شرحی بر مجموعه رباعیات دکتر علی رجالی(مکارم اخلاق۴)
البته، این خلاصهای از زندگینامه و فعالیتهای شما بر اساس اطلاعاتی است که تاکنون بیان کردهاید:
زندگینامهی پروفسور علی رجالی
پروفسور علی رجالی، شاعر، پژوهشگر و استاد برجستهی ریاضیات، در حوزههای علمی و ادبی فعالیتهای گستردهای داشته است. او علاوه بر تدریس و تألیف کتابهای علمی، به سرودن اشعار عرفانی، مذهبی و اخلاقی پرداخته و آثار خود را بهصورت رایگان در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
فعالیتهای علمی
- دارای دکترای ریاضیات از انگلستان
- برندهی جایزهی فلت انگلستان
- سابقهی ریاست دانشگاه و معاونتهای آموزشی و پژوهشی
- تربیت حدود ۲۵ دانشجوی دکتری در شاخههای جدید ریاضیات
- تألیف و ترجمهی بیش از ۱۰ کتاب علمی به فارسی و انگلیسی
- انتشار حدود ۳۰۰ مقاله و کتاب علمی در ریسرچگیت
فعالیتهای ادبی و عرفانی
- سرودن منظومهی "مراحل هفتگانه طریق وصال عشق"
- تألیف پنج کتاب ادبی شامل تاریخ منظوم اسلام، نهجالبلاغهی منظوم و اشعار دربارهی اهلبیت (ع)
- سرودن رباعیات عرفانی بر اساس واژههای کلیدی عرفانی (تاکنون ۳۰۰ واژه، هدف: ۱۰۰۰ واژه)
- انتشار تحلیلهایی بر آیات قرآن و اشعار مولانا و حافظ در تلگرام
- سرودن مجموعههای "نفسهای هفتگانه"، "هفت شهر عشق"، "هفت شهر نفس"، "هفت شهر عقل"
- تدوین "مکارم اخلاق" شامل واژههای اخلاقی قرآن در قالب رباعی
فعالیتهای پژوهشی در عرفان و معرفت نفس
- شرکت در کلاسهای آیتالله حسنزاده آملی و پیگیری مباحث معرفت نفس
- تدوین فایل "مباحثی در معرفت نفس" شامل تحلیلهای شخصی بر اساس آموزههای استادان
- خلاصهبرداری و تحلیل مباحث استاد صمدی و استاد رنجبر در حوزهی معرفت نفس، اخلاق، قرآن و مثنوی
برنامههای آینده
- تکمیل ۱۰۰۰ واژهی عرفانی در قالب رباعی
- سرودن منظومهای هفتگانه از رباعیات با موضوعات عرفانی و تاریخی.
این زندگینامه میتواند در آینده با جزئیات بیشتر تکمیل شود.
مجموعه رباعیات واژههای عرفانی (۲۸)
سراینده: دکتر علی رجالی
توبه
آن خدایی که بود توبهپذیر و غفار
برهاند ز غم و وحشت دوزخ، هر بار
آن لباسی که ز غفلت به تن افتد ما را
ببرد سوی بلا، در غم و حسرت بسیار
شرح و تفسیر:
«توبه» به معنی بازگشت به سوی خداوند است. در این رباعی، توبه به عنوان دریچهی نجات معرفی شده که از قهر الهی به لطف و رحمت او راه میبرد. خداوند، غفار و توبهپذیر است و انسان را از عواقب غفلت و گناه دور میسازد. لباس غفلت استعاره از اعمال و افکار ناپسند است که انسان را دچار حسرت و اندوه میکند.
خودسازی
توبه و خودسازی و کسب یقین
از فضیلتهای مردان امین
بندهی حق گردی و یابی نجات
این طریق عاشقان و اهل دین
شرح و تفسیر:
«خودسازی» مرحلهای از سلوک معنوی است که با توبه آغاز میشود. این بیت نشان میدهد که خودسازی، در کنار یقین و ایمان، انسان را به نجات حقیقی میرساند. عاشقان و اهل دین، با اصلاح درون، مسیر بندگی را طی میکنند و به کمال نزدیک میشوند.
فنا
هفت شهر عشق را پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان برده شد
شرح و تفسیر:
«فنا» به معنای از بین رفتن نفس و غرق شدن در حقیقت الهی است. «هفت شهر عشق» اشاره به مسیر سلوک عارفانه دارد که در آن انسان باید از تمام تعلقات دنیوی دست بکشد. در این مسیر، دل به معشوق حقیقی میرسد و جان از قیدهای نفسانی رهایی مییابد.
وصال
جمله عالم مظهر حالات اوست
ذرهذره در پی اثبات اوست
گر شوی غرق وصال ذوالجلال
هر چه بینی، جملهاش آیات اوست
شرح و تفسیر:
وصال، نهایت سلوک معنوی است که در آن سالک به حقیقت مطلق میرسد. در این رباعی، کل عالم به عنوان تجلیگاه الهی معرفی شده است. اگر انسان به وصال حق نائل شود، در هر چیز نشانهای از حضور خداوند خواهد دید.
سرمدیت
در ساحت عشق، جانفشانی غوغاست
در وادی نور، بیزمانی پیداست
ای سرمد جاوید، تجلیگه عشق
خورشید حقیقتی و ما را ماواست
شرح و تفسیر:
«سرمدیت» به معنای جاودانگی و بیزمانی است. در عالم عشق، زمان و مکان معنای خود را از دست میدهند و حقیقت ازلی خداوند بر سالک آشکار میشود. خورشید حقیقت، نمادی از نور الهی است که مأوای عارفان میگردد.
نفس کلیه
سرچشمهی هستی و هدایت باشی
ما سایهی عشقیم، حقیقت باشی
هر چیز که در عالم امکان باشد
با اذن خداست، در زعامت باشی
شرح و تفسیر:
«نفس کلیه» در عرفان به حقیقتی اشاره دارد که سرچشمهی هستی و هدایت است. هر چیزی در عالم امکان، تحت ارادهی خداوند است و او تنها فرمانروای حقیقی هستی است. این رباعی، مفهوم ولایت الهی و هدایت معنوی را بیان میکند.
روحالقدس
روحالقدس است، بر شهیدان تابید
روح ازلی است، بر دل و جان تابید
شد تجلی به دل از سوی خداوند مجید
رهنمای دل پاک است، فروزان تابید
شرح و تفسیر:
«روحالقدس» در عرفان، جلوهای از روح الهی است که به پیامبران، اولیا و شهدا الهام میبخشد. در این رباعی، روحالقدس به عنوان رهنمایی برای دلهای پاک معرفی شده که با نور الهی روشن میگردد.
انبساط
با قبض، دلم به قعر ظلمت افتاد
در سینهی من هزار حسرت افتاد
بسط آمد و جام نور بر جانم ریخت
بر جان و دلم عشق و رحمت افتاد
شرح و تفسیر:
«انبساط» به معنای گشایش روحی و تجربهی شادی درونی است که پس از دورههای سختی و تنگنا (قبض) حاصل میشود. در این رباعی، شاعر نشان میدهد که چگونه بسط، نور الهی را بر دل سالک جاری میکند و او را از تاریکی نجات میدهد.
تضییق
گفتم که دلم، در تب هجران است
آیا فرجی زین غم سوزان است؟
گفتا که صبوری کن و بیتاب مشو
گر صبر کنی، روشنی در جان است
شرح و تفسیر:
«تضییق» به معنای سختی و تنگنای روحی است که سالک در مسیر عشق و معرفت تجربه میکند. اما این مرحله، مقدمهای برای روشنی و آرامش است. صبر، کلید عبور از این مرحله و رسیدن به نور الهی است.
نور محمدی
خورشید و قمر ز مهر تابان باشند
مهتاب و سحر ز فیض رخشان باشند
از پرتو احمد است، آفاق چنین
در سینهی او، راز یزدان باشند
شرح و تفسیر:
«نور محمدی» حقیقتی ازلی است که سرچشمهی آفرینش عالم به شمار میرود. این رباعی به جایگاه نورانی پیامبر اکرم (ص) اشاره دارد و نشان میدهد که تمام هستی از تجلی این نور بهره میبرد. در عرفان، نور محمدی واسطهی فیض الهی است و رازهای الهی در سینهی او نهفته است.
نتیجهگیری کلی:
این مجموعه از رباعیات، مفاهیم عرفانی مهمی را به تصویر میکشد. هر واژه، یکی از مراحل سلوک معنوی را نشان میدهد که از توبه و خودسازی آغاز و به نور محمدی و وصال حق ختم میشود. این اشعار، نهتنها زیبا و موزون، بلکه حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و الهی هستند که مخاطب را به تفکر و تأمل در مسیر حقیقت دعوت میکنند.
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژههای عرفانی (۲۹)
نور علوی
سرچشمهی فیض بی کران است علی
تابندهترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی
شرح و تفسیر:
در این رباعی، به حضرت علی (علیهالسلام) بهعنوان منبع فیض و نور الهی اشاره شده است. حضرت علی نه تنها سرچشمهای از کمالات الهی است، بلکه بهعنوان تابندهترین نور در دلها شناخته میشود. این نور به کسانی که از آن بهره میبرند، امان و نجات در روز قیامت میبخشد.
دریای بیکران
هر موج به بحر، در فغان است مدام
راز ازل و بقا، عیان است مدام
هر کس که فنا شود، به وحدت آید
چون سایهی عشق در نهان است مدام
شرح و تفسیر:
در این رباعی، به تصویر کشیدن مسیر سالک در راه وصال الهی است. هر موجی که در مسیر خود به دریا باز میگردد، در فغان است. اما در این مسیر، راز ازلی و بقاء دائماً آشکار میشود و هر کسی که از خود بگذرد (فنا شود) به حقیقت واحد (وحدت) دست مییابد. این عشق الهی در دل پنهان است، مانند سایهای که هیچگاه از دل جدا نمیشود.
زنگار
دل از گنه و حجاب زنگار گرفت
از غفلت و آز، جان بیمار گرفت
رو سوی خدا و توبه کن درگاهش
در وادی عشق، نور سرشار گرفت
شرح و تفسیر:
این رباعی به وضوح اشاره به آلودگیهای دل انسان دارد. گناه و غفلت، دل را از نور الهی میپوشاند و آن را بیمار میکند. در نهایت، دعوت به توبه و بازگشت به خداوند و درک نور الهی از طریق عشق در دل است که رهایی و شفا میآورد.
دم سرد
عشق ما، عشقی به جز الله نیست
ذکر ما در شان این درگاه نیست
ذکر ما سرد است و بینقش و اثر
جز خدا از بطن ما آگاه نیست
شرح و تفسیر:
در این رباعی، تأکید بر این است که عشق حقیقی، عشق به خداوند است. ذکر و عبادات انسانها در برابر عظمت خداوند کوچک و فاقد اثر واقعیاند مگر آنکه با نیت خالص و از دل به خداوند وصل شود. در نهایت، تنها خداوند از راز دل انسان آگاه است.
دم گرم
دل گرم ز ذکر و نور یزدان گشتم
با جذبهی دوست، مست جانان گشتم
در بحر وجود، نور وحدت دیدم
در وادی عشق، غرق عرفان گشتم
شرح و تفسیر:
این رباعی بیانگر حال کسی است که با ذکر و یاد خداوند، دلش روشن و آرام شده است. عشق الهی او را مست کرده و در بحر وجود، نور وحدت را مشاهده میکند. در مسیر عشق، او غرق در عرفان الهی و حقیقت شده است.
بقای الی الله
عشق ما، عشق حقیقی و بقاست
دیدن یار و وصال کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون علی در وادی عشق و بلاست
شرح و تفسیر:
در این رباعی، عشق به خداوند بهعنوان عشق حقیقی که باعث بقا میشود، مطرح شده است. سالک در مسیر عشق الهی، آماده است تا جان خود را فدای خدا کند. این عشق بهگونهای است که همانند حضرت علی (علیهالسلام)، او در راه خدا و در وادی عشق و بلا، جانش را فدای معشوق میکند.
نیل وصال
این عشق تو ای دوست، همآواز من است
در وادی عشق، شور و اعجاز من است
بیتاب وصالم، نروم جز ره دوست
دیدار رخش، شفای دمساز من است
شرح و تفسیر:
شاعر در این رباعی از عشق به خداوند سخن میگوید که همآوای تمام وجود او است. شور و اعجاز این عشق، او را در مسیر وصال به معشوق الهی قرار داده است و هیچ راه دیگری جز این مسیر را نمیخواهد. دیدار معشوق الهی برای او همچون شفا و درمان روح است.
اشراق
در ظلمت شب، نور اشراق خوش است
بیواسطه سوز و شور عشاق خوش است
با منطق و عقل ره به جایی نبری
در خلوت دل، نور آفاق خوش است
شرح و تفسیر:
این رباعی به روشناییای اشاره دارد که در دل انسان در شبهای تاریک بهوسیله اشراق الهی حاصل میشود. در مسیر عشق، شور و سوز عاشقانه بهطور مستقیم و بدون واسطه خوشایند است. عقل و منطق نمیتوانند راه به جایی ببرند؛ بلکه در خلوت دل است که نور الهی آفاق را روشن میکند.
نفس لوامه
نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعلهای بر دل و جان سوزان کرد
شرح و تفسیر:
نفس لوامه اشاره به نفس سرکش انسان دارد که با گناه و عصیان، دل و جان فرد را خراب میکند. این گناه بهطور مستمر مانند آتشی در دل شعله میزند و در نهایت انسان را دچار عذاب درونی میکند.
نفس مطمئنه
آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش مهر یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد
شرح و تفسیر:
نفس مطمئنه، نفس آرام و راضی است که در آن عشق به خداوند و مهر یزدان جریان دارد. چنین فردی از غم و اضطرابهای بیپایه آزاد است و دلش نور خداوند و لطف الهی را در خود احساس میکند. این نفس همان نفس آرام و شادابی است که در مسیر ایمان و تقوی به وجود میآید.
سراینده:
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات نفسهای هفتگانه
این رباعیات در قالبی دلنشین، به مراحل مختلف سیر و سلوک روحانی انسان پرداخته و نشاندهندهی فرایندهای تحول درونی اوست. هر مرحله، از کشمکشهای ابتدایی تا رسیدن به کمال و وحدت با حضرت حق، به طور نمادین و زیبا توصیف شده است.
۱. نفس اماره
در این رباعی، به نفس اماره اشاره شده است، که همان نفس سرکش و تمایل به گناه است. این نفس آتشی است که در دل انسان میافروزد و او را به وسوسههای دنیا و هوسها میکشاند. در این مرحله، انسان گرفتار خواستههای نفسانی است و این خواستهها برایش بهعنوان رهبر و راهنما ظاهر میشوند.
شرح: نفس اماره به معنای نفسی است که انسان را به سوی شرارت و گناه هدایت میکند. در واقع، این نفس آتشی است که میتواند آدمی را از درون نابود کند.
۲. نفس لوامه
در رباعی دوم، نفس لوامه که همان نفس ملامتگر است معرفی شده است. این نفس به انسان عذاب وجدان میدهد و به او یادآوری میکند که در گذشته گناهان زیادی مرتکب شده است. این حالت، انسان را به سمت توبه و بازگشت از اشتباهات سوق میدهد.
شرح: نفس لوامه در حقیقت مرحلهای از خودآگاهی است که انسان در آن احساس پشیمانی میکند و از اشتباهات گذشته خود رنج میبرد. این احساس رنج، انسان را به سوی توبه و جبران گناهان سوق میدهد.
۳. نفس مُلهَمه
نفس ملهمه مرحلهای از سیر معنوی است که در آن انسان به الهاماتی از سوی خداوند دست پیدا میکند. این نفس در دل انسان آرامش میآورد و او را از دغدغهها و نگرانیها آزاد میکند. در این مرحله، انسان به صورت معنوی هدایت میشود.
شرح: نفس ملهمه، نفسی است که به انسان توفیق میدهد تا از وسوسههای شیطانی رها شده و به حقیقت دست یابد. در این مرحله، انسان در دل خود روشناییهایی مییابد که او را در مسیر صحیح قرار میدهد.
۴. نفس مطمئنه
در این مرحله، انسان به نفس مطمئنه دست مییابد، یعنی نفسی که در آرامش و اطمینان است. کسی که این مرحله را طی کرده، به درک عمیقی از حقیقت رسیده و در دل خود محبت و عشق به خداوند را احساس میکند.
شرح: نفس مطمئنه همان حالتی است که انسان در آن به آرامش کامل دست مییابد. این انسان به دور از اضطرابها و نگرانیهای دنیوی، در مسیر عشق و محبت خداوند حرکت میکند.
۵. نفس راضیه
نفس راضیه نفسی است که در آن انسان به رضا و تسلیم در برابر ارادهی الهی میرسد. در این مرحله، انسان از تمامی بلاها و مصیبتهای زندگی خوشنود است، چرا که هر چیزی را از جانب خداوند میبیند.
شرح: نفس راضیه نشاندهندهی مرحلهای است که انسان به تسلیم در برابر اراده خداوند رسیده و هیچ چیزی نمیتواند او را از راه رضایت و تسلیم دور کند. این انسان در دل خود آرامش دارد، چرا که به تمامی احکام الهی راضی است.
۶. نفس مرضیه
نفس مرضیه مرحلهای است که در آن انسان به رضایت کامل خداوند نائل میشود. در این مرحله، انسان در مسیر حق حرکت میکند و معشوق یعنی خداوند از او راضی است. در این مرحله، انسان به یقین و ایمان کامل دست مییابد.
شرح: نفس مرضیه، نفسی است که در آن انسان نه تنها به خودی خود در مسیر رضایت الهی قرار میگیرد، بلکه به رضایت خداوند دست مییابد. این انسان در مسیر یقین و ایمان است و در هر گام از زندگیاش، با خداوند در ارتباط است.
۷. نفس کامله
آخرین مرحله، نفس کامله است، جایی که انسان به کمال معنوی میرسد. در این مرحله، انسان به وحدت با حقیقت دست پیدا کرده و در خلوت خود، از حکمت و نور الهی بهره میبرد. ذکر خدا در هر لحظه از زبانش جاری است و در دریای محبت الهی غرق است.
شرح: نفس کامله، نفسی است که در آن انسان به کمال رسیدن به حقیقت را تجربه میکند. در این مرحله، انسان با خداوند به عنوان حقیقت واحد در ارتباط است و در هر لحظه از زندگیاش، ذکر و یاد خدا را از دل و زبانش جاری میکند.
سراینده:
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۱۸
این رباعیات، سفر روحانی انسان را از سقوط به سوی تعالی، از گناه به سوی هدایت، و از گمراهی به سوی حقیقت نشان میدهد.
البته، برای تکمیل شرحها، متنهای رباعی مربوطه را به هر شرح اضافه میکنم:
۱. نفس اماره
متن رباعی:
این چه نفسی است که آتش زده در باور من؟
میزند خنجر خود بر دل و بر پیکر من
میفریبد دلِ ما را به خیالی ز هوس
نفس امّاره بُوَد راهزن و رهبر من
شرح:
نفس اماره بهعنوان نفسی که انسان را به سوی بدیها و هوسهای نفسانی میکشاند، تصویری از قویترین نوع فساد درونی را ارائه میدهد. این نفس انسان را در بند شهوات و خواستههای دنیاست، و هر لحظه در حال تهاجم به دل و جان است.
۲. نفس لوامه
متن رباعی:
نفس لوامه مرا ویران کرد
هر گنه در دل من عصیان کرد
آتشی بر دل و جانم افروخت
شعله ای بر دل و جان سوزان کرد
شرح:
نفس لوامه نمایانگر نفس پشیمان است که انسان را به توبیخ و سرزنش میکشاند. این نفس پس از هر گناه یا خطا، در درون انسان شعلههای ندامت و عذاب را روشن میکند. این مرحله، نشانهای از بیداری انسان و پذیرش مسئولیتهای اخلاقیاش است.
۳. نفس مُلهَمه
متن رباعی:
این چه نفسی است که آرام کند سودا را
میبرد از دلِ من وسوسه و غمها را
مینماید ره حق، در دل و بر احوالم
ملهمه هدیهی یزدان بُوَد و تقوا را
شرح:
نفس ملهَمه، نفسی است که از جانب خداوند الهام میگیرد و انسان را به سوی حقیقت و تقوا هدایت میکند. در این مرحله، انسان در مسیر خود به آرامش دست مییابد و آگاهیاش از مسیر صحیح زندگی بیشتر میشود.
۴. نفس مطمئنه
متن رباعی:
آن کس که دلش عشق جانان دارد
همواره دلش مهر یزدان دارد
فارغ ز غم است و اضطراب واهی
نوری ز خدا و لطف سبحان دارد
شرح:
نفس مطمئنه نشاندهندهی آرامش درونی و اطمینانی است که از ارتباط با خداوند حاصل میشود. در این مرحله، انسان از دغدغهها و اضطرابهای دنیوی آزاد میشود و تنها به نور خداوند متکی است.
۵. نفس راضیه
متن رباعی:
این چه نفسی است که انسان به رضا میبالد؟
در بلا خرم و از عشق خدا می بالد
نه غمی دارد و نه بیم ز فرمان قضا
در ره عشق، به مهر و به وفا میبالد
شرح:
نفس راضیه به مرحلهای اشاره دارد که انسان بهطور کامل از حکمت قضا و قدر الهی راضی است. این نفس در برابر سختیها و بلاها، نه تنها شکایت نمیکند، بلکه در دل خود عشق و وفاداری به خداوند را میبیند. انسانی که در این مرحله قرار دارد، از هرگونه اضطراب و نگرانی رهایی یافته و در مسیر محبت و اطاعت خداوند گام برمیدارد.
۶. نفس مرضیه
متن رباعی:
این چه نفسی است که مرضیِّ خدا در آن است؟
نور حق در دل آن جلوهگر از ایمان است
بندهای گشته که معشوق ز او خشنود است
راه او، راه یقین، مقصد او سبحان است
شرح:
نفس مرضیه همانطور که در رباعی آمده است، در این مرحله، انسان مورد پسند خداوند قرار میگیرد. او در این مقام به حقیقت ایمان رسیده و در عمل به مراتب بالاتر از یقین دست یافته است. این نفس بهعنوان شخصیتی که معشوق خود را در خود راضی کرده است، از لذت و رضای خداوند بهرهمند میشود.
۷. نفس کامله
متن رباعی:
هرکس که زجان، نور حکمت جوید
در خلوت خویش، رنگ وحدت جوید
هر دم ز لبش ذکر حق میجوشد،
در ساحل عشق، نور رحمت جوید
شرح:
نفس کامله آخرین مرحله از سیر و سلوک روحانی است که در آن فرد به کمال دست یافته و در حالی که در پی حکمت و معرفت الهی است، به وحدت با خداوند میرسد. در این مرحله، انسان تمام وجودش را وقف خدمت به خداوند کرده و هر لحظه در حال ذکر و یاد خداوند است. انسان در این مرحله در کنار عشق به خداوند، به رحمت و کرم الهی دست مییابد.
این مجموعه رباعیات بهطور زیبایی مراحل مختلف سیر و سلوک روحانی انسان را از آغاز تا رسیدن به کمال ترسیم کرده است.
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژههای عرفانی (۳۱)
1. عقل فوادی
شعر:
عقلی که ز دل شراره دارد، فؤاد
از چشمهی عشق، بهره دارد، فؤاد
در مدرسهی راز، تقلا نشود
نوری ز خدا نشانه دارد، فؤاد
شرح:
این رباعی در تلاش است تا به توصیف عقل آگاه و روشنایی که از دل و فؤاد نشأت میگیرد، بپردازد. فؤاد اشاره به قلب است که در این شعر، بهعنوان سرچشمهای از عقل معنوی و الهی مطرح میشود. عقل فوادی تنها از دل و عشق حقیقی بهره میبرد و در مسیر خداوند با آرامش حرکت میکند. در این مسیر، تلاش و جستجو بیپایان است و فقط در نور الهی نشانهای از حقیقت به دست میآید.
2. عقل کامل
شعر:
عقلی که ز عقلِ دل همآواز شود
با نور خدا، همرَه و راز شود
راهش ملکوت است، نه دنیای دنی
در وادی عشق، دل سرافراز شود
شرح:
در این رباعی، عقل کامل به عقل قلبی و روحانی اطلاق میشود که با نور الهی همآهنگ است و در مسیر الهی حرکت میکند. این عقل بهجای پیروی از دنیا و حواجز آن، به سمت ملکوت حرکت میکند و در وادی عشق، دل را به مقام سرافرازی میرساند. این بیان نشان میدهد که عقل کامل بهطور حقیقی فقط زمانی به کمال میرسد که با عشق الهی همآوایی کند و در مسیر حقیقت قدم بردارد.
3. طلسم دنیا
شعر:
دنیا چو طلسمی است که افسونگر ماست
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
شرح:
دنیا در این رباعی بهعنوان یک طلسم و فریب معرفی شده است که انسانها را به دام میاندازد. این دنیا ظاهر فریبندهای دارد که در حقیقت هیچگونه ارزش و حقیقتی ندارد، جز آنچه که در درون انسانهاست. همچنانکه سراب در طبیعت دروغین است و در نهایت به حقیقت نمیرسد، دنیای فانی هم هیچگاه آرامش واقعی به انسان نمیدهد و همواره انسان را در فریبهای جدید گرفتار میکند.
4. شمس حقیقت
شعر:
خورشید دل از نور حقیقت رخشان
تابیده به جان، در ضمیر انسان
هر دل که ز نور حق تعالی روشن
بیند رخ دوست در جهان جانان
شرح:
این رباعی به حقیقت نور الهی در دلها و تأثیر آن بر انسان اشاره دارد. خورشید حقیقت، بهعنوان نمادی از نور خداوند، دلها را روشن میکند و در ضمیر انسان تابیده میشود. هر انسانی که از نور الهی بهرهمند است، قادر است که زیبایی و جمال معشوق حقیقی را در جهان مشاهده کند. این اشاره به بینش الهی و اشراق معنوی دارد که فقط در دلهای روشن میتواند تحقق یابد.
5. ماه جمال
شعر:
ای ماه جمال حق، فروزان گشتی
در سینهی عاشقان، درخشان گشتی
گر نور تو بر دلم بتابد یک دم
بر جان و دلم، مهر تابان گشتی
شرح:
این رباعی به زیبایی و روشنی جمال خداوند و تأثیر آن در دل عاشقان پرداخته است. ماه جمال بهعنوان نمادی از نور و زیبایی خداوند در این شعر مطرح است. در سینهی عاشقان، این نور درخشان است و هرگاه این نور بر دل عاشق بتابد، آن دل به مهر و محبت الهی روشن میشود. این نور تابان که از جمال حق نشأت میگیرد، باعث بیداری و دگرگونی در دلهای عاشق میشود.
6. کاسه شبنم
شعر:
شبنم شدم و نگاه یزدان دیدم
من نور خدا، در گلستان دیدم
بی خود ز جمال و محو نورش گشتم
در محفل عشق، نور جانان دیدم
شرح:
در این رباعی، شاعر خود را بهعنوان شبنم توصیف میکند که در حضور خداوند، بهطور کامل محو و بیخود میشود. این شبنم بهطور نمادین نشاندهنده روح انسانی است که در برابر نور الهی به سکوت و تسلیم میافتد. این شعر بهطور خاص به تجربهی عشق الهی اشاره دارد که در آن انسان از خود بیخود میشود و تنها نور خداوند را مشاهده میکند.
7. آینه تجلی
شعر:
در آینه است، شد حقیقت پیدا
تا راز خدا در نهایت پیدا
حق را ز تجلیاش شناسم، لیکن
در بطن وجود، سرّ خلقت پیدا
شرح:
آینه در این رباعی بهعنوان نمادی از بازتاب حقیقت الهی است. حقیقت در آینه تجلی مییابد و بهوضوح نمایان میشود. در این رباعی، شاعر بیان میکند که او حق را از طریق تجلیاش میشناسد، اما این تجلی تنها در درون انسان است که سرّ خلقت و حقیقت الهی بهطور کامل آشکار میشود. در واقع، این بیان اشاره به بطن وجود انسان دارد که محل ظهور حقایق و تجلیات الهی است.
8. نور صافی
شعر:
نوری که مرا سوخت، همان نور تو بود
آن مهر که افروخت، در آن طور تو بود
هر سایه ز خورشید رخت خاموش است
هر ذره که رقصید، به دستور تو بود
شرح:
در این رباعی، نور الهی بهعنوان نیرویی که انسان را میسوزاند و دگرگون میکند، معرفی شده است. این نور همان نور خداوند است که دلها و ذهنها را به حرکت در میآورد. هر ذره از این نور و حرکتها بهدستور خداوند است و تمام هستی در اختیار ارادهی الهی قرار دارد. این رباعی تأکیدی است بر حضور و ارادهی خداوند در تمام جزئیات هستی.
9. مرهم دل
شعر:
دل را ز گناه مرهمی باید ساخت
از اشک سحر شبنمی باید ساخت
با یاد خدا، شکستهدل را مرهم
با عشق و یقین، عالمی باید ساخت
شرح:
این رباعی به درمان دل اشاره دارد. دل انسانها که از گناه و خطا زخمی شده است، نیاز به مرهمی دارد که از یاد خداوند و عشق به او ساخته شود. اشک سحر، نمادی از توبه و بازگشت به خدا است که بهعنوان درمانی برای دلهای شکسته و آلوده به گناه مطرح شده است. در نهایت، این یاد و عشق به خداوند است که دل را درمان میکند و بهوسیلهی آن، انسان به کمال میرسد.
10. صراط حق
شعر:
صراط خدا راه عشق است و دین
رهی مستقیم و رهی دلنشین
اگر بگذری از هوسهای خویش
رساند به عرش و به نور یقین
شرح:
در این رباعی، صراط مستقیم خداوند بهعنوان راه عشق و دین معرفی شده است. این صراط یک مسیر دلنشین و هدایتکننده است که انسان را به نور یقین و حقیقت میرساند. برای عبور از این راه، انسان باید از هوسها و آرزوهای دنیوی خود بگذرد و به حقیقت و عشق الهی تکیه کند. این شعر اشاره دارد به اینکه مسیر واقعی کمال در دل و عشق به خداوند است.
سراینده:
دکتر علی رجالی
مجموعه رباعیات واژههای عرفانی (۳۲) – متن و شرح
سراینده: دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۲۲
۱. منزل انس
متن:
رفتم ز جهان، سوی جانان رفتم،
فارغ ز خود و با رفیقان رفتم.
دیدم که به جز یار، ندارم یاری،
در وادی عشق، من شتابان رفتم.
شرح:
در این رباعی، شاعر از سیر و سفر روحانی خود سخن میگوید. «رفتم ز جهان» اشاره به رهایی از تعلقات دنیوی دارد و «سوی جانان رفتم» نشان از پیوستن به حقیقت مطلق، یعنی حق تعالی است. در این مسیر، او تنها یار حقیقی را مییابد و با رفقای راه حقیقت همراه میشود. این حرکت شتابان، نشانهی اشتیاق سالک به رسیدن به محبوب است.
۲. غریب آشنا
متن:
در خاک غریب و بینشانم، اما
لب تشنهی وصل جاودانم، اما
در جمع جهان، ولی ز دنیا دورم،
مجنون تو و شکسته جانم، اما.
شرح:
شاعر حالتی از غربت روحانی را توصیف میکند. در «خاک غریب و بینشان» به این دنیا اشاره دارد که محل سکونت موقت انسان است، اما تشنگی او برای «وصل جاودان» نشاندهندهی میل به حقیقتی برتر است. او در میان مردم زندگی میکند، اما از تعلقات دنیوی بریده است و این جدایی درونی را با واژههای «مجنون تو و شکسته جان» بیان میکند.
۳. سرّ مستور
متن:
گفتم که حقیقت ز کجا پیدا شد؟
گفتا ز دلِ صادق بیهمتا شد.
در خواب چو دیدم، به دلم گفت کسی،
در خویش بجوی، عالمی بر پا شد.
شرح:
شاعر در جستجوی حقیقت است و پاسخ آن را در صداقت دل و خلوص نیت مییابد. «حقیقت» نه از بیرون، بلکه از درون انسان شکوفا میشود. در خوابِ عارفانه، ندایی او را به خودشناسی دعوت میکند؛ جایی که عالمی از معرفت در قلب او آشکار میشود.
۴. چشمخانه دل
متن:
از چشم دلم، دیدهی حق باز شود،
پوشیده ز اغیار، سرافراز شود.
هرجا نظر افکندم و دیدم، گفتم:
او هست و جهان، غرق اعجاز شود.
شرح:
این رباعی، به معرفت قلبی و شهود حق اشاره دارد. وقتی چشم دل گشوده شود، حقیقت بر انسان مکشوف میگردد و او از بند ظواهر آزاد میشود. در چنین حالتی، هر نقطه از جهان نشانی از وجود الهی دارد و هستی سراسر شگفتی و اعجاز جلوه میکند.
۵. وادی فنای فیالله
متن:
رفتم ز خود و به دلستان پیوستم،
در بحر وجود، جاودان پیوستم.
چون قطره ز خود گسستم و محو شدم،
با نور ازل، بینشان پیوستم.
شرح:
در این رباعی، شاعر از فنا شدن در حق و رسیدن به بقای الهی سخن میگوید. «رفتن ز خود» به معنای رها شدن از انانیت است و پیوستن به «دلستان» یعنی معشوق حقیقی، خداوند. همانگونه که قطره در دریا محو میشود، انسان نیز با گسستن از خود، به نور ازلی متصل میگردد و بینشان میشود، یعنی به حقیقت واحد میپیوندد.
۶. فجر معرفت
متن:
این چه فجری است که در جان و دل عشاق است؟
روشنیِ بخش دل و دیدهی هر مشتاق است.
چون بتابد ز سحرگاه وصالت، ای دوست،
شب رود، روشنیات در دل و در آفاق است.
شرح:
«فجر معرفت» به لحظهای اشاره دارد که نور حقیقت در دل سالک طلوع میکند. این نور، شب غفلت را از بین میبرد و جان و دل را روشن میسازد. شاعر بیان میکند که این روشنی نهتنها در دل انسان، بلکه در سراسر هستی گسترده میشود و مسیر وصال را نشان میدهد.
۷. زمزم معرفت
متن:
مجنونصفتان گر ز سرِ شوق بنوشند،
دل را ز غم و وسوسهی هوش بپوشند.
هر جرعه ز آن چشمهی عرفان که چشیدند،
سرمست زان باده و بر غیر خروشند.
شرح:
«زمزم معرفت» به چشمهای از آگاهی الهی اشاره دارد که نوشیدن از آن، سالک را از غمها و وسوسههای دنیوی رها میکند. این چشمه همچون شرابی روحانی است که جان را مست میسازد و انسان را به بینیازی از غیر حق میرساند.
۸. لبیک عشق
متن:
لبیک به عشقی که دلم شاد از اوست،
عالم همه ذکر است و همه یاد از اوست.
به غنیمت شمر ای دوست صفای جانان،
عاشقم بر شه خوبان، که ارشاد از اوست.
شرح:
این رباعی، نجوای عاشقانهای با معشوق الهی است. شاعر به عشق الهی پاسخ میدهد و شادی خود را در این عشق مییابد. جهان را سراسر یاد حق میبیند و از دوست میخواهد که این لحظات روحانی را قدر بداند.
۹. باغ اسرار
متن:
این چه باغی است که اسرار خدا در آنجاست؟
نور حق جلوهگر از عرش و سما در آنجاست.
هر که از خویش گذر کرد، بیابد ره دوست،
راهِ وصل است و نشان ره ما در آنجاست.
شرح:
«باغ اسرار» تمثیلی از عالم معنا و حقایق پنهانی الهی است. در این باغ، نور حقیقت از عرش میتابد و هرکس که از خود بگذرد، راه وصال را مییابد. این رباعی، اشارهای لطیف به حقیقتی است که در پس پردهی ظواهر نهفته است و تنها سالکان حقیقی به آن دسترسی دارند.
۱۰. خلوت دل
متن:
چون مرغ سبکبال ز غمها بگریز،
از صحبت ناکسان و غوغا بگریز.
در خلوت دل جز رخ یار مجوی،
از غیر خدا و رنگ و رویا بگریز.
شرح:
شاعر در این رباعی، دعوت به خلوت و دوری از وابستگیهای بیهوده میکند. «مرغ سبکبال» نمادی از روح رها و آزاد است که از دغدغههای دنیوی میگریزد. سالک باید از «صحبت ناکسان» دوری کند و در خلوت دل، تنها حقیقت الهی را بجوید. این مسیر، راهی برای رسیدن به معرفت و آرامش درونی است.
این مجموعه رباعیات، بازتابی از سیر و سلوک عرفانی و مفاهیم عمیق معرفت نفس است که با زبانی ساده اما پرمعنا بیان شدهاند.
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژههای عرفانی (۳۳)
صیاد دل
صیاد دل است، در نهان و پیدا
محبوب دل است، جانفزا و والا
گر قصد کند، از تو گیرد جانت
راز دل اوست، بینشان و بینا
شرح:
در این رباعی، "صیاد دل" به معنای کسی است که دلها را به خود جذب میکند. این صیاد همان "محبوب دل" است که جان و روح انسان را به خود میخواند. با اشاره به "راز دل" و ویژگیهای بینشان و بینا بودن، اشاره به معنای عمیق و پنهان دل و حقیقت است که فقط عارفان و کسانی که به حقیقت درونی نزدیک هستند، قادر به درک آن هستند.
وادی حیرانی
سر گشتهام و شوق جانان، تا کی؟
این حیرت بیکران و طغیان، تا کی؟
چون شمع شدم، ولی نمیسوزم من
این گریهی خامش از نهان، تا کی؟
شرح:
شاعر در این رباعی به حیرت و سرگشتگی خود اشاره دارد که در پی عشق و شوق به معشوق است. "شمع شدم" نماد آماده بودن برای فدای عشق است، اما "نمیسوزم" از ناتوانی در رسیدن به وصال خبر میدهد. "گریه خاموش" نیز نشان از دردی است که در دل نهفته است و در عین خاموشی، بسیار عمیق و ناراحتکننده است.
بحر فنا
چون شمع بسوز از برای دلِ دوست
با آتش عشق، شو فدای دلِ دوست
چون قطره اگر ز خویش رستی، آنگاه
در بحر وجود، شو بقای دلِ دوست
شرح:
در این رباعی، شاعر میگوید که باید همچون شمع بسوزیم تا دل معشوق را روشنی بخشیم. "آتش عشق" به عنوان عامل فنا و رهایی مطرح میشود که انسان باید از آن عبور کند تا به بقای دلِ دوست برسد. این اشاره به فنا در عشق و رستگاری از طریق از خودگذشتگی است.
کیمیای عشق
از وادی خاک تا سما سوختهام
چون ذره ز شوق، تا فنا سوختهام
هر ذرهی جان، ز شوق تو در تپش است
از آتش عشق، تا بقا سوختهام
شرح:
شاعر در این رباعی، به روند سیر و سلوک روحانی اشاره دارد. از خاک تا سما یعنی از مادیات تا معنویات و از فنا در عشق تا بقا، همگی به معنای عروج روح از زمین به آسمان است. "سوختن" در اینجا به معنای رهایی از خود و فدای روح در مسیر عشق است.
وادی حسن
در وادی حسن، یک نظر کافی نیست
دیوانه شدن زین سفر کافی نیست
هر کس که نظر بر رخ هو انداخت
دریافته است، یک گذر کافی نیست
شرح:
در این رباعی، شاعر اشاره به "وادی حسن" میکند که به معنای وادی زیبایی و جمال الهی است. یک نظر کافی نیست چون که زیبایی مطلق و حقیقت در این مسیر نیاز به سیر عمیقتر و زمان بیشتری دارد. هر کسی که قدم در این مسیر گذاشته، باید آماده باشد تا به عمق زیبایی و حقیقت برسد، نه فقط به یک نگاه سطحی.
صفای نفس
دل آینه شد، چو از غبارش بردی
از ظلمت نفس، اختیارش بردی
چون صبح، ز نور حق وضو باید کرد
کز دیدهی جان، پردهدارش بردی
شرح:
در این رباعی، آینه شدن دل به معنای پاک شدن از آلودگیهای دنیوی و غبار نفس است. این پاکسازی نیاز به نور حق دارد تا دل مانند آینه صاف شود. "پردهدارش بردی" اشاره به پردهبرداری از حقیقت درونی دارد که با درک صحیح از خود و خداوند ممکن میشود.
سوز عاشقانه
دل در عطش عشق، پریشان شده است
از سوز فراق، دل فروزان شده است
ای نور جمالت، بنما راه وصال
جان از غمت، ای دوست! هراسان شده است
شرح:
در این رباعی، شاعر بیان میکند که عطش عشق در دل او همچون سوز و گداز است که روح او را میسوزاند. "سوز فراق" از عمیقترین دردها در مسیر عشق است که تنها از طریق وصال معشوق میتواند تسکین یابد. این درد ناشی از فراق معشوق، در درون شاعر هراسان و پریشان کرده است.
لباس تقوا
اگر خواهی امان از دام غفلت
به تن کن جامهای سرشار رحمت
حفاظت میکند ما را ز لغزش
ببخشد دل صفا، لطف و نعمت
شرح:
در این رباعی، تقوا به عنوان یک لباس معنوی و حفاظتکننده از غفلت و لغزش معرفی شده است. این جامه در واقع همان تقوا و پرهیزگاری است که باعث میشود انسان از خطا و گناه دور بماند و به حقیقت و رحمت خداوند نزدیکتر شود.
قفل راز
راز ازلی، مخفی و پنهان است
این گمشدهی در دل و در جان است
با سیر و سلوک میتوان کشف نمود
در عمق وجود، نور حق تابان است
شرح:
این رباعی به رازهای پنهان عالم اشاره دارد که تنها از طریق سیر و سلوک و سفر درونی میتوان به آن دست یافت. نور حق در عمق وجود هر انسان است، اما برای مشاهده و درک آن باید از دل و جان خود گذر کنیم و به حقیقت دست یابیم.
فتح باب
در کوی وصال، رهسپارم هر روز
در بند وجود، بیقرارم هر روز
تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید
بر درگه عشق، دل سپارم هر روز
شرح:
در این رباعی، شاعر سفر روحانی به سوی وصال معشوق را به تصویر کشیده است. "بند وجود" نشاندهنده وابستگیهای دنیوی است که شاعر از آنها بیقرار است و در تلاش است تا به درگاه عشق برسد. در این مسیر، هر روز با دل شوقزده و با امید به گشایش در، قدم بر میدارد. "فتح باب" اشاره به باز شدن درهای عشق الهی دارد.
سراینده
دکتر علی رجالی
غنچه راز
در پردهی راز، غنچهای پیچان است،
در سینهی دل، جلوهی یزدان است
هر کس که ز اشک، دیده را تر سازد،
این غنچه ز شوق، بوسه بر باران است.
شرح:
این رباعی به رمزی از حقیقت نهفته در دل انسان اشاره دارد. "غنچهی پیچان" همان حقیقتی است که در پردهی راز مستور است و تنها با اشکِ سالک، یعنی اخلاص و سوز درونی، از پرده بیرون میآید. این اشک مانند بارانی است که غنچه را بیدار میکند، یعنی سالک با گریهی عشق، حقیقت را در دل خود میشکفد.
گلزار معرفت
هر غنچه ز این باغ، پیامش نور است
هر برگ از این شاخه، کلامش نور است
بگذر ز خودت، که این گلستان عشق است
هر نغمه که برخاست، مرامش نور است
شرح:
معرفت همچون گلستانی است که در آن، هر شکوفه، جلوهای از نور الهی دارد. "پیامش نور" اشاره به هدایت الهی در این مسیر دارد. "بگذر ز خودت" دعوتی است به رهایی از خودبینی و منیّت، زیرا عشق حقیقی تنها در ترکِ خود و رسیدن به یگانگی معنا مییابد. در این باغ، هر نغمه و صدایی، نشانی از حقیقت دارد و سراسر آن نورانی است.
چشمه حکمت
هر کس که زِ حکمت اثری یافت، رسید
وز چشمهی معرفت دری یافت، رسید
چشمی که گشود بر حقایق، دریافت
هر کس که ز جانان نظری یافت، رسید
شرح:
حکمت، راهگشای مسیر حقیقت است. هر کس که جرعهای از چشمهی معرفت بنوشد، به مقصد میرسد. این معرفت زمانی حاصل میشود که انسان "چشمی" برای دیدن حقایق بگشاید. آن که نظر جانانهای از سوی حق دریافت کند، حتماً به حقیقت خواهد رسید.
آفتاب توحید
عهد یزدان ز ازل با بشر و پیمان است
نور او در دل شب مشعلِ هر انسان است
هر که جز او طلبد گم شود از راهِ یقین
وصل او مقصدِ جان، غایتِ هر امکان است
شرح:
از ازل، میان خداوند و انسان پیمانی بسته شده که همان عهد توحید است. نور الهی، همان هدایتِ شبهای تاریک زندگی است. اما اگر کسی غیر از او را طلب کند، از مسیر یقین منحرف خواهد شد. نهایت هر امکان و آرمان، رسیدن به وصال الهی است.
جلوه جانان
تجلی حق ظاهر است و نهان
بود نور حق در دل و بیکران
وجود خدا در فراسوی ماست
تجلی کند در وجود و جهان
شرح:
حضور الهی در تمام هستی گسترده است. هم در باطن نهفته است و هم در ظاهر نمایان. دلِ پاک، جلوهگاه نور اوست. خدا نه در دوردستها، بلکه در تمامی عالم حضور دارد و هر جا که نگریسته شود، نشانی از او خواهد بود.
دشت حیرت
در وادیِ حیرت، شراری پیداست
آغاز نماندهست، گذاری پیداست
رفتم که ببینم حقیقت ز دوست
در وادی معشوق، نظاری پیداست
شرح:
وادی حیرت یکی از منازل سیر و سلوک است که در آن، عقل از درک عظمت الهی عاجز میماند. در این وادی، شرری از نور حقیقت نمایان است. در این مرحله، آغاز و انجام بیمعنا میشود و تنها نظارهی حقیقت باقی میماند.
لبیک خداوندی
گفتم که دلم ز غیر تو خاموش است
لبیک تو را شنیدم و مدهوش است
فرمود: که من همیشه همراه توام
لبیک مرا بگوی، آن جاننوش است
شرح:
این رباعی گفتوگوی سالک با خداوند را نشان میدهد. دلِ عاشق، تنها در جستجوی اوست و وقتی پاسخ الهی را میشنود، از شدت عشق مدهوش میشود. خداوند میفرماید که همیشه در کنار بنده است و تنها کافی است که بنده نیز لبیک بگوید تا به جاننوش وصال دست یابد.
قبای وصال
از دوست بگو، گر وصالی خواهی
در ساحت عشق، بیزوالی خواهی
ای دل! ز منی و ما شدنها بگذر
از خویش برآ، گر کمالی خواهی
شرح:
این رباعی بر لزوم ترک منیّت برای وصال تأکید دارد. عشق الهی، جاودانه است و کسی که خواهان این وصال است، باید از فردیت خود عبور کند. "از خویش برآ" یعنی از قیدهای مادی و نفسانی خارج شو تا به کمال حقیقی دست یابی.
باده ازلی
آن باده که در جامِ وجودم دادند
از روزِ ازل، بس امیدم دادند
بر وحدت عشق، میشود آن تأکید
در جان و روان، حق نویدم دادند
شرح:
باده در اینجا استعارهای از شراب معرفت الهی است که از ازل در وجود انسان نهاده شده است. این شراب، امید و روشنی میبخشد و بر وحدت عشق تأکید دارد. یعنی همه چیز در نهایت به وحدت الهی بازمیگردد و این حقیقت، نویدی الهی است.
بادهی وحدت
باده ز کف دوست گرفتم ز عشق
با سوز دل خویش شکفتم ز عشق
چون قطره در آن بحر عدم محو شدم
در بحر فنا غوطه رفتم ز عشق
شرح:
بادهی وحدت، همان فنای فی الله است. این شراب، مستی حقیقی را در جان ایجاد میکند و سبب میشود که سالک از خود عبور کند. "بحر عدم" همان فنا و محو شدن در وجود مطلق است. این فنا، نه نابودی، بلکه رسیدن به حقیقتِ بیکران الهی است.
این مجموعه، سفری از "غنچهی راز" تا "بادهی وحدت" است؛ از کشف رازهای نهفته در دل، تا رسیدن به وحدت الهی و فنا در حقیقت مطلق. این مسیر، سفری از عشق به معرفت و از حیرت به وصال است.
اگر توضیح بیشتر یا تکمیل شرح را بخواهید، در خدمت هستم.
- ۰۳/۱۱/۱۷