باسمه تعالی
قصیده تظاهر کردن
۱.
نه هر شیرینلبی اهل گذشت است
کسی مرد است کو جان در میان است
۲.
نه آنکس با سخنپردازی آراست
که مردان را سکوتی آسمان است
۳.
نه هر دلداری از دلبر نشان است
که دل دادن، سفر تا بیکران است
۴.
نه هر لب بر دعا، لبریزِ راز است
که آن سرّ نهان در بیزبان است
۵.
نه هر ساجد خریدارِ نماز است
که بازار خدا دور از گمان است
۶.
نه هر ذکری دهد آرامِ جانت
که یاد یار، آتش در نهان است
۷.
نه هر کس اشک ریزد اهل درد است
که دردی بیصدا، اصلِ نشان است
۸.
نه آنکس زاهدی باشد که پرهیز
که عاشق را دل و دین در فغان است
۹.
نه هر ساکن در این راه، آشنا بود
که این ره را فقط مردی توان است
۱۰.
به ظاهر گر چه خاموش است عارف
ولی هر ذرهاش نطقِ بیان است
۱۱.
نه هر آوا که آید دلنشین است
که گاهی بیصدایی، راز جان است
۱۲.
نه هر فریاد، بانگ عاشقیهاست
که آتش در درون بیفغان است
۱۳.
نه هر دستی که گیرد، دستگیر است
که دست عشق، پنهان از عیان است
۱۴.
نه هر لب خندهرو، دلشاد باشد
که گاهی اشک، پشتِ آن دهان است
۱۵.
نه هر حرفی، حقیقت را رسانَد
که خاموشی، بیانِ عاشقان است
۱۶.
نه هر سجّادهدار اهل نیایش
که دل باید، نه تکرار زبان است
۱۷.
نه هر کس اهل روضهخوانیست مردی
که گریهاش اگر بیسوز، زیان است
۱۸.
نه هر زهدی رساند بنده را دوست
که عشق او، گذر از هر نشان است
۱۹.
نه آن را عاشق حق خوان که گوید
که این دعوی، نه در گفت و نهان است
۲۰.
که مردان رهِ جان، بیادّعا زیست
نهان در کارشان نور جهان است
۲۱.
نه آن کو در میان خلق نامیست
که گمنامی طریق عاشقان است
۲۲.
نه هر خلوتنشینی اهل دل بود
که دل با یار اگر باشد، جهان است
۲۳.
نه هر ذکری کند دل را منوّر
که نورِ دل، ز صدقِ انس و جان است
۲۴.
نه آن را عشق گویند ار بلرزد
که عشق اصلاً فراتر از گمان است
۲۵.
نه هر رفتن به کعبه حج شناسیست
که حجِ دل، خلیلِ امتحان است
۲۶.
نه هر دستی که لرزان است عاشق
که عشق آن است کو پابرجهان است
۲۷.
نه هر کس رو گرفت از خلق، زاهد
که زهد اصلاً میانِ همزبان است
۲۸.
نه هر کس سینهاش داغی نماید
درونِ داغ، آتش امتحان است
۲۹.
نه هر خاموشرویی اهل راز است
که گاه این پرده خود نقشِ فسان است
۳۰.
نه هر کس ترک دنیا گفت، رستهست
که ترک دل، رهایی زین و آن است
۳۱.
نه آن کو جامهاش سادهست، سادهست
که دلها را هزاران نقش و نان است
۳۲.
نه هر کس گفت "حق" از حق خبر داشت
که این گفتن اگر بیلبّ جان است...
۳۳.
نه هر زاهد که پرهیزش فراوان
ز آفاتِ درون خود رهان است
۳۴.
نه آن را اهل دل گویند، گر گفت
که دلها صیدِ آن بیخویشتن است
۳۵.
نه هر چشمی که باران کرد، پاک است
که اشکِ راست از دل بیزبان است
۳۶.
نه هرکس لب گشود از آیه و سور
خداشناس اندر دلِ حیران است
۳۷.
نه آن را عاشق حق دان که گوید
که مردان را نشان در امتحان است
۳۸.
نه هر کس در صف مسجد نشستهست
که محراب دلی دور از نشان است
۳۹.
نه هر خوانندهی قرآن، قرآنیست
که آن آیات باید در روان است
۴۰.
نه هر کس گفت یا رب یا کریما
که نامت گر به جان افتد، اذان است
۴۱.
نه هر کس از خط خود بیرون رَود
که رهِ عشق گمشده در کمان است
۴۲.
نه هر کس فِرشته شد با بالِ نور
که جُز پرواز، جایِ حیران است
۴۳.
نه هر چشمی که نادیده ببیند، اهلِ درک است
که اندیشهی در دل، اقیانوسِ زمان است
۴۴.
نه هر کسی که نام خدا به لب آورد
که او در دل خدا را در جان است
۴۵.
نه هر کس در سجده خاکی شود
که سرّ حقیقت اندر دلِ جان است
۴۶.
نه هر کس عاشقِ حق گشته باشد
که در راهِ عشق، جز درد و توان است
۴۷.
نه آن کس که سجاده پر کرده از خون
که در دلش رنجی از عالمِ جان است
۴۸.
نه هر کس که در کعبه دراز کشد
که دل، مقصد کعبهای بینشان است
۴۹.
نه هر کس دست از مال و منصب برید
که در جانِ دل، عشق بیدارِ جهان است
۵۰.
نه هر کس که در طوافِ طلا بود
که در دلِ او، حکمتِ بیزمان است
۵۱.
نه هر کس گفت که «من عاشقِ یارم»
که حقیقت، نه در حرف، بلکه در جان است
۵۲.
نه هر کس که در خود زهد نشان دهد
که فطرت او، آتشِ بینشان است
۵۳.
نه آن کس که زبانش اهل علم است
که در دلش، خوابِ پوچِ انسان است
۵۴.
نه هر کس گفت «من راز را دانم»
که راز در دلِ هر بیگمان است
۵۵.
نه هر کس گفت که «عاشق خداست»
که دلش در دلِ یارِ بیچنان است
۵۶.
نه هر کس گفت «رودست به آسمان»
که در دلِ او، خورشیدِ ایمان است
۵۷.
نه هر کس که فریادِ اللهاکبر زد
که دلِ او، تنها چشمهای از جان است
۵۸.
نه هر کس که در آیهها غرق شده
که در دلش سِری از رازِ انسان است
۵۹.
نه هر کس گفت «برهانی از حقیقت»
که حقیقت خود، هر جزئیّت و کلّان است
۶۰.
نه هر کس در دل خود درختی کاشت
که درختِ حقیقت در دلِ جان است
۶۱.
نه هر کس در درونش حکمت بُوَد
که حکمت، دلی است سوزان و گران است
۶۲.
نه هر کس در نماز شب گریاند
که اشکِ راست در دلِ جان است
۶۳.
نه آن کس که ز نیت ها فریاد زد
که در دلِ او، راز و سکوتِ جان است
۶۴.
نه هر کس که در لباسِ عابد است
که در دلش روشن از نورِ ایمان است
۶۵.
نه هر کس که در افعالِ خودش راست است
که راستی در دلِ بیادعاست
۶۶.
نه هر کس که خود را بزرگ شمارد
که بزرگی از دلِ بیپایان است
۶۷.
نه هر کس در دلش وعده دادهی کمال
که کمال از قلبِ شیدایان است
۶۸.
نه هر کس در مسیرِ وصلِ خداست
که وصلِ حق در دلِ عاشقان است
۶۹.
نه هر کس در دل آتشِ عشق داشت
که آتشِ عشق، در دلِ ایمان است
۷۰.
نه هر کس که گفت «من عاشقِ خدایم»
که عشقِ خدا در دلِ بیچاپان است
۷۱.
نه هر کس که در پردههای خود گم است
که پرده، از درونِ خود نهان است
۷۲.
نه هر کس که زبانش آتشزده است
که آتشِ دل، پر از سوز و توان است
۷۳.
نه هر کس که در رویای بهشت است
که بهشت در دلِ کسانِ پر از جان است
۷۴.
نه هر کس که از بندهگان خداست
که خدا در دلِ بندگان بیزبان است
۷۵.
نه هر کس که در دلِ درد فریاد زد
که دردِ راست در دلِ سرشارِ جان است
۷۶.
نه هر کس که گفت «من راهِ حقیقت را دانم»
که حقیقت خود در دلِ امتحان است
۷۷.
نه هر کس که در سجده به سر میبرد
که سجده، جز عبادتِ دلِ جان است
۷۸.
نه هر کس که در کعبه از بوی نور است
که کعبه، دلِ عاشقِ بیگمان است
۷۹.
نه هر کس در دلش قهر و فتنه دارد
که دلِ روشن در دلِ یاریست جان است
۸۰.
نه هر کس که در دوزخ حبس شده است
که دوزخ در دلِ بیگناهان است
۸۱.
نه هر کس که در دلش انکار کند
که انکار، آگهی از دلِ نادان است
۸۲.
نه هر کس که ز ذکر خدا لبریز است
که ذکرِ حق در دلِ صافِ جان است
۸۳.
نه هر کس که در تکاپو به راه است
که راهِ حق در دلِ بیگمان است
۸۴.
نه هر کس که در بسترِ زخمِ زمان است
که زخمِ دل، خود علاجِ بیگمان است
۸۵.
نه هر کس که در دلش غم را فریاد زد
که غم در دلِ آدمی جز امتحان است
۸۶.
نه هر کس که به ظاهر اهل بهشت است
که بهشت در دلِ کسانِ آزمایان است
۸۷.
نه هر کس که در این راه با دل شاد است
که شادی در دلِ راز و ایمان است
۸۸.
نه هر کس که در دلِ او مرشد است
که مرشد در دلِ دلسوختگان است
۸۹.
نه هر کس که زبانش دلی را گرم کرد
که دل، آتش در جانِ بینهایت است
۹۰.
نه هر کس که در دامانِ خود چیزی یافت
که هر چیزی که یافت، حاصلِ جان است
۹۱.
نه هر کس که به ظاهر در دلش شکیب است
که صبرِ راست در دلِ شیدایان است
۹۲.
نه هر کس که در سجادهی خود بیدار است
که بیداری در دلِ جانِ کمان است
۹۳.
نه هر کس که در شبِ تاریکِ زمان است
که صبحِ روشن در دلِ عاشقان است
۹۴.
نه هر کس که در نگاهِ خود، مهربانی دارد
که مهربانی در دلِ دلبران است
۹۵.
نه هر کس که در عالمِ خیال خوابید
که خوابِ دل، بیداریِ بیگمان است
۹۶.
نه هر کس که در دستِ خود قدرت دارد
که قدرتِ حق در دلِ جانِ جوان است
۹۷.
نه هر کس که در این دنیای فانی زیست
که دنیای فانی در دلِ الهیان است
۹۸.
نه هر کس که در دنیا مجاهد شده است
که مجاهدِ دل در راهِ ایمان است
۹۹.
نه هر کس که در قرآن چشمی فروبست
که چشمِ دل در درونِ جان است
۱۰۰.
نه هر کس که در گفتارِ خود رک است
که رک بودن در دلِ آزادگان است
۱۰۱.
نه هر کس که در دلش عشقِ خداست
که عشقِ خدا در دلِ عاشقان است
۱۰۲.
نه هر کس که به دست خود طواف کند
که طوافِ دل در قلبِ انسان است
۱۰۳.
نه هر کس که در دلِ خاکی پر است
که خاک، آینهی دلِ کسانِ جان است
۱۰۴.
نه هر کس که در دست خود علم گرفت
که علمِ حقیقت در دلِ آگاهان است
۱۰۵.
نه هر کس که در صحرا به جستجو باشد
که جستجو در دلِ بیخبران است
۱۰۶.
نه هر کس که در شبِ تاریکی رود
که روشنی در دلِ پویندگان است
۱۰۷.
نه هر کس که در داغِ دل شاد باشد
که شادمانی در دلِ رنجهاست
۱۰۸.
نه هر کس که در قلبش اندیشه کند
که اندیشهی راست در دلِ باطن است
۱۰۹.
نه هر کس که به دنیا دل بست
که دلِ او در دلِ حقیقتِ جان است
۱۱۰.
نه هر کس که از زندگی لذت برد
که لذت در دلِ کسانِ فداکار است
۱۱۱.
نه هر کس که به ظاهر پایدار است
که پایداری در دلِ سرسختان است
۱۱۲.
نه هر کس که در پیروزی شاد است
که شادمانی در دلِ آگاهی است
۱۱۳.
نه هر کس که در دریا شنا میکند
که دریا در دلِ پاکان و جانان است
۱۱۴.
نه هر کس که در درختی میکارد
که درختِ حقیقت در دلِ انسان است
۱۱۵.
نه هر کس که در شهرِ خود آرام است
که آرامش در دلِ دلسوزان است
۱۱۶.
نه هر کس که در آینه خود را نیکو دید
که نیکویی در دلِ مجاهدان است
۱۱۷.
نه هر کس که به یادِ خدا نشست
که یادِ خدا در دلِ بیگمان است
۱۱۸.
نه هر کس که در زندگی سرکشی کرد
که سرکشی در دلِ کسانِ بیقرار است
۱۱۹.
نه هر کس که به سادگی زندگی کرد
که سادگی در دلِ آزادگان است
۱۲۰.
نه هر کس که به دنیا دل بست
که دلِ او در پی حقیقت و جان است
۱۲۱.
نه هر کس که در دلش خونین باشد
که خون در دلِ رهروانِ عشق است
۱۲۲.
نه هر کس که در آتش سوخت
که آتش در دلِ جانهای پر از ایمان است
۱۲۳.
نه هر کس که در دریا شنا میکند
که دریا در دلِ ماهیانِ راستین است
۱۲۴.
نه هر کس که در زمین کاشته است
که کاشتِ حقیقت در دلِ درختان است
۱۲۵.
نه هر کس که در کوه نشسته است
که کوه در دلِ باورمندان است
۱۲۶.
نه هر کس که در دست خود چیزی دارد
که دارایی در دلِ خدمتگزاران است
۱۲۷.
نه هر کس که در کلمات سخن گفت
که سخنِ راست در دلِ خواستههای است
۱۲۸.
نه هر کس که در سیاهی غرق است
که سیاهی در دلِ روشنایان است
۱۲۹.
نه هر کس که به خود تکیه دارد
که تکیه به دلِ یاران و دوستان است
۱۳۰.
نه هر کس که در دلش دلی شکسته است
که دلِ شکسته در دلِ غمخواران است
۱۳۱.
نه هر کس که در دلش رنج دارد
که رنج در دلِ انسانهای عاشق است
۱۳۲.
نه هر کس که در صحرای حقیقت قدم زد
که حقیقت در دلِ دلسوزان است
۱۳۳.
نه هر کس که در دست خود اندیشه دارد
که اندیشه در دلِ پاکان و دانایان است
۱۳۴.
نه هر کس که در دلش عشق موج میزند
که عشق در دلِ پر از صدای جان است
۱۳۵.
نه هر کس که در آسمان پرواز کرد
که پرواز در دلِ کسانِ آزمایشگر است
۱۳۶.
نه هر کس که در دلش هوس داشته باشد
که هوس در دلِ کسانِ ناپایدار است
۱۳۷.
نه هر کس که در دلش آرامش یافت
که آرامش در دلِ خداوندگاران است
۱۳۸.
نه هر کس که در دلش ساز بزند
که سازِ دل در دستِ عاشقان است
۱۳۹.
نه هر کس که در دلش نیکو بنشسته است
که نیکویی در دلِ فداکاران است
۱۴۰.
نه هر کس که به کوه رفت و غار شد
که غارِ حقیقت در دلِ عارفان است
۱۴۱.
نه هر کس که در دلش آگاهیست
که آگاهی در دلِ درکِ عمیق است
۱۴۲.
نه هر کس که در دلش سوال دارد
که سوال در دلِ حکیمان و عارفان است
۱۴۳.
نه هر کس که در دنیای خود خوش باشد
که خوشی در دلِ کسانِ مؤمنان است
۱۴۴.
نه هر کس که در روزِ روشن راه میرود
که راهِ روشن در دلِ یارانِ خاص است
۱۴۵.
نه هر کس که در شبِ تاریکی درنگ کرد
که در دلِ شبِ تاریک، نورِ ایمان است
۱۴۶.
نه هر کس که به سکوت دل خوش باشد
که سکوتِ راست در دلِ درکِ جان است
۱۴۷.
نه هر کس که در خواب خوش بماند
که خوابِ راست در دلِ حقیقت است
۱۴۸.
نه هر کس که در کشاکش دنیا جنگید
که جنگِ دنیا در دلِ مخلصان است
۱۴۹.
نه هر کس که به ظاهر خوشحال باشد
که خوشی در دلِ اهلِ معناست
۱۵۰.
نه هر کس که در راهِ حقیقت رود
که حقیقت در دلِ جانهای آگاه است
۱۵۱.
نه هر کس که در دلش خالی از مهر باشد
که مهر در دلِ درختان و یاران است
۱۵۲.
نه هر کس که در دلش شوقِ پرواز است
که پرواز در دلِ بیپایان است
۱۵۳.
نه هر کس که در دلش شادی باشد
که شادی در دلِ فداکاران است
۱۵۴.
نه هر کس که در کوه و دمنوشِ خوشی است
که خوشی در دلِ دلبرانه است
۱۵۵.
نه هر کس که در دریای خود شنا کرد
که دریا در دلِ بیدریافتان است
۱۵۶.
نه هر کس که در برابرِ خدا سر به خاک برد
که سر به خاک در دلِ بندگان است
۱۵۷.
نه هر کس که در مسیرِ دل خوش باشد
که خوشی در دلِ حقیقت است
۱۵۸.
نه هر کس که در افقِ بلند باشد
که بلندای افق در دلِ آسمان است
۱۵۹.
نه هر کس که در دلش دیدهی حقیقت دارد
که حقیقت در دلِ عاشقان است
۱۶۰.
نه هر کس که در سکوتِ دل شکسته باشد
که سکوت در دلِ کسانِ یاریست
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۳۰