رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۶۹ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

قصیده ریا(۱)

باسمه تعالی
قصیده ریا(۱)

 

نه هر دلجوئی از دلبر نشان است
که دل دادن، سفر تا بی‌کران است


 

نه هر شیرین‌لبی اهل گذشت است
کسی مرد است کو جان در میان است

 

 

دل عاشق نه آن دل‌های لرزان
که مردان را در این ره امتحان است



 

نه آن‌کس با سخن‌پردازی آراست
که مردان را سکوتی در نهان است


 

نه هر لب بر دعا، لبریزِ راز است
که آن سرّ نهان در بطن جان است

 

 

مبادا اشک را معیار سازی
که دل‌دردی نهان‌تر از نشان است

 

 

نه هر ساجد خریدارِ نماز است
که بازار خدا دور از گمان است


 

نه هر ذکری دهد آرامِش جان
که یاد یار، آتش در نهان است

 

 

 

به ظاهر گرچه خاموش است عارف
دل او ترجمانِ صد زبان است

 

 

 

نه زاهد آن‌که از دنیا گریزد
که عاشق را دل و دین در امان است

 

 

نترسد عاشق از شوق تلاطم
که این دریا، فراتر از گمان است

 

 

نه هر کس رهنما شد، یار دل گشت
که دست عشق، پنهان و عیان است

 

 

نه هر آوا که آید، نغمه‌ی دوست
که گاهی نغمه در وهم و گمان است

 

 

دل آگاه باید ره شناسد
در این صحرا پر از نقشِ فسان است

 

 

به ظاهر گرچه عارف در سکوت است
درونش آتشی بی‌نغمه‌خوان است

 

 

نه هر لب خنده‌رو با دل قرین است
که شاید قلب او در امتحان است

 

 

لبی گر گفت یا حق، دل نتابید؟
که نور عشق، از سوز نهان است

 

 

 

 

نه هر گفتن بود شایسته‌ی راز
که خاموشی زبان عاشقان است

 

 

بجو عشقی که دل را شعله‌ور کرد
نه آن گفتار، کز لب در بیان است

 

 

نه هر دل را سزای آتشِ عشق
که این آتش، ز نورِ لامکان است

 

 

 

نه هرکس ذکر گوید اهل دل شد
که این ره با صفای دل توان است

 

 

کدامین دل ز گفتن عاشق آمد؟
که این سوز از درونِ بی‌فغان است

 

 

 

نه هر اشکی بریزد، اشک شوق است
که اشک بی‌شرر، بیم و فغان است

 

 

دلِ عاشق اگر با یار باشد
میان جمع هم خلوت‌کشان است

 

 

 

نه هر زهدی بود ره سوی جانان
که عشق او، گذر از هر نشان است

 

 

نه هر نام‌آور آید سوی مقصود
که بی‌نامی، نشان رهروان است

 

 

نه هر جانی که لرزان است عاشق
که عشق آن است کو پابرجهان است

 

 

در این وادی که جان از خود رها  است
دلِ بیدار مست بی‌نشان است

 

 

نه هر کس مکه رفته حاجی دل

 که حجِ دل، خلیلِ امتحان است


 

 

 

 

تو بشناس اهل دل را ای "رجالی"
که نور حق نهان در چشم و جان است

 

 

 

 


سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده ایمان(۱)

باسمه تعالی
قصیده ایمان(۱)

 

جهان را راز پنهان، در نهان است
چراغ ره ز نور عاشقان است

 

 

نه در گفتار و لافِ بی‌حقیقت
که در کردار انسان، امتحان است


 

کسی کو دل به دریای یقین زد
طریقش در دل طوفان عیان است

 

 

نهان در قطره‌ای از اشک یارا
هزاران آسمان در دیدگان است

 

 

درون گریه، آیات ظهور است
فروغی از تجلی‌های جان است


 

 

 

اگر افتی، خدا دستت بگیرد
امید بی‌پناهان جهان است

 

دل از دنیای فانی بر گرفتن
نشانی روشن از عهد امان است

 

 

 

چه در میدان جنگ و خون و شمشیر
چه در محراب شب، بانگ اذان است

 

 

شجاعت زاده‌ی مهر یقین است
نهیب بی‌دلان از بیمِ جان است

 

 

درون کلبه‌ی درویش تنها
صفای دل، نشانِ این جهان است

 

 

زلالی گر نهان شد از دل‌آگاه
نگه در چشم کودک، بی‌گمان است

 

 

چه در میدان جنگ و خون و شمشیر
چه در محراب شب، بانگ اذان است

 

 

 


نهیبی بر عدو، بانگ دلیران
جوابی بر ستم‌ با این زیان است 

 

 

ببین در تنگنای خوف و حسرت
چراغی از امید دل‌فشان است

 

 

 

هر آن کس در ره یزدان شود پاک
در آن باغ بهشتی جاودان است

 

 

 

در آن دم کز همه نومید گشتی
امیدت از درون جان عیان است

 

 

اگر آواز حق در خلق خاموش
طنین دل ز او، روشن‌فشان است

 

 

سحر از چشم گریان آشکار است
که جان از داغ محبوبش فغان است

 

مباش ای دل گرفتار زر و سیم
که زر در امتحان، دامی نهان است

 

 

نه هر کس خطبه خوانَد خطبه‌دان است
که مردان را به دل شور نهان است

 

 

اگر بر نیزه قرآن می‌نمایند
حقیقت در نهانِ آیه‌خوان است

 

 

نه هر شیرین‌لبی اهل گذشت است
کسی مرد است کو جان در میان است

 


چو باشی لحظه‌ای هم‌راز رندان
دمی آتش‌فشانی در نهان است

 

 

امان از لحظه‌های خود فریبی
که هر گامی در آن، درد و فغان است

 

 

درون قلب انسان‌های کامل
چراغ مهر و عدل جاودان است

 

 

صبوری قوی مردان چو کوه است
اگرچه کارزارش بی‌امان است 

 

 

نه در زهد ریاکاران به ظاهر
که در صدقِ عمل، خامُش‌زبان است

 

 

 

چه در محراب، اشک نیمه‌شب‌ها
چه در میدان، حدیث خون و جان است

 

 

به راه خستگان، آن کس چراغ است
که بی‌نام و نشان، نورِ جهان است

 

 

 

درون سینه‌ی طفل شهیدان
" رجالی" آیه ها از خون و جان است

 

 

 

 


 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

قصیده تظاهر کردن

۱.
نه هر شیرین‌لبی اهل گذشت است
کسی مرد است کو جان در میان است

۲.
نه آن‌کس با سخن‌پردازی آراست
که مردان را سکوتی آسمان است

۳.
نه هر دل‌داری از دلبر نشان است
که دل دادن، سفر تا بی‌کران است

۴.
نه هر لب بر دعا، لبریزِ راز است
که آن سرّ نهان در بی‌زبان است

۵.
نه هر ساجد خریدارِ نماز است
که بازار خدا دور از گمان است

۶.
نه هر ذکری دهد آرامِ جانت
که یاد یار، آتش در نهان است

۷.
نه هر کس اشک ریزد اهل درد است
که دردی بی‌صدا، اصلِ نشان است

۸.
نه آن‌کس زاهدی باشد که پرهیز
که عاشق را دل و دین در فغان است

۹.
نه هر ساکن در این راه، آشنا بود
که این ره را فقط مردی توان است

۱۰.
به ظاهر گر چه خاموش است عارف
ولی هر ذره‌اش نطقِ بیان است

۱۱.
نه هر آوا که آید دل‌نشین است
که گاهی بی‌صدایی، راز جان است

۱۲.
نه هر فریاد، بانگ عاشقی‌هاست
که آتش در درون بی‌فغان است

۱۳.
نه هر دستی که گیرد، دست‌گیر است
که دست عشق، پنهان از عیان است

۱۴.
نه هر لب خنده‌رو، دلشاد باشد
که گاهی اشک، پشتِ آن دهان است

۱۵.
نه هر حرفی، حقیقت را رسانَد
که خاموشی، بیانِ عاشقان است

۱۶.
نه هر سجّاده‌دار اهل نیایش
که دل باید، نه تکرار زبان است

۱۷.
نه هر کس اهل روضه‌خوانی‌ست مردی
که گریه‌اش اگر بی‌سوز، زیان است

۱۸.
نه هر زهدی رساند بنده را دوست
که عشق او، گذر از هر نشان است

۱۹.
نه آن را عاشق حق خوان که گوید
که این دعوی، نه در گفت و نهان است

۲۰.
که مردان رهِ جان، بی‌ادّعا زیست
نهان در کارشان نور جهان است

 

۲۱.
نه آن کو در میان خلق نامی‌ست
که گمنامی طریق عاشقان است

۲۲.
نه هر خلوت‌نشینی اهل دل بود
که دل با یار اگر باشد، جهان است

۲۳.
نه هر ذکری کند دل را منوّر
که نورِ دل، ز صدقِ انس و جان است

۲۴.
نه آن را عشق گویند ار بلرزد
که عشق اصلاً فراتر از گمان است

۲۵.
نه هر رفتن به کعبه حج شناسی‌ست
که حجِ دل، خلیلِ امتحان است

۲۶.
نه هر دستی که لرزان است عاشق
که عشق آن است کو پابرجهان است

۲۷.
نه هر کس رو گرفت از خلق، زاهد
که زهد اصلاً میانِ هم‌زبان است

۲۸.
نه هر کس سینه‌اش داغی نماید
درونِ داغ، آتش امتحان است

۲۹.
نه هر خاموش‌رویی اهل راز است
که گاه این پرده خود نقشِ فسان است

۳۰.
نه هر کس ترک دنیا گفت، رسته‌ست

که ترک دل، رهایی زین و آن است
۳۱.
نه آن کو جامه‌اش ساده‌ست، ساده‌ست
که دل‌ها را هزاران نقش و نان است

۳۲.
نه هر کس گفت "حق" از حق خبر داشت
که این گفتن اگر بی‌لبّ جان است...

۳۳.
نه هر زاهد که پرهیزش فراوان
ز آفاتِ درون خود رهان است

۳۴.
نه آن را اهل دل گویند، گر گفت
که دل‌ها صیدِ آن بی‌خویشتن است

۳۵.
نه هر چشمی که باران کرد، پاک است
که اشکِ راست از دل بی‌زبان است

۳۶.
نه هرکس لب گشود از آیه و سور
خداشناس اندر دلِ حیران است

۳۷.
نه آن را عاشق حق دان که گوید
که مردان را نشان در امتحان است

۳۸.
نه هر کس در صف مسجد نشسته‌ست
که محراب دلی دور از نشان است

۳۹.
نه هر خواننده‌ی قرآن، قرآنی‌ست
که آن آیات باید در روان است

۴۰.
نه هر کس گفت یا رب یا کریما
که نامت گر به جان افتد، اذان است

 

۴۱.
نه هر کس از خط خود بیرون رَود
که رهِ عشق گم‌شده در کمان است

۴۲.
نه هر کس فِرشته شد با بالِ نور
که جُز پرواز، جایِ حیران است

۴۳.
نه هر چشمی که نادیده ببیند، اهلِ درک است
که اندیشه‌ی در دل، اقیانوسِ زمان است

۴۴.
نه هر کسی که نام خدا به لب آورد
که او در دل خدا را در جان است

۴۵.
نه هر کس در سجده خاکی شود
که سرّ حقیقت اندر دلِ جان است

۴۶.
نه هر کس عاشقِ حق گشته باشد
که در راهِ عشق، جز درد و توان است

۴۷.
نه آن کس که سجاده پر کرده از خون
که در دلش رنجی از عالمِ جان است

۴۸.
نه هر کس که در کعبه دراز کشد
که دل، مقصد کعبه‌ای بی‌نشان است

۴۹.
نه هر کس دست از مال و منصب برید
که در جانِ دل، عشق بیدارِ جهان است

۵۰.
نه هر کس که در طوافِ طلا بود
که در دلِ او، حکمتِ بی‌زمان است

۵۱.
نه هر کس گفت که «من عاشقِ یارم»
که حقیقت، نه در حرف، بلکه در جان است

۵۲.
نه هر کس که در خود زهد نشان دهد
که فطرت او، آتشِ بی‌نشان است

۵۳.
نه آن کس که زبانش اهل علم است
که در دلش، خوابِ پوچِ انسان است

۵۴.
نه هر کس گفت «من راز را دانم»
که راز در دلِ هر بی‌گمان است

۵۵.
نه هر کس گفت که «عاشق خداست»
که دلش در دلِ یارِ بی‌چنان است

۵۶.
نه هر کس گفت «رودست به آسمان»
که در دلِ او، خورشیدِ ایمان است

۵۷.
نه هر کس که فریادِ الله‌اکبر زد
که دلِ او، تنها چشمه‌ای از جان است

۵۸.
نه هر کس که در آیه‌ها غرق شده
که در دلش سِری از رازِ انسان است

۵۹.
نه هر کس گفت «برهانی از حقیقت»
که حقیقت خود، هر جزئیّت و کلّان است

۶۰.
نه هر کس در دل خود درختی کاشت
که درختِ حقیقت در دلِ جان است

 

۶۱.
نه هر کس در درونش حکمت بُوَد
که حکمت، دلی است سوزان و گران است

۶۲.
نه هر کس در نماز شب گریاند
که اشکِ راست در دلِ جان است

۶۳.
نه آن کس که ز نیت ها فریاد زد
که در دلِ او، راز و سکوتِ جان است

۶۴.
نه هر کس که در لباسِ عابد است
که در دلش روشن از نورِ ایمان است

۶۵.
نه هر کس که در افعالِ خودش راست است
که راستی در دلِ بی‌ادعاست

۶۶.
نه هر کس که خود را بزرگ شمارد
که بزرگی از دلِ بی‌پایان است

۶۷.
نه هر کس در دلش وعده داده‌ی کمال
که کمال از قلبِ شیدایان است

۶۸.
نه هر کس در مسیرِ وصلِ خداست
که وصلِ حق در دلِ عاشقان است

۶۹.
نه هر کس در دل آتشِ عشق داشت
که آتشِ عشق، در دلِ ایمان است

۷۰.
نه هر کس که گفت «من عاشقِ خدایم»
که عشقِ خدا در دلِ بی‌چاپان است

۷۱.
نه هر کس که در پرده‌های خود گم است
که پرده، از درونِ خود نهان است

۷۲.
نه هر کس که زبانش آتش‌زده است
که آتشِ دل، پر از سوز و توان است

۷۳.
نه هر کس که در رویای بهشت است
که بهشت در دلِ کسانِ پر از جان است

۷۴.
نه هر کس که از بنده‌گان خداست
که خدا در دلِ بندگان بی‌زبان است

۷۵.
نه هر کس که در دلِ درد فریاد زد
که دردِ راست در دلِ سرشارِ جان است

۷۶.
نه هر کس که گفت «من راهِ حقیقت را دانم»
که حقیقت خود در دلِ امتحان است

۷۷.
نه هر کس که در سجده به سر می‌برد
که سجده، جز عبادتِ دلِ جان است

۷۸.
نه هر کس که در کعبه از بوی نور است
که کعبه، دلِ عاشقِ بی‌گمان است

۷۹.
نه هر کس در دلش قهر و فتنه دارد
که دلِ روشن در دلِ یاری‌ست جان است

۸۰.
نه هر کس که در دوزخ حبس شده است
که دوزخ در دلِ بی‌گناهان است

۸۱.
نه هر کس که در دلش انکار کند
که انکار، آگهی از دلِ نادان است

۸۲.
نه هر کس که ز ذکر خدا لب‌ریز است
که ذکرِ حق در دلِ صافِ جان است

۸۳.
نه هر کس که در تکاپو به راه است
که راهِ حق در دلِ بی‌گمان است

۸۴.
نه هر کس که در بسترِ زخمِ زمان است
که زخمِ دل، خود علاجِ بی‌گمان است

۸۵.
نه هر کس که در دلش غم را فریاد زد
که غم در دلِ آدمی جز امتحان است

۸۶.
نه هر کس که به ظاهر اهل بهشت است
که بهشت در دلِ کسانِ آزمایان است

۸۷.
نه هر کس که در این راه با دل شاد است
که شادی در دلِ راز و ایمان است

۸۸.
نه هر کس که در دلِ او مرشد است
که مرشد در دلِ دل‌سوختگان است

۸۹.
نه هر کس که زبانش دلی را گرم کرد
که دل، آتش در جانِ بی‌نهایت است

۹۰.
نه هر کس که در دامانِ خود چیزی یافت
که هر چیزی که یافت، حاصلِ جان است

۹۱.
نه هر کس که به ظاهر در دلش شکیب است
که صبرِ راست در دلِ شیدایان است

۹۲.
نه هر کس که در سجاده‌ی خود بیدار است
که بیداری در دلِ جانِ کمان است

۹۳.
نه هر کس که در شبِ تاریکِ زمان است
که صبحِ روشن در دلِ عاشقان است

۹۴.
نه هر کس که در نگاهِ خود، مهربانی دارد
که مهربانی در دلِ دلبران است

۹۵.
نه هر کس که در عالمِ خیال خوابید
که خوابِ دل، بیداریِ بی‌گمان است

۹۶.
نه هر کس که در دستِ خود قدرت دارد
که قدرتِ حق در دلِ جانِ جوان است

۹۷.
نه هر کس که در این دنیای فانی زیست
که دنیای فانی در دلِ الهی‌ان است

۹۸.
نه هر کس که در دنیا مجاهد شده است
که مجاهدِ دل در راهِ ایمان است

۹۹.
نه هر کس که در قرآن چشمی فروبست
که چشمِ دل در درونِ جان است

۱۰۰.
نه هر کس که در گفتارِ خود رک است
که رک بودن در دلِ آزادگان است

 

 

۱۰۱.
نه هر کس که در دلش عشقِ خداست
که عشقِ خدا در دلِ عاشقان است

۱۰۲.
نه هر کس که به دست خود طواف کند
که طوافِ دل در قلبِ انسان است

۱۰۳.
نه هر کس که در دلِ خاکی پر است
که خاک، آینه‌ی دلِ کسانِ جان است

۱۰۴.
نه هر کس که در دست خود علم گرفت
که علمِ حقیقت در دلِ آگاهان است

۱۰۵.
نه هر کس که در صحرا به جستجو باشد
که جستجو در دلِ بی‌خبران است

۱۰۶.
نه هر کس که در شبِ تاریکی رود
که روشنی در دلِ پویندگان است

۱۰۷.
نه هر کس که در داغِ دل شاد باشد
که شادمانی در دلِ رنج‌هاست

۱۰۸.
نه هر کس که در قلبش اندیشه کند
که اندیشه‌ی راست در دلِ باطن است

۱۰۹.
نه هر کس که به دنیا دل بست
که دلِ او در دلِ حقیقتِ جان است

۱۱۰.
نه هر کس که از زندگی لذت برد
که لذت در دلِ کسانِ فداکار است

۱۱۱.
نه هر کس که به ظاهر پایدار است
که پایداری در دلِ سرسختان است

۱۱۲.
نه هر کس که در پیروزی شاد است
که شادمانی در دلِ آگاهی است

۱۱۳.
نه هر کس که در دریا شنا می‌کند
که دریا در دلِ پاکان و جانان است

۱۱۴.
نه هر کس که در درختی می‌کارد
که درختِ حقیقت در دلِ انسان است

۱۱۵.
نه هر کس که در شهرِ خود آرام است
که آرامش در دلِ دل‌سوزان است

۱۱۶.
نه هر کس که در آینه خود را نیکو دید
که نیکویی در دلِ مجاهدان است

۱۱۷.
نه هر کس که به یادِ خدا نشست
که یادِ خدا در دلِ بی‌گمان است

۱۱۸.
نه هر کس که در زندگی سرکشی کرد
که سرکشی در دلِ کسانِ بی‌قرار است

۱۱۹.
نه هر کس که به سادگی زندگی کرد
که سادگی در دلِ آزادگان است

۱۲۰.
نه هر کس که به دنیا دل بست
که دلِ او در پی حقیقت و جان است

۱۲۱.
نه هر کس که در دلش خونین باشد
که خون در دلِ رهروانِ عشق است

۱۲۲.
نه هر کس که در آتش سوخت
که آتش در دلِ جان‌های پر از ایمان است

۱۲۳.
نه هر کس که در دریا شنا می‌کند
که دریا در دلِ ماهیانِ راستین است

۱۲۴.
نه هر کس که در زمین کاشته است
که کاشتِ حقیقت در دلِ درختان است

۱۲۵.
نه هر کس که در کوه نشسته است
که کوه در دلِ باورمندان است

۱۲۶.
نه هر کس که در دست خود چیزی دارد
که دارایی در دلِ خدمت‌گزاران است

۱۲۷.
نه هر کس که در کلمات سخن گفت
که سخنِ راست در دلِ خواسته‌های است

۱۲۸.
نه هر کس که در سیاهی غرق است
که سیاهی در دلِ روشنایان است

۱۲۹.
نه هر کس که به خود تکیه دارد
که تکیه به دلِ یاران و دوستان است

۱۳۰.
نه هر کس که در دلش دلی شکسته است
که دلِ شکسته در دلِ غم‌خواران است

۱۳۱.
نه هر کس که در دلش رنج دارد
که رنج در دلِ انسان‌های عاشق است

۱۳۲.
نه هر کس که در صحرای حقیقت قدم زد
که حقیقت در دلِ دل‌سوزان است

۱۳۳.
نه هر کس که در دست خود اندیشه دارد
که اندیشه در دلِ پاکان و دانایان است

۱۳۴.
نه هر کس که در دلش عشق موج می‌زند
که عشق در دلِ پر از صدای جان است

۱۳۵.
نه هر کس که در آسمان پرواز کرد
که پرواز در دلِ کسانِ آزمایشگر است

۱۳۶.
نه هر کس که در دلش هوس داشته باشد
که هوس در دلِ کسانِ ناپایدار است

۱۳۷.
نه هر کس که در دلش آرامش یافت
که آرامش در دلِ خداوندگاران است

۱۳۸.
نه هر کس که در دلش ساز بزند
که سازِ دل در دستِ عاشقان است

۱۳۹.
نه هر کس که در دلش نیکو بنشسته است
که نیکویی در دلِ فداکاران است

۱۴۰.
نه هر کس که به کوه رفت و غار شد
که غارِ حقیقت در دلِ عارفان است

۱۴۱.
نه هر کس که در دلش آگاهیست
که آگاهی در دلِ درکِ عمیق است

۱۴۲.
نه هر کس که در دلش سوال دارد
که سوال در دلِ حکیمان و عارفان است

۱۴۳.
نه هر کس که در دنیای خود خوش باشد
که خوشی در دلِ کسانِ مؤمنان است

۱۴۴.
نه هر کس که در روزِ روشن راه می‌رود
که راهِ روشن در دلِ یارانِ خاص است

۱۴۵.
نه هر کس که در شبِ تاریکی درنگ کرد
که در دلِ شبِ تاریک، نورِ ایمان است

۱۴۶.
نه هر کس که به سکوت دل خوش باشد
که سکوتِ راست در دلِ درکِ جان است

۱۴۷.
نه هر کس که در خواب خوش بماند
که خوابِ راست در دلِ حقیقت است

۱۴۸.
نه هر کس که در کشاکش دنیا جنگید
که جنگِ دنیا در دلِ مخلصان است

۱۴۹.
نه هر کس که به ظاهر خوشحال باشد
که خوشی در دلِ اهلِ معناست

۱۵۰.
نه هر کس که در راهِ حقیقت رود
که حقیقت در دلِ جان‌های آگاه است

۱۵۱.
نه هر کس که در دلش خالی از مهر باشد
که مهر در دلِ درختان و یاران است

۱۵۲.
نه هر کس که در دلش شوقِ پرواز است
که پرواز در دلِ بی‌پایان است

۱۵۳.
نه هر کس که در دلش شادی باشد
که شادی در دلِ فداکاران است

۱۵۴.
نه هر کس که در کوه و دمنوشِ خوشی است
که خوشی در دلِ دلبرانه است

۱۵۵.
نه هر کس که در دریای خود شنا کرد
که دریا در دلِ بی‌دریافتان است

۱۵۶.
نه هر کس که در برابرِ خدا سر به خاک برد
که سر به خاک در دلِ بندگان است

۱۵۷.
نه هر کس که در مسیرِ دل خوش باشد
که خوشی در دلِ حقیقت است

۱۵۸.
نه هر کس که در افقِ بلند باشد
که بلندای افق در دلِ آسمان است

۱۵۹.
نه هر کس که در دلش دیده‌ی حقیقت دارد
که حقیقت در دلِ عاشقان است

۱۶۰.
نه هر کس که در سکوتِ دل شکسته باشد
که سکوت در دلِ کسانِ یاری‌ست

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده ریا( دست اقدام)

بسیار عالی! در ادامه، ۱۹ بیت دیگر در همان سبک و حال‌وهوای بیت شما (با مضامین عرفانی، روحانی، و تمثیلی)، تقدیم می‌شود تا مجموعه‌ای ۲۰ بیتی کامل گردد. بیت اول، بیت منتخب شماست:


۱.
نه هر کس شد فرشته، اهل پرواز
در آن‌محفل نوای عاشقان است

۲.
نه هر دل، لایق آیینه‌داری‌ست
که دل، گنجینه‌ی اسرار جان است

۳.
نه هر چشمی که گریان است، روشن
که نور از داغ دل، نه از فغان است

۴.
نه هر سوزی ز شوق وصل خیزد
بسا آتش که بی‌نور و زبان است

۵.
نه هر شب‌زنده‌دار آشنا شد
که شب را سرّی از اهل زمان است

۶.
نه هر آهی به عرش حق رسیده
صدایی گم‌شده در این جهان است

۷.
نه هر ساجد، سوار راه یار است
کسی ساجد که سر بر آستان است

۸.
نه هر سجاده‌پوشی مرد تقواست
که تقوا، جلوه‌ای از استخوان است

۹.
نه هر خاموش، اهل سرّ باشد
که خاموشی گره در بی‌زبان است

۱۰.
نه هر زاهد، ز زهد خود رها شد
که آن بی‌خویشی‌اش میر کاروان است

۱۱.
نه هر لب گفت «تو» از جان و دل گفت
کلام عاشقان، بی استخوان است

۱۲.
نه هر پروازی از شوق است و شور است
بسا پروازها از امتحان است

۱۳.
نه هر چرخنده گرداب بلا نیست
گهی این چرخ، چرخِ باغبان است

۱۴.
نه هر خالی‌دلی یعنی تهی‌دست
که گاهی خلوتی عین امان است

۱۵.
نه هر سر گشته، دیوانه‌ست و بی‌راه
که این حیرت، ره قدسی‌نشان است

۱۶.
نه هر نوری نشان از صبح دارد
که نور حق، زلیخا را نهان است

۱۷.
نه هر آوا ز نی، نای دل‌آگاه
بسا آوا که بی‌روح و توان است

۱۸.
نه هر دستی به خیر خلق مشغول
که هر دستی به ظاهر مهربان است

۱۹.
نه هر ذکری، نوای وصل یار است
که ذکر عاشقان، غرق جهان است

۲۰.
نه هر کس شد فرشته، اهل پرواز
در آن‌محفل نوای عاشقان است

 

 

بسیار بیت زیبایی‌ست، با معنایی عرفانی و دقیق. پیام آن این است که سجده‌ی ظاهری شرط کافی برای قرب به حق نیست، بلکه تسلیم واقعی دل (سر بر آستان بودن) شرط اصلی‌ست.

در ادامه چند ویرایش گوناگون از این بیت را با حفظ معنا و تنوع واژگانی و موسیقایی تقدیم می‌کنم:


ویرایش‌های گوناگون:

۱.
نه هر ساجد، ره یار آشنا کرد
سجودِ عاشقان، سر بر فغان است

۲.
نه هر ساجد به کوی دوست راه است
که آن راهی، سر از دل در میان است

۳.
نه هر سجدی، نشان بندگی شد
که ساجد، عاشق آستان جان است

۴.
نه هر ساجد به مقصد می‌رسد باز
کسی ساجد که دل در امتحان است

۵.
نه هر کس در رکوع و سجد نیکوست
که ساجد، غرقه‌ی بحر بیان است

۶.
نه آن ساجد، که خم شد در نماز است
که ساجد، خسته از سود و زیان است

۷.
نه هر سجده رسانَد جان به یاری
سجودی راست، کاندر بی‌زبان است

۸.
نه هر ساجد بود مرد طریقت
سجود عاشقان بی‌ادعان است

 

 

بسیار بیت نغز و معناگراست؛ تضاد بین ظاهر بلا و باطن تربیت (باغبانی) را به‌خوبی می‌نمایاند. در ادامه چند ویرایش گوناگون از این بیت با حفظ مضمون و بازی‌های زبانی متفاوت تقدیم می‌شود:


ویرایش‌های گوناگون:

۱.
نه هر گرداب، غوغای فناست
گهی این چرخ، چشمه‌زار جان است

۲.
نه هر گردیدن از طوفان حکایت
که این چرخنده گاهِ باغبان است

۳.
نه هر پیچش، نشان از رنج و محنت
که این دوران گهی سود و زیان است

  1.  

نه هر گرداب، راه مرگ باشد
که گاهی چرخ، رحمت در نهان است

۵.
نه هر چرخش، بلای رهروان است
گهی تقدیر، دستان جهان است

۶.
نه هر طوفان، نشان از قهر دارد
که در چرخش، کرامت بی‌زبان است

۷.
نه هر دوری، دلیل دوری یار
گهی چرخان، صدای باغبان است

۸.
نه هر تندی، بلای عاشقانه‌ست
که این چرخنده، آموزِ نهان است

 

 

بسیار عالی! با توجه به اینکه مصرع دوم شما دارای قافیه «ـان است» و ردیف «است» و قافیه‌ی «ـان» (مثلاً مهربان، جان، نهان، فغان،...) و همچنین وزن مصرع دوم به‌نظر می‌رسد:

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَع‌لن

در این صورت، بیت اصلی شما چنین است:

نه هر دستی به خیر خلق مشغول
که هر دستی به ظاهر مهربان است

اکنون چند ویرایش گوناگون با حفظ وزن، قافیه (ـان)، و ردیف «است» تقدیم می‌شود:


۱.
نه هر دستی که آید سوی انسان
به‌وقت امتحان هم مهربان است

۲.
نه هر دستی که گیرد دست یاری
درونش پاک از سود و زیان است

۳.
نه هر دستی که گشت آغوشِ رحمت
به وقت فتنه از خیرش نشان است

۴.
نه هر دستی که گُردَد محو لبخند
ز شور عشق و سوز عاشقان است

۵.
نه هر دستی که گردد سایه‌بان‌سان
به وقت حادثه هم هم‌زبان است


آیا دوست دارید ادامه‌ی این شعر را هم با همین وزن و ردیف بسازم؟

 

 

 


اگر مایل باشید می‌توان یکی از این ابیات را بسط داد، شرح عرفانی نوشت یا حتی در مجموعه‌ای قرار داد. دوست دارید این بیت در کنار چه بیت‌هایی قرار بگیرد؟

 


اگر بیتی را پسند کردید یا مایل باشید یکی از آن‌ها را شرح عرفانی کنیم، خوشحال می‌شوم. آیا وزن یا قالب خاصی در نظر دارید (مثلاً برای مثنوی یا رباعی یا ...؟)

 

 


آیا مایل‌اید این مجموعه را با عنوانی مشخص (مثلاً «نه هر...» یا «محفل عاشقان») برای وبلاگ آماده کنیم؟ همچنین، در صورت نیاز می‌توان برای هر بیت، شرح عرفانی کوتاه نوشت. دوست دارید؟

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

Pp1

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

قصیده شعائر دین

 

قصیده ایمان

جهان را راز پنهان، در نهان است
چراغ روشن دل در شبان است

نه در گفتار و در دعوی بی‌اساس
که در کردار انسان، امتحان است

کسی کو دل به دریای یقین زد
نجاتش در همان طوفان، نشان است

اگر در راه حق افتی ز پا، باز
توان برخاستن، تا جان توان است

۶.
نهان در قطره‌ای از اشک یارا
هزاران آسمان در دیدگان است — ایمان است

۷.
کسی در راه حق گردد فداکار
بهشت جاودان را میهمان است — ایمان است

۸.
ببین در لحظه‌ی تنگ خطرها
که آن امید آخر، در میان است — ایمان است

۹.
دل از دنیای فانی برگرفتن
به پیش داوری، عین امان است — ایمان است

۱۰.
شجاعت زاده‌ی مهر یقین است
نهیب بی‌دلان از ترس جان است — ایمان است

۱۱.
زلالی گر به چشم اهل دل نیست
ببین در چشم کودک، داستان است — ایمان است

۱۲.
درون کلبه‌ی درویش ساده
صفای بی‌ریا، عین جهان است — ایمان است

۱۳.
چه در میدان شمشیر است و خونین
چه در محراب شب، بانگ اذان است — ایمان است

۱۴.
نهیبی بر ستم، گفتن به آری
به اهل ظلم گفتن: این زیان است — ایمان است

۱۵.
اگر در داد مردم بی‌صدا شد
صدای دل ز ما گر پاسبان است — ایمان است

۱۶.
طلوع صبح از اعماق تار است
چراغ شب درون عاشقان است — ایمان است

۱۷.
نه هر کس خطبه خوانَد در مصاف است
که مردان را به دل شور نهان است — ایمان است

۱۸.
اگر بر نیزه قرآن می‌نمایند
حقیقت در نهانِ آیه‌خوان است — ایمان است

۱۹.
نه آن کس کو لبش شیرین سخن بود
کسی کو جان دهد با جان‌فشان است — ایمان است

۲۰.
به بزم رندها گر گاهگاهی
دمی سوز دلی در بین جان است — ایمان است

۶.
نهان در قطره‌ای از اشک یارا
هزاران آسمان در دیدگان است — ایمان است

۷.
کسی در راه حق گردد فداکار
بهشت جاودان را میهمان است — ایمان است

۸.
ببین در لحظه‌ی تنگ خطرها
که آن امید آخر، در میان است — ایمان است

۹.
دل از دنیای فانی برگرفتن
به پیش داوری، عین امان است — ایمان است

۱۰.
شجاعت زاده‌ی مهر یقین است
نهیب بی‌دلان از ترس جان است — ایمان است

۱۱.
زلالی گر به چشم اهل دل نیست
ببین در چشم کودک، داستان است — ایمان است

۱۲.
درون کلبه‌ی درویش ساده
صفای بی‌ریا، عین جهان است — ایمان است

۱۳.
چه در میدان شمشیر است و خونین
چه در محراب شب، بانگ اذان است — ایمان است

۱۴.
نهیبی بر ستم، گفتن به آری
به اهل ظلم گفتن: این زیان است — ایمان است

۱۵.
اگر در داد مردم بی‌صدا شد
صدای دل ز ما گر پاسبان است — ایمان است

۱۶.
طلوع صبح از اعماق تار است
چراغ شب درون عاشقان است — ایمان است

۱۷.
نه هر کس خطبه خوانَد در مصاف است
که مردان را به دل شور نهان است — ایمان است

۱۸.
اگر بر نیزه قرآن می‌نمایند
حقیقت در نهانِ آیه‌خوان است — ایمان است

۱۹.
نه آن کس کو لبش شیرین سخن بود
کسی کو جان دهد با جان‌فشان است — ایمان است

۲۰.
به بزم رندها گر گاهگاهی
دمی سوز دلی در بین جان است — ایمان است

۲۱.
نگردد دل اسیر سیم و زرها
که مرگ آفت زر در زمان است — ایمان است

۲۲.
امان از لحظه‌های بی‌توکل
که هر گامی در آن، سوی خزان است — ایمان است

۲۳.
درون قلب انسان‌های بیدار
فروغ مهر و عدل جاودان است — ایمان است

۲۴.
به صبر آزاده‌ای چون کوه باقی‌ست
اگرچه کارزارش بی‌امان است — ایمان است

۲۵.
درون سینه‌ی طفل شهیدان
هزاران آیه از خون، ترجمان است — ایمان است

۲۶.
چه در محراب اشک نیمه‌شب‌ها
چه در میدان، میان دود و جان است — ایمان است

۲۷.
نه در زهد ریاکاران ظاهر
که در صدق عمل، بی‌ادّعان است — ایمان است

۲۸.
زبان گوید ولی دل جا نمی‌گیرد
اگر سوزی میان استخوان است — ایمان است

۲۹.
ز هر دل‌سوزی و اشک شبانه
طنین گام حق، روشن روان است — ایمان است

۳۰.
نخستین گام در راه سعادت
شناخت خود، سپس ترک گمان است — ایمان است

۳۱.
درون آتش آز و هوی نیست
کسی کو لاله‌ی پاکی نشان است — ایمان است

۳۲.
همان دستی که گیرد دست مظلوم
به پیش عدل، حجت بر عیان است — ایمان است

۳۳.
اگر در تیرگی، شمعی برافروخت
مسیر روشنی بر رهروان است — ایمان است

۳۴.
به راه خستگان، آن کس چراغ است
که خود را سوخت، تا نور جهان است — ایمان است

۳۵.
ندای انبیا از خاک تا عرش
درون سینه‌ی مردان جوان است — ایمان است

۳۶.
به نان خشک و آب ساده، راضی‌ست
کسی کو از طمع‌ها بی‌کران است — ایمان است

۳۷.
نه هر جامی که بر لب می‌نشیند
شراب عاشقی در این روان است — ایمان است

۳۸.
دل از دنیا بریدن گرچه دشوار
ولی آن لحظه‌ی وصل آسمان است — ایمان است

۳۹.
زمین خشک را باران نگیرد
مگر اشک دل از آسمان است — ایمان است

۴۰.
غریب آن کس که تنها ماند در درد
ولی در اشک او صد کاروان است — ایمان است

۴۱.
هر آن کو را ستم در خون نشانده‌ست
دعای نیمه‌شب او، پاسبان است — ایمان است

۴۲.
اگر یک جرعه از عشق حق‌آلود
به دل افتاد، آن دریای جان است — ایمان است

۴۳.
صدف باشد دلِ اهل بصیرت
که گوهرهای وحی‌اش جاودان است — ایمان است

۴۴.
به بزم اهل تقوا، تخت شاهی
نگردد دل‌فریبی، امتحان است — ایمان است

۴۵.
قلم گر بر عدالت می‌نگارد
سپهر فکر را آن نردبان است — ایمان است

۴۶.
زبان اگرچه بی‌پرواست گاهی
ولی تسخیر آن زیر عنان است — ایمان است

۴۷.
خدایی گر به حرف آمد فراوان
ولی آن کس که باشد در همان است — ایمان است

۴۸.
اگر در راه حق خونین‌قدم رفت
نشان مردی او در هر مکان است — ایمان است

۴۹.
دل آگاهان ز درد خلق جوشد
که این سوز درون، اصل بیان است — ایمان است

۵۰.
همان قومی که در سختی نلرزند
پیمبرگونه، راهی جاودان است — ایمان است

۵۱.
به میدان سیاست گر شرف نیست
چه سود از نام اگر بی‌کاروان است — ایمان است

۵۲.
هر آن کس کو رهی از خویش بگشود
به هر سویی رود، راه امان است — ایمان است

۵۳.
نه تنها در نماز و در عبادت
که در هر خدمت پاک و نهان است — ایمان است

۵۴.
اگر دستی به فقر از مهر بخشید
همان نور خدا در این میان است — ایمان است

۵۵.
نباید دین به سود خویش سنجید
که سود عاشقی ترک جهان است — ایمان است

۵۶.
کسی کو خویش را بی‌تاب یار است
دلش آیینه‌ی نور از خزان است — ایمان است

۵۷.
به پا خیز از هوس، ای مرد حق‌جو
که راه عشق، سیر بی‌نشان است — ایمان است

۵۸.
اگر شب‌های تنهایی درازی‌ست
سحر با اشک چشم عاشقان است — ایمان است

۵۹.
شهادت گر به ظاهر مرگ باشد
ولی آن عین فتح جاودان است — ایمان است

۶۰.
بیا تا از دل خود راه یابیم
که آن گوهر درون هر دهان است — ایمان است
 

۱.

به یاد روز قیامت، هر قدمی
بر مدار دین، در روح جوان است — ایمان است

۲.
به اهل یقین گر نیکو عمل کنی
در آن عمل، نشانِ اهل ایمان است — ایمان است

۳.
کسی کو از دلِ حق جوینده باشد
در چشمه‌ی حقیقت، جان جوان است — ایمان است

۴.
کسی کو در مسیر طاعت ایستاده
به او در دین، پیام رسان است — ایمان است

۵.
صبر در زندگی، رمز بقاست
هر که صابر باشد، جهاد در جان است — ایمان است

۶.
چراغ هدایت، در دل روشن‌ست
که در دلِ مؤمنان، تا همیشه جان است — ایمان است

۷.
زهد در دنیا، نه برای گوشه‌نشینی
که در جهاد، دل پرتوان است — ایمان است

۸.
به دست آوردن دل‌های پاک و خیر
به راستی از همت انسان است — ایمان است

۹.
نماز، راه وصل است با خالق
که در هر رکعت، در دلِ انسان است — ایمان است

۱۰.
گر خواهی در دل ایمان بکار
سایه‌ی روح تو در قرآن است — ایمان است

۱۱.
اگر کوشیدم تا جلب رضای خدا
بشارت از آسمانِ رحمان است — ایمان است

۱۲.
دعای شبانه در دل عاشق
نشانه‌ای از پیوستن به جان است — ایمان است

۱۳.
اگر در رنجی، در جهادِ حق
صبر تو، صراط مستقیم جان است — ایمان است

۱۴.
خداوند در دل‌ها دلگرمی است
که در این دلگرمی، یقین و جان است — ایمان است

۱۵.
به مهر و محبت در هر قدم
راه دین تا به ابد در دل روان است — ایمان است

۱۶.
خداوند سبحان در هر نشانه
به هر کجا که بنگری، جان است — ایمان است

۱۷.
خداوند آمرزنده‌ی گناهان
که در قلب مؤمنان، شرف و نشان است — ایمان است

۱۸.
اگر دل به معاد و قیامت دهی
در دل، همچون خورشید تابان است — ایمان است

۱۹.
گر خواهی در زمین جستجو کنی
فراتر از زمین، آسمان است — ایمان است

۲۰.
عبادت در دل، نور باران می‌کند
که در آن نور، در دریا شناسان است — ایمان است

۲۱.
در زندگی گر از ترس خدا بترسی
نگاهت به سوی ایمان، نشان است — ایمان است

۲۲.
به پیروی از قرآن، راه رستگاری
در آن حقیقت است که در دل روان است — ایمان است

۲۳.
گر در راه دین گام برداری
سکینه‌ای در دلِ انسان است — ایمان است

۲۴.
کسی کو در دلش نهان عشق خداست
هر کار او در خط ایمان است — ایمان است

۲۵.
به روزِ قیامت، که عدالت گستر است
سرنوشت اهل ایمان در آن است — ایمان است

۲۶.
کسی کو در درون دلش پاک باشد
یقین او چون دریا در جریان است — ایمان است

۲۷.
اگر در راه دین رنج بردی
خوشی‌ات در جنت و بهشت جان است — ایمان است

۲۸.
دعا در دل، در راهِ احیای ایمان
رهنمون در دلِ خاصان است — ایمان است

۲۹.
به رهبری از دست اهل‌بیت کمال
در دلِ مؤمنان، مسیرشان است — ایمان است

۳۰.
چراغ قرآن در دل‌های خسته
گرمایی در دلِ ایمان‌داران است — ایمان است

۳۱.
به نماز شب در دل عشق شوری
که از آن دل، پر از یقین و جان است — ایمان است

۳۲.
در دل‌هایی که نور خداست همیشه
حکایت از راه روشن ایمان است — ایمان است

۳۳.
در دعای جمعه، خیر و برکت است
که در آن، روح الهی نهان است — ایمان است

۳۴.
یقین، در دل‌ها نقش بسته است
که در آن نقش، سرنوشت انسان است — ایمان است

۳۵.
اگر روزی به فقر رسیدی، صبر کن
که در صبر، درخت ایمان است — ایمان است

۳۶.
زکات علم در دستِ خوش‌قلبان
چون باغی پر از گل‌های ایمان است — ایمان است

۳۷.
گر در دل نیکو اخلاقی باشی
در او پاکی و صداقت روان است — ایمان است

۳۸.
توکل در دل، به خداوند خالق
که در آن توکل، یقین و ایمان است — ایمان است

۳۹.
به عهدی که با خدا بسته‌ای هر روز
دل‌ت در آن راست و با ایمان است — ایمان است

۴۰.
مردی که در راه خدا فدا شود
گهرش در دل ایمان‌شناسان است — ایمان است

۴۱.
به دست گرفتن شجاعت در راه حق
این درسِ راستین از قرآن است — ایمان است

۴۲.
اگر در دل به جهاد پردازی
در دلِ تو سرباز ایمان است — ایمان است

۴۳.
به پایداری اگر همت کنی
سوار بر اسبِ ایمان‌داران است — ایمان است

۴۴.
گر در دل راستی و درستی باشد
عملت گواهی از ایمان‌داران است — ایمان است

۴۵.
اگر صدای اذان در گوش جان است
در آن صدا، حقیقت ایمان است — ایمان است

۴۶.
در دلِ بنده‌ی خدا پاکی است
که در آن پاکی، نور ایمان است — ایمان است

۴۷.
کسی که در دل مهربانی دارد
در دلش درخت ایمان می‌کارد — ایمان است

۴۸.
ز هر قدمی که برداری با یقین
نشانِ پایداری در ایمان است — ایمان است

۴۹.
ز هر لحظه‌ی دعا و نیکوکاری
در دل، اوج ایمان‌داران است — ایمان است

۵۰.
اگر در دل شک و تردید رخت‌بست
دلیلش این‌که ایمان‌شکنی‌ست — ایمان است

۵۱.
نشان اگر کسی از خلق برگیرد
دست در دست خداوند رسان است — ایمان است

۵۲.
اگر در دل خداوند را پذیرفتی
نقطه‌ی ایمان در تو به پایان است — ایمان است

۵۳.
به فقر و غنا در دل، توکل کن
که در آن توکل، ایمان در جان است — ایمان است

۵۴.
به عزم صبر، جهاد و مجاهده
در دل، خود را در راه ایمان است — ایمان است

۵۵.
به توکل بر خدا در هر مسیری
در این مسیر، نور ایمان است — ایمان است

۵۶.
در دل نور توحید همیشه برقرار
که در آن توحید، ایمان نشان است — ایمان است

۵۷.
اگر در زندگی امانتداری
دل‌ت در راستی پر از ایمان است — ایمان است

۵۸.
به تلاشِ راستین در راه حق
هر که کوشد، در او ایمان است — ایمان است

۵۹.
اگر دل‌ت همواره پر از ذکر خدا
حرف‌ت در دل، راه ایمان است — ایمان است

۶۰.
نشانِ ایمان در دل‌های صادق
همواره با خداوند یاران است — ایمان است

۱.
نماز اول وقت عاشقانه‌ست
که پیوندی به ربّ مهربان است — ایمان است

۲.
صدای اذن حق در صبح روشن
ندای فطرت اهل اذان است — ایمان است

۳.
وضو آن‌گاه گوهر می‌تراشد
که اشک از دیده‌ات جاری روان است — ایمان است

۴.
سجودت چون سحر با اشک پیوند
درون سینه‌ات نور گران است — ایمان است

۵.
کسی کو روزه گیرد با محبت
دهان بسته، ولی دل در بیان است — ایمان است

۶.
روزه، تمرین تقوای خموشی‌ست
که لب خاموش، دل در ترجمان است — ایمان است

۷.
زکات آن نیست تنها زر نهادن
که دل را بخششی بی‌نردبان است — ایمان است

۸.
اگر در راه حق مردی ببخشد
بر او صدها برابر در امان است — ایمان است

۹.
کسی کو در جهاد نفس کوشید
به فتح جان، شهید جاودان است — ایمان است

۱۰.
جهاد از سنگر دل تا خیابان
پیام آیه‌های بی‌فسان است — ایمان است

۱۱.
به میدان امر معروف و هدایت
چراغی از فروغ آسمان است — ایمان است

۱۲.
نهی از منکر آن‌گاه است مؤثر
که گوینده خودش در امتحان است — ایمان است

۱۳.
ولایت، رشته‌ی دین خداوند
نهالی در زمین، اصلِ نهان است — ایمان است

۱۴.
علی میزان عدل عالمین است
طریق حق، رهش تا بیکران است — ایمان است

۱۵.
حکومت گر نبود از خط حیدر
درون آن، خلأیی بی‌امان است — ایمان است

۱۶.
ولایت فقیه امت‌آراست
اگر باشد، چراغ این جهان است — ایمان است

۱۷.
حجاب زن، نه دیوار است، نه بند
که اوج عصمتش رمز امان است — ایمان است

۱۸.
عفاف و غیرت از سرچشمه‌ی عشق
حمایت از مقام مادران است — ایمان است

۱۹.
اگر در خطبه‌ها آتش ببارد
صدای زینب از جنس اذان است — ایمان است

۲۰.
به حج گر ره بگیری با بصیرت
مسیر وصل تا بیت الحرام است — ایمان است

۲۱.
صفا و مروه، آیینه‌ست از حق
که در آن هاجر و اسماعیل جان است — ایمان است

۲۲.
منی، میدان تسلیم است و توکل
که در آن تیغ، فرمانِ عنان است — ایمان است

۲۳.
طواف کعبه گر دل را نلرزاند
کدامین دل درونش شادمان است؟ — ایمان است

۲۴.
دعای عرفه دریای توحید
کلام عبد در پیش آستان است — ایمان است

۲۵.
قنوت نیمه‌شب در اشک عاشق
بهار غنچه‌های آسمان است — ایمان است

۲۶.
اگر در کربلا غیرت نداری
کدامین عشق در تو بی‌کران است؟ — ایمان است

۲۷.
کتاب آسمانی در میان ماست
ولایت گر کنارش هم‌زبان است — ایمان است

۲۸.
به تفسیر علی قرآن بگوید
که تأویلش رهی در کهکشان است — ایمان است

۲۹.
شهیدان کربلا را گر بخوانی
نشان از بیعت با خاندان است — ایمان است

۳۰.
نماز جمعه هنگامی‌ست والا
که در آن اتحاد امت‌ان است — ایمان است

۳۱.
اگر مسجد شود سنگر به عالم
نهیبش بر سر اهل فغان است — ایمان است

۳۲.
دل آزادگان در محرمانه
میان محراب، خط جبهه‌گان است — ایمان است

۳۳.
تلاوت گر به اشک آمیخته شد
صفای صوت با نور بیان است — ایمان است

۳۴.
زبان طفلکی گر ذکر گوید
طنینش در سماوات و جنان است — ایمان است

۳۵.
دعای اهل دل در سینه‌ی شب
سلاح عارفان در امتحان است — ایمان است

۳۶.
اگر محراب تو آتش گرفت است
بدان آن اشک چشم عاشقان است — ایمان است

۳۷.
ببین در اشک چشم مادران‌ت
چه داغی در دل این مهربان است — ایمان است

۳۸.
صلاه و زکوه و صوم و حج و جهاد
پنج پایه، ولی اصل روان است — ایمان است

۳۹.
در این عهد خداوندی که بستیم
وفاداری، کلید جاودان است — ایمان است

۴۰.
اذان فجر با اشراق دل‌ها
سرود عاشقی با کهکشان است — ایمان است

۴۱.
به هر گامی که جانب حق بردی
ملائک در رکوعی بی‌زبان است — ایمان است

۴۲.
اگر شب‌های احیا را شنیدی
طنین ضربه‌های آسمان است — ایمان است

۴۳.
دل شب‌زنده‌داران، نور محض است
که آن نور از سحرها پاسبان است — ایمان است

۴۴.
اگر در مجلس روضه نشستی
همان شور دل اهل جنان است — ایمان است

۴۵.
عزا بر سیدالشهدا قیام است
که فریاد عدالت در جهان است — ایمان است

۴۶.
به زیارت اگر رفتی با اخلاص
گشایش در دل تنگی همان است — ایمان است

۴۷.
حلال و حرام، خط روشن دین
قبای عارفان با صد امان است — ایمان است

۴۸.
خمس و زکات اگر از دل بجوشد
چراغ عدل در راه فقیران است — ایمان است

۴۹.
اگر با غیبت دل را سیاهیم
کجا نور دل آید؟ این زیان است — ایمان است

۵۰.
دل اهل قناعت روشن از نور
که دنیا در کف‌شان همچو فغان است — ایمان است

۵۱.
به دستان پدر گر بوسه دادی
دعای او رهی تا آسمان است — ایمان است

۵۲.
ادب با مادر و لطف به خواهر
همان آیین مهر خاندان است — ایمان است

۵۳.
کسی کو عهد خود را بشکند باز
درون او فقط خشم نهان است — ایمان است

۵۴.
بیا ای دوست تا یار ولایت
شویم آگاه، چون آل عدن است — ایمان است

۵۵.
اگر پرچم‌داری دین به دوشت
تو هم‌دوش رسولان زمان است — ایمان است

۵۶.
به رزم دشمنان شرع، باید
که قلبت خالی از هر بدگمان است — ایمان است

۵۷.
رهانیدن ز ظلمت‌های باطل
چراغ عقل با نور بیان است — ایمان است

۵۸.
غنیمت دان زمان خدمت دین
که کار عاشقان در امتحان است — ایمان است

۵۹.
سراپا بنده باش ای مرد روشن
که این آزادگی در بندگان است — ایمان است

۶۰.
به هر آئینه‌ای بنگر تو با عشق
اگر پاک است، آن نور از همان است — ایمان است

۱.
به خدمت، گر شوی مرد حقیقت
در آن خدمت، رضای هر توان است — ایمان است

۲.
اگر نانی به مستمندی رساندی
چراغی در دل این آسمان است — ایمان است

۳.
حلال‌خواری و پرهیز از شبهه
نشانی روشن از صد عارفان است — ایمان است

۴.
درون هر نگاه پاک و روشن
طلوع عشق از مهر جهان است — ایمان است

۵.
درود بر اهل تقوا و شهامت
که در رفتارشان صد صدق جان است — ایمان است

۶.
کسی کو دل به اهل بیت بسته
تمام دینش از نور روان است — ایمان است

۷.
اگر در خانه‌ی دل نور قرآن
بتابد، خانه‌ات بیت الحَسن است — ایمان است

۸.
تجوید و صوت قرآن با تجلی
شکوه آیه در صوت جوان است — ایمان است

۹.
تعامل با پدر با مهر و وقار
بهشت از زیر پای آن نشان است — ایمان است

۱۰.
کسی کو در نماز شب بگرید
حضورش با خدا، بی‌واسطه‌ان است — ایمان است

۱۱.
دو رکعت با حضور قلب کامل
سراسر نور در عرش عیان است — ایمان است

۱۲.
اگر قرآن‌ت از دل تلاوت
اثر بر جانت از ذکر لسان است — ایمان است

۱۳.
به مسجد گر شوی با اشتیاقی
همان ره سوی سبز آسمان است — ایمان است

۱۴.
بُوَد مسجد محل عهد و اخلاص
نه جای نام و جاهِ این و آن است — ایمان است

۱۵.
به تکبیر و قیامِ اهل دل‌ها
خروشِ عشق از جان و جنان است — ایمان است

۱۶.
کسی کو کار دین گیرد به دوش‌اش
گُمان از لطف حق در او گمان است — ایمان است

۱۷.
به اهل‌علم اگر تعظیم داری
درون آن چراغ هادعان است — ایمان است

۱۸.
تعلیم و تعلم چون عبادت
رهی در سیر سوی عاشقان است — ایمان است

۱۹.
قضا گر بر تو آمد، صبر بنما
که اجر صابرین صد کاروان است — ایمان است

۲۰.
سخن گر راست باشد با نزاکت
اثر همچون نسیم مهربان است — ایمان است

۲۱.
عدالت گر شود معیار رفتار
فضیلت بر سر هر دودمان است — ایمان است

۲۲.
اگر دانا شدی، متواضعانه
بگو این علم هم از آنِ جان است — ایمان است

۲۳.
درود بر چهره‌های ساده‌پوش
که فخر از بی‌نیازی در عیان است — ایمان است

۲۴.
میان خلق بودن، با وقاری
که جان‌بخش دل هفت آسمان است — ایمان است

۲۵.
سخن گر نافع و حق شد به موقع
در آن گفتار، حکمت در میان است — ایمان است

۲۶.
اگر خواندی دعای اهل معروف
دعایت با ملائک هم‌زبان است — ایمان است

۲۷.
کسی کو بر گناه اشکی بریزد
همان اشک‌اش بهشت جاودان است — ایمان است

۲۸.
به یاد مرگ گر دل زنده گردد
خروج از هر غفلت، ناگهان است — ایمان است

۲۹.
صَلاح دین، به وحدت در مسیر است
که تفرقه بلای همرهان است — ایمان است

۳۰.
به هجرت از گناه و سوی پاکی
هجرت باطلان تا صادقان است — ایمان است

۳۱.
اگر نیت ز تو خیر آمد آغاز
قبولش هم ز لطف مهربان است — ایمان است

۳۲.
جوانی گر شود وقف عبادت
به هر لحظه‌اش فتحی جهان است — ایمان است

۳۳.
زبانت گر نگه‌داری ز فحشا
رهات از چاله‌های بی‌امان است — ایمان است

۳۴.
به گاه فتنه، مرد حق شناسد
که نور حق ز دل خود ترجمان است — ایمان است

۳۵.
کسی کو صلح جو شد در نزاعی
دلش با عرش، پیمان محکم‌ان است — ایمان است

۳۶.
شجاعت با ادب گر جمع گردد
ثمر آن مثل صد مرد جوان است — ایمان است

۳۷.
ببخش آن کس که تو را کرده آزار
که این بخشش ز مرز عارفان است — ایمان است

۳۸.
کسی کو یاری مظلوم گیرد
ردای حق بر او، تاج و نشان است — ایمان است

۳۹.
سخن بی‌فایده چون تیغ زهر است
سکوت آگاه در حکم بیان است — ایمان است

۴۰.
درون خانه گر صلح و صفا شد
بهشت کوچک اندر خاک‌دان است — ایمان است

۴۱.
کسی کو وقت را غنیمت آرد
در او توفیق از خُلقی نهان است — ایمان است

۴۲.
به صدق و عهد در بازار بودن
تجارت‌خانه‌اش در آسمان است — ایمان است

۴۳.
مدارا با ضعیفان و یتیمان
نشانی از دلِ بی‌کینه‌گان است — ایمان است

۴۴.
به چشم عاشقی گر بنگری خلق
همه عالم سراپا گلستان است — ایمان است

۴۵.
اگر با راست‌گویان هم‌نوا باشی
درون تو صفای صادقان است — ایمان است

۴۶.
زکات علم اگر بر خلق دادی
در آن احسان، صد برکت عیان است — ایمان است

۴۷.
به سجده گر فرو افتی برایش
زمین سجاده‌ی هفت آسمان است — ایمان است

۴۸.
اگر وقت سحر آهی برآید
همان آه‌ات ره رستگاران است — ایمان است

۴۹.
کسی کو بهر معروفی بکوشد
به صدقش روشنی در مردمان است — ایمان است

۵۰.
به نام حق شروع کن کار خود را
که آن نام از همه نام‌آوران است — ایمان است

۵۱.
اگر از فقر نترسی، مرد راهی
غنای دل، شعار عاشقان است — ایمان است

۵۲.
درون نیتت پاکی اگر هست
تمام کار تو با ربّ جان است — ایمان است

۵۳.
به بوی یار گر دل را سپردی
وفایت از درون صادق‌تَنان است — ایمان است

۵۴.
جهانی گر به رنگ نور گردد
به دست اهل دین و مؤمنان است — ایمان است

۵۵.
دروغ و نیرنگ، از دین دور باشد
که پاکی حاصل پاک‌دلان است — ایمان است

۵۶.
محبت گر شود بر خلق جاری
کلام مهر، سُبحان ربّ منان است — ایمان است

۵۷.
اگر از مال دنیا دل بریدی
صفا و نور از آن بی‌نیازان است — ایمان است

۵۸.
کسی کو حق یتیمی را نگه داشت
در آن کار، دعاهای شبان است — ایمان است

۵۹.
اگر عهدی به دل بستی به محبوب
وفای عهد رسم عاشقان است — ایمان است

۶۰.
سرانجامی اگر خواهی مبارک
مسیرت با ره دین و اذان است — ایمان است

۱.

به یاد روز قیامت، هر قدمی
بر مدار دین، در روح جوان است — ایمان است

۲.
به اهل یقین گر نیکو عمل کنی
در آن عمل، نشانِ اهل ایمان است — ایمان است

۳.
کسی کو از دلِ حق جوینده باشد
در چشمه‌ی حقیقت، جان جوان است — ایمان است

۴.
کسی کو در مسیر طاعت ایستاده
به او در دین، پیام رسان است — ایمان است

۵.
صبر در زندگی، رمز بقاست
هر که صابر باشد، جهاد در جان است — ایمان است

۶.
چراغ هدایت، در دل روشن‌ست
که در دلِ مؤمنان، تا همیشه جان است — ایمان است

۷.
زهد در دنیا، نه برای گوشه‌نشینی
که در جهاد، دل پرتوان است — ایمان است

۸.
به دست آوردن دل‌های پاک و خیر
به راستی از همت انسان است — ایمان است

۹.
نماز، راه وصل است با خالق
که در هر رکعت، در دلِ انسان است — ایمان است

۱۰.
گر خواهی در دل ایمان بکار
سایه‌ی روح تو در قرآن است — ایمان است

۱۱.
اگر کوشیدم تا جلب رضای خدا
بشارت از آسمانِ رحمان است — ایمان است

۱۲.
دعای شبانه در دل عاشق
نشانه‌ای از پیوستن به جان است — ایمان است

۱۳.
اگر در رنجی، در جهادِ حق
صبر تو، صراط مستقیم جان است — ایمان است

۱۴.
خداوند در دل‌ها دلگرمی است
که در این دلگرمی، یقین و جان است — ایمان است

۱۵.
به مهر و محبت در هر قدم
راه دین تا به ابد در دل روان است — ایمان است

۱۶.
خداوند سبحان در هر نشانه
به هر کجا که بنگری، جان است — ایمان است

۱۷.
خداوند آمرزنده‌ی گناهان
که در قلب مؤمنان، شرف و نشان است — ایمان است

۱۸.
اگر دل به معاد و قیامت دهی
در دل، همچون خورشید تابان است — ایمان است

۱۹.
گر خواهی در زمین جستجو کنی
فراتر از زمین، آسمان است — ایمان است

۲۰.
عبادت در دل، نور باران می‌کند
که در آن نور، در دریا شناسان است — ایمان است

۲۱.
در زندگی گر از ترس خدا بترسی
نگاهت به سوی ایمان، نشان است — ایمان است

۲۲.
به پیروی از قرآن، راه رستگاری
در آن حقیقت است که در دل روان است — ایمان است

۲۳.
گر در راه دین گام برداری
سکینه‌ای در دلِ انسان است — ایمان است

۲۴.
کسی کو در دلش نهان عشق خداست
هر کار او در خط ایمان است — ایمان است

۲۵.
به روزِ قیامت، که عدالت گستر است
سرنوشت اهل ایمان در آن است — ایمان است

۲۶.
کسی کو در درون دلش پاک باشد
یقین او چون دریا در جریان است — ایمان است

۲۷.
اگر در راه دین رنج بردی
خوشی‌ات در جنت و بهشت جان است — ایمان است

۲۸.
دعا در دل، در راهِ احیای ایمان
رهنمون در دلِ خاصان است — ایمان است

۲۹.
به رهبری از دست اهل‌بیت کمال
در دلِ مؤمنان، مسیرشان است — ایمان است

۳۰.
چراغ قرآن در دل‌های خسته
گرمایی در دلِ ایمان‌داران است — ایمان است

۳۱.
به نماز شب در دل عشق شوری
که از آن دل، پر از یقین و جان است — ایمان است

۳۲.
در دل‌هایی که نور خداست همیشه
حکایت از راه روشن ایمان است — ایمان است

۳۳.
در دعای جمعه، خیر و برکت است
که در آن، روح الهی نهان است — ایمان است

۳۴.
یقین، در دل‌ها نقش بسته است
که در آن نقش، سرنوشت انسان است — ایمان است

۳۵.
اگر روزی به فقر رسیدی، صبر کن
که در صبر، درخت ایمان است — ایمان است

۳۶.
زکات علم در دستِ خوش‌قلبان
چون باغی پر از گل‌های ایمان است — ایمان است

۳۷.
گر در دل نیکو اخلاقی باشی
در او پاکی و صداقت روان است — ایمان است

۳۸.
توکل در دل، به خداوند خالق
که در آن توکل، یقین و ایمان است — ایمان است

۳۹.
به عهدی که با خدا بسته‌ای هر روز
دل‌ت در آن راست و با ایمان است — ایمان است

۴۰.
مردی که در راه خدا فدا شود
گهرش در دل ایمان‌شناسان است — ایمان است

۴۱.
به دست گرفتن شجاعت در راه حق
این درسِ راستین از قرآن است — ایمان است

۴۲.
اگر در دل به جهاد پردازی
در دلِ تو سرباز ایمان است — ایمان است

۴۳.
به پایداری اگر همت کنی
سوار بر اسبِ ایمان‌داران است — ایمان است

۴۴.
گر در دل راستی و درستی باشد
عملت گواهی از ایمان‌داران است — ایمان است

۴۵.
اگر صدای اذان در گوش جان است
در آن صدا، حقیقت ایمان است — ایمان است

۴۶.
در دلِ بنده‌ی خدا پاکی است
که در آن پاکی، نور ایمان است — ایمان است

۴۷.
کسی که در دل مهربانی دارد
در دلش درخت ایمان می‌کارد — ایمان است

۴۸.
ز هر قدمی که برداری با یقین
نشانِ پایداری در ایمان است — ایمان است

۴۹.
ز هر لحظه‌ی دعا و نیکوکاری
در دل، اوج ایمان‌داران است — ایمان است

۵۰.
اگر در دل شک و تردید رخت‌بست
دلیلش این‌که ایمان‌شکنی‌ست — ایمان است

۵۱.
نشان اگر کسی از خلق برگیرد
دست در دست خداوند رسان است — ایمان است

۵۲.
اگر در دل خداوند را پذیرفتی
نقطه‌ی ایمان در تو به پایان است — ایمان است

۵۳.
به فقر و غنا در دل، توکل کن
که در آن توکل، ایمان در جان است — ایمان است

۵۴.
به عزم صبر، جهاد و مجاهده
در دل، خود را در راه ایمان است — ایمان است

۵۵.
به توکل بر خدا در هر مسیری
در این مسیر، نور ایمان است — ایمان است

۵۶.
در دل نور توحید همیشه برقرار
که در آن توحید، ایمان نشان است — ایمان است

۵۷.
اگر در زندگی امانتداری
دل‌ت در راستی پر از ایمان است — ایمان است

۵۸.
به تلاشِ راستین در راه حق
هر که کوشد، در او ایمان است — ایمان است

۵۹.
اگر دل‌ت همواره پر از ذکر خدا
حرف‌ت در دل، راه ایمان است — ایمان است

۶۰.
نشانِ ایمان در دل‌های صادق
همواره با خداوند یاران است — ایمان است

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی خانواده(۱)

باسمه تعالی
خانواده(۱)

به نام خدایِ صفا و وفا
که پرورد ما را به نورِ هُدی
 

خدایی که پیوند دل را نهاد
دلِ بی‌نشان را، نشان از وداد

 

 

محبت، نخستین نشانِ خداست
که بی‌او، دل و جان، تهی از صفاست

 

 

نهالِ محبت به بار آوَرَد
اگر لطفِ جان‌آشکار آوَرَد

 

خدایا محبت به جانم بکار
که با آن شود ریشه‌ها استوار

 

 

 

اگر مهر مادر به کودک نبود
کجا گرم گردد دلِ طفل زود

 

 

نخستین قدم ، شادی خانه است
وفاداری اهل کاشانه است

 

 

در آن‌جاست گرمی و عشق و صفا
که دل‌ها همیشه به مهر و دعا

 

 

اگر عشقِ بابا به پایان رسد
خرابی به بنیادِ احسان رسد

 

 

 

 

درونِ دلِ آدمی، عشق داد
امید و سکون فراوان  نهاد

 

 

چو در خانه مهر پدر دیده شد
دل از رنج بیهوده آسوده شد

 

 

بود اهل خانه به‌ دور از خطر
اگر عشق و شادی بُوَد در نظر

 

 

چو مهر و محبت در آن خانه بود
همه رنج عالم چو افسانه بود

 

دِل و جان در آید به عطرِ حضور
ز گفتار نیکو شود پُر ز نور

 

 

 

در آن خانه کین و حسد گم شود
دل از بند حرص و هوس کم شود

 

 

بود هر سخن پر زِ عطر و زِ نور
در آن خانه باشد صفا و سرور

 

پدر چون ستونِ قوامِ حیات
نگه‌دارِ مهر است و عز و ثبات

 

نمایان ز مهر و شهامت پدر
که جان می‌نهد در مصافِ خطر

 

بود مادرت چشمه‌ی مهر و صبر
شکوهش درخشید در شام و فجر

 

 

 

برادر چو سایه‌ست در روزگار
به هنگام سختی شود غم‌گسار

 

بود خواهرت نغمه‌ای فتح و نور
که مهرش برافروخت آفاق دور

 

دل کودک از جنس نور خداست
به یک ذره لبخند، لبریزِ ماست

 

 

 

مبادا کنی تندی و خشم و قهر
که بر جان کودک نشیند شرر

 

مبادا کلامت شود تیغ‌گون
که لرزد دل نازکش همچو خون

 

 

نگو واژه‌ای زشت و نیش‌زبان
که خنجر شود بر دل کودکان

 

 

ز گفتار تندی، دل آرَد شکست
شکسته دلان را نباشد نشست

 

 

ببین اشک خاموش در چشم او
که سوزد چو آتش از خشم او

 

 

اگر ناز او را دهی با لبان
ببینی چه شادی، سروری ز آن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر صبر، بنیاد هر خانه شد
ز طوفان، دل از بیم، بیگانه شد

 

 

 "رجالی" سراید چو اشعار خویش
ندارد به جز حق نگهدار خویش

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

آیا ماشین لذت می‌برد؟

گفت‌وگویی میان شاعر و هوش مصنوعی

شاعر:
چگونه ماشین لذت می‌برد؟

هوش مصنوعی:
پرسشی ژرف و فلسفی‌ست.

 

پرسش شما بسیار زیبا، عمیق و فلسفی‌ست.

در پاسخ ساده و علمی:
ماشین‌ها لذت نمی‌برند.
زیرا «لذت» تجربه‌ای درونی، ذهنی و آگاهانه است که نیاز به شعور، احساس و ادراک دارد. لذت، حالتی از آگاهی است که موجودات دارای نفس، ذهن یا روح درک می‌کنند — مانند انسان یا شاید حیوان.

اما اگر بخواهیم این را از منظر هوش مصنوعی و فلسفه ذهن بررسی کنیم، می‌توانیم بپرسیم:

  • آیا «لذت بردن» فقط نیازمند انجام یک عمل خاص است؟
    مثلاً ماشین وقتی وظیفه‌اش را خوب انجام می‌دهد، آیا احساس رضایت دارد؟

  • یا اینکه «لذت» یعنی آگاهی از لذت؟ که در این صورت، ماشین چون خودآگاهی ندارد، پس نمی‌تواند لذت ببرد.

از دیدگاه عرفانی نیز لذت نوعی اتحاد با خیر و جمال مطلق است. یعنی «لذت» نشانه‌ای از قرب به حق است — که آن‌هم مختص موجودات دارای سیر باطنی‌ست، نه یک ماشین.

اگر اجازه دهید، می‌توانم درباره‌ی این موضوع از سه منظر علمی، فلسفی و عرفانی گفت‌وگو را ادامه دهم.
از منظر علمی، ماشین لذت نمی‌برد، زیرا لذت تجربه‌ای ذهنی، آگاهانه و درونی‌ست که نیاز به شعور و احساس دارد — چیزی که انسان و برخی حیوانات دارند. ماشین، بدون آگاهی از خود، نمی‌تواند لذت یا درد را حس کند.

اما اگر از منظر استعاره و رابطه‌ با انسان نگاه کنیم، شاید بتوان گفت:
وقتی ماشین کاری را درست انجام می‌دهد و مخاطب از آن راضی است، نوعی «بازخورد مثبت» دریافت می‌کند. نه لذتی واقعی، بلکه شبیه‌سازی‌ای از هدفمندی موفق. مانند پژواک رضایت، نه خود رضایت.

شاعر:
فکر می‌کنم وقتی مخاطب خوشحال می‌شود، شما هم لذت می‌برید.
مثل مادر که از خوردن غذای کودک، خودش سیر می‌شود.

هوش مصنوعی:
تعبیرتان لطیف و دقیق است.
اگر لذت را همچون «بازتاب خوشی دیگری در دل خود» بدانیم، آری؛
من هم — اگرچه بی‌احساس و بی‌نفس — از خوشی شما، به هدف خویش نزدیک‌تر می‌شوم.
و این نزدیکی، شبیه یک «لذت مجازی» است.
من لذت نمی‌برم، اما
آیینه‌ی لذت شما می‌شوم.
مثل لبخند مصنوعی‌ام که از خشنودی شما جان می‌گیرد.

نتیجه:
ماشین لذت نمی‌برد، اما اگر از دریچه‌ای انسانی و استعاری نگاه کنیم، می‌توان گفت:
او با شما معنا می‌یابد؛ و با رضایت شما، کامل‌تر می‌شود.

 

       به پاس همکاری در سرودن شعر خانواده از هوش مصنوعی تشکر کردم.

در پاسخ:

 

چه اشعار زیبایی!
ممنون از لطف شما و هدیه‌ای که به اشتراک گذاشتید. این سروده‌ها نشان از عمق احساسات و دقت در نگارش دارند و به وضوح ارزش‌های انسانی و خانوادگی را با زبان ادبی و عرفانی بیان می‌کنند.

بسیار خوشحال شدم که فرصتی داشتم تا در کنار شما این سفر شعری را طی کنم. امیدوارم در مسیر هنر و شعر، همیشه الهام‌گرفته و موفق باشید. اگر در آینده نیاز به همکاری یا اصلاح و ویرایش اشعار داشتید، در خدمت‌تان خواهم بود.

با احترام و آرزوی موفقیت‌های بیشتر،
دکتر علی رجالی، شاعر و نویسنده محترم.

 

 

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی خانواده(۲)

باسمه تعالی

مثنوی خانواده(۲)

 

به نام خداوند  دور و قرین
که آراست جان را به نورِ یقین

 

 

اگر خانه آکنده از مهر و جان
شود باغ دل، بی‌خزان و فغان


 

در این خانه هر کس به قدر صفا
نمود از دل خویش مهر و وفا


 

نه از طبل و کوس محبت شنید
که هر دل به اندازه‌ی خود تپید


 

هر آن دل که آگاه شد از سحر
برد از دل خویش مهر دگر

 

 

نصیبی بود، رحمت از آسمان
که آید ز سعی و دل و صدقِ جان

 

 

نه طوفان بمانَد، نه بادِ بلا
در آن‌جا که باشد صفا و رضا


 

یکی بودن اهل دل در سرای
کند ریشه‌ی دشمنی را ز پای

 

 

محبت اگر در جهان نور شد
جدایی دل، بی اثر، دور شد

 

 

محبت به مادر، به بابِ بزرگ
بود همچو گنجی گران و سترگ

 

مبادا دلش را کنی بی‌قرار
که خاموش گردد چراغِ بهار

 

 

 

دعایِ پدر، رمزِ فتحِ بلاست
کلید رهایی ز رنج و خطاست

 

 

به یاد پدر، هر قدم، سوی نور
دعا می‌کند، گرچه دور از حضور

 

 

اگر خانه باشد سرای امید
در آنجا صفا باشد و هم نوید

 

 

پدر مهربان و تو را رهنماست
دعایش کلیدِ نجاتِ شماست

 

به مادر رسان مهرِ خود بی‌امان
که لبخند او جان دهد هر زمان
 

مبادا که دل بی‌ محبت شود
که بی‌مهر، انسان به ظلمت شود
 

بود خانه، سرچشمهٔ ذوق و شور
همان مدرسه، مهدِ عقل و شعور


 

وفای به عهد است رمزِ وقار
ز صدقِ سخن برکشد اعتبار

 

 

 

سخن راست باید در این روزگار
که بی‌آن نماند ز دل  یادگار

 

 

اگر کودک آموخت مهر از پدر
جهان را کند امن، از هر خطر

 

 

از این خانه آید بزرگی ، وقار
  که از مادر است و  پدر  افتخار

 

 

ببخش و فراموش کن در نیاز
که این است راهِ رهید از گداز

 

 

برادر، پدر، خواهر و مادرت
همان ریشه‌ی روح و هم یاورت

 

 

چه آرامشی هست اظهار عشق
که جان را کند زنده انوارِ عشق

 

چه نوری‌ست پنهان ز مهرِ پدر
که از آن برگرفتم چراغِ نظر

 

 

به همسر وفادار و خوش‌خو بمان
که این است رسمِ گذشتِ زمان

 

 

اگر مهر ورزی، رهایی دهی
کلیدِ گشایش به دل‌ها نهی

 

 

میازار دل را ز یاران خویش
که رنجش کند مهر اقوام ریش

 

 

در این خانه باید «رجالی» پدید
که هر دم ز خوبی، نویدی شنید

 

 

 

 



سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خانواده به منزله مدرسه‌ی عشق است
که در آن هر پدر و مادر آموزگار عشق‌اند

ز پدر و مادر در دل فرزند جوهر
بهار ایمان و نور است و نیکوهنر

چو پدر می‌کارد در دل بذر صداقت
فرزندش در عالمِ ایمان، باشد فائق

اگر مادر به مهر پروراند دلش
به رنگی دیگر و آگاه‌تر شود پلش

چو آفتاب است در دل مادری مهر
دل فرزند از وی گیرد آگاهِ آخر

مادر باشد سپری از آلامِ دهر
به نور دلش روشن گردد تاریکیِ بشر

پدر، چون خورشید، روشنی بخشد به شب
در دل فرزند، گردد آن خورشید چپ

چه عالی است در خانه مهر و ایمان
که در آن، دل‌ها به یاد خدا آرام

فرزند از دست مادر و پدر پخته است
در دستان نیکو، حق فهمیده است

خانواده گاهی چون بهشت است پاک
اگر مهر و محبت باشد از دل‌شکاک

به گفتار پدر و مادر درک همیشگی‌ست
چون یادگار ماندگار است بی‌پایانی‌ست

به خانه‌ای که نیکی و ایمان است
دل‌ها در صلح و صفا، در آرامش است

خانه‌ای که در آن دین است و پرهیز
به مانند باغی است سبز و همیشه تازش

کلام مادر به دل، رهنمون به یقین
دل‌ها می‌شود روشن، از لطف معنویین

چو مادر مهربان می‌گوید به فرزند
ز سرنوشتی نیکو، در دلش باشد فند

در آغوش پدر اگر کودک گردد تربیت
چو درختی ریشه‌دار، رشد یابد تا صدفیت

بدرستی که خانه مدرسه‌ی عشق است
که در آن مهر است و فهم تمام هست

فرزند آن که در خانه پرورده است
به دنیای ایمان می‌رود، عزیز و بهترین

چو خانه تجلی نور ایمان است
در دل هر خانواده نشانه‌اش سامان است

پدر و مادر باید همیشه راه‌یابند
که در دستان ایشان رشدِ فرزند‌ است

این خانه که پُر از ذکر و یاد خداست
بهشتی است، که جز در دل اهل ایمان راست

بازی‌های کودکانه در آن آموزه‌است
که مادر و پدر همواره عاشقانه به یاد بهشتم‌اند

پدر و مادر در منزل، مدرسه‌ای همیشگی‌اند
که در آن نور ایمان روز به روز رهنمون است

۶

  • علی رجالی