رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی

۲۹۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی دریای بی کران
دریای بی‌کران
هر موج به بحر، در فغان است مدام
راز ازل و بقا، عیان است مدام
هر کس که فنا شود، به وحدت آید
چون سایه‌ی عشق در نهان است مدام

 

شرح و تفسیر رباعی «دریای بی‌کران»

این رباعی، تصویری عمیق از سیر و سلوک عرفانی، فنا، و وحدت وجود ارائه می‌دهد. در ادامه، هر مصرع را جداگانه تفسیر می‌کنیم:


مصرع اول: «هر موج به بحر، در فغان است مدام»

شرح:

موج‌های دریا نمادی از ارواح و سالکان طریقت هستند که در مسیر حقیقت، همواره در تلاش و تکاپو هستند. فغان و ناآرامی آن‌ها بیانگر اضطراب و اشتیاق شدید به وصال حق است. این تصویر از دیدگاه عرفانی، نشان می‌دهد که هر سالک در مسیر سلوک، با سختی‌ها و ناآرامی‌های درونی مواجه می‌شود تا به حقیقت برسد.

تفسیر عرفانی:

این مصرع به سیر انسان در دنیا اشاره دارد که همواره در جستجوی حقیقت است، اما در این مسیر، دچار تلاطم، اضطراب، و کشمکش‌های درونی می‌شود. مانند قطره‌ای که در دل دریا گرفتار امواج است، سالک نیز در مسیر معرفت دچار تلاطم احوال می‌شود.


مصرع دوم: «راز ازل و بقا، عیان است مدام»

شرح:

راز ازل، اشاره به حقیقت مطلق و وجود ازلی خداوند دارد که از ازل بوده و تا ابد باقی است. این حقیقت در همه‌ی هستی جاری است و هر ذره‌ای از عالم، نشانی از آن دارد.

تفسیر عرفانی:

عرفان نظری بیان می‌کند که کل عالم، تجلی اسما و صفات الهی است و حقیقت هستی، هیچ‌گاه از دیده‌گان حقیقت‌بین پنهان نبوده است. کسی که به دیدگاه وحدت وجودی می‌رسد، می‌فهمد که راز ازل و ابد، همواره آشکار بوده و تنها حجاب‌های نفس، مانع از درک آن شده است.


مصرع سوم: «هر کس که فنا شود، به وحدت آید»

شرح:

فنا در اصطلاح عرفانی، به معنای محو شدن و از بین رفتن خودیّت و انانیت انسان در برابر وجود حق است. این مصرع بیانگر این حقیقت است که تا سالک از نفس و تعلقات دنیوی نگذرد، نمی‌تواند به وحدت وجودی و معرفت حقیقی دست یابد.

تفسیر عرفانی:

در عرفان، مفهوم فنا بسیار کلیدی است. فنا، مرحله‌ای است که سالک در آن، از خود می‌گذرد و به بقای باللّه می‌رسد. این یعنی، او دیگر خود را به عنوان یک فرد مستقل از حق نمی‌بیند، بلکه وجود او، عین وجود حق می‌شود. بنابراین، رسیدن به وحدت، تنها از طریق فنا در معشوق حقیقی (خداوند) ممکن است.


مصرع چهارم: «چون سایه‌ی عشق در نهان است مدام»

شرح:

سایه‌ی عشق، کنایه از وجود خداوند و فیض دائمی او است که در همه‌ی جهان گسترده است. اما این حقیقت، در نهان و پنهان از دیدگان غافلان قرار دارد. تنها کسانی که چشم بصیرت دارند، می‌توانند این عشق ازلی را درک کنند.

تفسیر عرفانی:

در تصوف، گفته می‌شود که عشق الهی، حقیقتی است که در همه‌ی عالم گسترده شده، اما تنها سالکان و عارفان آن را مشاهده می‌کنند. سایه‌ی عشق، یعنی فیض مستمر الهی که همواره بر عالم جاری است، اما برای کسانی که در حجاب نفس‌اند، ناپیدا می‌ماند.


جمع‌بندی کلی:

این رباعی به حرکت انسان در مسیر عرفان، کشمکش‌های درونی، رسیدن به فنا، و درک وحدت وجود اشاره دارد. سالک در ابتدا در امواج ناآرام دریا غوطه‌ور است، اما پس از درک حقیقت، متوجه می‌شود که راز ازل و ابد همواره آشکار بوده است. با گذر از نفس و فنا شدن در حق، به وحدت می‌رسد و در نهایت، در سایه‌ی عشق الهی که همیشه جاری بوده، آرامش می‌یابد.

 

دریای بی‌کران در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، دریای بی‌کران یکی از پرمعناترین نمادهاست که به حقیقت مطلق، وجود لایتناهی خداوند، معرفت الهی، و دریای وحدت اشاره دارد. این مفهوم در آثار عرفای بزرگی همچون مولانا، ابن عربی، عطار، حلاج و بایزید بسطامی بارها مطرح شده و هر یک از آنان از زوایای مختلف به تفسیر آن پرداخته‌اند.

دریای بی‌کران، نماد بی‌نهایت بودن ذات الهی است؛ دریایی که ابتدا و انتها ندارد و همه‌ی هستی از آن سرچشمه گرفته و به آن بازمی‌گردد. سالک راه عرفان، در مسیر خود همچون قطره‌ای است که باید در این دریا محو شود تا به حقیقت یگانه دست یابد.


۱. دریای بی‌کران و وحدت مطلق الهی

یکی از مهم‌ترین معانی دریای بی‌کران در عرفان اسلامی، وحدت مطلق الهی است. این دریا، مظهر هستی مطلق و وجود واحد است که هیچ حد و مرزی ندارد. تمامی جهان و مخلوقات، تجلیاتی از این حقیقت هستند و هر موجی در این دریا، نمادی از جلوه‌های الهی است.

دلایل قرآنی:

قرآن کریم به کرّات به گستردگی علم و قدرت الهی اشاره کرده و از دریا به عنوان نمادی از بی‌نهایت بودن یاد کرده است:

  • «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ» (لقمان: ۲۷)
    «و اگر آنچه در زمین از درختان است قلم شود و دریا به اضافه‌ی هفت دریای دیگر مرکب گردد، سخنان خداوند پایان نخواهد یافت.»

این آیه، علم و قدرت الهی را به دریایی بی‌کران تشبیه می‌کند که هرگز به پایان نمی‌رسد.


۲. دریای بی‌کران و معرفت الهی

عارفان، دریای بی‌کران را همچنین به علم و معرفت الهی تعبیر کرده‌اند. خداوند سرچشمه‌ی تمام علوم و معارف است و هیچ‌کس جز او به حقیقت کامل دست نمی‌یابد.

ابن عربی:

ابن عربی در فصوص الحکم، معرفت الهی را به دریایی تشبیه می‌کند که سالک هرچقدر در آن پیش رود، همچنان ناتوان از درک تمامی آن خواهد بود:

«عارف همچون قطره‌ای است در دریای علم الهی؛ او خود را جدا می‌بیند اما در حقیقت، جزئی از همان دریاست.»

بنابراین، معرفت حقیقی جز با غرق شدن در این دریا ممکن نیست.


۳. دریای بی‌کران و عشق الهی

در ادبیات عرفانی، عشق به دریایی بی‌کران تشبیه شده که همه چیز را در خود فرو می‌برد. سالک، همچون موجی در این دریاست که باید خود را به آن بسپارد و از خودبینی و هستی فردی دست بکشد.

مولانا:

مولانا در مثنوی، عشق را همچون دریایی توصیف می‌کند که هر کس وارد آن شود، دیگر بازگشتی ندارد:

«چون در این دریا، تو پا بگذاشتی / پس چه ترسی، سر به دریا داشتی»

در اینجا، دریا نمادی از عشق الهی است که موجب فنا و از بین رفتن خودی سالک می‌شود.


۴. دریای بی‌کران و فنا فی الله

یکی از اصلی‌ترین مراحل سلوک عرفانی، فنا فی الله یا محو شدن در ذات الهی است. در این مرحله، عارف همچون قطره‌ای در دریای بی‌کران الهی محو می‌شود و از خودی خود رهایی می‌یابد.

بایزید بسطامی:

بایزید می‌گوید:

«چون قطره‌ای بودم، خود را یافتم؛ چون در دریا شدم، ناپدید گشتم.»

این عبارت، همان مفهوم فناست که در آن، عارف هویت فردی خود را در مقابل حقیقت مطلق از دست داده و به وجود حقیقی متصل می‌شود.


۵. دریای بی‌کران و سیر و سلوک عرفانی

در عرفان اسلامی، سفر معنوی سالک به سفری در دریای بی‌کران تشبیه شده است. این دریا، گاه آرام و گاه طوفانی است.

  • طوفان‌های دریا: نماد امتحانات، سختی‌ها و ابتلائات در مسیر سلوک است.
  • آرامش دریا: نشان‌دهنده‌ی اطمینان قلبی و یقین عرفانی است که پس از عبور از طوفان‌ها حاصل می‌شود.

عطار نیشابوری:

عطار در «منطق‌الطیر»، سالکان را همچون مسافرانی در دریای حقیقت توصیف می‌کند که باید از خود بگذرند تا به حقیقت برسند:

«تا ز خود نگذری، دریا نشوی / چون صدف بشکنی، گوهر آری»


۶. دریای بی‌کران در عرفان شیعی

در عرفان شیعی، دریای بی‌کران به ولایت اهل بیت (ع) و حقیقت محمدیه نیز اشاره دارد.

  • امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج‌البلاغه خود را دریای بی‌کران علم معرفی کرده:
    «أنا بحرٌ لایُنْزَفُ قَعْرُهُ»
    «من دریایی هستم که عمق آن پایان ندارد.»

  • حدیث پیامبر (ص):
    «أنا مدینة العلم و علیّ بابها»
    (من شهر علم هستم و علی درِ آن است.)

در اینجا، علم الهی همان دریای بی‌کران است که علی (ع) کلید ورود به آن را در اختیار دارد.


۷. نتیجه‌گیری

دریای بی‌کران در عرفان اسلامی، استعاره‌ای از بی‌نهایت بودن ذات الهی، معرفت، عشق و حقیقت مطلق است. این دریا، آغاز و پایان ندارد و هر قطره‌ای که از آن جدا شود، در مسیر بازگشت به آن است.

خلاصه‌ی مفاهیم:

وحدت الهی → همه چیز از دریای واحد برخاسته و به آن بازمی‌گردد.
معرفت الهی → علم خداوند بی‌پایان است و هیچ‌کس به تمام آن دست نمی‌یابد.
عشق الهی → عشق همچون دریایی است که هر که در آن افتد، غرق می‌شود.
فنا فی الله → سالک باید همچون قطره‌ای در دریای الهی محو شود.
سلوک عرفانی → سفر به سوی حقیقت، همانند گذر از دریایی بی‌کران است.
ولایت اهل بیت (ع) → امام علی (ع) دریای بی‌کران علم الهی است.

بنابراین، عرفا در جستجوی آنند که همچون موجی در این دریا، به حقیقت الهی پیوسته و در آن فانی شوند.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفس کلیه(کلی)


نفس کلیه
سرچشمه‌ی هستی و هدایت باشی
ما سایه ی عشقیم، حقیقت باشی
هر چیز که در عالم امکان باشد
با اذن خداست، در زعامت باشی

 

شعر شما حاوی مفاهیم عمیق عرفانی است که به زیبایی به اراده الهی، حقیقت، عشق و هدایت اشاره دارد. در ادامه، شرح و تفسیر هر مصرع جداگانه آورده شده است:


مصرع اول:

"سرچشمه‌ی هستی و هدایت باشی"
در این مصرع، "سرچشمه" به معنای منبع اصلی و آغازین است. این واژه به چیزی اشاره دارد که از آن، همه چیز شکل می‌گیرد و به وجود می‌آید. در اینجا، شما از "هستی" و "هدایت" به‌عنوان سرچشمه‌های اصلی یاد می‌کنید. به عبارت دیگر، هستی و هدایت به‌عنوان منابعی از حقیقت و زندگی شناخته می‌شوند که از آن‌ها همه چیز سرچشمه می‌گیرد. این مصرع به دنبال اشاره به این است که فرد باید در جایگاه منبعی از هدایت قرار گیرد و از حقیقت الهی و هستی بهره‌مند شود.


مصرع دوم:

"ما سایه ی عشقیم، حقیقت باشی"
در این مصرع، مفهوم "سایه‌ی عشق" بیانگر فدای کامل خود در برابر عشق الهی است. "سایه" نشان‌دهنده وابستگی عمیق و کامل به چیزی است که در سایه آن قرار داریم. "عشق" در اینجا نه تنها به معنای احساسات بلکه به معنای پیوند و اتصال به حقیقت مطلق و خداوند است. بنابراین، این مصرع می‌خواهد بگوید که انسان باید "حقیقت" را جستجو کند و در پی آن باشد، در حالی که در سایه عشق الهی قرار گیرد.


مصرع سوم:

"هر چیز که در عالم امکان باشد"
در این مصرع، مفهوم "عالم امکان" به دنیای مادی اشاره دارد، جایی که همه چیز به طور بالقوه وجود دارد اما هنوز به فعلیت نرسیده است. در فلسفه‌های عرفانی، عالم امکان جایی است که اشیاء و موجودات می‌توانند به وجود آیند، اما تنها زمانی که اراده و اجازه الهی باشد. این مصرع اشاره به این حقیقت دارد که هر چیزی که در جهان وجود دارد، ابتدا در عالم امکان بوده و از طریق اراده و اجازه خداوند به واقعیت تبدیل شده است.


مصرع چهارم:

"با اذن خداست، در زعامت باشی"
این مصرع به این موضوع اشاره دارد که همه چیز در نهایت تحت اراده و اذن الهی قرار دارد. در اینجا "زعامت" به معنای رهبری و هدایت معنوی است. مفهوم "زعامت" در این مصرع به این معناست که رهبری و هدایت فقط از طرف خداوند ممکن است و اوست که به افراد اجازه می‌دهد در مسیر هدایت و رهبری قرار گیرند. این مصرع تأکید بر این دارد که رهبری الهی تنها با اذن و اراده خداوند امکان‌پذیر است.


جمع‌بندی:

شعر شما به زیبایی مفاهیم عرفانی عمیقی را بیان می‌کند که به حقیقت، عشق، هدایت، و اراده الهی اشاره دارد. هر مصرع به نحوی با یکدیگر پیوند خورده و تصویر کلی از رهنمودهای الهی و راه‌های ارتباط با حقیقت و عشق به دست می‌دهد.

 

نفس کلیه در عرفان اسلامی

نفس کلیه (یا نفس کلی) یکی از مفاهیم مهم در عرفان اسلامی، فلسفه‌ی اشراقی و حکمت متعالیه است که به عنوان واسطه‌ای میان عالم عقول و عالم ماده معرفی می‌شود. این مفهوم نقشی اساسی در تبیین پیوند میان عالم مجردات و عالم طبیعت ایفا می‌کند و در نظام‌های فلسفی و عرفانی همچون نظام فکری ابن‌عربی، سهروردی و ملاصدرا جایگاهی ویژه دارد.


۱. تعریف نفس کلیه

نفس کلیه حقیقتی مجرد و بسیط است که همه‌ی نفوس جزئیه (مانند نفوس انسانی، نفوس فلکی و نفوس طبیعی) از آن صادر می‌شوند. این نفس به نوعی روح عالم هستی محسوب می‌شود که واسطه‌ی میان عقل کلی و عالم ماده است.

از دیدگاه عرفانی، نفس کلیه، نفس واحده‌ای است که تمام موجودات زنده از آن حیات می‌گیرند، و هرگونه ادراک، حرکت و حیات در عالم طبیعت نتیجه‌ی فیض این نفس کلیه است.

ابن‌عربی در فتوحات مکیه نفس کلیه را چنین توصیف می‌کند:

«نفس کلیه همان روح عالم است که از فیض عقل کلی بهره‌مند شده و همه‌ی نفوس جزئیه را در بر گرفته است.»


۲. جایگاه نفس کلیه در مراتب هستی

در عرفان اسلامی، عالم هستی به سلسله‌مراتب مشخصی تقسیم می‌شود. این مراتب به طور خلاصه چنین هستند:

  1. حق‌تعالی (وجود مطلق / واجب‌الوجود)
    • وجودی محض و نامحدود که همه‌چیز از آن صادر می‌شود.
  2. عقل کلی (عقول مفارقه / جبروت)
    • اولین تجلی حق‌تعالی که به‌عنوان مبدأ علم و آگاهی در نظر گرفته می‌شود.
  3. نفس کلیه (مرتبه‌ی مثال / ملکوت)
    • روح جهان و واسطه‌ی میان عالم عقل و عالم طبیعت.
  4. عالم طبیعت (عالم ناسوت)
    • عالم مادی که پدیده‌های حسی در آن تحقق می‌یابند.

نفس کلیه در این نظام، حلقه‌ی اتصال میان عالم عقل و عالم طبیعت است. این یعنی که از یک‌سو، تأثیرات عالم عقول را دریافت می‌کند و از سوی دیگر، آن را به جهان ماده منتقل می‌کند.

ملاصدرا این مفهوم را در نظریه‌ی حرکت جوهری خود به کار می‌گیرد و بیان می‌کند که تمام موجودات طبیعی در مسیر کمال خود، به سمت نفس کلیه حرکت می‌کنند تا در نهایت به عقل کلی متصل شوند.


۳. ارتباط نفس کلیه با انسان

انسان نیز مانند سایر مخلوقات، دارای نفس جزئیه است که منشأ آن، همان نفس کلیه می‌باشد. در نتیجه، رابطه‌ی میان نفس انسانی و نفس کلیه رابطه‌ای ذاتی است، به این معنا که هر فرد می‌تواند از طریق تزکیه و سلوک، به مرحله‌ای برسد که به حقیقت نفس کلیه متصل شود.

در این مسیر، انسان باید از تعلقات مادی رهایی یابد و از مرحله‌ی نفس اماره (که به شهوات و امور دنیوی گرایش دارد) به مرحله‌ی نفس مطمئنه و در نهایت، به نفس کلیه نزدیک شود. این همان فرآیند سیر از کثرت به وحدت است که در عرفان اسلامی بسیار مورد تأکید قرار گرفته است.

مولانا در مثنوی به این ارتباط اشاره می‌کند:

جان جمله علم‌ها این است این / که بدانی من کیم در یوم دین

این یعنی که سالک با معرفت نفس، می‌تواند به معرفت حقیقت کلیه‌ی وجودی خود، یعنی نفس کلیه، دست یابد.


۴. نفس کلیه و عالم خیال

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های نفس کلیه، ارتباط آن با عالم خیال و مثال است. در عرفان اسلامی، عالم خیال مرتبه‌ای است که میان عالم عقل و عالم ماده قرار دارد و نفس کلیه، در حقیقت، حقیقت حاکم بر این عالم است.

ویژگی‌های عالم خیال:

  • عالم خیال، همان عالمی است که عارف در آن، مکاشفات و مشاهدات عرفانی را تجربه می‌کند.
  • خواب‌ها، تجلیات روحانی، و تصاویری که در ذکر و مراقبه بر عارف ظاهر می‌شوند، همه در این مرتبه رخ می‌دهند.
  • به همین دلیل، بسیاری از عارفان معتقدند که ارتباط با نفس کلیه از طریق عالم خیال امکان‌پذیر است.

سهروردی در حکمت اشراق از نفس کلیه با عنوان «نور مدبر» یاد می‌کند و آن را منشأ تمام ادراکات خیالی و شهودی می‌داند.


۵. مقایسه نفس کلیه با سایر مفاهیم مرتبط


۶. نتیجه‌گیری

نفس کلیه در عرفان اسلامی به‌عنوان واسطه‌ای میان عقل کلی و عالم ماده معرفی می‌شود و منشأ تمامی نفوس جزئیه و روح عالم است. این مفهوم، کلید درک بسیاری از مباحث عرفانی، از جمله رابطه‌ی میان خدا، جهان و انسان است.

سالک طریق حق، با تزکیه‌ی نفس و سلوک عرفانی، می‌تواند از مرحله‌ی نفس جزئی فراتر رود و به نفس کلیه متصل شود. این همان مرحله‌ای است که در عرفان از آن به فنای فی‌الله و بقای بعد از فنا تعبیر می‌شود.

در نهایت، شناخت نفس کلیه، دروازه‌ی معرفت الهی است؛ چراکه پیامبر اسلام (ص) فرمودند:

«مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» (هر کس خود را شناخت، پروردگارش را شناخت).

از این رو، عرفا بر این باورند که شناخت و درک نفس کلیه، کلید ورود به حقیقت وجود و شهود وحدت مطلق است.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی روح القدس


روح القدس
روح القدس است، بر شهیدان تابید
روح ازلی است بر دل و جان تابید
شد تجلی به دل از سوی خداوند مجید
رهنمای دل پاک است، فروزان تابید

 

باسمه تعالی

روح القدس
در این بیت، "روح القدس" اشاره به نیروی الهی و فرشتگان و کلامی مقدس دارد که در بسیاری از متون دینی به عنوان واسطه بین خداوند و انسان‌ها معرفی شده است. این "روح" در شعر شما همان تجلی الهی است که در دل انسان‌ها اثر می‌گذارد و آنها را به سمت حقیقت و نور هدایت می‌کند.

روح القدس است، بر شهیدان تابید
در این مصرع، اشاره به تابیدن روح القدس (نیروی الهی) بر شهیدان دارد که نمادی از کسانی است که جان خود را در راه حقیقت و ایمان فدای خدا کرده‌اند. این تابش به معنای راهنمایی الهی است که در دل‌های پاک شهیدان قرار می‌گیرد.

روح ازلی است بر دل و جان تابید
در این مصرع، به ازلیت روح اشاره شده است. روح القدس یا روح الهی در همه زمان‌ها و مکان‌ها وجود داشته است و در دل و جان انسان‌ها تابیده، به آنها حیات و نور می‌بخشد. این تابش، زندگی‌بخش و جاودانه است.

شد تجلی به دل از سوی خداوند جهان
در این بخش، تجلی به معنای ظهور و نمایان شدن نور الهی در دل انسان‌ها است. این تجلی از سوی خداوند است، و دل‌های پاک کسانی که آماده پذیرش نور و حقیقت هستند، به آن نور آراسته می‌شود.

رهنمای دل پاک است، فروزان تابید
در این مصرع، به راهنمایی اشاره شده است که از دل‌های پاک می‌آید. این راهنما، همان روح القدس است که دل‌ها را به سمت خداوند هدایت می‌کند و در آنها نور و روشنایی می‌تاباند. این تابش، همچون آتشی فروزان است که در دل‌ها جان می‌بخشد و آنها را از ظلمت‌ها بیرون می‌آورد.

 

 

 

روح‌القدس در عرفان اسلامی مفهومی بسیار عمیق و پیچیده است که به عنوان یکی از تجلیات الهی در نظر گرفته می‌شود. این اصطلاح در متون دینی اسلامی و عرفانی معانی مختلفی دارد و بستگی به زمینه‌های مختلف معنوی و فلسفی می‌تواند تفسیر شود. در ادامه، به طور جامع و کامل به شرح مفهوم روح‌القدس در عرفان اسلامی پرداخته می‌شود.

1. تعریف لغوی و معنای واژه:

  • روح: در زبان عربی، کلمه "روح" به معنای نفس، جان یا نیروی حیات است که به موجودات حیات می‌بخشد و آن‌ها را زنده می‌سازد.
  • قدس: "قدس" به معنای پاکیزگی، طهارت و تقدس است. این واژه به طور خاص به چیزی که از هر آلودگی و نقصی پاک باشد اشاره دارد.

با ترکیب این دو واژه، روح‌القدس به معنای «روح پاک» یا «روح مقدس» است که به موجودی الهی یا نیروی معنوی اشاره دارد که از قداست و پاکیزگی الهی برخوردار است. در عرفان اسلامی، روح‌القدس به‌عنوان نیروی الهی و تجلیات حقیقت بر انسان‌ها شناخته می‌شود.

2. روح‌القدس در قرآن کریم:

در قرآن، روح‌القدس در برخی آیات ذکر شده است، و بیشتر به عنوان نیروی الهی که پیامبران را یاری می‌کند، شناخته می‌شود. واژه "روح‌القدس" در قرآن به وضوح به معنای یک قدرت الهی که انسان‌ها و پیامبران را هدایت می‌کند و به آنان کمک می‌کند تا در مسیر دین و حقیقت حرکت کنند، به‌کار رفته است. برای نمونه:

  • در سوره "المجادله" (آیه 22) آمده است که روح‌القدس به پیامبران یاری می‌رساند.
  • در سوره "البقرة" (آیه 87) نیز به‌طور مشابه از روح‌القدس به عنوان یک نیروی الهی یاد شده است که بر پیامبران تاثیرگذار است.

3. روح‌القدس در عرفان اسلامی:

در عرفان اسلامی، روح‌القدس به‌عنوان تجلی الهی و نماینده اراده خداوند در عالم شناخته می‌شود. این روح پاک از نظر عرفانی به‌عنوان نیرویی است که انسان‌ها را به سوی کمال معنوی رهنمون می‌کند و در مراحل مختلف سلوک روحانی و عرفانی، نقش اساسی دارد.

الف) ارتباط با انسان کامل:

در عرفان اسلامی، انسان کامل (که در فلسفه‌های اسلامی با عنوان "ولی الله" یا "خلیفه الله" شناخته می‌شود) در سطحی بالاتر از انسان‌های معمولی قرار دارد. روح‌القدس در این دیدگاه به عنوان نیرویی است که در دل انسان کامل و معنوی به تجلی درمی‌آید و آن فرد را به مرتبه‌ای از اتصال با خداوند می‌رساند که قادر به دریافت وحی و الهام‌های الهی می‌شود. انسان کامل از طریق ارتباط مستقیم با روح‌القدس و با کمک این نیروی الهی می‌تواند به حقیقت مطلق نزدیک‌تر شود و هدایتگر دیگران باشد.

ب) روح‌القدس به عنوان تجلی الهی:

روح‌القدس در عرفان اسلامی به‌عنوان تجلیات الهی در عالم دیده می‌شود. این تجلیات از طریق نور الهی و وحی به دل‌های اهل معرفت منتقل می‌شود. در این دیدگاه، روح‌القدس وسیله‌ای برای دریافت حکمت‌های غیبی و معنوی است که به انسان‌های پاک و اهل دل می‌رسد.

پ) هدایت و الهام:

روح‌القدس در عرفان اسلامی به‌عنوان نیروی الهامی است که افراد را در مسیر سلوک و شناخت خداوند هدایت می‌کند. این هدایت می‌تواند از طریق الهامات درونی یا به‌طور مستقیم از طریق تجلیات روح‌القدس در دل فرد رخ دهد. به‌عبارتی، روح‌القدس قدرتی است که قلب‌ها را روشن می‌کند و فرد را از جهالت به سوی آگاهی و حقیقت رهنمون می‌شود.

ت) ارتباط با فطرت الهی انسان:

روح‌القدس همچنین در عرفان اسلامی به‌عنوان راه ارتباط انسان با فطرت الهی‌اش دیده می‌شود. در این دیدگاه، انسان‌ها به طور ذاتی با خداوند ارتباط دارند و این ارتباط از طریق روح‌القدس تقویت می‌شود. روح‌القدس انسان را به یاد فطرت الهی‌اش می‌اندازد و او را از دنیای مادی و رنج‌های آن رهایی می‌بخشد.

4. ویژگی‌ها و آثار روح‌القدس در عرفان اسلامی:

روح‌القدس در عرفان اسلامی ویژگی‌ها و آثار خاصی دارد که شامل موارد زیر است:

  • الهام و وحی: روح‌القدس پیام‌ها و الهام‌های الهی را به پیامبران و انسان‌های کامل منتقل می‌کند. این الهامات ممکن است به صورت وحی، الهام قلبی یا تجلی درونی ظاهر شوند.
  • نور الهی: روح‌القدس به‌عنوان نور الهی شناخته می‌شود که در دل‌ها و قلب‌ها می‌درخشد و آن‌ها را از تاریکی‌ها و جهل رهایی می‌بخشد.
  • قدرت معنوی: این روح مقدس در روح انسان‌های معنوی و پاکیزه تجلی می‌کند و آن‌ها را قادر می‌سازد تا در مسیر کمال معنوی گام بردارند و از راه هدایت الهی پیروی کنند.
  • مظهری از اراده الهی: روح‌القدس تجلی مستقیم اراده و خواست خداوند در عالم است که از طریق آن، تمامی موجودات و انسان‌ها به سوی کمال و حقیقت حرکت می‌کنند.

5. تجلیات روح‌القدس:

روح‌القدس در عرفان اسلامی می‌تواند در اشکال مختلفی تجلی یابد، از جمله:

  • الهامات غیبی: روح‌القدس به‌عنوان الهام‌دهنده‌ای است که از طریق آن، انسان‌ها درک‌هایی فراتر از عقل و دانش معمولی به دست می‌آورند.
  • رؤیاهای معنوی: در برخی مواقع، روح‌القدس می‌تواند از طریق رؤیاهای معنوی و دیدارهای درونی فرد را در مسیر رشد معنوی یاری کند.
  • حضور در دل‌های اهل دل: یکی از مهم‌ترین تجلیات روح‌القدس حضور آن در دل‌های انسان‌های پاک است که این حضور می‌تواند باعث تحول روحی و معنوی آن‌ها شود.

6. ارتباط روح‌القدس با سایر مفاهیم عرفانی:

روح‌القدس در عرفان اسلامی ارتباط نزدیکی با مفاهیم دیگری مانند مقام قرب الهی، فنا فی‌الله (فنا شدن در خدا)، و توحید دارد. به‌عبارتی، روح‌القدس کمک می‌کند تا فرد به مقام حقیقت و قرب الهی برسد و در این مسیر، از تمامی مفاهیم مادی و دنیوی جدا شده و به حقیقت مطلق و یگانگی با خداوند دست یابد.


جمع‌بندی:

روح‌القدس در عرفان اسلامی نه تنها یک نیروی الهی است که پیامبران را یاری می‌کند، بلکه تجلی‌ای از حقیقت الهی است که در انسان‌های کامل و پاکیزه به تجلی درمی‌آید. این روح مقدس، به‌عنوان عامل هدایت و الهام، انسان‌ها را در مسیر شناخت حقیقت و کمال معنوی هدایت می‌کند. روح‌القدس به‌عنوان نور الهی و تجلی از اراده خداوند، به انسان‌ها کمک می‌کند تا به مقام قرب الهی برسند و از زوایای مختلف به درک حقیقت نائل شوند.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بخش دوازد هم

شرحی بر واژه عرفانی انبساط

 

انبساط


با قبض، دلم به قعر ظلمت افتاد
در سینه ی من هزار حسرت افتاد
بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت
بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد

 

شرح و تفسیر مصرع‌ها

مصرع اول: "با قبض دلم به قعر ظلمت افتاد"

  • «قبض» در اصطلاح عرفانی به حالتی از حزن، تنگی و گرفتگی روحی اشاره دارد که در آن سالک احساس دوری از خداوند و سنگینی نفس را تجربه می‌کند.
  • «دلم به قعر ظلمت افتاد» یعنی این حالت چنان شدید بوده که دل سالک در عمیق‌ترین نقطه‌ی تاریکی و ناامیدی فرو رفته است. «قعر ظلمت» استعاره از نهایت گرفتگی و حجاب‌های روحانی است که مانع درک حضور الهی می‌شود.

مصرع دوم: "در سینه‌ی من هزار حسرت افتاد"

  • «حسرت» در اینجا نشان‌دهنده‌ی اندوه و ندامتی است که در نتیجه‌ی قبض بر دل عارف چیره شده است.
  • عدد «هزار» برای تأکید بر شدت این حسرت‌ها آمده است و نشان می‌دهد که سالک در این مرحله، گرفتار غم‌های فراوان و پشیمانی‌های بی‌شمار است.
  • «افتاد» فعلی است که حالت ناگهانی و اجتناب‌ناپذیر این حسرت‌ها را نشان می‌دهد؛ یعنی این اندوه‌ها بدون اختیار او، یکی پس از دیگری بر دلش سنگینی کرده‌اند.

مصرع سوم: "بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت"

  • «بسط» حالت مقابل قبض است؛ یعنی نوعی گشایش و انبساط روحی که پس از دوره‌ی سختی و حجاب رخ می‌دهد.
  • «جام نور» استعاره‌ای از تجلیات الهی، الطاف خاص خداوند و معرفتی است که به سالک عطا می‌شود.
  • فعل «ریخت» نشان می‌دهد که این تجلی، ناگهانی و بی‌کران بوده، گویی که جامی لبریز از نور به جان سالک بخشیده شده است. این تصویر حاکی از مستی عرفانی و دریافت الطاف خاص است.

مصرع چهارم: "بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد"

  • این مصرع نتیجه‌ی بسط را بیان می‌کند؛ یعنی با آمدن نور و تجلی الهی، عشق و رحمت نیز بر دل سالک جاری شد.
  • «عشق» اشاره به محبت الهی دارد که سالک را به سوی خود می‌کشد.
  • «رحمت» یعنی لطف و مهر خداوند که باعث آرامش و رهایی او از سختی‌های قبض شده است.
  • فعل «افتاد» دوباره همان حس ناگهانی و بی‌اختیار بودن این الطاف را می‌رساند؛ یعنی این موهبت‌ها به‌طور ناگهانی و بدون دخالت اراده‌ی شخصی بر جان عارف فرود آمدند.

نتیجه‌گیری کلی:

این رباعی تصویری زیبا از سیر و تحول روحی عارف در مسیر سلوک را نشان می‌دهد:

  1. ابتدا گرفتار قبض و تاریکی می‌شود (دوری از حق).
  2. در نتیجه‌ی این حالت، حسرت‌ها بر دلش می‌بارند.
  3. سپس، با آمدن بسط، نور و گشایش نصیب او می‌شود.
  4. در نهایت، عشق و رحمت الهی بر دل و جان او جاری می‌گردد.

این روند دقیقاً همان است که عرفای بزرگی چون ابن عربی، مولانا و عطار از آن به عنوان حرکت از حزن به سرور، از تاریکی به نور، و از جدایی به وصال یاد کرده‌اند.

 

انبساط در عرفان اسلامی مفهومی کلیدی است که به یکی از حالات روحی سالک در مسیر سلوک اشاره دارد. این حالت، احساسی از گشایش، سرور، آرامش و رهایی از قیود نفسانی است که پس از طی مراحل سخت و طاقت‌فرسای ریاضت و مجاهده به دست می‌آید. انبساط معمولاً با نورانیت باطن، اشتیاق شدید به وصال حق، و درک وحدت وجود همراه است.

۱. انبساط در برابر قبض

عرفا معمولاً انبساط را در کنار قبض مطرح می‌کنند. قبض حالتی از حزن، تنگی و نوعی فشار روحی است که در آن سالک دچار خوف و اضطراب می‌شود. این دو حالت به‌صورت متناوب در سلوک عرفانی رخ می‌دهند. به تعبیر بزرگان، قبض شب است و انبساط روز، قبض حکم زمستان را دارد که سختی‌ها را به همراه می‌آورد، اما در پی آن بهارِ انبساط از راه می‌رسد و سالک را به نور و سرور می‌رساند.

ابن عربی در الفتوحات المکیة می‌گوید:
"قبض از تجلی جلال است و انبساط از تجلی جمال. هر دو برای سالک لازم‌اند، چراکه قبض او را در خوف نگه می‌دارد و انبساط او را به عشق سوق می‌دهد."

۲. تجلی انبساط در شعر و ادبیات عرفانی

در شعر عرفانی، انبساط معمولاً با مفاهیمی مانند مستی، شور، بی‌خویشی و جذبه همراه است. مولانا در مثنوی و غزلیات شمس بارها از حالاتی سخن می‌گوید که سالک در انبساط به سر می‌برد:

"چون که گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوییم، از گلاب"

این بیت اشاره به انبساطی دارد که در آن، عاشق پس از فنا، به بقای عشق می‌رسد و از بوی خوش معشوق بهره‌مند می‌شود.

حافظ نیز حال انبساط را چنین توصیف می‌کند:

"دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد"

در اینجا، سخن از سبکی و بی‌کرانگی روح در اثر وصال حق است.

۳. ارتباط انبساط با وحدت وجود

انبساط در نگاه عرفای وحدت وجودی مانند ابن عربی، مولانا و عطار، نشانه‌ای از درک حضور مطلق حق در عالم هستی است. وقتی سالک از قیود نفس رها می‌شود و به دریای وحدت می‌رسد، در حالت انبساط قرار می‌گیرد. در این حالت، وی دیگر دوگانگی بین خود و حق را احساس نمی‌کند و از هرگونه تنگی و حجاب آزاد می‌شود.

۴. انبساط در عرفان عملی

در مسیر سلوک، انبساط مرحله‌ای است که سالک پس از طی سختی‌های قبض به آن می‌رسد. نشانه‌های آن عبارتند از:

  • نورانی شدن دل و حضور قلب در عبادات
  • احساس سبکی و شادمانی روحی بدون دلیل ظاهری
  • بی‌اعتنایی به تعلقات دنیوی و فراق از خلق
  • افزایش عشق و شوق به خداوند

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
"هر که را قبض است، در حجاب است، و هر که را انبساط است، در عیان است."

۵. نتیجه‌گیری

انبساط نقطه‌ای از سلوک است که در آن، سالک از قیود دنیا آزاد شده و با اشتیاق و سرور در مسیر عشق الهی حرکت می‌کند. اما این حالت نیز دائمی نیست و ممکن است دوباره جای خود را به قبض بدهد. هدف از این نوسان، تکامل سالک و آمادگی او برای پذیرش حقیقت مطلق است.

در نهایت، انبساط نشان از تجلی لطف خداوند بر سالک دارد و او را در مسیر عشق و وصال یاری می‌دهد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

شرحی بر مجموعه رباعیات دکتر علی رجالی(مکارم اخلاق۴)

 

البته، این خلاصه‌ای از زندگی‌نامه و فعالیت‌های شما بر اساس اطلاعاتی است که تاکنون بیان کرده‌اید:

زندگی‌نامه‌ی پروفسور علی رجالی

پروفسور علی رجالی، شاعر، پژوهشگر و استاد برجسته‌ی ریاضیات، در حوزه‌های علمی و ادبی فعالیت‌های گسترده‌ای داشته است. او علاوه بر تدریس و تألیف کتاب‌های علمی، به سرودن اشعار عرفانی، مذهبی و اخلاقی پرداخته و آثار خود را به‌صورت رایگان در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

فعالیت‌های علمی

  • دارای دکترای ریاضیات از انگلستان
  • برنده‌ی جایزه‌ی فلت انگلستان
  • سابقه‌ی ریاست دانشگاه و معاونت‌های آموزشی و پژوهشی
  • تربیت حدود ۲۵ دانشجوی دکتری در شاخه‌های جدید ریاضیات
  • تألیف و ترجمه‌ی بیش از ۱۰ کتاب علمی به فارسی و انگلیسی
  • انتشار حدود ۳۰۰ مقاله و کتاب علمی در ریسرچ‌گیت

فعالیت‌های ادبی و عرفانی

  • سرودن منظومه‌ی "مراحل هفت‌گانه طریق وصال عشق"
  • تألیف پنج کتاب ادبی شامل تاریخ منظوم اسلام، نهج‌البلاغه‌ی منظوم و اشعار درباره‌ی اهل‌بیت (ع)
  • سرودن رباعیات عرفانی بر اساس واژه‌های کلیدی عرفانی (تاکنون ۳۰۰ واژه، هدف: ۱۰۰۰ واژه)
  • انتشار تحلیل‌هایی بر آیات قرآن و اشعار مولانا و حافظ در تلگرام
  • سرودن مجموعه‌های "نفس‌های هفت‌گانه"، "هفت شهر عشق"، "هفت شهر نفس"، "هفت شهر عقل"
  • تدوین "مکارم اخلاق" شامل واژه‌های اخلاقی قرآن در قالب رباعی

فعالیت‌های پژوهشی در عرفان و معرفت نفس

  • شرکت در کلاس‌های آیت‌الله حسن‌زاده آملی و پیگیری مباحث معرفت نفس
  • تدوین فایل "مباحثی در معرفت نفس" شامل تحلیل‌های شخصی بر اساس آموزه‌های استادان
  • خلاصه‌برداری و تحلیل مباحث استاد صمدی و استاد رنجبر در حوزه‌ی معرفت نفس، اخلاق، قرآن و مثنوی

برنامه‌های آینده

  • تکمیل ۱۰۰۰ واژه‌ی عرفانی در قالب رباعی
  • سرودن منظومه‌ای هفت‌گانه از رباعیات با موضوعات عرفانی و تاریخی.

این زندگی‌نامه می‌تواند در آینده با جزئیات بیشتر تکمیل شود. 

 

مجموعه رباعیات واژه‌های عرفانی (۲۸)

سراینده: دکتر علی رجالی


توبه

آن خدایی که بود توبه‌پذیر و غفار
برهاند ز غم و وحشت دوزخ، هر بار
آن لباسی که ز غفلت به تن افتد ما را
ببرد سوی بلا، در غم و حسرت بسیار

شرح و تفسیر:

«توبه» به معنی بازگشت به سوی خداوند است. در این رباعی، توبه به عنوان دریچه‌ی نجات معرفی شده که از قهر الهی به لطف و رحمت او راه می‌برد. خداوند، غفار و توبه‌پذیر است و انسان را از عواقب غفلت و گناه دور می‌سازد. لباس غفلت استعاره از اعمال و افکار ناپسند است که انسان را دچار حسرت و اندوه می‌کند.


خودسازی

توبه و خودسازی و کسب یقین
از فضیلت‌های مردان امین
بنده‌ی حق گردی و یابی نجات
این طریق عاشقان و اهل دین

شرح و تفسیر:

«خودسازی» مرحله‌ای از سلوک معنوی است که با توبه آغاز می‌شود. این بیت نشان می‌دهد که خودسازی، در کنار یقین و ایمان، انسان را به نجات حقیقی می‌رساند. عاشقان و اهل دین، با اصلاح درون، مسیر بندگی را طی می‌کنند و به کمال نزدیک می‌شوند.


فنا

هفت شهر عشق را پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان برده شد

شرح و تفسیر:

«فنا» به معنای از بین رفتن نفس و غرق شدن در حقیقت الهی است. «هفت شهر عشق» اشاره به مسیر سلوک عارفانه دارد که در آن انسان باید از تمام تعلقات دنیوی دست بکشد. در این مسیر، دل به معشوق حقیقی می‌رسد و جان از قیدهای نفسانی رهایی می‌یابد.


وصال

جمله عالم مظهر حالات اوست
ذره‌ذره در پی اثبات اوست
گر شوی غرق وصال ذوالجلال
هر چه بینی، جمله‌اش آیات اوست

شرح و تفسیر:

وصال، نهایت سلوک معنوی است که در آن سالک به حقیقت مطلق می‌رسد. در این رباعی، کل عالم به عنوان تجلی‌گاه الهی معرفی شده است. اگر انسان به وصال حق نائل شود، در هر چیز نشانه‌ای از حضور خداوند خواهد دید.


سرمدیت

در ساحت عشق، جان‌فشانی غوغاست
در وادی نور، بی‌زمانی پیداست
ای سرمد جاوید، تجلی‌گه عشق
خورشید حقیقتی و ما را ماواست

شرح و تفسیر:

«سرمدیت» به معنای جاودانگی و بی‌زمانی است. در عالم عشق، زمان و مکان معنای خود را از دست می‌دهند و حقیقت ازلی خداوند بر سالک آشکار می‌شود. خورشید حقیقت، نمادی از نور الهی است که مأوای عارفان می‌گردد.


نفس کلیه

سرچشمه‌ی هستی و هدایت باشی
ما سایه‌ی عشقیم، حقیقت باشی
هر چیز که در عالم امکان باشد
با اذن خداست، در زعامت باشی

شرح و تفسیر:

«نفس کلیه» در عرفان به حقیقتی اشاره دارد که سرچشمه‌ی هستی و هدایت است. هر چیزی در عالم امکان، تحت اراده‌ی خداوند است و او تنها فرمانروای حقیقی هستی است. این رباعی، مفهوم ولایت الهی و هدایت معنوی را بیان می‌کند.


روح‌القدس

روح‌القدس است، بر شهیدان تابید
روح ازلی است، بر دل و جان تابید
شد تجلی به دل از سوی خداوند مجید
رهنمای دل پاک است، فروزان تابید

شرح و تفسیر:

«روح‌القدس» در عرفان، جلوه‌ای از روح الهی است که به پیامبران، اولیا و شهدا الهام می‌بخشد. در این رباعی، روح‌القدس به عنوان رهنمایی برای دل‌های پاک معرفی شده که با نور الهی روشن می‌گردد.


انبساط

با قبض، دلم به قعر ظلمت افتاد
در سینه‌ی من هزار حسرت افتاد
بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت
بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد

شرح و تفسیر:

«انبساط» به معنای گشایش روحی و تجربه‌ی شادی درونی است که پس از دوره‌های سختی و تنگنا (قبض) حاصل می‌شود. در این رباعی، شاعر نشان می‌دهد که چگونه بسط، نور الهی را بر دل سالک جاری می‌کند و او را از تاریکی نجات می‌دهد.


تضییق

گفتم که دلم، در تب هجران است
آیا فرجی زین غم سوزان است؟
گفتا که صبوری کن و بی‌تاب مشو
گر صبر کنی، روشنی در جان است

شرح و تفسیر:

«تضییق» به معنای سختی و تنگنای روحی است که سالک در مسیر عشق و معرفت تجربه می‌کند. اما این مرحله، مقدمه‌ای برای روشنی و آرامش است. صبر، کلید عبور از این مرحله و رسیدن به نور الهی است.


نور محمدی

خورشید و قمر ز مهر تابان باشند
مهتاب و سحر ز فیض رخشان باشند
از پرتو احمد است، آفاق چنین
در سینه‌ی او، راز یزدان باشند

شرح و تفسیر:

«نور محمدی» حقیقتی ازلی است که سرچشمه‌ی آفرینش عالم به شمار می‌رود. این رباعی به جایگاه نورانی پیامبر اکرم (ص) اشاره دارد و نشان می‌دهد که تمام هستی از تجلی این نور بهره می‌برد. در عرفان، نور محمدی واسطه‌ی فیض الهی است و رازهای الهی در سینه‌ی او نهفته است.


نتیجه‌گیری کلی:

این مجموعه از رباعیات، مفاهیم عرفانی مهمی را به تصویر می‌کشد. هر واژه، یکی از مراحل سلوک معنوی را نشان می‌دهد که از توبه و خودسازی آغاز و به نور محمدی و وصال حق ختم می‌شود. این اشعار، نه‌تنها زیبا و موزون، بلکه حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و الهی هستند که مخاطب را به تفکر و تأمل در مسیر حقیقت دعوت می‌کنند.

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه‌های عرفانی (۲۹)


نور علوی

سرچشمه‌ی فیض بی کران است علی
تابنده‌ترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی

شرح و تفسیر:
در این رباعی، به حضرت علی (علیه‌السلام) به‌عنوان منبع فیض و نور الهی اشاره شده است. حضرت علی نه تنها سرچشمه‌ای از کمالات الهی است، بلکه به‌عنوان تابنده‌ترین نور در دل‌ها شناخته می‌شود. این نور به کسانی که از آن بهره می‌برند، امان و نجات در روز قیامت می‌بخشد.


دریای بی‌کران

هر موج به بحر، در فغان است مدام
راز ازل و بقا، عیان است مدام
هر کس که فنا شود، به وحدت آید
چون سایه‌ی عشق در نهان است مدام

شرح و تفسیر:
در این رباعی، به تصویر کشیدن مسیر سالک در راه وصال الهی است. هر موجی که در مسیر خود به دریا باز می‌گردد، در فغان است. اما در این مسیر، راز ازلی و بقاء دائماً آشکار می‌شود و هر کسی که از خود بگذرد (فنا شود) به حقیقت واحد (وحدت) دست می‌یابد. این عشق الهی در دل پنهان است، مانند سایه‌ای که هیچ‌گاه از دل جدا نمی‌شود.


زنگار

دل از گنه و حجاب زنگار گرفت
از غفلت و آز، جان بیمار گرفت
رو سوی خدا و توبه کن درگاهش
در وادی عشق، نور سرشار گرفت

شرح و تفسیر:
این رباعی به وضوح اشاره به آلودگی‌های دل انسان دارد. گناه و غفلت، دل را از نور الهی می‌پوشاند و آن را بیمار می‌کند. در نهایت، دعوت به توبه و بازگشت به خداوند و درک نور الهی از طریق عشق در دل است که رهایی و شفا می‌آورد.


دم سرد

عشق ما، عشقی به جز الله نیست
ذکر ما در شان این درگاه نیست
ذکر ما سرد است و بی‌نقش و اثر
جز خدا از بطن ما آگاه نیست

شرح و تفسیر:
در این رباعی، تأکید بر این است که عشق حقیقی، عشق به خداوند است. ذکر و عبادات انسان‌ها در برابر عظمت خداوند کوچک و فاقد اثر واقعی‌اند مگر آنکه با نیت خالص و از دل به خداوند وصل شود. در نهایت، تنها خداوند از راز دل انسان آگاه است.


دم گرم

دل گرم ز ذکر و نور یزدان گشتم
با جذبه‌ی دوست، مست جانان گشتم
در بحر وجود، نور وحدت دیدم
در وادی عشق، غرق عرفان گشتم

شرح و تفسیر:
این رباعی بیانگر حال کسی است که با ذکر و یاد خداوند، دلش روشن و آرام شده است. عشق الهی او را مست کرده و در بحر وجود، نور وحدت را مشاهده می‌کند. در مسیر عشق، او غرق در عرفان الهی و حقیقت شده است.


بقای الی الله

عشق ما، عشق حقیقی و بقاست
دیدن یار و وصال کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون علی در وادی عشق و بلاست

شرح و تفسیر:
در این رباعی، عشق به خداوند به‌عنوان عشق حقیقی که باعث بقا می‌شود، مطرح شده است. سالک در مسیر عشق الهی، آماده است تا جان خود را فدای خدا کند. این عشق به‌گونه‌ای است که همانند حضرت علی (علیه‌السلام)، او در راه خدا و در وادی عشق و بلا، جانش را فدای معشوق می‌کند.


نیل وصال

این عشق تو ای دوست، هم‌آواز من است
در وادی عشق، شور و اعجاز من است
بی‌تاب وصالم، نروم جز ره دوست
دیدار رخش، شفای دمساز من است

شرح و تفسیر:
شاعر در این رباعی از عشق به خداوند سخن می‌گوید که هم‌آوای تمام وجود او است. شور و اعجاز این عشق، او را در مسیر وصال به معشوق الهی قرار داده است و هیچ راه دیگری جز این مسیر را نمی‌خواهد. دیدار معشوق الهی برای او همچون شفا و درمان روح است.


اشراق

در ظلمت شب، نور اشراق خوش است
بی‌واسطه سوز و شور عشاق خوش است
با منطق و عقل ره به جایی نبری
در خلوت دل، نور آفاق خوش است

شرح و تفسیر:
این رباعی به روشنایی‌ای اشاره دارد که در دل انسان در شب‌های تاریک به‌وسیله اشراق الهی حاصل می‌شود. در مسیر عشق، شور و سوز عاشقانه به‌طور مستقیم و بدون واسطه خوشایند است. عقل و منطق نمی‌توانند راه به جایی ببرند؛ بلکه در خلوت دل است که نور الهی آفاق را روشن می‌کند.


نفس لوامه

نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعله‌ای بر دل و جان سوزان کرد

شرح و تفسیر:
نفس لوامه اشاره به نفس سرکش انسان دارد که با گناه و عصیان، دل و جان فرد را خراب می‌کند. این گناه به‌طور مستمر مانند آتشی در دل شعله می‌زند و در نهایت انسان را دچار عذاب درونی می‌کند.


نفس مطمئنه

آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش مهر یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد

شرح و تفسیر:
نفس مطمئنه، نفس آرام و راضی است که در آن عشق به خداوند و مهر یزدان جریان دارد. چنین فردی از غم و اضطراب‌های بی‌پایه آزاد است و دلش نور خداوند و لطف الهی را در خود احساس می‌کند. این نفس همان نفس آرام و شادابی است که در مسیر ایمان و تقوی به وجود می‌آید.


سراینده:
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات نفس‌های هفت‌گانه

این رباعیات در قالبی دلنشین، به مراحل مختلف سیر و سلوک روحانی انسان پرداخته و نشان‌دهنده‌ی فرایندهای تحول درونی اوست. هر مرحله، از کشمکش‌های ابتدایی تا رسیدن به کمال و وحدت با حضرت حق، به طور نمادین و زیبا توصیف شده است.

۱. نفس اماره

در این رباعی، به نفس اماره اشاره شده است، که همان نفس سرکش و تمایل به گناه است. این نفس آتشی است که در دل انسان می‌افروزد و او را به وسوسه‌های دنیا و هوس‌ها می‌کشاند. در این مرحله، انسان گرفتار خواسته‌های نفسانی است و این خواسته‌ها برایش به‌عنوان رهبر و راهنما ظاهر می‌شوند.

شرح: نفس اماره به معنای نفسی است که انسان را به سوی شرارت و گناه هدایت می‌کند. در واقع، این نفس آتشی است که می‌تواند آدمی را از درون نابود کند.


۲. نفس لوامه

در رباعی دوم، نفس لوامه که همان نفس ملامت‌گر است معرفی شده است. این نفس به انسان عذاب وجدان می‌دهد و به او یادآوری می‌کند که در گذشته گناهان زیادی مرتکب شده است. این حالت، انسان را به سمت توبه و بازگشت از اشتباهات سوق می‌دهد.

شرح: نفس لوامه در حقیقت مرحله‌ای از خودآگاهی است که انسان در آن احساس پشیمانی می‌کند و از اشتباهات گذشته خود رنج می‌برد. این احساس رنج، انسان را به سوی توبه و جبران گناهان سوق می‌دهد.


۳. نفس مُلهَمه

نفس ملهمه مرحله‌ای از سیر معنوی است که در آن انسان به الهاماتی از سوی خداوند دست پیدا می‌کند. این نفس در دل انسان آرامش می‌آورد و او را از دغدغه‌ها و نگرانی‌ها آزاد می‌کند. در این مرحله، انسان به صورت معنوی هدایت می‌شود.

شرح: نفس ملهمه، نفسی است که به انسان توفیق می‌دهد تا از وسوسه‌های شیطانی رها شده و به حقیقت دست یابد. در این مرحله، انسان در دل خود روشنایی‌هایی می‌یابد که او را در مسیر صحیح قرار می‌دهد.


۴. نفس مطمئنه

در این مرحله، انسان به نفس مطمئنه دست می‌یابد، یعنی نفسی که در آرامش و اطمینان است. کسی که این مرحله را طی کرده، به درک عمیقی از حقیقت رسیده و در دل خود محبت و عشق به خداوند را احساس می‌کند.

شرح: نفس مطمئنه همان حالتی است که انسان در آن به آرامش کامل دست می‌یابد. این انسان به دور از اضطراب‌ها و نگرانی‌های دنیوی، در مسیر عشق و محبت خداوند حرکت می‌کند.


۵. نفس راضیه

نفس راضیه نفسی است که در آن انسان به رضا و تسلیم در برابر اراده‌ی الهی می‌رسد. در این مرحله، انسان از تمامی بلاها و مصیبت‌های زندگی خوشنود است، چرا که هر چیزی را از جانب خداوند می‌بیند.

شرح: نفس راضیه نشان‌دهنده‌ی مرحله‌ای است که انسان به تسلیم در برابر اراده خداوند رسیده و هیچ چیزی نمی‌تواند او را از راه رضایت و تسلیم دور کند. این انسان در دل خود آرامش دارد، چرا که به تمامی احکام الهی راضی است.


۶. نفس مرضیه

نفس مرضیه مرحله‌ای است که در آن انسان به رضایت کامل خداوند نائل می‌شود. در این مرحله، انسان در مسیر حق حرکت می‌کند و معشوق یعنی خداوند از او راضی است. در این مرحله، انسان به یقین و ایمان کامل دست می‌یابد.

شرح: نفس مرضیه، نفسی است که در آن انسان نه تنها به خودی خود در مسیر رضایت الهی قرار می‌گیرد، بلکه به رضایت خداوند دست می‌یابد. این انسان در مسیر یقین و ایمان است و در هر گام از زندگی‌اش، با خداوند در ارتباط است.


۷. نفس کامله

آخرین مرحله، نفس کامله است، جایی که انسان به کمال معنوی می‌رسد. در این مرحله، انسان به وحدت با حقیقت دست پیدا کرده و در خلوت خود، از حکمت و نور الهی بهره می‌برد. ذکر خدا در هر لحظه از زبانش جاری است و در دریای محبت الهی غرق است.

شرح: نفس کامله، نفسی است که در آن انسان به کمال رسیدن به حقیقت را تجربه می‌کند. در این مرحله، انسان با خداوند به عنوان حقیقت واحد در ارتباط است و در هر لحظه از زندگی‌اش، ذکر و یاد خدا را از دل و زبانش جاری می‌کند.


سراینده:
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۱۸

alirejali.blog.ir

این رباعیات، سفر روحانی انسان را از سقوط به سوی تعالی، از گناه به سوی هدایت، و از گمراهی به سوی حقیقت نشان می‌دهد.

 

 

البته، برای تکمیل شرح‌ها، متن‌های رباعی مربوطه را به هر شرح اضافه می‌کنم:


۱. نفس اماره

متن رباعی:
این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من

شرح:
نفس اماره به‌عنوان نفسی که انسان را به سوی بدی‌ها و هوس‌های نفسانی می‌کشاند، تصویری از قوی‌ترین نوع فساد درونی را ارائه می‌دهد. این نفس انسان را در بند شهوات و خواسته‌های دنیاست، و هر لحظه در حال تهاجم به دل و جان است.


۲. نفس لوامه

متن رباعی:
نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعله ای بر دل و جان سوزان کرد

شرح:
نفس لوامه نمایانگر نفس پشیمان است که انسان را به توبیخ و سرزنش می‌کشاند. این نفس پس از هر گناه یا خطا، در درون انسان شعله‌های ندامت و عذاب را روشن می‌کند. این مرحله، نشانه‌ای از بیداری انسان و پذیرش مسئولیت‌های اخلاقی‌اش است.


۳. نفس مُلهَمه

متن رباعی:
این چه نفسی است که آرام کند سودا را
می‌برد از دلِ من وسوسه و غم‌ها را
می‌نماید ره حق، در دل و بر احوالم
ملهمه هدیه‌ی یزدان بُوَد و تقوا را

شرح:
نفس ملهَمه، نفسی است که از جانب خداوند الهام می‌گیرد و انسان را به سوی حقیقت و تقوا هدایت می‌کند. در این مرحله، انسان در مسیر خود به آرامش دست می‌یابد و آگاهی‌اش از مسیر صحیح زندگی بیشتر می‌شود.


۴. نفس مطمئنه

متن رباعی:
آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش مهر یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد

شرح:
نفس مطمئنه نشان‌دهنده‌ی آرامش درونی و اطمینانی است که از ارتباط با خداوند حاصل می‌شود. در این مرحله، انسان از دغدغه‌ها و اضطراب‌های دنیوی آزاد می‌شود و تنها به نور خداوند متکی است.


۵. نفس راضیه

متن رباعی:
این چه نفسی است که انسان به رضا می‌بالد؟
در بلا خرم و از عشق خدا می بالد
نه غمی دارد و نه بیم ز فرمان قضا
در ره عشق، به مهر و به وفا می‌بالد

شرح:
نفس راضیه به مرحله‌ای اشاره دارد که انسان به‌طور کامل از حکمت قضا و قدر الهی راضی است. این نفس در برابر سختی‌ها و بلاها، نه تنها شکایت نمی‌کند، بلکه در دل خود عشق و وفاداری به خداوند را می‌بیند. انسانی که در این مرحله قرار دارد، از هرگونه اضطراب و نگرانی رهایی یافته و در مسیر محبت و اطاعت خداوند گام برمی‌دارد.


۶. نفس مرضیه

متن رباعی:
این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟
نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است
بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است
راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

شرح:
نفس مرضیه همان‌طور که در رباعی آمده است، در این مرحله، انسان مورد پسند خداوند قرار می‌گیرد. او در این مقام به حقیقت ایمان رسیده و در عمل به مراتب بالاتر از یقین دست یافته است. این نفس به‌عنوان شخصیتی که معشوق خود را در خود راضی کرده است، از لذت و رضای خداوند بهره‌مند می‌شود.


۷. نفس کامله

متن رباعی:
هرکس که زجان، نور حکمت جوید
در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید
هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد،
در ساحل عشق، نور رحمت جوید

شرح:
نفس کامله آخرین مرحله از سیر و سلوک روحانی است که در آن فرد به کمال دست یافته و در حالی که در پی حکمت و معرفت الهی است، به وحدت با خداوند می‌رسد. در این مرحله، انسان تمام وجودش را وقف خدمت به خداوند کرده و هر لحظه در حال ذکر و یاد خداوند است. انسان در این مرحله در کنار عشق به خداوند، به رحمت و کرم الهی دست می‌یابد.


این مجموعه رباعیات به‌طور زیبایی مراحل مختلف سیر و سلوک روحانی انسان را از آغاز تا رسیدن به کمال ترسیم کرده است.

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه‌های عرفانی (۳۱)

1. عقل فوادی

شعر:
عقلی که ز دل شراره دارد، فؤاد
از چشمه‌ی عشق، بهره دارد، فؤاد
در مدرسه‌ی راز، تقلا نشود
نوری ز خدا نشانه دارد، فؤاد

شرح:
این رباعی در تلاش است تا به توصیف عقل آگاه و روشنایی که از دل و فؤاد نشأت می‌گیرد، بپردازد. فؤاد اشاره به قلب است که در این شعر، به‌عنوان سرچشمه‌ای از عقل معنوی و الهی مطرح می‌شود. عقل فوادی تنها از دل و عشق حقیقی بهره می‌برد و در مسیر خداوند با آرامش حرکت می‌کند. در این مسیر، تلاش و جستجو بی‌پایان است و فقط در نور الهی نشانه‌ای از حقیقت به دست می‌آید.

2. عقل کامل

شعر:
عقلی که ز عقلِ دل هم‌آواز شود
با نور خدا، هم‌رَه و راز شود
راهش ملکوت است، نه دنیای دنی
در وادی عشق، دل سرافراز شود

شرح:
در این رباعی، عقل کامل به عقل قلبی و روحانی اطلاق می‌شود که با نور الهی هم‌آهنگ است و در مسیر الهی حرکت می‌کند. این عقل به‌جای پیروی از دنیا و حواجز آن، به سمت ملکوت حرکت می‌کند و در وادی عشق، دل را به مقام سرافرازی می‌رساند. این بیان نشان می‌دهد که عقل کامل به‌طور حقیقی فقط زمانی به کمال می‌رسد که با عشق الهی هم‌آوایی کند و در مسیر حقیقت قدم بردارد.

3. طلسم دنیا

شعر:
دنیا چو طلسمی است که افسونگر ماست
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
هر لحظه فریب دگری در سر ماست

شرح:
دنیا در این رباعی به‌عنوان یک طلسم و فریب معرفی شده است که انسان‌ها را به دام می‌اندازد. این دنیا ظاهر فریبنده‌ای دارد که در حقیقت هیچ‌گونه ارزش و حقیقتی ندارد، جز آنچه که در درون انسان‌هاست. همچنان‌که سراب در طبیعت دروغین است و در نهایت به حقیقت نمی‌رسد، دنیای فانی هم هیچ‌گاه آرامش واقعی به انسان نمی‌دهد و همواره انسان را در فریب‌های جدید گرفتار می‌کند.

4. شمس حقیقت

شعر:
خورشید دل از نور حقیقت رخشان
تابیده به جان، در ضمیر انسان
هر دل که ز نور حق تعالی روشن
بیند رخ دوست در جهان جانان

شرح:
این رباعی به حقیقت نور الهی در دل‌ها و تأثیر آن بر انسان اشاره دارد. خورشید حقیقت، به‌عنوان نمادی از نور خداوند، دل‌ها را روشن می‌کند و در ضمیر انسان تابیده می‌شود. هر انسانی که از نور الهی بهره‌مند است، قادر است که زیبایی و جمال معشوق حقیقی را در جهان مشاهده کند. این اشاره به بینش الهی و اشراق معنوی دارد که فقط در دل‌های روشن می‌تواند تحقق یابد.

5. ماه جمال

شعر:
ای ماه جمال حق، فروزان گشتی
در سینه‌ی عاشقان، درخشان گشتی
گر نور تو بر دلم بتابد یک دم
بر جان و دلم، مهر تابان گشتی

شرح:
این رباعی به زیبایی و روشنی جمال خداوند و تأثیر آن در دل عاشقان پرداخته است. ماه جمال به‌عنوان نمادی از نور و زیبایی خداوند در این شعر مطرح است. در سینه‌ی عاشقان، این نور درخشان است و هرگاه این نور بر دل عاشق بتابد، آن دل به مهر و محبت الهی روشن می‌شود. این نور تابان که از جمال حق نشأت می‌گیرد، باعث بیداری و دگرگونی در دل‌های عاشق می‌شود.

6. کاسه شبنم

شعر:
شبنم شدم و نگاه یزدان دیدم
من نور خدا، در گلستان دیدم
بی خود ز جمال و محو نورش گشتم
در محفل عشق، نور جانان دیدم

شرح:
در این رباعی، شاعر خود را به‌عنوان شبنم توصیف می‌کند که در حضور خداوند، به‌طور کامل محو و بی‌خود می‌شود. این شبنم به‌طور نمادین نشان‌دهنده روح انسانی است که در برابر نور الهی به سکوت و تسلیم می‌افتد. این شعر به‌طور خاص به تجربه‌ی عشق الهی اشاره دارد که در آن انسان از خود بی‌خود می‌شود و تنها نور خداوند را مشاهده می‌کند.

7. آینه تجلی

شعر:
در آینه است، شد حقیقت پیدا
تا راز خدا در نهایت پیدا
حق را ز تجلی‌اش شناسم، لیکن
در بطن وجود، سرّ خلقت پیدا

شرح:
آینه در این رباعی به‌عنوان نمادی از بازتاب حقیقت الهی است. حقیقت در آینه تجلی می‌یابد و به‌وضوح نمایان می‌شود. در این رباعی، شاعر بیان می‌کند که او حق را از طریق تجلی‌اش می‌شناسد، اما این تجلی تنها در درون انسان است که سرّ خلقت و حقیقت الهی به‌طور کامل آشکار می‌شود. در واقع، این بیان اشاره به بطن وجود انسان دارد که محل ظهور حقایق و تجلیات الهی است.

8. نور صافی

شعر:
نوری که مرا سوخت، همان نور تو بود
آن مهر که افروخت، در آن طور تو بود
هر سایه ز خورشید رخت خاموش است
هر ذره که رقصید، به دستور تو بود

شرح:
در این رباعی، نور الهی به‌عنوان نیرویی که انسان را می‌سوزاند و دگرگون می‌کند، معرفی شده است. این نور همان نور خداوند است که دل‌ها و ذهن‌ها را به حرکت در می‌آورد. هر ذره از این نور و حرکت‌ها به‌دستور خداوند است و تمام هستی در اختیار اراده‌ی الهی قرار دارد. این رباعی تأکیدی است بر حضور و اراده‌ی خداوند در تمام جزئیات هستی.

9. مرهم دل

شعر:
دل را ز گناه مرهمی باید ساخت
از اشک سحر شبنمی باید ساخت
با یاد خدا، شکسته‌دل را مرهم
با عشق و یقین، عالمی باید ساخت

شرح:
این رباعی به درمان دل اشاره دارد. دل انسان‌ها که از گناه و خطا زخمی شده است، نیاز به مرهمی دارد که از یاد خداوند و عشق به او ساخته شود. اشک سحر، نمادی از توبه و بازگشت به خدا است که به‌عنوان درمانی برای دل‌های شکسته و آلوده به گناه مطرح شده است. در نهایت، این یاد و عشق به خداوند است که دل را درمان می‌کند و به‌وسیله‌ی آن، انسان به کمال می‌رسد.

10. صراط حق

شعر:
صراط خدا راه عشق است و دین
رهی مستقیم و رهی دلنشین
اگر بگذری از هوس‌های خویش
رساند به عرش و به نور یقین

شرح:
در این رباعی، صراط مستقیم خداوند به‌عنوان راه عشق و دین معرفی شده است. این صراط یک مسیر دلنشین و هدایت‌کننده است که انسان را به نور یقین و حقیقت می‌رساند. برای عبور از این راه، انسان باید از هوس‌ها و آرزوهای دنیوی خود بگذرد و به حقیقت و عشق الهی تکیه کند. این شعر اشاره دارد به این‌که مسیر واقعی کمال در دل و عشق به خداوند است.


سراینده:
دکتر علی رجالی

 

مجموعه رباعیات واژه‌های عرفانی (۳۲) – متن و شرح

سراینده: دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۲۲


۱. منزل انس

متن:
رفتم ز جهان، سوی جانان رفتم،
فارغ ز خود و با رفیقان رفتم.
دیدم که به جز یار، ندارم یاری،
در وادی عشق، من شتابان رفتم.

شرح:
در این رباعی، شاعر از سیر و سفر روحانی خود سخن می‌گوید. «رفتم ز جهان» اشاره به رهایی از تعلقات دنیوی دارد و «سوی جانان رفتم» نشان از پیوستن به حقیقت مطلق، یعنی حق تعالی است. در این مسیر، او تنها یار حقیقی را می‌یابد و با رفقای راه حقیقت همراه می‌شود. این حرکت شتابان، نشانه‌ی اشتیاق سالک به رسیدن به محبوب است.


۲. غریب آشنا

متن:
در خاک غریب و بی‌نشانم، اما
لب تشنه‌ی وصل جاودانم، اما
در جمع جهان، ولی ز دنیا دورم،
مجنون تو و شکسته جانم، اما.

شرح:
شاعر حالتی از غربت روحانی را توصیف می‌کند. در «خاک غریب و بی‌نشان» به این دنیا اشاره دارد که محل سکونت موقت انسان است، اما تشنگی او برای «وصل جاودان» نشان‌دهنده‌ی میل به حقیقتی برتر است. او در میان مردم زندگی می‌کند، اما از تعلقات دنیوی بریده است و این جدایی درونی را با واژه‌های «مجنون تو و شکسته جان» بیان می‌کند.


۳. سرّ مستور

متن:
گفتم که حقیقت ز کجا پیدا شد؟
گفتا ز دلِ صادق بی‌همتا شد.
در خواب چو دیدم، به دلم گفت کسی،
در خویش بجوی، عالمی بر پا شد.

شرح:
شاعر در جستجوی حقیقت است و پاسخ آن را در صداقت دل و خلوص نیت می‌یابد. «حقیقت» نه از بیرون، بلکه از درون انسان شکوفا می‌شود. در خوابِ عارفانه، ندایی او را به خودشناسی دعوت می‌کند؛ جایی که عالمی از معرفت در قلب او آشکار می‌شود.


۴. چشم‌خانه دل

متن:
از چشم دلم، دیده‌ی حق باز شود،
پوشیده ز اغیار، سرافراز شود.
هرجا نظر افکندم و دیدم، گفتم:
او هست و جهان، غرق اعجاز شود.

شرح:
این رباعی، به معرفت قلبی و شهود حق اشاره دارد. وقتی چشم دل گشوده شود، حقیقت بر انسان مکشوف می‌گردد و او از بند ظواهر آزاد می‌شود. در چنین حالتی، هر نقطه از جهان نشانی از وجود الهی دارد و هستی سراسر شگفتی و اعجاز جلوه می‌کند.


۵. وادی فنای فی‌الله

متن:
رفتم ز خود و به دلستان پیوستم،
در بحر وجود، جاودان پیوستم.
چون قطره ز خود گسستم و محو شدم،
با نور ازل، بی‌نشان پیوستم.

شرح:
در این رباعی، شاعر از فنا شدن در حق و رسیدن به بقای الهی سخن می‌گوید. «رفتن ز خود» به معنای رها شدن از انانیت است و پیوستن به «دلستان» یعنی معشوق حقیقی، خداوند. همان‌گونه که قطره در دریا محو می‌شود، انسان نیز با گسستن از خود، به نور ازلی متصل می‌گردد و بی‌نشان می‌شود، یعنی به حقیقت واحد می‌پیوندد.


۶. فجر معرفت

متن:
این چه فجری است که در جان و دل عشاق است؟
روشنیِ بخش دل و دیده‌ی هر مشتاق است.
چون بتابد ز سحرگاه وصالت، ای دوست،
شب رود، روشنی‌ات در دل و در آفاق است.

شرح:
«فجر معرفت» به لحظه‌ای اشاره دارد که نور حقیقت در دل سالک طلوع می‌کند. این نور، شب غفلت را از بین می‌برد و جان و دل را روشن می‌سازد. شاعر بیان می‌کند که این روشنی نه‌تنها در دل انسان، بلکه در سراسر هستی گسترده می‌شود و مسیر وصال را نشان می‌دهد.


۷. زمزم معرفت

متن:
مجنون‌صفتان گر ز سرِ شوق بنوشند،
دل را ز غم و وسوسه‌ی هوش بپوشند.
هر جرعه ز آن چشمه‌ی عرفان که چشیدند،
سرمست زان باده و بر غیر خروشند.

شرح:
«زمزم معرفت» به چشمه‌ای از آگاهی الهی اشاره دارد که نوشیدن از آن، سالک را از غم‌ها و وسوسه‌های دنیوی رها می‌کند. این چشمه همچون شرابی روحانی است که جان را مست می‌سازد و انسان را به بی‌نیازی از غیر حق می‌رساند.


۸. لبیک عشق

متن:
لبیک به عشقی که دلم شاد از اوست،
عالم همه ذکر است و همه یاد از اوست.
به غنیمت شمر ای دوست صفای جانان،
عاشقم بر شه خوبان، که ارشاد از اوست.

شرح:
این رباعی، نجوای عاشقانه‌ای با معشوق الهی است. شاعر به عشق الهی پاسخ می‌دهد و شادی خود را در این عشق می‌یابد. جهان را سراسر یاد حق می‌بیند و از دوست می‌خواهد که این لحظات روحانی را قدر بداند.


۹. باغ اسرار

متن:
این چه باغی است که اسرار خدا در آنجاست؟
نور حق جلوه‌گر از عرش و سما در آنجاست.
هر که از خویش گذر کرد، بیابد ره دوست،
راهِ وصل است و نشان ره ما در آنجاست.

شرح:
«باغ اسرار» تمثیلی از عالم معنا و حقایق پنهانی الهی است. در این باغ، نور حقیقت از عرش می‌تابد و هرکس که از خود بگذرد، راه وصال را می‌یابد. این رباعی، اشاره‌ای لطیف به حقیقتی است که در پس پرده‌ی ظواهر نهفته است و تنها سالکان حقیقی به آن دسترسی دارند.


۱۰. خلوت دل

متن:
چون مرغ سبکبال ز غم‌ها بگریز،
از صحبت ناکسان و غوغا بگریز.
در خلوت دل جز رخ یار مجوی،
از غیر خدا و رنگ و رویا بگریز.

شرح:
شاعر در این رباعی، دعوت به خلوت و دوری از وابستگی‌های بیهوده می‌کند. «مرغ سبکبال» نمادی از روح رها و آزاد است که از دغدغه‌های دنیوی می‌گریزد. سالک باید از «صحبت ناکسان» دوری کند و در خلوت دل، تنها حقیقت الهی را بجوید. این مسیر، راهی برای رسیدن به معرفت و آرامش درونی است.


این مجموعه رباعیات، بازتابی از سیر و سلوک عرفانی و مفاهیم عمیق معرفت نفس است که با زبانی ساده اما پرمعنا بیان شده‌اند.

 

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه‌های عرفانی (۳۳)

صیاد دل
صیاد دل است، در نهان و پیدا
محبوب دل است، جان‌فزا و والا
گر قصد کند، از تو گیرد جانت
راز دل اوست، بی‌نشان و بینا

شرح:
در این رباعی، "صیاد دل" به معنای کسی است که دل‌ها را به خود جذب می‌کند. این صیاد همان "محبوب دل" است که جان و روح انسان را به خود می‌خواند. با اشاره به "راز دل" و ویژگی‌های بی‌نشان و بینا بودن، اشاره به معنای عمیق و پنهان دل و حقیقت است که فقط عارفان و کسانی که به حقیقت درونی نزدیک هستند، قادر به درک آن هستند.


وادی حیرانی
سر گشته‌ام و شوق جانان، تا کی؟
این حیرت بی‌کران و طغیان، تا کی؟
چون شمع شدم، ولی نمی‌سوزم من
این گریه‌ی خامش از نهان، تا کی؟

شرح:
شاعر در این رباعی به حیرت و سرگشتگی خود اشاره دارد که در پی عشق و شوق به معشوق است. "شمع شدم" نماد آماده بودن برای فدای عشق است، اما "نمی‌سوزم" از ناتوانی در رسیدن به وصال خبر می‌دهد. "گریه خاموش" نیز نشان از دردی است که در دل نهفته است و در عین خاموشی، بسیار عمیق و ناراحت‌کننده است.


بحر فنا
چون شمع بسوز از برای دلِ دوست
با آتش عشق، شو فدای دلِ دوست
چون قطره اگر ز خویش رستی، آنگاه
در بحر وجود، شو بقای دلِ دوست

شرح:
در این رباعی، شاعر می‌گوید که باید همچون شمع بسوزیم تا دل معشوق را روشنی بخشیم. "آتش عشق" به عنوان عامل فنا و رهایی مطرح می‌شود که انسان باید از آن عبور کند تا به بقای دلِ دوست برسد. این اشاره به فنا در عشق و رستگاری از طریق از خودگذشتگی است.


کیمیای عشق
از وادی خاک تا سما سوخته‌ام
چون ذره ز شوق، تا فنا سوخته‌ام
هر ذره‌ی جان، ز شوق تو در تپش است
از آتش عشق، تا بقا سوخته‌ام

شرح:
شاعر در این رباعی، به روند سیر و سلوک روحانی اشاره دارد. از خاک تا سما یعنی از مادیات تا معنویات و از فنا در عشق تا بقا، همگی به معنای عروج روح از زمین به آسمان است. "سوختن" در اینجا به معنای رهایی از خود و فدای روح در مسیر عشق است.


وادی حسن
در وادی حسن، یک نظر کافی نیست
دیوانه شدن زین سفر کافی نیست
هر کس که نظر بر رخ هو انداخت
دریافته است، یک گذر کافی نیست

شرح:
در این رباعی، شاعر اشاره به "وادی حسن" می‌کند که به معنای وادی زیبایی و جمال الهی است. یک نظر کافی نیست چون که زیبایی مطلق و حقیقت در این مسیر نیاز به سیر عمیق‌تر و زمان بیشتری دارد. هر کسی که قدم در این مسیر گذاشته، باید آماده باشد تا به عمق زیبایی و حقیقت برسد، نه فقط به یک نگاه سطحی.


صفای نفس
دل آینه شد، چو از غبارش بردی
از ظلمت نفس، اختیارش بردی
چون صبح، ز نور حق وضو باید کرد
کز دیده‌ی جان، پرده‌دارش بردی

شرح:
در این رباعی، آینه شدن دل به معنای پاک شدن از آلودگی‌های دنیوی و غبار نفس است. این پاکسازی نیاز به نور حق دارد تا دل مانند آینه صاف شود. "پرده‌دارش بردی" اشاره به پرده‌برداری از حقیقت درونی دارد که با درک صحیح از خود و خداوند ممکن می‌شود.


سوز عاشقانه
دل در عطش عشق، پریشان شده است
از سوز فراق، دل فروزان شده است
ای نور جمالت، بنما راه وصال
جان از غمت، ای دوست! هراسان شده است

شرح:
در این رباعی، شاعر بیان می‌کند که عطش عشق در دل او همچون سوز و گداز است که روح او را می‌سوزاند. "سوز فراق" از عمیق‌ترین دردها در مسیر عشق است که تنها از طریق وصال معشوق می‌تواند تسکین یابد. این درد ناشی از فراق معشوق، در درون شاعر هراسان و پریشان کرده است.


لباس تقوا
اگر خواهی امان از دام غفلت
به تن کن جامه‌ای سرشار رحمت
حفاظت می‌کند ما را ز لغزش
ببخشد دل صفا، لطف و نعمت

شرح:
در این رباعی، تقوا به عنوان یک لباس معنوی و حفاظت‌کننده از غفلت و لغزش معرفی شده است. این جامه در واقع همان تقوا و پرهیزگاری است که باعث می‌شود انسان از خطا و گناه دور بماند و به حقیقت و رحمت خداوند نزدیک‌تر شود.


قفل راز
راز ازلی، مخفی و پنهان است
این گمشده‌ی در دل و در جان است
با سیر و سلوک می‌توان کشف نمود
در عمق وجود، نور حق تابان است

شرح:
این رباعی به رازهای پنهان عالم اشاره دارد که تنها از طریق سیر و سلوک و سفر درونی می‌توان به آن دست یافت. نور حق در عمق وجود هر انسان است، اما برای مشاهده و درک آن باید از دل و جان خود گذر کنیم و به حقیقت دست یابیم.


فتح باب
در کوی وصال، رهسپارم هر روز
در بند وجود، بی‌قرارم هر روز
تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید
بر درگه عشق، دل سپارم هر روز

شرح:
در این رباعی، شاعر سفر روحانی به سوی وصال معشوق را به تصویر کشیده است. "بند وجود" نشان‌دهنده وابستگی‌های دنیوی است که شاعر از آن‌ها بی‌قرار است و در تلاش است تا به درگاه عشق برسد. در این مسیر، هر روز با دل شوق‌زده و با امید به گشایش در، قدم بر می‌دارد. "فتح باب" اشاره به باز شدن درهای عشق الهی دارد.


سراینده
دکتر علی رجالی

 

غنچه راز

در پرده‌ی راز، غنچه‌ای پیچان است،
در سینه‌ی دل، جلوه‌ی یزدان است
هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،
این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.

شرح:

این رباعی به رمزی از حقیقت نهفته در دل انسان اشاره دارد. "غنچه‌ی پیچان" همان حقیقتی است که در پرده‌ی راز مستور است و تنها با اشکِ سالک، یعنی اخلاص و سوز درونی، از پرده بیرون می‌آید. این اشک مانند بارانی است که غنچه را بیدار می‌کند، یعنی سالک با گریه‌ی عشق، حقیقت را در دل خود می‌شکفد.


گلزار معرفت

هر غنچه ز این باغ، پیامش نور است
هر برگ از این شاخه، کلامش نور است
بگذر ز خودت، که این گلستان عشق است
هر نغمه که برخاست، مرامش نور است

شرح:

معرفت همچون گلستانی است که در آن، هر شکوفه، جلوه‌ای از نور الهی دارد. "پیامش نور" اشاره به هدایت الهی در این مسیر دارد. "بگذر ز خودت" دعوتی است به رهایی از خودبینی و منیّت، زیرا عشق حقیقی تنها در ترکِ خود و رسیدن به یگانگی معنا می‌یابد. در این باغ، هر نغمه و صدایی، نشانی از حقیقت دارد و سراسر آن نورانی است.


چشمه حکمت

هر کس که زِ حکمت اثری یافت، رسید
وز چشمه‌ی معرفت دری یافت، رسید
چشمی که گشود بر حقایق، دریافت
هر کس که ز جانان نظری یافت، رسید

شرح:

حکمت، راهگشای مسیر حقیقت است. هر کس که جرعه‌ای از چشمه‌ی معرفت بنوشد، به مقصد می‌رسد. این معرفت زمانی حاصل می‌شود که انسان "چشمی" برای دیدن حقایق بگشاید. آن که نظر جانانه‌ای از سوی حق دریافت کند، حتماً به حقیقت خواهد رسید.


آفتاب توحید

عهد یزدان ز ازل با بشر و پیمان است
نور او در دل شب مشعلِ هر انسان است
هر که جز او طلبد گم شود از راهِ یقین
وصل او مقصدِ جان، غایتِ هر امکان است

شرح:

از ازل، میان خداوند و انسان پیمانی بسته شده که همان عهد توحید است. نور الهی، همان هدایتِ شب‌های تاریک زندگی است. اما اگر کسی غیر از او را طلب کند، از مسیر یقین منحرف خواهد شد. نهایت هر امکان و آرمان، رسیدن به وصال الهی است.


جلوه جانان

تجلی حق ظاهر است و نهان
بود نور حق در دل و بی‌کران
وجود خدا در فراسوی ماست
تجلی کند در وجود و جهان

شرح:

حضور الهی در تمام هستی گسترده است. هم در باطن نهفته است و هم در ظاهر نمایان. دلِ پاک، جلوه‌گاه نور اوست. خدا نه در دوردست‌ها، بلکه در تمامی عالم حضور دارد و هر جا که نگریسته شود، نشانی از او خواهد بود.


دشت حیرت

در وادیِ حیرت، شراری پیداست
آغاز نمانده‌ست، گذاری پیداست
رفتم که ببینم حقیقت ز دوست
در وادی معشوق، نظاری پیداست

شرح:

وادی حیرت یکی از منازل سیر و سلوک است که در آن، عقل از درک عظمت الهی عاجز می‌ماند. در این وادی، شرری از نور حقیقت نمایان است. در این مرحله، آغاز و انجام بی‌معنا می‌شود و تنها نظاره‌ی حقیقت باقی می‌ماند.


لبیک خداوندی

گفتم که دلم ز غیر تو خاموش است
لبیک تو را شنیدم و مدهوش است
فرمود: که من همیشه همراه توام
لبیک مرا بگوی، آن جان‌نوش است

شرح:

این رباعی گفت‌وگوی سالک با خداوند را نشان می‌دهد. دلِ عاشق، تنها در جستجوی اوست و وقتی پاسخ الهی را می‌شنود، از شدت عشق مدهوش می‌شود. خداوند می‌فرماید که همیشه در کنار بنده است و تنها کافی است که بنده نیز لبیک بگوید تا به جان‌نوش وصال دست یابد.


قبای وصال

از دوست بگو، گر وصالی خواهی
در ساحت عشق، بی‌زوالی خواهی
ای دل! ز منی و ما شدن‌ها بگذر
از خویش برآ، گر کمالی خواهی

شرح:

این رباعی بر لزوم ترک منیّت برای وصال تأکید دارد. عشق الهی، جاودانه است و کسی که خواهان این وصال است، باید از فردیت خود عبور کند. "از خویش برآ" یعنی از قیدهای مادی و نفسانی خارج شو تا به کمال حقیقی دست یابی.


باده ازلی

آن باده که در جامِ وجودم دادند
از روزِ ازل، بس امیدم دادند
بر وحدت عشق، می‌شود آن تأکید
در جان و روان، حق نویدم دادند

شرح:

باده در اینجا استعاره‌ای از شراب معرفت الهی است که از ازل در وجود انسان نهاده شده است. این شراب، امید و روشنی می‌بخشد و بر وحدت عشق تأکید دارد. یعنی همه چیز در نهایت به وحدت الهی بازمی‌گردد و این حقیقت، نویدی الهی است.


باده‌ی وحدت

باده ز کف دوست گرفتم ز عشق
با سوز دل خویش شکفتم ز عشق
چون قطره در آن بحر عدم محو شدم
در بحر فنا غوطه رفتم ز عشق

شرح:

باده‌ی وحدت، همان فنای فی الله است. این شراب، مستی حقیقی را در جان ایجاد می‌کند و سبب می‌شود که سالک از خود عبور کند. "بحر عدم" همان فنا و محو شدن در وجود مطلق است. این فنا، نه نابودی، بلکه رسیدن به حقیقتِ بی‌کران الهی است.


این مجموعه، سفری از "غنچه‌ی راز" تا "باده‌ی وحدت" است؛ از کشف رازهای نهفته در دل، تا رسیدن به وحدت الهی و فنا در حقیقت مطلق. این مسیر، سفری از عشق به معرفت و از حیرت به وصال است.

اگر توضیح بیشتر یا تکمیل شرح را بخواهید، در خدمت هستم.

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تضییق


تضییق
گفـتم که دلم، در تب هجران است
آیا فرجی زین غم سوزان است؟
گفتا که صبوری کن و بی تاب مشو
گر صبر کنی، روشنی در جان است

 

شرح و تفسیر رباعی "تضییق"

مصرع اول:

گفتم که دلم، در تب هجران است
شرح:
شاعر وضعیت روحی خود را در اوج اندوه و دلتنگی توصیف می‌کند. "تب هجران" استعاره‌ای از شدت اشتیاق و سوز دلی است که سالک در دوری از معشوق حقیقی (خداوند) احساس می‌کند. واژه‌ی "تب" نشان‌دهنده‌ی التهاب درونی، بی‌قراری و اشتیاق سوزان است که در مسیر سلوک به‌وجود می‌آید.


مصرع دوم:

آیا فرجی زین غم سوزان است؟
شرح:
در این مصرع، شاعر از امکان نجات و رهایی از این اندوه عمیق سخن می‌گوید. "غم سوزان" تأکیدی بر شدت درد و رنج است. واژه‌ی "فرج" در عرفان به معنای گشایش و رفع سختی‌ها به‌کار می‌رود. این پرسش بیانگر امید سالک به پایان یافتن دوره‌ی سختی و ورود به مرحله‌ی آرامش و وصال است.


مصرع سوم:

گفتا که صبوری کن و بی‌تاب مشو
شرح:
در پاسخ به پرسش قبل، توصیه‌ای عرفانی ارائه می‌شود: "صبوری کن". در مسیر سلوک، صبر یکی از مهم‌ترین مقامات است. "بی‌تاب مشو" به این معناست که بی‌قراری و ناشکیبایی، تنها موجب افزایش رنج می‌شود و مانع درک حقیقت خواهد شد. در تعالیم عرفانی، صبر راهی برای گذر از تضییق و رسیدن به بسط است.


مصرع چهارم:

گر صبر کنی، روشنی در جان است
شرح:
نتیجه‌گیری این رباعی در این مصرع بیان شده است. "روشنی در جان" نمادی از گشایش، آرامش و دریافت حقیقت است. این مصرع تأکید دارد که پس از عبور از سختی‌ها و تحمل صبر، سالک به نور معرفت و وصال الهی خواهد رسید. روشنی می‌تواند کنایه از کشف و شهود باشد که پس از گذر از تنگنای روحی به‌دست می‌آید.

 

تضییق در عرفان اسلامی

تضییق در اصطلاح عرفانی به حالتی از تنگنای وجودی، محدود شدن فیوضات الهی، و کاهش ظرفیت دریافت نور و معرفت گفته می‌شود. این وضعیت معمولاً به عنوان یکی از مراحل ضروری سلوک عرفانی شناخته می‌شود که در آن سالک دچار محدودیت‌های روحی و باطنی می‌شود. تضییق می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی باشد، مانند غفلت، حجاب‌های درونی، امتحان الهی یا لوازم سیر و سلوک.


ارتباط تضییق با مفاهیم عرفانی دیگر

1. تضییق و قبض

تضییق از نظر معنا با قبض شباهت‌هایی دارد، اما تفاوت‌هایی نیز میان این دو وجود دارد:

  • قبض بیشتر حالتی احساسی و درونی است که با اندوه، غم و دل‌تنگی همراه است و معمولاً ناشی از دوری از حق یا جذبه‌ی شدید الهی است.
  • تضییق بیشتر به محدود شدن افاضات و کم شدن گشایش درونی اشاره دارد. در تضییق، سالک ممکن است دچار کمبود الهام، ضعف در دریافت حقایق و عدم گشایش قلبی شود.

2. تضییق و توسعه

همان‌طور که در عرفان، قبض همواره در کنار بسط معنا پیدا می‌کند، تضییق نیز مقدمه‌ای برای توسعه استتوسعه به معنای گشایش روحی و ازدیاد دریافت‌های معنوی است که پس از تضییق رخ می‌دهد. سالکی که از مرحله‌ی تضییق عبور کند، وارد حالت وسع روحی و دریافت گسترده‌تر فیوضات الهی می‌شود.

3. تضییق و فنا

یکی از کارکردهای مهم تضییق در عرفان، آماده‌سازی سالک برای مرحله‌ی فنا است. سالکی که دچار تضییق می‌شود، از وابستگی‌های نفسانی خود رها شده و برای فنا فی الله آماده می‌شود. در این مسیر، او باید از تمام تعلقات و محدوده‌های فکری و نفسانی عبور کند تا به حقیقت مطلق برسد.


نقش تضییق در سلوک عرفانی

تضییق یکی از مراحل ضروری در مسیر عرفانی است و می‌توان نقش آن را در چند بعد بررسی کرد:

  1. آزمون الهی: خداوند گاهی سالک را در وضعیت تضییق قرار می‌دهد تا ظرفیت او را برای دریافت فیض‌های بالاتر افزایش دهد. این آزمون می‌تواند شامل ریاضت، سختی‌های روحی و حتی حجاب‌های موقتی باشد.
  2. ریاضت و تهذیب نفس: در مرحله‌ی تضییق، سالک از دریافت‌های گسترده‌ی معنوی محروم می‌شود تا وابستگی او به این دریافت‌ها کم شده و به ذات حق توجه کند، نه به الطاف ظاهری.
  3. رسیدن به توسع: پس از گذراندن مرحله‌ی تضییق، سالک وارد توسع می‌شود که حالتی از گشایش، آرامش و دریافت گسترده‌ی معارف الهی است.
  4. افزایش ظرفیت روحی: همان‌طور که یک ظرف کوچک نمی‌تواند مقدار زیادی آب را در خود جای دهد، سالکی که ظرفیت درونی خود را افزایش نداده، نمی‌تواند تجلیات عظیم الهی را دریافت کند. تضییق، این ظرفیت را افزایش می‌دهد.

دیدگاه عرفای بزرگ درباره‌ی تضییق

۱. محیی‌الدین ابن عربی

ابن عربی معتقد است که تضییق و توسعه هر دو تجلیات الهی هستند و خداوند گاهی با تضییق، بنده را محدود می‌کند تا او را برای دریافت تجلی‌های عظیم‌تر آماده سازد. به گفته‌ی او:

«هر تضییقی که از حق بر بنده وارد شود، حامل گنجی از معرفت است که تنها با عبور از آن قابل دریافت است.»

۲. مولانا

مولانا نیز به تضییق و توسعه در سلوک عرفانی اشاره دارد و آن را مانند فصل‌های طبیعت می‌داند:

«این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
او معتقد است که تضییق همانند فصل زمستان است که اگرچه ظاهراً سخت و سرد است، اما مقدمه‌ای برای رویش و شکوفایی بهار (توسع) است.

۳. سهروردی

سهروردی تضییق را بخشی از مراحل سلوک نوری می‌داند. به نظر او، سالک برای رسیدن به نور اعلی باید از تاریکی تضییق عبور کند. در فلسفه‌ی اشراق، تضییق همان حجاب‌هایی است که مانع از ادراک نور حقیقی می‌شوند.


نتیجه‌گیری

تضییق در عرفان اسلامی مرحله‌ای ضروری در سلوک عرفانی است که در آن سالک دچار محدودیت‌های روحی و کاهش دریافت‌های معنوی می‌شود. این مرحله، اگرچه ممکن است برای سالک سخت و دشوار باشد، اما در نهایت او را به توسعه، گشایش روحی و دریافت گسترده‌تر فیوضات الهی می‌رساند.

پس تضییق نه‌تنها نشانه‌ی دوری از خدا نیست، بلکه می‌تواند مقدمه‌ای برای تقرب بیشتر به حق و رسیدن به مراحل بالاتر سلوک باشد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نور محمدی

نور محمدی
خورشید و قمر ز مهر تابان باشند
مهتاب و سحر ز فیض رخشان باشند
از پرتو احمد است، آفاق  چنین
در سینه‌ی او، راز یزدان باشند

متن شعر

شرح و تفسیر عرفانی

این رباعی به مفهوم نور محمدی پرداخته است، که در عرفان اسلامی به عنوان نوری ازلی و منشأ آفرینش عالم شناخته می‌شود.

مصرع اول

در این بیت، خورشید و قمر به عنوان نمادهای روشنایی و هدایت مطرح شده‌اند. نور خورشید و ماه، که سرچشمه‌ی حیات و روشنگری در جهان مادی هستند، در واقع بازتابی از نور حقیقی‌اند. این نور حقیقی همان نور محمدی است که واسطه‌ی فیض الهی بر عالمیان است.

مصرع دوم

در ادامه، شاعر مهتاب و سحر را نیز از تجلیات این نور می‌داند. مهتاب، نماد آرامش و هدایت در تاریکی است و سحر، لحظه‌ی بیداری و نزدیک شدن به حقیقت. این بیت اشاره به این دارد که هر جلوه‌ی زیبایی و هر نوری در عالم، از فیض نور محمدی نشأت گرفته است.

مصرع سوم

در این بیت، حقیقت نور محمدی به‌طور مستقیم مطرح می‌شود. پرتو احمد (نور حضرت محمد (ص))، منشأ روشنایی تمام آفاق است. این مفهوم در حدیث مشهور «اول ما خلق الله نوری» (اولین چیزی که خداوند آفرید، نور من بود) ریشه دارد. طبق تعالیم عرفانی، نور حضرت محمد (ص) پیش از آفرینش عالم وجود داشته و همه‌ی عوالم از تجلیات آن هستند.

مصرع چهارم

بزرگ‌ترین راز هستی در وجود پیامبر (ص) نهفته است. او حامل راز یزدان و حقیقت وحی است. سینه‌ی او، ظرف تجلی الهی است و تمام اسرار خلقت را در خود دارد. در اینجا اشاره‌ای لطیف به مقام سِرّ نبوت و باطن رسالت شده است که تنها عارفان و اهل معرفت به درک آن نائل می‌شوند.


نتیجه‌گیری عرفانی

این رباعی بر اساس آموزه‌های عرفان اسلامی، نور محمدی را به عنوان حقیقت نخستین و اصل هستی معرفی می‌کند. تمام جلوه‌های زیبایی و نور در این عالم، از این حقیقت واحد سرچشمه گرفته‌اند. شناخت این نور، کلید معرفت الهی است و سالکان راه حق، از طریق آن به حقیقت یزدان دست می‌یابند.

 

 

نور محمدی در عرفان اسلامی: حقیقت نخستین و واسطه‌ی فیض

نور محمدی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در عرفان اسلامی است که به حقیقت نخستین و اصل هستی اشاره دارد. این مفهوم در آثار ابن عربی، مولانا، عبدالکریم جیلی، صدرالدین قونوی، شیخ احمد احسائی و بسیاری از عرفا و فلاسفه مطرح شده و جایگاهی کلیدی در جهان‌بینی وحدت وجودی دارد. نور محمدی نه‌تنها حقیقت پیامبر اسلام، بلکه سرچشمه‌ی آفرینش و واسطه‌ی تجلی حق در عالم محسوب می‌شود.


۱. تعریف نور محمدی: اولین مخلوق الهی

نور محمدی همان حقیقت محمدیه یا حقیقت انسان کامل است که در عرفان نظری، اولین تجلی ذات حق در مرتبه‌ی ظهور محسوب می‌شود. در برخی از روایات عرفانی، آمده است:

"اول ما خلق الله نوری" (نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود).

این حدیث مبنای اصلی برای تعریف نور محمدی در عرفان اسلامی است. بر اساس این روایت، پیش از آنکه عالم ماده، فرشتگان، انسان‌ها و سایر مخلوقات پدید آیند، نور محمدی به‌عنوان صادر اول یا عقل اول خلق شد و سپس سایر موجودات از این نور نشأت گرفتند.


۲. نور محمدی و وحدت وجود

در نظام وحدت وجود، که ابن عربی و پیروان او تبیین کرده‌اند، نور محمدی همان حقیقت هستی و مظهر اتمّ حق است که تمامی عوالم از آن نشأت می‌گیرند. این نور، اصل و ریشه‌ی تمام مخلوقات است، اما خودْ عین حق نیست بلکه مظهر کامل حق تعالی است.

ابن عربی معتقد است:

  • نور محمدی، اولین تعین وجودی حق در مرتبه‌ی ظهور است.
  • این نور، واسطه‌ای است که از طریق آن، حق تعالی به مخلوقات فیض می‌رساند.

از این دیدگاه، نور محمدی همان چیزی است که عرفا آن را حضرت واحدیت (مرتبه‌ی ظهور اسما و صفات الهی) می‌نامند.


۳. ارتباط نور محمدی با انسان کامل

در عرفان نظری، نور محمدی و انسان کامل یکی دانسته می‌شوند. انسان کامل همان کسی است که در هر زمان، مظهر این نور است. این مفهوم در قالب ولایت و خلافت الهی تجلی می‌یابد.

بر این اساس:

  • نور محمدی در هر عصر، در ولیّ کامل آن زمان تجلی می‌یابد.
  • تمام انبیا و اولیا، جلوه‌های مختلف این نور هستند.
  • ولایت، استمرار این حقیقت در جهان است و همواره ولیّ کاملی در زمین وجود دارد که حامل نور محمدی است.

عبدالکریم جیلی در کتاب الانسان الکامل می‌گوید:
"نور محمدی همان حقیقتی است که از آدم تا خاتم، در هر نبی و ولی‌ای ظهور یافته و حاملان این نور، راهنمای بشریت بوده‌اند."


۴. نور محمدی در مراتب هستی

بر اساس نظام عرفانی، مراتب هستی از ذات الهی تا عالم ماده، طی مراتبی ظهور می‌یابد. نور محمدی در این سلسله‌مراتب، جایگاه ویژه‌ای دارد:

  1. ذات حق (غیب الغیوب) → مرتبه‌ی ذات بحت که هیچ تعینی ندارد.
  2. حقیقت محمدیه (نور محمدی) → اولین تعین ذات و واسطه‌ی فیض.
  3. ارواح انبیا و اولیا → پرتوی از نور محمدی.
  4. عالم ملائکه و عقول → عالم مجردات که به‌واسطه‌ی نور محمدی خلق شده‌اند.
  5. عالم اجسام و ماده → جهان محسوس که سایه‌ی نور محمدی است.

در این ساختار، نور محمدی همان عقل اول یا صادر اول در فلسفه‌ی مشایی و اشراقی نیز دانسته می‌شود.


۵. نور محمدی در قرآن و احادیث

قرآن کریم در چندین آیه، به حقیقت نورانی پیامبر اشاره کرده است. از جمله:

  1. "قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین" (مائده، ۱۵) → بسیاری از مفسران، این "نور" را به نور محمدی تفسیر کرده‌اند.
  2. "و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین" (انبیاء، ۱۰۷) → نور محمدی همان حقیقت رحمت جهانی است.
  3. "الله نور السماوات و الأرض" (نور، ۳۵) → بسیاری از عرفا این آیه را به نور محمدی مرتبط دانسته‌اند.

در احادیث نیز بارها به این حقیقت اشاره شده است. از جمله:

امام صادق (ع):
"خداوند پیش از خلق هر چیز، نور محمد را از نور خود آفرید و از آن، تمام مخلوقات را پدید آورد."


۶. نور محمدی در ادبیات عرفانی

بسیاری از شاعران و عارفان، به این حقیقت اشاره کرده‌اند.

مولانا:
"نور احمد بود در آدم عیان / هم‌چنین تا آخر آمد در جهان"

عطار:
"از نخستین پرتوی نور جلی / شد پدید این گنبد آب و گلی"

ابن فارض (شاعر صوفی):
"فأنا الفخر و الوجود جمیعاً / لی فیضٌ یعمّ کلّ مکان"
(من افتخار عالم هستم و هستی همه از من است، فیض من همه‌جا را فرا گرفته است.)


۷. نتیجه‌گیری: جایگاه نور محمدی در عرفان اسلامی

نور محمدی، حقیقت نخستین و واسطه‌ی فیض میان خداوند و مخلوقات است. این نور:

  • اولین مخلوق الهی و سرچشمه‌ی هستی است.
  • حقیقت انسان کامل و جایگاه ولایت را در بر دارد.
  • در تمام انبیا و اولیا ظهور یافته و هدایت بشریت را بر عهده دارد.
  • در عرفان نظری به‌عنوان عقل اول و واسطه‌ی تجلی حق شناخته می‌شود.

بنابراین، نور محمدی نه‌تنها یک مفهوم اعتقادی، بلکه پایه‌ی اساسی در تفسیر هستی‌شناسی عرفانی و نظام ولایت در عرفان اسلامی است.

 



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر واژه عرفانی نور علوی
نور علوی
سرچشمه‌ی فیض بی کران است علی
تابنده ترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی

شرح و تفسیر رباعی "نور علوی"

مصرع اول: سرچشمه‌ی فیض بی‌کران است علی

شرح:
این مصرع بیانگر مقام والای حضرت علی (ع) به‌عنوان منبعی لایزال از فیض و برکت الهی است. واژه‌ی "سرچشمه" نماد آغاز و منشأ است، و "فیض بی‌کران" نشان‌دهنده‌ی گستردگی و بی‌پایانی الطاف و عنایات او است.

تفسیر عرفانی:
از دیدگاه عرفانی، حضرت علی (ع) مظهر اسم "ولی" و واسطه‌ی فیض الهی است. او حلقه‌ی اتصال بین مخلوقات و خالق، و مجرای جاری‌شدن نور حقیقت در دل‌های مشتاقان است. همان‌طور که آب سرچشمه، حیات می‌بخشد، وجود ایشان نیز سرچشمه‌ی حیات معنوی است.


مصرع دوم: تابنده‌ترین فروغ جان است علی

شرح:
این مصرع تأکیدی بر درخشندگی وجودی حضرت علی (ع) دارد. "تابنده‌ترین" یعنی درخشنده‌ترین و برجسته‌ترین، و "فروغ جان" به معنای نوری است که درون جان‌ها را روشن می‌کند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان اسلامی، نور، نماد حقیقت و هدایت است. حضرت علی (ع) چون آینه‌ای، نور الهی را بازتاب می‌دهد و قلوب طالبان حقیقت را روشن می‌کند. او نه‌تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه یک حقیقت جاودانه و نور هدایت در مسیر سلوک عرفانی است.


مصرع سوم: هر دل که ز نور مرتضی روشن شد

شرح:
این مصرع به اثرپذیری قلوب از نور ولایت اشاره دارد. "دل" در ادبیات عرفانی جایگاه معرفت و عشق است، و "نور مرتضی" همان نور حقیقت و هدایت است. هر دلی که از این نور بهره‌مند شود، به حقیقت راه می‌یابد.

تفسیر عرفانی:
در سیر و سلوک عرفانی، پذیرش ولایت حضرت علی (ع) به معنای گام‌نهادن در مسیر حقیقت است. نور او در دل‌ها تجلی می‌کند و آن‌ها را از تاریکی جهل و غفلت خارج می‌سازد. این روشنایی، همان بصیرت باطنی است که سالک را به مقام یقین می‌رساند.


مصرع چهارم: در روز جزا، در امان است علی

شرح:
این مصرع به مقام شفاعت حضرت علی (ع) در قیامت اشاره دارد. در روزی که همه نگران سرنوشت خود هستند، کسانی که پیرو نور ولایت او باشند، در امنیت خواهند بود.

تفسیر عرفانی:
در نگاه عرفانی، "امان" یعنی رسیدن به مقام طمأنینه و رهایی از خوف و هراس. پیروی از حقیقت علوی، انسان را از سرگردانی در مسیر سلوک نجات می‌دهد و در قیامت نیز، این نور ولایت، او را از هول و هراس آن روز مصون می‌دارد. علی (ع) همچون کشتی نجات است که اهل ایمان را به ساحل آرامش می‌رساند.


جمع‌بندی کلی

این رباعی، تصویری عرفانی و الهی از حضرت علی (ع) ارائه می‌دهد که در آن، او سرچشمه‌ی فیض، نور هدایت، روشنگر قلوب و مایه‌ی نجات در قیامت است. از دیدگاه عرفان اسلامی، ولایت او راه رسیدن به حقیقت مطلق است و هر که در این مسیر گام نهد، به روشنایی و امنیت ابدی دست خواهد یافت.

 

 

نور علوی در عرفان اسلامی

نور علوی یکی از مفاهیم بنیادین در عرفان اسلامی است که با حقیقت ولایت و مقام حضرت علی (ع) پیوندی عمیق دارد. این نور به عنوان جلوه‌ای از نور الهی، واسطه‌ای برای هدایت، معرفت و کشف حقیقت در سلوک عرفانی محسوب می‌شود. عرفا و حکمای اسلامی هر یک از منظر خاصی به این مفهوم نگریسته‌اند و آن را در نظام‌های فکری و شهودی خود تبیین کرده‌اند. در ادامه، مهم‌ترین ابعاد این مفهوم را بررسی می‌کنیم.

۱. پیوند نور علوی با نور محمدی و حقیقت ولایت

در عرفان نظری، حضرت علی (ع) را مظهر نور محمدی می‌دانند. نور محمدی، که در حدیث مشهور «اول ما خلق الله نوری» (نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود) مطرح شده، همان حقیقت ازلی است که منشأ وجود تمام موجودات است. این نور پس از پیامبر اسلام (ص) در وجود حضرت علی (ع) تجلّی یافته و به صورت نور علوی متجلی شده است.

در نگاه ابن‌عربی و عرفای پس از او، ولایت بر دو نوع است: ولایت محمدیه و ولایت علویه. ولایت محمدیه، مقام باطنی و اصل حقیقت پیامبر (ص) است که در تمام اولیای الهی ادامه دارد، و ولایت علویه، نخستین و کامل‌ترین تجلی این حقیقت پس از پیامبر (ص) است. از این‌رو، نور علوی همان نور ولایت کلیه است که از طریق امامان معصوم (ع) در عالم جریان دارد.

۲. نور علوی و هدایت معنوی

یکی از ویژگی‌های نور علوی، هدایت به سوی حقیقت و معرفت الهی است. در آیه‌ی نور (سوره نور، آیه ۳۵)، خداوند خود را نور آسمان‌ها و زمین معرفی کرده و این نور را در مشعل هدایت قرار داده است. برخی از مفسران عرفانی، این نور را همان نور ولایت دانسته‌اند که در وجود حضرت علی (ع) متجلی شده است. در روایات آمده است:

«أنا قسیمُ النّارِ و الجنة»
(من تقسیم‌کننده بهشت و دوزخم)

این حدیث نشان‌دهنده آن است که نور علوی مرز میان هدایت و ضلالت است و تنها کسانی که از این نور بهره‌مند شوند، به حقیقت دست خواهند یافت.

۳. نور علوی در حکمت اشراق و فلسفه‌ی نوری

در حکمت اشراق سهروردی، که مبتنی بر نظام انوار است، جهان از سلسله‌ای از انوار الهی تشکیل شده که از نورالانوار (خدای متعال) نشأت گرفته‌اند. در این سلسله، نور محمدی و نور علوی از بالاترین مراتب انوار محسوب می‌شوند که واسطه‌ی فیض الهی در عالم‌اند.

از این منظر، نور علوی یک حقیقت نوری در عالم مثال و عوالم مافوق مادی است که در عارفان و سالکان راه حق تجلی می‌یابد. ازاین‌رو، هر سالک طریق وصال، برای رسیدن به حقیقت، باید از این نور بهره‌مند شود.

۴. نور علوی و نقش آن در شهود عرفانی

در مکاشفات عرفانی، نور علوی به عنوان نوری که پرده‌ها را کنار می‌زند و حقیقت را آشکار می‌کند، مورد اشاره قرار گرفته است. بسیاری از عارفان در سیر و سلوک خود، مشاهده‌ی نور علوی را نشانه‌ای از تقرب به حق دانسته‌اند. ابن‌عربی در برخی آثار خود از تجلی این نور در قلب اولیای الهی سخن گفته و آن را نشانه‌ی وصول به مقام معرفت حقیقی دانسته است.

در شعر عرفانی، به‌ویژه در اشعار حافظ، مولانا و دیگران، این نور گاه با تعبیراتی مانند شراب طهور، جام حقیقت، نور معرفت و غیره بیان شده است.

۵. نور علوی در سلوک عاشقانه و پیوند با عشق الهی

در عرفان عاشقانه، نور علوی نوری است که عاشق را از ظلمات نفس و حجاب‌های دنیا خارج می‌کند و به حقیقت عشق الهی می‌رساند. این نور، در حقیقت، منشأ جذبه و کشش عاشقانه است که عارف را به سوی وصال حق سوق می‌دهد.

اگر بخواهیم این مفهوم را در چارچوب منظومه‌ی "مراحل هفت‌گانه طریق وصال عشق" بررسی کنیم، نور علوی می‌تواند نقش راهنما و نور هدایت در مسیر عاشقانه‌ی وصال را ایفا کند. در این مسیر، عاشق با عبور از حجاب‌های ظلمانی و پیمودن مراحل مختلف، سرانجام با نور علوی روبه‌رو می‌شود که حقیقت را بر او آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی

نور علوی در عرفان اسلامی، حقیقتی چندبعدی است که از نور الهی سرچشمه گرفته و در حضرت علی (ع) متجلّی شده است. این نور:

  • تجلی نور محمدی و حقیقت ولایت است.
  • واسطه‌ی هدایت و معرفت معنوی است.
  • در حکمت اشراق و عرفان نوری جایگاهی والا دارد.
  • در سیر و سلوک عرفانی، سالک را به حقیقت نزدیک می‌کند.
  • در مسیر عشق الهی، راه عاشق را روشن می‌سازد.

اگر دیدگاه یا تفسیری از این مفهوم در منظومه‌ی شعری خودتان دارید، خوشحال می‌شوم درباره‌ی آن بیشتر بدانم.

 


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۳۰)


نفس اماره
این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
می‌زند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
می‌فریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من

 

 


نفس مُلْهَمه
این چه نفسی است که آرام کند سودا را
می‌برد از دلِ من وسوسه و غم‌ها را
می‌نماید ره حق، در دل و بر احوالم
ملهمه هدیه‌ی یزدان بُوَد و تقوا را

 

 


نفس راضیه
این چه نفسی است که انسان به رضا می‌بالد؟
در بلا خرم و از عشق خدا می بالد
نه غمی دارد و نه بیم ز فرمان قضا
در ره عشق، به مهر و به وفا می‌بالد

 

 


نفس مرضیه
این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟
نور حق در دل آن جلوه‌گر از ایمان است
بنده‌ای گشته که معشوق ز او خشنود است
راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است

 

 


نفس کامله
هرکس که زجان، نور حکمت جوید
در خلوت خویش، رنگ وحدت  جوید
هر دم ز لبش ذکر حق می‌جوشد،
در ساحل عشق، نور رحمت جوید

 

 


عقل هیولانی
در وادی جهل، عقل خام است هنوز
در چنگ غرایز است و رام است هنوز
تا نور خرد به جان او راه نیافت
چون سایه‌ی وهم، ناتمام است هنوز

 

 


عقل بالملکه
عقلی که بود پر ز انوار  یقین
بیزار ز بحث و ز جدال است، متین
دریای یقین است ، بود صادق و پاک
هر گفته‌ی او نور جان است، نگین

 


عقل بالفعل
عقلی که شده ز علم و دانش به کمال
بگسسته ز اوهام و ز غوغا و جدال
چون آینه‌ای ز نور روشن گردید
تابنده‌تر از مهر به اعلای خصال

 


عقل مستفاد
عقلی که رسد به قله‌ی علم و کمال
بگذارد ازین عالمِ اوهام و خیال
چون نورِ الهی به ضمیرش تابید
بی‌واسطه بیند رخِ معشوق، جلال

 


عقل قدسی
عقلی که زحق نشانه دارد، قدسی ست
در سینه‌ی خود خزانه دارد، قدسی ست
چون آینه ی عرش خدا می تابد
نوری که ز عشق خانه دارد، قدسی ست

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۹)


نور علوی
سرچشمه‌ی فیض بی کران است علی
تابنده ترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی

 


دریای بی‌کران
هر موج به بحر، در فغان است مدام
راز ازل و بقا، عیان است مدام
هر کس که فنا شود، به وحدت آید
چون سایه‌ی عشق در نهان است مدام

 


زنگار
دل از گنه و حجاب  زنگار گرفت
از غفلت و آز، جان بیمار گرفت

رو سوی خدا و توبه کن درگاهش
در وادی عشق، نور سرشار گرفت

 

 


دم سرد
عشق ما، عشقی به جز الله نیست
ذکر ما در  شان این درگاه نیست
ذکر ما سرد است و بی نقش و اثر
جز خدا از بطن ما آگاه نیست

 


دم گرم
دل گرم ز ذکر و نور یزدان گشتم
با جذبه ی دوست، مست جانان گشتم
در بحر وجود، نور وحدت دیدم
در وادی عشق، غرق عرفان گشتم

 

 


بقای الی الله
عشق ما، عشق حقیقی و بقاست
دیدن یار و وصال کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون علی در وادی عشق و بلاست

 


نیل وصال
این عشق تو ای دوست، هم‌آواز من است
در وادی عشق، شور و اعجاز من است
بی‌تاب وصالم، نروم جز ره دوست
دیدار رخش، شفای دمساز من است

 


اشراق
در ظلمت شب، نور اشراق خوش است
بی‌واسطه سوز و شور عشاق خوش است
با منطق و عقل ره به جایی نبری
در خلوت دل، نور آفاق خوش است

 

 

نفس لوامه

نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعله ای بر دل و جان سوزان کرد

 


نفس مطمئنه
آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش  مهر  یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد

 



سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی