باسمه تعالی
مثنوی عدالت خواهی و حق طلبی
در حال ویرایش
مقدمه
عدالت و حقطلبی از بنیادیترین آموزههای پیامبر اکرم ﷺ است که در زندگی شخصی، اجتماعی و حکومتی ایشان نمود کامل یافته است. این ویژگی نه تنها در روابط فردی با خانواده و یاران، بلکه در تعامل با دشمنان، مستضعفان، فقرا و حتی حیوانات و طبیعت جلوهگر بود. پیامبر ﷺ عدالت را بهعنوان یک معیار الهی و انسانی معرفی کرد و همواره در تمام احکام و رفتارهای خود آن را رعایت نمود.
این قصیده ۳۰۰ بندی کوشیده است تا ابعاد مختلف عدالت نبوی را در قالب شعری با زبان ساده و روان به تصویر بکشد. هدف آن تبیین زندگی پیامبر ﷺ بهعنوان الگویی برای امت اسلامی و نشان دادن اهمیت رعایت عدالت در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی است.
در این مجموعه، سعی شده است تا مواردی از عدالت پیامبر در مواجهه با یاران، دشمنان، فقرا، ثروتمندان، زنان، کودکان و حتی اسیران بازگو شود و همچنین تأکید بر انصاف در داوری، تقسیم بیتالمال، معاملات، و رفتار با جامعه ارائه گردد.
با خواندن این اثر، خواننده با جلوهای جامع از عدالت پیامبر اکرم ﷺ آشنا میشود و درک عمیقتری از اهمیت عدل در زندگی فردی و اجتماعی پیدا خواهد کرد.
فهرست
۱. عدالت در رفتار با یاران و اصحاب (بیت ۱–۵۰)
۲. عدالت در حکومت و امور اجرایی (بیت ۵۱–۱۰۰)
۳. انصاف و عدل در تعامل با دشمنان و اسیران (بیت ۱۰۱–۱۵۰)
۴. عدالت در حقوق فقرا، یتیمان و محرومان (بیت ۱۵۱–۲۰۰)
۵. رعایت عدالت در خانواده، همسایگان و جامعه (بیت ۲۰۱–۲۵۰)
۶. جامعیت عدالت پیامبر و الگویی برای امت (بیت ۲۵۱–۳۰۰)
به نام خداوند عدل و صفا
که او آفرید آسمان و زمین را
فرستاد احمد، چراغ هدایت
رسول عدالت، امام شریعت
به مکه چو برخاست بانگ رسالت
شعارش بُد عدل و ره حق و طاعت
شکست آنچه بُد ظلم و تبعیض و کین
فراخواند مردم به عدل مبین
نه فرق عرب با عجم در نگاهش
نه تبعیض قومی بُد اندر پگاهش
به پیمان فضول از جوانی رسید
که حقِ ضعیفان بدان شد پدید
چو در حکم، حق را بگفت آشکار
نترسید هرگز ز شاه و سوار
اگر فاطمه دخت پاکش خطا کرد
بُریدی ز دستش، عدالت ادا کرد
بسا یار و انصار و مهاجران
به عدلش شدندند همه برادران
به مدینه نوشت آن پیمان قوی
که در سایهاش، بود اقوام جوی
ز بیتالمالش نصیبی برابر
به نزدیک و دورش یکی شد معیار
ز اخلاق او عدل میریخت نور
که شد الگو از عدل در هر حضور
نه ظلمی پذیرفت و نه ظلم کرد
جهان را به میزانِ حق ره سپرد
در آیینهی او عدالت عیان
چراغی برای همه جاودان
سلام بر رسول خدا، آن امام
که عدلش بماند به عالم دوام
۱. به نام خداوند عدل و صفا
که بخشید بر خلق، نور و وفا
۲. فرستاد احمد، رسول امین
که او ره نماید به عدل مبین
۳. پیامبر عدالت و مهر و نور
که بر ظلم بست از محبت، عبور
۴. به مکه به پا کرد پرچم حق
فرو ریخت دیوار تبعیض و دق
۵. نخواند به جز خالق یکتای خویش
نخواست از کسی جز صفای خویش
۶. به بتخانهها بر نوید آورد
ز بیداد، دلها به امید آورد
۷. به حِلفِ فضول از جوانی رسید
که حق ضعیفان در آن شد پدید
۸. بگفتا عدالت چو خورشید راست
که بر دوست و دشمن به یکسان بتاست
چو در حکم بنشست، بر حق بُوَد
نه بر قوم و خویشان، تعلق بُوَدبفرمود: اگر دخترم فاطمه
کند ظلم یا خط، بُریدم یَمهبه اخلاص و ایمان، ز جان، همچو کوه
نترسید از شاه و از قوم و روحبرادر نمود آن مهاجر به انصار
به عدلش فرو ریخت دیوار دیارز بیتالمالش همه سهم داشتند
نه نزدیک و نه دور، تقدّم گذاشتندچو محتاجی آمد، نراندش به خشم
به عدلش عطا کرد، بیهیچ چشمبه بازار، انصاف میآفرید
که با حق، ترازو به میزان کشیدبه مدینه پیمان نوشت آن امام
که اقوام در سایهی عدلند و کامحقوق مسیحی و یهودی نگه داشت
ز عهد و عدالت، کسی را جدا نداشتبه زن مهر ورزید و حقش شمرد
به ظلم و ستم، راه هرگز نبُردبه کودک محبت، به یتیم، صفا
به محروم بخشید مهر و عطاچو در خانه، بر عدل رفتار داشت
به فرزند خود مهر یکسان گذاشتبه همسر، عدالت، به یاران وفا
که هرگز نکردند ز او شکوههابه دشمن اگر هم اسیر آمدش
به عدل و کرامت، دل آسودشنه بر مال دنیا دلی بست او
که عدلش جهان را همه مست اودرون دلش جز برای خدا
نه بُد حب دنیا، نه میل ریابه حکم قضاوت چو میکرد کار
نشد جز عدالت، کسی را گذاربه اصحاب فرمود: عدالت کنید
که با عدل، عالم عبادت کنیدبگفتا که عدل است میزان دین
که بی عدل، باطل شود این نگیننبی، آیت عدل و نور قسط
که از عدل او، ظلم شد خاک و پستبه مستضعفان بود یاریگرش
به ظالمان شد جهاد آورشنه قومی بر قومی دگر برتری
به عدل است معیار عز و سریبه حج خطبه داد و بگفت آشکار
که هم خونتان هست یکسان، قراربگفت: همه آدمید از یکی
نه تبعیض باید، نه فخر و شکیبه میدان جنگ، او به عدل آشنا
نمیکُشت طفلان و زن را به جابه دشمن اگر هم امان میگرفت
به عدلش وفا کرد، عهدش شگفتبه خویشان نکرد امتیاز و رَوا
نه بر مال و جاه، نه بر خون و تَقابه محرومان بخشید اموال غنیمت
که باشد عدالت، نه ظلم و حمیّتبه یاران، سفارش به قسط و وقار
که عدل است آیینهی روزگارنه برداشتی گام جز در صراط
که عدلش بُوَد بر همه کائناتچو حاکم شد او بر مدینهی نور
به عدلش جهان گشت آرام و سوربه صحرا و دریا، به دشت و کویر
عدالت بپاشید همچون عبیربفرمود هرگز کسی را مسوز
مگر بر گناه و بر ظلم و روزبه اسیران گفتا: به نیکی کنید
که عدل است این، مهر بورزید و دیدبه صلح حدیبیه، عدل آورد پیش
که بر عهد پاینده ماندند خویشبه دشمن، چو پیمان ببست، ای وفا
به عدلش نگه داشت عهد خدابه مظلوم گفت: از خدا یار جوی
که عدل است مولا، تو بر حق بپویبفرمود: افضل جهاد است حق
که گوید به سلطان، نه بر طبقبگفت: امامی که عادل بُوَد
زمین و زمان پر ز نیکو شودز گفتار او عدل پیدا شود
جهان را به میزان، شکیبا شودعدالت به خُلقش گره خورده بود
که هر کس بدیدش، دلش زنده بودنبی، رحمةللعالمین، عدل مجسم
که از ظلم و جور، همه بست، محرم
۵۱. به یاران وصیت نمود آن رسول
که عدل است بنیاد هر بام و پُل
۵۲. بفرمود: «عدل است زیورِ مُلک»
به بیعدل گردد جهان، تیره و دُلک
۵۳. به داور، سفارش به انصاف کرد
به میزانِ حق، حکم را صاف کرد
۵۴. به صدق و عدالت، جهان ساخت نو
که شد رحمتش، چشمهی مهر و جو
۵۵. چو نانی رسیدش، به یاری رساند
که عدل و کرم باهمش در فشاند
۵۶. به قرآن خداوند فرموده است
که عدل است راهی که محبوب و هست
۵۷. رسول خدا هم به قرآن عمل
که عدل است سرمایهی دین و عمل
۵۸. به قاضی فرمود: مدارای کن
ولی جز به عدل، حکم صادر مکن
۵۹. به والی وصیت نمود آشکار
که عدل است معیار در روزگار
۶۰. چو والی شوی، حق یتیمان نگه
که عدل است سرمایهی مُلک و ره
۶۱. به کارگزاران، سفارش به قسط
که عدل است آیینهی راه درست
۶۲. به تقسیم مال و عطا بیریا
نه بر قوم خود داشت هرگز وفا
۶۳. نخواست از کسی بیش از حقش به زور
که عدل است تاج رسولان و نور
۶۴. چو در فتح مکه، جهان دست او
نکرد انتقام، عفو شد رسم او
۶۵. بفرمود: «امروز، همه آزادید
که عدل است این، خوی من، بشنوید»
۶۶. به دشمن کرم کرد و عدل آفرید
که آفاق پر شد ز عدلِ سعید
۶۷. به حج، خطبه داد و بگفت آشکار
که خون و حقوق همه است برقرار
۶۸. نه مال کسی را بگیرید به زور
که عدل است فرمان من بر شما دور
۶۹. به انصاف با هر کسی گفتگو
که عدل است خویش، به پنهان و هو
۷۰. بگفت: «امانت چو در دست توست
به عدلش رسان، که خدا داور است»
۷۱. ز اخلاق او عدل، نورانی است
که بر جان و دلها چراغانی است
۷۲. به کودک و زن حق برابر نهاد
که عدل است میزان، نه رأیِ فساد
۷۳. چو بیگانه آمد، پناهش بُوَد
به عدل و کرامت، سپاهش بُوَد
۷۴. به بیمار نزدیک شد با وفا
که عدل است دیدار و مهر و عطا
۷۵. چو بنده خریدی، سفارش نمود
که با او به عدل و کرامت بُوَد
۷۶. به حیوان هم عدل را حکم کرد
که ظلمی مکن، این وصیت سپرد
۷۷. به همسایه فرمود: حقش ادا
که عدل است این، سنت مصطفی
۷۸. به صحرا چو ره مینمود از وفا
به اصحاب میگفت عدل است ما
۷۹. به دشمن اگر کینهجو آمدش
به عدلش شکسته شد آن خشم و خَش
۸۰. به ظالم نفرمود جز با بیان
که عدل است فرمان حق در جهان
۸۱. بگفتا: امام عادل، سپر
ز بلاهاست، نعمت دهد بر بشر
۸۲. به قرآن، عدالت ستون امم
که بی عدل، باطل شود هر حَکم
۸۳. نبی، خود به کردار، عدل آورد پیش
که آموزگار عدالت بُوَد خویش
۸۴. به هر مجلسش عدل جاری بُوَد
که تبعیض جایی در آن نی بُوَد
۸۵. نه بر تخت زر، نه بر جاه و مال
به عدلش بنا کرد دین و کمال
۸۶. به جنگ احد، یا به بدر و حنین
به عدلش بُوَد نظم و فتح مبین
۸۷. به تقسیم غنمت، به انصاف بود
که عدلش درون دل اصحاب بود
۸۸. به تیرهدلان نیز مهلت نمود
که عدل است این رأفتی بیحدود
۸۹. بگفتا: «مرا بر شما نیست سود
جز آن عدل کز حق رسد در وجود»
۹۰. به دنیا نپرداخت جز بر عدالت
که عدل است زینت برای رسالت
۹۱. به یاران بفرمود: «عدل است راه
که بی عدل، ملت شود رو به چاه»
۹۲. به فرزند خود هم سفارش نمود
که عدل است آیین، مگو جز به سود
۹۳. به امت سپرد امانت به عدل
که عدل است بنیاد هر خیر و فضل
۹۴. به تاریخ ماند از عدالت نشان
که عدلش بُوَد جاودان در جهان
۹۵. بگفتند: عدالت همان مصطفی است
که عدلش چراغ شب ظلمتزداست
۹۶. ز مکه به مدینه، ز بدر و احد
عدالت به همراه او تا ابد
۹۷. به خاتم رسالت، صلوات خدا
که عدلش بماند، چراغ هُدی
۹۸. جهان گر پر از عدل گردد به یار
همه ظلم برچیده گردد ز کار
۹۹. درود خدا بر عدالتپرور
رسول خدا، برترین رهبر
۱۰۰. بماند به تاریخ، یادش به دل
عدالت نبوی، چراغ ازل
۱۰۱. به محرومان رسیدی با دست مهربان
که عدل است اساس هر فرمان
۱۰۲. به یتیم و ضعفا، مهر و عطا
که عدل است این، روش مصطفی صفا
۱۰۳. به مسلمان و غیرمسلمان وفا
که عدل است اصل دین و دیننوا
۱۰۴. نه تبعیض قبیله، نه جاه و مال
که عدل بماند، راهنمای همعال
۱۰۵. چو دشمن آمد با کینه و فتنه
