رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار (۱۱)

باسمه تعالی

مثنوی باران
بهار(۱۱)

زِ هر قطره باران، پیامِ خداست
پیامی زِ الطافِ ربِّ علاست

 

چو باران ببارد زِ مهر و وفا
جهان پُر شود از جمالِ خدا

 

نسیمی که آید زِ باغِ بهار
نوایِ خوشِ عشقِ پروردگار

 

زِ هر برگِ سبزی، نشانِ صفاست
زِ هر ذره‌ی خاک، رازی بقاست
 

زِ هر قطره باران، پیامِ خداست
پیامِ بزرگی و فضل و عطاست

 

 

زِ رحمت چو دریای بی‌انتها
ببارد زِ لطفش به ارض و سما

 

 

چکد هر نسیمی زِ باغِ وصال
به دل می‌دهد شوقِ حُسنِ کمال

 

 

زِ هر قطره نوری به دل می‌دمد
رهِ عاشقان را به حق می‌بَرَد

 

 

به صحرا، به دریا، به کوه و دمن
نمایان بود جلوه‌ی ذوالمنن

 

 

جهان هر نفس پر زِ اسرار اوست
وجودِ همه غرقِ انوار اوست

 

 

زِ لطفش زمین، زنده چون جان شود
دل از چشمه‌ی مهر، عطشان شود

 

 

چو باران ببارد زِ درگاهِ دوست
بروید زِ خاک، آن‌چه مقصود اوست

 

 

زِ هر غنچه‌ای عطرِ ایمان رسد
زِ هر قطره‌ای نورِ قرآن رسد

 

اگر چه جهان پر ز رنج و بلاست
پناهِ دل خسته، لطفِ خداست

 

 

به هر قطره رازی زِ اسرارِ حق
به هر موج، آوای دیدارِ حق

 

 

نهانی که در برگ و باران عیان
بود حکمتش بر دل عاشقان

 

به دریا فتد موجِ لطفِ قدیم
به صحرا رسد رحمتِ او عظیم

 

 

زِ باران بجوشد امیدِ نهان
که بخشایش اوست فیضِ جهان

 

 

زِ هر سبزه آید ندای حضور
زِ هر قطره ریزد شمیمی زِ نور

 

 

اگر تیره گردد سپهرِ زمان
فروغش دهد نورِ ایمان عیان

 

 

نه خشکی بماند، نه رنج و ملال
چو باران بریزد زِ لطفِ کمال

 

 

به هر جا که چشمی گشایی به راز
بود آشکارا صفاتِ نیاز

 

زمین از کراماتِ او زنده شد
دلِ خسته از مهرِ او بنده شد

 

 

به وادی اگر دانه‌ای بنگری
نشانِ تواناییِ داوری

 

 

به هر برگ، حکمت زِ حق آشکار
به هر قطره، لطفش بود برقرار

 

 

نه برگی فتد بی‌رضایِ ودود
نه موجی رود جز به امرِ وجود

 

 

زِ لطفش، بهاران شکوفا شود
خزان از نسیمش مسیحا شود

 

 

اگر تشنه‌ای، رحمتش چشمه‌سار
اگر خسته‌ای، مهر او غم‌گسار

 

 

به هر جا که بارانِ رحمت رسد
زمین از عطایش به جنّت رسد

 

 

به هر قطره، رازی زِ اسرارِ عشق
نهان در دلِ آب، انوارِ عشق

 

 

ز عرفان و دانش بود رهنمون
چراغی فروزان، به دل‌ها فزون

 

 

 

به دریا، به صحرا، وزد بر دمن
" رجالی" شکوفاست در هر وطن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

متن و شرح مثنوی(۱۱)

باسمه تعالی

شرح و تفسیر مثنوی باران

بهار(۱۱)

بیت ۱:

زِ هر قطره باران، پیامِ خداست
پیامی زِ الطافِ ربِّ علاست

تفسیر:
باران در این بیت به‌عنوان یک پیام الهی معرفی می‌شود. هر قطره باران در حقیقت حامل پیامی از خداوند است، که حاکی از رحمت و الطاف بی‌پایان خداوند است. باران می‌تواند نمادی از نعمت‌ها و برکات الهی باشد که بر بندگان نازل می‌شود.

بیت ۲:

چو باران ببارد زِ مهر و وفا
جهان پُر شود از جمالِ خدا

تفسیر:
وقتی باران از مهر و وفای خداوند می‌بارد، به تمام جهان جمال و زیبایی خداوند را می‌بخشد. در این بیت به تاثیر مثبت و گسترده باران اشاره دارد که نه تنها زمین را آباد می‌کند، بلکه عالم را از جمال الهی پر می‌سازد.

بیت ۳:

نسیمی که آید زِ باغِ بهار
نوایِ خوشِ عشقِ پروردگار

تفسیر:
نسیم بهاری که از باغ بهار می‌آید، شبیه به نوای عشق الهی است. این نسیم روح را نوازش داده و یادآور محبت و عشق خداوند است. در اینجا "باغ بهار" نمادی از زیبایی‌های طبیعت است که همگان را به یاد آفریدگار می‌اندازد.

بیت ۴:

زِ هر برگِ سبزی، نشانِ صفاست
زِ هر ذره‌ی خاک، رازی بقاست

تفسیر:
هر برگ سبز درخت نماد صفا و پاکی است و هر ذره خاک نیز به‌عنوان امیدی برای بقای زندگی و رشد و تعالی به شمار می‌آید. این بیت نشان‌دهنده ارتباط تنگاتنگ طبیعت با روح انسان و آموزه‌های معنوی است.

بیت ۵:

زِ هر قطره باران، پیامِ خداست
پیامِ بزرگی و فضل و عطاست

تفسیر:
بار دیگر تاکید می‌شود که هر قطره باران پیام خداوند است و این پیام حاکی از بزرگی، فضل و عطای الهی است. باران به‌طور نمادین نشانه‌ای از نعمت‌های بی‌پایان و بی‌حد و حصر خداوند است.

بیت ۶:

زِ رحمت چو دریای بی‌انتها
ببارد زِ لطفش به ارض و سما

تفسیر:
رحمت خداوند همانند دریای بی‌پایانی است که به‌طور نامحدود از لطف الهی به زمین و آسمان نازل می‌شود. این بیت نشان‌دهنده عمق و گستردگی رحمت خداوند است که همه‌چیز را در بر می‌گیرد.

بیت ۷:

چکد هر نسیمی زِ باغِ وصال
به دل می‌دهد شوقِ حُسنِ کمال

تفسیر:
نسیم‌هایی که از باغ وصال می‌وزند، در دل انسان شوق و آرزوی رسیدن به کمال انسانی و روحانی را برمی‌انگیزند. "باغ وصال" در اینجا نماد ارتباط انسان با خداوند است و این نسیم‌ها همچون الهامات معنوی در دل انسان ایجاد شوق به کمال می‌کنند.

بیت ۸:

زِ هر قطره نوری به دل می‌دمد
رهِ عاشقان را به حق می‌بَرَد

تفسیر:
هر قطره باران نور معنوی‌ای است که به دل عاشقان می‌تابد و آن‌ها را به سمت حقیقت و عشق الهی هدایت می‌کند. در این بیت به تاثیر باران به‌عنوان راهنمایی معنوی اشاره شده است.

بیت ۹:

به صحرا، به دریا، به کوه و دمن
نمایان بود جلوه‌ی ذوالمنن

تفسیر:
در این بیت، به زیبایی‌های طبیعت اشاره می‌شود که جلوه‌ای از صفات و الطاف خداوند را نشان می‌دهند. "ذوالمنن" یکی از نام‌های خداوند است که به‌معنی صاحب تمامی نعمت‌ها و برکات است.

بیت ۱۰:

جهان هر نفس پر زِ اسرار اوست
وجودِ همه غرقِ انوار اوست

تفسیر:
جهان هر لحظه از اسرار و حکمت‌های خداوند پر است و همه‌چیز در این جهان غرق در انوار الهی است. در این بیت به وابستگی تمامی موجودات به خداوند و تاثیر انوار الهی بر همه‌چیز اشاره می‌شود.

بیت ۱۱:

زِ لطفش زمین، زنده چون جان شود
دل از چشمه‌ی مهر، عطشان شود

تفسیر:
زمین با لطف خداوند زنده می‌شود، همان‌طور که قلب انسان از چشمه‌ی مهر و محبت خداوند به زندگی و نشاط می‌افتد. این بیت به ارتباط حیات طبیعت و دل انسان با رحمت و لطف خداوند اشاره دارد.

 

بیت ۱۲:

چو باران ببارد زِ درگاهِ دوست
بروید زِ خاک، آن‌چه مقصود اوست

تفسیر:
در این بیت اشاره به این دارد که باران از درگاه دوست، یعنی از سوی خداوند، می‌بارد. این باران سبب رشد و شکوفایی در خاک می‌شود و آنچه که خداوند اراده کرده، به‌دست می‌آید. همه‌چیز در این جهان بر اساس اراده و خواست الهی تحقق می‌یابد.

بیت ۱۳:

زِ هر غنچه‌ای عطرِ ایمان رسد
زِ هر قطره‌ای نورِ قرآن رسد

تفسیر:
هر غنچه‌ای که می‌شکفد، نمادی از ایمان است که با عطر خوش خود بر دل‌ها تاثیر می‌گذارد. از سوی دیگر، هر قطره‌ای از باران نماد نور قرآن است که بر دل‌های جویای حقیقت روشنایی می‌بخشد. در اینجا با استفاده از طبیعت، ایمان و قرآن به‌عنوان دو منبع نور و هدایت انسان معرفی شده‌اند.

بیت ۱۴:

اگر چه جهان پر ز رنج و بلاست
پناهِ دل خسته، لطفِ خداست

تفسیر:
در این بیت به دشواری‌های زندگی اشاره می‌شود که گاهی همچون دریای طوفانی است، اما در عین حال، پناهگاه و آرامش برای دل‌های خسته تنها در لطف خداوند است. این بیت یادآور این است که حتی در سخت‌ترین شرایط، رحمت خداوند می‌تواند آرامش‌بخش باشد.

بیت ۱۵:

به هر قطره رازی زِ اسرارِ حق
به هر موج، آوای دیدارِ حق

تفسیر:
هر قطره باران حاوی رازی از اسرار الهی است و هر موجی از آب به‌نوعی آوای دیدار با خداوند را به گوش می‌رساند. این بیت نشان‌دهنده‌ ارتباط معنوی و رازهایی است که در هر ذره از طبیعت نهفته است.

بیت ۱۶:

نهانی که در برگ و باران عیان بود
حکمتش بر دل عاشقان

تفسیر:
آنچه در ابتدا پنهان و نهان به نظر می‌رسید، اکنون در برگ و باران آشکار می‌شود. حکمت الهی به‌وضوح در طبیعت و عناصر آن نمایان می‌شود و دل عاشقان به آن پی می‌برد. در این بیت اشاره به کشف و شهود معنوی است که از طریق درک و مشاهده طبیعت حاصل می‌شود.

بیت ۱۷:

به دریا فتد موجِ لطفِ قدیم
به صحرا رسد رحمتِ او عظیم

تفسیر:
موجی از لطف خداوند به دریا می‌رسد و در صحرا، رحمت عظیم الهی نمایان می‌شود. این بیت نشان‌دهنده‌ فراگیری و گستردگی رحمت خداوند است که در تمام عالم، دریاها، صحراها و همه‌چیز را در بر می‌گیرد.

بیت ۱۸:

زِ باران بجوشد امیدِ نهان
که بخشایش اوست فیضِ جهان

تفسیر:
از باران، امید نهانی برمی‌خیزد که نماد بخشایش الهی است. این بخشایش و فیض خداوند است که جهان را زنده و پر از امید می‌کند. در این بیت، باران به‌عنوان نمادی از بخشش و امید معرفی می‌شود.

بیت ۱۹:

زِ هر سبزه آید ندای حضور
زِ هر قطره ریزد شمیمی زِ نور

تفسیر:
هر سبزه‌ای ندای حضور خداوند را به گوش می‌رساند و هر قطره‌ای از باران همچون عطری از نور الهی می‌ریزد. این بیت به آگاهی انسان از حضور دائمی خداوند در تمام موجودات و طبیعت اشاره دارد.

بیت ۲۰:

اگر تیره گردد سپهرِ زمان
فروغش دهد نورِ ایمان عیان

تفسیر:
در زمانی که آسمان زندگی انسان تیره و تار می‌شود، نور ایمان به‌وضوح در دل انسان‌ها می‌درخشد. این بیت به تاثیر ایمان در روشن کردن دل‌های تاریک و هدایت به‌سوی نور اشاره دارد.

بیت ۲۱:

نه خشکی بماند، نه رنج و ملال
چو باران بریزد زِ لطفِ کمال

تفسیر:
با نزول باران از لطف و کمال خداوند، دیگر نه خشکی‌ای باقی می‌ماند و نه رنج و ملال. رحمت الهی تمام دردها و خشکی‌ها را از بین می‌برد و زندگی را سرشار از برکت و آسایش می‌سازد.

بیت ۲۲:

به هر جا که چشمی گشایی به راز
بود آشکارا صفاتِ نیاز

تفسیر:
در هر جایی که چشم گشوده شود، صفات نیاز و فقر انسان در برابر خداوند آشکار می‌شود. این بیت به حقیقت وابستگی انسان به خداوند و نیاز همیشگی او به رحمت و کمک الهی اشاره دارد.

بیت ۲۳:

زمین از کراماتِ او زنده شد
دلِ خسته از مهرِ او بنده شد

تفسیر:
زمین با کرامت‌های خداوند زنده می‌شود و دل‌های خسته با مهر الهی تسلی می‌یابند. در این بیت اشاره به تاثیرات کرامت و محبت خداوند بر تمام موجودات، از جمله زمین و دل انسان‌ها است.

بیت ۲۴:

به وادی اگر دانه‌ای بنگری
نشانِ تواناییِ داوری

تفسیر:
در این بیت، به مشاهده دانه‌ای در وادی اشاره شده که نمایانگر توانایی خداوند در داوری و تدبیر است. هر دانه‌ای که در خاک می‌افتد، نشان‌دهنده‌ قدرت و حکمت الهی است که همه‌چیز را به‌درستی اداره می‌کند.

بیت ۲۵:

به هر برگ، حکمت زِ حق آشکار
به هر قطره، لطفش بود برقرار

تفسیر:
در هر برگ، حکمت خداوند نمایان می‌شود و در هر قطره باران، لطف و رحمت الهی پایدار است. این بیت به ویژگی‌های دائم و پایدار حکمت و رحمت خداوند در تمام طبیعت اشاره دارد.

بیت ۲۶:

نه برگی فتد بی‌رضایِ ودود
نه موجی رود جز به امرِ وجود

تفسیر:
هیچ برگ از درخت نمی‌افتد و هیچ موجی در دریا حرکت نمی‌کند، مگر به اراده و خواست خداوند. این بیت به توحید عملی و حکمت الهی در اداره‌ جهان اشاره دارد.

بیت ۲۷:

زِ لطفش، بهاران شکوفا شود
خزان از نسیمش مسیحا شود

تفسیر:
با لطف خداوند، بهار شکوفا می‌شود و حتی خزانی که به‌نظر مرده می‌آید، از نسیم الهی زنده و نو می‌شود. این بیت به تجدید حیات و تحولاتی که در دست خداوند است، اشاره دارد.

بیت ۲۸:

اگر تشنه‌ای، رحمتش چشمه‌سار
اگر خسته‌ای، مهر او غم‌گسار

تفسیر:
اگر تشنه‌ای، رحمت خداوند همچون چشمه‌ساری است که سیرابت می‌کند و اگر خسته‌ای، مهر خداوند همچون پناهی است که غم و درد را از دل می‌زداید. این بیت به مهر و رحمت بی‌پایان خداوند در رفع نیازهای روحی و جسمی انسان‌ها اشاره دارد.

بیت ۲۹:

به هر جا که بارانِ رحمت رسد
زمین از عطایش به جنّت رسد

تفسیر:
هر کجا که باران رحمت الهی می‌بارد، زمین به برکت و عطای آن، به‌مانند بهشتی از نعمت‌ها و برکات خداوند می‌شود. این بیت به تاثیرات مثبت و پر برکت رحمت الهی بر طبیعت اشاره دارد.

بیت ۳۰:

به هر قطره، رازی زِ اسرارِ عشق
نهان در دلِ آب، انوارِ عشق

تفسیر:
در هر قطره باران، رازی از اسرار عشق الهی نهفته است و در دل هر قطره آب، انوار عشق خداوند تابیده است. این بیت به جنبه‌های معنوی و عرفانی آب و باران اشاره دارد و نشان‌دهنده‌ عشقی است که در تمامی موجودات و پدیده‌های طبیعی نهفته است.

بیت ۳۱:

ز عرفان و دانش بود رهنمون
چراغی فروزان، به دل‌ها فزون

تفسیر:
عرفان و دانش، راهنمایی برای انسان‌ها هستند و چراغی روشن برای دل‌ها فراهم می‌کنند. این بیت نشان‌دهنده اهمیت عرفان و دانش در روشن‌کردن راه انسان به سوی حقیقت است.

بیت ۳۲:

به دریا، به صحرا، وزد بر دمن
"رجالی" شکوفاست در هر وطن

تفسیر:
این بیت اشاره به درخت‌های بهاری دارد که در هر مکانی شکوفا می‌شوند و "رجالی" (به عنوان سراینده) نیز در هر سرزمین شکوفا است. این اشاره به تلاش و رشد جهانی در هر مکانی دارد که از فضل خداوند است.

سراینده:
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسه تعالی

قصیده باد

ای باد، چه پیغام ز هر سوی جهان؟
آری، تو دوانی به ره بی‌پایان

آزاد ز هر بند و رها در همه دشت
پیغام‌برِ راز شدی بی‌پنهان

گاهی به گلستان برسی خندان رو
گاهی ز غبار رهی، دل‌نِگران

بر دامنِ صحرا چو نسیمی نرمک
بر قلّه‌ی کوهسار، سخت و توفان

با قاصدک از حال دل ما بگذر
وان راز نهان کن به دل آسمان

گه بر سرِ گل نغمه‌سرا می‌آیی
گه بر رخِ دریا شویی بی‌امان

پیغامِ من از عشق ببر تا جانان
بنگر که چه سازد به دلِ بی‌سامان

در گوشِ صبا قصّه‌ی ما را بنواز
تا بشنود آن یار ز دوری، فغان

گر بر دل صحرا گذری، یار بجوی
بر دشت و دمن سر کن این داستان

ای باد، بگو گر خبری از دلِ اوست
رحمی بنما بر دلِ ما بی‌کران

 

ای باد، کجا می‌روی ای بی‌پایان؟
کز غم خبری داری از هر سامان

هر سوی جهان را تو به هم می‌دوزی
آزاد ز قید و رها از زندان

گاهی ز گل و سبزه کنی بوی‌افشان
گاهی ز غبار رهی، تیره‌فشان

آغوش گشودی به چمن، چون مادر
وز ناله‌ی مرغان شویی نالان

ای قاصد دور از همه‌ی خاک و درخت
با بالِ سبک، رهسپری بی‌فرمان

پیغام منِ دل‌شده را با خود بر
تا کوی نگاری که بود جان‌افشان

بر شاخ درختان به سماع آیی تو
گه بر رخ دریا شویی لرزان

ای باد، به هر گوشه چه رازی داری؟
کز کوه‌ساران گذری پنهان

آیا خبری از دل یار آورده‌ست؟
یا بر دلِ ما زخم زدی چندان؟

بر دامن گل بوسه زدی نرم و سبک
در دشت خزان، گشتی خون‌افشان

چون آه دل ما، تو روانی هر دم
آشفته چو مویی به ره دوران

پیغام مرا سوی حبیبم برسان
کاین دل ز فراقت شده سرگردان

ای باد، تو با سرو چه گفتی دیشب؟
کافتاده ز اندوه، سَرِ چشمان

بر چهره‌ی گل بوسه زدی آهسته
با موج سخن گفتی، نه با انسان

بر بام فلک خیمه زدی چون خورشید
در وادی شب، گشتی بی‌پایان

ای باد، اگر بر لب او بگذشتی
از سوز دل ما بزن این طوفان

بنگر که چه سوزی به دلم افکندی
کایام ز عشقت شده سرگردان

بر کوه اگر نغمه‌سرا می‌گردی
از اشک منِ خسته مکن حیران

بر سبزه‌ی نورسته چه آسان رفتی
بر دل‌شکسته مگذری آسان

ای باد، بگو حال مرا نزد نگار
کز هجر، ندارم به جهان درمان

در باغ اگر مست شدی از بویش
از اشکِ منِ بی‌خبرت گریان

بر دامن دریا چو گذر کردی باز
در موج فرو ریز غمِ پنهان

ای باد، تو را آهِ دل ما چه کند؟
کاین سوز، نسازد تو را لرزان

هرجا که شوی، قصه‌ی ما را برگو
تا بشنود آن دلبر جان‌افشان

پیغام من از عشق ببر تا کویش
باشد که رسد رحمت و احسان

بر شاخ گلی، قصه‌ی دل بشنو
کز هجر، شکسته دلِ نالان

هر سو که روی، ناله‌ی ما را دریاب
بگذار ز دل، این همه طوفان

ای باد، تو را با دل ما کاری نیست؟
کز درد، نداریم به جز هجران

بر باغ جنون، بگذر و پیغام رسان
کز عشق، شدم بی‌دل و بی‌جان

هرجا که وزیدی، به وفا یادم کن
کاین عشق، ندارد به جهان پایان

ای باد، تو را با دلِ ما عهدی هست؟
یا از غمِ ما هیچ نداری سامان؟

هر گوشه‌ی عالم که روی، ما اینجا
ماندیم غریبانه و دل‌سوزان

گاهی به گلستان گذری مست و خرام
گاهی به بیابان شویی گریان

ای باد، بگو از دلِ ما با دلدار
کز دردِ فراقش شده‌ایم ویران

بر خاک اگر بوسه زدی، آهسته
کاین خاک، نشان قدمِ جانان

ای باد، تو را طاقتِ ما کی باشد؟
کز ناله‌ی ما گشتی پریشان

بر شاخه‌ی یاسی که گذر کردی شب
عطری بفرست از دلِ آن جانان

در کوی محبت تو روانی هر دم
ما مانده و داغی ز غمِ پنهان

ای باد، اگر بر سرِ کویش رفتی
گو: دل‌شده‌ای هست در این ویران

بر دامنِ صحرا چو خرامی آرام
از دردِ دل ما مکن آسان

ای باد، تو را با دلِ ما رازی نیست؟
کز هجر نگاریم چنین حیران

هر شب به خیالِ رخِ او می‌گریم
روزی نبود بی‌غم و بی‌افسان

ای باد، تو را با دلِ ما عهدی هست؟
یا بی‌خبری از دلِ سرگردان؟

هر جا که روی، قصه‌ی ما را برگو
کز عشق، نداریم به جز ایمان

بر سرو اگر نغمه‌سرا می‌گردی
یادی ز دلِ خسته‌ی ما آسان

از آهِ دل ما به فلک راه مبر
بگذار بماند غمِ ما پنهان

ای باد، به هر سوی جهان ره داری
بر ما ز چه رو نیست تو را احسان؟

هر صبح به یادش، دلِ ما می‌سوزد
چون شمع به امیدِ وصالِ جانان

بر دامن دریا چو وزیدی آرام
اشکی ز غمِ ما فکن بر طوفان

ای باد، بگو با دلِ ما تا کی؟
کز هجر نگاریم چنین نالان

در باغ به هر گل که گذر کردی شب
از بوی وفایش مکن دست ویران

ای باد، تو را از دلِ ما غم نیست؟
یا دردِ دلِ ما شده آسان؟

بر کوی حبیبم اگر افتی روزی
گو: این دلِ ما مانده ز تو حیران

بر خاک درش سجده کنم هر لحظه
باشد که رسد لطف ز آن سلطان

ای باد، بگو با دلِ ما مهری کن
کز هجر، نداریم به جز طوفان

هر شب ز غمش، دیده‌ی ما خون‌بار
هر روز ز فُرقت، دلِ ما ویران

ای باد، اگر بر لبِ او بگذشتی
یادی کن از این دلِ نالان

بر دامن شب رازِ نهانِ ما گو
باشد که رسد مهر ز آن جانان

ای باد، تو را قصه‌ی ما یاد آر
کز عشق، نداریم به جز ایمان

 

 

ای باد، اگر سوی چمن ره داری
پیغام ببر زین دلِ سرگردان

بر لاله‌ی رخسارِ بهاری بگذر
از سوزِ دل ما مکنش لرزان

هر جا که وزیدی، به وفا قصه بگو
کایامِ فراق است مرا زندان

ای باد، تو را با دل ما مهری نیست؟
کز دردِ جدایی شدیم نالان

بر چشمه اگر بوسه زدی در ره عشق
از اشکِ دل ما مکنش گریان

بر سبزه‌ی نورسته گذر کن آرام
کز پای تو افتاده بسی طوفان

هر جا که شوی، از غم ما یاد آری
کز هجر نگاریم چنین حیران

ای باد، اگر بر دلِ یارم گذری
گو: عاشق دل‌خسته‌ای‌ست ویران

با موج سخن گفتی اگر، آهسته
کاین ناله نپیچد به دلِ انسان

در سایه‌ی سروِ سهی، چون بادی
بر خاک مکن بوسه‌ی ما آسان

ای باد، تو با نرگسِ مستش بگذر
گو: بی‌تو مرا نیست دل و درمان

هر دم به هوای رخ او می‌نالم
هر لحظه ز دوریش شدم حیران

بر شانه‌ی گلگرمِ بهاری بنشین
چون مرغِ غریبی شده‌ی بی‌جان

ای باد، تو را زین دلِ ما غمگین نیست؟
یا بر دلِ ما بسته شدی طوفان؟

هر جا که شوی، ناله‌ی ما بشنو
کز دردِ فراق است مرا هجران

در گوشه‌ی بستان چو وزیدی آرام
یادی ز دلِ خسته‌ی ما آسان

ای باد، بگو حالِ مرا نزد نگار
کز مهر، ندارم به جهان سامان

بر دامنِ شب رازِ نهان را ببر
تا مهرِ رخش گردد مرا تابان

ای باد، اگر بر گلِ او بگذشتی
از اشکِ دل ما مکنش گریان

هر جا که شوی، قصه‌ی ما بر لب گیر
کز هجر، دلِ ما شده‌ی ویران

بر سروِ سهی چون گذری در ره عشق
یادی ز دلِ خسته‌ی ما لرزان

ای باد، به هر سوی جهان ره بردی
جز کوی نگارم چه شدت احسان؟

هر صبح به یادش ز غمش می‌گریم
چون شمع به امیدِ وصالِ جانان

ای باد، بگو با دلِ ما عهدی کن
کز دردِ فراق است مرا طوفان

بر سایه‌ی مهتاب چو آرام گذر
گو: این دلِ ما مانده ز تو حیران

در دشتِ جنون، بوسه بزن بر گل‌ها
باشد که ز هجرش شوم درمان

ای باد، تو را سوزِ دل ما چه کند؟
کز هجرِ نگاریم چنین نالان

هر جا که شوی، نغمه‌ی ما را دریاب
بگذار که این عشق شود پایان

ای باد، به هر سوی جهان ره داری
پیغام رسان سوی دلِ جانان

 

ای باد، زِ احوالِ دلم آگه شو
در سینه‌ی من خفته غمی پنهان

هر جا که گذر کردی از این خاکِ غریب
یادی کن از این خسته‌ی بی‌درمان

بر سروِ چمن گر گذرت افتد شب
پیغام مرا گو به نسیمِ بستان

ای باد، اگر بر لبِ او بوسه زدی
گو: عاشقِ بی‌تاب شدم حیران

هر سوی جهان ره سپری بی‌آرام
من مانده‌ام اینجا، دل و جان ویران

بر موجِ خروشانِ دریا گر روی
از اشکِ دلِ ما مکنش طوفان

در سایه‌ی آن ماه‌رخِ گل‌رخِ مست
نرمی کن و بگذر ز دلِ لرزان

ای باد، تو را طاقتِ این راز کجاست؟
کز سوزِ فراقش شدم آتش‌فشان

در کوی حبیبم اگر افتد گذرت
گو: عاشقِ دلداده شدی گریان

هر لحظه به یادت دلِ ما بی‌قرار
چون موج به دریا شدم آشفته‌جان

بر چهره‌ی گل بوسه زدی آهسته
ما را زِ غمش کرده‌ایم نالان

ای باد، اگر بگذری از سوی چمن
یادی زِ من آور سوی آن جانان

از سوزِ دلِ ما به فلک ناله ببر
باشد که شود لطفِ خدا مهمان

هر صبح به امیدِ وصالش بیدار
هر شب زِ غمش دیده‌ی ما گریان

در دامنِ صحرا اگر آرام وزی
بنشین و بگو قصه‌ی ما بی‌جان

ای باد، تو را با دلِ ما کاری نیست؟
کز دردِ جدایی شدیم سرگردان

بر مرغِ چمن گفتی اگر رازِ دلم
گو: بی‌خبرم از دلِ آن خوبان

هر جا که گذر کردی از آن شهرِ وفا
یادی کن از این دل‌شده‌ی حیران

بر اشکِ شبانه‌ی سحرگاه اگر
بگذشتی، زِ ما مگذر آسان

ای باد، تو را مهر و وفایی اگر است
رحمی کن و بنگر دلِ ما لرزان

بر سبزه‌ی نورسته اگر بوسه زدی
نرمی کن و مگذار مرا ویران

در سایه‌ی خورشید چو بنشستی روز
از آهِ دلِ ما مکنش سوزان

ای باد، زِ ما سوی نگارم بگذر
گو: بی‌تو ندارم به جهان سامان

هر جا که شوی، قصه‌ی ما را برگو
کز مهرِ رخش گشته دل ویران

بر دامنِ دریا چو وزیدی آرام
یادی کن از این دل‌شده‌ی طوفان

ای باد، اگر سوی چمن ره بردی
بر لاله بگو: سوخته‌ایم از جان

هر سو که شوی، ناله‌ی ما را دریاب
کز دردِ فراقش شده‌ایم نالان

در کوی محبت چو نسیمی رفتی
یادی کن از این خسته‌ی بی‌درمان

ای باد، بگو حالِ مرا نزد نگار
کز دردِ فراقش شدم سرگردان

 

 

 

ای باد، چو بر کوی حبیبم گذری
آهسته بگو حالِ دلِ سوزان

هر صبح به یادت ز غمت بی‌تابم
هر شب ز فراقش شده‌ام گریان

بر گلشنِ امید اگر بگذشتی
یادی ز دلِ خسته‌ی ما آسان

ای باد، تو را با دلِ ما پیوندی؟
یا بی‌خبر از حالِ منِ نالان؟

در سایه‌ی آن سروِ سهی چون رفتی
پیغام رسان سوی دلِ جانان

بر زلفِ پریشانش اگر ره یابی
گو: سوخته‌ای از غمِ بی‌پایان

هر جا که روی، قصه‌ی ما را بشنو
کز مهرِ رخِ او شده‌ایم ویران

ای باد، به هر سینه که راهت افتد
پیغام دهم زین دلِ سرگردان

بر نرگسِ مستش چو گذر کردی شب
گو: عاشقِ دل‌خسته شدی گریان

از باغِ خزان‌دیده چو بگذشتی روز
یادی کن از آن شاخه‌ی بی‌جان

ای باد، تو را طاقتِ این راز کجاست؟
کز هجرِ رخش دیده شدم گریان

بر دامنِ گل‌ها چو وزیدی، آرام
پیغامِ مرا بر گلِ خندان

هر سوی جهان گر بروی بی‌پروا
ما مانده و دردی ز غمِ پنهان

بر خاکِ رهش بوسه زدی نرم و ناز
گو: بی‌تو شدم خسته‌ی بی‌سامان

ای باد، تو را سوی نگارم راهی؟
گو: دل‌شده‌ای هست در این ویران

در سایه‌ی آن ماه‌رخِ روشن‌روی
نرمی کن و بگذر ز دلِ لرزان

از آهِ دلِ ما مبر آرامِ جهان
بر دردِ فراقش شده‌ام حیران

ای باد، اگر بر لبِ او بوسه زدی
یادی کن از این سینه‌ی سوزان

هر شب به امیدِ نگهش بیدارم
هر روز ز هجرش دلِ من ویران

بر اشکِ شبانگاهِ سحر چون رفتی
پیغامِ مرا سوی حبیبم رسان

ای باد، به گلزار اگر ره بردی
نرمی کن و بگذر ز دلِ گریان

در سایه‌ی خورشید چو بنشستی روز
از آهِ دلِ ما مکنش سوزان

بر مرغِ چمن گفتی اگر رازِ دلم
گو: بی‌خبرم زین دلِ نالان

ای باد، به هر سوی که گشتی بی‌تاب
از دردِ فراقش شده‌ام ویران

هر جا که روی، قصه‌ی ما را بشنو
کز مهرِ رخِ او شده‌ایم حیران

بر کوی محبت چو وزیدی آرام
یادی کن از این خسته‌ی بی‌جان

ای باد، بگو حالِ مرا نزد نگار
کز دردِ فراقش شدم سرگردان

در دامنِ دریا چو وزیدی نرم
اشکی فکن از چشمِ دلِ طوفان

ای باد، تو را عهد و وفایی گر هست
رحمی کن و بنگر دلِ ما لرزان

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شهادت حضرت علی(ع)(۲)

باسمه تعالی
شهادت حضرت علی(ع)

 

یاور بدرالدجی و جلوه ی یزدان ، علی است
معدن علم الیقین و مظهر خوبان، علی است
گوهر و در گرانقدر دو عالم مر تضاست
مظهر شمس الضحی و نور بی پایان ، علی است

 

سرور جن و بشر ، سید و سالار ، علی  است
شه دین ، شیر خدا ، مخزن اسرار، علی است
باعث خلقت هستی است علی در دو جهان
خسرو کون و مکان ، مظهر دادار ، علی است

 

شافع رو  جزا ، یاور محرومان اوست
جلوه ی نور خدا ، منبع بی پایان اوست
گوهر کون و مکان ، شیر خدا در عالم
مصدر جود و سخا ، ناجی هر حرمان اوست

 

مسجد و محراب و منبر بی نوای مرتضاست
زار و گریان خاکیان و اشک ریزان مجتباست
یار و غمخوار فقیران در دیار  دیگریست
سینه کوبان، قدسیان و در فغان اهل ولاست
 

  مخزن اسرار بی پایان علی مرتضاست
فاتح خیبر گشا و شافع  روز جزاست
شد شهادت را پذیرا ، نور یزدان در حرم
آن امیر عالی اعلی به نزد کبریاست

 

تیغ نالان بود و خون جوشان ز فرق مرتضی
عالم و آدم به سوگ اند و عزا اندر عزا
زین مصیبت  آسمان شد تیره و مه مضطرب
لرزه می افتد به عالم در زمبن و در سما

 

در زمان سجده ضربت می خورد نور خدا
در زمان راز با یزدان شده فرقش جدا
این که می گفتند مولا بی نماز است بی نماز
می شود رسوای عالم گفته های اشقیا
 

گوهر دریای جود و باب علم مصطفی
می شود فرقش به خون آغشته و از هم جدا
ضربه بر فرق امیر المومنین آید فرود
در زمان سجده و در لحظه ی ذکر خدا

 

عالمی در ماتم مولا امیر المومنین
شد شه لب تشنگان ، از ضربت مولا غمین
جهل و نادانی و شهوت می کند این ضایعه
شد عزا دار پدر ، از تیغ و ضرب مارقین

 

گوهر کان محبت ‌، یار محرومان ، علی است
  حافظ جان نبی و حافظ قرآن ، علی است
شیر غران در مصاف کافران و اشقیاست
اولین برج ولایت ، شمع بی پایان ،علی است

 

سراینده
دکتر علی رجالی
 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۱۲)

باسمه تعالی
بهار(۱۲)

 

بهار است و دل غرقِ شور و سرور
بهاری دل انگیز ، دریای نور

 

 

زمین و زمان، بی‌نشان، بی‌حدود
نهان کرده رازی ز بود و نبود

 

بهار است و مستی، جهان غرق نور
زمین شادمان، آسمان پر زِ شور

 

 

 

نسیمی زِ لطفش، به جان‌ها وزد
به هر ذره‌ای نور معنا وزد

 

 

نسیمی که برخیزد از کوی دوست
دهد روشنایی، همه سوی اوست

 

نسیم سحر بوی یزدان دهد
گُلی خنده بر باغ و بُستان نهد

 

 

زِ شوقش چمن جامه‌ی نو کند
زِ عطرش هوا مشکِ خوشبو کند

 

 

 

 

زِ هر قطره آید پیامِ یقین
به دریا رساند تو را بی‌قرین

 

بهار است، هنگامِ دیدارِ هاست

زمانه زِ شوقش، زِ غم‌ها رهاست

 

 

 

اگر دل زِ اخلاص روشن شود
زِ قطره رهِ بحر، ممکن شود

 

بهار است و هنگامِ دیدارِ یار
که آرام گیرد دل بی قرار

 

 

گل از رازِ خلقت سخن می‌سرود
زِ عطرش دلِ عاشقان می‌ربود

 

 

به هر برگِ او سرّ هستی عیان
نشان از جمالِ خدا در میان

 

نسیمی که آید ز باغ جنان
به گوشِ دل آرد پیامِ نهان

 

ز اسرارِ خلقت حکایت کند
زِ رازِ ازل بر تو آیت کند

 

 

پرستو نوای بهار آورد
نسیمی زِ شوقِ دیار آورد

 

زِ پروازِ او بوی بستان رسد
پیامی زِ صبحِ بهاران رسد

 

 

دل از خوابِ غفلت، برآور زِ جا
بزن بالِ جان را،  سوی کبریا

 

 

بهار است، هنگامِ دیدارِ یار
خوشا لحظه‌ های نسیم بهار

 

 

دلا! غافل از مهرِ یزدان مباش

 به دور از خدا و ز احسان مباش

 

بهار آمد و بوی عطری به پاست
که دیدارِ یار و لقای خداست

 

 

زِ لبخند گل‌ها دل آرام شد
زِ دیدارِ یارم دلم رام شد

 

زِ هر غنچه بویی زِ محبوب بود
زِ هر ذرّه، نوری زِ محجوب بود

 

 

چمن با عنایت ، طراوت گرفت
دل از جام وصلش حلاوت گرفت

 

دلا! سر به سودای جانان ببر
وجودت به کوی عزیزان ببر

 

 

غم عشق را سوی یزدان ببر
دل خسته را تا گلستان ببر

 

 

به دریا زن و ترک دنیا نما
تو از عشق حق راه دریا نما

 

 

دلت را ز دنیا رها کن، جدا
به سوی خدا پر زن و پر گشا

 

 

 

 

 

دل و جان، "رجالی" به ایمان ببر

دلت را به سوی شهیدان ببر

 

 

 

 


 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرح و تفسیر ابیات منظومه‌ی "بهار (۱۲)"

 

۱. بهار است و دل غرقِ شور و سرور 

بهاری دل‌انگیز، دریای نور

این بیت توصیفی از شکوه و زیبایی بهار است. "شور و سرور" نمادی از نشاط و زنده شدن طبیعت و دل انسان است. "دریای نور" اشاره به تجلی رحمت الهی دارد که در بهار با جلوه‌های طبیعت نمایان می‌شود. بهار در عرفان، نماد حیات دوباره‌ی معنوی و بازگشت به اصل الهی است.

۲. زمین و زمان، بی‌نشان، بی‌حدود 

نهان کرده رازی زِ بود و نبود

این بیت به راز پنهان هستی و وحدت وجود اشاره دارد. "بود و نبود" به تضاد ظاهری عالم ماده و حقیقت مجرد اشاره می‌کند. عالم، بی‌نشان از حقیقت مطلق است، اما در عمق خود حامل اسرار الهی است که تنها دل‌های آگاه می‌توانند آن را درک کنند.

۳. بهار است و مستی، جهان غرق نور

زمین شادمان، آسمان پر زِ شور

بهار، جهانی را به وجد آورده است. نور در اینجا نماد معرفت و آگاهی است. شور و شادمانی در آسمان و زمین به استقبال حقیقت و رحمت الهی تعبیر می‌شود.

۴. نسیمی زِ لطفش، به جان‌ها وزد

به هر ذره‌ای نور معنا وزد

نسیم بهاری در این بیت، استعاره‌ای از نسیم رحمت الهی است که جان‌های مشتاق را سرشار از معرفت می‌کند. "نور معنا" اشاره به حقیقت و دانش الهی دارد که در دل‌های آماده ظهور می‌یابد.

۵. نسیمی که برخیزد از کوی دوست

دهد روشنایی، همه سوی اوست

نسیم دوست، همان نفس قدسی و الهام معنوی است که از جانب معشوق حقیقی (خداوند) به عاشقان می‌رسد. این نسیم، دل‌ها را به سوی حقیقت راهنما می‌شود.

۶. نسیم سحر بوی یزدان دهد

 گُلی خنده بر باغ و بُستان نهد

نسیم صبحگاهی در عرفان اسلامی، به لحظه‌ی خلوت و مناجات سحرگاهی اشاره دارد که انسان در آن لحظات، بیش از هر زمان دیگری به قرب الهی نزدیک می‌شود.

۷. زِ شوقش چمن جامه‌ی نو کند 

زِ عطرش هوا مشکِ خوشبو کند

شور بهار موجب تازگی و طراوت چمنزار می‌شود. "عطر" استعاره‌ای از جذبه و کشش معنوی است که فضا را سرشار از حضور حق می‌کند.

۸. زِ هر قطره آید پیامِ یقین

به دریا رساند تو را بی‌قرین

هر پدیده‌ی کوچکی در عالم، نشانه‌ای از یقین و وجود الهی است. قطره‌ی معرفت، انسان را به دریای بی‌کران حقیقت و توحید می‌رساند.

۹. بهار است، هنگامِ دیدارِ هاست

 زمانه زِ شوقش، زِ غم‌ها رهاست

بهار، زمان تجلی اسماء و صفات الهی است. در این فصل، قلب انسان نیز می‌تواند از غم‌های مادی و دنیوی آزاد شود و به حقیقت پیوند یابد.

۱۰. اگر دل زِ اخلاص روشن شود

 زِ قطره رهِ بحر، ممکن شود

اخلاص و پاکی نیت، دل را روشن کرده و باعث می‌شود حتی کوچک‌ترین تلاش‌ها (قطره) به نتایج بزرگ (دریا) منجر شود.

۱۱. بهار است و هنگامِ دیدارِ یار

که آرام گیرد دل بی‌قرار

بهار، نماد وصال و حضور الهی است. دلِ بی‌قرار عاشق، تنها در قرب و دیدار یار حقیقی (خداوند) به آرامش می‌رسد.

۱۲. گل از رازِ خلقت سخن می‌سرود

 زِ عطرش دلِ عاشقان می‌ربود

هر گل، نشانه‌ای از جمال الهی است که اسرار خلقت را آشکار می‌کند. عطر گل، نماد جاذبه‌ی معنوی است که دل عاشقان را جذب حقیقت می‌کند.

۱۳. به هر برگِ او سرّ هستی عیان

نشان از جمالِ خدا در میان

هر برگ و ذره‌ای در عالم، جلوه‌ای از زیبایی و کمال الهی است. این بیت اشاره دارد به مفهوم "آیه" در قرآن که هر چیزی در عالم نشانه‌ای از خداوند است.

۱۴. نسیمی که آید ز باغ جنان

 به گوشِ دل آرد پیامِ نهان

نسیمی که از باغ بهشت می‌وزد، اشاره به الهامات قدسی دارد که حقایق پنهان را بر دل‌های آماده آشکار می‌کند.

۱۵. ز اسرارِ خلقت حکایت کند

زِ رازِ ازل بر تو آیت کند

آفرینش، خود حکایت‌گر اسرار الهی است. "راز ازل" اشاره به علم ازلی خداوند دارد که در عالم خلقت تجلی یافته است.

۱۶. پرستو نوای بهار آورد

 نسیمی زِ شوقِ دیار آورد

پرستو نمادی از پیام‌رسان معنوی و نویدبخش وصال است. نسیمی که از وطن حقیقی (عالم ملکوت) می‌آید، شوق بازگشت به مبدأ را در دل زنده می‌کند.

۱۷. دل از خوابِ غفلت، برآور زِ جا

 بزن بالِ جان را، سوی کبریا

دعوت به بیداری از خواب غفلت و حرکت به سوی خداوند است. "بال جان" اشاره به روح و سیر معنوی دارد که انسان را به مقام قرب الهی می‌رساند.

۱۸. بهار است، هنگامِ دیدارِ یار

 خوشا لحظه‌های نسیم بهار

لحظات بهاری به وصال یار حقیقی تعبیر شده است و نسیم بهار نماد جذبه و رحمت خاص الهی است.

۱۹. دلا! غافل از مهرِ یزدان مباش

به دور از خدا و ز احسان مباش

توصیه به هوشیاری و توجه دائم به لطف و رحمت خداوند است. فاصله گرفتن از خدا، موجب محرومیت از خیر و برکت خواهد شد.

۲۰. بهار آمد و بوی عطری به پاست

 که دیدارِ یار و لقای خداست

بهار ظاهری، نشانه‌ای از بهار معنوی است که نهایت آن رسیدن به مقام دیدار و قرب الهی است.

۲۱. زِ لبخند گل‌ها دل آرام شد

زِ دیدارِ یارم دلم رام شد

زیبایی ظاهری گل‌ها آرامش می‌بخشد، اما آرامش حقیقی دل تنها در دیدار یار الهی است.

۲۲. زِ هر غنچه بویی زِ محبوب بود

زِ هر ذرّه، نوری زِ محجوب بود

در هر جزئی از عالم، نشان و بویی از معشوق حقیقی (خداوند) پنهان است.

۲۳. چمن با عنایت، طراوت گرفت

دل از جام وصلش حلاوت گرفت

همان‌طور که چمن با باران زنده می‌شود، دل انسان نیز با عنایت حق و وصال او شیرین و زنده می‌گردد.

۲۴. دلا! سر به سودای جانان ببر

 وجودت به کوی عزیزان ببر

تشویق به وصل معنوی و پیوستن به اهل حقیقت است.

 

۲۵. غم عشق را سوی یزدان ببر

 دل خسته را تا گلستان ببر

این بیت توصیه‌ای است به سپردن درد و رنج عشق به خداوند. "گلستان" استعاره از مقام قرب و آرامش معنوی است. دل خسته، در جوار حق به آرامش می‌رسد و غم عشق در حضور او تسکین می‌یابد.

۲۶. به دریا زن و ترک دنیا نما

 تو از عشق حق راه دریا نما

دعوت به دل کندن از تعلقات دنیوی و غوطه‌ور شدن در دریای بیکران عشق الهی. دریا نماد بی‌کرانگی حقیقت است و ترک دنیا، کنایه از رهایی از وابستگی‌های مادی و پیمودن مسیر معرفت.

۲۷. دلت را ز دنیا رها کن، جدا

 به سوی خدا پر زن و پر گشا

این بیت تأکیدی دوباره بر دل بریدن از دلبستگی‌های فانی و حرکت به‌سوی خداوند است. "پر گشودن" به معنای آمادگی برای سیر معنوی و رسیدن به مراتب والای روحانی است.

۲۹. دلا! سر به سودای جانان ببر 

وجودت به کوی عزیزان ببر

بیت پایانی بار دیگر دعوتی است به ترک خودمحوری و پیمودن مسیر عشق الهی. "جانان" نماد معشوق حقیقی (خداوند) و "عزیزان" اشاره به اولیای الهی و شهدا دارد.

۳۰. دل و جان، "رجالی" به ایمان ببر

 دلت را به سوی شهیدان ببر

اینجا شاعر خطاب به خود (رجالی) می‌گوید که دل و جانش را با ایمان روشن کند و به راه و رسم شهدا که نماد فداکاری و ایمان خالص هستند، اقتدا نماید. این بیت اشاره به تأسی از الگوهای ایثار و معنویت دارد.


۳۰. دلا! سر به سودای جانان ببر / وجودت به کوی عزیزان ببر

بیت پایانی بار دیگر دعوتی است به ترک خودمحوری و پیمودن مسیر عشق الهی. "جانان" نماد معشوق حقیقی (خداوند) و "عزیزان" اشاره به اولیای الهی و شهدا دارد.


جمع‌بندی و پیام کلی منظومه:

این منظومه‌ی عرفانی-اخلاقی، از بهار به‌عنوان نمادی برای تجلی عشق و حضور الهی استفاده کرده و انسان را به بیداری از خواب غفلت، دل کندن از دنیا، و حرکت به سوی معرفت و وصال دعوت می‌کند. شاعر تأکید دارد که با اخلاص و ایمان، می‌توان از قطره‌ی وجودی خود به دریای حقیقت رسید و در سایه‌ی عنایت حق، به آرامش و وصال حقیقی نائل شد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرحی بر دعای توسل

باسمه تعالی

دعای توسل

توسل کنم بر درت با نیاز
که جز تو ندارم به عالم جهاز
به یک جلوه از نور رویت مرا
رهان از غم و درد و رنج و گداز

شرح و تفسیر:

۱.توسل کنم بر درت با نیاز
این مصرع بیانگر احساس نیاز و فقر روحی است. «توسل» به معنای درخواست یا پناه بردن به کسی است که از او یاری می‌خواهیم. در اینجا، شاعر به حضرت معصوم (ع) توسل می‌کند، که در درگاهش امیدی به آرامش و برآورده شدن حاجات است. این مصرع بیانگر نوعی وابستگی روحی است که در مواقع دشواری به منبعی الهی پناه می‌بریم.

۲.که جز تو ندارم به عالم جهاز
در این مصرع، شاعر اعلام می‌کند که در این دنیا، تنها خدا یا معصوم (ع) را به عنوان وسیله‌ای برای حل مشکلات خود می‌شناسد. «عالم جهاز» به معنای عالم وسیله‌ها و امور مادی است و شاعر به وضوح می‌گوید که تمام وسیله‌ها و اسباب دنیوی برای او بی‌فایده است و تنها به حضرت معصوم (ع) توسل دارد.

۳.به یک جلوه از نور رویت مرا
در این قسمت، شاعر از جلوه‌ای از نور چهره حضرت سخن می‌گوید. این نور، نماد الهام، راهنمایی و فیضی است که از سوی معصوم به سوی انسان‌ها ساطع می‌شود. شاعر از حضرت درخواست می‌کند که تنها با یک نگاه، او را از ظلمات و تاریکی‌های دنیوی رهایی بخشد.

۴.رهان از غم و درد و رنج و گداز
این مصرع نشان‌دهنده رنج‌ها و مصائب است که انسان‌ها در زندگی با آن مواجه می‌شوند. «غم»، «درد»، «رنج» و «گداز» به مجموعه‌ای از مشکلات روحی و جسمی اشاره دارند که انسان را درگیر می‌کند. در اینجا، شاعر از حضرت معصوم (ع) درخواست می‌کند که او را از این همه مشکلات رها کند و به آرامش و شفا هدایت نماید.

تفسیر کلی:
این رباعی بیانگر نوعی درخواست روحانی از حضرت معصوم (ع) است که شاعر در برابر عظمت و نور ایشان به‌عنوان پناهگاه و شفیع خود، درخواست رهایی از مشکلات و دشواری‌ها را دارد. این شعر، تجلی از توسل قلبی است که به‌ویژه در شرایط سخت زندگی، انسان به دنبال پناهی الهی می‌گردد تا از رنج‌ها و غم‌ها رهایی یابد.

 

شرحی بر دعای توسل

دعای توسل یکی از معروف‌ترین ادعیه در فرهنگ شیعه است که برای طلب شفاعت و توسل به چهارده معصوم (ع) خوانده می‌شود. این دعا در کتاب "المزار الکبیر" از شیخ محمد بن المشهدی و "بحارالانوار" علامه مجلسی نقل شده و مورد توصیه بسیاری از علماست.


ساختار و مضامین دعای توسل

این دعا شامل توسل به چهارده معصوم (ع) است که به ترتیب خطاب قرار می‌گیرند و از آنان درخواست شفاعت و وساطت در درگاه الهی می‌شود. هر قسمت از دعا با جمله‌ی "یا وَجیهًا عِندَ اللّهِ اِشفَع لَنا عِندَ اللّهِ" پایان می‌یابد که تأکیدی بر جایگاه رفیع معصومین در پیشگاه الهی است.

۱. توسل به پیامبر اکرم (ص)

دعا با خطاب قرار دادن رسول اکرم (ص) آغاز می‌شود:
"اللهم إنی أتوسل إلیک بنبیک نبی الرحمة..."
در اینجا پیامبر به‌عنوان واسطه‌ی رحمت الهی معرفی می‌شود که مقام والای او در شفاعت و نزدیکی به خدا مورد تأکید قرار می‌گیرد.

۲. توسل به حضرت علی (ع)

"یا أمیر المؤمنین، یا علی بن أبی طالب، یا أخا رسول الله..."
در این فراز، حضرت علی (ع) به‌عنوان برادر رسول خدا، حجت الهی و وصی او مورد توسل قرار می‌گیرد. این اشاره به نقش بی‌بدیل او در هدایت امت و جایگاه معنوی‌اش در نظام الهی دارد.

۳. توسل به حضرت زهرا (س)

"یا فاطمة الزهراء، یا بنت محمد، یا قرة عین الرسول..."
حضرت زهرا (س) در این دعا به‌عنوان دختر رسول خدا و دارای مقام قرب خاص الهی مورد توجه قرار گرفته است. او واسطه‌ی فیض و مادر اهل بیت است که در بسیاری از منابع اسلامی، شفاعت او مورد تأیید قرار گرفته است.

۴. توسل به امامان معصوم (ع)

دعا با ذکر اسامی یکی‌یکی امامان ادامه می‌یابد؛ در هر بخش، آنان را با صفاتی خاص خطاب کرده و از آنان درخواست شفاعت می‌شود. در اینجا، امامان به‌عنوان حجج الهی، امامان هدایتگر، خلفای برحق و چراغ‌های روشنی‌بخش مسیر توحید معرفی می‌شوند.

۵. تأکید بر نقش امام زمان (عج)

"یا صاحب الزمان، یا خلیفة الرحمن، یا إمام الإنس والجان..."
در پایان دعا، به امام زمان (عج) توسل شده و از ایشان طلب کمک و یاری در مشکلات زندگی و درک حقیقت الهی می‌شود.


پیام‌های عرفانی و اعتقادی دعای توسل

اصل توسل و جایگاه شفاعت
این دعا بر اصل توسل که در آیات و روایات تأیید شده، تأکید دارد. آیه‌ی "وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ" (مائده: ۳۵) نشان می‌دهد که در پیشگاه الهی، وسایل و واسطه‌هایی برای تقرب وجود دارد که اهل‌بیت (ع) از برترین آنها هستند.

ولایت و امامت
در این دعا، امامان (ع) نه‌تنها پیشوایان دینی، بلکه واسطه‌های فیض الهی و شفیعان خلق معرفی شده‌اند. این نگاه نشان‌دهنده‌ی اهمیت ولایت و امامت در نظام اعتقادی شیعه است.

رابطه‌ی محب و محبوب
در این دعا، خواننده با محبت و عشق به اهل‌بیت (ع) آنان را خطاب قرار داده و با بیان "اشفع لنا عند الله" از آنان طلب شفاعت می‌کند. این رابطه فراتر از یک درخواست معمولی بوده و بیانگر پیوند قلبی عمیق میان مؤمنان و امامان (ع) است.

حقیقت شفاعت و نقش امامان در هدایت
شفاعت به‌معنای واسطه‌گری بین خدا و خلق است، اما این واسطه‌گری به این معنا نیست که اهل‌بیت (ع) مستقل از خداوند باشند، بلکه آنان مظاهر رحمت الهی‌اند و از طریق آنان، فیض و هدایت الهی به انسان‌ها می‌رسد.


جمع‌بندی

دعای توسل نه‌تنها یک دعا، بلکه تجلی عمیق اعتقادات شیعه در باب امامت، ولایت و شفاعت است. این دعا ما را به شناخت اهل‌بیت (ع)، محبت آنان، و توسل به آنان برای حل مشکلات دنیوی و اخروی دعوت می‌کند.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

دعای عهد

با عهد تو، ای یار، دلم خندان است
هر لحظه ز نور، روشن و تابان است
در کون و مکان، یاد تو عالم‌گیر
در سینه‌ی ما، عشق تو جوشان است

شرح و تفسیر :

مصرع اول:

با عهد تو، ای یار، دلم خندان است

«عهد»: در متون عرفانی، عهد اشاره به پیمانی دارد که انسان با خداوند یا ولیّ او می‌بندد. این عهد می‌تواند مربوط به عهد ازلی باشد که در حدیث «ألستُ بربّکم» به آن اشاره شده است.
«یار»: این واژه در عرفان معمولاً به خدا، ولیّ الهی یا امام زمان (عج) اشاره دارد.
«دلم خندان است»: شادی قلبی و سرور حقیقی نتیجه‌ی پایبندی به این عهد و ارتباط با حقیقت الهی است. این خنده، خنده‌ی ظاهری نیست، بلکه نشانه‌ی آرامش درونی است که از معرفت و محبت نشأت می‌گیرد.
رابطه‌ی معنوی و عهد با محبوب حقیقی، قلب را از اندوه می‌رهاند و آن را غرق در سرور می‌کند. وقتی انسان به این عهد پایبند باشد، شادی‌اش از جنس لذات زودگذر دنیا نیست، بلکه شادی‌ای عمیق و پایدار است که ریشه در حقیقت و یقین دارد.

مصرع دوم:

هر لحظه ز نور، روشن و تابان است
«هر لحظه»: اشاره به استمرار دارد؛ یعنی این روشنی و درخشش مقطعی نیست، بلکه دائمی است.
«نور»: در عرفان، نور نماد حقیقت، معرفت، هدایت و قرب الهی است.
«روشن و تابان»: دلِ سالک راه حق، همچون چراغی از نور معرفت روشن می‌شود و خود نیز روشنی‌بخش دیگران می‌گردد.
انسانی که در مسیر الهی قرار می‌گیرد، در هر لحظه از زندگی‌اش نور هدایت و حقیقت را دریافت می‌کند. این نور همان نوری است که در قرآن کریم آمده: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور: ۳۵). سالک این مسیر، از تاریکی‌های غفلت، گناه و جهل خارج شده و وجودش همچون چراغی فروزان می‌شود.

مصرع سوم:
در کون و مکان، یاد تو عالم‌گیر

«کون و مکان»: به معنای همه‌ی هستی و عالم وجود است. در عرفان، جهان به‌عنوان مظهری از وجود حق در نظر گرفته می‌شود.
«یاد تو»: یاد خدا و اولیای او، به‌ویژه حضرت ولی‌عصر (عج)، نه‌تنها در قلب مؤمنان، بلکه در کل عالم گسترده است.
«عالم‌گیر»: یعنی یاد و ذکر او همه جا را فراگرفته و هیچ موجودی از آن بی‌نصیب نیست.
همه‌ی موجودات هستی، آیات الهی‌اند و یاد او را در دل دارند، حتی اگر ما متوجه نباشیم. ذکر و یاد خدا در کائنات جریان دارد، چراکه کل جهان پرتوی از نور اوست. طبق آیه‌ی قرآن: «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» (اسراء: ۴۴).

مصرع چهارم:

در سینه‌ی ما، عشق تو جوشان است

«سینه‌ی ما»: سینه در متون عرفانی، جایگاه معرفت و عشق الهی است.
«عشق تو»: اشاره به محبت و دلدادگی نسبت به خداوند و ولیّ او دارد.
«جوشان»: عشق حقیقی، آرام و ایستا نیست؛ بلکه همواره در تلاطم و جوشش است و انسان را به حرکت و پویایی وا‌می‌دارد.
عشق الهی همچون چشمه‌ای جوشان در قلب عارف جاری است. این عشق، انسان را از تعلقات دنیوی رها کرده و او را در مسیر وصال به سوی حقیقت پیش می‌برد.

جمع‌بندی و پیام کلی شعر:

این ابیات، بیانگر شور و شوق عاشقانه‌ی یک سالک در مسیر الهی است. شاعر از عهد و پیمان خود با معشوق حقیقی سخن می‌گوید و اثرات آن را در قلب و جانش توصیف می‌کند. عشق الهی، نوری است که دل را روشن می‌کند و یاد محبوب در سراسر هستی طنین‌انداز می‌شود. این عشق، نیرویی جوشان است که انسان را به حرکت در مسیر وصال وا‌می‌دارد.

 

 

شرحی بر دعای عهد

دعای عهد یکی از دعاهای مهم و ارزشمند شیعه است که از امام صادق (ع) نقل شده و خواندن آن به‌ویژه بعد از نماز صبح توصیه شده است. این دعا نوعی بیعت و پیمان با امام زمان (عج) است و بر استمرار این عهد تا هنگام ظهور تأکید دارد. امام صادق (ع) فرموده‌اند که هرکس این دعا را چهل روز بخواند، در شمار یاران امام زمان (عج) قرار می‌گیرد و اگر پیش از ظهور از دنیا برود، خداوند او را زنده می‌کند تا در رکاب حضرت باشد.


ساختار و مضامین دعای عهد

دعای عهد دارای بخش‌های مهمی است که هرکدام از آن‌ها مضامین عمیق اعتقادی و عرفانی را در بر دارند:

۱. تجدید عهد و بیعت با امام زمان (عج)

دعا با این جملات آغاز می‌شود:
"اللهم رب النور العظیم، ورب الکرسی الرفیع..."
در این بخش، خداوند با صفات نور، کرسی، دریا، وحی، ذکر و علم مورد خطاب قرار می‌گیرد. این توصیفات بیانگر عظمت خداوند و تأثیر قدرت او در اداره‌ی هستی است. سپس بنده به خداوند عرضه می‌دارد که با ولیّ خود، امام زمان (عج) پیمانی محکم بسته و بر آن استوار است:
"اللهم إنی أُجَدِّدُ له فی هذا الیوم وفی کل یوم عهداً وعقداً وبیعةً له فی عنقی..."
این بیان نشان‌دهنده‌ی آن است که ولایت امام زمان (عج) امری همیشگی و مداوم است و مؤمن باید هر روز آن را در قلب خود زنده کند.

۲. درخواست نصرت و یاری امام زمان (عج)

پس از تجدید بیعت، بنده از خداوند می‌خواهد که او را در زمره‌ی یاران و سربازان حضرت مهدی (عج) قرار دهد:
"اللهم اجعلنی من أنصاره وأعوانه والذابین عنه..."
این فراز، سه سطح از ارتباط با امام زمان (عج) را نشان می‌دهد:

  • نصرت امام: همراهی فکری و عملی با اهداف حضرت
  • یاری در مسیر حق: کمک در تحقق حکومت عدل جهانی
  • دفاع از حضرت: مقابله با دشمنان دین و عدالت

۳. دعا برای تحقق ظهور و حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)

در این بخش، دعا‌کننده از خداوند می‌خواهد که ظهور امام زمان (عج) را نزدیک کند و حکومت عدل او را در جهان مستقر سازد:
"اللهم أظهره وأعزّه، وانصره وانتصِر به، واجعلنی من أنصاره وأعوانه..."
این درخواست بیانگر امید به تحقق عدل جهانی و برقراری حکومت توحیدی توسط امام عصر (عج) است.

۴. طلب زندگی در زمان ظهور و درخواست شهادت در رکاب امام (عج)

دعا‌کننده از خداوند می‌خواهد که او را تا زمان ظهور زنده نگه دارد و اگر پیش از ظهور از دنیا رفت، او را زنده کند تا در رکاب حضرت باشد:
"فإنْ حالَ بینی وبینَهُ المَوتُ الذی جَعلتَهُ على عِبادِک حتماً مقضیا، فأَخرجنی من قبری..."
این قسمت از دعا نشان می‌دهد که ارتباط با امام زمان (عج) محدود به حیات دنیوی نیست و حتی پس از مرگ نیز امکان بازگشت به یاری او وجود دارد.

۵. صلوات و سلام بر امام زمان (عج) و اهل‌بیت (ع)

دعا با ذکر صلوات‌های متعدد بر امام عصر (عج) و اجداد بزرگوارش پایان می‌یابد و درخواست رحمت و برکت برای آنان بیان می‌شود.


پیام‌های عرفانی و اعتقادی دعای عهد

لزوم پیوند دائمی با امام زمان (عج)
در این دعا، تأکید شده که ارتباط با امام نباید مقطعی باشد، بلکه مؤمن باید هر روز عهد خود را با امام تجدید کند و در مسیر تحقق اهداف ایشان گام بردارد.

امید به ظهور و استقرار عدالت جهانی
این دعا نشان می‌دهد که ظهور امام زمان (عج) امری حتمی و قطعی است و مؤمنان باید برای رسیدن به آن لحظه دعا و تلاش کنند.

معرفت امام، مقدمه‌ی بیعت و نصرت او
در متن دعا، شناخت مقام امام زمان (عج) و جایگاه او به‌عنوان حجت الهی، زمینه‌ساز بیعت و نصرت او شمرده شده است.

امکان رجعت برای یاری امام (عج)
دعای عهد به‌طور صریح به بازگشت یاران خاص امام در زمان ظهور اشاره دارد. این مفهوم در منابع روایی با عنوان "رجعت" شناخته می‌شود و نشان‌دهنده‌ی استمرار ارتباط مؤمنان با امام عصر حتی پس از مرگ است.

توسل و ارتباط قلبی با امام زمان (عج)
در این دعا، خواننده به امام زمان (عج) عشق و دلبستگی ویژه‌ای نشان می‌دهد و از خداوند می‌خواهد که او را در رکاب حضرت حفظ کند. این توسل، نوعی راز و نیاز عاشقانه با ولیّ خدا است.


جمع‌بندی

دعای عهد فقط یک دعا نیست، بلکه بیانیه‌ای از تعهد، انتظار و آمادگی برای ظهور امام زمان (عج) است. این دعا مؤمن را به یاد وظایفش در قبال امام عصر (عج) می‌اندازد و از او می‌خواهد که هر روز ولایت، محبت و اطاعت خود را از حضرت تجدید کند.

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۹)

باسمه تعالی
بهار(۱۰)

بهار بهار است، مستی ز عشق
حیات زمین است،هستی ز عشق

 

شود زنده مرده،  ز انوار عشق
دهد جان، خداوند اسرار عشق

 

بهار است فصل گل و گل‌فشان
بهاری ز عشق است، رنگین کمان

 

بهاری که از مهر یزدان بود
چراغی به راه شبستان بود

 

ز نورش زمین غرق انوار شد
دل از عطر وصلش گرفتار شد

 

ز باران یزدان جهان زنده شد

نشاطی دگر در دل افکنده شد

 

هر آن کس که با عشق همراه شد
ز شوق وصالش، ز دل آه شد

 

ز نورش زمین پر ز پیغام شد
فضا غرق مستی و آرام شد

 

 

نسیمش پیام وفا می‌دهد
به دل‌ها نوید بقا می‌دهد

 

نهالی که از مهر حق پا گرفت
کمالش ز فیض خدا جا گرفت

 

بهاران به الطاف حق شد به بار
دلی پر ز شوق و دلی بی‌قرار

 

 

هر آن کس که با حق هم‌آواز شد
ز طوفان فتنه، سرافراز شد

 

دلش پر ز نور حقیقت شود
ز نور خدا با بصیرت شود

 

ز الطاف حق با کفایت شود
تمام وجودش صداقت شود

 

 

بهاری که از مهر یزدان به پاست
دل عاشقان را ز غم ها جداست

 

 

 

بهاری که از مهر یزدان به پاست
دل عاشقان را ز غم ها جداست


 

دل از شوق یزدان به پرواز شد

زِ عشق خدا,دل هم آواز شد

 

 

زِ سودای حق، سینه دمساز شد
به دریای عرفان چو غرقاز شد

 

 

 

اگر صد خطر دید و صد دام بود
به نور محبت، همه کام بود

 

 

به دریا فتد، گوهرش در صدف
ز شوق وصالش، رسد بر هدف

 

 

چو دریا شود دل، شود پُرگهر
ز شوق وصالش، رسد در خطر

 

 

چو گل بشکفد، راز دل فاش شد

تو گویی که دل روی فراش شد

 

 

پس از سردی و خشکی و هم خزان
بهار بهار است، در دل‌ نشان

 

به دشت و به صحرا، ز شوق و نیاز
بخوانند بلبل، به آهنگ راز

 

 

نسیمی وزیده ز باغ بهار
که پیچد به گلزار، عطر نگار

 

 

دگر گشته اندر زمین، کهکشان
پر از نور و الطاف حق، بی‌کران

 

 

نهد دست در دست عالم به بزم
کشد پرده از راز هستی به عزم

 

 

رهِ عشقِ حق، راهِ بی‌کاستی است

ره حق، ره جان و هم راستی است

 

 

بهانه بهار است، اشعار من
"رجالی" سراید، چو افکار من

 

 
سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
شرح و تفسیر ابیات منظومه "بهار (۹)"
سراینده: دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۱/۲

۱. بهار بهار است، مستی ز عشق / حیات زمین است، هستی ز عشق

بهار، در اینجا نمادی از تجدید حیات و طراوت است که ریشه در عشق الهی دارد. "مستی ز عشق" اشاره به شور و شعف ناشی از محبت الهی دارد که جان و جهان را سرمست می‌سازد. "حیات زمین" کنایه از زنده‌شدن طبیعت و "هستی ز عشق" تأکید بر این حقیقت عرفانی است که هستی و وجود از عشق حق سرچشمه می‌گیرد.

۲. شود زنده مرده، ز انوار عشق / دهد جان، خداوند اسرار عشق

این بیت به قدرت احیاگر عشق الهی اشاره دارد. عشق خداوند نه‌تنها موجودات زنده را به رشد و تکامل می‌رساند، بلکه حتی مردگان دل را نیز زنده می‌کند. "خداوند اسرار عشق" تأکیدی است بر اینکه راز و رمز اصلی حیات، از ناحیه‌ی پروردگار است.

۳. بهار است فصل گل و گل‌فشان / بهاری ز عشق است، رنگین‌کمان

بهار، فصل شکوفایی طبیعت است و "گل‌فشان" به معنای پراکندگی گل و زیبایی‌های بی‌حد است. در عرفان، "رنگین‌کمان" نماد تنوع جلوات حق است. این بیت بیان می‌کند که بهار حقیقی، انعکاسی از عشق خداوند است که رنگ‌های بی‌شمار رحمت را به نمایش می‌گذارد.

۴. بهاری که از مهر یزدان بود / چراغی به راه شبستان بود

این بیت به نورانیت و هدایت‌بخشی عشق خداوند اشاره دارد. "شبستان" نمادی از تاریکی‌ها و مسیرهای مبهم است که نور عشق الهی، مانند چراغی، روشنگر آن‌هاست.

۵. ز نورش زمین غرق انوار شد / دل از عطر وصلش گرفتار شد

عشق الهی نوربخش همه‌ی هستی است. "غرق انوار" کنایه از فراگیر بودن رحمت حق است و "عطر وصل" نمادی از جذبه‌ی قرب و وصال به پروردگار است که دل را شیفته‌ی خود می‌سازد.

۶. ز باران یزدان جهان زنده شد / نشاطی دگر در دل افکنده شد

باران رحمت الهی نه‌تنها طبیعت را زنده می‌کند، بلکه دل‌های مرده را نیز حیات می‌بخشد. "نشاطی دگر" بیانگر شادی معنوی و طراوت روحانی ناشی از فیض الهی است.

۷. هر آن کس که با عشق همراه شد / ز شوق وصالش، ز دل آه شد

کسی که مسیر عشق الهی را بپیماید، قلبش مشتاق وصال حق خواهد شد. "آه" در اینجا نشان‌دهنده‌ی سوز و اشتیاق عاشق در مسیر وصال است.

۸. ز نورش زمین پر ز پیغام شد / فضا غرق مستی و آرام شد

نور الهی پیامی از رحمت و هدایت به سراسر هستی می‌فرستد. این نور، هم مستی عاشقانه و هم آرامش معنوی را به دنبال دارد.

۹. نسیمش پیام وفا می‌دهد / به دل‌ها نوید بقا می‌دهد

نسیم بهاری که تجلی رحمت الهی است، وفاداری پروردگار به بندگانش را گوشزد می‌کند و نوید بقای جاودان در سایه‌ی محبت الهی را به دل‌ها می‌رساند.

۱۰. نهالی که از مهر حق پا گرفت / کمالش ز فیض خدا جا گرفت

رشد و کمال هر موجودی در گرو مهر و فیض الهی است. این بیت تأکیدی بر وابستگی همه‌ی موجودات به عنایت پروردگار دارد.

۱۱. بهاران به الطاف حق شد به بار / دلی پر ز شوق و دلی بی‌قرار

بهار محصول لطف خداوند است. در این فضای معنوی، دل‌ها مملو از شوق و بی‌قراری وصال الهی می‌شوند.

۱۲. هر آن کس که با حق هم‌آواز شد / ز طوفان فتنه، سرافراز شد

کسی که با حقیقت الهی هماهنگ شود، در برابر فتنه‌ها و مشکلات، سربلند و پیروز خواهد بود.

۱۳. دلش پر ز نور حقیقت شود / ز نور خدا با بصیرت شود

عشق و ارتباط با خدا، قلب انسان را از حقیقت سرشار کرده و بصیرت و روشن‌بینی معنوی به او می‌بخشد.

۱۴. ز الطاف حق با کفایت شود / تمام وجودش صداقت شود

کسی که از الطاف الهی بهره‌مند شود، در همه‌ی ابعاد زندگی به کمال و صداقت خواهد رسید.

۱۵. بهاری که از مهر یزدان به پاست / دل عاشقان را ز غم‌ها جداست

بهار الهی، دل‌های عاشقان را از غم‌های دنیوی رها کرده و آنان را به شادی معنوی می‌رساند.

۱۶. دل از شوق یزدان به پرواز شد / ز عشق خدا جان هم‌آواز شد

دلِ مشتاق، به سوی حضرت حق به پرواز درمی‌آید و جان عاشق، هماهنگ با عشق الهی نغمه‌سرایی می‌کند.

۱۷. ز سودای حق، سینه دمساز شد / به دریای عرفان چو غرقاز شد

عشق الهی، دل را هم‌نوا با اسرار معنوی کرده و انسان را به دریای بیکران عرفان فرو می‌برد.

۱۸. اگر صد خطر دید و صد دام بود / به نور محبت، همه کام بود

عاشق حقیقی، با وجود تمام موانع و خطرها، به یاری محبت الهی به مقصود خود خواهد رسید.

۱۹. به دریا فتد، گوهرش در صدف / ز شوق وصالش، رسد بر هدف

عاشق، همچون دریایی که مروارید در دل خود دارد، با شوق وصال به مقصود اصلی نائل می‌شود.

 

۲۰. چو دریا شود دل، شود پُرگهر
ز شوق وصالش، رسد در خطر

در این بیت، دل انسان به دریای بیکرانی تشبیه شده که گوهرهای ارزشمند معرفت و حقیقت را در خود جای می‌دهد. هنگامی‌که انسان دلش را با عشق الهی و شوق وصال پرورش دهد، حتی اگر در معرض خطرات و دشواری‌ها قرار گیرد، این گوهرهای درونی او را به مقصود می‌رسانند. خطر در اینجا نماد چالش‌های سیر و سلوک است و شوق وصال نیروی محرکی برای عبور از این موانع.

۲۱. چو گل بشکفد، راز دل فاش شد
تو گویی که دل روی فراش شد

این بیت به ظهور و تجلی عشق الهی در وجود انسان اشاره دارد. شکفتن گل نمادی از شکوفایی باطن انسان عاشق است. وقتی دل انسان به نور عشق خداوندی روشن شود، اسرار و حقایق درونی‌اش آشکار می‌شود. «فراش» کنایه از گستردگی و آمادگی دل برای دریافت انوار الهی است. این بیت به این معناست که دلِ عاشق، بی‌پروا و آشکار، رازهای نهفته‌ی خود را بیان می‌کند.

۲۲.پس از سردی و خشکی و هم خزان
بهار بهار است، در دل‌ نشان

این بیت به تحول معنوی پس از سختی‌ها اشاره دارد. همان‌طور که بهار پس از زمستان می‌آید و طبیعت را زنده می‌کند، دل انسان نیز پس از دوره‌های سختی و خزان روحی، به نور الهی زنده و شاداب می‌شود. «در دل نشان» یعنی اثر و نشانه‌ی این تجدید حیات معنوی در باطن فرد باقی می‌ماند.

۲۳. به دشت و به صحرا، ز شوق و نیاز
بخوانند بلبل، به آهنگ راز

این بیت بیانگر هماهنگی طبیعت و دل عاشق است. همچنان که در فصل بهار بلبلان با شوق و نیاز، سرود عشق و راز سر می‌دهند، دل‌های عاشقان نیز با شوق معرفت الهی نغمه‌سرایی می‌کنند. این تشبیه، پیوند میان طبیعت و معنویت را نشان می‌دهد.

۲۴. نسیمی وزیده ز باغ بهار
که پیچد به گلزار، عطر نگار

در این بیت، نسیم بهاری نمادی از رحمت و لطف الهی است که به جان و دل انسان‌ها می‌وزد. «عطر نگار» به بوی دل‌انگیز معشوق حقیقی، یعنی خداوند، اشاره دارد که دل‌های عاشقان را معطر و سرشار از محبت می‌کند.

۲۵.دگر گشته اندر زمین، کهکشان
پر از نور و الطاف حق، بی‌کران

این بیت تصویری از شکوه و عظمت الطاف الهی ارائه می‌دهد. زمین با نور و رحمت الهی، همانند کهکشانی پر از جلوه‌های بی‌کران خداوند شده است. این تصویر، گستردگی و فراگیری رحمت خداوند را به نمایش می‌گذارد.

۲۶.نهد دست در دست عالم به بزم
کشد پرده از راز هستی به عزم

این بیت به اتحاد و هماهنگی بین انسان و جهان هستی در مسیر شناخت خداوند اشاره دارد. «نهد دست در دست عالم» نشان‌دهنده‌ی وحدت همه‌ی موجودات در مسیر معرفت است. «کشد پرده از راز هستی» بیانگر کشف حقایق نهفته و اسرار الهی توسط کسی است که با عزم و اراده در راه حقیقت گام برمی‌دارد.

۲۷. رهِ عشقِ حق، راهِ بی‌کاستی است
ره حق، ره جان و هم راستی است

این بیت راه عشق به خداوند را بی‌نقص و کامل معرفی می‌کند. این راه نه‌تنها مسیر جان و روح، بلکه راه صداقت و حقیقت نیز هست. این ابیات بر این نکته تأکید دارد که سلوک عاشقانه‌ی الهی، مسیری کامل و راستین برای کمال معنوی است.

۲۸. بهانه بهار است، اشعار من
"رجالی" سراید، چو افکار من

در این بیت، شاعر به صراحت بیان می‌کند که بهار صرفاً بهانه‌ای برای بیان اندیشه‌ها و افکار عرفانی اوست. شاعر با بهره‌گیری از نمادهای طبیعی مانند بهار، مفاهیم عمیق‌تر عشق و معرفت الهی را به تصویر می‌کشد.

این بخش از منظومه‌ی «بهار (۹)» به شکوه و زیبایی بهار حقیقی اشاره دارد که تجلی عشق و الطاف الهی است. شاعر با استفاده از تصاویر زنده‌ی طبیعت، مسیر سیر و سلوک را توصیف می‌کند و پیوند میان عشق، معرفت، و رسیدن به حقیقت را به شکلی زیبا بیان کرده است.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی