باسمهتعالی
پرسش و پاسخ:
سوال
زندگی بدون معنا چگونه است؟
جواب:
اگر یک جامعه صرفاً به عقلِ محاسبهگر و جسم انسان اکتفا کند، و مفاهیمی مانند روح، نفس، ملک، جن، معنویت، و ساحتهای غیرمادی را حذف کند، آیا مشکلی بهوجود میآید؟
پاسخ را در سه سطح میتوان جواب داد:
۱. سطح فردی (انسانشناسی)
۲. سطح اجتماعی (تمدن و اخلاق)
۳. سطح معرفتی (مرز علم و معنا)
🌟 ۱. سطح فردی: «آیا انسان بدون سخن از روح، ناقص میشود؟»
اگر جامعهای بگوید:
۱.۱) عقل فقط مغز و پردازش عصبی است.
۱.۲) رفتار ، نتیجهی اعمال بدن است
۱.۳) و مفاهیم «روح»، «نفس»، «الهام»، «وجدان» را حذف کند
در نگاه صرفاً علمی مشکلی رخ نمیدهد؛ یعنی زندگی میتواند ادامه یابد، علم رشد میکند، تکنولوژی پیش میرود.
اما سه خلأ مهم پدید میآید:
الف) کاهش عمق تجربهٔ انسانی
روح نام دیگری است برای:
۱.۱) معنا
۱.۲) هویت
۱.۳) آزادی حقیقی
۱.۴) شهود
۱.۵) عشق
۱.۶) اخلاق درونی
۱.۷) حس تعالی و کمال
اگر همهٔ اینها را به «تحریکات مغزی» تقلیل دهیم، زندگی «توصیف» میشود اما «تجربهٔ ژرف» از بین میرود.
ب) فراموشی «خودِ واقعی»
در نگاه حکمت اسلامی، انسان فقط بدن و مغز نیست.
اگر مفاهیم نفس/روح حذف شوند:
۱.۱) مسئولیت معنوی بیرنگ میشود
۱.۲) مفهوم «رشد انسان» تقلیل مییابد به رشد اقتصادی
۱.۳) «منِ حقیقی» در هیاهوی نیازهای بدن گم میشود
ج) معنویت خاموش میشود
انسان نیاز فطری به معنا دارد.
حتی جوامعی که دینگریزند، جایگزینهایی مثل رواندرمانی، مدیتیشن، عرفانهای نو، اسطورهسازی سیاسی، یا هنر مقدس میسازند.
این نشان میدهد که معنویت حذفشدنی نیست؛ فقط تغییر شکل میدهد.
🌟 ۲. سطح اجتماعی: «اگر روح حذف شود، تمدن چه میشود؟»
جامعهای که فقط عقل و بدن را معتبر بداند، به سه خطر مبتلا میشود:
الف) فروکاست انسان به «ماشین»
وقتی انسان فقط موجودی عصبی-زیستی تلقی شود:
۲.۱) کرامت انسان نسبی میشود
۲.۲) انسان مساوی میشود با «کارایی»
۲.۳) سود بیش از ارزشهای اخلاقی مهم میشود
تاریخ نشان داده که این طرز فکر به ابزارسازی انسان منتهی میشود.
ب) سقوط اخلاق
اخلاق بدون اعتقاد به ساحتِ غیرمادی، غالباً تبدیل میشود به:
۲.۱) توافقات اجتماعی
۲.۲) قراردادهای سودمحور
۲.۳) اخلاق مشروط
در حالی که باور به روح و مسئولیت درونی، اخلاق را مطلق و پایدار میکند.
ج) بحران معنایی و روانی
غرب مدرن قدرت علمی عظیمی ساخت، اما با سه بحران روبهرو شد:
۲.۱) افسردگی گسترده
۲.۲) پوچی
۲.۳) فردگرایی افراطی
چرا؟
چون «پاسخ به چرایی زندگی» حذف شد.
علم فقط به «چگونه» میپردازد.
🌟 ۳. سطح معرفتی: «آیا علم کافی است؟»
علم، ابزار فهم ساحت مادی جهان است.
اما نمیتواند:
۳.۱) معنا را توضیح دهد
۳.۲) ارزشها را تعیین کند
۳.۳) زیبایی را تعریف کند
۳.۴) خیر و شر را قانونگذاری کند
۳.۵) هدف هستی را روشن کند
پس جامعهای که فقط به علم تکیه کند، از نیمهٔ پنهان انسان غافل میماند.
✨ پس، اگر جامعهای از روح و نفس صحبت نکند، چه میشود؟
هیچ فروپاشی فوری رخ نمیدهد.
زندگی ادامه پیدا میکند، اقتصاد رشد میکند، علم پیشرفت میکند…
اما آرامآرام:
۳.۱) انسان از معنویت جدا میشود
۳.۲) اخلاق ضعیف و نسبی میشود
۳.۳) کرامت انسان آسیب میبیند
۳.۴) جامعه به سمت مادیگرایی افراطی حرکت میکند
۳.۵) پوچی و بیهویتی گسترش مییابد
و این همان چیزی است که فیلسوفان از نیچه تا هایدگر و علامه طباطبایی تا شهید مطهری به آن هشدار دادهاند.
🌼 نتیجهگیری :
۱.) مشکل اصلی این است که با حذف روح و نفس، انسان از خودش تهی میشود.
تنها یک موجود مصرفکننده و تولیدکننده باقی میماند.
علم پیشرفت میکند، اما انسان کوچک میشود. یا به تعبیر دیگر،
بدن میماند، عقل میماند، ولی صاحب و مقصد گم میشود.
۲.) اگر جامعهای فقط مغز و بدن را قبول داشته باشد و از روح، نفس، معنویت و ساحتهای غیرمادی سخنی نگوید، در ظاهر هیچ مشکلی پیش نمیآید؛ زندگی ادامه دارد، علم پیشرفت میکند، تکنولوژی رشد میکند.
اما سه خلأ جدی ایجاد میشود:
الف) خلأ معنای زندگی
۲.۱) علم میتواند بگوید چگونه زندگی کنیم،
۲.۲) اما نمیتواند بگوید برای چه زندگی کنیم.
۲.۳) وقتی روح حذف شود، انسان هدف و معنای عمیقش را از دست میدهد.
۳) ضعف اخلاق و کرامت انسانی
۳.۱) اگر انسان فقط «مغز و بدن» باشد،
۳.۲) ارزش او هم به «کارایی و سود» محدود میشود.
۳.۳) در این حالت اخلاق پایدار نمیماند و نسبی میشود.
۴) افزایش پوچی، اضطراب و بحران هویت
۴.۱) تاریخ نشان داده که جوامع کاملاً مادینگر
۴.۲) به افسردگی، تنهایی و بیمعنایی دچار میشوند؛
۴.۳) زیرا انسان فقط با نیازهای جسمی سیر نمیشود.
۵.) علم زندگی را راحت میکند، ،اما فقط روح و نفس به زندگی معنا، جهت و ارزش میدهند.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی( دانشگاه اصفهان )
۱۴۰۴/۸/۲۸
- ۰۴/۰۸/۲۹