رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۶۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تضییق


تضییق
گفـتم که دلم، در تب هجران است
آیا فرجی زین غم سوزان است؟
گفتا که صبوری کن و بی تاب مشو
گر صبر کنی، روشنی در جان است

 

شرح و تفسیر رباعی "تضییق"

مصرع اول:

گفتم که دلم، در تب هجران است
شرح:
شاعر وضعیت روحی خود را در اوج اندوه و دلتنگی توصیف می‌کند. "تب هجران" استعاره‌ای از شدت اشتیاق و سوز دلی است که سالک در دوری از معشوق حقیقی (خداوند) احساس می‌کند. واژه‌ی "تب" نشان‌دهنده‌ی التهاب درونی، بی‌قراری و اشتیاق سوزان است که در مسیر سلوک به‌وجود می‌آید.


مصرع دوم:

آیا فرجی زین غم سوزان است؟
شرح:
در این مصرع، شاعر از امکان نجات و رهایی از این اندوه عمیق سخن می‌گوید. "غم سوزان" تأکیدی بر شدت درد و رنج است. واژه‌ی "فرج" در عرفان به معنای گشایش و رفع سختی‌ها به‌کار می‌رود. این پرسش بیانگر امید سالک به پایان یافتن دوره‌ی سختی و ورود به مرحله‌ی آرامش و وصال است.


مصرع سوم:

گفتا که صبوری کن و بی‌تاب مشو
شرح:
در پاسخ به پرسش قبل، توصیه‌ای عرفانی ارائه می‌شود: "صبوری کن". در مسیر سلوک، صبر یکی از مهم‌ترین مقامات است. "بی‌تاب مشو" به این معناست که بی‌قراری و ناشکیبایی، تنها موجب افزایش رنج می‌شود و مانع درک حقیقت خواهد شد. در تعالیم عرفانی، صبر راهی برای گذر از تضییق و رسیدن به بسط است.


مصرع چهارم:

گر صبر کنی، روشنی در جان است
شرح:
نتیجه‌گیری این رباعی در این مصرع بیان شده است. "روشنی در جان" نمادی از گشایش، آرامش و دریافت حقیقت است. این مصرع تأکید دارد که پس از عبور از سختی‌ها و تحمل صبر، سالک به نور معرفت و وصال الهی خواهد رسید. روشنی می‌تواند کنایه از کشف و شهود باشد که پس از گذر از تنگنای روحی به‌دست می‌آید.

 

تضییق در عرفان اسلامی

تضییق در اصطلاح عرفانی به حالتی از تنگنای وجودی، محدود شدن فیوضات الهی، و کاهش ظرفیت دریافت نور و معرفت گفته می‌شود. این وضعیت معمولاً به عنوان یکی از مراحل ضروری سلوک عرفانی شناخته می‌شود که در آن سالک دچار محدودیت‌های روحی و باطنی می‌شود. تضییق می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی باشد، مانند غفلت، حجاب‌های درونی، امتحان الهی یا لوازم سیر و سلوک.


ارتباط تضییق با مفاهیم عرفانی دیگر

1. تضییق و قبض

تضییق از نظر معنا با قبض شباهت‌هایی دارد، اما تفاوت‌هایی نیز میان این دو وجود دارد:

  • قبض بیشتر حالتی احساسی و درونی است که با اندوه، غم و دل‌تنگی همراه است و معمولاً ناشی از دوری از حق یا جذبه‌ی شدید الهی است.
  • تضییق بیشتر به محدود شدن افاضات و کم شدن گشایش درونی اشاره دارد. در تضییق، سالک ممکن است دچار کمبود الهام، ضعف در دریافت حقایق و عدم گشایش قلبی شود.

2. تضییق و توسعه

همان‌طور که در عرفان، قبض همواره در کنار بسط معنا پیدا می‌کند، تضییق نیز مقدمه‌ای برای توسعه استتوسعه به معنای گشایش روحی و ازدیاد دریافت‌های معنوی است که پس از تضییق رخ می‌دهد. سالکی که از مرحله‌ی تضییق عبور کند، وارد حالت وسع روحی و دریافت گسترده‌تر فیوضات الهی می‌شود.

3. تضییق و فنا

یکی از کارکردهای مهم تضییق در عرفان، آماده‌سازی سالک برای مرحله‌ی فنا است. سالکی که دچار تضییق می‌شود، از وابستگی‌های نفسانی خود رها شده و برای فنا فی الله آماده می‌شود. در این مسیر، او باید از تمام تعلقات و محدوده‌های فکری و نفسانی عبور کند تا به حقیقت مطلق برسد.


نقش تضییق در سلوک عرفانی

تضییق یکی از مراحل ضروری در مسیر عرفانی است و می‌توان نقش آن را در چند بعد بررسی کرد:

  1. آزمون الهی: خداوند گاهی سالک را در وضعیت تضییق قرار می‌دهد تا ظرفیت او را برای دریافت فیض‌های بالاتر افزایش دهد. این آزمون می‌تواند شامل ریاضت، سختی‌های روحی و حتی حجاب‌های موقتی باشد.
  2. ریاضت و تهذیب نفس: در مرحله‌ی تضییق، سالک از دریافت‌های گسترده‌ی معنوی محروم می‌شود تا وابستگی او به این دریافت‌ها کم شده و به ذات حق توجه کند، نه به الطاف ظاهری.
  3. رسیدن به توسع: پس از گذراندن مرحله‌ی تضییق، سالک وارد توسع می‌شود که حالتی از گشایش، آرامش و دریافت گسترده‌ی معارف الهی است.
  4. افزایش ظرفیت روحی: همان‌طور که یک ظرف کوچک نمی‌تواند مقدار زیادی آب را در خود جای دهد، سالکی که ظرفیت درونی خود را افزایش نداده، نمی‌تواند تجلیات عظیم الهی را دریافت کند. تضییق، این ظرفیت را افزایش می‌دهد.

دیدگاه عرفای بزرگ درباره‌ی تضییق

۱. محیی‌الدین ابن عربی

ابن عربی معتقد است که تضییق و توسعه هر دو تجلیات الهی هستند و خداوند گاهی با تضییق، بنده را محدود می‌کند تا او را برای دریافت تجلی‌های عظیم‌تر آماده سازد. به گفته‌ی او:

«هر تضییقی که از حق بر بنده وارد شود، حامل گنجی از معرفت است که تنها با عبور از آن قابل دریافت است.»

۲. مولانا

مولانا نیز به تضییق و توسعه در سلوک عرفانی اشاره دارد و آن را مانند فصل‌های طبیعت می‌داند:

«این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
او معتقد است که تضییق همانند فصل زمستان است که اگرچه ظاهراً سخت و سرد است، اما مقدمه‌ای برای رویش و شکوفایی بهار (توسع) است.

۳. سهروردی

سهروردی تضییق را بخشی از مراحل سلوک نوری می‌داند. به نظر او، سالک برای رسیدن به نور اعلی باید از تاریکی تضییق عبور کند. در فلسفه‌ی اشراق، تضییق همان حجاب‌هایی است که مانع از ادراک نور حقیقی می‌شوند.


نتیجه‌گیری

تضییق در عرفان اسلامی مرحله‌ای ضروری در سلوک عرفانی است که در آن سالک دچار محدودیت‌های روحی و کاهش دریافت‌های معنوی می‌شود. این مرحله، اگرچه ممکن است برای سالک سخت و دشوار باشد، اما در نهایت او را به توسعه، گشایش روحی و دریافت گسترده‌تر فیوضات الهی می‌رساند.

پس تضییق نه‌تنها نشانه‌ی دوری از خدا نیست، بلکه می‌تواند مقدمه‌ای برای تقرب بیشتر به حق و رسیدن به مراحل بالاتر سلوک باشد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نور محمدی

نور محمدی
خورشید و قمر ز مهر تابان باشند
مهتاب و سحر ز فیض رخشان باشند
از پرتو احمد است، آفاق  چنین
در سینه‌ی او، راز یزدان باشند

متن شعر

خورشید و قمر ز مهر تابان باشند
مهتاب و سحر ز فیض رخشان باشند

از پرتو احمد است، آفاق چنین
در سینه‌ی او، راز یزدان باشند


شرح و تفسیر عرفانی

این رباعی به مفهوم نور محمدی پرداخته است، که در عرفان اسلامی به عنوان نوری ازلی و منشأ آفرینش عالم شناخته می‌شود.

مصرع اول

در این بیت، خورشید و قمر به عنوان نمادهای روشنایی و هدایت مطرح شده‌اند. نور خورشید و ماه، که سرچشمه‌ی حیات و روشنگری در جهان مادی هستند، در واقع بازتابی از نور حقیقی‌اند. این نور حقیقی همان نور محمدی است که واسطه‌ی فیض الهی بر عالمیان است.

مصرع دوم

در ادامه، شاعر مهتاب و سحر را نیز از تجلیات این نور می‌داند. مهتاب، نماد آرامش و هدایت در تاریکی است و سحر، لحظه‌ی بیداری و نزدیک شدن به حقیقت. این بیت اشاره به این دارد که هر جلوه‌ی زیبایی و هر نوری در عالم، از فیض نور محمدی نشأت گرفته است.

مصرع سوم

در این بیت، حقیقت نور محمدی به‌طور مستقیم مطرح می‌شود. پرتو احمد (نور حضرت محمد (ص))، منشأ روشنایی تمام آفاق است. این مفهوم در حدیث مشهور «اول ما خلق الله نوری» (اولین چیزی که خداوند آفرید، نور من بود) ریشه دارد. طبق تعالیم عرفانی، نور حضرت محمد (ص) پیش از آفرینش عالم وجود داشته و همه‌ی عوالم از تجلیات آن هستند.

مصرع چهارم

بزرگ‌ترین راز هستی در وجود پیامبر (ص) نهفته است. او حامل راز یزدان و حقیقت وحی است. سینه‌ی او، ظرف تجلی الهی است و تمام اسرار خلقت را در خود دارد. در اینجا اشاره‌ای لطیف به مقام سِرّ نبوت و باطن رسالت شده است که تنها عارفان و اهل معرفت به درک آن نائل می‌شوند.


نتیجه‌گیری عرفانی

این رباعی بر اساس آموزه‌های عرفان اسلامی، نور محمدی را به عنوان حقیقت نخستین و اصل هستی معرفی می‌کند. تمام جلوه‌های زیبایی و نور در این عالم، از این حقیقت واحد سرچشمه گرفته‌اند. شناخت این نور، کلید معرفت الهی است و سالکان راه حق، از طریق آن به حقیقت یزدان دست می‌یابند.

 

 

نور محمدی در عرفان اسلامی: حقیقت نخستین و واسطه‌ی فیض

نور محمدی یکی از اساسی‌ترین مفاهیم در عرفان اسلامی است که به حقیقت نخستین و اصل هستی اشاره دارد. این مفهوم در آثار ابن عربی، مولانا، عبدالکریم جیلی، صدرالدین قونوی، شیخ احمد احسائی و بسیاری از عرفا و فلاسفه مطرح شده و جایگاهی کلیدی در جهان‌بینی وحدت وجودی دارد. نور محمدی نه‌تنها حقیقت پیامبر اسلام، بلکه سرچشمه‌ی آفرینش و واسطه‌ی تجلی حق در عالم محسوب می‌شود.


۱. تعریف نور محمدی: اولین مخلوق الهی

نور محمدی همان حقیقت محمدیه یا حقیقت انسان کامل است که در عرفان نظری، اولین تجلی ذات حق در مرتبه‌ی ظهور محسوب می‌شود. در برخی از روایات عرفانی، آمده است:

"اول ما خلق الله نوری" (نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود).

این حدیث مبنای اصلی برای تعریف نور محمدی در عرفان اسلامی است. بر اساس این روایت، پیش از آنکه عالم ماده، فرشتگان، انسان‌ها و سایر مخلوقات پدید آیند، نور محمدی به‌عنوان صادر اول یا عقل اول خلق شد و سپس سایر موجودات از این نور نشأت گرفتند.


۲. نور محمدی و وحدت وجود

در نظام وحدت وجود، که ابن عربی و پیروان او تبیین کرده‌اند، نور محمدی همان حقیقت هستی و مظهر اتمّ حق است که تمامی عوالم از آن نشأت می‌گیرند. این نور، اصل و ریشه‌ی تمام مخلوقات است، اما خودْ عین حق نیست بلکه مظهر کامل حق تعالی است.

ابن عربی معتقد است:

  • نور محمدی، اولین تعین وجودی حق در مرتبه‌ی ظهور است.
  • این نور، واسطه‌ای است که از طریق آن، حق تعالی به مخلوقات فیض می‌رساند.

از این دیدگاه، نور محمدی همان چیزی است که عرفا آن را حضرت واحدیت (مرتبه‌ی ظهور اسما و صفات الهی) می‌نامند.


۳. ارتباط نور محمدی با انسان کامل

در عرفان نظری، نور محمدی و انسان کامل یکی دانسته می‌شوند. انسان کامل همان کسی است که در هر زمان، مظهر این نور است. این مفهوم در قالب ولایت و خلافت الهی تجلی می‌یابد.

بر این اساس:

  • نور محمدی در هر عصر، در ولیّ کامل آن زمان تجلی می‌یابد.
  • تمام انبیا و اولیا، جلوه‌های مختلف این نور هستند.
  • ولایت، استمرار این حقیقت در جهان است و همواره ولیّ کاملی در زمین وجود دارد که حامل نور محمدی است.

عبدالکریم جیلی در کتاب الانسان الکامل می‌گوید:
"نور محمدی همان حقیقتی است که از آدم تا خاتم، در هر نبی و ولی‌ای ظهور یافته و حاملان این نور، راهنمای بشریت بوده‌اند."


۴. نور محمدی در مراتب هستی

بر اساس نظام عرفانی، مراتب هستی از ذات الهی تا عالم ماده، طی مراتبی ظهور می‌یابد. نور محمدی در این سلسله‌مراتب، جایگاه ویژه‌ای دارد:

  1. ذات حق (غیب الغیوب) → مرتبه‌ی ذات بحت که هیچ تعینی ندارد.
  2. حقیقت محمدیه (نور محمدی) → اولین تعین ذات و واسطه‌ی فیض.
  3. ارواح انبیا و اولیا → پرتوی از نور محمدی.
  4. عالم ملائکه و عقول → عالم مجردات که به‌واسطه‌ی نور محمدی خلق شده‌اند.
  5. عالم اجسام و ماده → جهان محسوس که سایه‌ی نور محمدی است.

در این ساختار، نور محمدی همان عقل اول یا صادر اول در فلسفه‌ی مشایی و اشراقی نیز دانسته می‌شود.


۵. نور محمدی در قرآن و احادیث

قرآن کریم در چندین آیه، به حقیقت نورانی پیامبر اشاره کرده است. از جمله:

  1. "قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین" (مائده، ۱۵) → بسیاری از مفسران، این "نور" را به نور محمدی تفسیر کرده‌اند.
  2. "و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین" (انبیاء، ۱۰۷) → نور محمدی همان حقیقت رحمت جهانی است.
  3. "الله نور السماوات و الأرض" (نور، ۳۵) → بسیاری از عرفا این آیه را به نور محمدی مرتبط دانسته‌اند.

در احادیث نیز بارها به این حقیقت اشاره شده است. از جمله:

امام صادق (ع):
"خداوند پیش از خلق هر چیز، نور محمد را از نور خود آفرید و از آن، تمام مخلوقات را پدید آورد."


۶. نور محمدی در ادبیات عرفانی

بسیاری از شاعران و عارفان، به این حقیقت اشاره کرده‌اند.

مولانا:
"نور احمد بود در آدم عیان / هم‌چنین تا آخر آمد در جهان"

عطار:
"از نخستین پرتوی نور جلی / شد پدید این گنبد آب و گلی"

ابن فارض (شاعر صوفی):
"فأنا الفخر و الوجود جمیعاً / لی فیضٌ یعمّ کلّ مکان"
(من افتخار عالم هستم و هستی همه از من است، فیض من همه‌جا را فرا گرفته است.)


۷. نتیجه‌گیری: جایگاه نور محمدی در عرفان اسلامی

نور محمدی، حقیقت نخستین و واسطه‌ی فیض میان خداوند و مخلوقات است. این نور:

  • اولین مخلوق الهی و سرچشمه‌ی هستی است.
  • حقیقت انسان کامل و جایگاه ولایت را در بر دارد.
  • در تمام انبیا و اولیا ظهور یافته و هدایت بشریت را بر عهده دارد.
  • در عرفان نظری به‌عنوان عقل اول و واسطه‌ی تجلی حق شناخته می‌شود.

بنابراین، نور محمدی نه‌تنها یک مفهوم اعتقادی، بلکه پایه‌ی اساسی در تفسیر هستی‌شناسی عرفانی و نظام ولایت در عرفان اسلامی است.

 



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر واژه عرفانی نور علوی
نور علوی
سرچشمه‌ی فیض بی کران است علی
تابنده ترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی

شرح و تفسیر رباعی "نور علوی"

مصرع اول: سرچشمه‌ی فیض بی‌کران است علی

شرح:
این مصرع بیانگر مقام والای حضرت علی (ع) به‌عنوان منبعی لایزال از فیض و برکت الهی است. واژه‌ی "سرچشمه" نماد آغاز و منشأ است، و "فیض بی‌کران" نشان‌دهنده‌ی گستردگی و بی‌پایانی الطاف و عنایات او است.

تفسیر عرفانی:
از دیدگاه عرفانی، حضرت علی (ع) مظهر اسم "ولی" و واسطه‌ی فیض الهی است. او حلقه‌ی اتصال بین مخلوقات و خالق، و مجرای جاری‌شدن نور حقیقت در دل‌های مشتاقان است. همان‌طور که آب سرچشمه، حیات می‌بخشد، وجود ایشان نیز سرچشمه‌ی حیات معنوی است.


مصرع دوم: تابنده‌ترین فروغ جان است علی

شرح:
این مصرع تأکیدی بر درخشندگی وجودی حضرت علی (ع) دارد. "تابنده‌ترین" یعنی درخشنده‌ترین و برجسته‌ترین، و "فروغ جان" به معنای نوری است که درون جان‌ها را روشن می‌کند.

تفسیر عرفانی:
در عرفان اسلامی، نور، نماد حقیقت و هدایت است. حضرت علی (ع) چون آینه‌ای، نور الهی را بازتاب می‌دهد و قلوب طالبان حقیقت را روشن می‌کند. او نه‌تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه یک حقیقت جاودانه و نور هدایت در مسیر سلوک عرفانی است.


مصرع سوم: هر دل که ز نور مرتضی روشن شد

شرح:
این مصرع به اثرپذیری قلوب از نور ولایت اشاره دارد. "دل" در ادبیات عرفانی جایگاه معرفت و عشق است، و "نور مرتضی" همان نور حقیقت و هدایت است. هر دلی که از این نور بهره‌مند شود، به حقیقت راه می‌یابد.

تفسیر عرفانی:
در سیر و سلوک عرفانی، پذیرش ولایت حضرت علی (ع) به معنای گام‌نهادن در مسیر حقیقت است. نور او در دل‌ها تجلی می‌کند و آن‌ها را از تاریکی جهل و غفلت خارج می‌سازد. این روشنایی، همان بصیرت باطنی است که سالک را به مقام یقین می‌رساند.


مصرع چهارم: در روز جزا، در امان است علی

شرح:
این مصرع به مقام شفاعت حضرت علی (ع) در قیامت اشاره دارد. در روزی که همه نگران سرنوشت خود هستند، کسانی که پیرو نور ولایت او باشند، در امنیت خواهند بود.

تفسیر عرفانی:
در نگاه عرفانی، "امان" یعنی رسیدن به مقام طمأنینه و رهایی از خوف و هراس. پیروی از حقیقت علوی، انسان را از سرگردانی در مسیر سلوک نجات می‌دهد و در قیامت نیز، این نور ولایت، او را از هول و هراس آن روز مصون می‌دارد. علی (ع) همچون کشتی نجات است که اهل ایمان را به ساحل آرامش می‌رساند.


جمع‌بندی کلی

این رباعی، تصویری عرفانی و الهی از حضرت علی (ع) ارائه می‌دهد که در آن، او سرچشمه‌ی فیض، نور هدایت، روشنگر قلوب و مایه‌ی نجات در قیامت است. از دیدگاه عرفان اسلامی، ولایت او راه رسیدن به حقیقت مطلق است و هر که در این مسیر گام نهد، به روشنایی و امنیت ابدی دست خواهد یافت.

 

 

نور علوی در عرفان اسلامی

نور علوی یکی از مفاهیم بنیادین در عرفان اسلامی است که با حقیقت ولایت و مقام حضرت علی (ع) پیوندی عمیق دارد. این نور به عنوان جلوه‌ای از نور الهی، واسطه‌ای برای هدایت، معرفت و کشف حقیقت در سلوک عرفانی محسوب می‌شود. عرفا و حکمای اسلامی هر یک از منظر خاصی به این مفهوم نگریسته‌اند و آن را در نظام‌های فکری و شهودی خود تبیین کرده‌اند. در ادامه، مهم‌ترین ابعاد این مفهوم را بررسی می‌کنیم.

۱. پیوند نور علوی با نور محمدی و حقیقت ولایت

در عرفان نظری، حضرت علی (ع) را مظهر نور محمدی می‌دانند. نور محمدی، که در حدیث مشهور «اول ما خلق الله نوری» (نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود) مطرح شده، همان حقیقت ازلی است که منشأ وجود تمام موجودات است. این نور پس از پیامبر اسلام (ص) در وجود حضرت علی (ع) تجلّی یافته و به صورت نور علوی متجلی شده است.

در نگاه ابن‌عربی و عرفای پس از او، ولایت بر دو نوع است: ولایت محمدیه و ولایت علویه. ولایت محمدیه، مقام باطنی و اصل حقیقت پیامبر (ص) است که در تمام اولیای الهی ادامه دارد، و ولایت علویه، نخستین و کامل‌ترین تجلی این حقیقت پس از پیامبر (ص) است. از این‌رو، نور علوی همان نور ولایت کلیه است که از طریق امامان معصوم (ع) در عالم جریان دارد.

۲. نور علوی و هدایت معنوی

یکی از ویژگی‌های نور علوی، هدایت به سوی حقیقت و معرفت الهی است. در آیه‌ی نور (سوره نور، آیه ۳۵)، خداوند خود را نور آسمان‌ها و زمین معرفی کرده و این نور را در مشعل هدایت قرار داده است. برخی از مفسران عرفانی، این نور را همان نور ولایت دانسته‌اند که در وجود حضرت علی (ع) متجلی شده است. در روایات آمده است:

«أنا قسیمُ النّارِ و الجنة»
(من تقسیم‌کننده بهشت و دوزخم)

این حدیث نشان‌دهنده آن است که نور علوی مرز میان هدایت و ضلالت است و تنها کسانی که از این نور بهره‌مند شوند، به حقیقت دست خواهند یافت.

۳. نور علوی در حکمت اشراق و فلسفه‌ی نوری

در حکمت اشراق سهروردی، که مبتنی بر نظام انوار است، جهان از سلسله‌ای از انوار الهی تشکیل شده که از نورالانوار (خدای متعال) نشأت گرفته‌اند. در این سلسله، نور محمدی و نور علوی از بالاترین مراتب انوار محسوب می‌شوند که واسطه‌ی فیض الهی در عالم‌اند.

از این منظر، نور علوی یک حقیقت نوری در عالم مثال و عوالم مافوق مادی است که در عارفان و سالکان راه حق تجلی می‌یابد. ازاین‌رو، هر سالک طریق وصال، برای رسیدن به حقیقت، باید از این نور بهره‌مند شود.

۴. نور علوی و نقش آن در شهود عرفانی

در مکاشفات عرفانی، نور علوی به عنوان نوری که پرده‌ها را کنار می‌زند و حقیقت را آشکار می‌کند، مورد اشاره قرار گرفته است. بسیاری از عارفان در سیر و سلوک خود، مشاهده‌ی نور علوی را نشانه‌ای از تقرب به حق دانسته‌اند. ابن‌عربی در برخی آثار خود از تجلی این نور در قلب اولیای الهی سخن گفته و آن را نشانه‌ی وصول به مقام معرفت حقیقی دانسته است.

در شعر عرفانی، به‌ویژه در اشعار حافظ، مولانا و دیگران، این نور گاه با تعبیراتی مانند شراب طهور، جام حقیقت، نور معرفت و غیره بیان شده است.

۵. نور علوی در سلوک عاشقانه و پیوند با عشق الهی

در عرفان عاشقانه، نور علوی نوری است که عاشق را از ظلمات نفس و حجاب‌های دنیا خارج می‌کند و به حقیقت عشق الهی می‌رساند. این نور، در حقیقت، منشأ جذبه و کشش عاشقانه است که عارف را به سوی وصال حق سوق می‌دهد.

اگر بخواهیم این مفهوم را در چارچوب منظومه‌ی "مراحل هفت‌گانه طریق وصال عشق" بررسی کنیم، نور علوی می‌تواند نقش راهنما و نور هدایت در مسیر عاشقانه‌ی وصال را ایفا کند. در این مسیر، عاشق با عبور از حجاب‌های ظلمانی و پیمودن مراحل مختلف، سرانجام با نور علوی روبه‌رو می‌شود که حقیقت را بر او آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی

نور علوی در عرفان اسلامی، حقیقتی چندبعدی است که از نور الهی سرچشمه گرفته و در حضرت علی (ع) متجلّی شده است. این نور:

  • تجلی نور محمدی و حقیقت ولایت است.
  • واسطه‌ی هدایت و معرفت معنوی است.
  • در حکمت اشراق و عرفان نوری جایگاهی والا دارد.
  • در سیر و سلوک عرفانی، سالک را به حقیقت نزدیک می‌کند.
  • در مسیر عشق الهی، راه عاشق را روشن می‌سازد.

اگر دیدگاه یا تفسیری از این مفهوم در منظومه‌ی شعری خودتان دارید، خوشحال می‌شوم درباره‌ی آن بیشتر بدانم.

 


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۳۰)

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۹)


نور علوی
سرچشمه‌ی فیض بی کران است علی
تابنده ترین فروغ جان است علی
هر دل که ز نور مرتضی روشن شد
در روز جزا، در امان است علی

 



سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی سرمدیت


سرمدیت
در ساحت عشق، جان فشانی غوغاست
در وادی نور، بی زمانی پیداست
ای سرمد جاوید، تجلی گه عشق
خورشید حقیقتی و ما را ماواست

 

شرح و تفسیر هر مصرع جداگانه:


مصرع اول:

"در ساحت عشق، جان فشانی غوغاست"
در این مصرع، شاعر به مفهومی اشاره دارد که در آن عشق، نه تنها امر عاطفی، بلکه تجلی کاملی از ایثار و فدا است. ساحت عشق به فضایی اشاره دارد که در آن تنها عشق و محبت حاکم است و همه چیز در این فضا متأثر از عشق است. واژه‌ی غوغاست در اینجا به معنی شور و هیجان فراوان است که در آن، جان فشانی و فدای خود در راه عشق امری طبیعی و بی‌وقفه است. به عبارت دیگر، در ساحت عشق هیچ‌چیز جز ایثار و فدا نخواهد بود، و این خود نوعی شور و غوغای معنوی را به همراه دارد.


مصرع دوم:

"در وادی نور، بی زمانی پیداست"
در این مصرع، شاعر به دنیای معنوی و ماورایی اشاره دارد که در آن، نور به عنوان نمادی از حقیقت و خداوند مطرح می‌شود. وادی نور نماد راه یا فضایی است که در آن حقیقت و نور الهی می‌تابد. در این فضا، بی‌زمانی نه تنها به معنای عدم گذر زمان است، بلکه نشان‌دهنده غیبت مرزهای مادی و دنیوی است. در وادی نور، انسان به حالتی از وجود دست می‌یابد که در آن، گذر زمان از بین می‌رود و روح انسان در جستجوی حقیقت و جاودانگی است.


میرع سوم:

"ای سرمد جاوید، تجلی گه عشق"
در این مصرع، سرمد جاوید به مفهوم حقیقت جاودانه و سرمدی اشاره دارد که در عرفان اسلامی به حقیقتی ازلی و غیرمادی گفته می‌شود. این تعبیر به خداوند یا حقیقت مطلق اشاره دارد که به هیچ زمانی وابسته نیست و همیشه به‌گونه‌ای ثابت و پابرجا است. تجلی گه عشق به معنای محل یا لحظه‌ای است که عشق الهی در آن ظهور می‌کند. در اینجا، شاعر به حقیقت و تجلی الهی اشاره می‌کند که به واسطه عشق ظهور پیدا می‌کند و نشان‌دهنده‌ی روحانیت و وصل به حقیقت است.


مصرع چهارم:

"خورشید حقیقتی و ما را ماواست"
در این مصرع، خورشید حقیقت به معنای حقیقت مطلق است که همواره در حال تابیدن و روشن کردن مسیر انسان‌هاست. خورشید نماد روشنی است که در تاریکی‌ها و شب‌های روحانی می‌تابد و انسان‌ها را به حقیقت رهنمون می‌کند. ماوا به معنی پناهگاه و محل آرامش است. در اینجا، شاعر می‌گوید که حقیقت الهی همچون خورشیدی است که به انسان‌ها پناه می‌دهد و در دل نور آن، انسان به آرامش و اطمینان دست می‌یابد. در واقع، ماوا به معنای پناهگاه روحانی است که انسان در آن به آرامش و معنای واقعی زندگی می‌رسد.


جمع‌بندی:
این مصرع‌ها به صورت سلسله‌وار از مفاهیم عرفانی و روحانی سخن می‌گویند. عشق، فدای خود در راه حقیقت، نور الهی، تجلی عشق و رسیدن به حقیقت مطلق همگی موضوعاتی هستند که در این شعر به زیبایی و ظرافت بیان شده‌اند. هر میرع به جنبه‌ای از سفر معنوی و روحانی انسان اشاره دارد که در نهایت به رهایی از محدودیت‌های دنیوی و وصال به حقیقت الهی ختم می‌شود.

 

در عرفان اسلامی، «سرمدی» به معنای جاودانگی و فراتر بودن از زمان و تغییرات آن است. این واژه برگرفته از «سرمد» است که در لغت به معنای ازلیت و ابدیت می‌آید. سرمدیت مفهومی بنیادین در عرفان است که بر وجودی دلالت دارد که نه آغازی دارد و نه پایانی، و از تمامی قیود زمانی و مکانی آزاد است.

ابعاد مختلف مفهوم سرمدی در عرفان اسلامی:

۱. سرمدیت ذات الهی

در عرفان اسلامی، خداوند را سرمدی می‌دانند، زیرا او «اول و آخر» است و وجودش مستقل از زمان و مکان است. این ویژگی، تفاوت مهمی میان خداوند و مخلوقات را نشان می‌دهد، زیرا همه چیز در عالم تغییر و فناپذیری دارد، اما خداوند ثابت و سرمدی است:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (سوره حدید، آیه ۳)

ابن‌عربی در فصوص‌الحکم نیز به این موضوع اشاره دارد که وجود حق، سرمدی و نامحدود است، درحالی‌که مخلوقات، محدود به زمان هستند.

۲. سرمدیت حقیقت مطلق

عرفا بر این باورند که حقیقت واحده، که همان نور الهی یا وجود مطلق است، سرمدی بوده و هیچ‌گاه دچار تغییر و زوال نمی‌شود. این حقیقت، اساس کل عالم هستی است و هرچه در عالم مشاهده می‌شود، تجلیات و تعینات آن حقیقت واحد است.

مولانا در مثنوی، به سرمدیت این حقیقت اشاره می‌کند:

آنِ واحد را چو فهمیدی ز جان / در سرمد گم شو، برون آی از زمان

۳. سرمدیت عشق الهی

یکی از عمیق‌ترین مفاهیم سرمدیت در عرفان، عشق سرمدی است. عرفا بر این باورند که عشق حقیقی، که عشق به خداوند است، ازلی و ابدی است و هیچ‌گاه فنا نمی‌شود. این عشق، مبدأ و معاد عارف است و او را به وصال حق می‌رساند.

حافظ این عشق را چنین توصیف می‌کند:

عشق تو نهال حیرت آمد / وصل تو کمال حیرت آمد

۴. سرمدیت علم الهی

در عرفان، علم الهی را نیز سرمدی می‌دانند، زیرا خداوند ازلی و ابدی است و دانش او نسبت به مخلوقات محدود به گذشته، حال و آینده نیست، بلکه همه چیز را به صورت آنی و بی‌زمان درک می‌کند. ابن‌عربی در فتوحات مکیه می‌گوید که علم الهی، همچون ذات او، سرمدی و مطلق است.

۵. سرمدیت اولیای الهی

برخی عرفا معتقدند که اولیای کامل، پس از فنا فی‌الله، به نوعی از بقا و سرمدیت می‌رسند که در آن وجودشان در حق فانی شده و جاودانه می‌گردد. این مقام، بقای بعد از فنا نامیده می‌شود و نشانه‌ی رسیدن به کمال عرفانی است.

نتیجه‌گیری

مفهوم سرمدی در عرفان اسلامی، نشان‌دهنده‌ی جاودانگی ذات الهی، حقیقت مطلق، عشق حقیقی و علم خداوند است. در نگاه عرفانی، سالک در سیر و سلوک خود تلاش می‌کند از وابستگی‌های زمانی و مکانی رها شود و به مرتبه‌ای برسد که در آن به سرمدیت حق متصل شود. این مسیر، همان «طریق وصال» است که در نهایت، او را به جاودانگی در حق می‌رساند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر مراحل هفت گانه عشق

شرح و تفسیر منظومه‌ی "مراحل هفت‌گانه طریق وصال عشق"

منظومه‌ی "مراحل هفت‌گانه طریق وصال عشق" به قلم دکتر علی رجالی، به سیر و سلوک عرفانی از تزکیه‌ی نفس تا وصال الهی می‌پردازد. این مراحل برگرفته از آموزه‌های عرفانی اسلامی و طریقت سلوک است که هر یک به منزله‌ی گامی در راه رسیدن به حقیقت و قرب الهی محسوب می‌شود.


۱. تزکیه(خودسازی و پالایش درون)

توبه و خودسازی و کسب یقین
از فضیلت‌های مردان امین
بنده‌ی حق گردی و یابی نجات
این طریق عاشقان و اهل دین

تفسیر:

نخستین گام در مسیر وصال، تزکیه‌ی نفس است که به معنای پالایش درون از رذایل و آماده‌سازی قلب برای دریافت انوار الهی است. این مرحله با خودسازی و کسب یقین همراه است. شاعر در این ابیات به این نکته اشاره دارد که تنها کسانی که دل از پلیدی‌ها پاک کنند و در مسیر حق گام بردارند، به نجات و رستگاری خواهند رسید.


۲. توبه(بازگشت به سوی خداوند)

آن خدایی که بود توبه‌پذیر و غفار
برهاند ز غم و وحشت دوزخ، هر بار
آن لباسی که ز غفلت به تن افتد ما را
ببرد سوی بلا، در غم و حسرت بسیار

تفسیر:

پس از تزکیه، دومین گام توبه است، یعنی بازگشت صادقانه به سوی خداوند. شاعر در این بخش به رحمت گسترده‌ی خداوند اشاره دارد که غفار و توبه‌پذیر است و بندگان را از عذاب و رنج‌های دوزخ رهایی می‌بخشد. توبه به معنای کنار گذاشتن گناهان و آلودگی‌های روحی و روی آوردن به نور الهی است.


۳. تخلیه(پاک‌سازی درون از رذایل)

از دل بزدای، جمله وسواس ز خویش
کبر و حسد و شرار انفاس ز خویش
گر خانه‌ی دل ز تیرگی پاک شود
آید به دلت فروغ اخلاص ز خویش

تفسیر:

پس از توبه، سالک باید درون خود را از تمامی صفات ناپسند (کبر، حسد، وسوسه‌های نفسانی) پاک کند. این مرحله تخلیه نام دارد، یعنی تخلیه‌ی قلب از آلودگی‌ها. شاعر به زیبایی بیان می‌کند که اگر دل از تیرگی‌ها پاک شود، اخلاص در وجود انسان جلوه خواهد کرد.


۴. یقظه(بیداری معنوی و درک حقیقت)

یک لحظه نگر، عمر چه در خواب گذشت
در حسرت و اندوه، چه بی‌تاب گذشت
چون نور خدایی به دلم راه گشود
در ظلمت شب، نور مهتاب گذشت

تفسیر:

یقظه به معنای بیداری معنوی است؛ لحظه‌ای که انسان درمی‌یابد عمر خود را در غفلت و بی‌خبری گذرانده است. شاعر با زبانی لطیف و تصویری زیبا بیان می‌کند که این بیداری همچون طلوع نور خدایی در دل شب تاریک است. این لحظه، آغازی برای ورود به مراتب بالاتر سلوک عرفانی است.


۵. تحلیه(آراستن نفس به صفات پسندیده)

تواضع گر بود همراه حکمت
گشاید رمز و اسراری ز خلقت
قناعت با خلوص و صبر و ایمان
سبب گردد صفای جان و عزت

تفسیر:

پس از تخلیه‌ی دل از رذایل، نوبت به تحلیه می‌رسد، یعنی آراستن نفس به صفات پسندیده همچون تواضع، حکمت، قناعت، خلوص و صبر. شاعر بر این نکته تأکید دارد که این صفات، سبب صفای جان و عزت خواهند شد. تحلیه به معنای جایگزین کردن فضایل اخلاقی به جای رذایل است و از گام‌های مهم در مسیر وصال محسوب می‌شود.


۶. فنا(محو شدن در حقیقت الهی)

هفت شهر عشق را پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان برده شد

تفسیر:

فنا فی‌الله به معنای از بین رفتن خودیت و انانیت در برابر ذات الهی است. شاعر در این مرحله اشاره دارد که هفت شهر عشق طی شده و سالک در این مسیر، سر بر آستان دوست ساییده است. جان او از قید نفس آزاد شده و به نور الهی پیوسته است. این مرحله یکی از عمیق‌ترین و مهم‌ترین مراتب عرفانی است که در آن، فرد دیگر "من"ی برای خود قائل نیست، بلکه تنها خدا را می‌بیند.


۷. وصال(رسیدن به حقیقت مطلق و مشاهده‌ی حق در همه چیز)

جمله عالم مظهر حالات اوست
ذره‌ذره در پی اثبات اوست
گر شوی غرق وصال ذوالجلال
هر چه بینی، جمله‌اش آیات اوست

تفسیر:

وصال، غایت و نهایت سفر عرفانی است؛ لحظه‌ای که پرده‌ها از میان برداشته می‌شود و عارف، جلوه‌ی حق را در همه چیز مشاهده می‌کند. در این مرحله، هر آنچه در عالم وجود دارد، آیه و نشانه‌ای از ذات الهی است. شاعر با اشاره به ذوالجلال (خداوند) بیان می‌کند که در وصال حقیقی، دیگر هیچ چیز مستقل از خداوند دیده نمی‌شود و همه‌ی عالم، جلوه‌ی اوست.


جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این منظومه، سفری عرفانی از تزکیه تا وصال را به تصویر می‌کشد. شاعر به ترتیب مراحل سلوک را بیان می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه سالک باید ابتدا خود را پاک کند (تزکیه، توبه، تخلیه)، سپس به بیداری و معرفت دست یابد (یقظه، تحلیه)، تا در نهایت در حق فانی شود (فنا) و به وصال الهی برسد.

این ساختار، به وضوح الهام‌گرفته از آموزه‌های عرفانی بزرگان تصوف است. شاعر با زبانی روان و موزون، این مفاهیم عمیق را بیان کرده و خواننده را به تفکر و تأمل در مسیر معرفت الهی دعوت می‌کند.

در نهایت، این اثر نمایانگر حقیقتی است که در کلام مولانا نیز آمده است:

این جهان یک فکرت است از عقل کل
عقل کل شاه است و این عالم دهل

سراینده

دکتر علی رجالی

۱۴۰۳/۱۱/۱۶

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مراحل هفت گانه طریق وصال عشق

۱.تز کیه

۲.توبه

۳.تخلیه

۴.یقظه

۵.تحلیه

۶.فنا

۷.وصال

 

۱.خود سازی
توبه و خود سازی و کسب یقین
از فضیلت های مردان امین
بنده‌ی حق گردی و یابی نجات
این طریق عاشقان و اهل دین

 

۲.توبه
آن خدایی که بود توبه‌پذیر و غفار
برهاند ز غم و وحشت دوزخ، هر بار
آن لباسی که ز غفلت به تن افتد ما را
ببرد سوی بلا، در غم و حسرت بسیار

 

۳.تخلیه
از دل بزدای، جمله وسواس ز خویش
کبر و حسد و شرار انفاس ز خویش
گر خانه‌ی دل ز تیرگی پاک شود
آید به دلت فروغ اخلاص ز خویش
 

 


۴.یقظه
یک لحظه نگر، عمر چه در خواب گذشت
در حسرت و اندوه، چه بی تاب گذشت
چون نور  خدایی به دلم راه گشود
در ظلمت شب، نور مهتاب گذشت

 

۵.تحلیه

تواضع گر بود همراه حکمت
گشاید رمز و اسراری ز خلقت
قناعت با خلوص و صبر و ایمان
سبب گردد صفای جان و عزت

 

۶.فنا
هفت شهر عشق را پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان برده شد

 

 

۷.وصال
جمله عالم مظهر حالات اوست
ذره‌ذره در پی اثبات اوست
گر شوی غرق وصال ذوالجلال
هر چه بینی، جمله‌اش آیات اوست
 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
وصال
جمله عالم مظهر حالات اوست
ذره‌ذره در پی اثبات اوست
گر شوی غرق وصال ذوالجلال
هر چه بینی، جمله‌اش آیات اوست

شرح و تفسیر رباعی "وصال"

جمله عالم مظهر حالات اوست

در این مصراع، شاعر به اصل تجلی و ظهور خداوند در هستی اشاره دارد. در نگاه عرفانی، تمام عالم هستی چیزی جز نمایش صفات و افعال الهی نیست. کلمه "مظهر" نشان می‌دهد که جهان صرفاً یک وجود مستقل ندارد، بلکه آینه‌ای است که حالات و صفات الهی را بازتاب می‌دهد.

ذره‌ذره در پی اثبات اوست

این مصراع تأکید دارد که هر جزء از هستی، از کوچک‌ترین ذره تا بزرگ‌ترین کهکشان‌ها، نشانه‌ای از وجود خداوند است. در حکمت اسلامی، "آفاق و انفس" (جهان بیرونی و درونی) هردو دلیلی بر وجود حق هستند. هرچیزی که در طبیعت می‌بینیم، خود دلیلی بر نظم و حکمت الهی است.

گر شوی غرق وصال ذوالجلال

در اینجا شاعر به مرحله‌ای اشاره می‌کند که در عرفان اسلامی "فنا فی الله" نام دارد، یعنی محو شدن در ذات الهی. "ذوالجلال" اشاره به خداوند دارد که هم جلال (عظمت و بزرگی) و هم جمال (زیبایی و لطف) را در بر دارد. اگر انسان خود را از تعلقات دنیوی رها کند و به مقام وصل دست یابد، به حقیقت والا خواهد رسید.

هر چه بینی، جمله‌اش آیات اوست

این مصراع نتیجه‌گیری عرفانی از ابیات قبل است. وقتی انسان به مرحله وصال رسید، درک او نسبت به جهان تغییر می‌کند. دیگر هیچ چیز را مستقل از خداوند نمی‌بیند، بلکه همه چیز را به‌عنوان آیه و نشانه‌ای از وجود حق درک می‌کند. این مفهوم برگرفته از آیات قرآن است، مانند:
"سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ" (سوره فصلت، آیه ۵۳)
(به‌زودی نشانه‌های خود را در جهان و درون جانشان به آن‌ها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است.)

نتیجه‌گیری کلی

این رباعی در فضایی عرفانی سروده شده و به یکی از مفاهیم اساسی تصوف و عرفان اسلامی یعنی "تجلی حق در هستی" و "رسیدن به وصال الهی" اشاره دارد. زبان آن ساده اما پرمغز است و ساختار موسیقایی آن هماهنگی خوبی دارد.

اگر بخواهید، می‌توانم تفسیر را عمیق‌تر یا ارتباط آن را با سایر متون عرفانی بررسی کنم.

 

وصال در عرفان اسلامی

وصال در عرفان اسلامی به معنای رسیدن به قرب الهی، اتحاد عاشق با معشوق حقیقی (خداوند) و از میان رفتن دوگانگی بین سالک و حق است. وصال نقطه‌ی اوج سلوک عرفانی محسوب می‌شود و به حالتی اشاره دارد که در آن، عارف از خویشتن فانی شده و در وجود الهی باقی می‌ماند. این مفهوم در مقابل فراق قرار می‌گیرد که به دوری از حق و گرفتار شدن در حجاب‌های نفسانی اشاره دارد.


۱. وصال از دیدگاه عرفانی

وصال در عرفان اسلامی دارای ابعاد مختلفی است که شامل فنا فی‌الله، معرفت شهودی و عشق الهی می‌شود:

الف) وصال به‌عنوان فنا فی‌الله

یکی از مهم‌ترین مراحل وصال در عرفان، فنا فی‌الله است. در این مرحله، سالک به تدریج از خودیت و انانیت دست می‌کشد و در ذات الهی محو می‌شود. این مفهوم در آثار ابن‌عربی، مولانا، عطار و سایر عرفای اسلامی به‌طور گسترده مطرح شده است.

مولانا:
من چه گویم وصف آن عالی جناب **نیست پیوندی میان ما و راب
هست او، من نیستم، این دان یقین **تا نپنداری که من گفتم این

در اینجا، مولانا تأکید دارد که در وصال حقیقی، دیگر "من" وجود ندارد و تنها حقیقت الهی باقی می‌ماند.

ب) وصال به‌عنوان معرفت شهودی

وصال تنها یک تجربه‌ی احساسی و عاطفی نیست، بلکه نوعی شناخت حضوری و شهودی از خداوند است که با علم حصولی و عقلانی تفاوت دارد. این معرفت از طریق تهذیب نفس، مجاهدت و سلوک عرفانی حاصل می‌شود.

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
"وصال آن است که هر چه در نظر آید، جز او نباشد."

یعنی در وصال، هر آنچه که عارف مشاهده می‌کند، جلوه‌ای از حقیقت الهی است.

ج) وصال عاشقانه و سوزان

بسیاری از عرفای اسلامی، وصال را با عشق الهی تفسیر کرده‌اند. در این دیدگاه، عاشق (سالک) پیوسته در اشتیاق معشوق (خداوند) می‌سوزد و در نهایت، در او محو می‌شود.

حافظ:
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار **کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

در این بیت، حافظ اشاره دارد که برای رسیدن به وصال، نباید از قیود عقل حساب‌گرانه ترسید، بلکه باید با جرعه‌ای از شراب عشق، به ساحت وصال قدم گذاشت.


۲. راه‌های رسیدن به وصال در عرفان اسلامی

رسیدن به وصال نیازمند سلوک و تزکیه‌ی نفس است. عرفا برای دست‌یابی به این مقام، راه‌های مختلفی را مطرح کرده‌اند:

  1. سیر و سلوک الی الله: عرفا معتقدند که برای رسیدن به وصال، باید از مراحل مختلف طریقت عبور کرد. این مسیر شامل ریاضت‌های نفسانی، عبادات عاشقانه و ترک تعلقات دنیوی است.
  2. محبت و عشق الهی: یکی از مهم‌ترین راه‌های وصال، عشق است. سالک باید از عشق مجازی عبور کند و به عشق حقیقی، یعنی محبت به خداوند، دست یابد.
  3. معرفت و شهود: وصال بدون شناخت حقیقی از خداوند ممکن نیست. این معرفت تنها از طریق دل و شهود قلبی حاصل می‌شود، نه از طریق عقل نظری.
  4. فنا و بقا: وصال ابتدا با فنا فی‌الله آغاز می‌شود، یعنی سالک در حضور الهی محو می‌شود. اما پس از فنا، به مرحله‌ی بقا بالله می‌رسد که در آن، با اراده‌ی الهی باقی می‌ماند و به حقیقت مطلق می‌پیوندد.

۳. وصال در متون عرفانی

وصال یکی از مفاهیم بنیادین در شعر و ادبیات عرفانی فارسی است. نمونه‌هایی از این مفهوم را می‌توان در آثار مولانا، حافظ، سعدی و عطار مشاهده کرد.

مولانا:

وصال او ز عمر جاودان به **خداوندا مرا آن ده که آن به

حافظ:

خوشا آن دم که با هم راه باشیم **حریف باده‌ی هم‌گاه باشیم
که در مستی وصال یار بینیم **به بیداری همه اکراه باشیم

این ابیات نشان می‌دهند که وصال، لحظه‌ای است که عاشق و معشوق (سالک و خداوند) در هم محو شده و فاصله‌ها از میان برداشته می‌شوند.


۴. نتیجه‌گیری

وصال در عرفان اسلامی مفهومی عمیق و چندلایه دارد که به معنای رسیدن به قرب الهی، فنا در ذات حق و درک شهودی حقیقت است. این مفهوم نه‌تنها یک تجربه‌ی عاشقانه، بلکه یک شناخت حضوری و معنوی نیز محسوب می‌شود. سالک برای رسیدن به وصال، باید از موانع نفسانی عبور کرده و با عشق و معرفت، حجاب‌های میان خود و حقیقت را کنار بزند. در نهایت، وصال همان نقطه‌ای است که در آن، "او" می‌ماند و "من" محو می‌شود.

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی تزکیه


خود سازی
توبه و خود سازی و کسب یقین
از فضیلت های مردان امین
بنده‌ی حق گردی و یابی نجات
این طریق عاشقان و اهل دین

 

شعر شما مفهومی عمیق و معنوی دارد که به فرآیند خودسازی، توبه و کسب یقین پرداخته است. در اینجا شرح و تفسیر هر مصرع را به تفصیل بیان می‌کنم:


مصرع 1: "توبه و خود سازی و کسب یقین"

در این مصرع، مفاهیم بنیادی در مسیر خودسازی روحی آورده شده است. توبه، به عنوان آغازگر مسیر خودسازی معرفی می‌شود. توبه در عرفان اسلامی به معنای بازگشت به سوی خداوند و پشیمانی از گناه است. این بازگشت، راهی برای اصلاح خود و رسیدن به فطرت اصلی انسان است. خودسازی در اینجا به معنای فرآیند رشد و تکامل انسان در تمامی ابعاد روحی، اخلاقی و معنوی است. کسب یقین نیز به معنای رسیدن به معرفت قلبی و درونی از حقایق است؛ در این مرحله انسان به یقین در مورد حقیقت هستی، خداوند و مسیر رشد روحی خود می‌رسد.

مصرع 2: "از فضیلت های مردان امین"

این مصرع به فضایل اخلاقی مردان امین اشاره دارد. امین در اینجا به معنای کسانی است که در مسیر حقیقت و معنویت ثابت قدم و قابل اعتماد هستند. فضیلت‌های این افراد شامل صداقت، درستکاری، شجاعت معنوی، تقوا و ایمان به خداوند است. این افراد در عالم معنوی به عنوان الگوهای واقعی برای کسانی که در جستجوی حقیقت و معنویت هستند، شناخته می‌شوند. این مصرع به ما یادآوری می‌کند که مسیر خودسازی و رشد، تنها از طریق اتخاذ فضایل عالی انسان‌های راستین و پاک میسر است.

مصرع 3: "بنده‌ی حق گردی و یابی نجات"

در اینجا مفهوم بندگی به معنای خضوع و تسلیم در برابر خداوند آورده شده است. بنده‌ی حق شدن به معنای رها کردن خواسته‌های نفسانی و تسلیم اراده خداوند است. در این مرحله، فرد به درجه‌ای از رشد معنوی می‌رسد که حقیقت و اراده الهی را در زندگی خود درک کرده و به آن عمل می‌کندنجات در اینجا به معنای رهایی از زلال و آلایش دنیا و رسیدن به آرامش و حقیقت است. نجات در عرفان به معنای رهایی از اسارت نفس، گناهان و دنیاپرستی و نزدیک‌تر شدن به خداوند است.

مصرع 4: "این طریق عاشقان و اهل دین"

این مصرع اشاره دارد به راه و روش کسانی که در جستجوی حقیقت و قرب الهی هستندعاشقان و اهل دین به معنای افرادی است که در مسیر عبادت، عشق به خداوند و تقویت ایمان گام برمی‌دارند. این افراد در پی نزدیکی به خداوند و تحقق آرمان‌های الهی در زندگی هستند. در این مصرع، شاعر از مسیر عاشقان و اهل دین به عنوان راهی مطمئن و معتبر برای رسیدن به کمال و نجات یاد می‌کند.


جمع‌بندی:

این شعر در حقیقت مسیر خودسازی و روحانی را به زیبا‌ترین و معنادارترین شکل بیان می‌کند. شروع از توبه به عنوان اولین قدم در مسیر خودسازی و کسب یقین، به دنبال آن تاکید بر فضیلت‌های اخلاقی در مسیر اهل ایمان، بندگی و تسلیم در برابر خداوند و در نهایت رسیدن به نجات و رهایی، همگی مراحل اساسی برای رسیدن به کمال روحی و معنوی است. در پایان، اشاره به عاشقان و اهل دین، به عنوان کسانی که در این مسیر قدم می‌گذارند، تأکید دارد.

این شعر به وضوح مسیر تکامل معنوی و عرفانی انسان را ترسیم می‌کند که از توبه، خودسازی، کسب یقین آغاز و به نجات و رهایی منتهی می‌شود.

 

 

خودسازی در عرفان اسلامی فرآیندی است که به موجب آن انسان در مسیر تکامل روحی و معنوی حرکت می‌کند و تلاش می‌کند تا از گناهان و رذایل اخلاقی پاک شود، در حالی که به فضایل عالی انسانی و معنوی دست می‌یابد. این فرآیند، گامی است برای رسیدن به تقرب به خداوند، رستگاری و کمال انسانی. در عرفان اسلامی، خودسازی تنها یک فرآیند فردی نیست بلکه به معنای تغییر درونی انسان است که بر روابط او با دیگران و جهان تأثیر می‌گذارد.

تعریف خودسازی در عرفان اسلامی:

خودسازی در عرفان اسلامی به معنای تربیت نفس و اصلاح روح است که هدف آن رسیدن به کمال انسانی و معنوی است. انسان در این مسیر باید از بندهای دنیایی و نفسانی رهایی یابد و در مسیر نیکویی، تقوا، ایمان و عرفان قدم بردارد. این فرآیند در حقیقت مسیر بازگشت به فطرت انسانی است که در آغاز از آن پاک و خالص بود و در اثر عوامل بیرونی و داخلی دچار آلودگی شده است.

مراحل خودسازی در عرفان اسلامی:

  1. توبه و بازگشت به خدا: اولین گام در خودسازی در عرفان اسلامی توبه است. توبه یعنی بازگشت به خداوند و پشیمانی از گناهان و انحرافاتی که فرد در طول زندگی مرتکب شده است. در این مرحله، فرد باید صادقانه از اعمال ناپسند خود پشیمان شده و عزم جدی برای تغییر در زندگی خود داشته باشد. توبه در عرفان اسلامی نه تنها به معنای پشیمانی از گذشته است، بلکه به معنای شروع دوباره در مسیر درست است.

  2. تزکیه نفس و دوری از رذایل: در عرفان اسلامی، یکی از ارکان اصلی خودسازی، تزکیه نفس است. تزکیه به معنای پاکسازی درونی از رذایل اخلاقی است. این رذایل ممکن است شامل غرور، حسادت، تکبر، دروغ‌گویی، شهوت‌پرستی و دیگر ویژگی‌های منفی باشد که انسان را از خداوند دور می‌کنند. تزکیه نفس فرآیندی است که فرد در آن باید به مرور این صفات منفی را شناسایی کرده و از آن‌ها رهایی یابد.

  3. تعمق در عبادات و ارتباط با خداوند: در عرفان اسلامی، خودسازی از طریق عبادت و مراقبت‌های معنوی نیز تحقق می‌یابد. فرد باید با نماز، دعا، ذکر، روزه و دیگر عبادات به تقویت ارتباط خود با خداوند بپردازد. این عبادات به فرد کمک می‌کنند تا از هر گونه غفلت و فاصله از خدا دور شود و روح او را پاک و متصل به ذات الهی کنند. این ارتباط مستمر و معنادار با خداوند، انسان را در مسیر خودسازی یاری می‌دهد.

  4. تقویت فضایل اخلاقی و انسانی: یکی از جنبه‌های خودسازی در عرفان اسلامی، تقویت فضایل اخلاقی است. این فضایل شامل صفاتی چون صبر، تواضع، صداقت، بخشندگی، شجاعت، حکمت و دلسوزی هستند که انسان را از درون رشد داده و به سمت کمال سوق می‌دهند. در این مرحله، فرد باید تلاش کند تا از رذایل به فضایل گذر کند و صفات نیکو را در خود پرورش دهد.

  5. مجاهده با نفس و ریاضت روحی: در مسیر خودسازی، فرد باید با نفس اماره، یعنی نفس تمایل‌گر و گناه‌کار، مجاهده کند. مجاهده یعنی جنگیدن با خواسته‌های نفسانی که انسان را از راه درست منحرف می‌کنند. این جنگیدن ممکن است به شکل ریاضت‌های روحی باشد که شامل خودداری از خواسته‌های دنیوی، پرهیز از خوشی‌های زودگذر و تمرینات معنوی است.

  6. کسب یقین و معرفت: در عرفان اسلامی، خودسازی به معنای کسب یقین و درک عمیق حقیقت‌ها است. فرد باید به یقین دینی دست یابد و از شک و تردید رهایی یابد. این یقین شامل یقین به خداوند، یقین به قیامت و یقین به اراده الهی است. کسی که در این مرحله قرار می‌گیرد، هیچ تردیدی در دل خود نسبت به حقایق ایمان ندارد و زندگی‌اش بر اساس بینش صحیح دینی و معرفت قلبی استوار می‌شود.

  7. رهایی از تعلقات دنیوی و تمرکز بر آخرت: در عرفان اسلامی، یکی از ارکان مهم خودسازی، رهایی از تعلقات دنیوی است. انسان باید از دنیاطلبی و شهوت‌پرستی رهایی یابد و زندگی‌اش را بر اساس رضایت الهی و آخرت تنظیم کند. این به معنای پرهیز از حب مال و مقام و تلاش برای دست یافتن به قرب الهی است.

  8. رشد در ایمان و تقوا: در مسیر خودسازی، فرد باید به رشد در ایمان و تقوا دست یابد. این رشد به معنای تلاش برای تقویت رابطه با خداوند، انجام اعمال صالح، پرهیز از گناهان و تقویت روحیه خشیت و احترام به پروردگار است. تقوا به معنای حفظ خود از گناهان و تلاش برای انجام اعمالی است که خداوند پسندیده است.

نتیجه‌گیری:

خودسازی در عرفان اسلامی، فرآیند رشد درونی است که هدف آن تطهیر نفس، تقویت ایمان و تقرب به خداوند می‌باشد. این مسیر شامل مراحل مختلفی است که از توبه آغاز می‌شود و در نهایت به کمال روحی، معنوی و نجات منتهی می‌شود. فردی که در این مسیر حرکت می‌کند، باید فضایل اخلاقی را در خود پرورش دهد، رذایل را کنار بگذارد و با عبادت و توجه به خداوند به یقین و حقیقت دست یابد. در این فرآیند، فرد نه تنها به رستگاری معنوی می‌رسد بلکه در روابط خود با دیگران و در تعامل با دنیای اطرافش نیز تغییرات مثبتی ایجاد می‌کند.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی