رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

بخش دوازد هم

شرحی بر واژه عرفانی انبساط

 

انبساط


با قبض، دلم به قعر ظلمت افتاد
در سینه ی من هزار حسرت افتاد
بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت
بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد

 

شرح و تفسیر مصرع‌ها

مصرع اول: "با قبض دلم به قعر ظلمت افتاد"

  • «قبض» در اصطلاح عرفانی به حالتی از حزن، تنگی و گرفتگی روحی اشاره دارد که در آن سالک احساس دوری از خداوند و سنگینی نفس را تجربه می‌کند.
  • «دلم به قعر ظلمت افتاد» یعنی این حالت چنان شدید بوده که دل سالک در عمیق‌ترین نقطه‌ی تاریکی و ناامیدی فرو رفته است. «قعر ظلمت» استعاره از نهایت گرفتگی و حجاب‌های روحانی است که مانع درک حضور الهی می‌شود.

مصرع دوم: "در سینه‌ی من هزار حسرت افتاد"

  • «حسرت» در اینجا نشان‌دهنده‌ی اندوه و ندامتی است که در نتیجه‌ی قبض بر دل عارف چیره شده است.
  • عدد «هزار» برای تأکید بر شدت این حسرت‌ها آمده است و نشان می‌دهد که سالک در این مرحله، گرفتار غم‌های فراوان و پشیمانی‌های بی‌شمار است.
  • «افتاد» فعلی است که حالت ناگهانی و اجتناب‌ناپذیر این حسرت‌ها را نشان می‌دهد؛ یعنی این اندوه‌ها بدون اختیار او، یکی پس از دیگری بر دلش سنگینی کرده‌اند.

مصرع سوم: "بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت"

  • «بسط» حالت مقابل قبض است؛ یعنی نوعی گشایش و انبساط روحی که پس از دوره‌ی سختی و حجاب رخ می‌دهد.
  • «جام نور» استعاره‌ای از تجلیات الهی، الطاف خاص خداوند و معرفتی است که به سالک عطا می‌شود.
  • فعل «ریخت» نشان می‌دهد که این تجلی، ناگهانی و بی‌کران بوده، گویی که جامی لبریز از نور به جان سالک بخشیده شده است. این تصویر حاکی از مستی عرفانی و دریافت الطاف خاص است.

مصرع چهارم: "بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد"

  • این مصرع نتیجه‌ی بسط را بیان می‌کند؛ یعنی با آمدن نور و تجلی الهی، عشق و رحمت نیز بر دل سالک جاری شد.
  • «عشق» اشاره به محبت الهی دارد که سالک را به سوی خود می‌کشد.
  • «رحمت» یعنی لطف و مهر خداوند که باعث آرامش و رهایی او از سختی‌های قبض شده است.
  • فعل «افتاد» دوباره همان حس ناگهانی و بی‌اختیار بودن این الطاف را می‌رساند؛ یعنی این موهبت‌ها به‌طور ناگهانی و بدون دخالت اراده‌ی شخصی بر جان عارف فرود آمدند.

نتیجه‌گیری کلی:

این رباعی تصویری زیبا از سیر و تحول روحی عارف در مسیر سلوک را نشان می‌دهد:

  1. ابتدا گرفتار قبض و تاریکی می‌شود (دوری از حق).
  2. در نتیجه‌ی این حالت، حسرت‌ها بر دلش می‌بارند.
  3. سپس، با آمدن بسط، نور و گشایش نصیب او می‌شود.
  4. در نهایت، عشق و رحمت الهی بر دل و جان او جاری می‌گردد.

این روند دقیقاً همان است که عرفای بزرگی چون ابن عربی، مولانا و عطار از آن به عنوان حرکت از حزن به سرور، از تاریکی به نور، و از جدایی به وصال یاد کرده‌اند.

 

انبساط در عرفان اسلامی مفهومی کلیدی است که به یکی از حالات روحی سالک در مسیر سلوک اشاره دارد. این حالت، احساسی از گشایش، سرور، آرامش و رهایی از قیود نفسانی است که پس از طی مراحل سخت و طاقت‌فرسای ریاضت و مجاهده به دست می‌آید. انبساط معمولاً با نورانیت باطن، اشتیاق شدید به وصال حق، و درک وحدت وجود همراه است.

۱. انبساط در برابر قبض

عرفا معمولاً انبساط را در کنار قبض مطرح می‌کنند. قبض حالتی از حزن، تنگی و نوعی فشار روحی است که در آن سالک دچار خوف و اضطراب می‌شود. این دو حالت به‌صورت متناوب در سلوک عرفانی رخ می‌دهند. به تعبیر بزرگان، قبض شب است و انبساط روز، قبض حکم زمستان را دارد که سختی‌ها را به همراه می‌آورد، اما در پی آن بهارِ انبساط از راه می‌رسد و سالک را به نور و سرور می‌رساند.

ابن عربی در الفتوحات المکیة می‌گوید:
"قبض از تجلی جلال است و انبساط از تجلی جمال. هر دو برای سالک لازم‌اند، چراکه قبض او را در خوف نگه می‌دارد و انبساط او را به عشق سوق می‌دهد."

۲. تجلی انبساط در شعر و ادبیات عرفانی

در شعر عرفانی، انبساط معمولاً با مفاهیمی مانند مستی، شور، بی‌خویشی و جذبه همراه است. مولانا در مثنوی و غزلیات شمس بارها از حالاتی سخن می‌گوید که سالک در انبساط به سر می‌برد:

"چون که گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوییم، از گلاب"

این بیت اشاره به انبساطی دارد که در آن، عاشق پس از فنا، به بقای عشق می‌رسد و از بوی خوش معشوق بهره‌مند می‌شود.

حافظ نیز حال انبساط را چنین توصیف می‌کند:

"دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد"

در اینجا، سخن از سبکی و بی‌کرانگی روح در اثر وصال حق است.

۳. ارتباط انبساط با وحدت وجود

انبساط در نگاه عرفای وحدت وجودی مانند ابن عربی، مولانا و عطار، نشانه‌ای از درک حضور مطلق حق در عالم هستی است. وقتی سالک از قیود نفس رها می‌شود و به دریای وحدت می‌رسد، در حالت انبساط قرار می‌گیرد. در این حالت، وی دیگر دوگانگی بین خود و حق را احساس نمی‌کند و از هرگونه تنگی و حجاب آزاد می‌شود.

۴. انبساط در عرفان عملی

در مسیر سلوک، انبساط مرحله‌ای است که سالک پس از طی سختی‌های قبض به آن می‌رسد. نشانه‌های آن عبارتند از:

  • نورانی شدن دل و حضور قلب در عبادات
  • احساس سبکی و شادمانی روحی بدون دلیل ظاهری
  • بی‌اعتنایی به تعلقات دنیوی و فراق از خلق
  • افزایش عشق و شوق به خداوند

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
"هر که را قبض است، در حجاب است، و هر که را انبساط است، در عیان است."

۵. نتیجه‌گیری

انبساط نقطه‌ای از سلوک است که در آن، سالک از قیود دنیا آزاد شده و با اشتیاق و سرور در مسیر عشق الهی حرکت می‌کند. اما این حالت نیز دائمی نیست و ممکن است دوباره جای خود را به قبض بدهد. هدف از این نوسان، تکامل سالک و آمادگی او برای پذیرش حقیقت مطلق است.

در نهایت، انبساط نشان از تجلی لطف خداوند بر سالک دارد و او را در مسیر عشق و وصال یاری می‌دهد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • ۰۳/۱۱/۱۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی