رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

حسد

حسادت موجب رنج است و کینه
کند خاموش نور حق به سینه
زیان باشد نصیب حاسد از عشق
ندارد سود و نفعی، پرهزینه


شرح و تفسیر هر مصرع:

**مصرع اول:

"حسادت موجب رنج است و کینه"**

  • شرح: حسادت، احساسی منفی است که باعث ایجاد درد و عذاب روحی در فرد می‌شود. این احساس معمولاً از مقایسه‌ی خود با دیگران ناشی می‌شود و در نهایت به کینه‌توزی و دشمنی منجر می‌گردد.
  • تفسیر: حسادت، نه‌تنها فرد را در آتش رنج و حسرت می‌سوزاند، بلکه کینه و نفرت را در دل او می‌کارد. این کینه، روابط انسانی را تخریب کرده و فرد حسود را از آرامش و صفای باطن محروم می‌کند.

**مصرع دوم:

"کند خاموش نور حق به سینه"**

  • شرح: حسادت مانند پرده‌ای سیاه، نور و حقیقت الهی را که در دل انسان می‌تابد، خاموش می‌سازد.
  • تفسیر: قلب انسان جایگاه دریافت انوار الهی است. اما حسادت به‌عنوان یک صفت ناپسند، مانع ورود این نور به دل می‌شود. کسی که گرفتار حسادت است، نمی‌تواند به معرفت الهی و معنویت دست یابد، زیرا دل او تاریک و آلوده به بغض و کینه است.

**مصرع سوم:

"زیان باشد نصیب حاسد از عشق"**

  • شرح: حسادت، انسان را از عشق حقیقی و لذت معنوی آن محروم کرده و در عوض، زیان و ضرر به او می‌رساند.
  • تفسیر: عشق، نماد پاکی و تعالی روح است، اما حسادت، مانعی در برابر این رشد معنوی است. فرد حسود به جای اینکه دل خود را به عشق و معرفت الهی مشغول کند، ذهن خود را با حسرت و نفرت پر می‌کند و از سعادت و کامیابی دور می‌ماند.

**مصرع چهارم:

"ندارد سود و نفعی، پرهزینه"**

  • شرح: حسادت هیچ سود و منفعتی برای فرد ندارد، بلکه تنها هزینه‌های سنگینی از نظر روانی و معنوی بر او تحمیل می‌کند.
  • تفسیر: فرد حسود نه‌تنها به آنچه که آرزو دارد نمی‌رسد، بلکه آرامش روحی و سلامت روانی خود را نیز از دست می‌دهد. این احساس منفی، بدون هیچ منفعتی، انسان را گرفتار عذاب دائمی کرده و مسیر سعادت را بر او می‌بندد.

جمع‌بندی تفسیر کلی:

این رباعی، ماهیت و پیامدهای ویرانگر حسادت را به تصویر می‌کشد. حسادت انسان را در رنج و کینه غرق کرده، دل را از نور الهی خالی می‌کند، عشق حقیقی را از او دور می‌سازد و بدون هیچ فایده‌ای، هزینه‌های سنگینی بر روح و جان تحمیل می‌کند. در حقیقت، حسادت دشمن سعادت و مانعی در مسیر کمال معنوی است.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

حرص

در حرص جهان، کسی رها ناگردد
از جام طمع، کسی جدا ناگردد
آن کس که رضای حق کند او راضی
در طول حیات، بی صفا ناگردد


شرح و تفسیر:

مصرع اول:
«در حرص جهان، کسی رها ناگردد»

در این مصرع، شاعر به یکی از ویژگی‌های اخلاقی انسان یعنی حرص اشاره می‌کند. حرص به معنای میل افراطی و سیری‌ناپذیر برای به دست آوردن مال، مقام و لذت‌های دنیوی است. این مصرع بیان می‌کند که تا زمانی که فرد در دام حرص گرفتار باشد، هرگز به آزادی روحی و آرامش درونی دست نخواهد یافت.

تفسیر عرفانی:
در عرفان، حرص به‌عنوان یکی از حجاب‌های ظلمانی معرفی می‌شود که انسان را از حقیقت و معرفت الهی دور می‌کند. انسانی که دل به دنیا و متعلقات آن بسته است، اسیر این قید می‌شود و توان پرواز به عالم معنا را از دست می‌دهد.


مصرع دوم:
«از جام طمع، کسی جدا ناگردد»

در اینجا جام طمع کنایه از میل پایان‌ناپذیر به دنیا و خواسته‌های نفسانی است. همان‌طور که فردی که به شربت شیرین عادت کرده، ترک آن برایش دشوار است، انسانی که به طمع دنیوی خو گرفته، به آسانی از آن جدا نمی‌شود.

تفسیر اخلاقی:
طمع و حرص، مانعی جدی برای قناعت و رضایت قلبی است. انسان طماع همواره در طلب بیشتر است و از آنچه دارد، بهره‌ی لازم را نمی‌برد. این ویژگی اخلاقی، قلب را تیره می‌کند و باعث می‌شود که انسان از سعادت واقعی و آرامش محروم شود.


مصرع سوم:
«آن کس که رضای حق کند او راضی»

این مصرع نقطه‌ی علاج حرص و طمع را بیان می‌کند: اگر انسان به رضای الهی خشنود شود و اراده‌ی خود را با خواست خداوند هماهنگ کند، از حرص و طمع رهایی می‌یابد.

تفسیر عرفانی:
در سلوک عرفانی، تسلیم و رضا مقام والایی است. عارف حقیقی، خواسته‌ای جز خواست خداوند ندارد و هر چه از جانب او برسد، با دل آرام می‌پذیرد. چنین فردی نه از کمبودها آزرده می‌شود و نه از فزونی‌ها مغرور.


مصرع چهارم:
«در طول حیات، بی صفا ناگردد»

این مصرع نتیجه‌ی منطقی مصرع قبل را بیان می‌کند: کسی که به رضای الهی قانع شود، همواره صفای باطن و آرامش درونی دارد.

تفسیر اخلاقی:
زندگی سراسر تحولات و ناملایمات است، اما انسان راضی به قضا و قدر الهی، در برابر مشکلات، متزلزل نمی‌شود. این صفای باطن، قلب را از آلودگی حرص پاک می‌کند و نوری از آرامش و ایمان در آن می‌تاباند.


نتیجه‌ی کلی:
شاعر در این رباعی، یک چرخه‌ی معنوی را ترسیم کرده است:

  • حرص و طمع باعث اسارت روح می‌شوند.
  • راه رهایی از این بندها، رضایت به خواست الهی است.
  • این رضا انسان را به صفای قلب و آرامش دائمی می‌رساند.

این پیام عرفانی، دعوتی به قناعت، تسلیم و آرامش است که اساس بسیاری از تعالیم اخلاقی و عرفانی می‌باشد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

غفلت

  1. در مسیر عشق، غفلت سایه‌ای‌ست
    شرح:
    در مسیر عشق الهی یا سلوک معنوی، که پر از عشق و تلاش برای رسیدن به حقیقت است، غفلت مانند سایه‌ای در پی انسان حرکت می‌کند. این غفلت، مانعی است که می‌تواند انسان را از مسیر اصلی منحرف کند و همچون سایه‌ای بر دل او بیافتد. غفلت از مسیر عشق، موجب می‌شود که فرد نتواند به درستی درک کند و به حقیقتی که در پی آن است، نائل شود.

  2. یاد حق روشن کند دل، هدیه‌ای‌ست
    شرح:
    یاد خدا یا «یاد حق»، برای دل مانند نوری است که آن را از تاریکی‌ها رهایی می‌بخشد. این یاد نه تنها دل را از غفلت دور می‌کند بلکه همچون هدیه‌ای است که به انسان داده می‌شود تا قلب او با حضور خداوند روشن شود. در این مصرع، بر این نکته تأکید می‌شود که یاد خدا بهترین هدیه برای دل است که آن را از قساوت و غفلت دور کرده و به سوی حقیقت هدایت می‌کند.

  3. دل اگر غافل شود از نور حق
    شرح:
    در این بخش از شعر، شاعر به وضعیت دل اشاره می‌کند که اگر از یاد خدا و نور الهی غافل شود، به نوعی در تاریکی فرو می‌رود. این غفلت باعث می‌شود که انسان دیگر نتواند به حقیقت دست یابد و مسیر را گم کند. در واقع، غفلت از نور حق مانند قطع ارتباط با منبع نور است که باعث می‌شود دل در تاریکی و ابهام باقی بماند.

  4. دور گردد از حقیقت، لطمه ای‌ست
    شرح:
    در این مصرع، پیامد غفلت از نور خدا توضیح داده می‌شود. وقتی دل از یاد خدا غافل شود، از حقیقت دور می‌شود و این فاصله گرفتن از حقیقت، به انسان لطمه می‌زند. لطمه‌ای که در اینجا اشاره دارد، می‌تواند در قالب سردرگمی، گمراهی، یا عدم درک درست از واقعیت‌های زندگی باشد. در نتیجه، غفلت نه تنها انسان را از حقیقت دور می‌کند، بلکه به او آسیب روحی و معنوی وارد می‌سازد.

جمع‌بندی:
این شعر در مجموع بر اهمیت یاد خداوند و خطرات غفلت تأکید دارد. غفلت از نور حق انسان را از حقیقت دور کرده و او را در مسیر گمراهی قرار می‌دهد، در حالی که یاد و توجه به خداوند، دل انسان را روشن کرده و او را از مشکلات روحی و معنوی نجات می‌دهد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

محبت

  1. محبت شعله‌ای از نور جانان
    شرح:
    در این مصرع، محبت به‌عنوان شعله‌ای معرفی می‌شود که از نور جانان (یعنی خداوند) می‌آید. محبت حقیقی ریشه در عشق الهی دارد و مانند شعله‌ای است که روشنایی می‌بخشد. این محبت از ذات خداوند می‌جوشد و انرژی و حرارت معنوی دارد. محبت الهی، همان‌طور که شعله‌ای از نور است، می‌تواند دل‌ها را روشنی بخشد و از تاریکی‌ها و سردی‌های زندگی نجات دهد.

  2. بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
    شرح:
    در این مصرع، اشاره به این دارد که محبت، نه تنها یک احساس ساده است، بلکه سرچشمه‌ای برای کشف اسرار پنهانی است که در جهان و در دل انسان‌ها نهفته است. این محبت الهی می‌تواند راهگشای فضاهای مخفی و ناشناخته‌ای در دل انسان باشد، به طوری که باعث کشف حقیقت‌هایی می‌شود که پیش از این به‌واسطه غفلت یا جهل پنهان مانده بودند.

  3. هر آن کس پا نهد در وادی عشق
    شرح:
    در این مصرع، شاعر به کسی که در مسیر عشق قدم می‌گذارد، اشاره می‌کند. «وادی عشق» به معنای مسیر یا عرصه‌ای است که انسان در آن به دنبال حقیقت و عشق الهی می‌گردد. این وادی، همان راهی است که به سوی خداوند و به سمت نور الهی می‌برد. با قدم گذاشتن در این راه، انسان وارد مرحله‌ای می‌شود که برای او تحولی عظیم در پی خواهد داشت.

  4. شود روشن دلش از نور یزدان
    شرح:
    در این بخش، شاعر به پیامد قدم گذاشتن در مسیر عشق اشاره می‌کند. وقتی انسان در «وادی عشق» قدم می‌گذارد، دلش از نور الهی (نور یزدان) روشن می‌شود. در حقیقت، عشق الهی موجب می‌شود که انسان به نور حقیقت دست یابد و دلش از کدورت‌ها و تاریکی‌ها پاک گردد. نور یزدان، همان هدایت و معرفت الهی است که قلب انسان را روشن می‌کند و او را از گمراهی نجات می‌دهد.

جمع‌بندی:
این شعر به زیبایی به عشق الهی و محبت اشاره می‌کند و بیان می‌کند که محبت یک شعله از نور خداوند است که دل‌ها را روشن می‌کند. این عشق الهی نه تنها باعث روشن شدن دل‌ها می‌شود، بلکه دریچه‌هایی به سوی اسرار پنهان حقیقت باز می‌کند. هر فردی که در مسیر عشق قدم می‌گذارد، دلش از نور یزدان روشن خواهد شد و به حقیقت‌های عمیق‌تری دست خواهد یافت.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

دنیا پرستی

دنیا چو طلسمی است که افسونگر ماست
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست


شرح و تفسیر:

  1. "دنیا چو طلسمی است که افسونگر ماست"
    در این مصرع، دنیا به عنوان یک طلسم یا جادو معرفی شده است که ما را اسیر خود می‌کند. زندگی دنیوی به نوعی ما را فریب داده و دچار افسون می‌سازد، گویی نمی‌توانیم از چنگال آن رهایی یابیم. این طلسم ممکن است به معنای میل به مادیات، شهوات و دغدغه‌های دنیوی باشد که ما را از هدف اصلی زندگی دور می‌کند.

  2. "هر لحظه فریب دگری در سر ماست"
    این مصرع به این معناست که دنیای مادی پیوسته ما را با فریب‌ها و وعده‌های جدید به خود مشغول می‌کند. هر لحظه می‌توانیم گرفتار آرزوهای جدید یا دلبستگی‌های ظاهری شویم که از حقیقت دور می‌افتیم. این فریب‌ها همچون طعمه‌ای هستند که به دنبالشان می‌رویم و همواره در جستجوی لذت‌های زودگذر می‌باشیم.

  3. "چون موج سرابی که نماند به قرار"
    اینجا از سراب به عنوان استعاره‌ای از دنیا و آرزوهای آن استفاده شده است. سراب، پدیده‌ای است که ظاهر آن به نظر حقیقت می‌آید، اما در واقعیت هیچ چیزی نیست. این تصویر نشان می‌دهد که هر آنچه دنیا وعده می‌دهد، در نهایت به تحقق نمی‌رسد و همواره در جستجوی آن به تلاطم و بی‌قراری می‌افتیم.

  4. "نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست"
    در این مصرع، شاعر به این نکته اشاره دارد که آنچه باقی می‌ماند، جوهر درونی انسان است. دنیا و آنچه در آن است، در نهایت بی‌ارزش و زودگذر است. تنها چیزی که از زندگی حقیقی باقی می‌ماند، حقیقت درونی ماست که باید از آن برای رشد روحانی و کمال استفاده کرد. در واقع، این بخش به اشاره به این است که جهان مادی، ظاهری است و حقیقت در جوهر انسان نهفته است.

  5. سراینده

  6. دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

خود خواهی

هر کس که ز خودخواهی خود دور شود
دل غرقِ صفای عشق و مسرور شود
بگذر ز هوس، که نور حق گردد ره
هر لحظه به دل، رهی به او نور شود


شرح و تفسیر:

"هر کس که ز خودخواهی خود دور شود"
در این مصرع، خودخواهی به عنوان یکی از موانع اصلی رشد روحانی و اخلاقی مطرح شده است. خودخواهی، یعنی تمرکز بیش از حد بر روی خواسته‌ها و نیازهای شخصی، موجب می‌شود که فرد از حقیقت و ارزش‌های عالی انسانی غافل بماند. شاعر بیان می‌کند که کسی که از خودخواهی دست بردارد و از این درون‌گرایی رها شود، می‌تواند به مرتبه‌ای بالاتر برسد.

"دل غرقِ صفای عشق و مسرور شود"
این مصرع اشاره دارد به این که هنگامی که فرد از خودخواهی و تمرکز بر نفس رها می‌شود، قلبش به صفا و نور عشق الهی پر می‌شود. به عبارت دیگر، وقتی انسان از تمایلات شخصی خود فاصله می‌گیرد، دلش از محبت و عشق به خدا و مخلوقات او پر می‌شود و در نتیجه شادابی و مسرت حقیقی نصیبش می‌شود.

"بگذر ز هوس، که نور حق گردد ره"
این مصرع به این مفهوم اشاره دارد که انسان باید از هوس‌ها و آرزوهای دنیوی بگذرد تا به سوی نور حق هدایت شود. هوس‌ها و تمایلات نفسانی همچون پرده‌هایی هستند که بر چشم انسان می‌افکند و نمی‌گذارند او به حقیقت نزدیک شود. با ترک این هوس‌ها، انسان می‌تواند راهی به سوی نور و هدایت الهی بیابد.

"هر لحظه به دل، رهی به او نور شود"
در اینجا شاعر بیان می‌کند که با گذر از خودخواهی و هوس‌ها، دل انسان به سمت نور الهی هدایت می‌شود و هر لحظه که دل از این تمایلات مادی فاصله می‌گیرد، درک و فهم او از حقیقت بیشتر می‌شود. نور حق به تدریج در دل انسان وارد می‌شود و انسان را در مسیر رشد روحانی و معنوی پیش می‌برد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دست اقدام

عشق و محبت الهی

  • بلبل عشق
  • آتش اشتیاق
  • فرشته عشق
  • شور عاشقانه
  • گنج پنهان
  • شاهد حقیقت
  • نیاز عاشقانه
  • شوق دیدار
  • آتش نیاز
  • گل سرخ وصال
  • گل امید
  • زمزم وصال
  • مهر جاودان
  • شعله عشق
  • برق محبت
  • چراغ دل
  • پرتو قرب
  • وادی بیداری
  • اشک شوق
  • آشیانه عشق

2. معرفت و حقیقت الهی

  • گل حقیقت
  • میخانه ازل
  • کیمیای وجود
  • شهد معرفت
  • آیینه دل
  • حق الیقین
  • عین الیقین
  • علم الیقین
  • گنجینه اسرار
  • کیمیاگر دل
  • پرتو قرب
  • زمزم عشق
  • نور جمال
  • شکر قلب
  • طلسم نفس
  • باده غیب
  • چشمه عشق
  • اشارت غیب

3. سلوک و مراحل عرفانی

  • آفتاب عرفان
  • دریای وحدت
  • قندیل دل
  • کلبه تنهایی
  • قبای فقر
  • آتش عرفان
  • دشت فنا
  • فراز وصال
  • پرواز جان
  • سرود وحدت
  • داغ هجران
  • غبار راه
  • درخت معرفت
  • طلوع حقیقت
  • کیمیاگر دل

4. وحدت و یگانگی

  • نور وحدت
  • سایه وحدت
  • نغمه توحید
  • درخت توحید
  • چشمه نور
  • کیمیاگر دل
  • نغمه جان
  • نور بصیرت
  • پرواز جان
  • نغمه انس
  • گلزار توحید
  • نور جمال

5. آگاهی و بیداری معنوی

  • نور بصیرت
  • شکوه جلال
  • خلوت انس
  • زندان دنیا
  • صحرای حیرت
  • آفتاب یقین
  • سرای عشق
  • زمینه تجلی
  • تاج معرفت
  • سفر به حق

6. فنا و بقا

  • خزان دنیا
  • داغ دل
  • باده غیب
  • گلزار توحید
  • آفتاب یقین
  • دشت فنا

7. خودشناسی و تسلیم در برابر خداوند

  • فقر مطلق
  • حبل متین
  • آینه هستی
  • زمین دل
  • راز دل
  • خلوت انس
  • آیینه دل

8. لطافت و درخشش الهی

  • چشمه نور
  • گل حقیقت
  • گنج پنهان
  • نور جمال
  • شکوه جلال
  • نور جمال

 

۱. مبانی و مفاهیم بنیادین عرفانی

  • عشق
  • معرفت
  • توحید
  • حقیقت
  • ذات و صفات الهی
  • قرب و بُعد
  • اسماء و صفات حق
  • عقل و دل

۲. مراتب سیر و سلوک

  • طریقت و حقیقت
  • شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت
  • سالک و سلوک
  • ریاضت و مجاهدت
  • جذبه و کشش الهی
  • فنا و بقا
  • قرب نوافل و قرب فرائض

۳. مقامات عرفانی

  • توکل
  • رضا
  • صبر
  • شوق
  • تسلیم
  • زهد
  • فقر
  • توحید افعالی، صفاتی و ذاتی
  • فناء فی الله و بقاء بالله

۴. احوال عرفانی و تجارب روحانی

  • جذبه
  • وجد و حال
  • هیبت و انس
  • قبض و بسط
  • حیرت
  • سکر و صحو
  • محو و محق
  • قرب و بعد

۵. نمادها و مفاهیم تمثیلی در عرفان

  • دریا
  • قطره
  • شمع و پروانه
  • آینه
  • سایه و آفتاب
  • پرواز و بال
  • قفس و آزادگی

۶. مراتب نفس و ابعاد روان‌شناختی عرفان

  • نفس اماره
  • نفس لوامه
  • نفس مطمئنه
  • نفس راضیه و مرضیه
  • نفس کامله
  • هفت شهر نفس

۷. اصطلاحات مرتبط با وادی‌های عرفانی

  • وادی طلب
  • وادی عشق
  • وادی حیرت
  • وادی فنا
  • وادی بقا
  • وادی وصال

۸. آداب سلوک و تربیت عرفانی

  • خلوت و جلوت
  • ذکر و فکر
  • مجاهدت و محاسبه
  • صحبه و انزوا
  • ادب در سلوک

۹. مفاهیم قرآنی و حدیثی در عرفان

  • لیلةالقدر
  • کوه طور
  • سجده‌ی آدم
  • نفخه‌ی روح
  • نور محمدی
  • اسم اعظم

۱۰. اصطلاحات مرتبط با عشق و وصال

  • وصال
  • هجر
  • شوق و اشتیاق
  • انتظار
  • آتش عشق
  • جنون عرفانی
  • .....

جلد اول

۴.جلوت 

۵.قرب نوافل 

۶.قرب فرایض 

۷.سیر آفاقی 

۸.سیر انفسی 

۹.طلب 

 

۱.مرغ جان

۲.گوهر معرفت

۳.باده وحدت

۴.کعبه دل

۵.فجر معرفت

۶.بهشت وصال

۷.نور یقین

۸.نیستان وحدت

۹.صفای دل

۱۰. حضور قلب

۱۰. ابزارها و نشانه‌های سیر و سلوک

۱.قلم اعلی

۲.میخانه توحید

۳.مرآت حقیقت

۴.وادی معرفت

۵. شریعت

۶.سجاده عشق

۷.شمع جان

۸.درخت هستی

۹.تخت حقیقت

۱۰.نور قدسی

 

۴.فجر معرفت

۵.گوهر معرفت

۶.گلشن معرفت

۷.وادی معرفت

۸.آفتاب معرفت

۹.وجد

۱۰.قبض

فصل نهم

۱.بسط

۲.جذبه

۳.نور هدایت

۴.جلوه گاه

۵.علم حضوری

۶.وحی

۷.تفکر

۸.تدبر

۹.صراحی

۱۰.می فقر

 

 

  1. فرقان

۴. حالات و مقامات سلوک عرفانی

  1. فقر معنوی
  2. استغنا
  3. سوز دل
  4. آتش هجران
  5. لذت قرب
  6. رنج فراق
  7. مستی عشق
  8. نیل وصال
  9. اشراق
  10. نفس لوامه
  11. نفس مطمئنه
  12. نفَس مطمئن
  13. طلسم دنیا
  14. وادی فنا
  15. وادی بقا
  16. وادی حیرانی
  17. صراط حق
  18. منزل انس

۵. نمادهای عرفانی در طبیعت و هستی

 

  1. خرمن وجود
  2. باد فنا
  3. دریای بی‌کران
  4. نیستان وحدت
  5. کاسه شبنم
  6. باغ اسرار
  7. غنچه اسرار

۶. مفاهیم مرتبط با مراتب علم الهی

  1. لوح محفوظ
  2. قلم اعلی
  3. نفس رحمانی
  4. عقل فعال
  5. روح کلی
  6. ظلال
  7. مرکز دایره وجود
  8. دایره امکان
  9. نقطه وحدت

۷. مفاهیم مربوط به تجلی و الهامات عرفانی

  1. سروش غیب
  2. شمشیر عشق
  3. طلسم دنیا
  4. سرّ مستور
  5. دم سرد
  6. دم گرم
  7. چشمه حکمت
  8. آفتاب توحید

۸. مراتب سیر و سلوک

  1. طور وراء طور
  2. شهود
  3. مجاهدت
  4. خلع بدن
  5. رکن اعظم
  6. نقش خیال
  7. انقطاع
  8. سرمدیت
  9. نفس کلیه
  10. روح القدس
  11. انبسط
  12. تضییق

۹. موانع و چالش‌های سالک در مسیر حق

  1. زنگار دل
  2. طلسم دنیا
  3. صید دل
  4. بحر فنا
  5. جلوه حسن
  6. صفای نفس
  7. سوز عاشقانه
  8. لباس تقوی
  9. قفل راز

۱۰. درهای معرفت و وصول به حقیقت

  1. فتح باب
  2. چشمه حکمت
  3. چشم‌خانه دل
  4. وادی فنا فی الله

باسمه تعالی

شرحی بر منظومه واژه های عرفانی( جلد پنجم)

 

فهرست مطالب

فصل اول: شهادت

۱.شهادت زبان

۲.شهادت قلب

۳.شهادت چشم

۴.شهادت گوش

۵.شهادت اعمال

۶.شهادت روح

۷.شهادت وصال

فصل دوم:سر

۱.سر وجود

۲.سر محبت

۳.سر قربت

۴.سرفنا

۵.سر بقا

۶.سر وصال

۷.سر معرفت

فصل سوم: صراط

۱.صراط اسلام

۲.صراط ایمان

۳.صراط احسان

۴.صراط ولایت

۵.صراط شهود

۶.صراط فنا

۷.صراط حق

فصل چهارم: قلب

۱.قلب قسی

۲.قلب مریض

۳.قلب غافل

۴.قلب سلیم

۵.قلب منیب

۶.قلب عاشق

۷.قلب مطمئن

فصل پنجم

۱.سکوت زبان

۲.سکوت چشم

۳.سکوت گوش

۴.سکوت ذهن

۵.سکوت قلب

۶.سکوت روح

۷.سکوت فنا

فصل ششم

۱.لبیک ایمان

۲.لبیک اسلام

۳.لبیک احسان

۴.لبیک شهود

۵.لبیک محبت

۶.لبیک فنا

۷.لبیک لقا

فصل هفتم

۱.انس با دعا

۲.انس با ذکر

۳.انس با قرآن

۴.انس با عارفان

۵.انس با طبیعت

۶.انس با عبادت

۷.انس با حق

فصل هشتم: مراحل هفت گانه عشق

۱.تزکیه نفس

۲.توبه

۳.تخلیه

۴.یقظه

۵.تحلیه

۶.فنا

۷.وصال

فصل نهم: مرهم

۱.ذکر

۲.دعا

۳.صبر

۴.توبه

۵.محبت

۶.تفکر

۷.توکل

 



 

 

 

 



 



گ

 


 

 

 



 



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اصطلاحات عرفانی:

1. حقیقت: مرتبه نهایی شناخت، کشف واقعیت مطلق.


2. طریقت: مسیر یا راه سلوک به سوی خدا.


3. شریعت: احکام و قوانین ظاهری دین.


4. فنا: محو شدن نفس در وجود خداوند.


5. بقا: دوام و باقی ماندن با خدا پس از فنا.


6. وصل: رسیدن و پیوستن به حق.


7. هجران: دوری و جدایی از حق.


8. عشق الهی: عشق به خداوند که محرک سلوک است.


9. نفس: جنبه نفسانی و خواسته‌های دنیوی انسان.


10. روح: بخش الهی و پاک وجود انسان.


11. دل: محل تجلی انوار الهی در انسان.


12. سکر: حالتی از بی‌خودی و مستی عرفانی.


13. صحوت: بازگشت به هشیاری پس از سکر.


14. کشف: پرده‌برداری از حقایق پنهان به‌واسطه سلوک.


15. مشاهده: دیدن حقایق باطنی با چشم دل.


16. محبت: عشق و دوستی به خداوند.


17. نور: تجلی انوار الهی در دل انسان.


18. ظلمت: دوری از خدا و غفلت از او.


19. تجلی: آشکار شدن حق در جلوه‌های گوناگون.


20. قلب: مرکز احساسات و ارتباط با حق.


21. ذکر: یاد خدا با زبان یا دل.


22. مراقبه: توجه و تمرکز قلبی به خداوند.


23. توحید: یکتاپرستی و وحدت در همه چیز.


24. سیر و سلوک: سفر روحانی برای نزدیکی به خداوند.


25. بی‌خودی: فراموشی خود در اثر عشق و حضور خداوند.


26. جمع: وحدت میان عالم کثرت.


27. فرقت: فاصله و پراکندگی از وحدت.


28. عارف: کسی که خدا را از طریق تجربه شخصی می‌شناسد.


29. سالک: کسی که در مسیر طریقت گام می‌زند.


30. ولی: دوست و محبوب خداوند.


31. قطب: رهبر معنوی و مرکز طریقت.


32. عالم مثال: جهانی که بین عالم جسمانی و روحانی قرار دارد.

 

 

. عالم غیب: جهان نادیدنی و فراتر از حواس ظاهری.


35. عالم شهود: جهان قابل مشاهده و محسوس.


36. حجاب: مانعی میان انسان و حق که ممکن است از نفس یا دنیا ناشی شود.


37. نفس اماره: نفسی که انسان را به بدی‌ها و شهوات دعوت می‌کند.


38. نفس لوامه: نفسی که انسان را به خاطر گناهان ملامت می‌کند.


39. نفس مطمئنه: نفسی آرام که به خداوند تسلیم است.


40. قوس نزول: حرکت از خداوند به سوی کثرت و مخلوقات.


41. قوس صعود: بازگشت از کثرت به سوی وحدت و خداوند.


42. وحدت وجود: دیدگاهی عرفانی که همه هستی را تجلی خداوند می‌داند.


43. حیرت: حالتی از ندانستن و غرق شدن در عظمت حق.


44. هو: اشاره به ذات مطلق الهی.


45. اسماء و صفات الهی: نام‌ها و ویژگی‌های خداوند که در تجلی او ظاهر می‌شوند.


46. باطن: جنبه پنهان و غیرظاهری امور.


47. ظاهر: جنبه آشکار و محسوس امور.


48. حضور: بودن در پیشگاه خداوند در همه لحظات.


49. غیبت: دوری از یاد خدا و فرو رفتن در غفلت.


50. ذوق: تجربه‌ای آنی و شخصی از لذت معنوی.


51. شهود: دیدن حقایق با چشم دل و قلب.


52. خرابات: نماد ترک تعلقات دنیوی و مکان مستی معنوی.


53. مجذوب: کسی که بدون تلاش خود، به‌طور مستقیم به سوی خدا کشیده می‌شود.


54. مرید: سالکی که تحت هدایت مرشد قدم برمی‌دارد.


55. مرشد: رهبر و راهنمای معنوی در طریقت.


56. فتوت: جوانمردی و اخلاق والا در عرفان.


57. مقام: مرحله‌ای پایدار در سلوک معنوی.


58. حال: حالتی گذرا و موقتی در مسیر عرفانی.


59. یقین: ایمان کامل و باور بدون شک به حقیقت.


60. غفلت: فراموشی خداوند و مشغول شدن به دنیا.


61. وصال: رسیدن به حضور حق و اتحاد با او.


62. نیاز: حالت فقر و احتیاج به خداوند.


63. غنی: بی‌نیازی کامل که از نزدیکی به خدا حاصل می‌شود.


64. سیر آفاقی: شناخت خداوند از طریق مشاهده جهان بیرونی.


65. سیر انفسی: شناخت خداوند از طریق جستجوی درون و باطن.


66. می‌خانه: نماد عشق و معرفت الهی در اشعار عرفانی.


67. پیر مغان: مرشد یا راهنمایی معنوی که حقیقت را آشکار می‌کند.


68. حق الیقین: مرتبه‌ای از معرفت که در آن انسان حقیقت را بدون واسطه درک می‌کند.


69. عین الیقین: شناخت از طریق مشاهده و شهود.


70. علم الیقین: شناخت از طریق دلیل و برهان.


71. بحر وجود: استعاره‌ای از بی‌کرانگی ذات الهی.


72. وجود مطلق: حقیقتی که همه چیز از آن ناشی می‌شود و بی‌کران است.


73. نفی و اثبات: فرایند نفی خود (لا اله) و اثبات حق (الا الله).


74. طلب: اشتیاق و خواست قلبی برای رسیدن به خداوند.


75. هستی مجازی: هستی ظاهری و ناپایدار که در مقابل حقیقت قرار دارد.


76. نور ذات: پرتوی از وجود خداوند که در دل عارفان تجلی می‌کند.


77. غیب الغیوب: پنهان‌ترین مرتبه حق که دسترس‌ناپذیر است.


78. سرّ: حقیقت باطنی که تنها به اهل آن آشکار می‌شود.


79. قرب نوافل: نزدیکی به خداوند از طریق اعمال مستحبی.


80. قرب فرایض: نزدیکی به خداوند از طریق انجام واجبات.


81. محبت خاصه: عشق خاصی که بین عارف و خداوند وجود دارد.

 

 

83. صفات: ویژگی‌هایی که به ذات الهی نسبت داده می‌شود، مانند علم، قدرت و حیات.


84. فیض: برکت و رحمت الهی که دائماً بر مخلوقات جاری است.


85. فیض اقدس: فیض اولیه خداوند که به مخلوقات تعلق می‌گیرد.


86. فیض مقدس: فیض خاصی که برای تجلی اسماء و صفات خداوند است.


87. عالم جبروت: مرتبه‌ای از عوالم روحانی که برتر از عالم ملکوت و عالم ناسوت است.


88. عالم ملکوت: عالم فرشتگان و ارواح پاک.


89. عالم ناسوت: عالم مادی و جسمانی که انسان در آن زندگی می‌کند.


90. حیران: عارفی که در عظمت و اسرار الهی حیرت‌زده است.


91. نفی صفات: پاک کردن صفات انسانی از خداوند برای درک وحدت مطلق.


92. بی‌نیازی: آزاد شدن از تعلقات دنیوی و نیازهای مادی.


93. قدم: پیشینگی و ازلیت خداوند.


94. حدوث: نوپدیدی و وابستگی مخلوقات به خداوند.


95. مرآت: آینه‌ای که در عرفان نماد قلب یا نفس انسان است که حقایق در آن منعکس می‌شود.


96. لیلی و مجنون: نماد عشق عارفانه در ادبیات عرفانی.


97. نور محمدی: نوری که مبدأ آفرینش است و به پیامبر اسلام نسبت داده می‌شود.


98. خلوت: گوشه‌نشینی و دوری از خلق برای تمرکز بر عبادت و یاد خدا.


99. جلوت: حضور در میان مردم با حفظ توجه به خدا.


100. سکینه: آرامشی که در اثر یاد خدا بر قلب سالک نازل می‌شود.


101. عالم ذر: جهانی که انسان‌ها در آن پیش از تولد، عهد بندگی با خدا بستند.


102. راز: حقیقت پنهان و درونی که عارف تنها با خدا در میان می‌گذارد.


103. آینه دل: استعاره‌ای برای قلب انسان که باید از زنگار گناه پاک شود تا حقیقت را بازتاب دهد.


104. خرقه: لباسی که مرشد به مرید می‌دهد و نماد پذیرش در طریقت است.


105. سماع: شنیدن موسیقی و اشعار معنوی برای تحریک حالت عرفانی.


106. وجد: هیجان معنوی که از شنیدن ذکر یا موسیقی حاصل می‌شود.


107. زهد: دوری از دنیا و ترک تعلقات مادی.


108. ریاضت: تمرین‌ها و مجاهدت‌های معنوی برای تقویت نفس.


109. شوق: اشتیاق شدید برای دیدار خداوند.


110. تجرید: جدا شدن از علایق دنیوی و تمرکز بر حق.


111. تفرید: تمرکز کامل بر یگانگی خداوند و ترک همه غیر او.


112. مقام قرب: مرحله‌ای از سلوک که سالک به نزدیکی خداوند می‌رسد.


113. صراط مستقیم: راه درست که به سوی خداوند هدایت می‌کند.


114. اذن دخول: اجازه الهی برای ورود به مراتب بالاتر معرفت.


115. حریم قدس: جایگاه پاک و مقدسی که تنها برگزیدگان به آن دسترسی دارند.


116. اسم اعظم: بزرگ‌ترین نام خداوند که قدرت و تاثیر عظیمی دارد.


117. نقش بند: کسی که حقایق الهی را بر دل نقش می‌کند.


118. قبض: حالتی از تنگی دل و دوری از انوار الهی.


119. بسط: حالتی از گشایش دل و نزدیکی به انوار الهی.


120. فتوحات: گشایش‌های معنوی که در اثر سلوک نصیب سالک می‌شود.

 

121. بیت‌الحرام: قلب انسان به‌عنوان خانه خدا.


122. انابت: بازگشت به سوی خدا پس از گناه یا غفلت.


123. تقوا: پرهیزگاری و حفظ خویشتن در برابر گناه.


124. مشرب: روش یا طریقه‌ای خاص در عرفان و سلوک.


125. مزاج عشق: حالتی از عشق الهی که وجود عارف را دگرگون می‌کند.


126. عروج: صعود معنوی به سوی مراتب بالاتر شناخت.


127. آفتاب معرفت: تجلی حقیقت بر دل عارف.


128. کعبه دل: دل انسان که جایگاه عشق و توجه به خداست.


129. رندان: آزادگان عرفانی که تعلقی به ظاهر دین ندارند و در حقیقت غرق‌اند.


130. جلوه‌گاه: مکانی که حقایق الهی در آن ظاهر می‌شود.

 

 

131. نَفَس رحمانی: تجلی وجود خداوند که مبدأ آفرینش است.


132. حب ذات: عشق انسان به خداوند که ریشه در عشق به ذات خود او دارد.


133. اسماء حسنی: زیباترین نام‌های خداوند که نشانه صفات او هستند.


134. مظاهر الهی: موجوداتی که تجلی صفات خداوندند.


135. بی‌چونی: بی‌نیازی خداوند از صفات و حالات بشری.


136. لاهو: مرتبه‌ای از خداوند که با عقل و حواس درک نمی‌شود.


137. الوهیت: جنبه‌ای از خداوند که در عالم وجود متجلی می‌شود.


138. عالم الهویّه: مرتبه‌ای از وجود که فراتر از ادراک انسانی است.


139. اسم مستأثر: نامی از خدا که فقط خود او بر آن آگاه است.


140. حُسن ازلی: زیبایی مطلق و ابدی خداوند که همه زیبایی‌ها از آن سرچشمه می‌گیرند.


141. نور هدایت: نوری که سالک را به سوی حق رهنمون می‌کند.


142. حُسن ختام: پایان خوش که در عرفان به وصال به حق اشاره دارد.


143. رجعت: بازگشت به خداوند پس از سیر در عالم کثرت.


144. حضور قلب: تمرکز کامل دل بر خداوند در عبادت و ذکر.


145. الهام: دریافت معنوی مستقیم از خداوند.


146. وحی: پیام الهی که به پیامبران اختصاص دارد.


147. لطیفه ربانی: عنایت و لطف خاص خداوند به بندگان.


148. تسبیح: ذکر و ستایش خداوند به پاکی و عظمت.


149. تحمید: حمد و ستایش خداوند به خاطر نعمت‌هایش.


150. تهلیل: گفتن "لا اله الا الله" و نفی غیرخدا.


151. تکبیر: بیان عظمت خداوند با گفتن "الله اکبر".


152. تفکر: اندیشیدن درباره آیات و نشانه‌های خداوند در جهان.


153. تدبر: ژرف‌نگری در آیات قرآن و نشانه‌های الهی.


154. عین ثابت: حقیقت ازلی و غیرمادی هر مخلوق که در علم خداوند موجود است.


155. هیچستان: حالتی از فنا که سالک در آن هیچ اثری از خود نمی‌بیند.


156. غلام عشق: عارفی که خود را تسلیم عشق الهی کرده است.


157. رنگ تعلق: نشانه‌های دلبستگی به دنیا که باید از آن رهایی یافت.


158. نقش الهی: اثر خداوند بر دل انسان.


159. راز بقای عشق: در عرفان، بقای عشق تنها در فناست.


160. زنده جاوید: کسی که در بقا بالله به زندگی ابدی رسیده است.


161. می فقر: لذت فقر که عارف از بی‌نیازی به غیرخدا احساس می‌کند.


162. صراحی عرفان: ظرفی که نماد معرفت الهی است.


163. جام جم: آینه‌ای که در آن حقایق آشکار می‌شود؛ استعاره‌ای برای قلب روشن.


164. پرده‌برداری: آشکار شدن حقیقت پس از رفع حجاب‌ها.


165. صفت جلال: ویژگی‌های خداوند که عظمت و قدرت او را نشان می‌دهند (مانند قهر و کبریا).


166. صفت جمال: ویژگی‌های خداوند که زیبایی و رحمت او را نمایان می‌کنند (مانند لطف و مهربانی).


167. تسلیم: واگذاری همه امور به خداوند و پذیرش قضا و قدر.


168. قضا و قدر: برنامه و تقدیر الهی برای مخلوقات.


169. رزق معنوی: بخشش‌های روحانی خداوند به عارفان.


170. جذبه: کشش الهی که عارف را به سوی خود می‌برد.

 

 

. تدبیر: برنامه‌ریزی انسانی که در برابر مشیت الهی محدود است.


172. قربت: نزدیکی به خداوند از طریق اعمال و نیت پاک.


173. محو: نابودی کامل خواسته‌های نفس در مقابل اراده خداوند.


174. اثبات: تأکید بر وجود و یگانگی خداوند در برابر شک‌ها.


175. عطای الهی: بخشش‌های خاص خداوند به بنده خاص خود.


176. مُنیب: کسی که دائماً به سوی خدا بازمی‌گردد.


177. علم حضوری: دانشی که بدون واسطه از خداوند به دل عارف می‌رسد.


178. عطش روحانی: اشتیاق و طلب شدید برای دیدار و وصال با خداوند.


179. مرگ اختیاری: نفی نفس و خواسته‌های دنیوی در زندگی پیش از مرگ جسمانی.


180. نور یقین: نوری که شک و تردید را از دل می‌زداید.


181. مرآت حقیقت: قلب سالک که حقایق الهی را منعکس می‌کند.


182. صفای دل: پاکی و شفافیت قلب از زنگار گناه و غفلت.


183. غبار نفس: آلودگی‌های ناشی از خواهش‌های نفسانی.


184. دیار عدم: عالمی که از کثرت خالی و مملو از وحدت حق است.


185. چشم باطن: بصیرتی که حقایق غیبی را درک می‌کند.


186. آب حیات: نماد زندگی ابدی در عرفان، اغلب مرتبط با معرفت الهی.


187. مقام تسلیم: مرتبه‌ای که سالک در آن تماماً تسلیم اراده خداوند است.


188. مقام رضا: حالتی که عارف به رضایت کامل از قضا و قدر الهی می‌رسد.


189. وادی حیرت: مرحله‌ای از سلوک که سالک در عظمت حق حیران می‌شود.


190. می عشق: شرابی استعاری که انسان را از خود بی‌خود می‌کند و به حق می‌رساند.


191. رنگ فنا: نماد نابودی خود در برابر اراده حق.


192. آتش عشق: حالتی که عارف را از وابستگی‌های دنیوی می‌سوزاند.

 

 

. وحدت شهود: تجربه حضور حق در تمام مظاهر هستی.


194. وحدت مطلوب: ادراک یگانگی مطلق حق و نفی کثرت.


195. اسم مضمر: نام‌هایی از خداوند که به باطن ذات او اشاره دارند.


196. مقام خوف: مرتبه‌ای که سالک از عظمت و جلال خداوند دچار ترس می‌شود.


197. مقام رجا: مرحله‌ای که سالک به رحمت و لطف الهی امید دارد.


198. قبول: پذیرش قلبی از سوی خداوند.


199. دفع: رانده شدن از سوی حق به‌خاطر غفلت یا گناه.


200. نفس کلی: حقیقتی واحد که به همه نفوس جزئی تعلق دارد.


201. روح اعظم: روح فراگیر که به همه ارواح حیات می‌بخشد.


202. بیت‌العتیق: قلب پاک و آزاد از تعلقات دنیوی.


203. تجلّی ذاتی: آشکار شدن ذات الهی برای عارف بدون واسطه صفات.


204. تجلّی صفاتی: ظهور اسماء و صفات خداوند برای سالک.


205. تجلّی افعالی: مشاهده افعال خداوند در عالم.


206. نقاب صفات: پرده‌ای که ذات خداوند را از دیدگان پنهان می‌دارد.


207. حجاب نورانی: حجاب‌هایی از نور که مانع از درک مستقیم ذات الهی می‌شوند.


208. حجاب ظلمانی: حجاب‌هایی از تاریکی که از غفلت و گناه ناشی می‌شوند.


209. بهشت وصال: حالت روحانی که عارف در نزدیکی و اتحاد با حق تجربه می‌کند.


210. دوزخ هجران: حالت روحانی دردناک که ناشی از دوری از خداوند است.


211. عین الهی: چشم دل که حقیقت الهی را مشاهده می‌کند.


212. وادی عشق: مسیری در سلوک که سالک در آن با عشق به حق هدایت می‌شود.


213. وادی معرفت: مرحله‌ای که سالک در آن به شناخت عمیق از خداوند دست می‌یابد.


214. عرش دل: مرکز وجود که جایگاه خداوند در انسان است.


215. کثرت در وحدت: مشاهده تنوع عالم در یگانگی حق.


216. وحدت در کثرت: دیدن یگانگی الهی در میان کثرت مظاهر.


217. سِرّ الاسرار: حقیقت نهایی که تنها برای خواص و اهل باطن آشکار می‌شود.


218. مقام قرب نهایی: مرحله‌ای که عارف به نهایت نزدیکی به خدا می‌رسد.


219. مقام فنا فی الله: مرحله‌ای که سالک به فنا در ذات الهی می‌رسد.


220. مقام بقا بالله: بقا در وجود و اراده خداوند پس از فنا.


221. ذکر خفی: یاد خدا در دل بدون استفاده از زبان.


222. ذکر جلی: یاد خدا با زبان و صدای بلند.


223. نور ایمان: نوری که دل مؤمن را روشن و از شک خالی می‌کند.


224. ظلمات جهل: تاریکی که در اثر دوری از معرفت و حقایق الهی ایجاد می‌شود.


225. حدیث قدسی: کلام الهی که توسط پیامبر بیان می‌شود، اما قرآن نیست.


226. اسم جامع: اسمی از خداوند که همه صفات او را شامل می‌شود، مانند "الله".


227. رؤیت حق: دیدن خداوند با چشم دل و معرفت، نه چشم ظاهری.


228. نور الهی: پرتوی از وجود خداوند که دل عارفان را روشن می‌کند.


229. فقر معنوی: نیازی که سالک به لطف و رحمت خداوند احساس می‌کند.


230. استغنا: بی‌نیازی از هر چیز جز خداوند

 

 

231. سوز دل: حالت درد و اشتیاقی که عارف در اثر دوری از خدا تجربه می‌کند.


232. آتش هجران: سوزی که ناشی از جدایی و دوری از حق است.


233. گلشن معرفت: عالم باطنی که مملو از حقایق و انوار الهی است.


234. خرمن وجود: همه کثرات عالم که در آتش عشق می‌سوزند.


235. سیمرغ عرفان: نمادی از کمال نهایی و شناخت خداوند.


236. قاف حقیقت: نقطه اوج سفر عرفانی که سالک در آن به حق می‌رسد.


237. باد فنا: بادی که همه وابستگی‌های دنیوی را از بین می‌برد.


238. دریای توحید: استعاره‌ای برای یگانگی مطلق حق.


239. لذت قرب: لذتی که عارف در نزدیکی به خداوند احساس می‌کند.


240. رنج فراق: رنجی که ناشی از دوری و هجران از خداوند است.


241. گوهر معرفت: حقیقتی گران‌بها که در دل عارفان آشکار می‌شود.


242. لؤلؤ وجود: ذات خالص و پاک انسان که با حق ارتباط دارد.


243. مرغ جان: استعاره‌ای برای روح که مشتاق پرواز به سوی حق است.


244. سروش غیب: پیام‌هایی که از عالم غیب به دل عارف می‌رسد.


245. شمشیر عشق: عشقی که نفس و خواسته‌های نفسانی را قطع می‌کند.


246. طلسم دنیا: فریبندگی دنیا که سالک را از حق بازمی‌دارد.


247. وادی فنا: مرحله‌ای که سالک در آن همه چیز جز خدا را فراموش می‌کند.


248. وادی بقا: مرحله‌ای که سالک به بقا در خداوند می‌رسد.


249. مستی عشق: حالت بی‌خودی ناشی از عشق الهی.


250. نیستان وحدت: مکانی که همه کثرات به یگانگی بازمی‌گردند.

 

251. لوح محفوظ: مرتبه‌ای از علم الهی که در آن تمام وقایع و حقایق از ازل تا ابد ثبت شده است.


252. قلم اعلی: نمادی از اراده خداوند که حقایق را در لوح محفوظ نگاشته است.


253. نفس رحمانی: ظهور وجود ازلی که آغاز آفرینش است.


254. عقل فعال: واسطه‌ای میان خداوند و عالم مخلوقات برای جاری شدن علم و وجود.


255. روح کلی: روح جامع که به همه اشیا و مخلوقات حیات می‌بخشد.


256. ظلال: سایه‌هایی از حق که در عالم مخلوقات متجلی می‌شوند.


257. مرکز دایره وجود: خداوند به‌عنوان نقطه اصلی و محور همه هستی.


258. دایره امکان: گستره‌ای که همه موجودات در آن به وجود می‌آیند و فنا می‌شوند.


259. نقطه وحدت: مرکز همه هستی که از آن کثرت نشأت می‌گیرد.


260. فرقان: توانایی تمایز میان حق و باطل.


261. طور وراء طور: مرحله‌ای که فراتر از مراتب عادی شناخت است و تنها برای عارفان خاص قابل‌درک است.


262. شهود: دیدن حقایق معنوی با چشم دل.


263. مجاهدت: تلاش و کوشش روحانی برای پاک‌سازی نفس و نزدیک شدن به خداوند.


264. خلع بدن: ترک تعلقات جسمانی برای تمرکز بر روح و حقیقت.


265. رکن اعظم: اصلی‌ترین بخش از ایمان یا طریقت عرفانی.


266. نقش خیال: تصاویری که در قلب و ذهن سالک نقش می‌بندد و باید از آن عبور کرد.


267. انقطاع: بریدن از هر چیزی غیر خداوند و تمرکز کامل بر او.


268. سرمدیت: صفت ابدی بودن خداوند که فراتر از زمان و مکان است.


269. نفس کلیه: حقیقتی واحد که تمام نفوس از آن نشأت می‌گیرند.


270. روح القدس: روح پاک و الهی که حامل پیام‌های الهی است.


271. انبسط: گسترش انوار الهی در عالم.


272. تضییق: محدود کردن توجه به حق و قطع وابستگی به غیر.


273. نور محمدی: اولین مخلوق الهی که از آن همه عالم خلق شد.


274. نور علوی: نوری که از مقام ولایت علی (ع) سرچشمه می‌گیرد.


275. دریای بی‌کران: استعاره‌ای برای ذات بی‌پایان خداوند.


276. زنگار دل: آلودگی‌های نفسانی که دل را از حقیقت دور می‌کند.


277. دم سرد: حالت افسردگی یا رکود روحانی که سالک باید از آن عبور کند.


278. دم گرم: نفسی که سرشار از عشق و حیات الهی است.


279. نیل وصال: رسیدن به خداوند پس از سلوک و تلاش فراوان.


280. اشراق: تجلی حقایق معنوی بر دل سالک.

 

281. نفس لوامه: مرحله‌ای از نفس که انسان را به خاطر گناهان سرزنش می‌کند.


282. نفس مطمئنه: مرحله‌ای از نفس که در آن آرامش کامل به خاطر اعتماد به خداوند به دست می‌آید.


283. نفَس مطمئن: دم و بازدمی که در آرامش و ذکر حق انجام می‌شود.


284. طلسم دنیا: بندهایی که انسان را در مادیات و لذت‌های زودگذر گرفتار می‌کند.


285. شمس حقیقت: خورشید حقیقت که بر دل سالک می‌تابد و او را روشن می‌سازد.


286. ماه جمال: جلوه زیبایی خداوند که در مظاهر مختلف دیده می‌شود.


287. کاسه شبنم: استعاره‌ای از دل عارف که تنها قطراتی از دریای حقیقت را درک می‌کند.


288. آینه تجلی: قلبی که حقایق الهی در آن بازتاب می‌یابد.


289. نور صافی: نوری که بدون هیچ کدورتی از حقیقت می‌تابد.


290. مرهم دل: یاد خداوند که همه زخم‌های روح را التیام می‌بخشد.


291. صراط حق: راه مستقیم به سوی خداوند که عارف باید از آن عبور کند.


292. منزل انس: مرحله‌ای که سالک در آن با خداوند انس می‌گیرد.


293. غریب‌آشنا: حالتی که انسان در دنیا غریبه است اما با حقیقت الهی آشناست.


294. سرّ مستور: حقیقت پنهانی که فقط برای اهل دل آشکار می‌شود.


295. چشم‌خانه دل: مرکز درک حقیقت در قلب.


296. وادی فنا فی الله: مسیری که سالک در آن به کلی خود را از میان برمی‌دارد.


297. فجر معرفت: طلوع حقایق الهی بر دل سالک.


298. زمزم معرفت: آب حیات معنوی که عطش روح را فرو می‌نشاند.


299. لبیک عشق: پاسخ عاشقانه به ندای الهی.


300. باغ اسرار: مجموعه حقایقی که تنها با سلوک و طریقت قابل درک است.

 

. خلوت دل: خالی کردن دل از غیر خدا و تمرکز بر حق.


302. صید دل: به دام انداختن قلب توسط عشق الهی.


303. وادی حیرانی: مرحله‌ای که سالک در مواجهه با عظمت حق حیرت‌زده می‌شود.


304. بحر فنا: دریای نابودی که سالک باید در آن از خود بی‌خود شود.


305. کیمیای عشق: نیرویی که هر چیز را به حقیقت الهی تبدیل می‌کند.


306. جلوه حسن: تجلی زیبایی خداوند در مظاهر مختلف.


307. صفای نفس: پاک شدن نفس از آلودگی‌ها و زنگارها.


308. سوز عاشقانه: درد و حرارتی که عشق به خداوند در دل ایجاد می‌کند.


309. لباس تقوی: حالتی که عارف با آن در برابر گناهان مصون می‌ماند.


310. قفل راز: حقیقتی که تنها برای اهل دل آشکار می‌شود.


311. فتح باب: گشوده شدن درهای معرفت و حقیقت به روی سالک.


312. غنچه اسرار: رازهایی که هنوز به کمال نرسیده‌اند و در دل سالک نهفته‌اند.


313. گلزار معرفت: فضایی روحانی که پر از انوار الهی و حقایق است.


314. چشمه حکمت: منبعی از معرفت که از دل پاک عارف می‌جوشد.


315. آفتاب توحید: نور یگانگی خداوند که بر دل سالک می‌تابد.


316. جلوه جانان: ظهور محبوب الهی در دل عاشق.


317. دشت حیرت: مرحله‌ای از سلوک که عارف در عظمت خداوند حیرت می‌کند.


318. لبیک حقیقت: پاسخ مثبت به ندای خداوند برای قرب و وصال.


319. قبای وصال: لباسی استعاری که سالک با رسیدن به حق می‌پوشد.


320. باده ازلی: شراب معرفتی که از ازل به عاشقان داده می‌شود.


321. باده وحدت: حالتی که عارف در آن کثرت را فراموش کرده و به یگانگی حق می‌رسد.


322. ذره دانایی: کوچک‌ترین حقیقتی که می‌تواند سالک را به معرفت برساند.


323. چراغ هدایت: نور الهی که راه را به سالک نشان می‌دهد.


324. عین عیان: دیدن حقیقت بدون واسطه، مستقیماً از طریق قلب.


325. قنداقه اسرار: مرحله ابتدایی حقایق که هنوز آشکار نشده‌اند.


326. میخانه توحید: مکانی استعاری که سالک در آن مست عشق و معرفت می‌شود.


327. راز آفرینش: حقیقتی که در پس خلقت عالم نهفته است.


328. موج وحدت: حرکت به سوی خداوند در دریای یگانگی.


329. فراز عشق: بالاترین مرتبه عشق الهی که سالک به آن دست می‌یابد.


330. نردبان سلوک: مراحلی که عارف برای رسیدن به خداوند طی می‌کند.


331. چشمه نور: منبع الهی که دل را روشن و هدایت می‌کند.


332. بلبل عشق: استعاره‌ای برای روحی که در عشق الهی آواز می‌خواند.


333. گل حقیقت: زیبایی و کمالی که در معرفت الهی نهفته است.


334. آفتاب عرفان: روشنی‌بخش دل و راهنمای مسیر معنوی.


335. دریای وحدت: حالتی که سالک در آن کثرت عالم را در یگانگی حق می‌بیند.


336. قندیل دل: چراغی در دل که نور خداوند را منعکس می‌کند.


337. آتش اشتیاق: شور و شوق سالک برای رسیدن به وصال حق.


338. چشم عشق: دیدی که در آن حقایق الهی از طریق عشق آشکار می‌شود.


339. کلبه تنهایی: جایی که سالک به دور از دنیا با خداوند انس می‌گیرد.


340. کیمیای وجود: نیرویی که انسان را از کثرت به وحدت می‌برد.

 

. شهد معرفت: شیرینی که از دانایی و شناخت خداوند حاصل می‌شود.


342. قبای فقر: لباسی استعاری که سالک با پذیرش فقر الهی می‌پوشد.


343. آیینه دل: قلبی که حقایق الهی را بازتاب می‌دهد.


344. حسن مطلق: زیبایی کامل خداوند که در هر چیزی جلوه‌گر است.


345. محبوب ازل: خداوند به‌عنوان عشق ابدی و ازلی.


346. خزان دنیا: زوال و فناپذیری امور دنیوی.


347. بهار دل: احوال خوشی که از نزدیکی به خداوند حاصل می‌شود.


348. داغ هجران: درد و رنج ناشی از دوری از حق.


349. نور وحدت: نوری که از حقیقت یگانگی خداوند می‌تابد.


350. نغمه جان: صدای دل که مشتاق وصال الهی است.


351. فرشته عشق: نیرویی معنوی که انسان را به سوی خداوند سوق می‌دهد.


352. سایه وحدت: اثری از خداوند که در همه چیز نمایان است.


353. داغ دل: آتشی که عشق الهی در قلب عارف می‌افروزد.


354. غبار راه: سختی‌ها و مشقت‌هایی که در مسیر سلوک وجود دارد.


355. درخت معرفت: دانشی که ریشه در دل سالک دارد و به سوی حق رشد می‌کند.


356. میخانه ازل: نمادی از عالم معنا که سالک در آن از عشق الهی مست می‌شود.


357. گنج پنهان: حقیقت خداوند که در قلب عارف نهفته است.


358. راز دل: آنچه میان بنده و خداوند مخفی است.


359. شور عاشقانه: حالی که سالک در اثر عشق به خداوند پیدا می‌کند.


360. حلاوت ایمان: شیرینی حاصل از 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

انواع دعا

 

ای نور نهان در دل شب‌های سحر
دعای سحر، راز دلِ اهل نظر

ای زمزمه‌ی کمیل در شام غریب
بشکن قفس و جان مرا کن نجیب

با عهد تو صبحم ز دعا روشن است
در سینه‌ی ما عشق تو جاوَدَن است

چون مجیر آمد ز گنه، دستگیر
رحمت بفرست، ای کرمت بی‌نظیر

در ندبه دل از هجر تو بی‌تاب شد
چشمم ز فراقت همه خوناب شد

توسل دل افتاده را چاره کرد
در بزم تو، امید دوباره کرد

در خَم سمات، ذکر تو آراستم
با نام تو از تیر بلا، رَستَم

با جوشن رحمت، دل ما زنده کن
از هر چه غم است، سینه را بَرکَن

افتتاح امید دل شب‌شکنان
بگشا به دعا، راه جنان و امان

در سینه علقمه، سوز عطش مانده است
این آهِ غریبانه به تو خوانده است

ای حاجت دل‌ها، به تو رو آوریم
با این همه درد، از تو شفا آوریم

رحمت بفرست بر دل افتاده‌ام
تا مرهمی از عشق تو بَر جاده‌ام

ای راز نهان در دل هر آهِ شب
بخشای گنه، دست من افتاده تب

با دعای عرفه، دل چه بی‌تاب شد
اشکی ز دلم، سوی تو سیلاب شد

دعای ابوحمزه، شبم را نوشت
دردم ز غمت، قصه‌ی هر شب سرشت

در ناله‌ی عدیله، امیدم تویی
ای آخر و اول، پدیدم تویی

با دعای فرج، دل ز غمت زنده شد
چشمم ز دعا سوی تو آکنده شد

ای صاحب آل‌یس، امیدی بده
دل را ز غم و محنتی، شادی بده

یستشیر زبانم شده در رازها
تا بگذرم از گردنه‌ی سازها

ای نغمه‌ی سمات در این شام سرد
رحمت بفرست بر دلِ بی‌برخورد

در دعای نور، نام تو تابنده شد
عشق تو به دل، همچو گل افکنده شد

با دعای عشرات، ما را نواز
از بند غم و فتنه، دلم را گشای

ای محرم راز دل مشلول‌وار
رحمت فرست، بر دل بی‌اختیار

هر ذکر دعایت، همه درمان ماست
نام تو امان از غم دوران ماست

ای لطف تو گسترده ز هر ماجرا
بر ما نظری کن ز رهِ کبریا

 

ای صاحب جوادیه، امیدم تویی
در تنگیِ دنیا، پناهِ شبم تویی

با دعای سباسب دل آرام شد
رحمت ز تو آمد، غم ایام شد

در سایه‌ی حرز تو ای یار من
آرام بگیرد دل بیمار من

دعای مباهله، ذکرِ یقین
بگشوده رهی سویِ حقِ متین

با دعای استغاثه، دستم بگیر
از وادی حیرت، دلم را بمیر

ای لطف تو جاری چو دعای نور
بر بنده بریز از کرم، راهِ دور

در دعای صباح، جلوه‌ی روی تو
بخشنده‌ترین، نور و وضوی تو

ای دعای عدیله، سرای امید
دل را ز غم و تیرگی، کن سپید

دعای یستشیر، از غمت گشته مست
دل خسته شد از درد و جور و شکست

در دعای مقاتل، ز دل رازها
خواندم تو را از دلِ شب‌ها، صفا

با دعای سمات، راز ما را بخر
از بند جهان، جان ما را ببر

ای حاجت هر دل، به لبم نام تو
رحمت بفرست بر شب آرام تو

با دعای عشرات، تو را می‌زنم
آزاد ز غم، سوی تو می‌تنم

ای نور دعاها، همه امید ما
رحمت بفرست از دلِ بی‌ریا

ای دعای مشلول، به لب راز ما
رحمت بفرست بر شبِ پرنیاز ما

با دعای مستجار، درِ رحمتت
بگشا به دل خسته‌ی بی‌صفت

دعای امّ‌داوود، سحرگاه ما
شد نور امیدی به دلخواه ما

ای صاحب حرز امام جواد
بگشا گره از کار ما بی‌فساد

دعای صحیفه، سرودِ یقین
گوید که تویی، یار ما در زمین

با دعای علقمه، دل شد رها
آزاد ز غم، پر زد از ابتلا

دعای شَعبان، شورِ دل شب‌زده
از نور امیدت، دلم را زده

در نغمه‌ی جوشن کبیر و صغیر
هر نام تو شد، نورِ دل بی‌نظیر

دعای ابوحمزه، امیدی به دل
دور از غم و تیرگی، بی‌خلل

ای صاحب اسماء الحسنی، پناه
بر ما نظری کن ز ره بی‌گناه

با دعای سحر، صبح جان پر شود
دل از غم ایام، سبک‌تر شود

ای لطف تو جاری چو دعای نور
بر بنده بتاب از رهِ دورِ دور

با دعای عهد، دل به تو بسته‌ایم
بر وعده‌ی دیدار تو خسته‌ایم

رحمت بفرست از دل شب‌های تار
ای صاحب هر دعا، ما را نگه دار!

ای دعای توسل، امیدم به توست
در وادی غم، دست دل خسته دوست

با دعای افتتاح، شبم نور شد
دل از غم ایام، چو مخمور شد

ای صاحب حرز امام علی
دورم کن از شرّ هر مشکلی

در دعای مباهله، نوری ببار
از لطف تو گردد دل ما قرار

با دعای مجیر، دل آرام شد
از بند بلا، سینه آزاد شد

دعای عدیله، دم آخرین
رحمت تو باشد بر اهل یقین

با دعای کمیل، اشک‌ها جاری است
در خلوت شب، مهر تو یاری است

ای نور دعاها، ندبه‌ی بی‌قرار
کی می‌رسی ای یار روز شمار؟

سمات تو آرامش دل شده
رحمت ز تو بر قلبِ مبتلا زده

با دعای عشرات، جان روشن است
دل در ره عشق تو هم‌مسکن است

ای صاحب دعای آل یاسین
بر ما بنگر، در دل غم‌نشین

از دعای سحر، صبح جان سر زند
دل در هوایت، سوی تو پر زند

با دعای جوشن، پناهم بده
از تیرگی‌ها، نگاهم بده

ای رحمت بی‌حد، ز دعای نور
دل را ز بلا کن، همه دورِ دور

با ذکر یستشیر، دلم بی‌قرار
ای یار غریبان، بده غمگسار

دعای سمات، راز شب‌های ماست
رحمت تو آرامش جان‌هاست

ای آن که دعاها ز تو زنده‌اند
جان‌ها ز شوقت همه بنده‌اند

با هر نفسی نام تو بر لب است
رحمت ز تو پایان این مکتب است!

 

ای صاحب دعای فرج، کیستی؟
جان‌ها ز هجران تو در بی‌کسی

با نغمه‌ی صباح، دلم پر شود
رحمت ز تو بر قلب مضطر شود

با دعای مستجار، دستم بگیر
از فتنه‌ی دنیا مرا کن بصیر

ای صاحب حرز امام حسین
دورم کن از شرّ غم و کینه‌ها

دعای عرفه، اشک‌ها می‌دمد
عشقت به دل خسته جان می‌دمد

با دعای یستشیر، نورم بده
از ظلمت شب‌ها، عبورم بده

ای دعای شفاء، درمان دردی
جان را ز بلا و خطر گردی

دعای مقاتل، امید دلم
بر نور جمالت، خوشا منزلم

در نغمه‌ی عدیله، جان روشن است
یاد تو درون دل و مسکن است

دعای علقمه، راز عاشق‌نشان
از تو طلبم عافیت بی‌کران

با دعای نور، دل چو آیینه شد
هر ذره ز عشقت پر از سینه شد

ای صاحب دعای اسماء حسن
رحمت بفرست بر دل مردمان

با دعای جوشن، تو را خوانده‌ام
در گردنه‌ی غم تو را مانده‌ام

ای نغمه‌ی افتتاح در دل شب
عشقت ز دلم کرده هر غم عقب

توسل دل‌ها همه سوی تو
ای رحمت بی‌حد، وضوی تو

بر ما نظری کن ز ره بی‌ریا
ای صاحب هر دعا، ما را رها!

ای صاحب دعای مجیر، به درگاه تو
گم کرده‌ایم راه، بیا، راه تو

با دعای کمیل، قلبم ز غم بشکست
اما امیدم به رحمت تو بست

در دعای عهد، وعده دیدار نزدیک است
از هر غم و فتنه، دل از تو سیر است

دعای جوشن، یاد تو در دل بود
نور رخسارت، چراغ شب‌ها بود

با دعای توسل، دستم به سوی تو
سر به آسمان بر دارم از غم و غصه‌ها

ای صاحب دعای آل یاسین
بی‌پناه در دنیای پر فتنه‌ایم

دعای فتح، گشاینده درِ دل
هر در که می‌بندد، تو بازش کن به رحمت

با دعای صباح، دل شکسته باز
تا بندگان تو در دل تو شاد

ای صاحب دعای فرج، روزی که بیایی
خواب از چشمان دل‌ها می‌زدایی

دعای سمات، سکینه‌ی دل‌ها
رحمت تو باشد بر سینه‌ها

در دعای علقمه، نغمه‌ی دل‌شکسته
رحمت بفرست، ای صاحبِ دست بسته

با دعای فتح، جانم رها شد
دل از قفس دنیای فانی رها شد

ای صاحب دعای خضر، ای یار قدیم
شکسته دل‌ها، درهای امید توستیم

دعای ندبه، ناله‌های شبانه است
یاد تو در دل، همیشه خانه است

با دعای توسل، دلم جان گرفت
دست به دامن تو، در شب‌ها، به شب گرفت

ای رحمت خدا، صاحب هر دعا
به ما نگه دار، به لطف تو وفا!

ای صاحب دعای ندبه، در دل شب‌ها
یاد تو، نور دل‌های ماست، ای خدا

با دعای عهد، دل‌ها وصل تو شد
هر غم و درد، در سایه‌ی تو شکسته شد

دعای کمیل، آرامش دل‌های ما
در دریای رحمت تو، غرق شده‌ایم سراپا

با دعای مجیر، تو را می‌خوانیم
از فتنه‌های دنیا به سوی تو می‌رویم

دعای توسل، دستم به سوی توست
در دنیای پر فتنه، دل‌خسته‌ایم، ای دوست

ای صاحب دعای علقمه، دل‌های ما
در تنگناهای دنیا، به امید توست شفا

دعای جوشن، آتش دل را خاموش
در سایه‌ی نام تو، دل می‌شود روشن و خاموش

دعای مجیر، از زبان عاشقان
در خلوت شب‌ها، تنها به یاد تو جان

با دعای فتح، در دل‌ها نور شد
همه جا پر از ذکر نام تو بود و هست

ای صاحب دعای صباح، دست به درگاه
با دعای تو، قلب‌هاست به درخشش و فلاح

دعای فرج، وعده‌ی روز دل‌گشا
منتظر ظهور تو، دل‌های ما پر از فریاد و دعا

با دعای سمات، به راه تو گام زنیم
ای نور شب‌های تار، در کنار تو بمانیم

دعای علقمه، دل را ز غم رها کرد
در نور محبت تو، جان را شاداب کرد

ای صاحب دعای آل یاسین، در دل شب
هر ذکر نام تو، برای ما می‌شود عبادت و تب

با دعای فتح، دل پر از ایمان شد
در آغوش محبت تو، قلب ما درمان شد

ای صاحب دعای ندبه، بیا، به نور
دل‌ها در انتظار تو هستند، با همه‌ی شور!

ای صاحب جوادیه، امیدم تویی
در تنگیِ دنیا، پناهِ شبم تویی

با دعای سباسب دل آرام شد
رحمت ز تو آمد، غم ایام شد

در سایه‌ی حرز تو ای یار من
آرام بگیرد دل بیمار من

دعای مباهله، ذکرِ یقین
بگشوده رهی سویِ حقِ متین

با دعای استغاثه، دستم بگیر
از وادی حیرت، دلم را بمیر

ای لطف تو جاری چو دعای نور
بر بنده بریز از کرم، راهِ دور

در دعای صباح، جلوه‌ی روی تو
بخشنده‌ترین، نور و وضوی تو

ای دعای عدیله، سرای امید
دل را ز غم و تیرگی، کن سپید

دعای یستشیر، از غمت گشته مست
دل خسته شد از درد و جور و شکست

در دعای مقاتل، ز دل رازها
خواندم تو را از دلِ شب‌ها، صفا

با دعای سمات، راز ما را بخر
از بند جهان، جان ما را ببر

ای حاجت هر دل، به لبم نام تو
رحمت بفرست بر شب آرام تو

با دعای عشرات، تو را می‌زنم
آزاد ز غم، سوی تو می‌تنم

ای نور دعاها، همه امید ما
رحمت بفرست از دلِ بی‌ریا

ای دعای مشلول، به لب راز ما
رحمت بفرست بر شبِ پرنیاز ما

با دعای مستجار، درِ رحمتت
بگشا به دل خسته‌ی بی‌صفت

دعای امّ‌داوود، سحرگاه ما
شد نور امیدی به دلخواه ما

ای صاحب حرز امام جواد
بگشا گره از کار ما بی‌فساد

دعای صحیفه، سرودِ یقین
گوید که تویی، یار ما در زمین

با دعای علقمه، دل شد رها
آزاد ز غم، پر زد از ابتلا

دعای شَعبان، شورِ دل شب‌زده
از نور امیدت، دلم را زده

در نغمه‌ی جوشن کبیر و صغیر
هر نام تو شد، نورِ دل بی‌نظیر

دعای ابوحمزه، امیدی به دل
دور از غم و تیرگی، بی‌خلل

ای صاحب اسماء الحسنی، پناه
بر ما نظری کن ز ره بی‌گناه

با دعای سحر، صبح جان پر شود
دل از غم ایام، سبک‌تر شود

ای لطف تو جاری چو دعای نور
بر بنده بتاب از رهِ دورِ دور

با دعای عهد، دل به تو بسته‌ایم
بر وعده‌ی دیدار تو خسته‌ایم

رحمت بفرست از دل شب‌های تار
ای صاحب هر دعا، ما را نگه دار!

ای دعای توسل، امیدم به توست
در وادی غم، دست دل خسته دوست

با دعای افتتاح، شبم نور شد
دل از غم ایام، چو مخمور شد

ای صاحب حرز امام علی
دورم کن از شرّ هر مشکلی

در دعای مباهله، نوری ببار
از لطف تو گردد دل ما قرار

با دعای مجیر، دل آرام شد
از بند بلا، سینه آزاد شد

دعای عدیله، دم آخرین
رحمت تو باشد بر اهل یقین

با دعای کمیل، اشک‌ها جاری است
در خلوت شب، مهر تو یاری است

ای نور دعاها، ندبه‌ی بی‌قرار
کی می‌رسی ای یار روز شمار؟

سمات تو آرامش دل شده
رحمت ز تو بر قلبِ مبتلا زده

با دعای عشرات، جان روشن است
دل در ره عشق تو هم‌مسکن است

ای صاحب دعای آل یاسین
بر ما بنگر، در دل غم‌نشین

از دعای سحر، صبح جان سر زند
دل در هوایت، سوی تو پر زند

با دعای جوشن، پناهم بده
از تیرگی‌ها، نگاهم بده

ای رحمت بی‌حد، ز دعای نور
دل را ز بلا کن، همه دورِ دور

با ذکر یستشیر، دلم بی‌قرار
ای یار غریبان، بده غمگسار

دعای سمات، راز شب‌های ماست
رحمت تو آرامش جان‌هاست

ای آن که دعاها ز تو زنده‌اند
جان‌ها ز شوقت همه بنده‌اند

با هر نفسی نام تو بر لب است
رحمت ز تو پایان این مکتب است!

ای صاحب دعای مجیر، به درگاه تو
گم کرده‌ایم راه، بیا، راه تو

با دعای کمیل، قلبم ز غم بشکست
اما امیدم به رحمت تو بست

در دعای عهد، وعده دیدار نزدیک است
از هر غم و فتنه، دل از تو سیر است

دعای جوشن، یاد تو در دل بود
نور رخسارت، چراغ شب‌ها بود

با دعای توسل، دستم به سوی تو
سر به آسمان بر دارم از غم و غصه‌ها

ای صاحب دعای آل یاسین
بی‌پناه در دنیای پر فتنه‌ایم

دعای فتح، گشاینده درِ دل
هر در که می‌بندد، تو بازش کن به رحمت

با دعای صباح، دل شکسته باز
تا بندگان تو در دل تو شاد

ای صاحب دعای فرج، روزی که بیایی
خواب از چشمان دل‌ها می‌زدایی

دعای سمات، سکینه‌ی دل‌ها
رحمت تو باشد بر سینه‌ها

در دعای علقمه، نغمه‌ی دل‌شکسته

ای صاحب دعای فرج، کیستی؟
جان‌ها ز هجران تو در بی‌کسی

با نغمه‌ی صباح، دلم پر شود
رحمت ز تو بر قلب مضطر شود

با دعای مستجار، دستم بگیر
از فتنه‌ی دنیا مرا کن بصیر

ای صاحب حرز امام حسین
دورم کن از شرّ غم و کینه‌ها

دعای عرفه، اشک‌ها می‌دمد
عشقت به دل خسته جان می‌دمد

با دعای یستشیر، نورم بده
از ظلمت شب‌ها، عبورم بده

ای دعای شفاء، درمان دردی
جان را ز بلا و خطر گردی

دعای مقاتل، امید دلم
بر نور جمالت، خوشا منزلم

در نغمه‌ی عدیله، جان روشن است
یاد تو درون دل و مسکن است

دعای علقمه، راز عاشق‌نشان
از تو طلبم عافیت بی‌کران

با دعای نور، دل چو آیینه شد
هر ذره ز عشقت پر از سینه شد

ای صاحب دعای اسماء حسن
رحمت بفرست بر دل مردمان

با دعای جوشن، تو را خوانده‌ام
در گردنه‌ی غم تو را مانده‌ام

ای نغمه‌ی افتتاح در دل شب
عشقت ز دلم کرده هر غم عقب

توسل دل‌ها همه سوی تو
ای رحمت بی‌حد، وضوی تو

بر ما نظری کن ز ره بی‌ریا
ای صاحب هر دعا، ما را رها!

رحمت بفرست، ای صاحبِ دست بسته

با دعای فتح، جانم رها شد
دل از قفس دنیای فانی رها شد

ای صاحب دعای خضر، ای یار قدیم
شکسته دل‌ها، درهای امید توستیم

دعای ندبه، ناله‌های شبانه است
یاد تو در دل، همیشه خانه است

با دعای توسل، دلم جان گرفت
دست به دامن تو، در شب‌ها، به شب گرفت

ای رحمت خدا، صاحب هر دعا
به ما نگه دار، به لطف تو وفا!

ای صاحب دعای ندبه، در دل شب‌ها
یاد تو، نور دل‌های ماست، ای خدا

با دعای عهد، دل‌ها وصل تو شد
هر غم و درد، در سایه‌ی تو شکسته شد

دعای کمیل، آرامش دل‌های ما
در دریای رحمت تو، غرق شده‌ایم سراپا

با دعای مجیر، تو را می‌خوانیم
از فتنه‌های دنیا به سوی تو می‌رویم

دعای توسل، دستم به سوی توست
در دنیای پر فتنه، دل‌خسته‌ایم، ای دوست

ای صاحب دعای علقمه، دل‌های ما
در تنگناهای دنیا، به امید توست شفا

دعای جوشن، آتش دل را خاموش
در سایه‌ی نام تو، دل می‌شود روشن و خاموش

دعای مجیر، از زبان عاشقان
در خلوت شب‌ها، تنها به یاد تو جان

با دعای فتح، در دل‌ها نور شد
همه جا پر از ذکر نام تو بود و هست

ای صاحب دعای صباح، دست به درگاه
با دعای تو، قلب‌هاست به درخشش و فلاح

دعای فرج، وعده‌ی روز دل‌گشا
منتظر ظهور تو، دل‌های ما پر از فریاد و دعا

با دعای سمات، به راه تو گام زنیم
ای نور شب‌های تار، در کنار تو بمانیم

دعای علقمه، دل را ز غم رها کرد
در نور محبت تو، جان را شاداب کرد

ای صاحب دعای آل یاسین، در دل شب
هر ذکر نام تو، برای ما می‌شود عبادت و تب

با دعای فتح، دل پر از ایمان شد
در آغوش محبت تو، قلب ما درمان شد

ای صاحب دعای ندبه، بیا، به نور
دل‌ها در انتظار تو هستند، با همه‌ی شور!

ای صاحب دعای یستشیر، در شب‌های تار
دل‌های شکسته را، کن به سوی نور بهار

با دعای سحر، به بیداری رسیدیم
در طلب رحمت تو، در پی تو سوختیم

دعای کمیل، در دل شب‌ها خوانده
دست نیازم را در دامن تو افکندیم

با دعای توسل، دل‌ها صاف و صمیمی
در حضور رحمت تو، از غم و درد رهایی

دعای مجیر، سرود دل‌خسته‌ها
در خلوت شب، ذکر تو به گوش دل‌ها

دعای افتتاح، در دل شب‌ها
راهِ روشنی شد، در یادِ خدا

با دعای جوشن کبیر، دل‌ها به آرامش رسید
در سایه‌ی تو، هر غم و اندوه رفته است

دعای ندبه، زاری دل‌های بی‌قرار
یاد تو در دل، همیشه بهار و قرار

با دعای علقمه، در مسیرِ وصال
دل‌ها در انتظارِ تجلی جمال

ای صاحب دعای آل یاسین، نورِ دل‌ها
ما را در رحمت خود، در آغوش بگیر، ای خدا

دعای فتح، در دل هر گره را گشود
به لطف تو، هر کوری به روشنایی پیوست

با دعای فرج، در انتظارِ ظهور
دل‌های ما پر از اشک و شور و نور

ای صاحب دعای ندبه، در دل شب
هر لحظه در انتظار دیدار تو بر لب

با دعای سمات، دل‌ها در آرامش‌اند
در سایه‌ی تو، دل‌ها آزاد و بی‌گمان

دعای جوشن، پیغامِ رحمت توست
در این شب‌های تار، ما منتظرِ نورِ تو هستیم

ای صاحب دعای افتتاح، امید ما
بیا و دل‌ها را پر از نور و وفا!

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده بهار(۴)

باسه تعالی

قصیده باد

بهار(۴)

 

 

گر بگذری ای باد، به سوی رضوان
پیغام رسان، زین دلِ سرگردان

 

 

ای باد روان، قاصدی باغ و دمن
آری، تو رسانی خبر از هر سامان

 

 

آزاد ز هر بند و رها در همه دشت
پیغام‌برِ راز شدی، از جانان

 

 

گاهی ز هوای دهر، سرگردانی
آری، تو روانی سوی بحر امکان

 

 

 

گاهی به گلستان برسی، خندان رو
گاهی ز غبار در رهی، سرگردان

 

 

 

بر دامنِ صحرا چو نسیمی آرام
گاهی ز غم زمانه‌ای، با طوفان

 

 

ای باد صبا، ز حال ما ده خبری
بسپار به خورشید حقیقت، این جان

 

 

پیغام دلم، به باد صحرا بسپار
وان راز مرا، به سینهٔ شب پنهان

 

 

 

گه با نفسِ باد، به رقص آیی خوش
گه بر لبِ موج، می خروشی هر آن

 

 

 

پیغام دلم چو موج دریا بسپار
وان راز نهان، در دل و هم بر جان

 

 

 

پیغامِ من از عشق ببر تا جانان
بنگر که چه سازد به دلِ بی‌سامان

 

 

در گوشِ صبا، قصّه‌ی ما بنواز
تا بشنود آن یار ز دوری، ز فغان

 

 

گر بر دل صحرا گذری، یار بجوی
از لاله بپرس، راز و اسرار نهان

 

 

 

ای باد بگو ،گر خبر داری دوست
رحمی بنما بر دلِ و هر طغیان

 

 

ای باد، کجا می‌روی و می آیی؟
پیغام رساندی به دلم از جانان

 

 

 

هر سوی جهان را تو به هم می‌دوزی
آزاد ز قیدی  و رها از زندان

 

 

گاهی ز گل و سبزه کنی بوی‌افشان
گاهی ز غبار می رهی، تیره‌فشان

 

 

ای قاصدک  دور ز خاک و دلها
با بالِ سبک پر زنی، بی‌ پیمان

 

 

پیغام منِ گم شده را زود ببر
تا راه وصال، بر دل و جان‌افشان

 

 

بر شاخ درختان به رقص آیی تو
گه بر رخ دریا و گهی دل لرزان

 

ای باد، به هر گوشه چه رازی داری؟
در دشت و دمن، نغمه ی بی پایان

 

 


آیا خبری سوی جانان داری؟
یا بر دلِ ما زخم زدی در بستان

 

 

 

 

بر دامن گل، بوسه ای نرم زدی
در دشت خزان، گم شدی خون‌افشان

 

 

چون آه دل ما، تو روانی هر دم
آشفته چو مویی به ره هر دوران

 

 

پیغام مرا سوی حبیبم برسان
کاین دل ز فراق، در فغان سرگردان

 

 

ای باد، تو با سرو چه گفتی دیشب؟
کافتاده ز اندوه، قدش در بستان

 

 

بر چهره‌ی گل بوسه زدی آهسته
با موج سخن گفتی و نه با انسان

 

 

بر بام فلک، خیمه داری چون مهر
در وادی شب، گشته ای بی‌پایان

 

 

آغوش گشودی به چمن، در صحرا
وز ناله‌ی مرغان، " رجالی" نالان

 

 

 


سراینده 

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی