باسمه تعالی
مثنوی نامه ای به جریر بن عبدالله
در حال ویرایش
مقدمه
منظومهای که در پیش روی شماست، سرودهای حماسی و عرفانی بر پایهی نامه هشتم نهجالبلاغه است؛ همان نامهای که امیرالمؤمنین علی (ع) به جریر بن عبدالله بجلی نوشت و او را مأمور کرد تا پیام عدالت و حقیقت را به معاویه برساند.
این نامه کوتاه است، اما محتوایی ژرف و تاریخساز دارد:
در آن امام علی (ع) معاویه را میان دو راه مخیّر میسازد:
یا بیعت با حق و عدالت،
یا جنگی ویرانگر که ریشهی باطل را برکند.
این منظومه در ۳۰۰ بیت و در قالب مثنوی حماسی سروده شده و کوشیده است فضای تاریخی، پیام سیاسی و الهی، و آموزههای اخلاقی این نامه را در چند بخش بازآفرینی کند.
هدف از این اثر، آن است که پیام جاویدان امام علی (ع) برای امروز و فردا زنده بماند؛ پیامی که میگوید: حق پایدار است و باطل نابودشدنی.
فهرست
۱. ستایش خداوند و آفرینش (بیت ۱–۳۰)
۲. درود بر پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) (بیت ۳۱–۵۰)
۳. مأموریت جریر و امانت پیام (بیت ۵۱–۱۰۰)
۴. محتوای نامه امام علی (ع) به معاویه (بیت ۱۰۱–۲۰۰)
۵. هشدار به معاویه و عبرت تاریخ (بیت ۲۰۱–۲۶۰)
۶. نتیجهگیری و پیام به آیندگان (بیت ۲۶۱–۳۰۰)
فهرست پیشنهادی منظومه
- مقدمه و ستایش خداوند (۳۰ بیت)
- درود بر پیامبر و اهلبیت (۲۰ بیت)
- معرفی جریر و مأموریت او (۴۰ بیت)
- فضای سیاسی زمانه و نیرنگ معاویه (۵۰ بیت)
- متن نامه امام علی (ع) در قالب شعر (۱۰۰ بیت)
- تفسیر و پیامهای اخلاقی و اجتماعی (۴۰ بیت)
- نتیجهگیری و هشدار تاریخ به آیندگان (۲۰ بیت)
به نام خداوند جانآفرین
جهانآفرین داور راستین
خدایی که بر عرش فرمانرواست
زمین و زمان جمله در قبضهاش راست
که بخشندهی مهر و یار وفاست
همه بندگان را به رحمت پناست
درود آن رسول امین خدا
که آورده بر خلق، آیین هُدی
که او راه تقوا، چراغ یقین
به تاریکراه بشر کرد بین
سلام آن امام دلآگاه ما
وصی نبی، حیدرِ کربلا
علی آن که شمشیرش آتش فکند
دل کفر و ظلمت ز هم برکند
۱. به نام خدایی که جان آفرید
به هر ذرهای شور ایمان دمید
۲. خدایی که بر عرش دارد مقام
به فرمان او خلق گردد تمام
۳. زمین و فلک در مدارش روان
همه بسته فرمان پروردگان
۴. ز فضلش جهان پر شد از نور و شور
ز حکمت به دلها رسیدی حضور
۵. همان پادشاهی که بر خاک و جان
به عدل و به تقواست صاحب نشان
۶. ستایش مر او را سزد بیحدود
که بر بندهی خویش رحیمی گشود
۷. درود آن رسول خداوند نور
که از مکه افکند بر کفر شور
۸. محمد، امین خدای کریم
که بر پای کرد آیین مستقیم
۹. به او شد جهان زنده و پر صفا
به او گشت دین راهبر تا بقا
۱۰. سلام آن وصی نبی، مرتضی
که او بُد امام و ولیّ خدا
۱۱. علی، آن که تیغش چو دریای خون
به کفر و ستم زد پی افسونگون
۱۲. دل شب شکست از فروغ کلام
که او بود سرچشمهی عدل و گرام
۱۳. ز مِهرش فقیران پناهی گرفت
ز تیغش ستمگر تباهی گرفت
۱۴. کنون نامهای شد ز سرچشمهی نور
برای جریری به دوران دهور
۱۵. جریر آن جوانمرد پاکنهاد
که در بیعت حیدر آمد به یاد
۱۶. به شامش فرستاد مولا، امیر
که با حق کند حجّت آشکار و دلیر
۱۷. بگوید به شام آنچه حق دیده است
که از عدل و ایمان علی، بوی هست
۱۸. جریر ای امین خدا در سفر
تو مأمور حقّی، دلیر و خطر
۱۹. برو تا رسانی پیام وصی
که او وارث مصطفی و ولی
۲۰. بگو آنچه مولا به تو برگرفت
که بر اهل باطل شود حجّت وفت
۲۱. زمانه پر از فتنه و نیرنگ شد
به دست معاویه جنگ، تنگ شد
۲۲. نشسته به شام آن دروغین امیر
که جز فتنه نارد به دین یادگیر
۲۳. به زر و به زور و به مکر و فریب
به مردم نماید رهی بس غریب
۲۴. جریر ای امین! چو نامه رسید
به معاویه با عزم باید رسید
۲۵. بگو: ای ستمگر! چه خواهی کنی؟
به تقوا درآیی؟ بگویی، منی؟
۲۶. علی است امام و خلیفه بحق
به اوست اطاعت در این راه، دَق
۲۷. اگر جنگ خواهی، بُوَد آتشی
که افکند به جانت غمی بیکشی
۲۸. وگر صلح جویی، بُوَد با خزی
که افتد به جانت ننگی غرضی
۲۹. تویی در میان دو راه ای غوی
بیا جانب حقّ، وگرنه روی
۳۰. جریر این پیام امام هُدی
ببر با دلی پر ز مهر خدا
۳۱. بگو: ای معاویه! آخر ببین
که باطل نماند به دهر زمین
۳۲. چه بسیار شاهان که رفتند زود
نه ماند از آنان نشان و نمود
۳۳. نه تخت و نه کاخ و نه آن لشکران
بجز عمل ماند بر دفتران
۳۴. عمل گر نکو باشدت یا تباه
به آن، جان سپاری به روزِ گناه
۳۵. جریر ای امین! این پیام علی
ببر سوی شام آن سپهدار غی
۳۶. بگو: یا بمان با ستم بر طریق
و یا رو به حق آر، و بردار نیک
۳۷. علی آن امام است کاندر جهان
به تقواست سرمایهی جان و روان
۳۸. به تیغش فرو ریخت کفر و نفاق
به حکمش نشد کس به باطل وفاق
۳۹. جریر! این پیام رسانی تو راست
به جان و به ایمان، امانت بخواست
۴۰. چو نامه رساندی، به تصمیم گیر
که مولا ترا خواست در راه خیر
۴۱. اگر گشت او بر طریق ستیز
تو نیزش بده حجّت رستخیز
۴۲. بگو جنگ خواهد تو را واگذشت
که جز آتش آید نصیبت ز دشت
۴۳. اگر صلح خواهد، بگیرش به دست
ولی با خزی و به خواری نشست
۴۴. چه سود است صلحی که بیعت نکند؟
به جز ذلت و ننگ، راحت ندهد
۴۵. علی خواست بیعت، نه آنسان صلح
که باشد دروغین چو دامی به ملح
۴۶. جریر! این کلام امیر است و بس
که از حکمت آید، نه از وهم و هوس
۴۷. بگو تا ببیند جهان، حق کجاست
که باطل چو سایه، به پایان فناست
۴۸. چو آن نامه بر او رسانی به شام
به حجّت بگو و مده او مرام
۴۹. که گر جنگ خواهد، بود ذلتش
و گر صلح، بیعت بود حجتش
۵۰. علی خواست آنچه خدا خواسته
که با عدل گردد جهان راستِه
۵۱. جریر ای امین! آنچه گفتست شاه
ببر تا ببیند ره حق ز راه
۵۲. بگو: یا بمانی به کفر و نفاق
و یا سرنهی پیش عدل و وفاق
۵۳. تویی در میانه دو راه سترگ
یکی سوی جنّت، دگر راه مرگ
۵۴. اگر سر به تسلیم یزدان نهی
به ملک بقا رهنمون میشوی
۵۵. وگر سرکشی آری و کینکشی
به آتش سپاری دل خویشی
۵۶. علی آن امام است کز عدل و داد
جهان را به نور خدا کرده شاد
۵۷. نه شاهی، نه زر خواست از این دیار
به تقواست مولای ابرار یار
۵۸. جریر ای امین! تو حجّت رسان
که بیعت بُوَد شرط دین و توان
۵۹. بگو: ای معاویه! بیدار شو
