باسمه تعالی
نامه ای به جریر بن عبدالله
فرازهایی از نهج البلاغه(۱۳)
به نام خدایی که جان آفرید
به هر ذرهای شور ایمان دمید
خدایی که بر عرش دارد جمال
ز فرمان او شد جهان در کمال
ز فضلش جهان پر ز نور و شعور
ز حکمت به دلها رساند حضور
همان پادشاهی که بر خاک و جان
به عدل و به تقواست صاحب نشان
ستایش مر او را سزد جاودان
که بر بندهاش کرد رحمت عیان
درود آن رسول خداوند داد
که بر کفر، آیین حق را نهاد
سلام آن وصی نبی، مرتضی
که او بُد امام و ولیّ خدا
علی آن امام است ، فخر جهان
به تقواست سرمایهی روح و جان
نه شمشیر او جز برای خدا
نه تدبیر او جز رهِ مصطفی
ز مِهرش فقیران پناهی گرفت
ز تیغش ستمگر تباهی گرفت
به تیغش فرو ریخت کفر و نفاق
به حکمش نشد کس به باطل وفاق
کنون نامهای شد ز دریای جان
برای جریر است در آن زمان
برو تا رسانی پیام وصی
که او وارث احمد است و نبی
به شامش فرستاد مولا، علی
که بیعت بگیرد ز خصم ولی
نشسته به شام آن شقی پلید
که جز فتنه نارد به آیین، مزید
بگو با دلی پر ز نور و صفا
که مولاست تنها امام هُدی
چو نامه به کف یافتی ای جریر
بر آن فتنهجو عرضه کن ای دلیر
بگو: بر ستمگر چه خواهی کنی؟
به تقوا نباشی، به جنگ منی
اطاعت ز فرمان حاکم تو را
نگه دارد از لغزش و فتنه ها
اگر جنگ خواهی، تو را آتشی است
که آن نفس دون منشا سرکشی است
اگر صلح جویی، تو را بهتر است
علی شیر حق مغنی و حیدر است
اگر جنگ خواهد، شود ذلتش
ولی صلح و بیعت بود حجتش
اگر با تو آید به دعوی و رای
تو حجّت نمای از کتابِ خدای
جریر این پیام امام هُدی
برد با دلی پر ز مهر خدا
عمل گر نکو باشدت در خفا
به آن، سر بلندی به روزِ جزا
علی عهد خواهد ز صدق و صفا
نه صلحی که گردد بنایش جفا
جریرا سخن، صاحبش حیدر است
که بر عقل و ایمان، همه داور است
بگو: ای معاویه! بیدار شو
ز خواب غرورت خبردار شو
نه آن تخت ماند ، نه آن تاج زر
نه آن لشکر و نه سپاهِ بشر
جهان بشنود این پیام جلی
" رجالی" ز گفتار مولای علی
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۶/۲۰