باسمه تعالی
مثنوی هاروت و ماروت
حکایت (۴۸)
به نام خداوند پاک و صدیق
که روشنگر جان و عقل و طریق
خدایی که داده به هستی نظام
جهان را بیاراست از لطف و تام
ز حکمت ببخشید بر هر رسول
هدایت کند خلق را در اصول
سلیمان ز پیغمبران بود راست
که عقل و دلش در عدالت بجاست
سلیمان کند درک هر گفت و گوی
ز حیوان و جن و ز هر نغمه گوی
ز جنّ و ز انس و ز باد و هوا
شده همسخن، در حضورش روا
زمین و زمان را به فرمان گرفت
نه جادو، که از لطف یزدان گرفت
ولی دشمنان، کینهور، هر کجا
بگفتند سحر است و آن کم بها
سخنها به افسون بیاراستند
به تهمت دلِ خلق، افراستند
سلیمان بری از فسون است و سحر
که جادو ز شیطان و مکر است وخسر
چو دید آن خداوند دانای راز
که شد در جهان ساحران را فراز
فرستاد بر شهر بابل دو نور
چو خورشید تابان، ملائک ظهور
که هاروت و ماروت اندر فنون
به مردم بیاموخت علم فسون
که آموزش سحر، تیغی دو بر،
نگردد به کار خلاف و خطر
ز مردم بسی آمدند آن زمان
که جویای دانش بدند بیامان
به روز و به شب، سحر و جادو پدید
یکی در ره نیک و دیگر پلید
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۵/۲۴