ز خواب غرورت خبردار شو
۶۰. چه دیدی ز دنیا به جز رنج و خاک؟
که بر تخت غفلت نهادی ملاک؟
۶۱. نه آن تخت ماند و نه آن تاج زر
نه آن لشکر و نه سپاهِ بَشر
۶۲. بماند عمل، نیک یا بد رهین
که گیرد تو را در صف حشر دین
۶۳. جریر ای امین! این پیام علی
ببر تا شود حجّت روشن جلی
۶۴. اگر بیعت آورد او با خضوع
به تقوا رود در طریق رجوع
۶۵. وگر بر ستیزش درآید دلیر
تو با او بگو جنگ مولا، خطیر
۶۶. بگو جنگ مولا چو دریای خون
در آن غرق گردد سپهر و فسون
۶۷. بگو: ای معاویه! بگذر ز کید
که جز مرگ و ننگت نخواهد رسید
۶۸. جریر ای امین! تو با راستی
بر او عرضه کن نامهی خاسته
۶۹. نترس از فریب و ز زر و ز زور
که باطل شود در گذر، بیعبور
۷۰. جریر! این امانت به دوشت نهاد
امیر عدالت، امام رشاد
۷۱. بگو با صداقت، بگو با یقین
که جز عدل و تقوا نباشد رهین
۷۲. علی آن امام است کاندر جهان
بود مظهر دین، رهبر انس و جان
۷۳. چو خورشید تابان به آفاق نور
به عدلش شود جان مظلوم، سور
۷۴. نه شمشیر او جز برای خدا
نه تدبیر او جز رهِ مصطفی
۷۵. جریر ای امین! این حقیقت بگو
که باطل نماند، نگیرد رُخُو
۷۶. بگو: ای معاویه! عبرت بگیر
ز تاریخ شاهان گذشته، دلیر
۷۷. چه بسیار شاهان که رفتند زود
نه ماند از آنان نشان و نمود
۷۸. بماند عمل، نیک یا بد، جاودان
که گیرد تو را در صفِ امتحان
۷۹. جریر ای امین! چون رسانی پیام
مده او مجال دگر در کلام
۸۰. به تصمیم و عزم است این حجّت قوی
که باشد ز فرمان مولای وی
۸۱. اگر بیعت آورد، تو هم دست ده
به عهد وفادار باشی به مه
۸۲. وگر سرکشی آرد و مکر و فن
بگو جنگ حیدر بود بیثمن
۸۳. که تیغش چو آذر فکند شعلهور
به لشکرگه کفر و ظلم و خطر
۸۴. بگو تا ندانی تو از تیغ او
که افکند ستم را به یک ضرب فرو
۸۵. جریر ای امین! آنچه مولا بگفت
به جان پاس دار و مکن هیچ سُفت
۸۶. امانت رسان، همچو خورشید تاب
به دلها رسان نور، بر ظلم بتاب
۸۷. بگو: یا بمانی به باطل اسیر
و یا با علی یابی آن راه خیر
۸۸. که جز عدل مولا رهی نیست هیچ
ره باطل آخر بُوَد تار و پیچ
۸۹. جریر! این وظیفه امانتمدار
به دوشت نهاد آن امام وقار
۹۰. به راه خدا باش و مردانه رو
ز وسواس باطل، دل آزاد شو
۹۱. که یاری خدا با تو باشد یقین
چو باشی تو بر عهد دین راستین
۹۲. بگو با دلی پر ز نور و صفا
که مولاست تنها امام هُدی
۹۳. به اوست ولایت، به اوست امیر
به اوست سعادت، به اوست دبیر
۹۴. نه جز او کسی را بود حقّ دین
نه جز او کسی را بود راهبین
۹۵. جریر ای امین! این پیام خدا
ببر تا رسد حجّت حق به جا
۹۶. اگر برنهد او به باطل قدم
به گرداب مرگ افکند خویش هم
۹۷. وگر رو نهد سوی عدل و هدی
به جنّت رسد عاقبت بیخطا
۹۸. بگو تا نداند که باطل بقاست
که این راه جز سوی دوزخ نیاست
۹۹. جریر ای امین! تو پیامآور حق
به دل کن توکل به خلاق مطلق
۱۰۰. رسان این پیام امام هدی
که او حجّت دین بود تا ابدی
۱۰۱. جریر ای امین! آنچه فرموده شاه
به جان بشنو و در رسان بیگناه
۱۰۲. بگو: ای معاویه! بیدار شو
ز خواب جهالت خبردار شو
۱۰۳. تو بر مسند شام، فریبی به کار
که دین را کنی ملعبه روزگار
۱۰۴. به زر میفریبی دل ناتوان
به زور میستانی ره انس و جان
۱۰۵. تو بر خون عثمان بهانه نهادی
ولی خود ز حق سخت سر تافتی
۱۰۶. به حیلت گرفتی سپاه و زر
که بر مردم آری فریب و ضرر
۱۰۷. جریر ای امین! برسان این پیام
که باطل نماند به گیتی دوام
۱۰۸. علی حجّت حق، امام زمان
که بر عدل او پایدار است جان
۱۰۹. بگو بیگمان حق به سوی اوست
که این راه، تنها رهِ نیکوست
۱۱۰. اگر بیعت آری، رهایی بری
وگر نه به دوزخ سزایی بری
۱۱۱. جریر ای امین! این سخن آشکار
به مکرش مده دل، به زر شرمدار
۱۱۲. بگو: یا به بیعت شود کار راست
و یا در نبردت بُوَد پای کاست
۱۱۳. علی گفت: باطل سرانجام نیست
ره حق به جز نور و آرام نیست
۱۱۴. جریر ای امین! چون به او برسی
به پرهیز و تدبیر، با او رسی
۱۱۵. بگو تا نپندارد این شامگاه
که با مکر یابد ز دین رهنگاه
۱۱۶. چه بسیار امت که شد نابود
ز ظلم و فساد و ره بیوجود
۱۱۷. به تاریخ بنگر، عبرت ببین
که باطل نماند به گیتی رهین
۱۱۸. کجا شد سپاه ستمکار روم؟
کجا شد بزرگی و آن تخت و بوم؟
۱۱۹. کجا شد سلاطین پارینهکار؟
که اکنون نه ماند از آنان غبار
۱۲۰. بماند عمل بر کتاب خدا
که گیرد تو را در سرای بقا
۱۲۱. جریر ای امین! با دلی پر یقین
بر او عرضه کن این پیام مبین
۱۲۲. بگو: ای معاویه! پایان تراست
اگر با ستم، همسفر، راه ماست
۱۲۳. به تیغ علی گر ستیزی کنی
به خاک هلاک، آویزی کنی
۱۲۴. که شمشیر او آتش قهر حق است
به مولا سپردهست ربّ الفلق است
۱۲۵. ز یک ضرب او کوه گردد دو نیم
به دریا فتد لشکر ظالمین
۱۲۶. بگو: ای معاویه! مهلت تمام
به بیعت بیا، وا مکن بیش گام
۱۲۷. که فردا نه ماند ترا هیچ دست
نه آن تخت و زر، نه سپاه و نشست
۱۲۸. جریر ای امین! این کلام خداست
که از قلب پاک علی بر فیاست
۱۲۹. به او عرضه کن حجّت آشکار
که باطل نماند به گردون، به کار
۱۳۰. بگو: یا به بیعت بمانی درست
و یا در نبردت بسوزد چو دُست
۱۳۱. به صلحی که بیعت در آن نیست، نه!
که آن خواری است و به باطل ره
۱۳۲. علی خواست تنها وفادار دین
نه صلحی که باشد به کفر آفرین
۱۳۳. جریر ای امین! این پیام ایست
به جان پاس دارش، که از وحی نیست
۱۳۴. ز خود نیست، از حق رسیده پیام
به لبهای مولا چو آیات عام
۱۳۵. بگو: ای معاویه! این فرصتت
به سرعت گذارد چو باد صبحدت
۱۳۶. مکن تاخیر، کاندرنگی بلاست
به فردا ممان، کاین زمان رهنماست
۱۳۷. چه بسیار کس در امید درنگ
که در خواب مرد و نرسیدش به جنگ
۱۳۸. جریر ای امین! هشدار بده
به مکر و فریبش مدار اندره
۱۳۹. بگو: ای معاویه! جنگ اگر
گزینی، بود هلاک و خطر
۱۴۰. به شمشیر حیدر بسوزد سرت
به آتش کشد لشکرت، کشورت
۱۴۱. وگر بیعت آری به صدق و صفا
رهد جان تو از عذاب و جفا
۱۴۲. به بیعت بود عزّت و سربلند
به بیعت رهی در بهشت بلند
۱۴۳. جریر ای امین! این پیام تمام
ببر تا ببیند ره صبح و شام
۱۴۴. بگو تا نماند دگر حجّتی
که باطل نگیرد به دل عزّتی
۱۴۵. جریر ای امین! این امانت رسان
که باشد به تاریخ، ماند نشان
۱۴۶. به هر جا که خوانند نامه علی
شود حجّت خلق روشن جلی
۱۴۷. که در جنگ یا صلح، تکلیف راست
به بیعت بود، یا به شمشیر خواست
۱۴۸. معاویه اگر سر فرود آوَرد
به ایمان و تقوا، رهایی بَرَد
۱۴۹. وگر سرکشی کرد، شد در هلاک
به آتش بسوزد سراپای خاک
۱۵۰. جریر ای امین! پاسدار امین
که باشی تو آیینهی حقبین
۱۵۱. بگو تا نماند دگر جای شک
که مولا علی است امام بحق
۱۵۲. به حکم خداوند شد رهنمای
که او هست شمشیر دین در حجاز
۱۵۳. نه از مکر و نیرنگ ترسی به دل
که مولا علی است رهآور عمل
۱۵۴. جریر ای امین! این کلام به جاست
که با عدل، دنیا پر از نور ماست
۱۵۵. بگو: ای معاویه! بر راه باش
که باطل بود بیثمر، بیتلاش
۱۵۶. به دنیا فریبی مکن عمر خویش
که فردا به دوزخ بسوزد رَویش
۱۵۷. جریر ای امین! این هشدار سخت
ببر تا شود باطل از ریشه تخت
۱۵۸. بگو: یا به بیعت شوی سربلند
و یا در ستیزت شوی بیگزند
۱۵۹. نه! در ستیزت رهایی کجاست؟
که جز مرگ و ننگت نباشد بهاست
۱۶۰. جریر ای امین! چون به او بگذری
به عدل و به تقوا سخن آوری
۱۶۱. بگو: ای معاویه! این آخرین
سخن بود از حیدرِ دلنشین
۱۶۲. نه بر توست مولا به زر یا به زور
که با حق کند حجّت اندر حضور
۱۶۳. به راه خدا خواندت با صفا
به بیعت، به تقوا، به عدل هُدی
۱۶۴. جریر ای امین! این کلام عظیم
رسان تا شود حجّت دین، مقیم
۱۶۵. بگو: ای معاویه! ننگ و عار
بماند اگر بر ستیزی به کار
۱۶۶. بگو: یا به بیعت شوی سربلند
و یا در ستیزت شوی بیگزند
۱۶۷. که باطل چو سایه شود ناپدید
به نور خدا جان حق آرمید
۱۶۸. جریر ای امین! تو پیام خدا
بر او عرضه کن تا شود حق عیان
۱۶۹. بگو: یا به صلحی بیاری رضی
و یا جنگ خواهی، هلاک ابدی
۱۷۰. علی حجّت حق، امام زمان
که با اوست راه نجات و امان
۱۷۱. جریر ای امین! این کلام بگو
که باطل نماند، نگیرد رُخو
۱۷۲. بگو: ای معاویه! فرصت نماند
که باطل به گیتی رهی جاودان
۱۷۳. چه بسیار کس در غرور و فریب
که در خاک رفت و نماندش نصیب
۱۷۴. جریر ای امین! این پیام علی
ببر تا شود حجّت روشن جلی
۱۷۵. بگو: یا به بیعت شوی در امان
و یا در ستیزت شوی بیزمان
۱۷۶. علی مظهر عدل و تقوای حق
که با اوست جان نبی در سبق
۱۷۷. جریر ای امین! پاسدار سخن
که این نامه حجّت بود بر وطن
۱۷۸. بگو: ای معاویه! پایان تراست
اگر بر ستیزی، هلاک از خداست
۱۷۹. جریر ای امین! این وصیت رسان
که بر توست حجّت، بماند عیان
۱۸۰. به بیعت بُوَد عزّت و سربلند
به بیعت رهد جان تو بیگزند
۱۸۱. وگر سرکشی آری و مکر و کین
به آتش سپاری خود و قوم بین
۱۸۲. بگو: ای معاویه! این آخرین
سخن بود ز مولا، امام مبین
۱۸۳. جریر ای امین! آنچه گفتست شاه
به دل پاس دار و رسان بیگناه
۱۸۴. بگو: یا به حق بازگردی به وقت
و یا در ستیزت بسوزد سرشت
۱۸۵. به فردا ممان کار امروز را
که فردا نیاید به هر روزها
۱۸۶. جریر ای امین! این وصیت به جاست
که باطل نماند، به حق پایداست
۱۸۷. بگو: ای معاویه! فرصتت کم است
به بیعت بیا، راه حق محکم است
۱۸۸. وگر نه به شمشیر مولا علی
بسوزی چو شمعی به میدان جلی
۱۸۹. جریر ای امین! تو پیامبر حق
که با عدل باشی چو تیغ مطلق
۱۹۰. بگو: ای معاویه! وقت است این
که بیعت کنی با امام مبین
۱۹۱. به بیعت رهایی، به بیعت نجات
به بیعت شود دل پر از انبساط
۱۹۲. جریر ای امین! این پیام خداست
که بر دوش تو شد، امانتپیاست
۱۹۳. بگو: یا به حق بازگردی به دین
و یا در ستیزت هلاک آفرین
۱۹۴. علی حجّت دین، ولیّ خدا
که با اوست ایمان، ره کبریا
۱۹۵. جریر ای امین! این پیام تمام
ببر تا شود حجّت صبح و شام
۱۹۶. بگو: یا به بیعت شوی سرفراز
و یا در نبردت شوی بیجواز
۱۹۷. که باطل سرانجام گردد هلاک
به شمشیر عدل است بیچون و چاک
۱۹۸. جریر ای امین! این وصیت به تو
که بر حق بمانی، به عدل و نِکو
۱۹۹. بگو: ای معاویه! پایان تو شد
اگر سرکشی آری و کینه بد
۲۰۰. جریر ای امین! این کلام علی
رسان تا بماند به گیتی جلی
۲۰۱. جریر ای امین! آنچه گفتی رسان
به جانها شود حجّت انس و جان
۲۰۲. تو پیغام حیدر به جان پاس دار
که این است فرمان پروردگار
۲۰۳. بگو با معاویه، ای تیرهسر!
مخور مکر دنیا، مکن خوی خطر
۲۰۴. که باطل بپاید به چندی قلیل
ولی عاقبت گردد آن بیبدیل
۲۰۵. چه بسیار شاهان که کردند ناز
کنون خفته در خاک بیهیچ راز
۲۰۶. نه تختی بماند، نه تاجی به سر
نه آن لشکر و حشمت و نام و فر
۲۰۷. بماند عمل، نیک یا بد به جا
که گیرد تو را روز حشر و جزا
۲۰۸. جریر ای امین! چون رساندی پیام
مرو جز به تقوا و صدق و مرام
۲۰۹. که این عهد، عهدیست با کردگار
به جان پاس دارش، مکن هیچ عار
۲۱۰. جریر! از خدا یاری خویش جوی
که او هست یاریگر راهپوی
۲۱۱. اگر با علی بیعت آرد به جان
به جنّت رسد با صفای روان
۲۱۲. وگر دشمنی کرد با نور دین
به دوزخ کشد خویش با دست خویش
۲۱۳. بگو با صداقت، بگو با یقین
که حق شد پدید از دل راستین
۲۱۴. علی آن امام است کاندر جهان
بود حجّت خلق بر انس و جان
۲۱۵. نه جز او کسی را ولایت رواست
نه جز او کسی را امامت سزاست
۲۱۶. جریر ای امین! تو حجّت رسان
که باطل نماند، نگیرد امان
۲۱۷. به تیغ علی شد جهان پر صفا
به عدلش شکفت آسمان و زمین
۲۱۸. اگر سرکشی کرد آن نابکار
به شمشیر حیدر شود تار و مار
۲۱۹. بگو: یا بمانی به تقوا رهی
و یا در ضلالت شوی بیپناهی
۲۲۰. جریر ای امین! آنچه گفتی تمام
به تاریخ ماند بهسان پیام
۲۲۱. به عبرت نگه کن به دوران پیش
که باطل نپایید جز رنج و ریش
۲۲۲. چه بسیار کاخی که ویران شدی
چه بسیار شاهی که حیران شدی
۲۲۳. نه آن زر بماند، نه آن سیم و مال
نه آن فخر و جاه و نه آن پایگاه
۲۲۴. بماند عمل، نیک یا بد جاودان
به نامه نوشتند فرشتگان
۲۲۵. جریر ای امین! این حقیقت بگو
به جانها رسان نور مولا فرو
۲۲۶. بگو تا بدانند اهل جهان
که حق زنده ماند به لطف یزدان
۲۲۷. و باطل فرو ریزد آخر به خاک
که حق زنده ماند چو خورشید پاک
۲۲۸. جریر ای امین! تو بیدار باش
به عهد وفادار و هشیار باش
۲۲۹. که مولا به تو داد پیغام حق
مخور غم، که یاری خداوند مطلق
۲۳۰. رساندی پیامش به مردان بدی؟
تو حجّت نهادی به آیندگان
۲۳۱. جریر! این پیام امانتبَر است
به تاریخ ماند چو خورشید و شمس
۲۳۲. بگو با معاویه، بیدار شو
ز مکر زمانه خبردار شو
۲۳۳. که این ره، ره باطل و بیبقاست
ره عدل تنها ره حق و هُداست
۲۳۴. اگر سر نهی در بر اهل دین
به جنّت روی با دلآفرین
۲۳۵. وگر دشمنی آری و فتنهگری
به دوزخ روی با دلافسری
۲۳۶. جریر ای امین! چون رساندی خبر
به تاریخ ماند به یاد سحر
۲۳۷. بگو: یا به جنگی، به شمشیر و خون
و یا بیعت آری به عهد و فسون
۲۳۸. که جنگ علی آتشی شعلهور
فکندد به باطل، به ظلم و خطر
۲۳۹. بگو: یا بمانی به راه درست
و یا در ضلالت شوی بینشست
۲۴۰. جریر ای امین! تو گفتی تمام
به جانها رساندی پیام امام
۲۴۱. جهان بشنود این پیام جلی
که باشد ز گفتار مولای علی
۲۴۲. علی آن امامی که تیغش به دست
برآرد ز باطل، در آرد به پست
۲۴۳. علی آن که عدلش جهان را فزود
به حق رهنمون شد، به باطل نبود
۲۴۴. جریر ای امین! تو شدی رهنمون
به تاریخ ماندی چو نوری فزون
۲۴۵. رساندی پیامش به شام و دیار
که مولاست تنها امام وقار
۲۴۶. بگو: ای معاویه! این راه نیست
که باطل بپاید، وفاگاه نیست
۲۴۷. که حق زنده ماند به تاریخ و دین
به نور ولایت، به عهد یقین
۲۴۸. اگر با علی بیعت آری، رهی
به جنّت روی با دل آگهی
۲۴۹. وگر دشمنی آری و فتنهگری
به دوزخ روی با دل افسری
۲۵۰. جریر ای امین! این پیام علی
به تاریخ ماند چو خورشید جلی
۲۵۱. رساندی پیامش به آیندگان
به جانها شدی حجّت انس و جان
۲۵۲. بگو تا بدانند اهل جهان
که عدل است راه ره حق و هُدی
۲۵۳. و باطل بماند چو بادی به خاک
که جنّت بود جای اهل صفاک
۲۵۴. جریر ای امین! تو بیدار باش
به عهد وفادار و هشیار باش
۲۵۵. که این عهد عهدیست با کردگار
به جان پاس دارش، مکن هیچ عار
۲۵۶. رساندی پیامش به اهل دیار
که حق زنده ماند به فضل بهار
۲۵۷. و باطل فرو ریزد آخر ز دست
که حق جاودان است و ماند به هست
۲۵۸. جریر ای امین! تو شدی رهنمون
به تاریخ ماندی چو خورشید و خون
۲۵۹. رساندی پیامش به دلهای پاک
که باطل نپاید به چندی ملاک
۲۶۰. علی آن امام است کاندر جهان
بود مظهر دین، رهبر انس و جان
۲۶۱. نه جز او کسی را ولایت رواست
نه جز او کسی را امامت سزاست
۲۶۲. جریر ای امین! تو گفتی تمام
به جانها رساندی پیام امام
۲۶۳. جهان بشنود این پیام جلی
که باشد ز گفتار مولای علی
۲۶۴. به تیغش چو آذر، به عدلش چو نور
به باطل دهد کیفر سخت و شور
۲۶۵. جریر ای امین! تو بیدار باش
به عهد وفادار و هشیار باش
۲۶۶. رساندی پیامش به شام و عراق
که حق زنده ماند به نور و وفاق
۲۶۷. بگو: ای معاویه! این راه نیست
که باطل بپاید، وفاگاه نیست
۲۶۸. علی حجّت دین، امام هُدی
به نورش جهان شد پر از روشنی
۲۶۹. جریر ای امین! تو حجّت رسان
که باطل نماند، نگیرد امان
۲۷۰. رساندی پیامش به مردان پاک
که عدل است رهبر، نه زر، نه هلاک
۲۷۱. بماند عمل، نیک یا بد رهین
که گیرد تو را روز حشر و دین
۲۷۲. جریر ای امین! تو شدی پاسدار
پیام ولایت، چراغ بهار
۲۷۳. رساندی پیامش به آیندگان
که باطل نپاید به چندی زمان
۲۷۴. علی آن امام است کاندر جهان
بود مظهر دین، رهبر انس و جان
۲۷۵. جریر ای امین! تو گفتی درست
به جانها رساندی ره حق و جُست
۲۷۶. رساندی پیامش به هر انجمن
که حق زنده ماند به فضل و سخن
۲۷۷. بگو: یا بمانی به عدل و وفا
و یا در ضلالت شوی بیبقا
۲۷۸. که باطل نپاید، بماند خطا
که حق جاودان است به فضل خدا
۲۷۹. جریر ای امین! تو حجّت شدی
به تاریخ ماندی چو عبرت بدی
۲۸۰. رساندی پیامش به دلهای پاک
که عدل است رهبر، نه زر، نه هلاک
۲۸۱. جهان بشنود این پیام جلی
که باشد ز گفتار مولای علی
۲۸۲. علی آن امام است کاندر جهان
بود حجّت دین، رهبر انس و جان
۲۸۳. جریر ای امین! تو شدی رهنمون
به تاریخ ماندی چو خورشید و خون
۲۸۴. رساندی پیامش به هر انجمن
که باطل نپاید به چندی سخن
۲۸۵. بگو: یا بمانی به عدل و صفا
و یا در ضلالت شوی بیبقا
۲۸۶. جریر ای امین! تو گفتی درست
به جانها رساندی ره حق و جُست
۲۸۷. رساندی پیامش به آیندگان
که باطل نپاید به چندی زمان
۲۸۸. علی آن امام است کاندر جهان
بود مظهر دین، رهبر انس و جان
۲۸۹. جریر ای امین! تو شدی رهنمون
به تاریخ ماندی چو خورشید و خون
۲۹۰. رساندی پیامش به هر انجمن
که حق زنده ماند به فضل و سخن
۲۹۱. بگو: یا بمانی به عدل و وفا
و یا در ضلالت شوی بیبقا
۲۹۲. که باطل نپاید، بماند خطا
که حق جاودان است به فضل خدا
۲۹۳. جریر ای امین! تو حجّت شدی
به تاریخ ماندی چو عبرت بدی
۲۹۴. رساندی پیامش به دلهای پاک
که عدل است رهبر، نه زر، نه هلاک
۲۹۵. جهان بشنود این پیام جلی
که باشد ز گفتار مولای علی
۲۹۶. علی آن امام است کاندر جهان
بود حجّت دین، رهبر انس و جان
۲۹۷. جریر ای امین! تو شدی رهنمون
به تاریخ ماندی چو خورشید و خون
۲۹۸. رساندی پیامش به هر انجمن
که باطل نپاید به چندی سخن
۲۹۹. بگو: یا بمانی به عدل و صفا
و یا در ضلالت شوی بیبقا
۳۰۰. جریر ای امین! تو گفتی درست
به جانها رساندی ره حق و جُست
نتیجهگیری
نامهی امیرالمؤمنین علی (ع) به جریر بن عبدالله، هرچند کوتاه است، اما دربردارندهی پیامی بس بزرگ برای تاریخ و آیندگان میباشد. امام (ع) در این نامه معاویه را میان دو راه آشکار قرار میدهد:
- راه بیعت و صلح؛ اما صلحی همراه با پذیرش حقیقت و ترک نیرنگ، که نتیجهاش عزت در دنیا و رستگاری در آخرت است.
- راه جنگ و سرکشی؛ جنگی که پایان آن جز نابودی و خسران نخواهد بود.
این نامه نشان میدهد که امام علی (ع) هرگز در پی سلطهی فردی یا قدرتطلبی نبود؛ بلکه رسالت خویش را در پاسداری از حق، عدالت، و حفظ وحدت امت میدید. از همین رو، نخست بیعت و تسلیم در برابر حق را پیشنهاد میکند و اگر نپذیرفتند، آنگاه به جنگ ناگزیر فرمان میدهد.
پیام اصلی این نامه برای همهی عصرها آن است که:
- حق پایدار است، هرچند یاران اندک باشند.
- باطل فناپذیر است، هرچند سپاه و زر و زور انباشته باشد.
- مسئولیت رهبران، پاسداری از عدالت و حقیقت است، نه معامله با دنیا.
امروز نیز این کلام امام (ع) همچون مشعلی فروزان ما را به راه حق میخواند و هشدار میدهد که فریب دنیا، قدرت و زر نخوریم؛ چرا که تنها سرمایهی جاودانهی انسان، عمل صالح و پیروی از حق است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۶/۲۰