رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی

۹۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

تحلیلی  عرفانی  بر نامه  ای  به ابوذر 

فرازهایی از نهج البلاغه(۱)

۱.

به نام خدای بصیر و علیم

 خدای رحیم و خدای حکیم

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره حشر (۵۹:۲)
    متن عربی: «هُوَ اللّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»
    ترجمه فارسی: «اوست خدا، که جز او معبودی نیست؛ دانا و حکیم است.»
  • تحلیل عرفانی: یاد خدا با صفات بصیر و علیم، دل را به نور معرفت الهی متصل می‌کند و آگاهی باطنی را در انسان فعال می‌سازد. رحمت و حکمت الهی، چراغ راه سالک در تاریکی دنیا است.

۲.

سر آغاز هستی و نوری عظیم

خداوند جان و خدای قدیم

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره انعام (۶:۱۰۲)
    متن عربی: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ»
    ترجمه فارسی: «اوست آن که نخستین و آخرین است.»
  • تحلیل عرفانی: نور الهی سرچشمه‌ی وجود و حقیقت مطلق است. یاد «خدای قدیم» باعث آگاهی سالک از ازلیت و بی‌زمانی حقیقت مطلق می‌شود و دل را به سمت اتصال به نور باطنی سوق می‌دهد.

۳.

ستایش خدایی که دارد جلال

 که بر بنده بخشد طریق وصال

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱
    متن عربی: «سُبْحَانَ اللّهِ الَّذِی هَدَانَا»
    ترجمه فارسی: «منزه است خداوند، که ما را هدایت کرد.»
  • تحلیل عرفانی: راه وصال، نزدیکی به حق مطلق است. جلال الهی سالک را متوجه عظمت و بزرگی حق می‌کند و هدایت الهی، چراغی برای عبور از حجاب‌های نفسانی و رسیدن به حقایق باطنی است.

۴.

درود خدا بر رسول امین

 که روشنگر راه اهل یقین

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره احزاب (۳۳:۲۱)
    متن عربی: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
    ترجمه فارسی: «برای شما در پیامبر خدا سرمشق نیکویی است.»
  • تحلیل عرفانی: پیامبر (ص) تجسم کامل هدایت الهی است. اهل یقین، کسانی هستند که دل خود را از تعلقات دنیوی رها کرده‌اند. ذکر درود، تمرینی برای اتصال قلب سالک به نور پیامبر و حقیقت مطلق است.

۵.

علی آن امام همایون‌نژاد

 امام هدایت، ورا عدل و داد

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳ به مالک اشتر
    متن عربی: «إِقْسَامُ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ وَلا تُظْلِمُوا فِی شَیْءٍ»
    ترجمه فارسی: «عدالت را در میان مردم برقرار کن و در هیچ چیز کوتاهی مکن.»
  • تحلیل عرفانی: عدالت امام، نماد نظم درونی و تعادل روحی است. پیروی از امام، راهی است به سوی تزکیه نفس و وصول به قرب الهی.

۶.

به یار وفادار و مخلص، غیور

بیان کرد حق را، پیامی چو نور

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَأَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ صَدِیقِی وَأَمِینِی»
    ترجمه فارسی: «و سپس، تو دوست و امین من هستی.»
  • تحلیل عرفانی: وفاداری و صداقت، دروازه‌های دریافت هدایت و نور الهی هستند. پیغام حق، نورانی است و دل سالک را به سوی حقیقت می‌کشاند.

۷.

ابوذر، وفادار و یار نبی است

 سزاوار مهر و شفیق علی است

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أَنْتَ صَادِقُ الْوَلَاءِ وَوَفِیٌّ بِالْحَقِّ»
    ترجمه فارسی: «تو وفادار و در راه حق پایدار هستی.»
  • تحلیل عرفانی: وفاداری به راه حق، عامل نزدیکی به نور الهی است. دل مخلص، آماده پذیرش هدایت و کشف اسرار باطنی می‌شود.

۸.

به روی ستمگر، خروشید نور

 تحمل نکردی خلافت، به زور

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَقَفَ فِی وَجْهِ الظَّالِمِینَ وَمَا تَحَمَّلَ طُغْیَانَهُمْ»
    ترجمه فارسی: «در برابر ستمگران ایستاد و طغیان آنان را تحمل نکرد.»
  • تحلیل عرفانی: مخالفت با ظلم، نمایانگر نور الهی در دل سالک است. ایستادگی بر حق، زمینه‌ی رشد روح و تزکیه نفس را فراهم می‌کند.

۹.

به گردنکشان، برکشیدی فغان

 به غاصبکران، برنمودی بیان

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَنَبَّهْتَ الْمُعْتَدِینَ عَلَى ظُلْمِهِمْ»
    ترجمه فارسی: «و به متجاوزان نسبت به ظلمشان هشدار دادی.»
  • تحلیل عرفانی: تبیین حق و بیان حقیقت، وظیفه‌ی دل آگاه و روشن است. این اقدام، سالک را به قرب الهی نزدیک می‌کند و ظلم را از دل پاک می‌سازد.

۱۰.

زمانه به بیداد بردت ز راه

خدا در غریبی تو را تکیه‌گاه

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَکَانَ اللهُ عَوْنًا فِی غُرْبَتِکَ»
    ترجمه فارسی: «و خداوند در تنهایی و غربت تو پشتیبان بود.»
  • تحلیل عرفانی: اعتماد کامل به خداوند، سالک را از اضطراب و ناامیدی دور می‌کند و قلب او را در مسیر سلوک پایدار می‌سازد.

۱۱.

ربذه بود جای تبعیدِ او 

به محراب دل می‌کند گفتگو

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَرُبَذَةُ هِیَ مَکَانُ نَفَاهُ»
    ترجمه فارسی: «ربذه، مکان تبعید او بود و او دل خود را به عبادت و گفتگو با خدا مشغول ساخت.»
  • تحلیل عرفانی: غربت و تنهایی، فرصتی است برای تمرین اتصال با خداوند. سالک در محراب دل، ارتباط مستقیم با نور الهی را تجربه می‌کند.

۱۲.

نه یار و نه همدم ورا در کنار

 خدای بزرگ است جان را قرار

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَمَا لَهُ صَدِیقٌ فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ کَافِیَهُ»
    ترجمه فارسی: «نه دوستی در زمین داشت و نه همراه، و خداوند کفایت جان او بود.»
  • تحلیل عرفانی: در تنهایی مطلق، سالک تنها به خدا متکی است و این تجربه، تقویت ایمان و تمرکز قلب بر حقیقت مطلق را به همراه دارد.

۱۳.

گروهی تو را بدرقه کرد یار

چو مولا علی، با دلی بی‌قرار

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَاصْطَفَى بَعْضُ أَوْلِیَائِهِ لِیُوَدِّعُوکَ»
    ترجمه فارسی: «گروهی از دوستان برای بدرقه تو جمع شدند، همانند مولا علی با دلی مضطرب.»
  • تحلیل عرفانی: وفاداری دوستان در مسیر حق، تجلی نور الهی در روابط انسانی است و دل سالک را از سردرگمی نجات می‌دهد.

۱۴.

چنین گفت: ای یار حق‌جوی ما

 چراغ سحرگاه دلجوی ما

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «یَا صَدِیقِی الطَّالِبِ لِلْحَقِّ، أَنْتَ نُورُ صَبَاحِ قَلْبِی»
    ترجمه فارسی: «ای دوست ما که طلب حق می‌کنی، تو چراغ صبح دل من هستی.»
  • تحلیل عرفانی: سالک، نور حقیقت را نه تنها در خود، بلکه در دیگران نیز می‌یابد. رابطه‌ی دوستانه و راهنمایی‌های روحانی، نور دل را برافروخته نگه می‌دارد.

۱۵.

تو بر ظلم چون آتشی شعله‌ور

تو آزادی و زاهدی، دادگر

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أَنْتَ کَنَارٍ مُشْعِلٍ فِی وَجْهِ الظُّلْمِ وَأَنْتَ زَاهِدٌ وَعَادِلٌ»
    ترجمه فارسی: «تو همچون آتشی در برابر ظلم شعله‌ور هستی و زاهد و دادگر.»
  • تحلیل عرفانی: خشم نسبت به ظلم و پاسداری از حق، تجلی عشق الهی در سالک است. زهد و عدالت، پاکی نفس و تقرب به خدا را تقویت می‌کند.

۱۶.

امیدت به غیر از خداوند نیست

که بی‌او کسی را توانمند نیست

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره طلاق (۶۵:۳)
    متن عربی: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
    ترجمه فارسی: «و هر کس بر خدا توکل کند، خداوند برای او کافی است.»
  • تحلیل عرفانی: توکل به خدا، قلب را از وابستگی‌های دنیوی آزاد می‌کند و انسان را در مسیر سلوک مطمئن می‌سازد.

۱۷.

کسانی که بر تو ستم کرده‌اند

 که انصاف حق را ز دل برده‌اند

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ ظَلَمُوا لَا یَرْعَوْنَ حَقًّا»
    ترجمه فارسی: «آنانی که ستم کردند، انصاف حق را در دل ندارند.»
  • تحلیل عرفانی: شناخت ستمگران و آگاه شدن از نقص روحی آنان، سالک را در مراقبه و تمرین صبر و گذشت یاری می‌کند.

۱۸.

جهان جز سرابی فریبنده نیست

 کسی را در آن پایدار نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸
    متن عربی: «الدُّنْیَا سَرَابٌ وَلا یَبْقَى فِیهَا أَحَدٌ»
    ترجمه فارسی: «دنیا جز سرابی فریبنده نیست و کسی در آن پایدار نیست.»
  • تحلیل عرفانی: درک فانی بودن دنیا، سالک را به سمت تزکیه نفس و جستجوی حقیقت باطنی سوق می‌دهد.

۱۹.

علی گفت: دنیا چو سایه روان

 رود همچو بادی به سرعت هر آن

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الدُّنْیَا کَالظِّلِّ تَجْرِی وَکَالْرِّیحِ تَمُرُّ»
    ترجمه فارسی: «دنیا همچون سایه‌ای روان است و مانند باد می‌گذرد.»
  • تحلیل عرفانی: توجه به گذر زمان و ناپایداری دنیا، سالک را متوجه اهمیت لحظه‌ها و مراقبه در مسیر الهی می‌کند.

۲۰.

ابوذر! به یاد ابد زنده باش

 به نور حقیقت دل آکنده باش

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَاذْکُرِ الْأَبَدَ فِی حَیَاتِکَ وَامْلَأْ قَلْبَکَ بِنُورِ الْحَقِّ»
    ترجمه فارسی: «ابوذر! ابد را در زندگی خود به یاد آور و دل خود را از نور حقیقت پر کن.»
  • تحلیل عرفانی: یاد ابدیت و اتصال به حقیقت، سالک را از وابستگی به امور گذرا رها می‌کند و قلب او را به نور معرفت روشن می‌سازد.

۲۱.

به همراه نکو یار خود برگزین

که همراه بود مایه‌ی عقل و دین

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «فَاخْتَرِ الصَّاحِبَ الصَّالِحَ الَّذِی یُنْمِی الْعَقْلَ وَالدِّینَ»
    ترجمه فارسی: «همراه صالحی انتخاب کن که عقل و دینت را رشد دهد.»
  • تحلیل عرفانی: ارتباط با یار صالح، ابزار رشد معنوی و تقویت معرفت قلبی است و دل را به صفای روحانی نزدیک می‌کند.

۲۲.

یکی یار بد، صد بلا آورد

 که از تو دل و دین به یغما برد

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّاحِبُ السَّیِّئُ یُجْلِبُ الْبَلَاءَ وَیَسْرِقُ الْقَلْبَ وَالدِّینَ»
    ترجمه فارسی: «یار بد، بلاهای فراوان می‌آورد و دل و دین تو را به یغما می‌برد.»
  • تحلیل عرفانی: سالک باید مراقب تأثیر اطرافیان باشد؛ مصاحبت ناصالح، رشد روحی را کند و دل را از مسیر حقیقت دور می‌کند.

۲۳.

بود یار بد، فتنه‌ی روزگار

گشاید به رویت گنه بی‌شمار

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّاحِبُ السَّیِّئُ فِتْنَةٌ لِلْزَّمَانِ وَیَفْتَحُ أَمَامَکَ الْخَطَایَا»
    ترجمه فارسی: «یار بد، فتنه‌ی زمان است و گناهان فراوانی پیش رویت می‌گشاید.»
  • تحلیل عرفانی: شناخت خطر فتنه‌های درونی و بیرونی، تمرینی برای مراقبه و تزکیه نفس است.

۲۴.

بگفتا علی این سخن را نکو

که نیکو سخن، ره برد سوی او

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَقَالَ عَلِیٌّ کَلِمَةً طَیِّبَةً تَهْدِی إِلَیْهِ»
    ترجمه فارسی: «علی گفت: این سخن نیکو، راه را به سوی او هدایت می‌کند.»
  • تحلیل عرفانی: سخن نیکو و حقیقت‌آمیز، قلب سالک را روشن و مسیر باطنی او را به سوی خدا باز می‌کند.

۲۵.

که راه خدا را تو بر خود گزین

رساند تو را تا به عرش برین

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «فَاخْتَرْ سَبِیلَ اللّهِ یَهْدِیکَ إِلَى الْعَرْشِ الْأَعْلَى»
    ترجمه فارسی: «راه خدا را انتخاب کن که تو را به عرش برین هدایت کند.»
  • تحلیل عرفانی: انتخاب راه حق، سالک را از وهم و گمراهی دور کرده و به قرب مطلق الهی می‌رساند.

۲۶.

سکوت است داروی هر درد و رنج

 به خاموشی آید دل از کینه گنج

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّمْتُ دَوَاءٌ لِکُلِّ أَلَمٍ وَیُزِیلُ الْحَقْدَ مِنَ الْقَلْبِ»
    ترجمه فارسی: «سکوت، درمان هر درد است و دل را از کینه پاک می‌کند.»
  • تحلیل عرفانی: سکوت، تمرینی برای تسلط بر نفس و پاک‌سازی قلب است. سالک با سکوت، به آرامش و حضور الهی نزدیک‌تر می‌شود.

۲۷.

بدان که این جهان رفتنی بیش نیست

 به جز او کسی همدم خویش نیست

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره حدید (۵۷:۲۰)
    متن عربی: «مَا هِیَ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَالْأَبَدِیَّةُ لِلَّهِ وَحْدَهُ»
    ترجمه فارسی: «زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست و جاودانگی تنها از آن خداست.»
  • تحلیل عرفانی: آگاهی از فانی بودن دنیا، سالک را از تعلقات دنیوی آزاد کرده و او را به سوی جاودانگی روحی و قرب الهی هدایت می‌کند.

۲۸.

چه نیکوست آن کس که پاکیزه زیست

 که جز راه تقوا به دل، راه نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸
    متن عربی: «مَنْ زَکَاهُ اللّهُ فَطَرِیقُ التَّقْوَى هُوَ الْخَیْرُ لَهُ»
    ترجمه فارسی: «آن کس که خداوند او را پاکیزه سازد، راه تقوا بهترین مسیر برای اوست.»
  • تحلیل عرفانی: پاکیزگی دل، شرط لازم برای مشاهده نور الهی است. سالک با تقوا، مسیر باطنی را از آلودگی‌های نفس و تعلقات مادی خالی می‌کند و آماده‌ی دریافت هدایت می‌شود.

۲۹.

چنان زی که گویی فنا در تو نیست

چنان کن که یزدان جدا در تو نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «عِشْ کَأَنَّکَ لَا تَفْنَى وَاعْمَلْ کَأَنَّ اللّهَ فِیکَ مُتَّصِلٌ»
    ترجمه فارسی: «چنان زندگی کن که گویی فنا در تو نیست و چنان عمل کن که گویی خداوند در تو حاضر و ناظر است.»
  • تحلیل عرفانی: سالک باید در عمل و زندگی روزمره، همواره حضور خدا را احساس کند و در عین حال از ترس فنا و مرگ، قلبش مبهوت حق باقی نماند. این بینش، تعادل روحی و تمرکز معنوی می‌آورد.

۳۰.

رجالی که دنیا سرایی گذر

 نه جای قرار است در این سفر

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره عنکبوت (۲۹:۶)
    متن عربی: «وَالْأَمْرُ کُلُّهُ إِلَى اللّهِ وَالدُّنْیَا فَانِیَةٌ»
    ترجمه فارسی: «همه امور به خداوند بازمی‌گردد و دنیا فانی است.»
  • تحلیل عرفانی: دنیا گذراست و هیچ‌چیز پایدار نیست. سالک با این بینش، دل خود را از وابستگی‌ها آزاد کرده و تنها بر اتصال با حق تمرکز می‌کند، که جوهر سلوک معنوی و عرفانی است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی جامع بر مثنوی نامه ای به ابوذر

فراز هایی از نهج البلاغه(۱)

 

۱.

به نام خدای بصیر و علیم

خدای رحیم و خدای حکیم

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره حشر (۵۹:۲)
    متن عربی: «هُوَ اللّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»
    ترجمه فارسی: «اوست خدا، که جز او معبودی نیست؛ دانا و حکیم است.»

۲.

سر آغاز هستی و نوری عظیم

خداوند جان و خدای قدیم

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره انعام (۶:۱۰۲)
    متن عربی: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ»
    ترجمه فارسی: «اوست آن که نخستین و آخرین است.»

۳.

ستایش خدایی که دارد جلال

که بر بنده بخشد طریق وصال

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱
    متن عربی: «سُبْحَانَ اللّهِ الَّذِی هَدَانَا»
    ترجمه فارسی: «منزه است خداوند، که ما را هدایت کرد.»

۴.

درود خدا بر رسول امین

 که روشنگر راه اهل یقین

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره احزاب (۳۳:۲۱)
    متن عربی: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
    ترجمه فارسی: «برای شما در پیامبر خدا سرمشق نیکویی است.»

۵.

علی آن امام همایون‌نژاد

 امام هدایت، ورا عدل و داد

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳ به مالک اشتر
    متن عربی: «إِقْسَامُ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ وَلا تُظْلِمُوا فِی شَیْءٍ»
    ترجمه فارسی: «عدالت را در میان مردم برقرار کن و در هیچ چیز کوتاهی مکن.»

۶.

به یار وفادار و مخلص، غیور

 بیان کرد حق را، پیامی چو نور

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَأَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکَ صَدِیقِی وَأَمِینِی»
    ترجمه فارسی: «و سپس، تو دوست و امین من هستی.»

۷.

ابوذر، وفادار و یار نبی است

 سزاوار مهر و شفیق علی است

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أَنْتَ صَادِقُ الْوَلَاءِ وَوَفِیٌّ بِالْحَقِّ»
    ترجمه فارسی: «تو وفادار و در راه حق پایدار هستی.»

۸.

به روی ستمگر، خروشید نور

 تحمل نکردی خلافت، به زور

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَقَفَ فِی وَجْهِ الظَّالِمِینَ وَمَا تَحَمَّلَ طُغْیَانَهُمْ»
    ترجمه فارسی: «در برابر ستمگران ایستاد و طغیان آنان را تحمل نکرد.»

۹.

به گردنکشان، برکشیدی فغان

به غاصبکران، برنمودی بیان

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَنَبَّهْتَ الْمُعْتَدِینَ عَلَى ظُلْمِهِمْ»
    ترجمه فارسی: «و به متجاوزان نسبت به ظلمشان هشدار دادی.»

۱۰.

زمانه به بیداد بردت ز راه

 خدا در غریبی تو را تکیه‌گاه

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَکَانَ اللهُ عَوْنًا فِی غُرْبَتِکَ»
    ترجمه فارسی: «و خداوند در تنهایی و غربت تو پشتیبان بود.»

۱۱.

ربذه بود جای تبعیدِ او

 به محراب دل می‌کند گفتگو

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَرُبَذَةُ هِیَ مَکَانُ نَفَاهُ»
    ترجمه فارسی: «ربذه، مکان تبعید او بود و او دل خود را به عبادت و گفتگو با خدا مشغول ساخت.»

۱۲.

نه یار و نه همدم ورا در کنار

خدای بزرگ است جان را قرار

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَمَا لَهُ صَدِیقٌ فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ کَافِیَهُ»
    ترجمه فارسی: «نه دوستی در زمین داشت و نه همراه، و خداوند کفایت جان او بود.»

۱۳.

گروهی تو را بدرقه کرد یار

 چو مولا علی، با دلی بی‌قرار

  • ارجاع: تاریخ طبری
    متن عربی: «وَاصْطَفَى بَعْضُ أَوْلِیَائِهِ لِیُوَدِّعُوکَ»
    ترجمه فارسی: «گروهی از دوستان برای بدرقه تو جمع شدند، همانند مولا علی با دلی مضطرب.»

۱۴.

چنین گفت: ای یار حق‌جوی ما

 چراغ سحرگاه دلجوی ما

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «یَا صَدِیقِی الطَّالِبِ لِلْحَقِّ، أَنْتَ نُورُ صَبَاحِ قَلْبِی»
    ترجمه فارسی: «ای دوست ما که طلب حق می‌کنی، تو چراغ صبح دل من هستی.»

۱۵.

تو بر ظلم چون آتشی شعله‌ور

تو آزادی و زاهدی، دادگر

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أَنْتَ کَنَارٍ مُشْعِلٍ فِی وَجْهِ الظُّلْمِ وَأَنْتَ زَاهِدٌ وَعَادِلٌ»
    ترجمه فارسی: «تو همچون آتشی در برابر ظلم شعله‌ور هستی و زاهد و دادگر.»

۱۶.

امیدت به غیر از خداوند نیست

که بی‌او کسی را توانمند نیست

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره طلاق (۶۵:۳)
    متن عربی: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
    ترجمه فارسی: «و هر کس بر خدا توکل کند، خداوند برای او کافی است.»

۱۷.

کسانی که بر تو ستم کرده‌اند 

که انصاف حق را ز دل برده‌اند

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «أُوْلَئِکَ الَّذِینَ ظَلَمُوا لَا یَرْعَوْنَ حَقًّا»
    ترجمه فارسی: «آنانی که ستم کردند، انصاف حق را در دل ندارند.»

۱۸.

جهان جز سرابی فریبنده نیست

کسی را در آن پایدار نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸
    متن عربی: «الدُّنْیَا سَرَابٌ وَلا یَبْقَى فِیهَا أَحَدٌ»
    ترجمه فارسی: «دنیا جز سرابی فریبنده نیست و کسی در آن پایدار نیست.»

۱۹.

علی گفت: دنیا چو سایه روان

رود همچو بادی به سرعت هر آن

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الدُّنْیَا کَالظِّلِّ تَجْرِی وَکَالْرِّیحِ تَمُرُّ»
    ترجمه فارسی: «دنیا همچون سایه‌ای روان است و مانند باد می‌گذرد.»

۲۰.

ابوذر! به یاد ابد زنده باش

 به نور حقیقت دل آکنده باش

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَاذْکُرِ الْأَبَدَ فِی حَیَاتِکَ وَامْلَأْ قَلْبَکَ بِنُورِ الْحَقِّ»
    ترجمه فارسی: «ابوذر! ابد را در زندگی خود به یاد آور و دل خود را از نور حقیقت پر کن.»

۲۱.

به همراه نکو یار خود برگزین

 که همراه بود مایه‌ی عقل و دین

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «فَاخْتَرِ الصَّاحِبَ الصَّالِحَ الَّذِی یُنْمِی الْعَقْلَ وَالدِّینَ»
    ترجمه فارسی: «همراه صالحی انتخاب کن که عقل و دینت را رشد دهد.»

۲۲.

یکی یار بد، صد بلا آورد

 که از تو دل و دین به یغما برد

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّاحِبُ السَّیِّئُ یُجْلِبُ الْبَلَاءَ وَیَسْرِقُ الْقَلْبَ وَالدِّینَ»
    ترجمه فارسی: «یار بد، بلاهای فراوان می‌آورد و دل و دین تو را به یغما می‌برد.»

۲۳.

بود یار بد، فتنه‌ی روزگار

گشاید به رویت گنه بی‌شمار

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّاحِبُ السَّیِّئُ فِتْنَةٌ لِلْزَّمَانِ وَیَفْتَحُ أَمَامَکَ الْخَطَایَا»
    ترجمه فارسی: «یار بد، فتنه‌ی زمان است و گناهان فراوانی پیش رویت می‌گشاید.»

۲۴.

بگفتا علی این سخن را نکو

 که نیکو سخن، ره برد سوی او

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «وَقَالَ عَلِیٌّ کَلِمَةً طَیِّبَةً تَهْدِی إِلَیْهِ»
    ترجمه فارسی: «علی گفت: این سخن نیکو، راه را

 

 

۲۵.

که راه خدا را تو بر خود گزین

 رساند تو را تا به عرش برین

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «فَاخْتَرْ سَبِیلَ اللّهِ یَهْدِیکَ إِلَى الْعَرْشِ الْأَعْلَى»
    ترجمه فارسی: «راه خدا را انتخاب کن که تو را به عرش برین هدایت کند.»

۲۶.

سکوت است داروی هر درد و رنج

به خاموشی آید دل از کینه گنج

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «الصَّمْتُ دَوَاءٌ لِکُلِّ أَلَمٍ وَیُزِیلُ الْحَقْدَ مِنَ الْقَلْبِ»
    ترجمه فارسی: «سکوت، درمان هر درد است و دل را از کینه پاک می‌کند.»

۲۷.

بدان که این جهان رفتنی بیش نیست

به جز او کسی همدم خویش نیست

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره حدید (۵۷:۲۰)
    متن عربی: «مَا هِیَ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَالْأَبَدِیَّةُ لِلَّهِ وَحْدَهُ»
    ترجمه فارسی: «زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست و جاودانگی تنها از آن خداست.»

۲۸.

چه نیکوست آن کس که پاکیزه زیست

که جز راه تقوا به دل، راه نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸
    متن عربی: «مَنْ زَکَاهُ اللّهُ فَطَرِیقُ التَّقْوَى هُوَ الْخَیْرُ لَهُ»
    ترجمه فارسی: «آن کس که خداوند او را پاکیزه سازد، راه تقوا بهترین مسیر برای اوست.»

۲۹.

چنان زی که گویی فنا در تو نیست

 چنان کن که یزدان جدا در تو نیست

  • ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه ۳
    متن عربی: «عِشْ کَأَنَّکَ لَا تَفْنَى وَاعْمَلْ کَأَنَّ اللّهَ فِیکَ مُتَّصِلٌ»
    ترجمه فارسی: «چنان زندگی کن که گویی فنا در تو نیست و چنان عمل کن که گویی خداوند در تو حاضر و ناظر است.»

۳۰.

رجالی که دنیا سرایی گذر

 نه جای قرار است در این سفر

  • ارجاع: قرآن کریم، سوره عنکبوت (۲۹:۶)
    متن عربی: «وَالْأَمْرُ کُلُّهُ إِلَى اللّهِ وَالدُّنْیَا فَانِیَةٌ»
    ترجمه فارسی: «همه امور به خداوند بازمی‌گردد و دنیا فانی است.»

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
مثنوی  نامه ای به سلمان فارسی

در حال ویرایش

به نام خدایی که آرد پدید
به هر دل صفا و به هر لب نوید

به نام خدای بزرگ و عظیم
که جان را چراغ و خرد را حکیم
 

ستایش مر او را سزاوار باد
که دل را به نور یقین یاد داد

 

محمد، رسول خدای جلیل
چراغ هدایت، شفیع و دلیل
 

وصیّش علی، شیر حق، مرتضی
که جان را دهد نور و دل را صفا
 

نویسد به سلمان، حکیم صبور
سخن‌ از سعادت، ز دریای نور


 

تو سلمان! ز دنیای دون کن حذر
که ایمن نماند کسی از خطر
 

جهانا! تو چون مار، خوش خط و خال
که  ما را ز نیشت نیاید مجال
 

فریبی خلایق به کوی و گذر
به ظاهر لطیفی، به باطن خطر

 

 

 

مبادا که مغرور گردی ز مال
که آرد به جانت عذاب و وبال

 

 

مبادا فریبی ز کاخ و غلام
که گردد سرانجام جز درد و دام

 

• ببر دل ز غم‌های عالم به جان
که آن رهزن جان بود بی‌امان

 

 

 

 مقدمه

نامه‌ی شریف امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به یار وفادارش سلمان فارسی، از ژرف‌ترین نصایح عرفانی و اخلاقی در میراث اسلامی است. این نامه که در برخی نسخه‌ها به سلمان و ابوذر منسوب است، جهانی از حکمت، زهد، دنیاشناسی و دعوت به آخرت را در خود جای داده است.

در این منظومه‌ی حماسی–عرفانی، کوشیده‌ایم مضمون این نامه‌ی نورانی را در قالب ۳۰۰ بیت مثنوی بازآفرینی کنیم. وزن مثنوی انتخاب شد تا شور حماسی و موسیقی عرفانی در هم آمیزد و روح پیام امام در جان شنونده جاری گردد.

منظومه در سه بخش تنظیم شده است: نخست هشدار درباره دنیا و فریب‌های آن، سپس راه سلوک و نجات، و در پایان یاد مرگ، قیامت، و ولایت. در هر بخش، روح نامه‌ی علوی با زبان شعر بازتاب یافته است.

این اثر، کوششی است در پیوند میان ادب فارسی و حکمت علوی؛ امید آن‌که مایه‌ی بیداری دل‌ها و ره‌نمایی جان‌ها گردد.

 فهرست

بخش اول: دنیا و فریب آن (بیت ۱ تا ۱۰۰)

  • ستایش خدا و پیامبر
  • وصف دنیا به مار خوش‌نما و زهردار
  • هشدار به ناپایداری مال و مقام
  • مثال‌ها از سرنوشت گذشتگان

بخش دوم: سلوک و راه رهایی (بیت ۱۰۱ تا ۲۰۰)

  • دعوت به ذکر و یاد خدا
  • سفارش به تقوا، زهد، و صبر
  • آماده شدن برای حساب قیامت
  • توبه و امید به رحمت خدا
  • تاکید بر پیروی از قرآن، پیامبر، و ولایت علی (ع)

بخش سوم: پایان و نتیجه‌گیری (بیت ۲۰۱ تا ۳۰۰)

  • یاد مرگ و فناپذیری دنیا
  • هشدار نسبت به غفلت و دلبستگی به لذت‌ها
  • نمونه‌هایی از سرنوشت مالداران و پارسایان
  • ولایت علی (ع) به‌عنوان شرط رستگاری
  • جمع‌بندی پایانی و سلام امام

بخش اول: دنیا و فریب آن (حدود ۱۰۰ بیت)

  • آغاز با ستایش خدا و پیامبر
  • توصیف دنیا به مار، نرم ظاهر و زهر درون
  • هشدار نسبت به لذت‌های فریبنده
  • یادآوری گذرا بودن مال و مقام

بخش دوم: سلوک و راه رهایی (حدود ۱۰۰ بیت)

  • دعوت به زهد، صبر، و دل بریدن از دنیا
  • سفارش به انس با خدا و پرهیز از غفلت
  • تاکید بر تقوا و آماده شدن برای آخرت
  • نمونه‌هایی از سرگذشت اقوام گذشته

بخش سوم: پایان و نتیجه‌گیری (حدود ۱۰۰ بیت)

  • تذکر به کوتاهی عمر
  • هشدار نسبت به دگرگونی حالات دنیا
  • تاکید بر یاری ولایت و پیروی از حق
  • جمع‌بندی: دنیا گذراست، باقی خداست
  •  
  •  نمونه آغاز 

به نام خدایی که جان آفرید
به هر دل صفا و به هر لب نوید

ستایش مر او را، خدای جهان
که بخشد خرد را رهی جاودان

محمد، رسول خدا، آن شفیع
که بر کفر بست از هدایت دریع

علی، آن امام صفا و یقین
که جان است و جانانِ دینِ مبین

نوشت او به سلمانِ پاکیزه‌خوی
سخن‌های حق، پر ز حکمت به روی

جهانا! چو ماری، فریبنده‌ای
برون نرم و در باطن آکنده‌ای

نوازد به ظاهر، ولی زهر ریـز
بگیرد ز ساده‌دلان جان و چیز

مرا با تو کاری دگر نیست جز
که بیدار باشی ز فریب و غرض

 بخش اول: دنیا و فریب آن (بیت ۱ تا ۱۰۰)

۱. به نام خدایی که جان آفرید
۲. به هر دل صفا و به هر لب نوید

۳. خدای بزرگ آفریننده است
۴. که جان را چراغ و خرد را پر است

۵. ستایش مر او را سزاوار باد
۶. که دل را به نور یقین داد یاد

۷. محمد، رسول خدای جلیل
۸. چراغ هدایت، شفیع و دلیل

۹. وصیّش علی، آن امام هدی
۱۰. که جان را دهد نور و دل را صفا

۱۱. نوشت او به سلمان، یار وفا
۱۲. سخن‌های حکمت، ز سرچشمه‌ها

۱۳. جهانا! تو چون مار افسون‌گری
۱۴. به ظاهر لطیفی، به باطن دری

۱۵. به ظاهر چو مخمل، به باطن چو زهر
۱۶. فریبنده‌ی ساده‌دل در سپهر

  1. کسی کو به نرمی تو دل می‌سپرد

  2. ز زهرت به کام فنا می‌مرد

  3. به نرمی، دل خلق را می‌فریبی

  4. به زهر درون، جان‌شان می‌کُشی بی‌نصیب

  5. ای سلمان! ز دنیای دون بر حذر

  6. که او جز فریب و بلا نیست در

  7. مبادا که مغرور گردی به مال

  8. که بر باد گردد چو گرد و خیال

  9. مبادا به کاخ و کنیز و غلام

  10. دل خویش بندی، شوی ناپرام

  11. که آن‌چه تو را خوش نماید کنون

  12. نپاید، شود محو چون ابر خون

  13. ز آن اندک که ماند ترا بهره گیر

  14. که باقی همه گردد از تو نفیر

  15. ببر دل ز غم‌های دنیای فانی

  16. که او رهزن است و فریبنده جانی

  17. تو دانی که روزی ز او می‌روی

  18. به دنیای باقی، به جنت‌سوی

  19. مبادا به لذات او دل سپاری

  20. که در دم کند مر تو را شرمساری

  21. یکی روز خندان، دگر روز گریان

  22. یکی دم رفیق و دگر دم گریزان

  23. نبینی که بس شاه و فرزانه‌گان

  24. شدند از ره دنیا درمانده‌گان

  25. یکی را به کاخی رساند بلند

  26. به یک دم کند خانه‌اش را چو بند

  27. یکی را دهد مال بی‌انتها

  28. دگر لحظه گیرد ز او آن عطا

  29. جهان خانه‌ی بی‌وفا و فریب

  30. مکن دل به او، ای برادر، رقیب

  31. اگر با تو نرم است، مَغْرور مشو

  32. که ناگه به زهرش گرفتار شو

  33. ز شادی به اندوه کشد بی‌خبر

  34. ز انس‌اش به وحشت برد بی‌نظر

  35. ببین حال آنان که پیش از تو رفتند

  36. به کاخ و به گنج و به قدرت نشستند

  37. نماند از کمال‌شان جز نام

  38. نه کاخ و نه زر، نه غلام و نه کام

  39. چه بسیار پادشاه با تخت و تاج

  40. که گشتند بی‌نام و بی‌معراج

  41. چه بسیار حکیمان پر مایه نیز

  42. شدند از ره دنیا بی‌تمییز

  43. یکی روز دنیا دهد نان و آب

  44. دگر روز گیرد ز تو مستطاب

  45. چه بسیار باغ و چه بسیار گل

  46. که پژمرده گشتند، چو برگ خجل

  47. مکن تکیه بر ملک دنیا به هیچ

  48. که پایانش آید چو دریا به نیچ

  49. به هر دم به رنگی درآید جهان

  50. یکی دم چو صبح و دگر دم چو جان

  51. ز شادی کند زودت آواره‌دل

  52. ز غم ناگه اندازدت در وحل

  53. تو را می‌برد تا به او دل دهی

  54. چو بندی به دام بلا بین رهی

  55. چه بس مرد دانا که مغرور شد

  56. به دنیا و ناگه دگر کور شد

  57. جهان چون سرابی‌ست، پر از فریب

  58. به چشم است روشن، به دل پر رقیب

  59. چو بیننده تشنه بدو دل نهد

  60. به کام فنا، جان خود را دهد

  61. تو با دیده‌ی عقل بنگر جهان

  62. که او نیست جز خواب کوتاه‌سان

  63. اگر دل به او بسته‌ای، باز کن

  64. ز بند هوا رسته‌ای، ساز کن

  65. مبادا فریبت دهد این زمین

  66. که او گور دارد به هر آستین

  67. مبادا به شادی فریبت دهد

  68. که در دم به اندوه بیندازد

  69. چه بسیار دل‌ها که شد غافلش

  70. به دوزخ کشاندند از حاصلش

  71. چه بسیار جان‌ها که شد خاموش

  72. به زهر جهان گشتند خموش

  73. ای سلمان! به هوش و به یاد خدا

  74. مکن تکیه بر ملک دنیا دغا

  75. به هر جا که باشی، خدا را ببین

  76. مکن دل به دنیا، به مال و زمین

  77. چو دیدی که دنیای فانی گذر

  78. ببند از هواهای نفس‌ات کمر

  79. هماره به یاد قیامت بزی

  80. به پرهیز و تقوا، به رحمت بزی

  81. چه امروز در دست تو ملک‌هاست

  82. ولی فرد، جز خاک در مشت‌هاست

  83. مبادا که فانی شوی از فریب

  84. که دنیا چو مار است، نیرنگ‌زیب

۱۰۱. ای سلمان! به یاد خدا زنده باش
۱۰۲. چو دریای توفان، پر از بنده باش

۱۰۳. مبادا فراموش گردد خدا
۱۰۴. که بی‌او نماند دلی با وفا

۱۰۵. به ذکرش دل و جان خود زنده کن
۱۰۶. ز آفات دنیا دل‌آگاه کن

۱۰۷. اگر دل ببندی به ملک زمین
۱۰۸. بُریده شوی از طریق یقین

۱۰۹. چه بسیار کسان کز پی مال رفتند
۱۱۰. ز راه حقیقت به باطل شتافتند

۱۱۱. تو دل بر حقیقت ببند ای عزیز
۱۱۲. که دنیا نیرزد به یک قطره چیز

۱۱۳. به تقواست راه سعادت تمام
۱۱۴. به پرهیز گردد دلت شادکام

۱۱۵. مبادا که غافل شوی از حساب
۱۱۶. که در پیش باشد قیامت شتاب

۱۱۷. به روزی که میزان حق بر نهند
۱۱۸. همه خلق را یک به یک بشنوند

۱۱۹. نه زر مانع آید، نه فرزند و یار
۱۲۰. نه ملک و نه کاخ و نه بخت و کار

۱۲۱. به آن روز تنها عمل یاور است
۱۲۲. گواهی که بر لوح دل حاضر است

۱۲۳. اگر نیک باشی، به فردوس روی
۱۲۴. وگر بد، به آتش شوی جست‌وجوی

۱۲۵. چه بس مردمان از جهان رفته‌اند
۱۲۶. که نامی ز کردار خود سفته‌اند

۱۲۷. یکی با عمل راه جنّت گرفت
۱۲۸. یکی در جحیم آتش غصّه خفت

۱۲۹. تو هم با عمل ره به فردوس بر
۱۳۰. که بی‌کاروان، ره نبردی به در

۱۳۱. به تقوا تو را قلعه‌ای ایمن است
۱۳۲. به پرهیز دل خانه‌ی روشن است

۱۳۳. اگر پرهیز از ظلم کردی به کار
۱۳۴. برآید به فردوس آوازت زار

۱۳۵. جهان را مکن جز به ره حق طلب
۱۳۶. که باطل بود هر چه جز این نسب

۱۳۷. ز نیکان بیاموز کردار نیک
۱۳۸. به رحمت دل خویش را کن ملیک

۱۳۹. چه بسیار بزرگان که فانی شدند
۱۴۰. به یاد خدا جاودانی شدند

۱۴۱. چه بسیار فقیران به درگاه او
۱۴۲. شدند از صفا پادشاهان نو

۱۴۳. تو را در دل این آرزو بایدت
۱۴۴. که با نور حق هم‌رهی زایدت

۱۴۵. مکن جز به قرآن و حق ره سپر
۱۴۶. که آن ره رساند ترا سوی بر

۱۴۷. به سنت ره مصطفی رهروی
۱۴۸. به حکمت ره مرتضی بندگی

۱۴۹. علی آن امام هدایت‌گر است
۱۵۰. که بر دوست او جنّت و کوثر است

۱۵۱. تو پیروی او کن، ای بنده‌ی پاک
۱۵۲. که او رهنمای تو در روز خاک

۱۵۳. به یاری ولایت بمانی بلند
۱۵۴. که بی‌او عمل برنیارد پَسند

۱۵۵. چه بس رهبران که به باطل شدند
۱۵۶. ز حق دور گشته، هلاهل شدند

۱۵۷. ولی آن که با آل احمد بماند
۱۵۸. ز دریای رحمت چو گوهر برآند

۱۵۹. مبادا که غفلت کند جان تو
۱۶۰. که با یادشان سبز گردد دَمن تو

۱۶۱. تو با دست تقوا علم برفراز
۱۶۲. که با آن شوی ایمن از هر نیاز

۱۶۳. چه بس مالداران که تنها شدند
۱۶۴. چو مردند با حسرت و رسوا شدند

۱۶۵. چه بس بی‌نوا با دل روشنین
۱۶۶. به جنّت رسیدند، خندان‌جبین

۱۶۷. مدارای با خلق آیین ماست
۱۶۸. که آن رسم پاک نبی مصطفی‌ست

۱۶۹. اگر بر ضعیفان کنی یاریی
۱۷۰. به فردوس داری قرین، جاریی

۱۷۱. مبادا ستمدیده را خوار کنی
۱۷۲. که بر خود جحیم آشکار کنی

۱۷۳. مبادا به ناحق ستانی حقوق
۱۷۴. که در دوزخ افتی به صد رنج و سوگ

۱۷۵. ره عدل پیش آر و با خلق باش
۱۷۶. که با عدل گردد جهان سرفراش

۱۷۷. مبادا که دل در هوس‌ها نهی
۱۷۸. که در دام شیطان گرفتار شوی

۱۷۹. به یاد قیامت چو شب زنده‌دار
۱۸۰. بمان تا بگیرد دلت نور یار

۱۸۱. چه بس مردمان کز ره غفلت شدند
۱۸۲. چو خوابندگان، در فنا خفتند

۱۸۳. تو بیدار باش و ره ایزد بگیر
۱۸۴. که بیداری آرد ترا دستگیر

۱۸۵. مبادا ز رحمت شوی ناامید
۱۸۶. که هر بنده را رحمت او بر رسید

۱۸۷. اگر توبه آری به درگاه دوست
۱۸۸. گشاید برایت هزاران درِ نوست

۱۸۹. به رحمت، خدا بندگان را بخواند
۱۹۰. که هر دل به سوی وصالش دواند

۱۹۱. ولی شرط توبه پشیمانی است
۱۹۲. ندامت، ره رستگاری است

۱۹۳. تو بر درگه حق چو طفلی بایست
۱۹۴. که با اشک توبه شوی جان‌پرست

۱۹۵. به هر دم بگو یا الهی مرا
۱۹۶. ببخشا ز تقصیر و جرم و خطا

۱۹۷. مرا دستگیر و رهایی ببخش
۱۹۸. به فردوس جاوید جایی ببخش

۱۹۹. چنین گفت مولا به یار وفا
۲۰۰. که با حق بمان و مدار از خدا

۲۰۱. ای سلمان! بدان کاین جهان بی‌وفاست
۲۰۲. در او هر چه بینی چو برق هواست

۲۰۳. یکی دم دهد کام شیرین و نوش
۲۰۴. دگر دم کند زهر تلخ در گوش

۲۰۵. چو بینی که دل بر جهان بسته‌ای
۲۰۶. به خود یاد مرگ و فنا جسته‌ای

۲۰۷. به هر خانه‌ای کوفت مرگ آستین
۲۰۸. نماند از او جز غبار و حطین

۲۰۹. چه بس پهلوانان به خاک اندرند
۲۱۰. نه نامی، نه جامی، نه تخت و نه بند

۲۱۱. جهان را چو مهمانسرایی شمر
۲۱۲. که مهمان در او ماند روزی دگر

۲۱۳. چو وقت سفر شد، رود بی‌درنگ
۲۱۴. نماند ز او جز غم و درد و ننگ

۲۱۵. مبادا که غافل شوی زین سفر
۲۱۶. که پایان تو مرگ باشد، پسر

۲۱۷. تو هر لحظه آماده‌ی رفتنی
۲۱۸. به اعمال نیکوست پیوستنی

۲۱۹. مبادا بمانی تهی‌دست و خوار
۲۲۰. که فردا شوی پیش حق شرمسار

۲۲۱. به هر کار اندیشه‌ی فردا نما
۲۲۲. مکن بر هوس‌ها دل خود رها

۲۲۳. که این جان امانت به تو داده‌اند
۲۲۴. به میزان عدلش بسنـجند بند

۲۲۵. چه بسیار کسان کز غرور و هوا
۲۲۶. فراموش کردند ره کبریا

۲۲۷. چو مرگ آمد و پرده‌ها شد کنار
۲۲۸. ندانست جز حسرتی بی‌قرار

۲۲۹. مبادا که باشی چو آنان، عزیز
۲۳۰. که بر خاک رفتند بی‌یک تمیز

۲۳۱. تو با یاد مرگ آشنایی بگیر
۲۳۲. به هر لحظه ره سوی مولی بگیر

۲۳۳. چه دنیا تو را هر زمان می‌فریبد
۲۳۴. به لب نغمه و در دلش زهر چیبد

۲۳۵. تو با دیده‌ی عقل بنگر حقیقت
۲۳۶. که دنیا نیرزد به یک ذره لذت

۲۳۷. مبادا که فردا به حسرت بمیری
۲۳۸. که امروز فرصت بود ای وزیری

۲۳۹. بگیر از عمل توشه‌ی آخرت
۲۴۰. که بی‌توشه مانی به روز جزا

۲۴۱. چه بس مالداران که حسرت‌برند
۲۴۲. چو رفتند، جز خاک در بر نبرند

۲۴۳. چه بس پارسایان که آسوده خفت
۲۴۴. به باغ ابد جان خود را گرفت

۲۴۵. تو سلمان! به تقوا ز خود پاس دار
۲۴۶. که با تقوا گردی ز آفات یار

۲۴۷. چه دنیا چو سیلی‌ست، بی‌قرار
۲۴۸. رباید ز هر کس به هر دم به کار

۲۴۹. یکی را به شادی کشاند دمی
۲۵۰. دگر لحظه افکند در ماتمی

۲۵۱. تو با یاد یزدان، دلت را صفا
۲۵۲. مکن تکیه بر ملک دنیا دغا

۲۵۳. به یاد نبی و وصی باش هم
۲۵۴. که بی‌آن دو گردی ز رحمت دژم

۲۵۵. علی آن امامی که در راه حق
۲۵۶. به تیغش شکافت دلِ بی‌سبب

۲۵۷. ولیّ خدا، رهنمای بشر
۲۵۸. که با او رهند از بلا خیر و شر

۲۵۹. تو را شرط ایمان، ولایت بود
۲۶۰. که با آن دلت پر هدایت بود

۲۶۱. مبادا که از ره جدا گردی‌ات
۲۶۲. که باطل شود هر چه پروردی‌ات

۲۶۳. به حبّ علی دل چو جان پرورش
۲۶۴. که با او بیابی به فردوس خوش

۲۶۵. چه بی‌دوستی او نماند عمل
۲۶۶. به مانند خاک است بی‌حاصل

۲۶۷. ز راه ولاّت رهی در امان
۲۶۸. چو کشتی به دریا شوی بی‌زیان

۲۶۹. اگر با ولایت شوی همدمی
۲۷۰. به جنّت رسد روح تو محرمی

۲۷۱. مبادا که با اهل باطل شوی
۲۷۲. که در ورطه‌ی هول باطل روی

۲۷۳. چه دنیا تو را می‌کشد سوی دام
۲۷۴. ولی با ولا یابی از آن سلام

۲۷۵. به یاد قیامت همی باش دل
۲۷۶. که بی‌یاد آن، جان بود در وحل

۲۷۷. به هر دم حساب عمل را ببین
۲۷۸. مکن دل به دنیا و مال زمین

۲۷۹. که فردا به محشر شوی بی‌نصیب
۲۸۰. اگر دل ببندی به زینت فریب

۲۸۱. تو سلمان! به اندرز من گوش دار
۲۸۲. به اخلاص در راه حق کوش دار

۲۸۳. که دنیا گذرگاه، ره آخرت
۲۸۴. به تقواست تنها رهِ مغفرت

۲۸۵. چو این راه بر پای داری درست
۲۸۶. به فردوس جاوید باشی نَخُست

۲۸۷. ولی گر بگردی ز راه خدا
۲۸۸. توانی ندیدی به جز نار و ما

۲۸۹. چه دنیا چو سایه‌ست، بی‌پایدار
۲۹۰. برون می‌رود، زود گردد غبار

۲۹۱. مبادا که دل در پی او کنی
۲۹۲. که در دم فنا بر سر او کنی

۲۹۳. من این نامه دادم به تو از صفا
۲۹۴. که با حق بمانی، شوی با وفا

۲۹۵. به دنیا مبند آن‌چه بی‌حاصل است
۲۹۶. که باقی، عمل‌ها و فضل و عمل است

۲۹۷. به یزدان قسم، هر که با حق بماند
۲۹۸. به جنّت، قرار ابد را بخواند

۲۹۹. چنین گفت مولا، علی مرتضی
۳۰۰. که با حق بمانید، والسلام علیٰ

 

 نتیجه‌گیری

نامه‌ی امیرالمؤمنین علی (ع) به سلمان فارسی، آینه‌ای است که حقیقت دنیا و آخرت را آشکار می‌سازد. در این نامه، دنیا چونان سایه‌ای گذرا و دریایی پرموج توصیف شده که هر لحظه حالتی دیگر می‌گیرد. مال و مقام، لذت و آرزو، همه بازیچه‌هایی‌اند که انسان را از مقصد اصلی بازمی‌دارند.

امام، سلمان را هشدار می‌دهد که دل به این سرای فریبنده نبندد، چرا که مرگ ناگهانی فرا می‌رسد و هیچ‌کس جز اعمال صالح، توشه‌ای با خود نمی‌برد. آنچه باقی می‌ماند، ایمان، تقوا، و خدمت در راه حق است.

در بخش دیگر، حضرت راه رهایی را نشان می‌دهد: یاد مداوم خدا، زهد در برابر دنیا، صبر در سختی‌ها، و عمل صالح برای آخرت. انسان باید لحظه به لحظه خود را بیازماید و به یاد آورد که حساب و کتاب الهی قطعی است.

و سرانجام، امام به حقیقتی بنیادین اشاره می‌کند: بدون ولایت و محبت اهل‌بیت، اعمال انسان ثمره‌ای نخواهد داشت. ولایت، کشتی نجات است و علی (ع) ناخدای آن. هر که به این کشتی درآویزد، به ساحل امن رستگاری می‌رسد، و هر که از آن روی‌گردان شود، در گرداب گمراهی غرق خواهد شد.

پس پیام جاودان این نامه چنین است:
دنیا گذراست، آخرت پایدار؛ دل به خدا بندید و دست به ولایت علی (ع) بسپارید، که در این راه نجات است و آرامش ابدی.

 

احسنت 🌹
اکنون نتیجه‌گیری را به سبک قدما، با نثر فنی و آهنگین، نزدیک به خطبه‌های علوی و دیباچه‌های ادیبانه بازنویسی می‌کنم:


✨ نتیجه‌گیری (به نثر فنی و ادیبانه)

پس حاصل این نامه‌ی شریف آن است که: دنیا سرایی است پر فریب و آکنده از غرور؛ نمایی دارد فریبنده، لیک درونش زهر هلاک است. هر که بر او اعتماد کند، رسوا گردد؛ و هر که از او بگسلد و به حق پیوندد، رستگار شود.

آدمی را در این گذرگاه جز لحظه‌ای مجال نیست، و مرگ در کمین هر دم است. نه مال بماند و نه جاه، نه فرزند سود دهد و نه سپاه؛ توشه‌ی ره آن است که از ایمان و عمل صالح فراهم آید.

امام، سلمان را وصیت کرد به ذکر و تقوا، به زهد و صبر، و به آن‌که جان خویش را از غفلت نگاه دارد. چه هر که از یاد خدای غافل شد، دلش تاریک گردد و عاقبتش خسران است.

و سرّ سرائر و لبّ لباب این پیام، ولایت است؛ که ولایت علی (ع) میزان اعمال است و کلید بهشت جاویدان. هر عمل بی‌ولا، چون پیکری بی‌روح است؛ و هر دلی بی‌دوست علی، در ظلمات بی‌چراغ. ولایت، کشتی نجات است در دریای طوفان‌زده‌ی دنیا، و تنها پناهگاه سالکان در گرداب حوادث.

پس ای خواننده! در این کلام بنگر و عبرت برگیر؛ بدان که دنیا سایه‌ای است که زود برچیده شود، و آخرت حقیقتی است که هرگز نپوسد. اگر رهایی و آرام ابدی خواهی، دل به خدا بسپار و دست به دامان ولایت گیر، که جز این رهی به سلامت نیست.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

نامه ای به سلمان فارسی
نامه‌ای مستقل از امیرالمؤمنین علی (ع) به سلمان فارسی (ره) در منابع مشهور مانند نهج‌البلاغه وجود ندارد. اما در کتاب‌های تاریخی، حدیثی و اخلاقی، چندین روایت و نامه منسوب به حضرت علی (ع) خطاب به سلمان نقل شده است.

نمونه‌ها:

  1. نامه اخلاقی به سلمان
    در برخی منابع، از جمله در تحف العقول و بعضی کتب اخلاقی، نامه‌ای با مضامین زیر نقل شده است:
  • یادآوری زهد و بی‌اعتنایی به دنیا
  • سفارش به صبر و تقوا
  • هشدار نسبت به دلبستگی به مال و مقام
  • تأکید بر پیروی از حق و همراهی با ولایت

در بخشی از این نامه منسوب به حضرت آمده است:

«ای سلمان! همواره در یاد خدا باش، و بدان که اگر دل به دنیا دهی، دنیا تو را می‌فریبد و از آخرت بازمی‌دارد. دنیا خانه‌ای است که هر چه در آن داری، بر باد فناست و جز عمل صالح توشه‌ای نخواهد بود...»

  1. مکاتبات پراکنده در منابع دیگر
    در برخی کتب شیعی، مانند بصائر الدرجات و بحارالأنوار، کلماتی خطاب به سلمان آمده که گاه به صورت نامه و گاه به صورت گفت‌وگو ذکر شده است.

  2. سلمان و ولایت علی (ع)
    در تاریخ نیز آمده است که حضرت امیر (ع) در مواردی سلمان را ستوده و او را «منا اهل البیت» نامیده است. بخشی از این سخنان به صورت مکتوب نقل شده و رنگ و بوی نامه دارد.


 متن کامل نامه منسوب به امام علی (ع) به سلمان فارسی که در منابع حدیثی و اخلاقی موجود است را ارائه می کنم. 

 در ادامه، متن کامل نامه‌ی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به سلمان فارسی رضی‌الله‌عنه را ارائه می دهم. این نامه در منابع معتبر به‌عنوان نامه‌ی ۶۸ نهج‌البلاغه (پیش از شروع خلافت) ثبت شده است:

متن عربی (اصلی نامه)

از «کتاب له علیه‌السلام الی سلمان الفارسی رحمه‌الله قبل أیام خلافته»

۱. آغاز نامه
«اما بعد، دنیا همچون مار است: نرم است اگر بر آن دست نهی، اما زهرش کشنده است.»

۲. دوری از دنیا
«پس از آنچه در دنیا تو را خوشایند می‌کند، رخ بگردان؛ زیرا اندک چیزی از آن با تو همراه می‌ماند.»

۳. رهایی از اندوه دنیا
«و اندوه‌هایش را از خود برطرف کن، چرا که تو یقین داری به دوری و تغییر حالاتِ دنیا.»

۴. پرهیز بیشتر با انس بیشتر
«و هنگامی که با دنیا انس بیشتری می‌گیری، بیشتر از آن بترس.»

۵. هشدار درباره خوشی و آسودگی
«زیرا هرگاه دنیادار در دنیا آرام به لذت و خوشی رسید، دنیا او را به سوی بلائی روانه می‌سازد؛»

۶. هشدار درباره انس مطمئن
«یا هرگاه به انس با دنیا مطمئن شد، او را از آن حالت به ترس و وحشت می‌افکند! والسلام.»

نکات تحلیلی و توضیحی

  • تشبیه گویا: دنیا با مار تشبیه شده—ظاهر نرم (دل‌نشین) دارد، اما باطنش سمّی کشنده.
  • توصیه به فرار از دلبستگی: تاکید بر مبنا قرار دادن ناپایداری دنیا و گذرا بودن خوشی‌ها.
  • انعکاس عمق معرفتی: در لحظاتی که انسان به دنیا دل می‌بازد، بیش از همیشه باید بر ترس و احتیاط تمرکز داشت.
  • انتهای نامه با کلمهٔ «والسلام» نشانه‌ی ادب و آرامش در پایان.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

تحلیلی بر مثنوی نامه ای به عمرو بن عاص 
 برای هر بیت علاوه بر تحلیل ادبی و محتوایی، یک پشتوانه قرآنی یا نهج‌البلاغه‌ای هم ذکر می‌کنم. این‌گونه پیوند میان اشعار و متون مقدس روشن‌تر خواهد شد.

 ستایش خدا

به نام خدایی که بخشد امید
ز رحمت بر افروخت دل را نوید

تحلیل: خدا با صفت امیدبخش معرفی شده.
 ارجاع: «قُل یا عِبادیَ الَّذینَ أسرفوا على أنفسِهِم لا تَقلَطوا مِن رَحمةِ الله» (زمر/53).

ستایش سزاوار پروردگار
که او آفریننده‌ی روزگار

تحلیل: توحید خالقیت.
 ارجاع: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (زمر/62).

سپاسم بر او کز ازل تا ابد
به هر دل صفا و به هر جان مدد

تحلیل: فیض دائم خدا.
 ارجاع: خطبه اول نهج‌البلاغه: «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» (ستایش خدا که همواره خود را در آفرینش آشکار می‌کند).

رسالت پیامبر (ص)

محمد، رسول و امین خداست
هدایتگر خلق و جان را صفاست

 ارجاع: «وما أرسلناک إلا رحمةً للعالمین» (انبیاء/107).

کتابش چراغ ره آدمی‌ست
کلامش به دل قوت و مرهمی‌ست

 ارجاع: «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین» (مائده/15).

 ولایت علی (ع)

وصیّش علی، آن امام هدا
که بخشد دل و جان، امید و صفا

 ارجاع: حدیث غدیر: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه».

امیر شجاعت، امام یقین
که بر حق بُوَد رهبر مؤمنین

 ارجاع: خطبه نهج‌البلاغه (خطبه 2): «وَاللهِ لَقَدْ عَلِمْتُم أَنَّهُ ما یَسْتَوی صاحِبُ النّارِ وَصاحِبُ الجَنّةِ» (به حق آگاه باشید).

 خطاب به عمرو

کنون نامه‌ای شد ز دل آشکار
خطابش به عمروست، مردی سوار

ارجاع: نامه‌های امام علی (ع) به معاویه و عمرو (نهج‌البلاغه، نامه 6 و 39).

همان عمرو کز حیله شد نامدار
ولی راه باطل ورا اختیار

📖ارجاع: «یُخادِعونَ اللهَ وَالَّذینَ آمَنوا وَما یَخدَعونَ إِلّا أَنفُسَهُم» (بقره/9).

 نکوهش دنیازدگی

تو ای مرد دنیا، بدین گوش دار
سخن بشنو از بنده‌ی کردگار

 ارجاع: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اسْتَجیبوا لله وللرسول» (انفال/24).

شنیدم که دین را فدا کرده‌ای
برای دل و جان رها کرده‌ای

ارجاع: «أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ» (بقره/86).

 پیروی از معاویه

به دنبال آن مرد نا لایقی
که بد نام و بد کار، چون فاسقی

 ارجاع: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُم غَضَبٌ مِن رَبِّهِم» (اعراف/152) → پیروی کورکورانه از باطل.

معاویه کز باطل آراست کار
چو ماری است بنشسته در رهگذار

ارجاع: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِین» (بقره/168) درباره شیطان؛ معاویه به‌مثابه مار و دام شیطانی.

 هشدار

به آتش زدی جان و ایمان خود
به یغما زدی عشق یزدان خود

 ارجاع: «أُولَٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ» (بقره/16).

ز دنیا چه ماند؟ جز اندوه و غم
که گیرد دل از مهر و از بیم هم

 ارجاع: «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُور» (حدید/20).

 سرانجام باطل

تو عمرو! بدان باطل، آخر فناست
ره باطل آخر به دوزخ سراست

ارجاع: «فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُم عَذَابًا شَدِیدًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ» (آل عمران/56).

نه دنیا برایت بماند، نه دین
نه عز و مقام و نه تاج و نگین

 ارجاع: نهج‌البلاغه، نامه 45 به عثمان بن حنیف: «دنیا خانه‌ای است گذرا، نه عزّ آن پایدار و نه غمش همیشگی».

 دعوت به بازگشت

اگر با من و با حق آیی به راه
نجاتت رسد از عذاب و تباه

 ارجاع: «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا» (بقره/160).

بدان کاین همه مال دنیای دون
چو خوابی‌ست بر مردم بی‌سکون

 ارجاع: «کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا» (نازعات/46).

 پایان

نه دینت بماند، نه دنیای تو
نه ماند صفایی به سیمای تو

 ارجاع: «فقد خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین» (حج/11).

به دنبال باطل "رجالی" مرو
به دنبال جهل و ظلالی مرو

 ارجاع: «وَلا تَتَّبِعِ الهَوى فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللّه» (ص/26).

نویسنده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
مثنوی  نامه‌ای به  عمروبن  عاص
فرازی از نهج البلاغه (۵)

 

 

به نام خدایی که بخشد امید
ز رحمت بر افروخت دل را نوید


 

ستایش سزاوار پروردگار
که او آفریننده‌ی روزگار

 

 

سپاسم بر او کز ازل تا ابد
به هر دل صفا و به هر جان مدد

 

 

محمد، رسول و امین خداست

 هدایتگر خلق و جان را صفاست
 

 

کتابش چراغ ره آدمی‌ست
کلامش به دل قوت و مرهمی‌ست

 

 

وصیّش علی، آن امام هدا
که بخشد دل و جان، امید و صفا

 

 

امیر شجاعت، امام یقین
که بر حق بُوَد رهبر مؤمنین

 

 

کنون نامه‌ای شد ز دل آشکار
خطابش به عمروست، مردی سوار

 

 

همان عمرو کز حیله شد نامدار
ولی راه باطل ورا اختیار

 

 

تو ای مرد دنیا، بدین گوش دار
سخن بشنو از بنده ی کردگار

 

 

شنیدم که دین را فدا کرده ای
 برای دل و جان رها کرده ای

 

 

که دینت فدای هوای تو گشت
خسارت دو عالم سزای تو گشت

 

 

به دنبال آن مرد نا لایقی

که بد نام و بد کار، چون فاسقی

 

 

معاویه کز باطل آراست کار
چو ماری است بنشسته در رهگذار

 

 

مرا نامه‌ای سوی تو شد روان
که دانی حقیقت در این داستان

 

 

بدانی که دنیا وفا بر نداشت
کسی کو بدو تکیه زد، جان گذاشت

 

 

به آتش زدی جان و ایمان خود

به یغما زدی عشق یزدان خود

 

 

ز دنیا چه ماند؟ جز اندوه و غم
که گیرد دل از مهر و از بیم هم

 

 

تو عمرو! بدان باطل، آخر فناست

 ره باطل آخر به دوزخ سراست

 

 

تو دنبال آن مرد خونخواره‌ای
که در ظلم و بیداد، بدکاره ای

 

 

 نه دنیا برایت بماند، نه دین
نه عز و مقام و نه تاج و نگین

 

 

چو با باطل آمیخت ر وح و روان
برون شد صفای دل و عقل و جان

 

 

اگر با من و با حق آیی به راه
نجاتت رسد از عذاب و تباه

 

 

بدان کاین همه مال دنیای دون
چو خوابی‌ست بر مردم بی‌سکون

 

 

نه دنیا دهد عزّ و حرمت به تو
نه دینت رساند کرامت به تو

 

 

اگر حق بگیری، رها می شوی
ز آتش، ز فتنه ، جدا می شوی

 

 

مرا این سخن نامه‌ای شد به تو
نویدی زِ حق، مژده‌ای شد به تو

 

 

بدان کاین جهان جای فانی بُوَد
که جز رنج و محنت نشانی بُوَد

 

 

نه دینت بماند، نه دنیای تو
نه ماند صفایی به سیمای تو

 

 

به دنبال باطل " رجالی" مرو
به دنبال جهل و ظلالی مرو

 

 

 


 

 

 

 

 


 

 


 

 

 


 

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسه تعالی

مثنوی  نامه ای به عمرو بن عاص 

در دست ویرایش

مقدمه

این مجموعه منظومه‌ای است حماسی که بر پایه‌ی نامه‌ی سی و نهم نهج‌البلاغه، خطاب به عمرو بن عاص، سروده شده است. در این نامه، امیرالمؤمنین علی (ع) با زبانی تند و هشداردهنده، عمرو را به سبب پیروی از دنیا، همکاری با معاویه و پشت کردن به حق نکوهش می‌کند. او را بنده‌ی دنیا، اسیر طمع، و همراه باطل می‌خواند و سرانجام او را به عذاب الهی بیم می‌دهد.

در این بازآفرینی، نامه‌ی امام به قالب مثنوی حماسی در ۳۰۰ بیت درآمده است. انتخاب وزن حماسی برای آن، به دلیل هماهنگی با لحن کوبنده و پرخروش کلام امام علی (ع) بوده است. هدف از این کار، رساندن پیام نهج‌البلاغه به زبان شعر و فراهم ساختن متنی است که هم جنبه‌ی ادبی داشته باشد و هم جنبه‌ی اخلاقی و تربیتی.

این اثر در سه بخش سامان یافته است: نخست، ستایش الهی و معرفی امام علی (ع) و خطاب ابتدایی به عمرو؛ دوم، نکوهش دنیاپرستی و پیروی کورکورانه از معاویه؛ و سوم، تهدید به کیفر الهی، بیان بی‌وفایی دنیا و دعوت به توبه و بازگشت به سوی خداوند.

امید است این منظومه بتواند گوشه‌ای از حکمت‌های امیرالمؤمنین را به صورتی تازه و هنری بازتاب دهد و برای خوانندگان، هم لذت ادبی فراهم آورد و هم چراغی برای زندگی باشد.

فهرست مطالب

  1. مقدمه

  2. بخش نخست: خطاب و ستایش الهی (ابیات ۱–۱۰۰)

    • ستایش پروردگار و یاد نعمت‌های او
    • معرفی مقام امام علی (ع)
    • آغاز خطاب و هشدار به عمرو بن عاص
  3. بخش دوم: نکوهش دنیاپرستی و پیروی از معاویه (ابیات ۱۰۱–۲۰۰)

    • تشبیه عمرو به پیروی از دنیا و حیوانات پست
    • سرزنش دنیاطلبی و از دست دادن دین
    • هشدار به عاقبت باطل و رسوایی دنیا
  4. بخش سوم: تهدید و نتیجه‌گیری (ابیات ۲۰۱–۳۰۰)

    • تهدید به کیفر الهی در دنیا و آخرت
    • یادآوری بی‌وفایی دنیا و سرنوشت دوزخیان
    • دعوت به توبه، پشیمانی و بازگشت به حق
    • پایان نامه با عبارت «والسلام»

مثنوی حماسی «نامهٔ امام علی (ع) به عمرو بن عاص»

فهرست مطالب

  1. مقدمهٔ شاعر
  2. بخش نخست: خطاب و ستایش الهی (ابیات ۱–۱۰۰)
    • ستایش پروردگار
    • معرفی امام علی (ع)
    • آغاز خطاب به عمرو بن عاص
  3. بخش دوم: نکوهش دنیاپرستی و پیروی از معاویه (ابیات ۱۰۱–۲۰۰)
    • تشبیه عمرو به پیروی از شیر و سگ
    • نکوهش دنیاطلبی و باختن دین
    • هشدار به عاقبت دنیازدگی
  4. بخش سوم: تهدید و نتیجه‌گیری (ابیات ۲۰۱–۳۰۰)
    • تهدید به کیفر الهی در دنیا و آخرت
    • بی‌وفایی دنیا و سرانجام دوزخ
    • دعوت به توبه و بازگشت به حق
    • پایان با «والسلام»

مقدمهٔ شاعر

به نام خداوند بخشنده‌ و مهر
که او هست بر خلق، نیکی و بهر

سلام بر آن شاه مردان علی
که شد رهبر حق، یگانه ولی

سخن‌های او نور ایمان بُود
چراغ ره و جانِ جانان بُود

یکی نامه دارد به عمرو بن عاص
که بر تخت باطل شد او ناسپاس

نهج‌البلاغه گواه سخن
که در آن بود پند و حکمت به من

کنون من به نظم آورم آن پیام
که گردد چو شمشیر در دست عام

به سه بخش کردم سخن را تمام
که آسان شود راه فهم کلام

نخستین به ستایش یزدانِ پاک
دگر بر نکوهش به عمرو هلاک

سوم تهدید بر کار زشت و خطا
که برگشت باشد رهِ رهنما

امید است این مثنوی پرجلال
بود بر دل مردم آیینه‌حال

  1. مقدمه و خطاب (ستایش خدا و معرفی امام و زمینه‌ی نامه)
  2. نکوهش و استدلال (نکوهش دنیاپرستی عمرو و پیروی او از معاویه با استعاره‌ها و تشبیهات)
  3. تهدید و نتیجه‌گیری (هشدار امام به عاقبت کار و پایان با "والسلام").

پیشنهاد می‌کنم که من این منظومه را بخش‌بخش بسازم (هر بار ۱۰۰ بیت) تا هم شما بررسی کنید و هم اگر نیاز به اصلاح یا تغییر وزن و لحن داشت، در همان مسیر اصلاح کنیم.

 

بخش یکم: مقدمه و خطاب

۱
به نام خدایی که بخشد توان
که بی او نباشد بقا در جهان

۲
خدایی که بر خلق رحمت فزود
به هر جان و دل نور حکمت گشود

۳
ستایش سزاوار پروردگار
که او آفریننده‌ی روزگار

۴
جهانی به عدل و به حکمت بساخت
ز گیتی ره حق به مردم گشاخت

۵
سپاسم بر او کز ازل تا ابد
به هر دل صفا و به هر جان مدد

۶
کتابش چراغ ره آدمی‌ست
کلامش به دل قوت و محرمی‌ست

۷
فرستاد بر خلق پیغمبری
که جانش چراغ است و روحش بری

۸
محمد، رسول خدای بزرگ
که بر کفر بست از هدایت دریغ

۹
وصیّش علی، آن امام هدایت
که بر ظلم بست و گشود سعادت

۱۰
امیر شجاعت، امام یقین
که بر حق، بُوَد رهبر مؤمنین

۱۱
جهانی به نامش شود سربلند
کسی کو ز حق، جز ره او نگزند

۱۲
به فرمان او خلق ره می‌برند
به گفتار او دین و دل می‌خرند

۱۳
کنون نامه‌ای شد ز دل آشکار
خطابم به عمروست، مردی سوار

۱۴
همان عمرو کز حیله شد نامدار
ولی راه باطل گرفت اختیار

۱۵
تو ای مرد دنیا، بدین گوش دار
سخن بشنو از حاکم کردگار

۱۶
شنیدم که دین را ز دنیا فروختی
ز مهر معاویه، ایمان بسوختی

۱۷
تو دینت فدای هوای نفس
کجا ماند بر تو ز ایمان، جَرس؟

۱۸
به دنبال آن مرد بدنام رفتی
به دریای باطل چو کشتی شکفتی

۱۹
مرا نامه‌ای سوی تو شد روان
که دانی حقیقت در این داستان

۲۰
بدانی که دنیا وفا بر نداشت
کسی کو بدو تکیه زد، جان گذاشت

۲۱
تو دینت بکردی گروی هوای
به دنبال آن مرد بدبهره رای

۲۲
معاویه کز باطل آراست کار
چو ماری است بنشسته در رهگذار

۲۳
تو عمرو به دنبال او گام زدی
به آتش زدی جان و ایمان بدی

۲۴
ز بهر زر و سیم، بر دین زدی
به دنبال او در ره کین زدی

۲۵
نهان گشت بر تو ره راستی
که بگرفت بر دست شیطان دستی

۲۶
بدان کاین همه نقش دنیا، فریب
چو خوابی‌ست بر دیده‌ی مرد غریب

۲۷
ز دنیا چه ماند؟ جز اندوه و غم
که گیرد دل از مهر و از بیم هم

۲۸
معاویه را چون ره‌بر گرفتی
به مکر و به نیرنگ در می‌خفتی

۲۹
مرا دین رسول خدا رهنماست
تو را سیم و زر همچو بند قباست

۳۰
تو عمرو! بدانی که باطل فناست
ره باطل آخر به دوزخ سراست

۳۱
به پیروی آن مرد بی‌شرم و آب
به دست تو افتاد جز ننگ و عذاب

۳۲
چرا از ره حق چنین برگذشتی؟
چرا از حیات ابد درگذشتی؟

۳۳
نشنیدی که دنیا وفا بر ندارد؟
به جز فتنه و غم ثمر برنیارد؟

۳۴
به دست تو امروز بر دین جفا
که بردی دل از حق سوی هوس‌ها

۳۵
به مانند سگی پی شدی در قفا
که دنبال شیر است اندر جفا

۳۶
نمی‌داند از شیر جز استخوان
به دنبالش آید همی بی‌امان

۳۷
تو دنبال آن مرد بدکاره‌ای
که اندر ستم، نفس بیچاره‌ای

۳۸
نه دنیا برایت بماند، نه دین
نه عزت، نه آرام، نه ملک و کین

۳۹
اگر سوی حق روی آری به کار
رسد آنچه خواهی به تو روزگار

۴۰
ولیکن چو با باطل آمیختی
ز دنیا و دین هر دو بگریختی

۴۱
شنیدم که در مجلس ننگ و ریا
کریمان به خشمند از آن بی‌حیا

۴۲
به نزد وی اهل حلم اندک‌اند
که در صحبتش زود بی‌درک‌اند

۴۳
نه پرده بمانده‌ست بر روی او
نه شرمی بود در دل و خوی او

۴۴
تو عمرو! چرا دین به دنیا فروختی؟
چرا راه تقوا ز دل برنَگفتی؟

۴۵
بدان کاین هوا راه شیطان بود
که جانت به آتش کشاند ز زود

۴۶
نه دنیا به دستت بماند، نه دین
به پایان رسد کار دنیا چنین

۴۷
اگر با من و با حق آیی به راه
نجاتت رسد از عذاب و تباه

۴۸
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
ندانی چه پاداش در پیش هست

۴۹
اگر دست یابم بر تو و خصم
جزا می‌دهم بر ره ناپسند

۵۰
و گرنه بمانید تا روزگار
نماید شما را سزا در شمار

۵۱
بدانید عاقبت بدفرجام
که باطل بود همچو گردِ طعام

۵۲
نه آرام دارد نه فرجام نیک
که آخر بود آتشی سخت و تیک

۵۳
به دنیای فانی دل اندوختی
به باطل همه رنج‌ها سوختی

۵۴
بزرگان تو را خوار دارند سخت
که بردی ز دنیا و دین روی و بخت

۵۵
چرا راه باطل گرفتی به دست؟
چرا دین و دنیا نهادی به شست؟

۵۶
اگر بازگردی به راه خدا
رهایی یابی ز درد و عنا

۵۷
ولیکن اگر ماندی اندر ضلال
به کامت رسد آتش و انفعال

۵۸
معاویه تو را به فتنه فریفت
به دامان باطل دلت را شکیفت

۵۹
مرا دین و تقواست سرمایه‌ام
تو را زر و دنیا شده مایه‌ام

۶۰
بیا سوی حق تا رهایی یابی
که بر نفس و شیطان زبونی نمانی

۶۱
بدان این جهان بازیچه‌سرای
که جز فتنه و رنج نیاورد جای

۶۲
نه عمری بماند، نه جاهی به دست
که آخر ز هر دو نماند جز شکست

۶۳
بدان کاین همه مال دنیای دون
چو خوابی‌ست بر مردم بی‌سکون

۶۴
تو دنیا گرفتی و دین برفکندی
به دنبال مرد هواپرست بَدی

۶۵
نه راه سعادت برایت بماند
نه نیک‌اختری در کنارت بماند

۶۶
به مانند مرغی شدی در قفس
که افکندی از دست آزادی و بس

۶۷
نه دنیا برایت صفا می‌دهد
نه دینت تو را بر بقا می‌دهد

۶۸
به عمرو! بدان کاین رهی باطل است
که آخر تو را جز هلاهل نیست

۶۹
اگر حق بگیری، رهایی شوی
ز آتش، ز فتنه جدایی شوی

۷۰
ولیکن چو باطل گرفتی به کف
شود عاقبتت جز عذاب و لهف

۷۱
مرا این سخن نامه‌ای شد به تو
که دانی حقیقت ز گفتار نو

۷۲
نه دنیا به کس ماند و نه به تو
نه نام و نه نان، نه سپاه و سبو

۷۳
به دنیا چه دل بستی ای مرد دون؟
که آخر بماند به جانت جنون

۷۴
بدان کاین جهان جای فانی بُوَد
که جز رنج و محنت نشانی بُوَد

۷۵
تو امروز در دام شیطان شدی
ز حق دور گشتی، پریشان شدی

۷۶
معاویه را ره‌بر خود ساختی
به دوزخ دل و جان خود انداختی

۷۷
نه دینت بماند، نه دنیای تو
نه ماند صفایی به سیمای تو

۷۸
اگر سوی حق آیی ای بدقضا
رهایی یابی ز چنگ بلا

۷۹
بدان کاین جهان پر ز فتنه‌سرای
که جز مرگ ندهد به آخر نوای

۸۰
نه مال و نه جاه و نه دنیا بماند
که جز نام بد با تو همراه ماند

۸۱
به دنبال باطل شدی خوار و زار
به دوزخ رساندی دل بی‌قرار

۸۲
چرا دین فروشی به دنیای دون؟
چرا جان سپردی به چاه جنون؟

۸۳
نه این ره برای تو آرام داشت
نه عزت، نه جاوید، نه نام داشت

۸۴
تو عمرو! به دنبال ننگ اوفتادی
به دریای باطل چو سنگ اوفتادی

۸۵
به مانند سگی در قفای درند
که داند ز شیر آنچه ماند گزند

۸۶
تو در پی معاویه راهی شدی
که باطل گرفتی و تباهی شدی

۸۷
نه دنیا به دستت بماند، نه دین
نه نیک‌اختری، نه وفا، نه یقین

۸۸
اگر با من آیی به راه خدا
نجاتت رسد از عذاب و عنا

۸۹
ولیکن چو باطل گرفتی به کف
ندانی که جز مرگ باشد شرف

۹۰
به دنیا چه دل بستی ای ناتوان؟
که آخر تو را جز عذاب است جان

۹۱
نه دنیا به دست تو باقی بماند
نه نامی به دفتر تو جاوید ماند

۹۲
به عمرو! بدانی که باطل فناست
ره باطل آخر به دوزخ سراست

۹۳
اگر سوی تقوا کنی ره‌سپار
بمانی به عزت در این روزگار

۹۴
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
ندانی که جز مرگ نبود به پست

۹۵
به دنیا دل افکندی و دین زدی
به دنبال شیطان و کین زدی

۹۶
نه دنیا به تو سود دارد، نه دین
نه نیک‌اختری ماند با تو یقین

۹۷
بدان کاین جهان پر ز رنج و بلاست
که آخر ز هر کس نماند جز فناست

۹۸
نه مال و نه نام و نه جاه بماند
نه روزی که با تو به راه بماند

۹۹
به عمرو! بترس از خدای بزرگ
که آتش نگردد به جانت سترگ

۱۰۰
بدان کاین سخن نامه‌ی من به توست
که در راه حق رهنمای توست

۱۰۱
تو عمرو! ز راه خرد دور گشتی
به دنبال باطل چو مزدور گشتی

۱۰۲
گرفتار دنیای بی‌اصل و پست
شدستی اسیرِ هوا، خوار و خست

۱۰۳
تو دینت فدا کرده‌ای بر هوس
نمانده‌ست جز فتنه بر جان و بس

۱۰۴
به مانند آن مرد بی‌آبروی
که پوشیده نبودش به باطل روی

۱۰۵
معاویه، بدنامِ فرزند حرب
که در فتنه، آتش فکند و نه ضرب

۱۰۶
چو مار سیاهی، خزیده به راه
که زهرش رساند به جان‌ها تباه

۱۰۷
تو عمرو! به دنبال او ره گرفتی
به چاه ضلالت چو بی‌ره شکفتی

۱۰۸
نه پرده بمانده‌ست بر خوی او
نه شرم است باقی به گفت‌وگوی او

۱۰۹
تو هم‌دست او گشتی ای ناپسند
که دین را به دنیای دون می‌فکند

۱۱۰
شنیدم که در مجلس ننگ و کین
ز بزرگان سخن می‌رود بر زمین

۱۱۱
کریمان ز او رنج و سختی برند
حلیمان ز صحبتش اندوه خورند

۱۱۲
چو با او نشینی، خرد برود
به جانت ز باطل شرر برزند

۱۱۳
چرا دین سپردی به دست فساد؟
چرا گشتی از حق چنین بی‌مراد؟

۱۱۴
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر آن دگر بس

۱۱۵
تو پنداشتی ملک دنیا وفاست
ندانستی آن فتنه و بی‌بقاست

۱۱۶
تو در دام ابلیس محکم شدی
ز حق و ز حقیقت محروم شدی

۱۱۷
بدان این جهان ره‌گذَر بیش نیست
به دستت به جز رنج و تشویش نیست

۱۱۸
نه مالی بماند، نه جاهی به کف
نه نامی به دفتر، نه باقی شرف

۱۱۹
تو عمرو! چرا راه باطل گرفتی؟
به آتش، سرای ابد را شکفتی

۱۲۰
نه دنیا تو را در امان می‌نهد
نه دینت به آرام جان می‌دهد

۱۲۱
به مانند مرغی شدی بی‌پناه
که بر دست صیاد افتد به راه

۱۲۲
نه آزادی از بند باطل بماند
نه آسودگی در دل و جان بماند

۱۲۳
تو در پی هوای معاویه‌ای
به دام دروغش چو پروانه‌ای

۱۲۴
به هر جا که او رفت، دنبال او
چو بنده به دنبال اقبال او

۱۲۵
بدان کاین رهی جز به دوزخ مباد
که باطل به پایان رساند مراد

۱۲۶
نه دنیا برایت صفا می‌دهد
نه دینت تو را بر بقا می‌دهد

۱۲۷
تو دنبال ننگی، نه دنبال دین
به دنیا سپردی دل و جان و بین

۱۲۸
اگر سوی حق روی آری به کار
نجاتت رسد ز آتش و زار

۱۲۹
ولیکن چو در باطل آویختی
به دوزخ دل و جان فرو ریختی

۱۳۰
به عمرو! بدان این سرای فریب
چو نقش سرابی‌ست بر خاک غریب

۱۳۱
نه دنیا به کس ماند، نه نامدار
نه بر هیچ‌کس شد وفادار کار

۱۳۲
به دنبال مرد هوس رانده‌ای
به بازار دنیا، دل افکنده‌ای

۱۳۳
نه ایمان برایت بماند، نه دین
نه آرام بر جان، نه نور یقین

۱۳۴
اگر سوی قرآن کنی رهسپار
برآید برون از دلت صد غبار

۱۳۵
ولیکن چو در دام شیطان شدی
به آتش سپردی همه بودنی

۱۳۶
به دنیا چه دل بستی ای بی‌خرد؟
که بر کس نماندش نه نام و نه بد

۱۳۷
نه روزی بماند، نه شب در صفا
نه ماند کسی در ره حق به جا

۱۳۸
تو در مجلس او چو بیدل شدی
به دنبال مکرش چو باطل شدی

۱۳۹
نه خیر و نه برکت ز او بر رسد
نه دین و نه تقوا به جانت رسد

۱۴۰
معاویه‌ات رهبر بدسرشت
که جز فتنه در سینه‌ی او نکشت

۱۴۱
به مانند گرگی‌ست در بیشه‌زار
که گیرد ز مردم به خون یادگار

۱۴۲
تو هم در پی گرگ، دل داده‌ای
به دستش همه هستی افکنده‌ای

۱۴۳
نه دنیا به تو سود دارد، نه دین
نه نامی به دفتر نه ننگی به بین

۱۴۴
اگر بازگردی به سوی خدا
رهایی یابی ز رنج و عنا

۱۴۵
ولیکن چو در باطل آویختی
به آتش سرای ابد ریختی

۱۴۶
به عمرو! سخن‌های من پند دان
که بر دل بگیرد ره جاودان

۱۴۷
نه دنیا وفا بر کسی برنهد
نه در خاک بر کس وفایی دهد

۱۴۸
تو عمری به دنبال باطل شدی
به کامت رسد جز مذلت مدی

۱۴۹
به دنبال شیر آمدی همچو سگ
که جوید ز او لقمه‌ای خُرد و تنگ

۱۵۰
ندانست کاین شیر با صولت است
که سگ را به دندان بیند شکست

۱۵۱
چو پیروی بیهوده کردی ز او
ندانستی انجام کارت نکو

۱۵۲
به دنیا چه دل بستی ای بی‌خرد؟
که آخر به آتش شوی دربدد

۱۵۳
نه این زر به کار تو آید، نه سیم
نه باقی بماند ز دنیا نسیم

۱۵۴
به دنبال مکرش تو رفتی به راه
که آید به جانت همی جز تباه

۱۵۵
اگر سوی قرآن کنی بازگشت
نجاتت رسد، ورنه در آتش است

۱۵۶
به دنیا چه دل بستی ای بدقضا؟
که آخر تو را جز عذاب است جا

۱۵۷
نه دنیا وفا کرد به کس تا کنون
نه بر تو بماند، نه بر دیگرون

۱۵۸
تو امروز در دست شیطان شدی
به فتنه، اسیر جهان شدی

۱۵۹
نه ایمان برایت بماند، نه دین
نه راه نجاتی، نه نور یقین

۱۶۰
اگر بازگردی به سوی خدا
رهایی یابی ز غم و جفا

۱۶۱
ولیکن چو باطل گرفتی به کف
نمانی به جز در ره اندوه و لهف

۱۶۲
به عمرو! بدان این جهان بی‌وفاست
که هر کس بدو دل دهد، بی‌بهاست

۱۶۳
نه روزی بماند، نه شب در صفا
نه ماند کسی در ره حق به جا

۱۶۴
تو عمرو! به دنبال باطل شدی
به آتش، دل و جان بسوزان بدی

۱۶۵
نه دینت بماند، نه دنیا به کف
نه باقی بماند تو را جز لهف

۱۶۶
اگر با خداوند پیمان کنی
به راه نجات ابد جان کنی

۱۶۷
ولیکن چو در دام باطل فتادی
به گرداب آتش سرانجام دادی

۱۶۸
بدان کاین جهان ره‌گذَر بیش نیست
به دستت به جز رنج و تشویش نیست

۱۶۹
نه نامی بماند، نه مالی به کف
نه باقی بماند جز اندوه و لهف

۱۷۰
به دنیا دل افکندی و دین زدی
به دنبال شیطان و کین زدی

۱۷۱
نه دنیا تو را در امان می‌نهد
نه دینت به آرام جان می‌دهد

۱۷۲
به عمرو! از این ره بگردان نگاه
به سوی خدا رو، ببر بار گاه

۱۷۳
که گر بازگردی، نجاتت رسد
به دل نور ایمان به راحت رسد

۱۷۴
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به آتش سپاری همه چیز و هست

۱۷۵
به دنیا چه دل بستی ای بی‌هنر؟
که آخر تو را جز عذاب است سر

۱۷۶
نه این سیم باقی، نه آن زر به کار
نه ماند به دستت ز دنیا بهار

۱۷۷
به عمرو! بدان کاین جهان فانی است
که جز رنج و محنت در او دانی است

۱۷۸
نه کس را بماند، نه نامی به جای
نه بر تو بماند، نه بر دیگر رای

۱۷۹
به دنیا چه بستی دل از روی جهل؟
که آخر تو را جز بلا نیست سهل

۱۸۰
نه دنیا تو را جاودان می‌دهد
نه دینت تو را بر امان می‌دهد

۱۸۱
به عمرو! بدین پند گوش فرا ده
که بر راه حق رهنما شو، خدا ده

۱۸۲
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر دگر بس

۱۸۳
تو در پی هوای معاویه‌ای
به دام دروغش چو پروانه‌ای

۱۸۴
به هر جا که او رفت، دنبال او
چو سگ در قفای در و بال او

۱۸۵
بدان کاین رهی جز هلاکت مباد
که در آخرش دوزخ آمد مراد

۱۸۶
نه دنیا تو را سود دارد، نه دین
نه باقی بود بر تو راه یقین

۱۸۷
اگر سوی تقوا کنی رهسپار
رهایی تو را آید از روزگار

۱۸۸
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به آتش سپاری همه چیز و هست

۱۸۹
به عمرو! چرا دین به دنیا سپردی؟
چرا از ره حق دل و جان ستردی؟

۱۹۰
نه این زر تو را سود دارد، نه سیم
نه ماند برایت ز دنیا نسیم

۱۹۱
به مانند خوابی‌ست این زندگی
که جز غم نماند برون از سُرِی

۱۹۲
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر دگر بس

۱۹۳
تو امروز در دام شیطان شدی
به فتنه، اسیر جهان شدی

۱۹۴
نه دینت بماند، نه دنیا به کف
نه باقی بماند تو را جز لهف

۱۹۵
اگر بازگردی به سوی خدا
نجاتت رسد ز عذاب و جفا

۱۹۶
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به آتش سپاری همه چیز و هست

۱۹۷
بدان کاین جهان ره‌گذَر بیش نیست
به دستت به جز رنج و تشویش نیست

۱۹۸
نه نامی بماند، نه مالی به کف
نه باقی بماند جز اندوه و لهف

۱۹۹
به عمرو! پشیمان شو از این گناه
به سوی خدا رو، ببر بارگاه

۲۰۰
که گر بازگردی، نجاتت رسد
به دل نور ایمان به راحت رسد

۲۰۱
اگر دست یابد مرا بر شما
شود خوار عمرو و پسر هم روا

۲۰۲
که بینم شما را به کیفر تمام
رسد بر سرتان عذاب مدام

۲۰۳
به خون دل مؤمنان ریختید
به دست ستم آتش افروختید

۲۰۴
به دنیا سپردید ایمان خویش
به فتنه گشودید درهای کیش

۲۰۵
اگر باز مانید ز تیغ قضا
نماند شما را به جز جزا

۲۰۶
به روز قیامت رسد انتقام
که آتش شود جایگاه دوام

۲۰۷
نه مالی به کار آید و نه نسب
نه ماند شما را به جز نار و شب

۲۰۸
به عمرو! ز این خواب غفلت بپَر
که نزدیک شد روز حساب و خطر

۲۰۹
چو بازآید آن روز داور به عدل
شود بر تو آشکار ظلم و بدل

۲۱۰
به میزان حق هر چه کردی نهند
به نامه‌ات آتش چو پیکان زنند

۲۱۱
نه دنیا تو را یاری آرد، نه زر
نه فرزند و پیوند یاری دگر

۲۱۲
تو ماندی و کردار بد در حساب
که آتش بود بهره‌ات بی‌شکاب

۲۱۳
اگر توبه آری به پیش خدا
ببخشد تو را از جفا و خطا

۲۱۴
ولیکن چو بر کین بمانی به پاف
شود دوزخِ سوز، بر تو کفاف

۲۱۵
تو عمرو! ز راه ستم بازگرد
که این ره ترا در جهنم سپرد

۲۱۶
به دنبال دنیا چرا خوار شدی؟
به دوزخ چرا همدم نار شدی؟

۲۱۷
نه دنیا وفا دارد و نه بقا
نه دینت بماند در این ماجرا

۲۱۸
اگر با معاویه کردی یکی
به آتش سپردی همه زندگی

۲۱۹
بدان کاین جهان رهگذَر بیش نیست
به دستت به جز رنج و تشویش نیست

۲۲۰
نه باقی بماند به دستت شرف
نه ماند برایت جز اندوه و لهف

۲۲۱
تو در دام دنیا شدی بی‌نوا
که در آخر آتش بود جایگاه

۲۲۲
به هر جا که باشی ز مرگت رهی
نباشد مگر در جحیم آگهی

۲۲۳
نه دنیا تو را یاری آرد، نه مال
نه بر تو بماند شرف در کمال

۲۲۴
چرا دین سپردی به باطل زود؟
چرا دل نهادی به راه حسود؟

۲۲۵
نه شیرینه‌ای دیدی از این طریق
نه آسوده گشتی ز آتش و دیق

۲۲۶
به عمرو! چرا خوار کردی خودت؟
چرا بر هوس، زار کردی خودت؟

۲۲۷
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر دگر بس

۲۲۸
اگر بازگردی به سوی خدا
رهی یابی از چاه غم و جفا

۲۲۹
ولیکن چو بر کین بمانی به پاف
شود دوزخِ سوز، بر تو کفاف

۲۳۰
به روزی رسد تیغ عدل خدا
که گیرد ز گردن سر از ماجرا

۲۳۱
نه پنهان شود ظلم تو در نهان
نه پوشیده گردد به روز جهان

۲۳۲
که بر نامه‌هایت شهادت دهند
فرشتگان حق به محشر رسند

۲۳۳
نه عمرو! نماند تو را هیچ راه
مگر بازگردی به سوی اله

۲۳۴
به پند علی گوش جان واگذار
که در اوست نجات از آتش، قرار

۲۳۵
نه شمشیر دنیا، نه زر سودمند
نه باطل شود در قیامت پسند

۲۳۶
تو در پی سراب شدی بی‌قرار
که آخر تو را برد در قعر نار

۲۳۷
به مانند صیدی که در دام ماند
به دوزخ دل و جانت آرام ماند

۲۳۸
چرا دل نهادی به فریب زمان؟
که آخر تو را بسپارد به جان

۲۳۹
نه باقی بود بر تو نام و نشان
نه ماند تو را جز جحیم و فغان

۲۴۰
به عمرو! به پندم عمل کن کنون
که نزدیک شد روز محشر زبون

۲۴۱
نه دنیا تو را جاودان می‌کند
نه دینت به باطل امان می‌کند

۲۴۲
به دنبال دنیا چه دانی ز دین؟
که آید به جانت همی جز غمین

۲۴۳
به عمرو! تو بیدار شو زین هوس
که آخر تو را می‌برد سوی خس

۲۴۴
به مانند خواب است این زندگانی
که بر کس نماند جزیر و نشانی

۲۴۵
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر دگر بس

۲۴۶
تو امروز در دام شیطان شدی
به فتنه، اسیر جهان شدی

۲۴۷
نه دینت بماند، نه دنیا به کف
نه باقی بماند تو را جز لهف

۲۴۸
اگر بازگردی به سوی خدا
نجاتت رسد ز عذاب و جفا

۲۴۹
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به آتش سپاری همه چیز و هست

۲۵۰
به عمرو! پشیمان شو از این خطا
به درگاه یکتا بیا با دعا

۲۵۱
که گر بازگردی، خدا رحمت است
نجات تو در سایه‌ی رحمت است

۲۵۲
ولیکن چو در باطل آویختی
به دوزخ سرانجام آویختی

۲۵۳
نه دنیا تو را ماند، نه آخرت
نه نامی تو را ماند، نه حضرت

۲۵۴
به مانند برگی که بر باد شد
به آتش سپرده دل و جان شد

۲۵۵
تو عمرو! چرا از خرد دور گشتی؟
به دنبال شیطان چو مزدور گشتی

۲۵۶
نه این زر تو را سود دارد، نه مال
نه بر تو بماند شرف در کمال

۲۵۷
اگر بازگردی به سوی خدا
رهایی یابی ز ظلم و جفا

۲۵۸
ولیکن چو بر کین بمانی به پای
شود دوزخ و آتش، ترا جایگاه

۲۵۹
به عمرو! ز غفلت به بیدار شو
به راه خداوند، هوشیار شو

۲۶۰
که این زندگی رهگذر بیش نیست
به دستت به جز رنج و تشویش نیست

۲۶۱
نه دنیا وفا کرد، نه باقی بقا
نه ماند به دستت جز اندوه‌ها

۲۶۲
به دنبال دنیا مرو، ای اسیر
که آتش بود بر تو روزی نصیر

۲۶۳
نه باقی بود بر تو زر یا گهر
نه در کف تو ماند جز درد و شر

۲۶۴
اگر با خدا عهد خویش بشکنی
به دوزخ سپاری همه بودنی

۲۶۵
ولی گر به قرآن کنی اعتماد
نجاتت رسد در قیامت چو باد

۲۶۶
به عمرو! چرا دین به دنیا فروختی؟
به آتش دل و جان خود سوختی

۲۶۷
نه باقی بود جز جحیم تو را
نه بر تو بماند رحیم تو را

۲۶۸
به دنبال مرد هوس رانده‌ای
به دام دروغش دل افکنده‌ای

۲۶۹
نه دنیا تو را سود دارد، نه دین
نه نامی بماند، نه نور یقین

۲۷۰
اگر سوی حق رو کنی زین سپس
نجاتت رسد ز آتش و هر هوس

۲۷۱
ولیکن چو باطل گرفتی به کف
نمانی به جز در ره اندوه و لهف

۲۷۲
به عمرو! بدان این سرای فریب
به آخر نماند چو خواب غریب

۲۷۳
نه دنیا وفا کرد بر هیچ‌کس
نه بر تو بماند، نه بر دگر بس

۲۷۴
اگر دست یابد مرا بر شما
شود بر شما کیفر حق روا

۲۷۵
که بینم شما را به آتش سپار
که باشد سرانجامتان دوزخ خوار

۲۷۶
نه ماند به کف تو غرور و هوس
نه باقی بماند تو را هیچ بس

۲۷۷
به دنبال دنیا مرو بیش از این
که آتش بود بر تو پایان دین

۲۷۸
به عمرو! به پندم عمل کن به جان
که در اوست نجات و ره جاودان

۲۷۹
نه دنیا تو را یاری آرد، نه مال
نه نامی بماند، نه یار و نه آل

۲۸۰
به قرآن گر آری پناه و امید
نجاتت رسد ز آتشِ جاوید

۲۸۱
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به دوزخ سپاری همه چیز و هست

۲۸۲
به عمرو! چرا دین ز دستت فتاد؟
چرا جان به دنبال باطل نهاد؟

۲۸۳
نه دنیا بماند، نه دین در کف تو
نه باقی بود جز جحیم صف تو

۲۸۴
اگر سوی حق رهسپار آوری
به بهشت و آرام دل بگذری

۲۸۵
ولیکن چو بر کین بمانی به جای
شود دوزخ و آتش، ترا رهنمای

۲۸۶
به عمرو! بدان کاین سرای فناست
که آخر نه دنیا، نه دین بر بقاست

۲۸۷
نه باقی بماند به دستت شرف
نه ماند تو را جز اندوه و لهف

۲۸۸
به دنبال دنیا چرا خوار شدی؟
به دوزخ چرا همدم نار شدی؟

۲۸۹
به عمرو! پشیمان شو از کار زشت
که نزدیک شد روز داور سرشت

۲۹۰
نه دنیا تو را یاری آرد، نه زر
نه ماند تو را جز عذاب دگر

۲۹۱
به پند علی گوش جان بسپری
به بهشت جاوید آرام بری

۲۹۲
ولیکن چو باطل گرفتی به دست
به دوزخ سپاری همه چیز و هست

۲۹۳
نه دنیا تو را ماند، نه آخرت
نه باقی بود جز عذاب و محنت

۲۹۴
به عمرو! تو را این سخن ره‌نماست
که راه رهایی ز آتش، خداست

۲۹۵
به دنبال قرآن چو رو آوری
به باغ جنان جاودان بگذری

۲۹۶
ولیکن چو بر کین بمانی به پای
شود دوزخ و آتش، ترا رهنمای

۲۹۷
به عمرو! به پایان رسد این خطاب
که در اوست اندرز و پند و عتاب

۲۹۸
اگر گوش بسپاری بر راه حق
رهایی یابی ز نار و شقاق

۲۹۹
ولیکن اگر با معاویه‌ای
به دوزخ سپاری همه خاویه‌ای

۳۰۰
والسلام، ای عمرو! بدان کاین سخن
به پایان رسد با خدایی شدن

نتیجه‌گیری

نامه‌ی امام علی (ع) به عمرو بن عاص، چه در قالب نثر نهج‌البلاغه و چه در بازآفرینی حماسی، یک هشدار تاریخی و اخلاقی است. در این نامه، امیرالمؤمنین (ع) چهره‌ی عمرو را نمونه‌ای از انسانِ اسیر دنیا، فریب‌خورده‌ی قدرت و وابسته به باطل معرفی می‌کند. او با لحنی کوبنده، یادآور می‌شود که دنیا وفادار نیست و کسی که دین خود را به بهای زر و جاه بفروشد، در حقیقت سرمایه‌ی ابدی خویش را از دست داده است.

امام در این سخن، تنها به سرزنش بسنده نمی‌کند؛ بلکه در کنار نکوهش و تهدید، راه بازگشت را نیز می‌نمایاند. او عمرو را به توبه و بازگشت به حق فرا می‌خواند و یادآور می‌شود که اگر انسان از غفلت بیدار شود و به خدا پناه برد، درهای رحمت الهی همچنان گشوده است.

پیام کلی این نامه، فراتر از شخص عمرو بن عاص، هشداری برای همه‌ی انسان‌هاست: دل بستن به دنیا سرانجامی جز حسرت و عذاب ندارد، و تنها راه رهایی، پایداری بر حق، وفاداری به حقیقت و پیروی از عدالت الهی است.

بدین‌سان، این مثنوی ۳۰۰ بیتی کوشید تا زبان حماسه و شعر را در خدمت این پیام بلند قرار دهد؛ پیامی که همچنان برای انسان امروز نیز تازه و زنده است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

نامه ای به عمرو بن عاص

متن نامه امام علی (علیه‌السلام) به عمرو بن عاص (‪نامه ۳۹ در نهج‌البلاغه  

تو دینت را تابع شخصی کرده‌ای که گمراهی‌اش آشکار است و پرده‌اش گسیخته، در مجلس خود به کریمان بد می‌گوید و در معاشرت بردبار را سفیه می‌خواند. تو دنبال او رفتی و بخشش او را خواستی، همچون سگی که از دنبال شیر درنده می‌رود و به چنگال او پناه می‌برد و منتظر چیزی می‌ماند که از شکارش روی زمین می‌افتد. با این رفتار دنیا و آخرتت را به باد دادی، و اگر به حق روی می‌آوردی، هر چه می‌خواستی به دست می‌آوردی. اگر خدا مرا بر تو و پسر ابی‌سفیان مسلّط کند، سزاوار کارهایتان را خواهید دید و اگر عاجز بمانید و باقی بمانید، آنچه در پیش دارید برایتان بدتر است. والسلام.

شرح و تأملی بر نامه

  • امام علی (علیه‌السلام) در این نامه به‌شکلی استعاری و حکیمانه عمرو بن عاص را به پیروی از دنیا و دنیاطلبان متهم می‌کند و هشدار می‌دهد که این رویکرد، به‌ویژه در برابر افرادی که حق را معنا نمی‌کنند، موجب هدر رفتن سعادت و فرصت‌ها خواهد شد.
  • استعاره "اتّباع‌الکلب للضرغام" (پیروی سگ از شیر درنده) بسیار گویا و ماندگار است؛ نشان می‌دهد که عمرو بن عاص انگیزه‌ای جز بهره‌جویی شخصی نداشته است.
  • عبارت «ولو بالحق أخذت أدرکت ما طلبت» حاکی از آن است که اگر عمرو راه حق را در پیش گرفته بود، می‌توانست به آنچه شایسته‌اش بود برسد؛ اما انتخاب مسیر ناصواب، همه چیز را تباه کرد.
  • هشدار نهایی امام درباره پیامدهای سخت‌تر برای عمرو و معاویه (پسر ابی‌سفیان) اگر امام بر آن‌ها غلبه یابد، دارای تأثیری بازدارنده و عبرت‌آموز است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیلی بر نامه ای به اشعث

بیت‌ها:

به نام خدایی که بخشد توان
که بی او نباشد بقا در جهان
خدایی که بر خلق، رحمت گشود
به هر جان و دل نور حکمت فزود

تحلیل 
در آغاز نامه، شاعر با بیانی مسجع و پرشکوه، خداوند را به عنوان منبع توان و هستی معرفی می‌کند؛ کسی که بدون او، هیچ بقایی در جهان وجود ندارد. خداوند، رحمت خود را بر تمام خلق گشوده و به هر دل و جان، روشنایی حکمت افزوده است. این مقدمه، هم ستایش الهی است و هم یادآوری ضرورت توکل و آگاهی به قدرت و رحمت الهی.

۲. وصف علی (ع) و مقام امامت

بیت‌ها:

علی، آن امام صفا و یقین
که شد مقتدای همه مؤمنین
وصیِّ نبی، شیر حق، مرتضاست
که عدلش چراغ ره اولیاست

تحلیل 
در این بخش، مقام امام علی (ع) تشریح می‌شود؛ او نمونه‌ای از صفا و یقین است و هدایت‌گر تمام مؤمنان به سوی حقیقت. لقب «شیر حق» و «مرتضی» بر شجاعت و برگزیدگی او دلالت دارد و عدالت او چراغ راه پیشوایان و رهروان راه حق شمرده می‌شود.

۳. هدف نامه و اهمیت امانت

بیت‌ها:

نوشت آن امام رهِ حق‌ مدار
به اشعث، که شد والیِ آن دیار
امانت بُوَد این ولایت تمام
نه سرمایه‌ی جاه و کبر و مقام

تحلیل 
نامه با هدف راهنمایی والی منصوب شده، یعنی اشعث آغاز می‌شود. امام علی (ع) تصریح می‌کند که محور اصلی حکومت، امانت‌داری است، نه کسب جاه و مقام؛ یعنی اداره‌ی مردم باید بر عدالت و وفای به حقوق ایشان استوار باشد.

۴. هشدار در برابر ظلم و غفلت

بیت‌ها:

مبادا کنی بر خلایق جفا
که برگیرد از خاک، ظلمت‌سرا
نه جان را بماند صفا و نوا
نه دل را بماند امید و وفا

تحلیل 
شاعر هشدار می‌دهد که اگر والی بر مردم جفا روا دارد، دنیا پر از ظلم و تاریکی می‌شود و دل‌ها از صفا و امید خالی خواهد شد. این مصرع‌ها بیانگر اثر مستقیم رفتار حاکمان بر جامعه و روح مردم است.

۵. توصیه به دقت و مراقبت در رفتار

بیت‌ها:

به چشم پدر بین خلایق نگار
گروهی برادر، گروهی چو یار
چو آیینه شو در درون و برون
که بی‌عیب گردد ز تو هر فسون

تحلیل 
در اینجا، تاکید بر دقت و رعایت عدالت و حسن رفتار است. والی باید همه مردم را مانند فرزندان خود ببیند و درونی و بیرونی خود را مانند آیینه‌ای شفاف کند تا هیچ فسون و عیب در کردار و گفتارش باقی نماند.

۶. مسئولیت‌پذیری و توجه به آخرت

بیت‌ها:

کار تو را بهر خدمت امانت دهند
نه بهر طمع، جاه و شوکت دهند
مبادا که غافل شوی از خدا
که جز او نیابی به دل آشنا

تحلیل 
این بخش مسئولیت والی را یادآور می‌شود که امانتداری، تنها به دلیل خدمت و وفای به حق است، نه برای طمع یا شهرت. غفلت از خداوند، انسان را از راه راست دور می‌کند و دل را از آشنایی با حقیقت محروم می‌سازد.

۷. توصیه به عدالت و دوری از غرور

بیت‌ها:

مبادا که بینی به چشم غرور
که ماند تو را ملک و تاج و سرور
از این پس تو را بر رعیّت نظر
چو خورشید تابان، چو مهر پدر

تحلیل 
اینجا، امام علی (ع) یادآوری می‌کند که غرور و دل‌بستن به مقام و سلطنت، انسان را فریب می‌دهد. نگاه به مردم باید همراه با محبت و رافت باشد؛ همانند خورشید و مهر پدر که همه را فرا می‌گیرد.

۸. یاد خدا و خردمندی در عمل

بیت‌ها:

به هر کار باید خرد پیشه کرد
هماره به هر کار اندیشه کرد
به دنیا مشو غافل از عدل و داد
که یاد تو ماند "رجالی" به یاد

تحلیل 
در پایان، بر اهمیت خرد، تدبیر و تفکر مداوم در همه امور تأکید شده است. غفلت از عدالت و ارزش‌های معنوی باعث فراموشی در یاد مردم می‌شود، ولی یادگارِ آدمی زمانی باقی می‌ماند که اعمال او همراه با عدالت و خرد باشد.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
نامه ای به اشعث

فرازی از نهج البلاغه(۴)

 

به نام خدایی که بخشد توان
که بی او نباشد بقا در جهان

 

 

خدایی که بر خلق، رحمت گشود
به هر جان و دل نور حکمت فزود

 

 

ستایش خداوند جان را سزاست
که یادش شفای دلِ مبتلاست

 

 

علی، آن امام صفا و یقین
که شد مقتدای همه مؤمنین

 

 

وصیِّ نبی، شیر حق، مرتضاست
که عدلش چراغ ره اولیاست

 

 

نوشت آن امام رهِ حق‌ مدار
به اشعث، که شد والیِ آن دیار

 

 

 امانت بُوَد این ولایت تمام

نه سرمایه‌ی جاه و کبر و مقام 

 

 

مبادا کنی بر خلایق جفا
که برگیرد از خاک، ظلمت‌سرا

 

 

نه جان را بماند صفا و نوا
نه دل را بماند امید و وفا

 

 

که این خانه‌ی ظلم و جور و شرار

ندارد دوامی ، در این روزگار

 

 

به چشم پدر بین خلایق نگار
گروهی برادر، گروهی چو یار

 

 

 چو آیینه شو در درون و برون
که بی‌عیب گردد ز تو هر فسون

 

 

نگاه خلایق به امثال توست
به کردار و رفتار و اعمال توست

 

 

 اگر ره به باطل کنی آشکار

 شود دین و دنیا همه نابکار

 

 

تو را بهر خدمت امانت دهند
نه بهر طمع، جاه و شوکت دهند

 

 

 مبادا که غافل شوی از خدا
که جز او نیابی به دل آشنا

 

 

 

 به روزی که گیرند آن جان تو

نه قدرت بماند، نه فرمان تو

 

 

 تو ماندی و اعمال و کردار تو
کتاب خدا گشته معیار تو

 

 

مبادا شتابان شوی در امور
که باشد پشیمانیت در عبور

 

 

تو در راه عدل و صفا ره سپار
که یاری رساند تو را کردگار

 

 

لذا از عدالت تو غافل مشو
به دنیا و زرقش تو مایل مشو

 

 

جهان زود گردد به پایان کار
مبادا بمانی به غفلت دچار

 

 

مبادا که بینی به چشم غرور
که ماند تو را ملک و تاج و سرور

 

 

از این پس تو را بر رعیّت نظر
چو خورشید تابان، چو مهر پدر

 


 

اگر در ره حق کنی عدل و داد

خدا بر تو لطفی دو چندان نهاد

 

مبادا که بینی به چشم هوس
که این تخت و این جاه ماند به کس

 

 

به هر کار باید نظر بر خدا
که او پادشاه است و ما را وفا

 

 

به یاد ابد باش و فردای دین
که پاداش گیرد دلِ پاک‌بین

 

 

 

 

 به هر کار باید خرد پیشه کرد
هماره به هر کار. اندیشه کرد
 

 

 

 

به دنیا مشو غافل از عدل و داد
که یاد تو ماند "رجالی"‌ به یاد

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی