلوب مؤمنان و جایگاه بلندشان در عرش الهی.
این منظومه از دل برآمده و در پایان، با تخلّص شاعرانهی «رجّالی» ختم شده است، تا نشان دهد این ابیات جز اظهار بندگی درگاه او نیست.
فهرست محتوای منظومه
۱. بخش اول: آه از مزار گمشده (ابیات ۱ تا ۳۰)
۲. بخش دوم: اشک شبهای بقیع (ابیات ۳۱ تا ۶۰)
۳. بخش سوم: سایهی دیوار و داغ سیلی (ابیات ۶۱ تا ۹۰)
۴. بخش چهارم: وداع با علی و شبانهدفن شدن (ابیات ۹۱ تا ۱۲۰)
5. بخش پنجم: شرح صبر و غربت اهل بیت (ابیات ۱۲۱ تا ۱۵۰)
6. بخش ششم: ظهور و رجعت، امید انتقام (ابیات ۱۵۱ تا ۱۸۰)
7. بخش هفتم: درخشش نور زهرا در آینهی زمان (ابیات ۱۸۱ تا ۲۱۰)
8. بخش هشتم: مکتب تربیتی فاطمه (س) (ابیات ۲۱۱ تا ۲۴۰)
9. بخش نهم: اشک عاشق و زمزم هدایت (ابیات ۲۴۱ تا ۲۷۰)
10. بخش دهم: تخلّص و نیایش پایانی شاعر (ابیات ۲۷۱ تا ۳۰۰)
زائرم هر شب به دل سوی دیار فاطمه
میبرد دل را هوای راز و کار فاطمه
دل شکسته، چشم تر، جان خستهام هر لحظهای
مینشیند در دلم آه شرار فاطمه
در بقیع بینشان، هر ذره میگوید به راز
خاک عالم هست خاک افتخار فاطمه
گنج دلها بیگمان پنهان شده در آسمان
تا نیابی با دل آگاه، یار فاطمه
سر نهادم بر زمین با اشک شب تا بشنوم
نغمهای از بادها در کوهسار فاطمه
چون نتابد آفتابی در دل شبهای غم
میدرخشد اشک ما در شام تار فاطمه
سالها در سینهام شوق سرودن مانده بود
تا دهد الهام را پروردگار فاطمه
تا مگر گردد پذیرفته ز من این شعر سوز
نام خود کردم نهاده در کنار فاطمه
تا ابد "رجالی"ام گریان آن بزم خفی
در دل شب مینویسم یادگار فاطمه
هر دلی کو عاشق آل عبا شد بیقرار
میتپد در سینهاش شوق مزار فاطمه
اشک ما گر چشمهای گردد به دامان بقیع
میبرد این چشمه هم دریاکنار فاطمه
داغ زهرا را فقط دلهای بینا دیدهاند
چشم جان باید که بیند روزگار فاطمه
آسمان هم شرم دارد از خموشیهای او
نور میتابد هنوز از شام تار فاطمه
روضهخوانان در دل شب، نغمهپردازان عشق
میزنند آتش به جان از داغ و نار فاطمه
میچکد از برگها، اشک گلهای بهشت
چون شنیدند از ستمها، شرح کار فاطمه
با دو چشم بسته اما در دل شبهای راز
روشنیبخش جهان شد انتظار فاطمه
تا که یابد قلب مؤمن لطف حق را بیحساب
باید اول سر نهد در رهگذر فاطمه
در دل زهرا نهان شد کل دین مصطفی
با دل خونین تحمل کرد بار فاطمه
هر کسی در سینه دارد مهر آل مصطفی
میشود سرمست از این افتخار فاطمه
دل به دریا میزنم هر شب، به شوق آن مزار
تا بیابم ساحلی در آبشار فاطمه
قصهی نان جوین، و بستر شبهای خار
شد چراغی در دل شب، از وقار فاطمه
هر که دارد معرفت، بیواسطه گوید به لب:
دین ما زندهست از نور و شعار فاطمه
دختر طاها که با یک ضرب سیلی تا ابد
شد دلیل غربت آل نگار فاطمه
از خموشیاش چو دریایی پیام آورد و بس
بر لبان بستهاش جاری است کار فاطمه
داغ او بر سینهها چون مشعل بیداری است
هر زمان تازهست این سوز و شرار فاطمه
در کنار مجتبی، گاهی کنار مصطفی
میبرد دل را نسیم بیقرار فاطمه
هر که خواند این غزل را با دل و اشک و یقین
میشود مهمان لطف بیشمار فاطمه
من "رجالی" گشتهام شاعرترین در وصف او
تا بماند جان من در سایهسار فاطمه
داغ پنهانِ بقیع و قصهی دیوار و در
مانده در تاریخ، زخم آشکارِ فاطمه
خاک عالم سجده باید بر مقام مادری
چون شدهست این شرف در افتخارِ فاطمه
در دل شب میزند نجوای آه اهل دل
هر که دارد سینهای در اختیارِ فاطمه
چون نسیمی میرسد از سمت آن بیتالعزا
میگشاید جان خود بر روزگارِ فاطمه
کعبه گر شد قبلهگاه اهل توحید و نماز
دل بود پیوسته در استغفارِ فاطمه
بینشانیِ مزارش درس شد بر عالمی
که مبادا دل شود بیدستیارِ فاطمه
چشم گریان میکشد ما را به سوی آن سکوت
مینویسد سطر سطر از روزگارِ فاطمه
شرح سیلی شد چراغِ راه اهل معرفت
کز ستم پر شد جهان از اضطرارِ فاطمه
نیست ممکن بیولای او رهی در بندگی
حق دهد بر بندگان از اعتبارِ فاطمه
میچکد از هر غزل، عطری به عرش کبریا
تا شود گلزار دلها لالهزارِ فاطمه
گر نبوّت بود تاجِ دین، ولایت گوهر است
و علی تنها سزاوار نگارِ فاطمه
تا شود نور یقین در راه حق تابندهتر
باید اول زد قدم در کوچهسارِ فاطمه
در دو عالم نیست بهتر از حجاب و عفّتاش
گشت قرآن شاهد این افتخارِ فاطمه
با علی همدوش شد در راه حفظ دین حق
تا ابد بر ماست دِین پایدارِ فاطمه
دختر احمد، ولی همسنگر شاه نجف
هر که شد از دل محب، شد یاورِ فاطمه
آتش دل از دعای نیمهشبهایش گرفت
بر دل شب میوزد لطف و شرارِ فاطمه
خانهی وحی و رسالت گشته روشن با صفا
از دعایی که رسد هر شاموکارِ فاطمه
ای شهید ناشناسی در میان کوچهها
پیشپرده ماند تنها یادگارِ فاطمه
چشم دل باید که بیند کوچهی تنگ سکوت
تا بفهمد رمز آن شب، یادگارِ فاطمه
هر دلی کو بسته شد با حبّ او، خوشبخت شد
میخرد دنیا و عقبی با عیارِ فاطمه
شیعیان در یاد آن آتش، چو پروانه شدند
میزنند آتش به جان از انتظارِ فاطمه
بس که دل را برده او از عرش تا بطن زمین
آمده از جبرئیل آن افتخارِ فاطمه
چون بخواند نام زهرا را کسی با اشک دل
میشود دل جُسته از هر نار و نارِ فاطمه
نغمهی دلهای ما جز روضهی زهرا نبود
در نهاد ماست سوز بیقرارِ فاطمه
با ولای او شود دل خانهی لطف و صفا
مینشیند مهر حق در روزگارِ فاطمه
گر دلی روشن شود از نور زهرا یک نفس
میزند لبخند حق بر اعتبارِ فاطمه
تا بگوید شاعر دلسوخته با چشم تر:
بندگی یعنی وفا در کوچهسارِ فاطمه
دین ما کامل نشد بیمِهر آن نور ازلی
بر زبانها مانده حکمتنامهوارِ فاطمه
آیۀ تطهیر شد تاجی برای بانوی ما
شد مطهر خانه از نقش و نگارِ فاطمه
یادگارش، هم حسین و هم حسن، پرچمبهدست
میبرند از کوه تا کوه افتخارِ فاطمه
شاعری چون "رجّالی" با دل خون میسراید:
کاش باشم تا ابد در رهگذارِ فاطمه
هر که شد در کوچههای صبر، مهمان بلا
مینویسد درس را از روزگارِ فاطمه
سینهاش لبریز راز و دیدهاش دریا ز خون
تا بگوید قصهی شبهای تارِ فاطمه
کوچهها بوی شهادت دارد از شبهای غم
خاک آنجا بوسه زد بر پای یارِ فاطمه
دست بسته، خصم آمد بر درِ خانه ولی
دست حق شد همدمِ پرشور و کارِ فاطمه
پهلوی بشکستهاش تا حشر فریادیست سخت
در عدالتخانهی پر افتخارِ فاطمه
جای آن دارد بگرید آسمان از داغ او
چون نبود از ابتدا حقنگهدارِ فاطمه
لیک صبر و حلم او شد مکتب آموزش حق
شد بهاران از خزانِ غمگسارِ فاطمه
گفت با احمد: «پدر جان! زود خواهد شد وصال»
تا بیاید همدم آن بیقرارِ فاطمه
بر وصیت کرد شبها دفن سازندش نهان
تا بماند این سؤال آشکارِ فاطمه
کاش زهرا بر لب ما نام خود میریخت باز
تا شود دل خانهی پر اعتبارِ فاطمه
نام او بر کائنات و عرش و فرش افتاده است
تا ابد باقیست این حسنختامِ فاطمه
سرو قدی داشت چون طوبی، ولی از کینهها
شد زمینگیر از فشار و از دمارِ فاطمه
دست ما خالیست، اما اشک دل در دست ماست
تا بریزیمش به دامن، یادگارِ فاطمه
روز محشر گر شفاعت با علی و فاطمهست
عاشقان را میبرد سوی قرارِ فاطمه
خاک را گر دُر کند مهر علی با عشق او
میشود هر دل چو درّ آبدارِ فاطمه
غیر زهرا کس ندارد شأن «اُمّابیها» را
تا بگوید هر زمان، روح و نگارِ فاطمه
کاش باشم در قیامت در صف اول حضور
تا شوم در سایۀ آن سایهدارِ فاطمه
چشم دل باید که بیند گریهی شبهای او
تا بیابد راه حق در اعتبارِ فاطمه
جز ولای او نباشد رستگاری در ابد
باید آویخت دل بر کوهسارِ فاطمه
با نگاه پرطنین و اشکهای نیمهشب
میزند تکبیر دل، در رهگذارِ فاطمه
روز میلادش بهشت آرای و زیور میشود
میرسد از آسمان، عطر و نثارِ فاطمه
از خدیجه تا علی، آیین عشق آموز شد
تا شود بیتالرسالت، افتخارِ فاطمه
در مناجات و دعا در گریه و آه و نماز
رهرواناند از ازل، بیاختیارِ فاطمه
تا خدا خواهد، بماند نام پاکش جاودان
مینویسد «رجّالی» یادگارِ فاطمه
مرغ دل پر میزند سوی مزار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
روح و جانم میرود سوی بقیع و نینوا
بلکه بوسد تربت و جوید مزار فاطمه
یا رسولالله! ببین آخر که همرنگ فلق
شد ز سیلی ستم گلگون عذار فاطمه
تربیت پاکش اگر بر چشم نابینا نهند
غرق اندر نور گردد در کنار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستوجوست
تا بجوید بینوا خاک و مزار فاطمه
روزها سر میبرد در پشت دیوار بقیع
گریه و شیون کند چون چشم زار فاطمه
گه کنار احمد و گه در کنار مجتبی
تا بجوید دلبرش اندر دیار فاطمه
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
بلکه بنماید به عالم لاله زار فاطمه
میکنم وصف مزار بانوی اسلام و دین
تا که بخشد جرم من پروردگار فاطمه
ای که دل در سوگ فاطمه آهسته در تپش است
هر دمی از غم عشقش در تکاپوست فاطمه
دیده خونین، دل غمین در کنار تربت او
از محبت بر دل، داغهای بیشمار فاطمه
جان فدای حضرتش، سر به زیر خاکم همیشه
که به عشق فاطمه، سوزاند من نار فاطمه
از زبان آسمان آمد زمزمهای پر شور
که در این دنیای دلسوز، همیشه یار فاطمه
در دل شب، گویند ملائک در محافل نور
هر که خواهد، شرفیابی در کنار فاطمه
بین صفا و مروه، آری دلی بیقرار
همچو زائران قدیمی، یاد کردار فاطمه
در دل هر عاشق جانها پر از امید است
هر که بر آید از دل، عزم به مزار فاطمه
در دلی که شکوه دارد در غم و در فراق
یادگار میزند آهی ز کنار فاطمه
فاطمه، زهرا، معصومه در ظاهر و باطن
قدرت خدا در او جلا یافت در عالم
از کلام او شبها دلهای دردمند شاد
شعلههایی به دلها در شب تار فاطمه
عزیز دلش، علی، دل شکسته در میان
چه غمگین است که از دستش گشت یار فاطمه
باقی هم در کربلا به یاد مزار او
نام فاطمه در تاریخ شد زنده و مار فاطمه
مگر این خون که از شش گوشه بر زمین ریخت
راز بزرگ خدا بود، در گذار فاطمه
هر کجا بود در مکتب وفا تا آخرین ساعت
یاد فاطمه، گوهر لؤلؤ، همچو یار فاطمه
در دل زائران خون میریزد در وداع
تا که در دل شوق دیده بیقرار فاطمه
هر که در راه امامان سر به جانب وفا
گشت ذکر لبها، عشق بیدار فاطمه
یادگار علی، و حضرت محمد است
بر دلهای همیشه با یادگار فاطمه
پرچم شرف و عشق بر دوش و در دستهات
به دنبال فاطمه در مکتب یار فاطمه
در دل مهر و وفا نام آن را به راه
مؤمنان در بقیع شده در کنار فاطمه
شیرینی محبت فاطمه در دلهاست
جاودانه همچو نور در شبپایان فاطمه
بهشت جاوید در دنیای پر از اندوه
فاطمه، جایگاهش در دل استوار فاطمه
از دلهای شیعه تا ابد وفادار است
یاد او در تاریخ جاوید و پایدار فاطمه
یادگار علی در هر زمان در دلهاست
هر زمان یادش از عشق پر بهار فاطمه
عالم سراسر بهشت پر از چشم به ره
رسیدن به سرحد بهشت، آنگاه فاطمه
از دلهای مؤمن در جستجوی بهشت
نام فاطمه جانشین در هر سو دربار فاطمه
هر کجا که دل گشت در جستجوی حلال
یاد فاطمه در دلش پر شد از داغ فاطمه
در دل شیعیان در دلهای عاشقانه
یاد فاطمه زندگانی در شکوه و غرور
گاه در دست عزاداران پرچم به اهتزاز
همچو چشمان پرآتش هم در غمبار فاطمه
یاد فاطمه که در بقیع و در دلهاست
چشمهای از جوهر بر دل شاد فاطمه
آری هر لحظه روزها و شبها در دلهای
گشت و گذار در دیار فاطمه
در تمام جهان شادی ماندگار فاطمه
همچو خورشیدی که تابیده بر زمین آسمان
هر که دید به یاد او لب پر از غم بود
یاد فاطمهای میزد در کنار فاطمه
از تبار علی همیشه دیدار با فاطمه
دعا کنید همیشه در جستجوی فاطمه
خود در میان تیرگان میماند همیشه
شده بر دل شکوهای از تپش فاطمه
در یادش همیشه باشد، چه در دل دلبر
چه همیشه از مرگ، چه در کنار فاطمه
این بود شرحی از دلهای صادق ز عشق
همیشه میشود یاد فاطمه عزیز
در جستوجوی راه همیشه جاودانه
گشته روی فاطمه در هر راههای پر سوز
هر که دل در سوگ فاطمه آهسته در تپش است
هر دمی از غم عشقش در تکاپوست فاطمه
دیده خونین، دل غمین در کنار تربت او
از محبت بر دل، داغهای بیشمار فاطمه
جان فدای حضرتش، سر به زیر خاکم همیشه
که به عشق فاطمه، سوزاند من نار فاطمه
از زبان آسمان آمد زمزمهای پر شور
که در این دنیای دلسوز، همیشه یار فاطمه
در دل شب، گویند ملائک در محافل نور
هر که خواهد، شرفیابی در کنار فاطمه
بین صفا و مروه، آری دلی بیقرار
همچو زائران قدیمی، یاد کردار فاطمه
در دل هر عاشق جانها پر از امید است
هر که بر آید از دل، عزم به مزار فاطمه
در دلی که شکوه دارد در غم و در فراق
یادگار میزند آهی ز کنار فاطمه
فاطمه، زهرا، معصومه در ظاهر و باطن
قدرت خدا در او جلا یافت در عالم
از کلام او شبها دلهای دردمند شاد
شعلههایی به دلها در شب تار فاطمه
عزیز دلش، علی، دل شکسته در میان
چه غمگین است که از دستش گشت یار فاطمه
باقی هم در کربلا به یاد مزار او
نام فاطمه در تاریخ شد زنده و مار فاطمه
مگر این خون که از شش گوشه بر زمین ریخت
راز بزرگ خدا بود، در گذار فاطمه
هر کجا بود در مکتب وفا تا آخرین ساعت
یاد فاطمه، گوهر لؤلؤ، همچو یار فاطمه
در دل زائران خون میریزد در وداع
تا که در دل شوق دیده بیقرار فاطمه
هر که در راه امامان سر به جانب وفا
گشت ذکر لبها، عشق بیدار فاطمه
یادگار علی، و حضرت محمد است
بر دلهای همیشه با یادگار فاطمه
پرچم شرف و عشق بر دوش و در دستهات
به دنبال فاطمه در مکتب یار فاطمه
در دلهای شیعه تا ابد وفادار است
یاد او در تاریخ جاوید و پایدار فاطمه
یادگار علی در هر زمان در دلهاست
هر زمان یادش از عشق پر بهار فاطمه
در دل خاک بقیع، گویند روزی باز آید
آن که در جوار علی، کاشانهدار فاطمه
تا که مستان در بادیه شوق را یافتهاند
بازگردند به سمت آرامگاه فاطمه
در دل شب تاریک، جز صدای آه کسی نیست
جز دلهای شکسته در کنار فاطمه
گویی در عمق دلها یک راز بیکلام است
کاش بودیم ما در آن جا، زائران فاطمه
یاران میآیند تا در آنجا دل را بگشایند
در کنار قبر فاطمه، رازدار فاطمه
این زمین جای دلهای پاک و عاشق است
چشم و دل هر کسی نور مییابد از فاطمه
یا فاطمه! هر که در راه تو گذر کند
هر دل آشفتهای گردد شاد و هشیار فاطمه
تو که بودی در کنار پدر گلی بیبدیل
هر زمان در عالم تو پر از نوار فاطمه
در دل محافل آسمانیان عرش، همیشه یاد
نام پاک فاطمه روشن است و یار فاطمه
عشق و مهر تو همچو خورشید تابان است
در دل هر شب و روز، روشنایی از فاطمه
در دل شبهای تاریک و بیپناهی انسان
نور خداوند تابید از کنار فاطمه
دلهای شیدا در اشتیاق به سوی او پر میزنند
که برآید از دلشان تنها یادگار فاطمه
آنکه در عالم دل به سوی حقیقت رفت
در هر گامی یاد میآورد از کار فاطمه
پیش چشمان دلبستگان، آسمان همیشه روشن
چون زلالی ستاره، در گذار فاطمه
هیچکس چون فاطمه را در مقام بلند نیافت
که در دل هر جا یاد میشود دیار فاطمه
عشقش در جانهای پاک نهادینه شده است
و در آن جانها همیشه باشد گلزار فاطمه
تو که بودی در کنار امام علی در همزیستی
آسمانها با تو بودند همسفر فاطمه
از دریا دلتنگیها پیدا شد، اما عشق
در دل هر دردمند، یافت درمان فاطمه
ای که در راه حق همیشه با دل روشن گشتی
مهر و نور تو جاودانه در آثار فاطمه
در دل شبهای تاریک، اشکها به یاد تو
در سرای بقیع است، فریاد و نار فاطمه
شکوه قدسی در دلها از نام تو میجوشد
که در آسمانها همیشه یار فاطمه
گویی که در سرای دلها جز تو کسی نیست
که در هر گوشهای فریاد از آواز فاطمه
پیکر پاک تو در دل خاک و خون غرق گشت
اما نام تو شد همیشه در کنار فاطمه
یادگار تو در دلها همیشه سوزانی است
که در هر کجا، یاد میشود از یار فاطمه
دستهای پر مهر تو بر سر مخلوقات بود
که در هر جایی همیشه میآید به یاد فاطمه
در دل شبهای مهتابی، همیشه میخوانند
نام بلند و زیبای تو، در کنار فاطمه
هر که در راه خدا شد دل به عشق تو سپرد
یافت در دلش همیشه شوق و کار فاطمه
نام تو در دل تاریخ، جاودانه و روشن است
که در هر جایی میشود ذکر بار فاطمه
سیر و سلوک روحانی در کنار تو بود
که در دل هر مؤمنی باشد یادگار فاطمه
هرکه در راه معرفت قدم نهاد از دل
در کنار تو همیشه یافت درنگار فاطمه
یادگار عشق و ایمان، در دل عاشقان پیداست
تا ابد باقیست در دل، افتخار فاطمه
تا جهان باقیست باشد مهر تو در جان ما
هر دلی روشن شود از نور و نار فاطمه
نخل سبز آسمانی، ریشه در قرآن تو داشت
آیهها جاریست از سعی و وقار فاطمه
دختر طاها! که عالم محو الطاف تو شد
در دل آیینهها پیداست آثار فاطمه
هر زمان در پشت پرده، نالهای بیصوت بود
گوش جان بشنید از دل، نوحهزار فاطمه
خانهای افتاده از ظلمی که تاریخش گریست
سوخت اما شعله زد از شوق، دار فاطمه
در خموشیات هزاران خطبه جاری شد بلند
خفت اما گفت با کردار، کار فاطمه
ای به دریاها شکیبایی، به کوهستان صبور
آسمان آموزد از صبر و قرار فاطمه
نور تو خورشید را شرمنده میسازد هنوز
کوه ایمان است اگر عالم، غبار فاطمه
در دل شبهای امت، نالهات مهتاب شد
گریههایت شد به تاریخ، افتخار فاطمه
تا به صبح قیامت این مزار خاموش تو
روشنی بخشد به دلها، چون نگار فاطمه
خاک پنهان تو گنجیست از انوار خفی
هر که بوسد، بوسه زد بر اعتبار فاطمه
چشم دل بگشا که بینی در بقیع بینشان
صد ستاره حلقه بسته در مدار فاطمه
روح پاکت در دل شیعه چو خورشید بتافت
هر دلی روشن شود از صد شعاع فاطمه
آتش سوزان به خانه، شعله زد با کینهای
لیک از آن آتش درخشد اعتبار فاطمه
در خموشی، خطبهها گفتی به صدها لهجه نور
خامشی گاهی بلیغ است از شعار فاطمه
ای که لبریز از شهامت بودی و از بندگی
عرش لرزید از طنین استوار فاطمه
دستهای پینهبسته، سجدههای نیمهشب
یادگار است از دل شبهای تار فاطمه
داغ زهرا در دل شیعه همیشه تازه است
تا ابد گریان بماند روزگار فاطمه
میسرایم تا شود اشکم گواه عشق او
تا ببخشد جرم من پروردگار فاطمه
به امیدی که شود مقبول در درگاه حق
گشتهام در وصف زهرا، بیقرار، "رجالی"
داغ پنهان مزارش، شعله زد بر جان من
سوخت از سوز دل و اشک نگار، "رجالی"
گرچه در وادی ادب، ذرهای بیشم نه من
لیکن از عشق علی، شد بیغبار "رجالی"
گر شفاعت یافتم روز جزا از دخترش
مینویسد در امان اهل دار، "رجالی"
از غم زهرا دلم خون است و جانم پر ز آه
سوختم در داغ آن گل، بیقرار "رجالی"
هرچه گفتم در رثایش، قطرهای از درد اوست
شد زبان شعلهور از آن شرار "رجالی"
نغمهپردازم ولی آواز من در اوج نیست
با همه سوزی که دارد این هزار "رجالی"
بس که دل را برد آن بانو ز دست شاعران
گشت با اشکش نگین افتخار "رجالی"
همچو شمعی سوخت اندر ماتم آل رسول
تا دهد شرحی به اشک بیغبار "رجالی"
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی