رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۷۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی اثبات

اثبات
هر لحظه که نام حق به جان آوردم
نوری ز فروغ لامکان آوردم
نفی است هر آنچه غیر ذات یزدان
اثبات خدا، به دل عیان آوردم

شرح رباعی:

این رباعی به صورت جامع و در قالب شعر عرفانی، مفاهیم عمیقی را درباره اثبات حقیقت الهی و شهود خداوند به زبان ساده بیان می‌کند. در هر مصرع، شاعر سیر روحانی خود را از مرحله یاد خداوند تا درک شهودی و قلبی حقیقت الهی به تصویر می‌کشد. شرح کامل رباعی به تفصیل به شرح هر مصرع پرداخته می‌شود:


مصرع اول:

«هر لحظه که نام حق به جان آوردم»

  • این مصرع به لحظات ذکر و یاد خدا اشاره دارد.
  • «نام حق» به معنای یاد خداوند است که در عرفان، ذکر و یاد الهی، به‌ویژه در قلب و جان عارف، دارای تأثیرات عمیق روحانی است.
  • شاعر از زبان خود می‌گوید که در هر لحظه از زندگی، با یاد خداوند به پاکی و روشنی دل خود دست می‌یابد.

مصرع دوم:

«نوری ز فروغ لامکان آوردم»

  • در این مصرع، شاعر از تجربه‌ای روحانی و معنوی سخن می‌گوید که به نوعی با «نور» و «فروغ لامکان» مرتبط است.
  • «فروغ لامکان» اشاره به نوری از حقیقت الهی دارد که فراتر از زمان و مکان است و بیانگر حضوری نامتناهی و بی‌حد از خداوند می‌باشد.
  • این نور الهی وقتی در دل عارف وارد می‌شود، به «دل روشن» یا به عبارتی، به شهود و درک حقیقت می‌انجامد.

مصرع سوم:

«نفی است هر آنچه غیر ذات یزدان»

  • در این مصرع، شاعر به مفهوم نفی خود و غیر خدا اشاره می‌کند.
  • نفی در عرفان به معنای پاکسازی دل از تعلقات دنیوی و رهایی از «من» و «غیر» است.
  • برای عارف، حقیقت تنها در «ذات یزدان» و وحدت با خداوند قابل اثبات است. این نفی تمامی آنچه غیر از خداوند است را شامل می‌شود: دنیا، تعلقات، و حتی خود انسان.

مصرع چهارم:

«اثبات خدا، به دل عیان آوردم»

  • در این مصرع، پس از مراحل نفی و پاکسازی، عارف به شهود حقیقت یا اثبات خداوند می‌رسد.
  • «عیان» به معنای «آشکار شدن» است و به دیدن حقیقت و تجلی خداوند در دل اشاره دارد.
  • شاعر می‌گوید که پس از رهایی از تعلقات و خود، حقیقت خداوند برایش آشکار و واضح شده است.
  • در عرفان، این نوع شهود به معنای دیدن حقیقت الهی در همه مظاهر جهان و در خود انسان است، که در آن، خداوند برای عارف روشن و عیان می‌شود.

جمع‌بندی:

این رباعی به زیبایی مسیر سلوک عرفانی را از یاد و ذکر خداوند تا تجربه شهودی حقیقت الهی به تصویر می‌کشد. از یاد خداوند در هر لحظه شروع می‌شود، سپس به دریافت نور الهی در دل عارف می‌انجامد و در نهایت، با نفی خود و تمام غیرها، عارف به مرحله اثبات خداوند و درک مستقیم حقیقت الهی (عیان) می‌رسد. در این سفر، عارف با تجربه شهودی، حضور خداوند را در دل خود آشکار می‌سازد.

 

تعریف و شرح کامل اثبات از دیدگاه عرفان

اثبات در عرفان معنایی عمیق و فراتر از مفهوم رایج آن در منطق و فلسفه دارد. در عرفان، اثبات به معنای شناخت و تحقق حقیقت درونی وجود است که از طریق شهود قلبی و تجربه مستقیم حاصل می‌شود. این مفهوم، برخلاف استدلال‌های عقلانی، بر مبنای وحدت وجود و تجلی الهی استوار است و تنها از راه سیر و سلوک عرفانی به دست می‌آید.


۱. اصول بنیادین اثبات در عرفان:

الف. نفی و اثبات (لا اله الا الله):

مفهوم «نفی و اثبات» در عرفان اسلامی از ذکر «لا اله الا الله» سرچشمه می‌گیرد:

  • نفی (لا اله): عارف ابتدا هر گونه وجود مستقل و معبود جز خدا را انکار می‌کند. این مرحله به معنای نفی تعلقات دنیوی، نفی خودمحوری، و پاک کردن دل از هرچه غیر خداست.
  • اثبات (الا الله): پس از نفی، عارف به مرحله اثبات می‌رسد، جایی که تنها حقیقت مطلق (الله) را به‌عنوان وجود واقعی می‌پذیرد. این فرآیند نماد حرکت از کثرت به وحدت و از ظاهر به حقیقت است.

ب. اثبات به‌عنوان شهود قلبی:

اثبات در عرفان مبتنی بر استدلال عقلی یا پذیرش ذهنی نیست، بلکه شهود قلبی است.

  • در این شهود، عارف خداوند را نه به‌عنوان یک مفهوم ذهنی، بلکه به‌عنوان حقیقتی زنده و حاضر تجربه می‌کند.
  • عارف با تجلیات الهی در مظاهر طبیعت و وجود خود، به اثبات حضور حق می‌رسد.

مولانا در این‌باره می‌گوید:
«چون زنی در آب، عکس ماه را
گر به دست آری، نباشد جز فنا»
(یعنی حقیقت را نمی‌توان در مظاهر دید، بلکه باید به اصل آن دست یافت.)


ج. اثبات از طریق فنا:

در عرفان، اثبات تنها با فنا در خداوند ممکن است. عارف زمانی به حقیقت وجود می‌رسد که از خود و هرچه غیر خداست، بگذرد. در این حالت:

  • خودیت و انانیت از میان می‌رود.
  • عارف با حق یکی می‌شود و دیگر اثبات برای او نیازی به واسطه ندارد؛ زیرا او خود، شاهد حق است.

۲. ویژگی‌های اثبات عرفانی:

اثبات از دیدگاه عرفا دارای ویژگی‌های زیر است:

الف. درونی و شهودی بودن:

  • این نوع اثبات نتیجه تجربه‌های درونی و حالاتی است که عارف در مسیر سلوک عرفانی از طریق ریاضت و مراقبه کسب می‌کند.
  • عقل و استدلال در این مسیر کافی نیستند و تنها قلب آماده و صاف می‌تواند حقیقت را ببیند.

ب. مبتنی بر عشق:

  • عشق به خداوند محور اصلی اثبات است. عارف از طریق عشق به محبوب ازلی، وجود حق را نه‌تنها اثبات، بلکه لمس می‌کند.
    ابن‌عربی می‌گوید: «محبت، حقیقت خداوند است و ما تنها از طریق محبت او را می‌شناسیم.»

ج. همراهی با وحدت وجود:

  • اثبات در عرفان به معنای دیدن خداوند در تمام مظاهر هستی است. عارف می‌بیند که همه چیز، از ذره تا کهکشان، چیزی جز تجلی خداوند نیست.
    حافظ:
    «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»

۳. مراحل اثبات در عرفان:

الف. طلب (جستجو):

عارف در این مرحله در جستجوی حقیقت است و از تعلقات دنیوی فاصله می‌گیرد.

ب. عشق و محبت:

با عشق به خداوند، دل از کثرت و تفرقه آزاد می‌شود و به وحدت می‌رسد.

ج. معرفت و شهود:

در این مرحله، عارف با نور حقیقت، وجود خداوند را در همه چیز مشاهده می‌کند.

د. فنا و بقا:

  • فنا: از خود و غیر خدا فانی شدن.
  • بقا: به حقیقت الهی باقی ماندن و اثبات کامل وحدت وجود.

۴. نتیجه‌گیری:

اثبات از دیدگاه عرفان، فرایندی روحانی و درونی است که از طریق عشق، شهود، و فنا حاصل می‌شود. این اثبات، نه به‌عنوان پذیرش عقلانی، بلکه به‌عنوان تجربه زنده حقیقت، عارف را به وحدت با خداوند می‌رساند. در این مسیر، عارف هرچه غیر خداست را نفی کرده و به شناخت و اثبات وجود مطلق دست می‌یابد.

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی محو

محو
در محو وجود، جان به جانان دادم
در عشق خدا، دل به ایمان دادم
در راه خدا، من ندیدم جز عشق
دل را به نسیم لطف یزدان دادم

 

 

شرح رباعی:

محو
این رباعی بر پایه مفاهیم عرفانی و تجربیات درونی شاعر در مسیر عشق و تسلیم الهی بنا شده است. شاعر از فنا و محو شدن در وجود الهی سخن می‌گوید، که یکی از اصول اساسی عرفان است. هر بیت نمایانگر مرحله‌ای از این سفر روحانی و سلوک عاشقانه است.


در محو وجود، جان به جانان دادم
در این مصرع، شاعر به حالت محو شدن در ذات حق اشاره می‌کند. "محو وجود" یعنی از خود گذشتن و در وجود الهی فنا شدن. "جان به جانان دادن" به معنی قربانی کردن تمام هستی و تعلقات مادی در راه وصال معشوق ازلی است. این مصرع بیانگر اوج تسلیم و عشق عارفانه است.


در عشق خدا، دل به ایمان دادم
اینجا شاعر عشق را وسیله‌ای برای رسیدن به ایمان حقیقی معرفی می‌کند. دل، که مرکز احساسات و معنویت است، به واسطه عشق به خداوند سرشار از ایمان می‌شود. این بیت به ارتباط ناگسستنی عشق و ایمان در عرفان اشاره دارد.


در راه خدا، من ندیدم جز عشق
این بیت نشان‌دهنده نگاه عاشقانه و عارفانه شاعر به جهان است. شاعر بیان می‌کند که در مسیر الهی، هر چه دیده است، جز عشق نبوده است. این نگاه عاشقانه نماد وحدت وجود است، جایی که همه‌چیز در عشق الهی حل می‌شود.


دل را به نسیم لطف یزدان دادم
در پایان، شاعر نتیجه این سلوک را بیان می‌کند. او دل خود را به "نسیم لطف" الهی سپرده است، که نشانگر آرامش، رحمت و عنایت الهی است. این تصویر شاعرانه، رهایی از سختی‌ها و رسیدن به دریای الطاف الهی را نشان می‌دهد.


نتیجه‌گیری:

این رباعی مراحل مختلف سلوک عرفانی را به زیبایی به تصویر می‌کشد: فنا در وجود الهی، عشق، ایمان، و لطف خداوند. شاعر با بیانی ساده اما عمیق، تجربه درونی خود را به مخاطب منتقل کرده است. این اثر نشان‌دهنده روحیه تسلیم و عشق بی‌پایان به معشوق ازلی است.

واژه محو در عرفان اسلامی به حالتی از فنای سالک اشاره دارد که در آن، وجود و انانیت او در حضور حق تعالی محو و ناپدید می‌شود. این مفهوم در بستر عرفان، یکی از مراحل اساسی سلوک الی‌الله است که در آن انسان، از خود و تعینات دنیوی فراتر می‌رود و در حقیقت مطلق الهی غرق می‌شود.

محو از دیدگاه عرفا، حالتی است که در آن سالک از خودیت، نفس، و تمام مظاهر کثرت عبور کرده و تمام توجه و هستی خود را به سوی حق تعالی معطوف می‌کند. در این حالت، سالک نه خود را می‌بیند و نه افعالش را، بلکه وجود او در حق تعالی فانی می‌شود. این فنا به معنای نابودی جسمانی یا از بین رفتن واقعی نیست، بلکه اشاره به از بین رفتن خودبینی و تعلقات نفسانی است.

ارتباط محو با مراحل دیگر عرفان

در عرفان، محو به عنوان مرحله‌ای از فنا شناخته می‌شود و در کنار مفاهیمی مانند فنا و بقا معنا پیدا می‌کند:

  1. فنا: مرحله‌ای که در آن سالک از خود و از تعینات مادی و دنیوی فانی می‌شود.
  2. محو: زیرمجموعه فنا است که به معنای نابودی انانیت و رها شدن از هر گونه استقلال وجودی است. در این مرحله، سالک از خود و حتی از مشاهدۀ عمل خود نیز محو می‌شود.
  3. ثبت یا بقا: پس از محو، سالک به مرحله ثبت یا بقا بالله می‌رسد که در آن، وجود او با بقای الهی استمرار می‌یابد و او می‌تواند با حق در دنیا عمل کند.

تفسیرهای عارفان درباره محو

برخی از عرفا محو را به دو نوع تقسیم کرده‌اند:

  • محو صوری: که در آن، سالک از اعمال، افعال، و حتی حالات عرفانی خود غافل می‌شود.
  • محو معنوی: که در آن، سالک به طور کامل در ذات حق تعالی غرق می‌شود و هیچ چیزی جز او را نمی‌بیند.

ابوسعید ابوالخیر در تعریف محو می‌گوید:

«محو یعنی سالک چنان در خداوند غرق شود که از هر چیزی غیر او بی‌خبر گردد.»

تفاوت محو و صحو

عارفان معمولاً محو را در کنار صحو نیز بررسی می‌کنند:

  • محو: حالت غیب و فانی شدن در حق است، جایی که سالک از خود و جهان پیرامون غافل می‌شود.
  • صحو: بازگشت به آگاهی است، اما این آگاهی در نور حضور الهی است و با خودبینی همراه نیست.

اهمیت محو در عرفان

محو یکی از اوج‌های سلوک عرفانی است که نشان‌دهنده نزدیکی کامل سالک به حق است. در این حالت، سالک به توحید واقعی می‌رسد و جز خداوند هیچ چیز دیگری را نمی‌بیند. این مرحله لازمه رسیدن به قرب الهی و بقا بالله است. مولوی در این باره می‌گوید:

"ز آب و گل رهیده ز خودی محو گشته
ز حق نور گرفته، رخ او ماه گشته."

بنابراین، محو حالتی است که سالک در آن از خود به حق می‌رسد و وجود خود را در نور مطلق الهی مستغرق می‌کند، که نهایتاً راه را برای بقا و حضور در کمالات الهی باز می‌نماید.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قربت

قربت


گر در پی قربت به حقیقت هستی
با عشق خدا، در سعادت هستی
خوشبختی ما به بندگی و تقواست
دوری ز خداست، در مصیبت هستی

 

البته! در ادامه هر مصرع را به‌صورت جداگانه شرح می‌دهم:

  1. گر در پی قربت به حقیقت هستی
    در این مصرع، شاعر شرط نزدیکی به حقیقت را بیان می‌کند. "حقیقت" در اینجا می‌تواند به معنای خداوند، کمال یا هدف والای زندگی باشد. شاعر تأکید می‌کند که اگر خواهان رسیدن به حقیقت هستی، باید به اصول و راه‌هایی که در ادامه می‌آورد توجه کنی.

  2. با عشق خدا، در سعادت هستی
    در اینجا عشق به خدا به‌عنوان کلید اصلی سعادت معرفی می‌شود. شاعر می‌گوید تنها در پرتو عشق و نزدیکی به خداست که می‌توان به خوشبختی و آرامش واقعی دست یافت. عشق به خداوند نوعی اتصال روحانی و ماورایی است که انسان را از وابستگی‌های دنیوی رها می‌کند.

  3. خوشبختی ما به بندگی و تقواست
    این مصرع نقش بندگی خدا و رعایت تقوا را در رسیدن به خوشبختی مطرح می‌کند. "بندگی" به معنای پذیرش اراده الهی و انجام اعمالی است که خداوند دستور داده، و "تقوا" به معنای دوری از گناه و پایبندی به اصول اخلاقی و الهی است. شاعر خوشبختی حقیقی را در عمل به این دو عنصر می‌داند.

  4. دوری ز خداست، در مصیبت هستی
    این مصرع به بیان نتیجه دوری از خدا می‌پردازد. شاعر معتقد است که مشکلات، رنج‌ها و مصیبت‌های زندگی ناشی از فاصله گرفتن انسان از خدا و حقیقت الهی است. هنگامی که انسان از خداوند دور شود، دچار سردرگمی و ناآرامی خواهد شد.

به‌طور کلی، شاعر در هر مصرع یک پیام مهم اخلاقی و عرفانی را با زبانی ساده و شیوا بیان کرده و مسیر سعادت و دوری از مصیبت را به روشنی ترسیم کرده است.

 

 

قربت در عرفان به معنای نزدیکی و ارتباط عمیق و معنوی انسان با خداوند است. این مفهوم در مسیر سلوک عرفانی به عنوان هدف نهایی و بالاترین مرتبه روحانی تلقی می‌شود. قربت در واقع نشان‌دهنده وضعیت فردی است که با تهذیب نفس، تزکیه باطن و عبادات خالصانه، تلاش می‌کند تا به خداوند نزدیک‌تر شود و در نتیجه به یک حالت از اتصال با حقیقت مطلق دست یابد.

در عرفان، قربت تنها به معنای نزدیکی مکانی نیست، بلکه به معنای نزدیکی روحی و قلبی به خداوند است. این نزدیکی حاصل می‌شود از طریق تجلیات الهی که در دل سالک رخ می‌دهد و انسان را به عشق و محبت خداوند هدایت می‌کند. این نزدیکی در حقیقت، رسیدن به یک مرحله از آگاهی و شناخت الهی است که در آن انسان از خودخواهی‌ها و تعلقات دنیوی رها می‌شود و در خدمت خداوند و خلق او قرار می‌گیرد.

ابعاد قربت در عرفان:

  1. قربت به معنای فنی: در این معنا، قربت به معنای انجام عبادات و اعمال دینی است که فرد را از طریق تقرب به خداوند، پاک می‌سازد. به عبارت دیگر، قربت در این بعد، به درستی انجام عبادات، نماز، روزه، ذکر و دعا اشاره دارد.

  2. قربت به معنای اخلاقی و معنوی: در این بعد، انسان با تهذیب نفس و از بین بردن صفات ناپسند و رذایل اخلاقی خود، به تعالی روحی و نزدیکی به خدا می‌رسد. انسان در این مرحله، از خودخواهی و تکبر رها شده و در طلب حقیقت و جمال الهی می‌باشد.

  3. قربت به معنای فکری: در این معنا، فرد به درک عمیقی از حقیقت هستی و وجود خداوند می‌رسد و به کشف رازهای الهی و باطن عالم دست می‌یابد. عرفا به تفکر در نشانه‌ها و آیات الهی می‌پردازند تا به حقایق پنهان نزدیک شوند.

  4. قربت به معنای روحانی و وجدانی: در عرفان، قربت در نهایت به کشف حضور خداوند در دل سالک و احساس عاشقانه و عمیق از ارتباط با او اشاره دارد. این مرحله به معنای اتحاد و وحدت با خداوند است که در آن انسان احساس می‌کند که خداوند در او تجلی یافته است.

مراحلی که منجر به قربت می‌شود:

  • توبه و بازگشت از گناهان: اولین گام در نزدیکی به خدا، توبه و ترک گناهان است.
  • تهذیب نفس: تصفیه باطن و اصلاح اخلاقی یکی دیگر از مراحل قربت است.
  • محبت و عشق به خدا: به عنوان عامل اصلی، انسان باید دل خود را به عشق الهی گره بزند و در تمام اعمال خود، محبت خداوند را جستجو کند.
  • مراقبه و ذکر: با یاد خداوند و انجام ذکرهای خاص، انسان به تدریج از قید و بندهای دنیوی آزاد می‌شود و در عین حال به قربت و نزدیکی بیشتر به خدا می‌رسد.

در نهایت، در نگاه عرفانی، قربت به خداوند همان رسیدن به حقیقت ذات الهی است که در آن، سالک دیگر «خود» را نمی‌بیند بلکه تنها خداوند را می‌بیند و در وحدت با او قرار می‌گیرد.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تدبیر
تدبیر
هرچند که انسان پی هر تدبیر است
لیکن همه کار، حکم حق تقدیر است
آنجا که قضا می کند حکم تو را
تدبیر خلاف، نافی و زنجیر است

 

باسمه تعالی
شرح رباعی "تدبیر"

این رباعی از نظر فلسفی و عرفانی به مفاهیم عمیق در ارتباط با تقدیر، قضا، تدبیر انسانی و تسلیم در برابر اراده الهی می‌پردازد. در ادامه، شرحی بر ابیات آن آورده شده است:

1. مصرع اول:
"هرچند که انسان پی هر تدبیر است"
این مصرع بیانگر طبیعت انسان است که همیشه در تلاش برای تدبیر امور و مدیریت زندگی خود است. انسان تلاش می‌کند تا آینده‌اش را تحت کنترل داشته باشد و برای رسیدن به اهداف خود تدابیر مختلفی را در پیش می‌گیرد. در اینجا، "تدبیر" به معنای برنامه‌ریزی و اقداماتی است که فرد برای تغییر یا هدایت امور انجام می‌دهد.


2. مصرع دوم:
"لیکن همه کار، حکم حق تقدیر است"
این مصرع به یک اصل عمیق عرفانی اشاره دارد که با وجود تلاش‌های انسان، در نهایت همه چیز تحت تأثیر تقدیر و اراده الهی قرار دارد. به عبارت دیگر، تلاش‌های انسانی در جهت تغییر یا کنترل وضعیت‌ها همیشه با اراده خداوند هماهنگ است و تقدیر الهی در نهایت غالب خواهد بود. این به معنای پذیرش آنچه که برای انسان مقدر شده است است.


3. مصرع سوم:
"آنجا که قضا می‌کند حکم تو را"
در این مصرع، شاعر به "قضا" اشاره دارد که در فلسفه اسلامی به حکم نهایی و قطعی خداوند در مورد سرنوشت انسان‌ها اطلاق می‌شود. این جمله نشان می‌دهد که هنگامی که خداوند قضا و قدر خود را در زندگی انسان‌ها جاری می‌کند، هیچ‌چیز نمی‌تواند آن را تغییر دهد. حتی تدبیرات انسانی در برابر آن بی‌اثر است.


4. مصرع چهارم:
"تدبیر خلاف، نافی و زنجیر است"
این مصرع به این نکته اشاره دارد که وقتی تدبیر انسان بر خلاف قضا و تقدیر الهی باشد، این تدبیر نه تنها بی‌ثمر خواهد بود، بلکه باعث محدودیت و گرفتار شدن فرد می‌شود. "نافی" به معنای منفی‌کننده و از بین برنده است، یعنی تدبیرهای برخلاف تقدیر الهی، باعث از بین رفتن تلاش‌های انسانی خواهند شد. "زنجیر" نیز به معنای محدودیت و اسارت است، به این معنا که تلاش‌های مخالف تقدیر الهی انسان را در بند و محدود می‌سازد.

 


---

نتیجه‌گیری کلی: این رباعی به زیبایی بیانگر تضاد میان اراده انسانی و تقدیر الهی است. شاعر به ما یادآوری می‌کند که هرچند انسان می‌تواند تدبیر و برنامه‌ریزی کند، اما در نهایت آنچه برای او مقدر شده است، از قدرتی بزرگ‌تر از اراده انسانی سرچشمه می‌گیرد. این پیام نه تنها تسلیم در برابر تقدیر الهی را می‌آموزد، بلکه به نوعی رهنمون به آرامش درونی در مواجهه با دشواری‌ها و پذیرش آنچه که قضا و قدر در زندگی می‌آورد، است.

 

در عرفان اسلامی، مفهوم تدبیر با تأملات عمیق درباره رابطه انسان با خدا و نقش او در نظام هستی پیوند خورده است. برخلاف مفهوم رایج تدبیر که به معنای برنامه‌ریزی دقیق و تلاش برای کنترل امور است، در عرفان این واژه معنای متفاوت و ظریف‌تری دارد. عارفان تدبیر را به دو دسته تقسیم می‌کنند:

1. تدبیر بشری (تدبیر نفسانی):
این نوع تدبیر مبتنی بر خواسته‌ها و توانایی‌های محدود انسان است. در این حالت، انسان خود را مالک امور می‌داند و تصور می‌کند که می‌تواند به تنهایی، بدون در نظر گرفتن اراده الهی، سرنوشت خود را رقم بزند. در عرفان، این نوع تدبیر نوعی غفلت از حقیقت الهی دانسته می‌شود و می‌تواند انسان را گرفتار غرور و اضطراب کند.


2. تدبیر الهی (تدبیر ربانی):
این دیدگاه، مبتنی بر شناخت قدرت و حکمت خداوند است. عارفان معتقدند که همه امور جهان تحت اراده و تدبیر الهی انجام می‌شود و انسان باید با آگاهی از این حقیقت، تدبیر امور خود را به خداوند واگذار کند. این مفهوم بر اصولی مانند توکل، رضا و تسلیم استوار است.

 

جایگاه تدبیر در عرفان

در عرفان، تدبیر انسانی زمانی درست و معنادار است که در هماهنگی با مشیت الهی باشد. به عبارت دیگر، انسان باید تلاش کند و تصمیم بگیرد، اما نتیجه نهایی را به خدا واگذار نماید. این دیدگاه با اصل توحید افعالی هماهنگ است، که بر اساس آن، همه افعال و اتفاقات در نهایت به خداوند بازمی‌گردد.

عارفان برای توضیح این مفهوم از تمثیل‌هایی استفاده کرده‌اند:

انسان را به کشاورزی تشبیه می‌کنند که دانه می‌کارد، اما رشد گیاهان به عوامل فراتر از قدرت او، مانند نور خورشید و باران وابسته است. تدبیر او در حد کاشتن است، اما نتیجه در دست خداست.

مولانا در اشعار خود به این موضوع اشاره دارد:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست


مفهوم تسلیم در تدبیر عرفانی

یکی از نکات کلیدی در عرفان این است که انسان، پس از شناخت محدودیت‌های خود و درک بی‌کرانگی حکمت خدا، به مرحله تسلیم می‌رسد. در این حالت، او از تدبیرهای نفسانی و اضطراب ناشی از آن دست می‌کشد و خود را به تدبیر الهی می‌سپارد.

ابن عطاالله اسکندری، یکی از عارفان بزرگ، می‌گوید:
"رها کردن تدبیر، عین تدبیر است؛ چرا که اگر تو امور را به خداوند واگذاری، او برایت بهتر از آنچه تو می‌توانستی، تدبیر خواهد کرد."

آثار تدبیر عرفانی

1. آرامش درونی: انسان از نگرانی و اضطراب در مورد آینده رها می‌شود.


2. اعتماد به خدا: انسان به مشیت الهی ایمان می‌آورد و آن را نیکو می‌بیند.


3. رهایی از وابستگی‌ها: انسان دیگر به نتایج مادی تدبیرهای خود وابسته نیست و در عین تلاش، دل به دنیا نمی‌بندد.

 

بنابراین، تدبیر از دیدگاه عرفان، فرآیندی است که انسان را از غرور و خودمحوری به سوی خداشناسی و توکل رهنمون می‌سازد. تلاش انسان مهم است، اما پذیرش اراده و حکمت الهی، تکمیل‌کننده این تدبیر است.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرحی بر واژه عرفانی جذبه

 

جذبه
ای نور ازل، دل از تو آرام گرفت
در جذبهٔ عشق، جان سرانجام گرفت
بردی ز دلم، هرچه غیر از حق بود
نور تو به دل، جلوه ی تام گرفت

 

 

این شعر کوتاه با بیانی عارفانه، به توصیف ارتباط عمیق و پرشور دل با حقیقت و نور الهی می‌پردازد. هر بیت دربرگیرنده نکات زیر است:

1. بیت اول:

«ای نور ازل، دل از تو آرام گرفت»: شاعر با خطاب به نور ازلی (حقیقت الهی) از آرامشی سخن می‌گوید که دل از ارتباط با این نور یافته است.

«در جذبهٔ عشق، جان سرانجام گرفت»: عشق الهی موجب تکامل و معنا گرفتن جان شده است. این اشاره به تجربه‌ای عرفانی دارد که در آن، عشق الهی سرچشمهٔ حیات و معنا می‌شود.

 

2. بیت دوم:

«بردی ز دلم، هرچه غیر از حق بود»: شاعر از رهایی دل از هرگونه وابستگی به امور دنیوی و غیرالهی سخن می‌گوید. این بیان نشانگر تهذیب نفس و خلوص دل در پرتو عشق الهی است.

«نور تو به دل، جلوهٔ تام گرفت»: نور الهی در دل به‌صورت کامل و جامع تجلی یافته است. این جلوه نشانگر اتحاد دل با حقیقت مطلق است.

 


شرح کلی:

این شعر حالتی از وجد و جذبهٔ عارفانه را بازگو می‌کند که در آن، انسان از همه وابستگی‌های غیرالهی آزاد شده و به آرامش و تکامل در پرتو نور الهی می‌رسد. اشاره به «نور ازل» نشان‌دهندهٔ حقیقت ابدی و ازلی خداوند است که منبع آرامش و تکامل روحی محسوب می‌شود.

جذبه از دیدگاه عرفان

در عرفان اسلامی، جذبه به معنای کشش یا نیرویی است که سالک را به صورت ناگهانی یا تدریجی از خودبی‌خود کرده و او را به سوی حقیقت الهی می‌کشاند. جذبه یکی از مفاهیم کلیدی در عرفان است که در کنار تلاش و ریاضت‌های سالک، به‌عنوان یکی از عوامل مهم برای رسیدن به حقیقت مطلق و تجربه عشق الهی در نظر گرفته می‌شود.

تعریف جذبه:

جذبه در لغت به معنای کشیدن، جاذبه و کشش است. در عرفان، به حالتی اشاره دارد که در آن خداوند از روی لطف و محبت خویش، سالک را به سمت خود جذب می‌کند. این حالت معمولاً بدون دخالت مستقیم تلاش و کوشش انسان رخ می‌دهد و در نتیجه آن، سالک از قید تعلقات دنیوی آزاد می‌شود و به تجربه‌ای عمیق از حضور الهی دست می‌یابد.

 

ابعاد و ویژگی‌های جذبه در عرفان

1. تجلی عشق الهی:
جذبه نمودی از عشق بی‌پایان خداوند به انسان است. این کشش الهی، سالک را از وابستگی‌های دنیوی رها کرده و به حقیقتی برتر و نورانی هدایت می‌کند. در این حالت، سالک نه بر اساس تلاش شخصی، بلکه به‌واسطه لطف الهی به مقامات بالاتر معنوی می‌رسد.


2. حالتی ناگهانی:
جذبه معمولاً به‌صورت ناگهانی رخ می‌دهد و انسان را در دریایی از شوق و حیرت غرق می‌کند. این حالت ممکن است کوتاه‌مدت باشد یا مدتی طولانی ادامه یابد. برخی عرفا این حالت را با "ربودگی معنوی" یا "از خودبی‌خودی" توصیف کرده‌اند.


3. برتری بر سلوک تدریجی:
در عرفان، سلوک معمولاً به دو شکل معرفی می‌شود:

سلوک تدریجی: که شامل تلاش مداوم، ریاضت و مراقبه است.

جذبه الهی: که بدون نیاز به تلاش مستقیم انسان و به‌عنوان یک هدیه الهی رخ می‌دهد.
عرفا جذبه را برتر از سلوک تدریجی می‌دانند، چرا که نتیجه عشق و محبت مستقیم خداوند است و ممکن است سالک را بدون طی کردن مراحل معمول، به بالاترین مقامات برساند.

 

4. فارغ شدن از عقل استدلالی:
جذبه سالک را از قید عقل استدلالی آزاد می‌کند و او را به قلمرو شهود و دریافت قلبی وارد می‌سازد. در این حالت، سالک حقایق را مستقیماً تجربه می‌کند و نیازی به اثبات یا استدلال منطقی ندارد.

 

تجلی جذبه در آثار عرفا

1. مولانا:
مولانا جذبه را با شور و کشش عشق الهی مرتبط می‌داند. او این حالت را به باد یا موجی تشبیه می‌کند که انسان را از خاک به آسمان می‌برد:
"ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
ما ز دریاییم و دریا می‌رویم
ما از آنِ جا و از بی‌جا شدیم
ما ز بی‌رنگیم و بی‌رنگی رویم"
این ابیات نشان‌دهنده آن است که جذبه الهی انسان را به حقیقتی فراتر از این دنیا هدایت می‌کند.


2. عطار نیشابوری:
عطار جذبه را لطف و عنایت خاص خداوند می‌داند که برخی را بدون زحمت و تلاش به مقصد می‌رساند:
"جذبۀ او را اگر دریافتی
بی‌خود از خود گشتی و او یافتی"
او معتقد است که جذبه حالتی است که سالک را از بند هوی و هوس رها کرده و به حقیقت مطلق می‌رساند.


3. ابن عربی:
ابن عربی جذبه را یکی از اشکال تجلیات عشق الهی می‌داند. به‌نظر او، جذبه حالتی است که خداوند مستقیماً در قلب سالک حضور می‌یابد و او را از خودبی‌خود می‌کند.


4. حافظ:
حافظ نیز به جذبه اشاره کرده و آن را لطف خاصی می‌داند که تنها نصیب اهل دل می‌شود:
"زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت"
در این بیت، زاهد نماد سلوک تدریجی و رند نماد کسی است که به جذبه الهی دست یافته است.

 

تفاوت جذبه و ریاضت در عرفان

ریاضت: مبتنی بر تلاش و کوشش مستمر انسان است و نیاز به صبر و مداومت دارد.

جذبه: حالتی ناگهانی و بدون واسطه است که به‌عنوان یک هدیه الهی در نظر گرفته می‌شود.


نتیجه‌گیری

جذبه در عرفان اسلامی، نمادی از عشق بی‌پایان خداوند به انسان است که از طریق کششی معنوی، او را به حقیقت مطلق نزدیک می‌کند. این حالت برتری خاصی بر تلاش تدریجی دارد و از جمله بالاترین حالات عرفانی است که نشان‌دهنده فضل و لطف خاص الهی بر سالک است. جذبه نه‌تنها راه را برای رسیدن به حقیقت آسان می‌کند، بلکه حالتی از شور و شعف معنوی به همراه دارد که سالک را به آرامش و وصال الهی می‌رساند.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی رزق معنوی


رزق معنوی
رزقی که ز تسلیم و رضا می‌گردد
در چشم حقیقت آشنا می‌گردد
آن کس که ز دنیا و هوس فارغ شد
نور ازلی ، دلگشا می گردد

این شعر در ستایش رزق معنوی و حالتی از روشن‌ضمیری و آرامش درونی است که از تسلیم در برابر خواست الهی و پذیرش رضای او به دست می‌آید. در ادامه، به هر بیت نگاه دقیق‌تری می‌کنیم:

بیت اول:
رزقی که ز تسلیم و رضا می‌گردد
در چشم حقیقت آشنا می‌گردد
این بیت به اهمیت تسلیم و رضا در برابر اراده خداوند اشاره دارد. کسی که این ویژگی‌ها را در خود تقویت کند، حقیقت‌های معنوی را درک خواهد کرد و نگاه او به دنیا از زاویه‌ای ژرف‌تر و عارفانه‌تر خواهد بود.

بیت دوم:
آن کس که ز دنیا و هوس فارغ شد
نور ازلی، دلگشا می‌گردد
این بیت حال کسی را توصیف می‌کند که دل از تعلقات دنیوی و هواهای نفسانی بریده است. چنین فردی به آرامش و روشنی خاصی دست می‌یابد که از نور الهی و حقایق جاودان سرچشمه می‌گیرد. استفاده از واژه "دلگشا" به زیبایی حالتی از گشایش دل و شادی معنوی را نشان می‌دهد که نتیجه ارتباط با نور ازلی و حقیقت است.

شرح کلی:
این شعر دعوتی است به رهایی از دلبستگی‌های مادی و تسلیم در برابر حقایق معنوی. شاعر نشان می‌دهد که رزق واقعی نه در امور دنیوی بلکه در آرامش و رضایتی نهفته است که از ارتباط با حقیقت الهی حاصل می‌شود.

 

 

رزق معنوی در عرفان به معنای بهره‌هایی است که انسان از فیوضات الهی در عرصه‌های غیرمادی و روحانی دریافت می‌کند. این نوع رزق نه‌تنها به نیازهای معنوی و روحانی انسان پاسخ می‌دهد، بلکه او را در مسیر سلوک عرفانی به سوی کمال، معرفت الهی و قرب پروردگار هدایت می‌کند. برخلاف رزق مادی که شامل غذا، ثروت و نیازهای جسمانی است، رزق معنوی به ابعاد باطنی و الهی وجود انسان مربوط است و تنها از طریق عنایت خاص خداوند و تلاش درونی انسان حاصل می‌شود.

 

ابعاد رزق معنوی:

1. معرفت و شناخت الهی: رزق معنوی شامل دستیابی به شناختی عمیق‌تر از خداوند، صفات و افعالش است. این شناخت می‌تواند از طریق تفکر، مراقبه، یا تجربه‌های عرفانی حاصل شود.


2. الهامات قلبی و شهود باطنی: رزق معنوی شامل الهاماتی است که در قلب انسان پدید می‌آید و او را به درک حقیقت نزدیک‌تر می‌کند. این الهامات به صورت پیام‌های درونی یا نوعی آگاهی شهودی آشکار می‌شود.


3. نورانیت درونی: یکی از مصادیق رزق معنوی، نوری است که خداوند در دل انسان قرار می‌دهد. این نور، ظلمت گناه و جهل را از بین برده و قلب را به سوی خدا روشن می‌کند.


4. احساس سکینه و آرامش قلبی: از نتایج رزق معنوی، آرامش درونی و طمأنینه‌ای است که در اثر یاد خدا و انس با او حاصل می‌شود: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد: 28).


5. حالات معنوی و لذت روحانی: رزق معنوی می‌تواند به شکل تجربه عشق الهی، شوق معنوی و حالت حضور در محضر خداوند نمود پیدا کند. این لحظات، سالک را به اوج کمال و نزدیکی به حق می‌رساند.


6. توفیق بندگی و عبادت: انجام عبادات خالصانه و بهره‌مندی از طاعات، خود نوعی رزق معنوی است که خداوند به بندگان خاص خود عنایت می‌کند.


7. علم الهی و حکمت: یکی دیگر از جنبه‌های رزق معنوی، دستیابی به علمی است که فراتر از دانش‌های ظاهری است. این علم، حکمت و بصیرتی است که خداوند به دل‌های آماده و پاک عطا می‌کند.

 

راه‌های دستیابی به رزق معنوی:

1. ذکر و یاد خدا: ذکر مداوم و توجه قلبی به خداوند از مهم‌ترین راه‌های جلب رزق معنوی است.


2. تقوا و پرهیزگاری: تقوا، زمینه‌ساز دریافت برکات معنوی است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ» (طلاق: 2-3).


3. مراقبه و محاسبه نفس: توجه به اعمال و رفتار خود و دوری از غفلت، انسان را به دریافت رزق معنوی نزدیک‌تر می‌کند.


4. محبت و عشق به خداوند: عشق به خدا و تلاش برای نزدیکی به او از طریق عبادت خالصانه، دریچه‌های رزق معنوی را می‌گشاید.


5. انس با قرآن و تعالیم وحیانی: قرآن کریم منبعی عظیم از رزق معنوی است که انسان را به راه حق هدایت می‌کند و دل‌ها را روشن می‌سازد.

 

نتیجه‌گیری:

رزق معنوی، هدیه‌ای الهی است که انسان را از دنیای مادی به سوی حقیقت مطلق و جاودان هدایت می‌کند. این رزق به دل‌هایی که آماده، خالص و مشتاق هستند، عطا می‌شود و سالک را در مسیر تکامل و قرب الهی یاری می‌دهد. در حقیقت، رزق معنوی همان عنایتی است که روح انسان را تغذیه کرده و او را در مسیر حقیقت، کمال و عشق الهی استوار نگه می‌دارد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی قضا و قدر
قضا و قدر
هر لحظه فلک  با توان می‌چرخد
بر گرد خودش، بی امان می‌چرخد
ما رهروِ تقدیر، اسیر تدبیر
تسلیم خدائیم، جهان می چرخد

 

این شعر کوتاه و پرمغز، با استفاده از زبان ساده و روان، به یکی از مفاهیم عمیق فلسفی و دینی یعنی قضا و قدر می‌پردازد. در ادامه شرح آن:

بیت اول:

هر لحظه فلک با توان می‌چرخد / بر گرد خودش، بی‌امان می‌چرخد
این بیت به حرکت دائمی و پرقدرت آسمان و کائنات اشاره دارد. "فلک" در ادبیات فارسی نماد آسمان، زمان، و چرخهٔ روزگار است. شاعر با تصویرسازی از حرکت بی‌وقفه فلک، بر مفهوم نظم و پایداری در جهان تأکید می‌کند؛ حرکتی که ازلی و ابدی به نظر می‌رسد و بر قوانین الهی استوار است.

بیت دوم:

ما رهرو تقدیر، اسیر تدبیر / تسلیم خدائیم، جهان می‌چرخد
در اینجا شاعر رابطه انسان با تقدیر الهی را توصیف می‌کند.

رهرو تقدیر: انسان در مسیر سرنوشت خود گام برمی‌دارد؛ مسیری که به خواست الهی رقم خورده است.

اسیر تدبیر: در عین حال، انسان تلاش می‌کند با تدبیر و عقل خود زندگی را سامان دهد، اما این تدبیر نیز در نهایت تحت اراده الهی است.

تسلیم خدائیم: نتیجه آنکه انسان باید در برابر اراده و حکم خداوند تسلیم باشد، زیرا تمامی امور تحت نظارت اوست.
این تسلیم به معنای پذیرش حکمت و عدل الهی در تمامی اتفاقات زندگی است.


مفهوم کلی:

شعر به تضاد ظاهری میان تلاش و تدبیر انسان و تقدیر از پیش تعیین‌شده اشاره دارد. در نهایت، شاعر تاکید می‌کند که جهان بر پایه اراده خداوند استوار است و انسان نیز بخشی از این نظام هماهنگ است. پیام شعر، دعوت به آرامش، تسلیم، و پذیرش قضا و قدر الهی است.

این اثر با زبان روان و دلنشین خود، یک تأمل عمیق فلسفی و معنوی را در چند بیت کوتاه بیان کرده است.

 

قضا و قدر در عرفان اسلامی از مفاهیم کلیدی است که به رابطه بین اراده الهی، علم ازلی خداوند و رخدادهای جهان هستی اشاره دارد. عرفا این دو مفهوم را به‌طور دقیق تعریف کرده و جایگاه آن‌ها را در نظام الهی توضیح داده‌اند. در ادامه، به تعریف کامل قضا و قدر، رابطه آن‌ها، جایگاه انسان و پیامدهای این مفاهیم در عرفان پرداخته می‌شود.


---

۱. تعریف قضا

قضا در لغت به معنای «قطعیت یافتن»، «فیصله دادن» و «اتمام» است. در عرفان، قضا به مرحله‌ای از اراده الهی اشاره دارد که در آن تمام امور و حوادث به طور قطعی و تغییرناپذیر تعیین می‌شوند.

از دیدگاه عرفانی:

قضا حکم نهایی و مطلق خداوند است که بدون دخالت عوامل دیگر به وقوع می‌پیوندد.

قضا به مرتبه‌ای از علم الهی مربوط است که در آن همه چیز به‌صورت کلی و جامع از ابتدا تا انتها مشخص شده است.

قضا از دید عرفا نشان‌دهنده عظمت و اقتدار خداوند است، زیرا تمامی امور هستی در این مرتبه بدون نقص و به بهترین شکل مقدر شده‌اند.


مثال عرفانی:
می‌توان قضا را به نقطه پایان یک نقشه الهی تشبیه کرد که سرنوشت همه چیز در آن قطعی شده است و هیچ‌چیز نمی‌تواند از آن تخطی کند.


---

۲. تعریف قدر

قدر در لغت به معنای «اندازه‌گیری»، «تقدیر» و «تعیین» است. در عرفان، قدر به مرحله‌ای از اراده الهی اشاره دارد که در آن ویژگی‌ها، حدود، شرایط و زمان وقوع هر پدیده به دقت تعیین می‌شود.

از دید عرفا:

قدر نشان‌دهنده تنوع و نظم دقیق در نظام هستی است که بر اساس حکمت خداوند شکل گرفته است.

هر پدیده در جهان دارای اندازه، زمان، مکان و شرایط خاصی است که به‌عنوان قدر آن شناخته می‌شود.

قدر مرحله‌ای است که علم و اراده خداوند به شکل جزئی و مشخص در نظام آفرینش ظهور پیدا می‌کند.


مثال عرفانی:
قدر مانند طراحی و اندازه‌گیری یک بنا است که هر جزئیات آن، از ابعاد تا مصالح، مشخص شده باشد.


---

۳. رابطه قضا و قدر

قضا و قدر در عرفان دو مرحله متفاوت از اراده الهی هستند، اما با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند:

1. قدر، مرحله تعیین جزئیات و اندازه‌گیری است؛ یعنی جایی که خداوند ویژگی‌ها و شرایط هر پدیده را معین می‌کند.


2. قضا، مرحله نهایی و قطعی شدن امور است؛ یعنی جایی که امور به‌طور حتمی و تغییرناپذیر به وقوع می‌پیوندند.

 

عرفا برای توضیح رابطه قضا و قدر، از مثال‌های مختلف استفاده می‌کنند:

قضا مانند نتیجه نهایی یک نقشه است، و قدر مانند جزئیات و گام‌هایی که برای رسیدن به آن نتیجه طی می‌شود.

قضا حکم کلی و تغییرناپذیر است، و قدر مسیری است که در چارچوب آن حکم کلی محقق می‌شود.

 

۴. جایگاه انسان در قضا و قدر

مسئله جایگاه انسان و اراده او در برابر قضا و قدر از موضوعات مهم عرفان اسلامی است. عرفا برای این مسئله دو مرتبه قائل‌اند:

الف) مرتبه جبری (قضا):

در برابر قضا، انسان اختیاری ندارد. قضا اراده قطعی خداوند است که تغییرناپذیر است. عارف در این مرحله تسلیم محض است و تمام امور را به خداوند واگذار می‌کند.

ب) مرتبه اختیاری (قدر):

در چارچوب قدر، انسان دارای اختیار است. او می‌تواند مسیر زندگی خود را بر اساس اعمال و نیت‌هایش انتخاب کند. این اختیار در دایره قوانین الهی و محدوده‌ای که خداوند تعیین کرده، عمل می‌کند.


---

۵. قضا و قدر در عرفان و رضای الهی

عارف، با درک قضا و قدر الهی، به مقام تسلیم و رضا می‌رسد. این مقام شامل:

1. تسلیم: عارف خود را در برابر قضا و حکم الهی می‌سپارد و از هرگونه مقاومت خودداری می‌کند.


2. رضا: عارف نه‌تنها تسلیم است، بلکه از هرچه که خداوند مقرر کرده، خشنود است.

 

عارف می‌داند که هر آنچه در قضا و قدر الهی رخ می‌دهد، بر اساس حکمت و مصلحت است. او به جای اعتراض، به خداوند اعتماد می‌کند و از این طریق به آرامش درونی و قرب الهی دست می‌یابد.


---

۶. نتیجه‌گیری

قضا و قدر در عرفان اسلامی تجلی علم و اراده خداوند در نظام هستی است:

قدر: مرحله اندازه‌گیری و تعیین ویژگی‌ها و شرایط.

قضا: مرحله نهایی و قطعی شدن امور.


عارف با درک این مفاهیم، به تسلیم و رضا می‌رسد و تلاش می‌کند در چارچوب قدر الهی با اختیار خود، به قرب و رضایت خداوند دست یابد. فهم قضا و قدر، انسان را به پذیرش حکمت الهی و آرامش حقیقی هدایت می‌کند.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تسلیم

تسلیم
تسلیم به امر حق، رهایی‌بخش است
همراهی با خدای انس و عرش است
تعبیر به ضعف، اشتباه و واهی است
پیوند عمیق حق و ما در فرش است

 

تسلیم

در این رباعی، شاعر مفاهیم عرفانی و دینی را با زبان ساده و به‌طور مؤثر بیان کرده است. شرح هر مصرع به تفکیک در ادامه آورده می‌شود:

مصرع اول:

«تسلیم به امر حق، رهایی‌بخش است»
شاعر در این مصرع بیان می‌کند که تسلیم در برابر اراده و دستور خداوند (امر حق) موجب رهایی و آزادی انسان می‌شود. این «رهایی» به معنای رهایی از خودخواهی، کبر و گرفتاری‌های دنیوی است. تسلیم واقعی، انسان را به حقیقتی دست می‌یابد که در آن آرامش، اطمینان و معنویت قرار دارد. به عبارت دیگر، تسلیم در برابر خداوند به انسان آزادی حقیقی می‌دهد، آزادی از افکار محدود دنیوی و رهایی از خود.

مصرع دوم:

«همراهی با خدای انس و عرش است»
این مصرع به اهمیت همراهی با خداوند اشاره دارد. شاعر به‌صورت سمبلیک از «خدای انس» (خدایِ انسان و موجودات مخلوق) و «عرش» (نمادی از عظمت و قدرت خدا) یاد می‌کند تا نشان دهد که تسلیم در برابر خداوند انسان را به مقامی می‌رساند که هم در بعد انسانی و مادی (انس) و هم در بعد روحانی و الهی (عرش) قرار می‌گیرد. این اشاره به پیوند میان انسان و خداست که در حالت تسلیم واقعی، انسان به نوعی در دو بعد مادی و معنوی به خداوند متصل می‌شود.

مصرع سوم:

«تعبیر به ضعف، اشتباه و واهی است»
در این بخش، شاعر به شکلی ظریف از برداشت‌های نادرست در مورد تسلیم شدن صحبت می‌کند. بسیاری از افراد ممکن است تسلیم شدن در برابر خداوند را با ضعف و ناتوانی اشتباه بگیرند. اما شاعر تصریح می‌کند که تسلیم در واقع نشانه‌ای از ضعف نیست، بلکه یک نوع قدرت در پذیرش اراده الهی است. «ضعف» در اینجا به معنای درک اشتباه از تسلیم است و شاعر این برداشت را «اشتباه و واهی» می‌داند.

مصرع چهارم:

«پیوند عمیق حق و ما در فرش است»
در این مصرع، شاعر به پیوند عمیق میان انسان (که در دنیای مادی یا «فرش» قرار دارد) و خداوند (حق) اشاره می‌کند. «فرش» نماد دنیای مادی است که در آن انسان‌ها به سر می‌برند. در اینجا، شاعر می‌خواهد بگوید که پیوند میان انسان و خداوند تنها به دنیای معنوی و ماورایی محدود نمی‌شود، بلکه این پیوند در دنیای مادی نیز برقرار است. بنابراین، تسلیم واقعی فقط در بعد معنوی یا روحانی نیست بلکه در زندگی روزمره نیز انسان می‌تواند با پذیرش اراده الهی، در این پیوند عمیق مشارکت کند.

نتیجه‌گیری:

شاعر در این رباعی به بررسی مفهوم تسلیم در برابر اراده خداوند پرداخته و با تأکید بر رهایی‌بخشی این تسلیم، اشاره به اشتباه بودن تعبیر تسلیم به ضعف دارد. در پایان، او با نشان دادن پیوند میان انسان و خداوند در جهان مادی، تصریح می‌کند که تسلیم نه‌تنها در عالم معنوی بلکه در زندگی روزمره نیز معنادار است.

تسلیم در عرفان به معنای پذیرش کامل اراده خداوند و رها کردن خود از مقاومت‌های درونی است. این واژه به طور عمیق‌تری به معنای فانی شدن در اراده الهی و رها کردن نفس از هرگونه خواسته و آرزوی شخصی است. در عرفان، تسلیم نه به معنای ضعف، بلکه به معنای اتحاد با اراده خداوند و به معنای درک عمیق و کاملِ حقیقت است.

ویژگی‌های تسلیم در عرفان:

۱. پذیرش اراده الهی: تسلیم در عرفان یعنی انسان به طور کامل اراده خداوند را می‌پذیرد و از خودخواسته‌ها و آرزوهای دنیوی چشم می‌پوشد. او هیچ‌گونه اعتراضی به تقدیرات الهی ندارد و هر آنچه پیش آید را به عنوان خواست خداوند می‌پذیرد.

۲. رهایی از خود و نفس: در تسلیم، فرد از خودمحوری و تمایلات نفسانی رهایی می‌یابد. تسلیم یعنی نفی منیت و از خودگذشتگی، جایی که انسان در برابر خواست‌های نفسانی خود کوتاه می‌آید و به خواست خداوند تسلیم می‌شود.

۳. اتحاد با اراده خداوند: تسلیم در عرفان به معنای آن است که انسان در تمامی اعمال خود اراده الهی را بر اراده شخصی خود مقدم می‌داند. او به گونه‌ای زندگی می‌کند که هیچ‌چیز جز اراده خداوند در جهان و در زندگی‌اش وجود ندارد. در این حالت، انسان نه تنها تسلیم است، بلکه در اراده خداوند ذوب می‌شود.

۴. رؤیت حقیقت: تسلیم باعث می‌شود انسان به حقیقت هستی و واقعیت وجود خود پی ببرد. هنگامی که انسان در برابر خداوند تسلیم می‌شود، از جهل و ناآگاهی رها می‌شود و حقیقت و معنای واقعی زندگی را درک می‌کند. در این حالت، انسان به درک بی‌واسطه‌ای از حقیقت عالم و وجود خود می‌رسد.

اهمیت تسلیم در عرفان:

تسلیم در عرفان به عنوان یکی از مقامات عالی انسانی شناخته می‌شود که انسان را به مرحله‌ای از آرامش و اطمینان می‌رساند. انسان با تسلیم در برابر اراده الهی از دغدغه‌ها و نگرانی‌های دنیوی آزاد می‌شود و در دل شرایط مختلف زندگی، رضا و آرامش را پیدا می‌کند.

تسلیم در واقع، گامی به سوی فناء فی الله است. در این مقام، انسان از خود می‌گذرد و تنها در خدمت خداوند و اهداف الهی قرار می‌گیرد. او دیگر به دنبال خواسته‌های شخصی و دنیوی نیست و در این حالت، تمام وجود او معطوف به رضایت خداوند است. تسلیم همچنین انسان را از هرگونه تشویش و نگرانی رهایی می‌بخشد و به او قدرتی درونی می‌دهد که تنها از اعتماد و ایمان به خداوند سرچشمه می‌گیرد.

در نهایت، تسلیم در عرفان، مقام و ویژگی‌ای است که به انسان این امکان را می‌دهد که به عمیق‌ترین درجات معنویت و اتصال با خداوند دست یابد و در مسیر درک حقیقت و کمال انسانی گام بردارد.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی عرفانی بر واژه جمال
جمال
انگاه که از عشق تو سر شار شدم
در بحر جمال، غرق اسرار شدم
نور تو کند جان و دلم را تسخیر
این شوکت توست، محوِ دیدار شدم

این شعر در قالب چهارپاره یا دوبیتی تنظیم شده و به بیان تجربه‌ی شاعر از تأثیر عشق الهی و تأمل در جمال الهی می‌پردازد. در ادامه به شرح هر بیت می‌پردازیم:

بیت اول:
"انگاه که از عشق تو سر شار شدم / در بحر جمال، غرق اسرار شدم"
در این بیت، شاعر لحظه‌ای را توصیف می‌کند که از عشق الهی سرشار شده است. این عشق او را به دریای جمال الهی می‌برد؛ جایی که غرق در اسرار و شگفتی‌های معنوی می‌شود. "بحر جمال" به معنای زیبایی بی‌کران خداوند است که روح شاعر را در خود فرو می‌برد.

بیت دوم:
"نور تو کند جان و دلم را تسخیر / این شوکت توست، محوِ دیدار شدم"
در اینجا، شاعر نور الهی را که جان و دل او را تسخیر کرده، ستایش می‌کند. این نور نمایانگر عظمت و شوکت خداوند است که وجود شاعر را کاملاً تحت تأثیر قرار داده است. "محوِ دیدار شدن" به معنای فراموشی خود و فرو رفتن در تماشای جمال الهی است، که اوج عشق و شیدایی معنوی را نشان می‌دهد.

پیام کلی شعر:

شاعر در این قطعه، تجربه‌ای عارفانه از عشق و شیدایی الهی را بازگو می‌کند. او به واسطه‌ی این عشق، به درکی عمیق‌تر از اسرار الهی و جمال بی‌پایان خداوند رسیده و خود را در مقابل عظمت و نور او محو می‌بیند.

 

 

تعریف صفت جمال از دید عرفان:

در عرفان اسلامی، صفت جمال نمایانگر جنبه‌های زیبایی، لطف، رحمت و مهربانی خداوند است. این صفت در مقابل صفت جلال قرار می‌گیرد که بر عظمت، قدرت و هیبت الهی تأکید دارد. از دیدگاه عرفا، خداوند همزمان مظهر جمال و جلال است و این دو وجه مکمل یکدیگرند. جمال خداوند، جنبه‌ای از صفات الهی است که بندگان را جذب می‌کند و عشق و محبت را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد.


---

صفات جمال چیست؟

صفات جمال، آن دسته از صفات الهی‌اند که جلوه‌گر زیبایی و لطف خداوند هستند. این صفات عبارت‌اند از:

1. رحمت (رحمانیت و رحیمیت):
رحمت خداوند شامل تمام مخلوقات است (رحمان) و به‌ویژه شامل مؤمنان و بندگان نزدیک به او می‌شود (رحیم).


2. عفو و مغفرت:
خداوند از خطاهای بندگان می‌گذرد و با بخشندگی بی‌پایان خود، آنان را به سوی خود بازمی‌گرداند.


3. لطف:
لطف الهی به معنای توجه خاص و محبت‌آمیز خداوند به مخلوقات است.


4. جمال مطلق:
خداوند زیباست و زیبایی او بی‌نهایت و مطلق است. این زیبایی در همه مظاهر خلقت تجلی دارد.


5. رزاق بودن:
خداوند روزی‌دهنده تمام مخلوقات است و این روزی‌دهی جلوه‌ای از لطف و مهربانی اوست.


6. محبت:
محبت خداوند به بندگان، آنان را به سوی او جذب می‌کند. این محبت در قرآن کریم نیز به‌عنوان یکی از صفات خداوند بیان شده است.

 


---

جمال و جلال در تقابل و تکامل:

از نگاه عرفا، خداوند دارای دو دسته از صفات است:

1. صفات جمال: شامل صفاتی چون لطف، مهربانی و رحمت که انسان را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند و در او عشق و محبت ایجاد می‌کند.


2. صفات جلال: شامل صفاتی چون عظمت، هیبت و عدالت که باعث خشیت (ترس آمیخته با احترام) در دل انسان می‌شود.

 

این دو دسته از صفات، با وجود ظاهر متفاوت، در حقیقت یکدیگر را کامل می‌کنند. جمال، جذابیت و عشق به خداوند را در انسان تقویت می‌کند، در حالی که جلال، هیبت و شکوه خداوند را نشان می‌دهد. عرفا تأکید دارند که برای رسیدن به حقیقت الهی، باید هر دو جنبه جمال و جلال را درک کرد.


---

صفت جمال در عرفان عملی:

1. مشاهده جمال در مظاهر خلقت:
عارفان معتقدند که جمال خداوند در تمام مخلوقات او تجلی دارد. زیبایی طبیعت، انسان، هنر، و حتی لحظات زندگی، جلوه‌هایی از جمال الهی هستند که با تأمل در آن‌ها می‌توان به شناخت و قرب الهی دست یافت.


2. جذب انسان به سوی خداوند:
صفات جمال، مانند رحمت و محبت الهی، انسان را به خداوند جذب می‌کنند و باعث می‌شوند که او با عشق و اشتیاق در مسیر سلوک گام بردارد.


3. عشق الهی:
در عرفان، عشق یکی از بنیادی‌ترین راه‌ها برای شناخت خداوند است و عشق به جمال او، مسیر حرکت سالک را روشن می‌کند.

 

جمال الهی و انسان:

انسان به‌عنوان مظهر صفات الهی، می‌تواند بازتاب‌دهنده صفات جمال خداوند باشد. این بازتاب در رفتار، گفتار و افکار انسان نمود پیدا می‌کند:

1. محبت و عشق:
انسان با نشان دادن محبت به دیگران، تجلی‌گاه جمال الهی می‌شود.


2. بخشندگی:
عفو و گذشت در انسان‌ها، نمادی از عفو و رحمت خداوند است.


3. زیبایی درون و برون:
زیبایی‌های معنوی و اخلاقی انسان، بازتابی از جمال الهی در وجود اوست.

 


---

نتیجه‌گیری:

صفت جمال در عرفان، جنبه‌ای از صفات الهی است که انسان را با لطف، زیبایی و محبت خداوند آشنا می‌کند. جمال خداوند در همه مظاهر جهان مشهود است و عارفان با مشاهده این زیبایی، به شناخت و عشق الهی می‌رسند. جمال و جلال خداوند دو جنبه از حقیقت یگانه الهی‌اند که انسان برای رسیدن به کمال باید هر دو را درک کند. از این رو، جمال الهی همان سرچشمه عشق، محبت و آرامش است که بندگان را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
جمال
انگاه که از عشق تو سر شار شدم
در بحر جمال، غرق اسرار شدم
نور تو کند جان و دلم را تسخیر
این شوکت توست، محوِ دیدار شدم

 

شرحی یر واژه عرفانی جمال

این شعر در قالب چهارپاره یا دوبیتی تنظیم شده و به بیان تجربه‌ی شاعر از تأثیر عشق الهی و تأمل در جمال الهی می‌پردازد. در ادامه به شرح هر بیت می‌پردازیم:

بیت اول:
"انگاه که از عشق تو سر شار شدم / در بحر جمال، غرق اسرار شدم"
در این بیت، شاعر لحظه‌ای را توصیف می‌کند که از عشق الهی سرشار شده است. این عشق او را به دریای جمال الهی می‌برد؛ جایی که غرق در اسرار و شگفتی‌های معنوی می‌شود. "بحر جمال" به معنای زیبایی بی‌کران خداوند است که روح شاعر را در خود فرو می‌برد.

بیت دوم:
"نور تو کند جان و دلم را تسخیر / این شوکت توست، محوِ دیدار شدم"
در اینجا، شاعر نور الهی را که جان و دل او را تسخیر کرده، ستایش می‌کند. این نور نمایانگر عظمت و شوکت خداوند است که وجود شاعر را کاملاً تحت تأثیر قرار داده است. "محوِ دیدار شدن" به معنای فراموشی خود و فرو رفتن در تماشای جمال الهی است، که اوج عشق و شیدایی معنوی را نشان می‌دهد.

پیام کلی شعر:

شاعر در این قطعه، تجربه‌ای عارفانه از عشق و شیدایی الهی را بازگو می‌کند. او به واسطه‌ی این عشق، به درکی عمیق‌تر از اسرار الهی و جمال بی‌پایان خداوند رسیده و خود را در مقابل عظمت و نور او محو می‌بیند.

 

تعریف صفت جمال از دید عرفان:

در عرفان اسلامی، صفت جمال نمایانگر جنبه‌های زیبایی، لطف، رحمت و مهربانی خداوند است. این صفت در مقابل صفت جلال قرار می‌گیرد که بر عظمت، قدرت و هیبت الهی تأکید دارد. از دیدگاه عرفا، خداوند همزمان مظهر جمال و جلال است و این دو وجه مکمل یکدیگرند. جمال خداوند، جنبه‌ای از صفات الهی است که بندگان را جذب می‌کند و عشق و محبت را در دل‌ها زنده نگه می‌دارد.


---

صفات جمال چیست؟

صفات جمال، آن دسته از صفات الهی‌اند که جلوه‌گر زیبایی و لطف خداوند هستند. این صفات عبارت‌اند از:

1. رحمت (رحمانیت و رحیمیت):
رحمت خداوند شامل تمام مخلوقات است (رحمان) و به‌ویژه شامل مؤمنان و بندگان نزدیک به او می‌شود (رحیم).


2. عفو و مغفرت:
خداوند از خطاهای بندگان می‌گذرد و با بخشندگی بی‌پایان خود، آنان را به سوی خود بازمی‌گرداند.


3. لطف:
لطف الهی به معنای توجه خاص و محبت‌آمیز خداوند به مخلوقات است.


4. جمال مطلق:
خداوند زیباست و زیبایی او بی‌نهایت و مطلق است. این زیبایی در همه مظاهر خلقت تجلی دارد.


5. رزاق بودن:
خداوند روزی‌دهنده تمام مخلوقات است و این روزی‌دهی جلوه‌ای از لطف و مهربانی اوست.


6. محبت:
محبت خداوند به بندگان، آنان را به سوی او جذب می‌کند. این محبت در قرآن کریم نیز به‌عنوان یکی از صفات خداوند بیان شده است.

 


---

جمال و جلال در تقابل و تکامل:

از نگاه عرفا، خداوند دارای دو دسته از صفات است:

1. صفات جمال: شامل صفاتی چون لطف، مهربانی و رحمت که انسان را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند و در او عشق و محبت ایجاد می‌کند.


2. صفات جلال: شامل صفاتی چون عظمت، هیبت و عدالت که باعث خشیت (ترس آمیخته با احترام) در دل انسان می‌شود.

 

این دو دسته از صفات، با وجود ظاهر متفاوت، در حقیقت یکدیگر را کامل می‌کنند. جمال، جذابیت و عشق به خداوند را در انسان تقویت می‌کند، در حالی که جلال، هیبت و شکوه خداوند را نشان می‌دهد. عرفا تأکید دارند که برای رسیدن به حقیقت الهی، باید هر دو جنبه جمال و جلال را درک کرد.


---

صفت جمال در عرفان عملی:

1. مشاهده جمال در مظاهر خلقت:
عارفان معتقدند که جمال خداوند در تمام مخلوقات او تجلی دارد. زیبایی طبیعت، انسان، هنر، و حتی لحظات زندگی، جلوه‌هایی از جمال الهی هستند که با تأمل در آن‌ها می‌توان به شناخت و قرب الهی دست یافت.


2. جذب انسان به سوی خداوند:
صفات جمال، مانند رحمت و محبت الهی، انسان را به خداوند جذب می‌کنند و باعث می‌شوند که او با عشق و اشتیاق در مسیر سلوک گام بردارد.


3. عشق الهی:
در عرفان، عشق یکی از بنیادی‌ترین راه‌ها برای شناخت خداوند است و عشق به جمال او، مسیر حرکت سالک را روشن می‌کند.

 

جمال الهی و انسان:

انسان به‌عنوان مظهر صفات الهی، می‌تواند بازتاب‌دهنده صفات جمال خداوند باشد. این بازتاب در رفتار، گفتار و افکار انسان نمود پیدا می‌کند:

1. محبت و عشق:
انسان با نشان دادن محبت به دیگران، تجلی‌گاه جمال الهی می‌شود.


2. بخشندگی:
عفو و گذشت در انسان‌ها، نمادی از عفو و رحمت خداوند است.


3. زیبایی درون و برون:
زیبایی‌های معنوی و اخلاقی انسان، بازتابی از جمال الهی در وجود اوست.

 


---

نتیجه‌گیری:

صفت جمال در عرفان، جنبه‌ای از صفات الهی است که انسان را با لطف، زیبایی و محبت خداوند آشنا می‌کند. جمال خداوند در همه مظاهر جهان مشهود است و عارفان با مشاهده این زیبایی، به شناخت و عشق الهی می‌رسند. جمال و جلال خداوند دو جنبه از حقیقت یگانه الهی‌اند که انسان برای رسیدن به کمال باید هر دو را درک کند. از این رو، جمال الهی همان سرچشمه عشق، محبت و آرامش است که بندگان را به خداوند نزدیک‌تر می‌کند.


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی