باسمه تعالی
مثنوی قیامت (۱)
ندایی درآید ز چرخِ بُرین
که برخیز و بنگر، چه کردی زمین
زمین در تزلزل، زمان در فغان
جهان بیقرار و نظر بیامان
شب آخر آمد، فلک در سکوت
ز هر سو شراره، ز هر جا سقوط
فروغِ محمد برآمد ز جان
تجلیِ حق شد از آن آستان
ملایک صفی بسته در آسمان
خلایق همه محو در این جهان
کتاب عمل پر ز جرم و خطاست
نویسندهاش، خالق کبریاست
عیان و نهان همچو روز است و شب
به اذن خداوند جان است و رب
توان بیثمر، علم بیسوز و نور
چو گنجی نهان ماند در خاک شور
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۲/۲۴