به عدل او شد قلبش شکسته و مهنا
۱۰۶. به حاکم وصیت کرد، با دل پاک
که عدل باشد محور هر شاک
۱۰۷. به هر کارگزارش گفت: انصاف
که عدالت را پایدار کن در هر دف
۱۰۸. چو در مسجد به مردم خطبه داد
به عدل، همه کس را حقشان داد
۱۰۹. بگفتا: «عدالت، نور هر دل
که بیعدل، ظلم شود، هر ظلم و پل»
۱۱۰. به فقیر و غنی، تقسیم برابر
که عدل است محور، نه دیدن به شمار
۱۱۱. به کارزار و جهاد، رعایت حق
که عدل است این، نه ظلم و نه بَحق
۱۱۲. به اسیران مهربانی و عطا
که عدل است سنت پاک مصطفی صفا
۱۱۳. به دشمن اگر میکشت، بیحکم؟
نه، عدل است این، نه بُریدن به غم
۱۱۴. به بازار و داد و ستد، انصاف
که عدل است راه، نه حق را در غلاف
۱۱۵. به زن، عدالت، به مرد، احترام
که عدل است بنیاد خانه و مقام
۱۱۶. چو کودک آمد و بازی کرد با دل
عدالت بود آن مهر پاک و کامل
۱۱۷. به خانواده، نه ظلم و نه زور
که عدل است زینت هر حیات و نور
۱۱۸. به همسایگان، مهربانی و وفا
که عدل است این، سنت نبی صفا
۱۱۹. نه بر فقیر ستم، نه بر غنی افزون
که عدل است معیار، نه زور و خون
۱۲۰. به جنگ و صلح، همه جا عدل بود
که جهان شود ز ظلم و جور آزاد و رود
۱۲۱. بگفتا: «امام عادل، چراغ هدایت»
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۱۲۲. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۱۲۳. نه تزویر، نه ریا، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قِدم
۱۲۴. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۱۲۵. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۱۲۶. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۱۲۷. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۱۲۸. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بُریدن و دود
۱۲۹. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۱۳۰. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۱۳۱. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۱۳۲. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۱۳۳. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه بَرس
۱۳۴. به محروم، عطا، به قوی، حدّ
که عدالت است قانون، نه ظلم و شد
۱۳۵. به دشمن، اگر هم در آستانه بود
به عدلش وفا کرد، عهدش سود
۱۳۶. به یتیم و زن، حق برابر داد
که عدل است راه، نه زور و نه جاد
۱۳۷. بگفتا: «عدل است تاج پیغمبر»
که بر ظلم و جور نباشد هر قدر
۱۳۸. چو دشمن آمد، با فتنه و کینه
عدالتش شکست هر دل و هر دینه
۱۳۹. به مستضعفان، دست یاری دراز
که عدل است چراغ در شب تار و راز
۱۴۰. به هر داور و قاضی، سفارش نمود
که عدالت را در حکم جاری نمود
۱۴۱. چو در فتح مکه، نه خون ریخت، نه بَرد
که عدل است سنت، نه انتقام و تَرد
۱۴۲. به مدینه، عدالت را پروراند
که جهان را به حق و انصاف بُوَد آباد
۱۴۳. به یاران، وصیت کرد: انصاف باشد
که عدل است روش، نه ظلم و نه فِساد
۱۴۴. به مسلمان و غیرمسلمان، احترام
که عدل است راه، نه زور و نه کلام
۱۴۵. به فقیر و ثروتمند، نگاه برابر
که عدل است روش مصطفی پاک و یار
۱۴۶. به کودک و زن، مهر و عطا
که عدل است این، سنت مصطفی صفا
۱۴۷. به اسیران، کرم و مهربانی
که عدل است در جهان، راهنمای جهانی
۱۴۸. به دشمن، اگر هم قصد ستم داشت
به عدلش وفا کرد و فتنه را نشناخت
۱۴۹. به بازار و داد و ستد، انصاف
که عدل است چراغ هر قاف و قُف
۱۵۰. به خانواده، نه ظلم، نه تبعیض
که عدل است اساس هر زندگی و رشد
۱۵۱. به همسایگان، مهربانی و وفا
که عدل است در دل، نه فقط در دعا
۱۵۲. نه بر فقیر، نه بر غنی، ظلم روا
که عدل است معیار، نه زور و نه دوا
۱۵۳. به جنگ و صلح، همه جا عدل بود
که جهان گردد ز ظلم و جور آزاد و رود
۱۵۴. به یاران فرمود: عدالت، چراغ هدایت
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۱۵۵. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۱۵۶. نه تزویر، نه ریا، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قدم
۱۵۷. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۱۵۸. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۱۵۹. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۱۶۰. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۱۶۱. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بُریدن و دود
۱۶۲. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۱۶۳. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۱۶۴. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۱۶۵. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۱۶۶. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه برس
۱۶۷. به محروم، عطا، به قوی، حد
که عدالت است قانون، نه ظلم و شد
۱۶۸. به دشمن، اگر هم در آستانه بود
به عدلش وفا کرد، عهدش سود
۱۶۹. به یتیم و زن، حق برابر داد
که عدل است راه، نه زور و نه جاد
۱۷۰. بگفتا: «عدل است تاج پیغمبر»
که بر ظلم و جور نباشد هر قدر
۱۷۱. چو دشمن آمد، با فتنه و کینه
عدالتش شکست هر دل و هر دینه
۱۷۲. به مستضعفان، دست یاری دراز
که عدل است چراغ در شب تار و راز
۱۷۳. به هر داور و قاضی، سفارش نمود
که عدالت را در حکم جاری نمود
۱۷۴. چو در فتح مکه، نه خون ریخت، نه برد
که عدل است سنت، نه انتقام و تَرد
۱۷۵. به مدینه، عدالت را پروراند
که جهان را به حق و انصاف بود آباد
۱۷۶. به یاران، وصیت کرد: انصاف باشد
که عدل است روش، نه ظلم و نه فساد
۱۷۷. به مسلمان و غیرمسلمان، احترام
که عدل است راه، نه زور و نه کلام
۱۷۸. به فقیر و ثروتمند، نگاه برابر
که عدل است روش مصطفی پاک و یار
۱۷۹. به کودک و زن، مهر و عطا
که عدل است این، سنت مصطفی صفا
۱۸۰. به اسیران، کرم و مهربانی
که عدل است در جهان، راهنمای جهانی
۱۸۱. به دشمن، اگر هم قصد ستم داشت
به عدلش وفا کرد و فتنه را نشناخت
۱۸۲. به بازار و داد و ستد، انصاف
که عدل است چراغ هر قاف و قُف
۱۸۳. به خانواده، نه ظلم، نه تبعیض
که عدل است اساس هر زندگی و رشد
۱۸۴. به همسایگان، مهربانی و وفا
که عدل است در دل، نه فقط در دعا
۱۸۵. نه بر فقیر، نه بر غنی، ظلم روا
که عدل است معیار، نه زور و نه دوا
۱۸۶. به جنگ و صلح، همه جا عدل بود
که جهان گردد ز ظلم و جور آزاد و رود
۱۸۷. به یاران فرمود: عدالت، چراغ هدایت
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۱۸۸. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۱۸۹. نه تزویر، نه ریا، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قدم
۱۹۰. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۱۹۱. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۱۹۲. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۱۹۳. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۱۹۴. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بریدن و دود
۱۹۵. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۱۹۶. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۱۹۷. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۱۹۸. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۱۹۹. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه برس
۲۰۰. بماند یادش به تاریخ و دلها
عدالت نبوی، چراغ جاودان جاها
۲۰۱. به محرومان نگریست با دل مهربان
که عدل است سرچشمه هر فرمان
۲۰۲. به یتیمان عطا کرد مهر و وفا
که عدل است ستون سنت مصطفی صفا
۲۰۳. به زن و مرد، نگاه یکسان داشت
که عدلش راهنمای جهان راست
۲۰۴. نه تبعیض قبیله، نه تبعیض مال
که عدل است روشن در هر ایام و سال
۲۰۵. چو دشمن آمد با فتنه و کین
عدالتش شکست هر ستم و دین
۲۰۶. به فقیر دست یاری دراز کرد
که عدل است چراغ هر دل ساز کرد
۲۰۷. به قاضی فرمود: انصاف را رعایت کن
که عدل است پایهی حکومت و دین
۲۰۸. به بازار و داد و ستد، حق را شناخت
که عدل است راه هر خریدار و ساخت
۲۰۹. به خانواده، مهر و عدالت را نشان
که عدل است بنیاد خانه و جان
۲۱۰. به همسایگان، وفا و احترام کرد
که عدل است پایهی هر دو عالم کرد
۲۱۱. نه بر فقیر ظلم، نه بر ثروتمند ستم
که عدل است آیینهی هر حکم و قدم
۲۱۲. به جنگ و صلح، همه جا انصاف بود
که جهان گردد ز ظلم و جور آزاد و رود
۲۱۳. به یاران فرمود: عدالت چراغ هدایت
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۲۱۴. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۲۱۵. نه ریا و تزویر، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قدم
۲۱۶. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۲۱۷. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۲۱۸. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۲۱۹. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۲۲۰. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بریدن و دود
۲۲۱. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۲۲۲. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۲۲۳. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۲۲۴. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۲۲۵. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه برس
۲۲۶. به محروم، عطا، به قوی، حد
که عدالت است قانون، نه ظلم و شد
۲۲۷. به دشمن، اگر هم در آستانه بود
به عدلش وفا کرد، عهدش سود
۲۲۸. به یتیم و زن، حق برابر داد
که عدل است راه، نه زور و نه جاد
۲۲۹. بگفتا: «عدل است تاج پیغمبر»
که بر ظلم و جور نباشد هر قدر
۲۳۰. چو دشمن آمد، با فتنه و کینه
عدالتش شکست هر دل و هر دینه
۲۳۱. به مستضعفان، دست یاری دراز
که عدل است چراغ در شب تار و راز
۲۳۲. به هر داور و قاضی، سفارش نمود
که عدالت را در حکم جاری نمود
۲۳۳. چو در فتح مکه، نه خون ریخت، نه برد
که عدل است سنت، نه انتقام و تَرد
۲۳۴. به مدینه، عدالت را پروراند
که جهان را به حق و انصاف بود آباد
۲۳۵. به یاران، وصیت کرد: انصاف باشد
که عدل است روش، نه ظلم و نه فساد
۲۳۶. به مسلمان و غیرمسلمان، احترام
که عدل است راه، نه زور و نه کلام
۲۳۷. به فقیر و ثروتمند، نگاه برابر
که عدل است روش مصطفی پاک و یار
۲۳۸. به کودک و زن، مهر و عطا
که عدل است این، سنت مصطفی صفا
۲۳۹. به اسیران، کرم و مهربانی
که عدل است در جهان، راهنمای جهانی
۲۴۰. به دشمن، اگر هم قصد ستم داشت
به عدلش وفا کرد و فتنه را نشناخت
۲۴۱. به بازار و داد و ستد، انصاف
که عدل است چراغ هر قاف و قُف
۲۴۲. به خانواده، نه ظلم، نه تبعیض
که عدل است اساس هر زندگی و رشد
۲۴۳. به همسایگان، مهربانی و وفا
که عدل است در دل، نه فقط در دعا
۲۴۴. نه بر فقیر، نه بر غنی، ظلم روا
که عدل است معیار، نه زور و نه دوا
۲۴۵. به جنگ و صلح، همه جا عدل بود
که جهان گردد ز ظلم و جور آزاد و رود
۲۴۶. به یاران فرمود: عدالت، چراغ هدایت
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۲۴۷. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۲۴۸. نه تزویر، نه ریا، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قدم
۲۴۹. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۲۵۰. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۲۵۱. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۲۵۲. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۲۵۳. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بریدن و دود
۲۵۴. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۲۵۵. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۲۵۶. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۲۵۷. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۲۵۸. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه برس
۲۵۹. به محروم، عطا، به قوی، حد
که عدالت است قانون، نه ظلم و شد
۲۶۰. به دشمن، اگر هم در آستانه بود
به عدلش وفا کرد، عهدش سود
۲۶۱. به یتیم و زن، حق برابر داد
که عدل است راه، نه زور و نه جاد
۲۶۲. بگفتا: «عدل است تاج پیغمبر»
که بر ظلم و جور نباشد هر قدر
۲۶۳. چو دشمن آمد، با فتنه و کینه
عدالتش شکست هر دل و هر دینه
۲۶۴. به مستضعفان، دست یاری دراز
که عدل است چراغ در شب تار و راز
۲۶۵. به هر داور و قاضی، سفارش نمود
که عدالت را در حکم جاری نمود
۲۶۶. چو در فتح مکه، نه خون ریخت، نه برد
که عدل است سنت، نه انتقام و تَرد
۲۶۷. به مدینه، عدالت را پروراند
که جهان را به حق و انصاف بود آباد
۲۶۸. به یاران، وصیت کرد: انصاف باشد
که عدل است روش، نه ظلم و نه فساد
۲۶۹. به مسلمان و غیرمسلمان، احترام
که عدل است راه، نه زور و نه کلام
۲۷۰. به فقیر و ثروتمند، نگاه برابر
که عدل است روش مصطفی پاک و یار
۲۷۱. به کودک و زن، مهر و عطا
که عدل است این، سنت مصطفی صفا
۲۷۲. به اسیران، کرم و مهربانی
که عدل است در جهان، راهنمای جهانی
۲۷۳. به دشمن، اگر هم قصد ستم داشت
به عدلش وفا کرد و فتنه را نشناخت
۲۷۴. به بازار و داد و ستد، انصاف
که عدل است چراغ هر قاف و قُف
۲۷۵. به خانواده، نه ظلم، نه تبعیض
که عدل است اساس هر زندگی و رشد
۲۷۶. به همسایگان، مهربانی و وفا
که عدل است در دل، نه فقط در دعا
۲۷۷. نه بر فقیر، نه بر غنی، ظلم روا
که عدل است معیار، نه زور و نه دوا
۲۷۸. به جنگ و صلح، همه جا عدل بود
که جهان گردد ز ظلم و جور آزاد و رود
۲۷۹. به یاران فرمود: عدالت، چراغ هدایت
که عدلش بماند تا ابد در حیات
۲۸۰. به قرآن عمل کرد و مردم آموخت
که عدل است نشانه هر رهرو و سوخت
۲۸۱. نه تزویر، نه ریا، نه ظلم و ستم
که عدل است راه، نه خشم و نه قدم
۲۸۲. به هر کس که آمد، حقش داد و برداشت
که عدل است مرام، نه وعده و نه ساخت
۲۸۳. به یاران فرمود: عدالت، اساس
که بی عدل، فرو ریزد هر نماز
۲۸۴. چو در مدینه، حکومت برپا کرد
به عدل، پایههای حقش بنا کرد
۲۸۵. نه بر مال و نه بر خون، تبعیض نکرد
که عدل است هویت مصطفی پاک و درست
۲۸۶. به اسیران، رحم و مهربانی نمود
که عدل است در قلب، نه بریدن و دود
۲۸۷. به دشمنان نیز با عدل رفتار
که عدل است این، روش پیامبر در کار
۲۸۸. به فرزندان، حق مساوی داد
که عدالت را همه جا روشن کرد
۲۸۹. به مردم فرمود: «حق یکسان است»
که عدل است دستور، نه زور و شُست
۲۹۰. به اصحاب، عدل در هر کار
که بی عدل، دنیا شود بییار
۲۹۱. ز بیتالمالش نصیب هر کس
که عدل است این، نه فضل و نه برس
۲۹۲. به محروم، عطا، به قوی، حد
که عدالت است قانون، نه ظلم و شد
۲۹۳. به دشمن، اگر هم در آستانه بود
به عدلش وفا کرد، عهدش سود
۲۹۴. به یتیم و زن، حق برابر داد
که عدل است راه، نه زور و نه جاد
۲۹۵. بگفتا: «عدل است تاج پیغمبر»
که بر ظلم و جور نباشد هر قدر
۲۹۶. چو دشمن آمد، با فتنه و کینه
عدالتش شکست هر دل و هر دینه
۲۹۷. به مستضعفان، دست یاری دراز
که عدل است چراغ در شب تار و راز
۲۹۸. به هر داور و قاضی، سفارش نمود
که عدالت را در حکم جاری نمود
۲۹۹. چو در فتح مکه، نه خون ریخت، نه برد
که عدل است سنت، نه انتقام و تَرد
۳۰۰. به مدینه، عدالت را پروراند
که جهان را به حق و انصاف بود آباد
نتیجهگیری
قصیدهی ۳۰۰ بندی عدالتخواهی و حقطلبی پیامبر اکرم ﷺ، تصویری روشن و جامع از زندگی و سیرهی ایشان در مسیر رعایت عدالت ارائه میدهد. در این اثر، ابعاد مختلف عدالت پیامبر از رفتار با یاران و اصحاب تا تعامل با دشمنان، اسیران، فقرا، زنان، کودکان و جامعه به تصویر کشیده شده است. همچنین، رعایت انصاف در امور حکومتی، داوری، تقسیم بیتالمال و معاملات، و رعایت حقوق دیگران، بهعنوان نمونهای عملی از عدالت پیامبر در زندگی روزمره و ساختار حکومت اسلامی نشان داده شده است.
پیام اصلی این قصیده این است که عدالت نه تنها یک ارزش اخلاقی و انسانی بلکه یک اصل حیاتی برای پایدار ماندن جامعه، سلامت روابط اجتماعی و رشد معنوی انسانهاست. پیامبر اکرم ﷺ با رفتار و گفتار خود نشان داد که عدالت و حقطلبی پایهی هر زندگی سالم و هر حکومت موفق است و الگویی بینظیر برای همهی امتها فراهم میکند.
با مطالعه و تامل در این اثر، خواننده میتواند راهکارهای عملی و روحانی عدالت را در زندگی شخصی و اجتماعی خود بهکار گیرد و با الگوگیری از سنت نبوی، جامعهای منصف، انسانی و هماهنگ با آموزههای الهی بسازد.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۶/۲۴