باسمه تعالی
مثنوی نامهای به عمروبن عاص
فرازی از نهج البلاغه (۵)
به نام خدایی که بخشد امید
ز رحمت بر افروخت دل را نوید
ستایش سزاوار پروردگار
که او آفرینندهی روزگار
سپاسم بر او کز ازل تا ابد
به هر دل صفا و به هر جان مدد
محمد، رسول و امین خداست
هدایتگر خلق و جان را صفاست
کتابش چراغ ره آدمیست
کلامش به دل قوت و مرهمیست
وصیّش علی، آن امام هدا
که بخشد دل و جان، امید و صفا
امیر شجاعت، امام یقین
که بر حق بُوَد رهبر مؤمنین
کنون نامهای شد ز دل آشکار
خطابش به عمروست، مردی سوار
همان عمرو کز حیله شد نامدار
ولی راه باطل ورا اختیار
تو ای مرد دنیا، بدین گوش دار
سخن بشنو از بنده ی کردگار
شنیدم که دین را فدا کرده ای
برای دل و جان رها کرده ای
که دینت فدای هوای تو گشت
خسارت دو عالم سزای تو گشت
به دنبال آن مرد نا لایقی
که بد نام و بد کار، چون فاسقی
معاویه کز باطل آراست کار
چو ماری است بنشسته در رهگذار
مرا نامهای سوی تو شد روان
که دانی حقیقت در این داستان
بدانی که دنیا وفا بر نداشت
کسی کو بدو تکیه زد، جان گذاشت
به آتش زدی جان و ایمان خود
به یغما زدی عشق یزدان خود
ز دنیا چه ماند؟ جز اندوه و غم
که گیرد دل از مهر و از بیم هم
تو عمرو! بدان باطل، آخر فناست
ره باطل آخر به دوزخ سراست
تو دنبال آن مرد خونخوارهای
که در ظلم و بیداد، بدکاره ای
نه دنیا برایت بماند، نه دین
نه عز و مقام و نه تاج و نگین
چو با باطل آمیخت ر وح و روان
برون شد صفای دل و عقل و جان
اگر با من و با حق آیی به راه
نجاتت رسد از عذاب و تباه
بدان کاین همه مال دنیای دون
چو خوابیست بر مردم بیسکون
نه دنیا دهد عزّ و حرمت به تو
نه دینت رساند کرامت به تو
اگر حق بگیری، رها می شوی
ز آتش، ز فتنه ، جدا می شوی
مرا این سخن نامهای شد به تو
نویدی زِ حق، مژدهای شد به تو
بدان کاین جهان جای فانی بُوَد
که جز رنج و محنت نشانی بُوَد
نه دینت بماند، نه دنیای تو
نه ماند صفایی به سیمای تو
به دنبال باطل " رجالی" مرو
به دنبال جهل و ظلالی مرو
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۶/۱۰