رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

نامه ای به شریح قاضی 
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نامه‌ای به شُریح قاضی نوشته‌اند که در نهج‌البلاغه (نامه ۳) آمده است. این نامه بعد از آن نوشته شد که خبر رسید شریح خانه‌ای به هشتاد دینار خریده است. حضرت علی (ع) به او نکوهش کرد و نکته‌های اخلاقی و دینی بسیار مهمی فرمود.

 متن خلاصه‌شده نامه امام علی (ع) به شریح قاضی:

«ای شریح! شنیده‌ام خانه‌ای به هشتاد دینار خریده‌ای و سندی برای آن نوشته‌ای. آگاه باش که دنیا را نخریده‌ای، بلکه خانه‌ای را خریده‌ای که دیگران وارث آن می‌شوند. بنگر پیش از نوشتن این سند، آیا آن خانه را از مال حلال خریده‌ای یا از مال حرام؟ اگر از مال حرام است، به خدا سوگند معامله زیان‌باری است. و اگر از مال حلال است، باید بدانی که این خانه برای تو باقی نمی‌ماند، بلکه برای وارثانت خواهد بود.

ای شریح! دنیا فریبنده است، آبادانی‌اش زود ویران می‌شود، و نعمتش ناپایدار است. بدان که تو بیش از چهار ذراع و اندکی زمین از این خانه را نخواهی داشت (اشاره به قبر). پس مواظب باش مبادا مغرور شوی...

اگر می‌خواهی خانه‌ای بخری، خانه‌ای بخر که دارای چهار ویژگی باشد:

  • در جوار خداوند (ایمان و عمل صالح)
  • همسایگی با پیامبر خدا (ص)
  • همنشینی با صالحان
  • و ورود به بهشت امن الهی.

این خانه را می‌توانی تنها با ترک دنیا، پرداخت بهای تقوا، و عمل صالح خریداری کنی.»

 نکات مهم نامه:

  1. یادآوری فناپذیری دنیا – حضرت علی (ع) با اشاره به قبر، توجه شریح را از دلبستگی به خانه و مال برمی‌گرداند.
  2. حساسیت نسبت به مال حلال و حرام – امام هشدار می‌دهد که اگر از مال حرام خانه‌ای بخری، در حقیقت خسارت کرده‌ای.
  3. دعوت به خانه‌ی آخرت – خانه‌ی واقعی، خانه آخرت است که با تقوا و عمل صالح ساخته می‌شود.
  4. امر به عدالت قاضی – چون شریح در جایگاه قضاوت بود، باید خود نمونه‌ی زهد و عدالت می‌بود، نه اهل دنیاطلبی.

در ادامه، متن کامل  نامه‌ی حضرت علی (ع) به شُریح قاضی

ای شُریح! به خدا قسم، من شنیده‌ام که تو خانه‌ای خریده‌ای با بهایی بسیار و از این کار خوشحال شده‌ای. بدان که دنیا خانه‌ای است که به زودی خراب می‌شود و مال دنیا فانی است و هیچ کس را با خود به آخرت نمی‌برد. پس ای شُریح، دل خود را به خانه‌ها و کاخ‌های دنیا نبند و به فریب نعمت‌ها گرفتار مشو.

دنیا خانه‌ای است که موقت و گذراست، و اگر چه تو در آن خانه زندگی کنی، روزی خواهد رسید که از آن خارج شوی و هیچ‌چیز از آن با تو نخواهد بود، مگر تقوا و اعمال نیکت. بدان که زندگی دنیا برای آزمایش است و هر نعمتی که داری، وسیله‌ای برای امتحان توست.

ای شُریح! خداوند تو را برای داوری بر مردم قرار داده است و این منصب سنگینی است. باید در داوری انصاف و عدالت را رعایت کنی و هرگز به خاطر مال، مقام یا دوستان ناحق قضاوت نکنی. اگر در این مسئولیت کوتاهی کنی، خود را گرفتار عذاب خدا خواهی ساخت.

یاد مرگ را فراموش نکن و بدان که روزی بر تو خواهد رسید که تمام اعمالت سنجیده می‌شود. تنها چیزی که برایت باقی خواهد ماند، اعمال نیکت و تقواست، نه خانه و نه مال دنیا. پس پیش از آنکه دیر شود، دل خود را از دنیا برکن و خانه‌ی آخرت را با اعمال صالح بساز.

ای شُریح! بدان که هر انسانی که به دنیا دل بسته و از عدالت و تقوا روی برگردانده، ضرر کرده است و هر که عدالت پیشه کرده و از دنیا دل بریده، رستگار است. عدالت، تقوا و یاد خدا سرمایه‌ای است که هرگز از بین نمی‌رود و تو را در قیامت نجات خواهد داد.

پس ای شُریح، این نامه را مایه‌ی پند و عبرت قرار بده و در زندگی خود، پرهیز از دنیا، رعایت انصاف در داوری، یاد مرگ و توجه به آخرت را سرلوحه‌ی کارهایت ساز.

به خدا قسم، هیچ چیز فانی دنیا ارزش پایبندی ندارد، جز تقوا و عمل صالح که مایه‌ی جاودانگی و سعادت انسان است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

علی بن ابی‌طالب (ع)

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

تحلیلی بر مثنوی نامه ای به  امام حسن (ع)

بیت‌های آغازین: تمجید و ستایش خداوند

به نام خداوند مُلک و سپهر
که او داده بر هر دلی نورِ مهر
خدایی که جان را ز حکمت سرود
ز دریای رحمت گهرها فزود

تحلیل:

  • شاعر با ستایش خداوند آغاز می‌کند و مقام ربوبیت، حکمت و رحمت الهی را توصیف می‌کند.
  • اشاره به «نور مهر» و «گهرهای رحمت» نشان‌دهنده این است که راه هدایت و معرفت، از طریق فیض الهی امکان‌پذیر است.
  • بیانگر مقدمه‌ای برای نامه است و تاکید بر اهمیت روحانی پیام دارد.

بیان پیام حضرت علی (ع) به امام حسن (ع)

به فرزند گویم سخن یادگار
به ظاهر گران و به باطن گُهر
که باشد چراغ ره اندر سحر

تحلیل:

  • علی (ع) به عنوان پدر و راهنمای معنوی، پیام خود را به امام حسن (ع) می‌رساند.
  • «ظاهر گران» یعنی سخنان به ظاهر سخت و «باطن گُهر» یعنی درون آنها پر ارزش است.
  • مفهوم هدایت و چراغ راهنمایی در آغاز مسیر زندگی و رهبری مورد تاکید است.

بیان تجربه شخصی و عبرت‌گیری

من آن دل‌شکسته به پایان راه
به دور از ریا و جفا و گناه
که در عمر خود دیده‌ام روزگار
پر از فتنه و رنج و پر کارزار

تحلیل:

  • علی (ع) تجربه خود را از زندگی و سختی‌ها بیان می‌کند تا به فرزندش درس عبرت دهد.
  • مفهوم اخلاقی: زندگی پر از امتحان است و باید با دوری از ریا و گناه مسیر درست را انتخاب کرد.
  • پیام عرفانی: شناخت حق و مسیر حق، نیازمند تجربه و مراقبت است.

هشدار نسبت به آرزوهای ناپایدار و غفلت

جهانت پر از آرزوهای خام
که راهت نماید سرابی به کام
شنو ای پسر، راه یزدان تو راست
که جانت اسیر دل و فتنه‌هاست

تحلیل:

  • هشدار نسبت به وسوسه‌های دنیوی و آرزوهای فریبنده.
  • «سراب» نماد فریب و ناپایداری دنیاست.
  • راه یزدان، مسیر صحیح و مستحکم برای جان و روح است.

تشویق به صدق، صفا و عمل نیک

به فرزند گویم ز صدق و صفا
که ره جوید او تا به حق و رضا
من آن دیده‌ام رنج دوران بسی
تو ای جان من، راه یزدان بسی

تحلیل:

  • تاکید بر صدق و صفا به عنوان اصول اساسی ره‌جویی و سلوک الهی.
  • اشاره به تجربه شخصی علی (ع) در رنج‌ها و مسیر دشوار زندگی.
  • پیام اخلاقی: سلوک معنوی مستلزم صبر و پایبندی است.

هشدار نسبت به غفلت و بی‌توجهی

پس ای عمر من، زود بیدار شو
ز گرداب غفلت، سبک‌بار شو
سخن‌های من در دلت جا کند
که ره بر تو تا کوی بالا کند

تحلیل:

  • بیان ضرورت بیداری از غفلت و سبک‌شدن از تعلقات دنیوی.
  • سبک‌بار شدن، استعاره از رهایی از نفس اماره و تعلقات است.
  • هدف: آماده‌سازی دل برای رسیدن به مقام عالی و قرب الهی.

درس عبرت از دنیا و فناپذیری آن

جهان یک‌سره پر ز عبرت بود
ولی چشم غافل به حسرت بود
کجا رفت آن تخت و آن بارگاه؟
کجا رفت آن لشکر و آن سپاه؟

تحلیل:

  • هشدار به امام حسن (ع) درباره گذرا بودن دنیا.
  • همه اموال، قدرت‌ها و مقام‌ها فانی هستند.
  • پیام عرفانی: چشم دل باید به حقیقت و ارزش‌های جاودانه معطوف شود.

نتیجه‌گیری اخلاقی و تربیتی

به دستت سپردم بلادی کبیر
که جمعی رفیقند و جمعی اسیر
به کردار نیکو بپرداز جان
که باقی بماند به روز نهان

تحلیل:

  • علی (ع) مسئولیت فرزندش را در هدایت و حکومت به او گوشزد می‌کند.
  • تاکید بر اهمیت عمل نیک و پایداری فضایل اخلاقی.
  • «روز نهان» اشاره به قیامت و حسابرسی الهی دارد؛ هر چه باقی می‌ماند عمل نیک و تقواست.

پیام کلی

  • این مثنوی یک نامه تربیتی و اخلاقی است که هم جنبه تجربی و هم عرفانی دارد.
  • محور اصلی: عبرت‌گیری از دنیا، هدایت فرزند، صدق و صفا، توجه به مسیر الهی و آماده‌سازی برای زندگی حقیقی و قیامت.
  • زبان مثنوی باعث روان شدن متن و درونی شدن پیام می‌شود.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
مثنوی نامه ای به امام حسن(ع)
فرازهایی از نهج البلاغه (۱۱)

 

 

به نام خداوند مُلک و سپهر
که او داده بر هر دلی نورِ مهر

 

 

 

خدایی که جان را ز حکمت سرود
ز دریای رحمت گهرها فزود

 


 

ستایم خداوند روح و روان
که بخشد به عالم حیات و توان

 

 

 

بگفتا علی بر حسن این سخن

پس از رنج صفّین و شور و مَحَن

 

 

که ای نور چشمم، امامِ هُدی
به راه خدا کن رهِ اقتدا

 

 

 

 

منم بنده‌ای خسته از روزگار
به فرزند گویم سخن یادگار

 

 

به ظاهر گران و به باطن گُهر
که باشد چراغ ره اندر سحر

 

 

من آن دل‌شکسته به پایان راه

به دور از ریا و جفا و گناه

 

 

که در عمر خود دیده‌ام روزگار
پر از فتنه و رنج و پر کارزار
 

 

به پایان رسیده مرا عمر و جان
نهان گشته در سینه راز جهان

 

 

به فرزند گویم پیام وفا
که گیرد ره حق، طریق خدا

 

 

جهانت پر از آرزوهای خام
که راهت نماید سرابی به کام

 

 

شنو ای پسر، راه یزدان  تو راست
که جانت اسیر دل  و فتنه هاست

 

 

به فرزند گویم ز صدق و صفا
که ره جوید او تا به حق و رضا

 

 

من آن دیده ام رنج دوران بسی 

تو ای جان من، راه یزدان بسی

 

 

پس ای عمر من، زود بیدار شو
ز گرداب غفلت، سبک‌بار شو

 

 

سخن‌های من در دلت جا کند
که ره بر تو تا کوی بالا کند

 

 

جهان یک‌سره پر ز عبرت بود
ولی چشم غافل به حسرت بود

 

 


کجا رفت آن تخت و آن بارگاه؟

کجا رفت آن لشکر و آن سپاه؟

 

 

تو را ای پسر در رهی بی‌قرار
که فردا شوی هم‌چو آنان دچار

 

 

بسا پادشاهان به افسون و مکر
که شد آخر کارشان خاک و قبر

 

 

 

به کاخی که صد پادشه داشت جای
کنون جای گور است و ماتم سرای

 

 

کجا رفت آن باده و بزم و ساز؟
کجا رفت آن بخت و تخت و نیاز؟

 

 

همه رفت و شد خاک تیره به‌جای
نهان گشت در ظلمت و در بلای

 

 

تو ای جان من پند و عبرت از آن
که باشی تو هم در ره امتحان

 

 

به کردار نیکو بپرداز جان
که باقی بماند به روز نهان

 

 

تو ای جان من،چشم دل باز کن
از این تن رها و تو پرواز کن

 

 

اگر بر تو آید عطای جهان
مکن فخر و باشد تو را امتحان

 

 

سخن‌ها " رجالی" به پایان رسید
دل مؤمنان را به تقوا کشید
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

نامه ای به امام حسن(ع)

نامه‌ی حضرت علی(ع) به امام حسن(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین است.

در نهج‌البلاغه نامه‌ای از امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش امام حسن(ع) وجود دارد (نامه ۳۱) که بسیار مشهور است. البته این نامه به‌طور مستقیم بعد از صفین نوشته نشده، بلکه وصیت‌نامه‌ای است پر از حکمت‌ها، اندرزها و نصایح اخلاقی و عرفانی.

اما در منابع تاریخی و شرح‌های نهج‌البلاغه آمده است که حضرت علی(ع) پس از جنگ صفین، در مسیر بازگشت به کوفه، در منطقه‌ی حاضِرین نامه‌ای به فرزندش امام حسن(ع) نوشته است. این همان نامه‌ی ۳۱ نهج‌البلاغه است که آغازش چنین است:

«مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى... إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرَکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ... »

در این نامه حضرت علی(ع) امام حسن(ع) را به تقوا، پرهیز از دنیا، چنگ زدن به دین و یاد خدا سفارش می‌کند.

 خلاصه‌ی مضامین نامه:

  • بیان فناپذیری دنیا و عبرت گرفتن از گذشتگان
  • سفارش به تقوا و عبادت خداوند
  • پرهیز از حرص، دلبستگی به دنیا و پیروی از هوس
  • توجه به آخرت و عبرت گرفتن از تاریخ
  • سفارش به اخلاق نیکو، گذشت، رعایت حقوق مردم

این متن در منابع گوناگون ترجمه شده است. در ادامه، یک ترجمه‌ی فارسی روان و نسبتاً کامل از آن آمده است.

نامه امام علی(ع) به امام حسن(ع)

(در بازگشت از صفین، در منطقه «حاضرین»)

از پدری که روزگار او را فرسوده، عمرش رو به پایان است، تسلیم مرگ است، گرفتار دنیا و فردا از این سرای کوچ خواهد کرد،
به فرزندی که آرزوهای دست‌نیافتنی در سر دارد، در راه کسانی گام می‌نهد که نابود شدند، آماج بیماری‌هاست، در گرو روزگار، اسیر دنیا، هدف مصیبت‌ها و مرگ است، کسی که دنیا او را به سوی نابودی می‌کشاند، خوراک مرگ است، و در آینده او را زمین خواهد گذاشت و در دل خاک نهان خواهد کرد.

ای فرزندم! تو را به ترس از خدا سفارش می‌کنم؛ ملازم فرمان او باش، دلت را به یاد او زنده کن و به ریسمان دین او چنگ بزن. هیچ پیوندی محکم‌تر از ارتباط تو با خدا نیست، اگر دست از آن برنداری. دل را با موعظه زنده کن، با زهد بمیران، با یقین نیرومند ساز، با حکمت نورانی کن، با یاد مرگ خوار گردان، به فناپذیری دنیا وادارش نما، از حوادث روزگار بترسان، و گذشتگان را به او بنما.

به شهرها و خانه‌های پیشینیان بنگر؛ بنگر چه کردند، از کجا کوچ کردند و در کجا فرود آمدند. در آن‌جا خواهی دید که از دوستان جدا گشته و به خانه‌ی غربت درآویخته‌اند. گویی که دیری نمی‌گذرد که تو هم چون یکی از آنان خواهی شد. پس دل به آبادانی آخرت بند.

پسرم! من گرچه به اندازه‌ی گذشتگان عمر نکرده‌ام، اما در کارهای آنان نگریسته‌ام، در سرگذشتشان اندیشیده‌ام، در آثارشان قدم زده‌ام، تا جایی که همانند یکی از آنان گشته‌ام. آنچه از آغاز تا پایان زندگیشان دیده‌ام، بر من آشکار است. من از هر چیزی پاک و ناپاک، سود و زیان آن را شناختم. پس بر تو چنان نامه‌ای نوشتم که در آن ویژگی‌های دنیا و آخرت را آشکار ساختم، تا برای تو روشن باشد.

بدان ای پسرم! بهترین چیزی که به تو سفارش می‌کنم، ترس از خدا و بسنده کردن به آنچه خدا روزیت کرده است و دست برنداشتن از چنگ زدن به ریسمان دین اوست. هر کس تقوای الهی پیشه کند، راه رستگاری‌اش آسان می‌شود و آماده‌ی لقای پروردگار است.

ای فرزندم! دلت را با اندرز نیکو بپروران، از مرگ بسیار یاد کن، از سرنوشت گذشتگان پند بگیر، و به آنچه بر پیشینیان گذشت بنگر. بر آرزوها تکیه نکن، زیرا آرزوها عقل را می‌فریبند و تو را از آخرت بازمی‌دارند.

ای فرزندم! بدان که در طلب دنیا روزی مقدّر به تو خواهد رسید، و اگر حرص بورزی، چیزی جز آنچه برایت مقدّر شده به دست نمی‌آوری. پس روزی اندک تو را بس است، و برای آنچه از دستت رفته اندوهگین مشو. اگر دنیا روی بگرداند، هرگز به تو روی نخواهد آورد، و اگر به تو روی آورد، فریبش نخوری.

ای فرزندم! بهتر از آنچه برایت باقی می‌ماند، نام نیکو و عمل صالح است. پس بکوش تا پس از مرگ تو، نیکویی از تو بماند.

بدان که تو برای آخرت آفریده شده‌ای، نه برای دنیا. برای فنا آفریده نشده‌ای، بلکه برای بقا خلق شده‌ای. تو در سرای گذرنده‌ای و به سوی سرای پاینده می‌روی. خانه‌ای که در آن حسابرسی است، نه بازی؛ و در آن‌جا پاداش است، نه کار.

ای فرزندم! خود را معیار میان خویش و دیگران قرار ده: برای دیگران آن‌چه را دوست داری بپسند، و آنچه برای خود نمی‌پسندی بر آنان مپسند. ستم مکن، همچنان که دوست نداری بر تو ستم رود. نیکی کن، چنان‌که دوست داری به تو نیکی کنند.

به یاد داشته باش: تو خلیفه و جانشین پیشینیانی و عبرت آیندگان. مرگ همواره در جستجوی توست و از تو نمی‌گذرد. پس آماده باش پیش از آنکه ناگهانی سراغت آید.

ای فرزندم! تو را به پرهیز از مخالفت با خدا سفارش می‌کنم. نماز را برپا دار، زکات را بپرداز، حق یتیمان را رعایت کن، به همسایگان نیکی کن، به فقیران و نیازمندان کمک نما، و زبانت را نگه دار، تا سخنی جز خیر از آن نشنوی.

این متن خلاصه‌ای وفادار و روان از نامه‌ی ۳۱ بود. اصل نامه بسیار مفصل است و بیش از ده‌ها فراز حکیمانه دارد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

مثنوی  نامه ای به امام حسن (ع)

در حال ویرایش

مقدمه

نامه‌ی ۳۱ نهج‌البلاغه، وصیت‌نامه‌ی جاویدان امیرالمؤمنین علی(ع) به فرزند بزرگوارش امام حسن(ع) است. این نامه در بازگشت از جنگ صفین و در منطقه‌ی «حاضرین» نوشته شده و به حق می‌توان آن را یکی از ارزشمندترین و حکیمانه‌ترین اسناد مکتوب تاریخ اسلام دانست.

در این نامه، امام علی(ع) به عنوان پدری دلسوز و پیشوایی الهی، با زبانی سرشار از عرفان، حکمت و اخلاق، فرزند خود و در حقیقت همه‌ی آیندگان را به حقایق بنیادین حیات توجه می‌دهد. او دنیا را گذرگاهی فانی معرفی می‌کند، دل را به تقوا و بندگی خدا فرا می‌خواند، از دلبستگی به مال و مقام پرهیز می‌دهد، و به یاد مرگ و آخرت هشدار می‌دهد.

این وصیت‌نامه، هم کتاب اخلاق است، هم راهنمای سیاست و حکومت، و هم منشور سلوک عرفانی. بزرگی این نامه به‌حدی است که بسیاری آن را «نهج‌البلاغه‌ای در نهج‌البلاغه» خوانده‌اند.

در این اثر، نگارنده کوشیده است این نامه‌ی آسمانی را در قالب ۳۰۰ بیت مثنوی حماسی، در وزن شاهنامه‌ای («فعولن فعولن فعولن فعل») بازسرایی کند تا هم زیبایی شعر فارسی در خدمت محتوای نامه قرار گیرد و هم نسل امروز با زبانی دلنشین و آهنگین به معارف جاوید امیرالمؤمنین(ع) راه یابد.

این مثنوی در سه بخش تدوین شده و هر بخش بر محور موضوعی خاص است.

فهرست مطالب

بخش اول: 

  • آغاز به نام خداوند
  • معرفی پدر و فرزند: علی(ع) در مقام پدری سالخورده و امام حسن(ع) در جایگاه جوانی با امیدها
  • بیان فناپذیری دنیا و بی‌وفایی روزگار
  • عبرت از گذشتگان و هشدار نسبت به غرور جوانی
  • توصیه به پرهیز از فریب دنیا و چنگ زدن به تقوا

بخش دوم:

  • سفارش به عبادت، بندگی و یاد خدا
  • پرهیز از هوس و پیروی نفس
  • دعوت به عدالت و انصاف در رفتار با مردم
  • نکوهش ستم، غرور، حرص و آزمندی
  • پندهای اخلاقی درباره‌ی دوستی، دشمنی، صبر، حلم و فروتنی
  • یاد مرگ و آخرت، و ناپایداری لذت‌های دنیا

بخش سوم: 

  • پرهیز از اعتماد به مال و مقام دنیوی
  • ارزش علم و حلم به‌عنوان چراغ راه
  • سفارش به عدالت و انصاف اجتماعی
  • یادآوری نقش قرآن به‌عنوان عهد خدا با بندگان
  • تأکید بر توکل به خداوند و صبر در سختی‌ها
  • وصیت پایانی پدر به فرزند برای تقوا و ایمان
  • نتیجه‌گیری: دنیا گذراست و سعادت در بندگی خداست

بخش‌ها:

  1. مقدمه و معرفی پدر و فرزند (۲۰ بیت)
  2. فناپذیری دنیا و عبرت از گذشتگان (۵۰ بیت)
  3. سفارش به تقوا و بندگی خدا (۵۰ بیت)
  4. زهد، پرهیز از حرص و دنیاپرستی (۵۰ بیت)
  5. یاد مرگ و آخرت (۵۰ بیت)
  6. حکمت‌ها و پندهای اخلاقی و اجتماعی (۵۰ بیت)
  7. نتیجه و وصیت پایانی (۳۰ بیت)

نمونه‌ی آغاز 

به نام خداوند یزدان پاک
خداوند دانا، خداوند خاک

خدایی که جان آفرید از عدم
جهان شد به امرش پر از بیش و کم

ز روز ازل تا به روز ابد
کسی جز خدا را نشاید سند

سخن می‌کنم من به فرزند خویش
که باشد عزیزم، به جانم ز بیش

منِ پیر، درگیر تقدیر و مرگ
اسیر فراز و فرود سترگ

به تو نامه‌ای پر ز اندرز و پند
که باشد چراغ ره هر گزند

من آن پدرم کو ز دنیا گذشت
به گردونِ فانی بسی راه گشت

تو آن فرزندی با امید و هوس
که ره می‌روی تا به ملک نفس

جهانت پر از آرزوهای خام
منم دیده‌ی ره‌رو از زخم و دام

چنین گفتم ای جان من، گوش دار
سخن‌های دل، همچو آوای یار

۱
به نام خداوند یزدان پاک
خدایی که داناست بر مُلک خاک

۲
خدایی که جان را ز حکمت سرود
ز دریای رحمت گهرها فزود

۳
جهانی که پرورده‌ی مهر اوست
زمین و زمان جمله در چهره‌جوست

۴
ستایم خدای جهان‌آفرین
که باشد ز لطفش جهان نازنین

۵
منم بنده‌ای خسته از روزگار
به فرزند گویم سخن یادگار

۶
سخن‌های تلخی، ولی سودمند
که باشد ره آینده‌ات بی‌گزند

۷
من آن پدر پیر و در راه مرگ
که در عمر دیدم فراز و سترگ

۸
به پایان رسیده مرا عمر و جان
نهان گشته در سینه راز جهان

۹
به فرزند گویم پیام وفا
که گیرد ره حق، طریق صفا

۱۰
تو آنی که در فکر آمال خویش
گرفتار دنیای پر دام و ریش

۱۱
جهانت پر از آرزوهای خام
که بنمایدت راه بی‌انجام

۱۲
به تو نامه‌ای پر ز اندرز و پند
که چون گوهر است اندر آب بلند

۱۳
شنو ای پسر، تا رهت روشن است
که جان تو در معرض فتن است

۱۴
مرا تجربه شد چراغ رهت
که بینم ز دور آفت و دامت

۱۵
به فرزند گویم ز صدق و صفا
که ره جوید او تا به حق و وفا

۱۶
من آن دیده‌ام، زخم دنیا بسی
تو ای جان من، پند من را کسی

۱۷
تو در راه آنان که رفتند پیش
گرفتار دامی، پر از خشم و ریش

۱۸
بدان در پس هر نشاط و سرور
نهان کرده مرگ است دامی پر از شور

۱۹
پس ای جان من، زود بیدار شو
ز گرداب غفلت سبک‌بار شو

۲۰
سخن‌های من در دلت جا کند
که ره بر تو تا کوی مولا کند


۲۱
جهان یک‌سره پر ز عبرت بود
ولی چشم غافل چه حسرت بود

۲۲
ببین خانه‌های گذشتگان
که ویران شده، بی‌نشان در جهان

۲۳
ببین آن همه کاخ‌ها و سرا
که شد خاک و شد مأوای دگر

۲۴
کجا رفت آن لشکر و آن سپاه؟
کجا رفت آن تخت و آن بارگاه؟

۲۵
همه رفتند و ماند افسانه‌شان
نهان شد به خاک آشیانه‌شان

۲۶
تو نیز ای پسر در رهی بی‌قرار
که فردا شوی هم‌چو آنان دچار

۲۷
بسا پادشاهان به افسون و مکر
که شد آخر کارشان خاک و صبر

۲۸
جهان را مدار ای پسر بر هوا
که این خاکدان نیست جز جای فنا

۲۹
به آن بنگر از دور با دیده‌ی عقل
که دنیا همه فتنه باشد به اصل

۳۰
به کاخی که صد پادشه داشت جای
کنون جای روباه و گور است و وای

۳۱
کجا رفت آن باده و بزم و ساز؟
کجا رفت آن بخت و تخت و نیاز؟

۳۲
همه رفت و شد خاک تیره به‌جای
نهان گشت در ظلمت و در بلای

۳۳
تو ای جان من پند بستان از آن
که هستی تو هم در ره امتحان

۳۴
نداری قراری در این خاکدان
به یک دم شوی همچو باد خزان

۳۵
جهان فتنه‌ای سخت و بی‌اعتبار
به هر لحظه آید نو آیین کار

۳۶
یکی روز بر تخت شاهی نشیند
دگر روز در خاک، تنها بخسبد

۳۷
به فرزند گویم: دل از وی ببر
که آخر رهش نیست جز خاک و مرگ

۳۸
به کردار نیکو بپرداز جان
که باقی بماند به روز نهان

۳۹
تو در خواب غفلت مباش ای پسر
که بیدار گردد دل از خیر و شر

۴۰
جهان را چو دریاب چون کارزار
که هر لحظه آید یکی نو غبار

۴۱
بسا عاشقان زر و گنج و مال
که آخر بماند تهی دست و خال

۴۲
به صد زحمت اندوختند و فزود
که مرگ آمد و بردشان یک‌سر زود

۴۳
ندیدند جز خاک تیره نصیب
ندیدند جز غصه‌ی بی‌نصیب

۴۴
ببین بر سر گور، عبرت تمام
که هر کس درافتاد در کام دام

۴۵
به کاخی که صد بزم و شادی بدی
کنون جز غبار و پریشانی ندید

۴۶
جهان چون سرابی است پر از فریب
به ظاهر عطا و به باطن غریب

۴۷
تو ای جان من چشم دل باز کن
به این خوابگه سر به پرواز کن

۴۸
به مرگی که نزدیک و همدم توست
بیا و بیندیش، که ماتم توست

۴۹
ندانی چه روزی رسد ناگهان
که گیرد تو را در بر خویش جان

۵۰
پس آماده شو پیش از آن روز مرگ
که چون آتشی آید از راه، تَرگ

۵۱
یکی را ببینی به تخت بلند
دگر روز در خاک، بی‌جان و بند

۵۲
یکی در طلب گنج، عمری دوید
دگر روز در قبر تنها خزید

۵۳
همه چیز دنیا فریب است و بس
ندارد وفا، ماندنش یک نفس

۵۴
به این خاکدان دل مبند ای عزیز
که چون موج دریاست پر از ستیز

۵۵
جهان چون گل سرخی است اندر بهار
که پژمرده گردد به یک روزگار

۵۶
به هر چیز دنیا دل اندر مبند
که آخر شود همچو گردی بلند

۵۷
تو را روزی اندک بسنده بود
به حرص و طمع جان مده در وجود

۵۸
اگر بر تو آید عطای جهان
مخور فخر، زیرا نپاید زمان

۵۹
وگر پشت بر تو کند روزگار
مده دل به اندوه و رنج و خمار

۶۰
که دنیا به هر حال در رفتن است
نه در پایدار و نه در ماندن است

۶۱
تو ای جان من، دیده بگشا کنون
که دنیا نیرزد به یک جرعه خون

۶۲
به باغی مرو دل که بی‌برگ شد
به کاخی مرو دل که بی‌درگ شد

۶۳
جهان بی‌وفاست ای عزیز من
به هر لحظه گردد چو بازی‌زن

۶۴
یکی روز بخشد به تو شادمان
دگر روز گیرد ز تو جان‌ستان

۶۵
به نیکی بپرداز و بر شر مبند
که دنیا سراسر پر از فتنه‌مند

۶۶
جهان را چو زندان ببین ای پسر
که باشد پر از غم، پر از خیر و شر

۶۷
به هر لحظه گردد دلت مبتلا
به صد فتنه و رنج و غوغا، بلا

۶۸
پس آماده کن دل به یاد خدا
که تنها ره رستگاری، وفا

۶۹
به یاد قیامت دل خود بنه
که آنجاست پایان هر ره‌رهه

۷۰
تو فرزند من، جان من، گوش دار
به اندرز من دل چو دریا گذار

۷۱
یکی را ببین بر سر گور خویش
که بر خاک افتاده، بی‌جان و ریش

۷۲
چنین عبرت آموز در هر مکان
که فردا تو هم می‌روی سوی جان

۷۳
به آن کس نگر کو به افسون و مکر
جهان را بگرفت به گنج و شکر

۷۴
کنون خفته در خاک، بی‌یار و یار
نه تاجی، نه تختی، نه جامی، نه کار

۷۵
چنین است دنیا، سرای گذر
که آید به هر لحظه صد نو خبر

۷۶
به آن کس نگر کو بسی تیزهوش
به دانش و فرزانگی پر ز جوش

۷۷
کنون خفته در خاک، خاموش و سرد
نه دانشی ماند و نه کار و درد

۷۸
چنین است تقدیر یزدان پاک
که هر کس بیفتد به آغوش خاک

۷۹
پس ای جان من، راه تقوا بگیر
که تقواست شمشیر در هر مسیر

۸۰
به دنیا دل خویش را کم ببند
که آخر بود ره به قبر و گزند

۸۱
به کردار نیکو بپرداز جان
که ماند به فردا، چراغ جهان

۸۲
جهان بی‌وفاست، تو دل با خدا
که او جاودان است و پر از صفا

۸۳
به هر لحظه آید تو را امتحان
پس آماده کن دل برای جهان

۸۴
تو ای جان من، ترک دنیا بکن
به راه حقیقت قدم‌ها بزن

۸۵
چو فردا شوی هم‌چو آنان نهان
چه داری جز اعمال خیر و بیان؟

۸۶
نه زر ماندت، نه کنیز و غلام
نه کاخی، نه تاجی، نه تختی، نه نام

۸۷
فقط ماند اعمال نیکو به تو
که گردد چراغ شبِ تار مو

۸۸
پس ای جان من، نیکو کردار شو
که در روز مرگت سبکبار شو

۸۹
به مرگ اندکی بیش‌تر فکر کن
که روزی تو را در بر آرد کنون

۹۰
ز هر لحظه آماده باش ای عزیز
که مرگ آیدت ناگهان و ستیز

۹۱
جهان جای رفتن، نه جای بقا
پس ای جان من، دل به دنیا مده

۹۲
اگر مال داری، به نیکو بده
که ماند پس از مرگ نام تو به ره

۹۳
به یاران نیازمند نیکی رسان
که فردا تو را گردد آن ره‌نشان

۹۴
به همسایه احسان و بر یتیم
که این است راه خداوند، بیم

۹۵
چنین گفت مولا علی مرتضی
که دنیا گذر کن، بمان با خدا

۹۶
من این نامه گفتم ز سوز دلش
که گیرد پسر پند از آب و گلش

۹۷
سخن چون گهر ریختم پیش تو
که روشن شود راه فردای تو

۹۸
اگر پند گیرى، رستگار شوی
وگرنه به کام بلا دار شوی

۹۹
پس ای جان من، گوش بر پند ده
که راه نجات است و فریاد ره

۱۰۰
همین بود آغاز گفتار من
که گردد چراغی به بازار تن

۱۰۱
کنون ای پسر، پند دیگر شنو
که جانت ز اندوه و فتنه رُهُو

۱۰۲
ترا من وصیت کنم بر تقا
که تقواست زینت، رهِ مصطفا

۱۰۳
به تقوا دل خویش را زنده دار
که تقواست سرمایه‌ی روزگار

۱۰۴
به هر کار، یاد خدا را بگیر
که یاد خدا ره دهد در مسیر

۱۰۵
بیا دل به فرمان یزدان سپار
که او خالق است و نگهبان کار

۱۰۶
نمازت به‌وقت و به اخلاص کن
که گردد دلت پر ز آرام و فن

۱۰۷
زکات و صداقت، ره تقواست
که جان از گناه و بلا برهواست

۱۰۸
به یاد خدا باش هر دم، پسر
که بی‌یاد او گم شود خیر و شر

۱۰۹
به قرآن دل و جان خود پرورش
که او ره نماید به سوی بهش

۱۱۰
بدان ای پسر! هر که با تقوایی است
ره او به درگاه یزدان سرایی است

۱۱۱
تو را می‌رسد روزی از روزگار
مخور غصه، بگذار تدبیر یار

۱۱۲
نه حرص آورد آنچه قسمت شده
نه کوشش برد آنچه قدرت شده

۱۱۳
تو در جستجوی زیادت مباش
که این فتنه آرد به جانت خراش

۱۱۴
قناعت کن و سر بر این ره بنه
که دنیا وفا کی کند در ره؟

۱۱۵
کسی کو قناعت به روزی کند
دل از دام حرصش رهایی کند

۱۱۵
به اندک بسنده، به بسیار نه
که دنیا نباشد سزاوار نه

۱۱۷
اگر دست یابی به مال و سرور
مخور فخر، زیرا نپاید حضور

۱۱۸
وگر مال از آنِ تو بگذشت زود
مخور غم، که دنیا وفا نیست بود

۱۱۹
تو فرزند من، گوش بر پند ده
که دنیا به بازی‌ست، فریاد ره

۱۲۰
ندانی چه شب مرگ آید به پیش
نه تاجی بماند، نه تختی، نه ریش

۱۲۱
به احسان و بخشش بپرداز تو
که این است راه نجاتت درو

۱۲۲
به همسایه نیکی، به یتیمان صفا
که این است دستور خیر از خدا

۱۲۳
به مستضعفان مهربانی نما
که این کار گردد چراغت به جا

۱۲۴
تو را مال، بی‌نیکویی سود نیست
که با دست خالی رهی بود نیست

۱۲۵
چه بسیار ثروت که ماند به‌جای
نهان شد به خاک آن‌که بردش به رای

۱۲۶
اگر زر به کار آیدت در رهی
به احسان رسان، تا بمانی به نی

۱۲۷
تو ای جان من، گوش بر هوش دار
که حرص آورد هر زمان صد خمار

۱۲۸
چو گنجی به حرص اندوختی، ببین
که مرگ آیدت ناگهان از کمین

۱۲۹
تو را رنجه دارد، نه حاصل دهد
به دست دگر، روز کامل دهد

۱۳۰
به دنیا مبند آنچنان دل که آن
شود آتش فتنه به روز جهان

۱۳۱
به مرگ اندکی بیش‌تر فکر کن
که فردا تو را در بر آرد کنون

۱۳۲
نه سرمایه ماند و نه مال و زر
که تنها بماند عمل در سحر

۱۳۳
پس ای جان من، ره ز تقوا ببر
که آن ره بود رستگاری و بر

۱۳۴
اگر در دل خویش حکیمانه‌ای
به تقوا و پرهیز مردانه‌ای

۱۳۵
نه دنیا ترا ره زند در فریب
نه شیطان کند دام سخت و غریب

۱۳۶
ز شیطان ببر، دل به یزدان ببند
که او جاودان است و بی‌گزند

۱۳۷
ندانی تو کی مرگ آید به پیش
پس آماده باش از گنه جان بپیش

۱۳۸
به اندرز من گوش کن، ای پسر
که این است درمان هر درد و شر

۱۳۹
تو در خاک این گیتی آزاده زی
به تقوا و پرهیز، هم‌زاده زی

۱۴۰
نه چشم طمع بر جهان دوختن
نه بر تخت و تاجش فریفتن

۱۴۱
جهان را چو سایه مبین بی‌قرار
که باشد یکی لحظه و می‌گذرد

۱۴۲
به فردا امیدی مدار ای پسر
که فردا نیاید، بماند سحر

۱۴۳
تو امروز را نیکو آباد کن
ره آخرت با عمل شاد کن

۱۴۴
ز فردای خود غافل ای دوست، نه
که مرگ آیدت بی‌درنگ و گنه

۱۴۵
بسا کس که فردا امیدش به کار
ولی مرگ آمد چو طوفان به بار

۱۴۶
پس ای جان من، ره کنون راست کن
ز فردا مگو، کار امروز کن

۱۴۷
اگر همسفر گشتی این خاکدان
به تقواست زاد ره جاودان

۱۴۸
ز دانش چراغی به دست آور ای
که روشن شود ره، ز هر درد و ری

۱۴۹
ولی دانش آن سودمندت بود
که با تقوا و کار همدم شود

۱۵۰
نه دانشی آن کو ز دنیا برد
نه آن کو ترا از خدا دور کرد

۱۵۱
به تقواست دانش چو تیغی به کف
که آرد رهت سوی حق بی‌خلف

۱۵۲
به مال و زر و دانش و زور خویش
مفخر مشو، ای پسر، هیچ‌کیش

۱۵۳
که تنها عمل با دل آگاه تو
رهاند ترا در رهِ راه تو

۱۵۴
بسا کس که در مال و دانش فزود
ولی مرگ او را ز دنیا ربود

۱۵۵
کنون ماند آثار نیکوگران
که نیکوترین بود یادآوران

۱۵۶
تو هم یاد نیکو بگذار به جای
که فردا تو را آید آن ره‌نمای

۱۵۷
نه چیزی به مانند نیکی بماند
که چون شمع در ظلمت آید فزاید

۱۵۸
به کردار نیکو بپرداز زود
که فردا نه ماند دگر هیچ سود

۱۵۹
ببین هر چه داری، فدای خدا
که تنها ره است این به سوی بقا

۱۶۰
تو ای جان من، چشم بر ره ببند
که دنیا نباشد به جز یک گزند

۱۶۱
به دنیای فانی امیدت مبند
که باشد سرانجام آن، بی‌گزند

۱۶۲
چو در ره شوی با خدا همدمی
به تقوا و ایمان ره آدمی

۱۶۳
نه شیطان ترا ره زند در فریب
نه دنیا کند دل ترا بی‌نصیب

۱۶۴
به هر کار، یاد خدا باش تو
که باشد همه راه و همراه تو

۱۶۵
اگر مال داری، به احسان بده
که تنها همین ماندت در ره

۱۶۶
وگر دانش اندوختی، بهر خلق
که نیکو شود راه و اندیشه‌ی حلق

۱۶۷
به همسایه احسان و بر یتیم
که این است راه خداوند، بیم

۱۶۸
به مادر، به پدر، وفادار باش
که این است راه خداوند، فاش

۱۶۹
به عهدی که بستی وفادار شو
که این است راه ره داد و نو

۱۷۰
به دشمن مدار کینه‌ی بی‌دلیل
که این آتشی افکند در دل، خلیل

۱۷۱
به دوستت محبت نما بی‌ریا
که باشد ثمر در ره حق، وفا

۱۷۲
به بندگان یزدان تو مهربان
که این است دستور پروردگار

۱۷۳
به این هر چه گفتم، عمل کن پسر
که گردد رهت دور از هر خطر

۱۷۴
چنین بود اندرز مرد خدا
که فرزند خود را دهد راه و جا

۱۷۵
نه آن مرد داناست کو زر فزود
که آن مرد داناست کو خیر جود

۱۷۶
پس ای جان من، ره به احسان ببر
که احسان بود نیک و راه سمر

۱۷۷
به یاری فقیران دل آراسته
که این است ره سوی درگاه او

۱۷۸
به بیچارگان دست یاری رسان
که گردد رهت روشن و جاودان

۱۷۹
تو را زر و مال آزمون خداست
نه اسباب شادی و بزم و فناست

۱۸۰
پس این آزمون را به خوبی گذر
که فردا شوی نزد یزدان سَرَر

۱۸۱
به دنیا دل اندر مبند ای پسر
که دنیا چو ماری‌ست پر نیش و شر

۱۸۲
به نیکی و تقوا، چراغت فروز
که فردا تو را ره نماید به روز

۱۸۳
نهان است روزی که مرگ آیدت
پس آماده کن زاد تا آیدت

۱۸۴
به اعمال نیکو بساز این حیات
که فردا تو را آید آن در نجات

۱۸۵
به این نامه من گوش کن بی‌گزند
که جان تو از فتنه گردد بلند

۱۸۶
نه چیزی بماند به جز نام نیک
که ماند چو خورشید در هر رفیق

۱۸۷
بسا کس که رفت و نماندش نشان
جز آن نام نیکو به هر جای جان

۱۸۸
پس این نام نیکو به جای آور ای
که گردد چراغ ره روز نی

۱۸۹
به تقوا و پرهیز جانت ببند
که این است درمان هر رنج و بند

۱۹۰
به دنیای فانی مبند ای پسر
که دنیا به بازی‌ست، پر شور و شر

۱۹۱
به آخرت اندیشه کن هر زمان
که آن است جاوید و پر رایگان

۱۹۲
به دنیا نماند کسی جاودان
که هر کس رود سوی خاک و نهان

۱۹۳
تو را نیز روزی در آید به خاک
پس ای جان من، با خدا باش پاک

۱۹۴
نهان است روزی که مرگ آیدت
پس ای جان من، زاد آماده کن

۱۹۵
به این اندرز من تو دل خوش نما
که باشد چراغ ره حق، وفا

۱۹۶
اگر پند گیری، رها می‌شوی
به درگاه یزدان بقا می‌شوی

۱۹۷
وگر غافل از این نصیحت شوی
به دام بلاها گرفتار شوی

۱۹۸
پس ای جان من، گوش بر پند ده
که این است راه نجاتت به ره

۱۹۹
من این نامه دادم به اخلاص و مهر
که باشد رهت تا ابد بی‌سپر

۲۰۰
همین است تا این زمان گفت من
که ماند چراغی به ره، جان و تن

۲۰۰
به دنیا مکن ای پسر، اعتماد
که با مکر و با حیله دارد نهاد

۲۰۱
چو باغی نماید پر از رنگ و بو
ولی در درون زهر دارد به سو

۲۰۲
ز هر کاخ و ایوان بگیر احتراز
که دارد ز پی قصر، صد درد و راز

۲۰۳
چو دیدی فقیران به پای غنی
مده دل به آنان، مدار آن سنی

۲۰۴
نه مال و نه فرزند ماند به کس
به جای خرد باید و راه و بس

۲۰۵
گرت علم باشد، چراغ تو اوست
که در ره، دلیل و چراغِ رو‌روست

۲۰۶
گرت حلم باشد، کنی فتح باب
که با حلم، گردد دلِ خصم، آب

۲۰۷
به انصاف باید ره ای پسر
که عدل است سرمایه‌ی هر بشر

۲۰۸
ستمگر هر آن‌کس که شد تکیه‌گاه
سرانجام افتد به چاه سیاه

۲۰۹
کسی کو کند کار مردم تباه
نبیند جز آتش به روز سراه

۲۱۰
به یاد قیامت، دل آگاه کن
به اعمال خود چشم را راه کن

۲۱۱
جهان جز گذرگاه دیگر مبین
نه منزل، نه آرام، نه آشیین

۲۱۲
کسی کز خداوند یاری بجست
ره صدق گیرد، به تقوا نشست

۲۱۳
تو فرزند من، مایه‌ی جان من
چراغ شب تار و ایمان من

۲۱۴
اگر بر طریق حقیقت روی
به میدان تقوا، علم برفزوی

۲۱۵
جهانت شود چون بهار بهار
که از عدل گردد زمین پرنگار

۲۱۶
مکن میل سوی خطا و گناه
که آتش بود در دل و جان، کلاه

۲۱۷
خدایی که بخشنده‌ی بخت ماست
به هر کار بر وی تکیه رواست

۲۱۸
اگر در ره او بمانی درست
به هر دو جهان فتح و دولت تو جست

۲۱۹
به دنیا چه بندی؟ رهش ره‌گذر
بماند نه تختی، نه تاجی، نه زر

۲۲۰
سخن‌های من گنج پنهان شناس
به هر لحظه با خویشتن کن قیاس

۲۲۱
اگر بشنوی جانِ من پند من
رهت گردد ایمن ز هر بند من

۲۲۲
چو در آسمان، اختران بی‌شمار
تو نیزی ستاره به دهرِ گذار

۲۲۳
چراغ خرد در دلت زنده دار
که باشی در این ره، سرافراز و یار

۲۲۴
به هر کار کن تکیه بر عقل خویش
که عقل است برتر ز گنج و ز بیش

۲۲۵
به پرهیزکاری، جهان فتح کن
دل از بیم و از حرص و غم، رَح کن

۲۲۶
به هر جا که باشی، خدا با تو است
اگر با صفا و وفا، راه تو است

۲۲۷
به مردان حق کن همیشه اقتدا
که بر حق رود، رهبر اولیا

۲۲۸
مده گوش بر مردمان دروغ
که از فتنه سازند صد راه و سوغ

۲۲۹
ز مردم گریزنده‌ی فتنه باش
که آتش برافروزَد این تیر و کاش

۲۳۰
اگر دشمن آید به مکر و فریب
تو با عدل کن کار، با جانِ طیب

۲۳۱
نترس از بلاهای این روزگار
که یار خدا با تو دارد قرار

۲۳۲
به صبر و به حلم و به تقوا بمان
که باشد همه فتح، در این آسمان

۲۳۳
اگر مال خواهی، قناعت بجوی
که در صبر باشد همه آبروی

۲۳۴
به دنیا مکن حرص و افزون‌طلب
که مرد آزمند است چون تشنه‌لب

۲۳۵
چو خواهی که باشی تو آزاده‌خو
نگه کن که دانی ره جست‌وجو

۲۳۶
به قرآن کن ای جان من، اقتدا
که باشد چراغت به هر ماجرا

۲۳۷
در اوست همه علم و حکمت نهان
همان راه روشن، همان جان‌فشان

۲۳۸
بدان کاین کتاب است عهد خدا
به امت رساند ره آشنا

۲۳۹
تو در ره، ز او هرچه آید بگیر
که باشد چراغت در این دار و دیر

۲۴۰
سخن‌های من، یادگار از پدر
که تا روز محشر بود در نظر

۲۴۱
اگر گوش داری، سعادت تو راست
و گر نه، پشیمانی اندر بلاست

۲۴۲
جهان پر فریب است، فانی نگر
که هر لحظه آید بلا بیشتر

۲۴۳
به فرزند چون این سخن‌ها نوشت
دلش پر ز خون و لبش پر ز خَوش

۲۴۴
که من رنجه از جنگ صفّین شدم
به خون و بلا گرم و غمگین شدم

۲۴۵
کنون باز می‌گردم از رزمگاه
به کوفه، به مردم، به حق، با پناه

۲۴۶
ولی دل به فرزند خود می‌دهم
که سرمایه‌ی جانم و جانِ دهم

۲۴۷
وصیت کنم تا بماند به جا
که راه خدا گیرد از ماجرا

۲۴۸
به اخلاص باشد ره ایمن و نور
به باطل بود هر زمان درد و شور

۲۴۹
بگیر این وصیت چو جان در بدن
که درسی است از تجربه‌ی سال من

۲۵۰
من آن کس که دنیا به چشمم شکست
ندیدم وفا، جز در آن ذات هست

۲۵۱
پس ای پسرم، بر خداوند باش
که بی‌او نداری تو راه و تراش

۲۵۲
سخن‌ها شنیدی، چو در نای روح
که سازد دلت را ز غفلت، فتوح

۲۵۳
مرا لحظه‌ای دیگر این عمر نیست
تو را این وصیت چو جان در پیمست

۲۵۴
اگر بشنوی، رستگاری تو راست
اگر بشکنی، خسر و خاری تو راست

۲۵۵
بمان با صفا و به تقوا رهی
که باشد جهان بر تو روشن‌گهی

۲۵۶
به دانش بود هرکسی نیک‌نام
به بی‌دانشی خوار گردد تمام

۲۵۷
مکن دشمنی با خردمند، هیچ
که بر دوست دانا نیرزد بسیج

۲۵۸
به دستت سپردم همه گنج راز
که تا حشر، باشد چراغ و نیاز

۲۵۹
اگر بشنوی، فخر عالم شوی
چراغ ره و مایه‌ی آدم شوی

۲۶۰
کنون نامه پایان پذیرفت، لیک
بماند در او پند بسیار و نیک

۲۶۱
ز گفتار او هرکه گیرد رهی
شود رستگار و رهیمن‌گهی

۲۶۲
بزرگان همه این وصیت گرفتند
ره عقل و تقوا به دامن گرفتند

۲۶۳
چو خورشید، تابنده این نامه شد
چراغ ره سالک و دانه شد

۲۶۴
به فرزند گفتم وصیت تمام
که بر تو بود راه تقوا مدام

۲۶۵
بمان تا به فردا شوی سرفراز
به ایمان و تقوا و عدل و نیاز

۲۶۶
به هر ره که باشی، خدا را ببین
که بی‌او نباشد تو را آفرین

۲۶۷
ببین سرگذشت گذشتگان
بماند نه تخت و نه تاجِ جهان

۲۶۸
همه رفتنی‌اند و دنیا فریب
نه ماند به جا جز عمل‌های طیب

۲۶۹
وصیت کنم بار دیگر به تو
که تقوا بود رستگاری، نکو

۲۷۰
نه زر ماند و نه سیم، نه گنج و کاخ
که باشد همه بی‌اثر، بی‌پناه

۲۷۱
به کردار نیکو توان زنده بود
به دیگر ره، آدمی بنده بود

۲۷۲
مکن با دل خود ستم هیچ‌گاه
که ستمگر شود در جهان روسیاه

۲۷۳
به هر جا که باشی، خدا یار توست
اگر با صفا و وفا کار توست

۲۷۴
نترس از کسی جز خدای قدیر
که او بر همه کارها است امیر

۲۷۵
به دنیا مکن میل و دل‌بستگی
که باشد همه رنج و سرگستگی

۲۷۶
به تقوا ببر رخت این خاکدان
که باشد کلید درِ آسمان

۲۷۷
اگر با خدا باشی ای جان من
رهت روشن آید چو خورشید، تن

۲۷۸
بمان در ره عدل و در بندگی
که باشد سعادت در ایندگی

۲۷۹
سخن‌ها چو گوهر به فرزند داد
پدر رفت آرام و جانش نهاد

۲۸۰
وصیت چو پایان پذیرفت او
به یزدان سپرد این سخن، نیک‌خو

۲۸۱
که باشد چراغ ره آیندگان
به تقوا رساند دل بندگان

۲۸۲
چنین است پایانِ این نامه‌ی نور
که ماند به دل‌ها چو خورشید، دور

۲۸۳
وصیت‌گری چون علی مرتضی
که بر حق بُوَد تا ابد مقتدا

۲۸۴
کسی کو بگیرد ز او پند و رای
شود رستگار و رهد از بلای

۲۸۵
به فرزند گفت آنچه باید شنید
که تا حشر، بر لوح دل‌ها رسید

۲۸۶
سخن‌ها چو باران به جان‌ها چکید
دل مؤمنان را به تقوا کشید

۲۸۷
ز صفّین چو برگشت، پر ز اندوه
نوشت این وصیت به فرزند، کوه

۲۸۸
که ای جانِ من، در ره حق بمان
به یزدان، توکل کن و جاودان

۲۸۹
به پایان رسید این سخن‌نامه‌ی من
به اخلاص، کردم وصیت به تن

۲۹۰
خدایا گواهی تو بر جان من
که گفتم به فرزند پند از وطن

۲۹۱
اگر او پذیرد، سعادت بُوَد
و گر نه، پشیمان به حسرت رود

۲۹۲
من آن مرتضی، بنده‌ی ذوالمنان
وصیت کنم با دل بی‌گمان

۲۹۳
به فرزند، گفتم همه رازها
که باشد چراغ ره فرداها

۲۹۴
به اخلاص بمانید ای ره‌روان
که این است ره در دل عارفان

۲۹۵
به پایان رسید این سخن همچو نور
بماند به هر دل، چو خورشید، دور

۲۹۶
سپردم به فرزند جانِ خویش
که باشد چراغ ره و مایه‌ی بیش

۲۹۷
سخن را به پایان رساندم کنون
به یزدان، پناه است جانم، جنون

۲۹۸
سلام بر آن فرزند والا گهر
که باشد به تقوا چو خورشید، بر

۲۹۹
سلام بر آن مایه‌ی دین و جان
امام حسن، رهبر مؤمنان

۳۰۰
تمام است این نامه‌ی پر ز نور
به تقوا، به ایمان، به یزدان، دور

 

نتیجه‌گیری

نامه‌ی ۳۱ نهج‌البلاغه، که امیرالمؤمنین علی(ع) در بازگشت از جنگ صفین برای فرزند خویش امام حسن(ع) نگاشت، آیینه‌ای از روح بلند، معرفت ژرف و نگاه حکیمانه‌ی او به جهان و انسان است.

این وصیت‌نامه‌ی پدرانه، در عین حال منشور جاودانه‌ای برای همه‌ی نسل‌هاست؛ زیرا در آن، حقیقت زندگی دنیوی و ناپایداری آن به روشنی تبیین می‌شود، و راه رستگاری در بندگی خدا، تقوا، عدالت و پرهیز از هوس‌های گذرا معرفی می‌گردد.

امام علی(ع) در این نوشته، تجربه‌های عمر پربرکت خویش را در میدان‌های اندیشه، عرفان، سیاست و جهاد، یکجا در قالب سخنانی حکیمانه و پرمغز به فرزندش سپرده است. او با زبانی سرشار از مهر و با نگاهی پدرانه، فرزند را از لغزش‌های دنیا برحذر می‌دارد و به سوی افق‌های روشن ایمان و آخرت رهنمون می‌شود.

بازسرایی این نامه در قالب ۳۰۰ بیت مثنوی حماسی کوششی است برای آن‌که این پیام جاوید در زبانی آهنگین و دلنشین، دوباره در جان‌ها طنین‌انداز شود و مخاطبان امروز نیز، همچون فرزند امیرالمؤمنین(ع)، از دریای حکمت او سیراب گردند.

در پایان باید گفت: هر کس با دیده‌ی بصیرت به این وصیت‌نامه بنگرد، درمی‌یابد که سعادت حقیقی در دنیا و آخرت جز با یاد خدا، عدالت، قناعت، تقوا و عمل صالح به دست نمی‌آید. و این همان میراثی است که امیرالمؤمنین(ع) برای بشریت به یادگار نهاده است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

تحلیلی بر مثنوی نامه ای به کارگزار  مدینه

نامه حضرت علی (ع) به سهل بن حنیف

بیت‌های ۱–۵: آغاز نامه و ستایش خداوند
به نام خداوند عشق و خرد
که بر ملک هستی خرد را سزد
خدائی که بنمود گیتی به نور
ز لطفش جهان پر ز فیض و سرور
ستایش کنم آن خدای کریم
که بخشد به دل‌ها صفایی عظیم

تحلیل:

  • آغاز با ستایش خداوند، سنت ادبی و عرفانی است.
  • «عشق و خرد» نشان‌دهنده دو عامل هدایت انسان است: عشق انگیزه و خرد درک حق.
  • «صفای دل‌ها» به فضایل اخلاقی و آرامش روح اشاره دارد.

بیت‌های ۶–۱۰: معرفی امام علی (ع)
کنون قصه‌ای گویمت پر بها
ز گفتار مولای دین و وفا
علی آن امام همام و شجاع
که در راه حق بود و اهل دفاع
ز دانش، جهان را فروغی دگر
ز عدلش همه شهر شد پرگهر

تحلیل:

  • امام علی (ع) به عنوان نماد شجاعت، علم و عدالت معرفی شده است.
  • دانش او جهان را روشنایی می‌بخشد و عدالتش شهر را پرگهر کرده است.
  • تأکید بر شجاعت و دفاع از حق، ویژگی اخلاقی و سیاسی امام است.

بیت‌های ۱۱–۱۵: آغاز فرمان و تهدید دشمن
چو گردید حاکم به درخواست حق
به داد و فضیلت بیافراشت حق
نهادند دشمن به او کید و مکر
ولی حق نگه داشت او را ز شر
در آن روزگاران، بشارت نمود
به سهل نصارا وصیت نمود

تحلیل:

  • حاکمیت بر اساس حق و اجرای عدالت.
  • دشمنی و مکر دشمنان، طبیعت حکومت حق‌مدار است.
  • تأکید بر حفظ امام توسط خداوند.
  • زمینه‌سازی برای وصیت به کارگزار.

بیت‌های ۱۶–۲۰: وصیت و مسئولیت کارگزار
که‌ای والی متقی و امین
فروغ تو شد مایه‌ی عز دین
به دستت سپردم بلادی کبیر
که جمعی به نیرنگ و جمعی بصیر
مدینه سرای رسول خدا
مکانی مقدس ز عشق و وفا

تحلیل:

  • کارگزار باید متقی و امین باشد.
  • وظیفه: حفظ عزت دین و اجرای عدالت.
  • وجود افراد نیرنگ‌باز و بصیر، چالش مدیریتی و اخلاقی است.
  • مدینه جایگاه دینی و فرهنگی دارد.

بیت‌های ۲۱–۲۵: هشدار به کارگزار و دشمن
چو آگه شود نور حق مرتضی
که دشمن کند فتنه‌ای را به پا
گفتا به سهل نصارا چنین
که دشمن بود خود سر و در کمین
شنیدم که جمعی ز راه وفا
رها کرده‌اند عهد حق را، جفار

تحلیل:

  • هشدار نسبت به فتنه‌های داخلی و دشمنان آشکار و پنهان.
  • کسانی که وفای خود را شکسته‌اند، تهدیدی برای جامعه هستند.
  • کارگزار باید مراقب جامعه و اجرای عدالت باشد.

بیت‌های ۲۶–۳۰: وصیت اخلاقی و اهمیت صبر
وان سوی شام و خدا را رها
به سودای زر رفته‌اند و بلا
نگردد تو را ترک شهر و دیار
کدورت به جان و شوی بی‌قرارت
تو بر حق بمان و خدا را سزاست
جهان در کف و در ید کبریاست

تحلیل:

  • توصیه به ماندن در شهر و انجام وظیفه حتی در سختی‌ها.
  • دنیا و زر، آزمون و فریب هستند.
  • پایداری در حق و اعتماد به خدا.
  • حمایت الهی تضمین‌کننده عدالت و صبر کارگزار است.

نکات کلیدی 

  1. ستایش خداوند و ترکیب عشق و خرد.
  2. معرفی امام علی (ع) به عنوان الگوی علم، شجاعت و عدالت.
  3. هشدار به فتنه‌ها و دشمنان.
  4. تأکید بر ویژگی‌های کارگزار صالح: امین، متقی و صابر.
  5. اخلاق مدیریتی و عرفانی: صبر، یقین، وفاداری.
  6. نقش خداوند: حمایت از ولی و کارگزار صالح.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
نامه حضرت علی (ع) به سهل بن حنیف (والی مدینه)
فرازهایی از نهج البلاغه

 

 

به نام خداوند عشق و خرد
که بر ملک هستی خرد را سزد

 

 

خدائی که بنمود گیتی به نور
ز لطفش جهان پر ز فیض و سرور


 

ستایش کنم آن خدای کریم
که بخشد به دل‌ها صفایی عظیم

 

 

کنون قصه‌ای گویمت پر بها
ز گفتار مولای دین و وفا

 

 

علی آن امام همام و شجاع
که در راه حق بود و اهل دفاع

 

 

 ز دانش، جهان را فروغی دگر
ز عدلش همه شهر شد پرگهر

 

 

چو گردید حاکم به درخواست حق 
به داد و فضیلت بیافراشت حق

 

 

نهادند دشمن به او کید و مکر
ولی حق نگه داشت او را ز شر

 

 

در آن روزگاران، بشارت نمود
به سهل نصارا وصیت نمود

 

 

 که‌ای والی متقی و امین
فروغ تو شد مایه‌ی عز دین

 

 

به دستت سپردم بلادی کبیر
که جمعی به نیرنگ و جمعی بصیر

 

 

مدینه سرای رسول خدا
مکانی مقدس ز عشق و وفا

 

 

چو آگه شود نور حق مرتضی

که دشمن کند فتنه ای را به پا

 

 

بگفتا به سهل نصارا چنین
که دشمن بود خود سر و در کمین

 

 

شنیدم که جمعی ز راه وفا
رها کرده‌اند، عهد حق را، جفا

 

 

روان سوی شام و خدا را رها

 به سودای زر رفته اند و بلا
 

 

 

 

نگردد تو را ترک شهر و دیار
کدورت به جان و شوی بی قرار

 

 

تو بر حق بمان و خدا را سزاست
جهان در کف و در ید کبریاست

 

 

به حق گر بمانی خدا با تو است
که فتح و ظفر در رضا با تو است

 

 

 

هماره بدان این جهان فانی است
سراب است و بی‌ارزش و آنی است

 

 

صبوری کن ای مرد میدان حق
که صبر است سررشته‌ی جان حق

 

 

 

مبادا ز دشمن تو غم بر دلت
که یاری حق قدرت و منزلت

 

 

هرآن کس که باشد به حق استوار
بهشتی شود، جاودان یادگار

 

 

به صبر و یقین باش مرد وفا
که این است راه نبی و خدا

 

 

به دنیا مبندید دل، ای حکیم
که دنیا فریبد به صد ناز و سیم

 

 

تو را با خدا یار و یاور بسی است
به حق، نصرت و فتح، با تو کسی است

 

 

تو مردی ز اصحاب بدر و وفا
که یارت خدا هست تا انتها

 

 

مدینه به عدلت شود پایدار
که باشی تو بر دین حق رهگذار

 

 

تو ای مرد با عدل و ایمان و صبر
بمان بر ره حق چو دریاست جبر

 

 

چه  مردان " رجالی" که دنیا گرفت
ولی جانشان را ز تقوا گرفت

 


 

 

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

نامه ای به والی مدینه
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در دوران خلافت خویش برای کارگزاران و والیان شهرهای مختلف نامه‌ها و دستوراتی صادر کردند. در نهج‌البلاغه، نامه‌هایی خطاب به کارگزارانی چون مالک اشتر (والی مصر)، عثمان بن حنیف (والی بصره)، ابوموسی اشعری (والی کوفه)، و نیز نامه‌هایی به کارگزاران مدینه و اطراف آن آمده است.

اما باید دقت کرد که:

  • در نهج‌البلاغه، نامه‌ای با عنوان صریح «نامه به کارگزار مدینه» نیامده است.
  • حضرت علی (ع) معمولاً والی مدینه را مستقیماً منصوب نمی‌کردند، چون خودشان در مدینه حضور داشتند. بیشتر نامه‌ها مربوط به کوفه، بصره، مصر، آذربایجان، یمن و غیره است.
  • با این حال، در برخی منابع تاریخی (غیر از نهج‌البلاغه) گزارش شده که حضرت به سهل بن حنیف (برادر عثمان بن حنیف) که مدتی والی مدینه بود، نامه‌ها و دستوراتی داده‌اند.
  • متن کامل نامه‌ی حضرت به سهل بن حنیف (والی مدینه) را برایتان بیاورم.
  • یا متن نامه‌ی حضرت به عثمان بن حنیف (والی بصره) را که در نهج‌البلاغه موجود است، ارائه و شرح کنم.


نامه‌ای که حضرت علی علیه‌السلام به سهل بن حنیف انصاری (والی مدینه در زمان خلافت ایشان) نوشته‌اند، در نهج‌البلاغه به شماره ۴۳ ثبت شده است. این نامه زمانی نوشته شد که گروهی از مردم مدینه به سمت معاویه در شام رفتند و سهل در این زمینه نگران شد. حضرت در این نامه او را دلداری می‌دهند و راهبردی سیاسی-ایمانی به او می‌دهند.

از بنده‌ی خدا علی امیرالمؤمنین، به سهل بن حنیف انصاری، که در مدینه است:

پس از یاد خدا و درود:
به من خبر رسیده است که مردانی از ناحیه‌ی تو، پنهانی به سوی معاویه می‌گریزند. از رفتن آنان و از دست دادن نیروی کمکی‌شان اندوهگین مباش، زیرا همین که بر راه حق قرار داری و در مسیر هدایت گام می‌زنی، برایت بسنده است.

بر تو باد که ملازم حق باشی، تا خداوند تو را یاور گرداند. و بدان که مردم بیشتر چشم به دنیا دارند، دنیا را می‌خواهند و به آن دل می‌بندند و از آن محروم می‌مانند. پس شکیبایی پیشه کن تا خداوند سرانجام آنچه را دوست داری، برایت به سامان رساند. والسلام.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی  بر نامه ای به کارگزار بصره 

نظر محتوایی نامه‌ای عرفانی و تربیتی به کارگزار بصره، عثمان بن حنیف است، برگرفته از آموزه‌های نهج البلاغه، با محوریت عدل، تقوا، ساده‌زیستی و هم‌نشینی با فقرا. برای تحلیل دقیق و ارجاع هر بخش، می‌توان آن را در قالب تقسیم ۳۰ بیت و نکته‌برداری انجام داد. در ادامه تحلیل مصرع‌به‌مصرع و ارجاع به مفاهیم نهج البلاغه آمده است:

فراز ۱–۵ (مقدمه و سپاس خداوند)

  1. بنام خداوند فضل و کرم / که از فیض او، شد جهان، پر نعم

    • تحلیل: سپاس و ستایش خداوند به‌عنوان منبع فضل و کرم.
    • ارجاع: مفاهیم افتتاحی نهج البلاغه، نامه‌ها و خطبه‌ها که با ستایش خدا آغاز می‌شود.
  2. یزدان گرفتم توان و صفا / که گردم به اخلاص او آشنا

    • تحلیل: تکیه بر توان و صفای الهی و کسب اخلاص.
    • ارجاع: خطبه ۱ نهج البلاغه، ستایش برای صفای روح و دوری از ریا.
  3. بگفتا علی: راوی علم و دین / ز اعماق جان و ز روی یقین

    • تحلیل: علی (ع) خود را معرف علم و دین و یقین معرفی می‌کند.
    • ارجاع: خطبه ۱۶ نهج البلاغه، «انا علی…»؛ معرفی پیامبرگونه خود و راهنمایی مردم.
  4. به عثمان، تو ای کاردار امین / سفارش کنم بر تو فهوای دین

    • تحلیل: خطاب مستقیم به کارگزار امین، سفارش به رعایت دین.
    • ارجاع: نامه ۲۵ نهج البلاغه، توصیه‌های علی به کارگزارانش.
  5. بگویم تو را از ره مصطفی / که او رهبر خلق و دارد صفا

    • تحلیل: تبیین ضرورت پیروی از راه پیامبر (ص) و صفا.
    • ارجاع: نامه ۳۹ نهج البلاغه، پایبندی به سنت پیامبر برای کارگزاران.

فراز ۶–۱۰ (ساده‌زیستی و رهبر بودن)

  1. تو باید مثال علی باشد / تنه چون اهل لهو و کسی باشد

    • تحلیل: توصیه به الگو بودن و دوری از لهو و فساد.
    • ارجاع: نامه ۳۲ نهج البلاغه، سفارش به تقوی و نمونه بودن مدیران.
  2. تا گر من به نان جو قانع شدم / ز نفس و هوا سخت مانع شدم

    • تحلیل: علی (ع) به قناعت و مقابله با نفس اشاره دارد.
    • ارجاع: خطبه قاصعه، اخلاق ساده‌زیستی و مقابله با هوا و هوس.
  3. تو هم رهبر خلق باشی چنین / که دنیا بماند چو ماری گزین

    • تحلیل: هشدار نسبت به دنیازدگی و تاکید بر رهبری اخلاقی.
    • ارجاع: نامه ۵۱ نهج البلاغه، تکیه بر عدالت و دوری از دنیاپرستی.
  4. شنیدم که مهمان شدی محفلی / به خوان زر و باده ی غافلی

    • تحلیل: نکوهش شرکت در مجالس زرق و برق دنیا.
    • ارجاع: نامه ۵۳ نهج البلاغه، پرهیز از مجالس اشراف و غفلت.
  5. چرا بر سر سفره غافلان؟ / نشستی چو آئینه ی در میان

    • تحلیل: یادآوری جایگاه انسانی و عبرت‌گیری از محیط پیرامون.
    • ارجاع: نامه ۳۴ نهج البلاغه، دوری از همنشینی با غافلان.

فراز ۱۱–۱۵ (هم‌نشینی با فقرا و عدالت)

  1. ندیدی چرا ماندگانِ در زمین / ز نان خالی است سفره و دل غمین؟

    • تحلیل: توجه به محرومان و مستمندان.
    • ارجاع: نامه ۲۷ نهج البلاغه، اهمیت رسیدگی به فقرا.
  2. ندیدی که درویش بی یار و کس / ندارد پناهی، به جز دادرس

    • تحلیل: فقرا تنها به عدل و داد خداوند امید دارند.
    • ارجاع: خطبه ۱۸ نهج البلاغه، تاکید بر حمایت از مستضعفان.
  3. و باید که با مردمان هم‌نشین / نه با اغنیا و نه با دل‌نشین

    • تحلیل: توصیه به همنشینی با مستضعفان و دوری از اشراف.
    • ارجاع: نامه ۳۹ نهج البلاغه، دوری از مجلل‌زیستی.
  4. اگر سفره‌ای پر ز نوش و غذاست / کنارش فقیری به رنج و بلاست

    • تحلیل: سهم دادن به فقیران، اخلاق اجتماعی و مهربانی.
    • ارجاع: نامه ۳۶ نهج البلاغه، مراقبت از نیازمندان.
  5. مخور لقمه‌ای کز دل بینواست / که آهش تو را در قیامت جزاست

    • تحلیل: هشدار الهی نسبت به ظلم به فقرا و مستمندان.
    • ارجاع: نامه ۵۱ نهج البلاغه، توجه به حقوق دیگران.

فراز ۱۶–۲۰ (دنیا و زهد)

  1. جهان صحنه ی بازی و در گذر / کسی با زر و تاج ناید ثمر

    • تحلیل: دنیا ناپایدار و فریبنده است؛ زر و مقام بی‌ثمرند.
    • ارجاع: خطبه ۷ نهج البلاغه، بی‌ثباتی دنیا و فناپذیری آن.
  2. ز کار شبانان تو را اقتدا / که باشد چو چوپان، ره دین خدا

    • تحلیل: الگوبرداری از ساده‌زیستی و صداقت شبانان.
    • ارجاع: خطبه ۱۰ نهج البلاغه، ساده‌زیستی و بی‌تکلف بودن.
  3. به دنیا مکن تکیه‌ای نامور / که باشد فریب و سرای گذر

    • تحلیل: پرهیز از غرور و فریب دنیا.
    • ارجاع: نامه ۵۴ نهج البلاغه، بی‌تکیه بر دنیا و ثروت.
  4. که فردا تو مانی به خاک و غبار / نه چیزی بماند به جا و قرار

    • تحلیل: یادآوری مرگ و زوال دنیا.
    • ارجاع: خطبه ۴۹ نهج البلاغه، گذرایی دنیا.
  5. چو خواهی بمانی به پیش خدای / به عدل و به تقوا کنون ره گشای

    • تحلیل: تقوا و عدل، راه ماندگاری در پیشگاه الهی.
    • ارجاع: نامه ۵۶ نهج البلاغه، عدالت و تقوا، رکن حکومت.

فراز ۲۱–۳۰ (تقوی، صدق و همدلی با فقرا)

  1. بترس از خدای جهان‌آفرین / که داند تو را با دل و با یقین

    • تحلیل: ترس و توجه به خداوند، آگاهی کامل او از دل‌ها.
    • ارجاع: خطبه ۱۷ نهج البلاغه، ترس از خدا و صداقت باطن.
  2. چو پنهان کنی خوان و مهمانیت / که فردا کند بر تو رسوائیت

    • تحلیل: پنهان کردن خیرات و نیت بد، به قیامت باز می‌گردد.
    • ارجاع: نامه ۵۲ نهج البلاغه، صداقت در نیت و عمل.
  3. دل خود نهان کن به راه خدا / برون کن دل از فتنه و کیمیا

    • تحلیل: پرهیز از فساد و دنیاپرستی، پاکی دل.
    • ارجاع: نامه ۵۱ نهج البلاغه، پاکی دل و تقوا.
  4. تو ای مرد با صدق و با اعتقاد / به مردم رسان مهر بی‌انتقاد

    • تحلیل: محبت و انصاف به مردم، صداقت در رفتار.
    • ارجاع: نامه ۳۷ نهج البلاغه، توصیه به مهربانی و حسن خلق.
  5. مکن با فقیران ستیزی به کار / که نفرینشان گیردت بی‌شمار

    • تحلیل: پرهیز از ظلم و ستم به فقرا.
    • ارجاع: نامه ۴۴ نهج البلاغه، رعایت حقوق مستضعفان.
  6. اگر با توانگر شدی هم‌نشین / به مسکین نگر، باش با او قرین

    • تحلیل: هم‌نشینی با ثروتمند و در عین حال رعایت عدالت با فقیر.
    • ارجاع: نامه ۴۳ نهج البلاغه، توازن در رفتار با مردم.
  7. چه بسیار مردم که با مال و زر / فرو شد به دوزخ به خواری و شر

    • تحلیل: هشدار نسبت به گرفتار شدن انسان در دنیاپرستی.
    • ارجاع: نامه ۵۱ نهج البلاغه، دنیاپرستی و عواقب آن.
  8. نه اشراف ماند، نه آن باده‌خوار / نه زرین‌سراها، نه آن نامدار

    • تحلیل: بی‌ارزشی و فناپذیری ثروت و مقام.
    • ارجاع: خطبه ۷ نهج البلاغه، تاکید بر بی‌ثباتی دنیا.
  9. چو خواهی بمانی به دین خدا / برو با فقیران ره مصطفی

    • تحلیل: رهایی از دنیا و ماندگاری در دین با هم‌نشینی با فقرا.
    • ارجاع: نامه ۵۶ نهج البلاغه، دوری از دنیا و پیروی از راه پیامبر.
  10. "رجالی" مرو سوی زرق جهان / که این‌ها وبال دل است و نهان

    • تحلیل: ختم با توصیه عملی، پرهیز از زرق و برق دنیا.
    • ارجاع: خطبه ۱۰ نهج البلاغه، دوری از دنیازدگی و فساد.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
نامه ای به کارگزار  بصره(عثمان بن حنیف)
فرازهایی از نهج البلاغه(۹)

 

 

به نام خداوند فضل و کرم
که از فیض او، شد جهان، پر نعم


 

ز یزدان گرفتم توان و صفا
که گردم به اخلاص او آشنا

 

 

بگفتا علی: راوی علم و دین
ز اعماق جان و ز روی یقین

 

 

به عثمان، تو ای کاردار امین
سفارش کنم بر تو فهوای دین

 

 

 

بگویم تو را از ره مصطفی
که او رهبر خلق و دارد صفا

 

 

 تو باید مثال علی باشدت
نه چون اهل لهو و کسی باشدت

 

 

اگر من به نان جو قانع شدم
ز نفس و هوا سخت مانع شدم

 

 

تو هم رهبر خلق باشی چنین
که دنیا بماند چو ماری گزین

 

 

شنیدم که مهمان شدی محفلی
به خوان زر و باده ی غافلی

 

 

چرا بر سر سفره غافلان؟
نشستی چو آئینه ی در میان

 

 

ندیدی چرا ماندگانِ در زمین
ز نان خالی است سفره و دل غمین؟

 

 


ندیدی که درویش بی یار و کس

ندارد پناهی، به جز دادرس 

 

 

تو باید که با مردمان هم‌نشین
نه با اغنیا و نه با دل‌نشین

.

 

اگر سفره ای پر ز نوش و غذاست
کنارش فقیری به رنج و بلاست

 

 

مخور لقمه‌ای کز دل بینواست
که آهش تو را در قیامت جزاست

 

 

جهان صحنه ی بازی و در گذر

کسی با زر و تاج ناید ثمر

 

 

 ز کار شبانان تو را اقتدا
که باشد چو چوپان، ره دین خدا

 

 

به دنیا مکن تکیه ای نامور
که باشد فریب و سرای گذر

 

 

که فردا تو مانی به خاک و غبار
نه چیزی بماند به جا و قرار

 

 

چو خواهی بمانی به پیش خدای
به عدل و به تقوا کنون ره گشای

 

 

بترس از خدای جهان‌آفرین
که داند تو را با دل و با یقین

 

 

چو پنهان کنی خوان و مهمانیت
که فردا کند بر تو رسوائیت

 

 

 

دل خود نهان کن به راه خدا
برون کن دل از فتنه و کیمیا

 

 

تو ای مرد با صدق و با اعتقاد
به مردم رسان مهر بی‌انتقاد

 

 

مکن با فقیران ستیزی به کار
که نفرینشان گیردت بی‌شمار

 

 

اگر با توانگر شدی هم‌نشین
به مسکین نگر، باش با او قرین

 

 

چه بسیار مردم که با مال و زر
فرو شد به دوزخ به خواری و شر

 

 

 نه اشراف ماند، نه آن باده‌خوار
نه زرین‌سراها، نه آن نامدار

 

 

چو خواهی بمانی به دین خدا
برو با فقیران ره مصطفی

 

 

" رجالی" مرو سوی زرق جهان
که این‌ها وبال دل است و نهان

 

 

 


 

 


 

 

 

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی