رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار (۶)

باسمه تعالی
بهار(۶)
 

چو گل بشکفد راز پنهان دل
برآید زِ هر ذرّه پیمان دل

 

زِ لبخند گل، باغ شد غرق نور
زِ اشک بهاران بود در سرور

 

اگر دل به یاد خدا زنده شد
زِ هر غصه و غم، دل آکنده شد

 

اگر جان بسویش به پرواز شد
جهانی دگر روی او باز شد

 

ز گلزار عشقش دلم تازه شد
جهانی دگر در نظر زاده شد

 

اگر ذکر حق را به دل جا کنی
جهانی زِ نور خدا وا کنی

 

به دریای رحمت شود رهنمون
رهاند دل از رنج و بند و جنون
 

زِ هر سوی، آواز شادی بود
زمین غرق لبخند و یادی بود

 

 

بهار است، هنگام ذکر و دعا

  زمانِ وصال است با کبریا

..

 

ز هر قطره باران، نشان آورَد
طراوت به باغ  جهان آورَد

 

نسیمی ز باغ جنان می وزد
حیاتی ز لطف نهان می دمد

 

ز دل هر که عشق خدا پرورید
ز ظلمت رهید و به حق آرمید

 

 

اگر جان ز اخلاص، گوهر شود
به دریای عشقش شناور شود

 

هر آن کس که خاکی بود در جهان
به وادیِ وصلش رسد بی‌گمان

 

 

هر آن کس که عاشق شود کردگار
به دریای وحدت شود رهسپار

 

 

رهد از همه کفر و شک و شعار
شود محو در نور پروردگار

 

 

چو دل عاشق و مست یزدان شود
ز دنیا بری و گریزان شود

 

 

بهاری که جان را صفا می‌دهد
نسیمی زِ باغِ بقا می‌دهد

 

 

نسیم بهاری تسلّا دهد
به دل نور امید بر ما دهد

 

 

زداید ز دل تیرگی‌های غم
بپاشد به جان، روشنی دم‌به‌دم

 

 

نوای خوشش راز شادی سرود
به باغ دل ما شکوفه گشود

 

 

نسیم وصالش چو گردد عیان
ز دل‌ها برد غصه ها بی‌کران

 

هوای بهاری پیامِ وصال
بَرَد دردِ هجران ز دل‌ها زوال

 

 

به هر گل کند رازِ شیرین عیان
نشیند به دل‌ها چو شوقِ نهان

 

 

 

 

 

اگر دل ز دیدار حق شاد شد
  ز هر غصه و درد، آزاد شد

 

ز انوار حق دل چو روشن شود
ز تاریکی و غم، چو گلشن شود

 

 

بهاری که از لطف یزدان رسد
به آرامش و وصلِ جانان رسد

 

 

 

چو دل شد ز نور خدا بی‌قرار 

شود غرق در وصلِ آن کردگار

 

ز هر قطره‌ باران، ندا می‌رسد
که بی‌یاد یزدان، وفا کی رسد؟

 

 

رجالی، دلت را به حق واگذار 

که در وصل یزدان شود ماندگار



 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
بهار(۹)

 

 

بهاری که از مهر یزدان بود
چراغی به راه شبستان بود

 

ز سبزه‌اش امیدی به دل زنده است
ز باران لطفش جهان خنده است

 

هر آن کس که با عشق همراه شد
دلش از غم ایام، آگاه شد

 

ز نورش زمین پر ز آرام شد
فضا غرق عطر گل و جام شد

 

نسیمش پیام وفا می‌دهد
به دل‌ها نوید بقا می‌دهد

 

نهالی که از مهر حق رُسته است
ز طوفان حوادث نه بشکسته است

 

بهارش بود لطف بی‌انتها
دلی پر ز شور و سری پر هوا

 

هر آن کس که با او هم‌آهنگ شد
ز بند زمین و زمان تنگ شد

 

بهاری که از مهر یزدان دمید
دل عاشقان را ز غم برچمید

 

 

 

. دل از شوق وصلش به پرواز شد
  زِ بند گنه، دل سبک‌ساز شد
 

یاد خدا، دل صفا می‌کند
رهی تا به حق، دل دعا می‌کند

 

دلی کو زِ نور خدا جان گرفت
زِ هر درد دنیا، امان جان گرفت

 

بهاری که از نور ایمان رسد
دل از شوق وصلش، به پایان رسد

 

هر قطره باران، نوایی وزد
  که بر خاک دل، گل‌سرا می‌دمد
 

دل از نور حق، کی شود بی‌نیاز؟
  که در وصل او هست آرام و ساز

 

بهاری که از جان برآید صدا
رساند دل ما به کوی بقا

 

. دلی کو زِ مهر خدا پر شود
  زِ هر درد و غم، بی‌اثر شود

 

زِ نوری که از کوی جانان رسد
دلم از شراب طهورش چشد

 

دل از یاد او کی جدا می‌شود؟
  که بی‌نور حق، دل فنا می‌شود

 

بهاری که از لطف جانان رسد

  دل از هر چه غیر از خدا وانهد

 

دمی که ز دل، نور حق جلوه‌گر

شود زندگی چون گلِ نوثمر

 

بهاری که با یاد او می‌وزد
دل از هر غمی سوی شادی رود

 

بهاری که از مهر یزدان بود
  دل از هر چه غیر از خدا رَهْ بَرَد

 

دلی کو زِ نور خدا پر شود
زِ هر غم، زِ هر درد، آذر شود

 

چو گل بشکفد، راز دل فاش کند
دل از هرچه غیر از خدا، کاش کند

 

نسیمی که از کوی جانان رسد 

دل از شوق آن یار، حیران رسد

 

چو بارانِ رحمت به دل‌ها وزد

  دل از هر گنه، پاک و بی‌واهمه شد

 

بهاری که از نور عرفان بود 

دلی جز به وصلش، نلرزان بود

 

 

 

رجالی، دلت را به حق واگذار 

که در وصل یزدان شود ماندگار










 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۸)

باسمه تعالی
بهار(۸)

 

بهاری که از مهر یزدان بود
به دل‌ باغ ها را گلستان بود

 

ز هر قطره‌ی شبنم پاک عشق
دمی پر ز آرامش خاک عشق

 

نسیمی که از باغ رحمت وزید
دل خسته را سوی جنت کشید

 

شکوفا شد از لطف حق، هر امید
ز نورش، سیاهی ز دل‌ها رمید

 

ز الطاف حق غنچه لب وا کند
جهان را ز عشقش مصفا کند

 

به هر سبزه‌اش راز هستی نهان
نشان از جمال خدای جهان

 

 

بهاری که از مهر یزدان بود
ز هر غنچه‌اش عطر ایمان بود

 

 

نسیمی ز الطاف یزدان وزید
دل مرده از فیض او جان کشید

 

 

جهان را ز عشقش صفا داده‌اند
زمین را ز مهرش بها داده‌اند

 

 

 

 

طبیعت ز احسان او زنده شد
جهان در نگاهش پر از خنده شد

 

 

بهاری که از مهر یزدان رسد
دل از غم رهَد، نور ایمان رسد

 

 

 

بهاری که از نور یزدان بود
زِ باران رحمت، چو بُستان بود

 

 

زِ فیض الهی مصفا شود
نهالِ محبت شکوفا شود

 

به نورِ هدایت شود دل زلال
برون از ضَلال و رسد بر کمال

 

 

 

چو نَفْس از غبارِ هوس پاک شد
زِ باغِ حقیقت گُلی چاک شد

 

 

زِ فیضِ عنایت شود جان زلال
رَهَد از ملال و رسد بر وصال

 

 

 

 

 

دل از یاد حق کی جدامی‌شود؟
  که بی‌نور حق، دل فنامی‌شود

 

به هر جا که پیچد شمیم وصال
برآرد ز جان‌ها هزاران خیال

 

تو گر ره نمایی به سوی جنان
به شوق وصالت گذارم جهان
 

اگر پا نهم در حریم وصال
شود بی‌کران لطف او بی‌زوال
 

رهی گر بیابم به سوی حبیب
زنم خیمه در وادی آن طبیب

 

بهاری که از مهر یزدان بود
همیشه نوید گلستان بود

 

 

ز فیضش جهان مست او می‌شود
دل از گرد غم شستشو می‌شود

 

 

هر آن غنچه کز عشق حق سر زند
به دل نور امید دیگر زند

 

نسیمش چو آید ز کوی بهار
برد از دل ما غم روزگار

 

به هر برگ او سرّ یکتایی است

نشانی ز لطف و ز پیدایی است

 

ز باران رحمت، زمین زنده شد
دل خسته از غصه ها، بنده شد

 

بهاری که از مهر جانان وزد
به جان شور عرفان و ایمان دمد

 

دل ما چو گل، زنده از نور حق
جهان در سرور است از شور حق

 

نوای بهاری صفا می‌دهد

به پژمرده دل، آشنا می دهد

 

 

رجالی، دلت را به حق واگذار 

که در وصل یزدان شود ماندگار

 

سراینده

دکتر علی رجالی
...

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی بهار(۸)

این سروده زیبا بهار را به عنوان نمادی از لطف و رحمت الهی، عشق و ایمان به خداوند متعال و تبدیل قلب انسان‌ها به نور و صفا می‌ستاید. در هر بیت از این شعر، به ویژگی‌های بهار که از عطایای خداوند است، اشاره شده و نشان داده می‌شود که چگونه خداوند در دل‌ها و در دل طبیعت شکوفایی و حیات می‌آفریند.

شرح و تفسیر ابیات:

  1. بهاری که از مهر یزدان بود
    بهار به‌عنوان تجلی محبت خداوند، باعث شکوفایی و سرزندگی در طبیعت می‌شود.

  2. ز هر قطره‌ی شبنم پاک عشق
    شبنم، نمادی از عشق پاک و الهی است که به دل زمین و درختان روحی تازه می‌بخشد.

  3. نسیمی که از باغ رحمت وزید
    نسیمی که از رحمت خداوند می‌آید، دل‌های خسته را آرامش می‌دهد و به سوی بهشت هدایت می‌کند.

  4. شکوفا شد از لطف حق، هر امید
    از الطاف خداوند، امید در دل‌ها به شکوفایی می‌رسد و غم و تاریکی‌ها از دل‌ها دور می‌شود.

  5. ز الطاف حق غنچه لب وا کند
    غنچه‌های دل از محبت الهی باز می‌شود و انسان‌ها با عشق و محبت خداوند، دل‌ها و زندگی‌شان پاک می‌گردد.

  6. به هر سبزه‌اش راز هستی نهان
    هر سبزه و برگ، نشانگر راز آفرینش و جمال الهی است که در همه‌چیز نمایان است.

  7. بهاری که از مهر یزدان بود
    بهار از لطف خداوند آمده است که بذر ایمان و محبت در دل انسان‌ها می‌کارد.

  8. نسیمی ز الطاف یزدان وزید
    این نسیم از فیض خداوند است که دل مرده را از حالت بی‌روحی خارج کرده و به زندگی و نور هدایت می‌برد.

  9. جهان را ز عشقش صفا داده‌اند
    عشق خداوند باعث شده است که جهان به صفا و پاکی دست یابد و تمام خلقت از این عشق بهره‌مند شود.

  10. طبیعت ز احسان او زنده شد
    طبیعت و جهان به وسیله احسان خداوند تجدید حیات می‌یابند و به زیبایی و شکوفایی می‌رسند.

  11. بهاری که از مهر یزدان رسد
    این بهار، بهار دل‌هاست که با آمدن آن، انسان‌ها از غم و پریشانی رها می‌شوند و ایمان و نور در دل‌ها می‌تابد.

  12. بهاری که از نور یزدان بود
    نور الهی که در بهار می‌تابد، همه چیز را مصفا می‌کند و قلب‌ها را از تاریکی‌ها پاک می‌سازد.

  13. زِ فیض الهی مصفا شود
    این بهار، از فیض الهی است که دل‌ها را پاک و زلال می‌کند و انسان‌ها را به سوی کمال هدایت می‌کند.

  14. چو نَفْس از غبارِ هوس پاک شد
    هنگامی که نفس انسان از وسوسه‌ها و هوس‌ها پاک می‌شود، به حقیقت نزدیک شده و در مسیر کمال قرار می‌گیرد.

  15. دل از یاد حق کی جدامی‌شود؟
    هیچ‌گاه دل از یاد خداوند جدا نمی‌شود، چراکه بدون نور خداوند، دل انسان به هلاکت می‌رسد.

  16. به هر جا که پیچد شمیم وصال
    هرکجا که بوی وصال خداوند بیاید، دل‌ها پر از شوق و آرزو می‌شود و این بوی خوش، انسان‌ها را به سمت پروردگار می‌کشاند.

  17. تو گر ره نمایی به سوی جنان
    خداوند، راهنمای انسان‌ها به بهشت و به سوی اوست، و هرکسی که او را در دل بپروراند، به سوی بهشت روانه می‌شود.

  18. اگر پا نهم در حریم وصال
    هنگامی که انسان در مسیر وصال به خدا قرار می‌گیرد، از لطف و رحمت بی‌پایان او بهره‌مند می‌شود.

  19. رهی گر بیابم به سوی حبیب
    وقتی انسان مسیر صحیح را به سوی محبوب خود یعنی خداوند بیابد، در کنار آن، دل‌خوشی و آرامش در دلش جاری می‌شود.

  20. بهاری که از مهر یزدان بود
    این بهار، همواره نویدبخش شادی و سرور است و از محبت خداوند سرچشمه می‌گیرد.

  21. ز فیضش جهان مست او می‌شود
    از فیض الهی، جهان از طراوت و خوشی پر می‌شود و انسان‌ها به نور ایمان هدایت می‌شوند.

  22. هر آن غنچه کز عشق حق سر زند
    هر فردی که از عشق خداوند شکوفا شود، دلش از امید و نور پر می‌شود.

  23. نسیمش چو آید ز کوی بهار
    نسیم بهاری که از دل کوی عشق و محبت می‌آید، غم و اندوه را از دل انسان‌ها می‌برد.

  24. به هر برگ او سرّ یکتایی است
    در هر برگ و گل و شکوفه، راز یکتایی و انحصاری از جمال و لطف الهی نهفته است.

  25. ز باران رحمت، زمین زنده شد
    باران رحمت خداوند، زمین را از خشک‌سالی و مرگ رهایی می‌بخشد و آن را پر از زندگی و نشاط می‌کند.

  26. بهاری که از مهر جانان وزد
    این بهار به‌دلیل مهر و محبت خداوند است که دل انسان‌ها را زنده کرده و بر زندگی‌شان تاثیر می‌گذارد.

  27. دل ما چو گل، زنده از نور حق
    دل انسان‌ها با نور خداوند زنده و شکوفا می‌شود و از این نور بهره می‌برد.

  28. نوای بهاری صفا می‌دهد
    صدا و نوای بهاری که از دل طبیعت می‌آید، به دل انسان‌ها صفا و آرامش می‌بخشد.

  29. رجالی، دلت را به حق واگذار
    این دعوت به ایمان و تسلیم در برابر خداوند است که انسان‌ها باید دل خود را به او بسپارند و در کنار او بمانند.

در این شعر، هر بیت به طور عمیق به ارتباط انسان با خداوند، طبیعت و بهار به‌عنوان تجلی زیبایی‌های الهی می‌پردازد و به انسان‌ها یادآوری می‌کند که برای رسیدن به کمال و آرامش باید دل خود را به نور خداوند بسپارند.

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

دعای مباهله

یارب! ز رهت مرا سرافراز نما
با مهر علی دلم پر از راز نما
جانم به ولای آل طاها بگذار
حق را ز میان باطل، اعجاز نما


شرح و تفسیر رباعی

🔹 مصرع اول: "یارب! ز رهت مرا سرافراز نما"
در این مصرع، شاعر با جمله‌ی "یارب!" به درگاه خداوند متعال درخواست دارد. واژه "رهت" به معنای راه خداوند است، و شاعر از خدا می‌خواهد که در مسیر درست و صحیح (که همان راه الهی است) به او عزت و سربلندی بدهد. "سرافراز" به معنای رسیدن به مقام و جایگاه والا و بلند است که به‌واسطه‌ی پیروی از راه الهی و درست حاصل می‌شود. در اینجا، شاعر از خداوند درخواست می‌کند که او را در مسیر ایمان و درک حقیقت قرار دهد و به او افتخار پیروی از خداوند و اهل‌بیت (ع) را عنایت فرماید.

🔹 مصرع دوم: "با مهر علی دلم پر از راز نما"
در این مصرع، شاعر از خداوند می‌خواهد که دل او را با محبت علی (ع) پر کند. حضرت علی (ع) در اینجا به عنوان بزرگترین مظهر محبت و ولایت الهی معرفی می‌شود. "پر از راز" در اینجا به معنای دل آگاهی است که از محبت علی (ع) پر می‌شود، و این محبت، معرفت و رازهای الهی را در دل فرد بیدار می‌کند. در حقیقت، این فراز از دعا خواستار آن است که قلب انسان از روشنایی محبت علی (ع) سرشار شود، که در آن رازهای الهی و حقیقت ولایت تجلی کند.

🔹 مصرع سوم: "جانم به ولای آل طاها بگذار"
در این مصرع، شاعر از خدا می‌خواهد که جان او را در مسیر ولایت اهل‌بیت (ع) قرار دهد. «آل طاها» به خاندان پیامبر اسلام (ص) اشاره دارد که در قرآن به عنوان اهل‌مباهله معرفی شده‌اند. ولایت اهل‌بیت (ع) در اینجا به عنوان کلید نجات و سعادت بیان شده است و شاعر از خدا درخواست می‌کند که تمام وجود او را در سایه ولایت این خاندان پاک و معصوم قرار دهد. این مصرع بیانگر تسلیم کامل فرد در برابر ولی‌الله و پیروی از آن‌هاست.

🔹 مصرع چهارم: "حق را ز میان باطل، اعجاز نما"
در این مصرع، شاعر از خداوند می‌خواهد که حق را از میان باطل آشکار و پیروز کند. «اعجاز نما» به معنای نشان دادن قدرت الهی از طریق حقیقت است. در اینجا، شاعر درخواست دارد که حقیقت، با وجود همه‌ی ترفندهای باطل، به وضوح نمایان شود. این فراز از دعا به همان مفهوم "مباهله" اشاره دارد که در آن خداوند از طریق اهل‌بیت (ع) حق را بر باطل پیروز می‌سازد و در نتیجه، دروغ و تهمت‌ها شکست می‌خورند. همچنین، این مصرع اشاره به درخواست روشن شدن حقیقت و آشکار شدن واقعیت‌های الهی دارد که در مقابل همه‌‎ی شبهات و باطل‌گویی‌ها ایستادگی کند.


نتیجه‌گیری

این رباعی دعای مباهله، به‌خوبی بیانگر درخواست فرد از خداوند برای هدایت به راه حقیقت و درک عمیق ولایت اهل‌بیت (ع) است. از طرفی، در این دعا، تأکید بر پیروزی حق بر باطل و آشکار شدن آن در برابر تمامی ترفندهای باطل و دروغ است. شاعر در این دعا، با محبت و عشق به اهل‌بیت (ع) درخواست می‌کند که زندگی و جان او در سایه ولایت این خاندان پاک قرار گیرد و در آخر، از خداوند خواسته می‌شود که حقیقت را بر باطل غالب سازد.

 

شرحی بر دعای مباهله

مباهله چیست؟

مباهله به معنای نفرین متقابل و درخواست از خداوند برای آشکار کردن حقیقت است. داستان مباهله به واقعه‌ای اشاره دارد که در آن پیامبر اکرم (ص) در برابر نصارای نجران، خانواده خود را برای اثبات حقانیت اسلام به همراه برد و آن‌ها را به مباهله دعوت کرد. این رویداد در آیه ۶۱ سوره آل‌عمران آمده است:

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»
(پس هر که درباره او [حضرت عیسی] با تو محاجه کند بعد از آنکه به علم [وحیانی] دست یافتی، بگو بیایید ما فرزندانمان و شما فرزندانتان، ما زنانمان و شما زنانتان، ما جان‌های خود و شما جان‌های خود را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.)

در این واقعه، پیامبر (ص) امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را همراه خود برد. اما مسیحیان نجران وقتی چهره‌های نورانی آنان را دیدند، از مباهله سر باز زدند و به پرداخت جزیه راضی شدند.


محتوای دعای مباهله

دعای مباهله یکی از ادعیه مهم شیعه است که در آن به فضیلت‌های اهل‌بیت (ع) اشاره شده و از خداوند برای پذیرش ولایت ایشان و دوری از دشمنانشان طلب یاری می‌شود.

شرح فرازهای دعای مباهله

۱. توحید و ستایش خداوند
ابتدای دعا با توحید و بیان عظمت الهی آغاز می‌شود. این بخش نشان می‌دهد که تمام قدرت‌ها در اختیار خداوند است و تنها اوست که می‌تواند حق را بر باطل پیروز گرداند.

۲. صلوات بر پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع)
در این قسمت، اهل‌بیت (ع) به‌عنوان برگزیدگان الهی معرفی می‌شوند و از خداوند خواسته می‌شود که بر آن‌ها درود و رحمت نازل کند.

۳. اشاره به واقعه مباهله
در این بخش، ماجرای مباهله و فضیلت‌های اهل‌بیت (ع) بیان می‌شود. اهل‌بیت در این دعا به‌عنوان برگزیدگان حق معرفی شده‌اند که در برابر باطل ایستادگی کرده و مورد تأیید خداوند قرار دارند.

۴. لعن بر دشمنان اهل‌بیت (ع)
در این بخش، از خداوند درخواست می‌شود که دشمنان اهل‌بیت را لعنت کند. این لعن، نه از سر کینه‌توزی، بلکه بر مبنای دستور الهی و تأکید بر حقانیت ولایت اهل‌بیت (ع) است.

۵. درخواست هدایت و استقامت در مسیر اهل‌بیت (ع)
در انتهای دعا، از خداوند خواسته می‌شود که ما را در مسیر ولایت ثابت‌قدم بدارد و عاقبت‌به‌خیر گرداند.


پیام‌های عرفانی و معرفتی دعای مباهله

۱. اهل‌بیت (ع) میزان حق و باطل‌اند
واقعه مباهله نشان می‌دهد که اهل‌بیت (ع) معیار تشخیص حق از باطل هستند و تقرب به آن‌ها، تقرب به حقیقت الهی است.

۲. ولایت، عامل نجات است
در این دعا تأکید شده که پذیرش ولایت اهل‌بیت (ع) و محبت آن‌ها، انسان را به سعادت و هدایت می‌رساند.

۳. دعای حق‌طلبی در برابر باطل
دعای مباهله نمونه‌ای از درخواست روشن شدن حقیقت در برابر دشمنان حق است. این دعا به ما می‌آموزد که در برابر ظلم و گمراهی، باید با استمداد از خداوند و اهل‌بیت (ع) ایستادگی کنیم.


نتیجه‌گیری

دعای مباهله یک دعای پرمحتوا با مضامین توحیدی، نبوی و ولایی است که جایگاه اهل‌بیت (ع) را در اسلام و نزد خداوند روشن می‌سازد. این دعا علاوه بر بیان فضائل اهل‌بیت (ع)، بر لزوم پایبندی به ولایت تأکید می‌کند و از خداوند درخواست ثبات در ایمان و دوری از دشمنان حقیقت را دارد.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرحی بر دعای صباح

باسمه تعالی

صباح

ای مبدا نور، صاحب کون و مکان
ای خالق عرش، مشعل نور جنان
در هر نفسی نام تو می‌خوانیم
با رحمت خویش، صبح ما کن شادان


شرح و تفسیر:

  1. "ای مبدا نور، صاحب کون و مکان"
    در این مصرع، خداوند به‌عنوان مبدأ و منبع اصلی نور معرفی می‌شود. نور در اینجا نه تنها به معنی روشنایی فیزیکی، بلکه به‌عنوان نماد آگاهی، هدایت، و حقیقت مطرح است. خداوند همان‌طور که منبع همه‌چیز در عالم است، مبدأ نور و هدایت نیز هست. "صاحب کون و مکان" اشاره به مالکیت خداوند بر تمامی جهان و عالم هستی دارد و به‌طور خاص، همه موجودات و فضاها را در اختیار دارد.

  2. "ای خالق عرش، مشعل نور جنان"
    این بخش، خداوند را به‌عنوان آفریدگار عرش معرفی می‌کند که نماد عظمت و قدرت اوست. "مشعل نور جنان" به نور بهشتی اشاره دارد که خداوند آن را به‌عنوان مشعل هدایت و روشنایی در بهشت قرار داده است. این تعبیر بر روشنایی معنوی و خوشبختی در بهشت تأکید دارد که از مشعل نور الهی سرچشمه می‌گیرد.

  3. "در هر نفسی نام تو می‌خوانیم"
    در این مصرع، شاعر به یاد خداوند در هر لحظه از زندگی اشاره می‌کند. "در هر نفسی" بیانگر این است که انسان باید در هر لحظه، در هر نفس و در هر عمل خود، به یاد خداوند باشد و ذکر خدا را در تمام ابعاد زندگی‌اش جاری سازد. این بیان نشان‌دهنده‌ی یک رابطه مستمر و پیوسته با خداوند است که در همه جا و همه حال برقرار است.

  4. "با رحمت خویش، صبح ما کن شادان"
    این مصرع، درخواست رحمت الهی برای شروع یک روز جدید است. "صبح ما کن شادان" به معنای درخواست از خداوند است تا با رحمت خود، روز تازه را پر از خوشحالی و برکت کند. این درخواست در حقیقت از خداوند خواسته می‌شود تا روز را با آرامش و شادی آغاز کند، با دلی شاداب و روحی پر از انرژی مثبت.


تفسیر کلی:

این رباعی یک دعا و ندا به سوی خداوند است که در آن از نورانیت و رحمت الهی سخن گفته می‌شود. شاعر از خداوند می‌خواهد که با رحمت خود، نه تنها انسان‌ها را در هر لحظه زندگی هدایت کند، بلکه روزهای جدید را نیز با شادی، برکت، و نور الهی آغاز کند. این رباعی بیانگر پیوند عمیق انسان با خداوند و درخواستی است برای آرامش و نورانیت در تمامی مراحل زندگی، به‌ویژه در آغاز هر روز که همراه با یاد و ذکر خداوند باشد.

 

دعای صباح یکی از دعاهای معروف و ارزشمند است که از امام علی (ع) نقل شده و به‌عنوان یکی از دعاهای سحرگاهی در برخی روایات آمده است. این دعا به‌ویژه در ادبیات عرفانی شیعه اهمیت زیادی دارد و در آن، بیان‌هایی از صفات پروردگار و نیاز انسان به او به‌طور مؤثر و عمیق مطرح می‌شود.

دعای صباح با کلمات زیبای خود به طور کامل توانایی‌های انسان را در برابر قدرت و عظمت خداوند به تصویر می‌کشد. در این دعا، انسان در ابتدا به شکرگزاری و تحمید خداوند می‌پردازد و سپس با ذکر صفات خاص الهی، تواضع خود را نسبت به جلال و کبریایی خداوند ابراز می‌کند. دعا در نهایت به درخواست رحمت و مغفرت پروردگار ختم می‌شود.

یکی از نکات مهم این دعا، عبارت‌های توحیدی و مرثیه‌گونه‌ای است که نشان‌دهنده‌ی ارتباط نزدیک انسان با خداوند است. این ارتباط می‌تواند در انسان حالتی از تضرع و خشوع ایجاد کند که زمینه‌ساز رشد روحانی و معنوی باشد.

در تحلیل عرفانی این دعا، به‌ویژه از دیدگاه «نیل به حقیقت»، انسان باید از دنیا و دنیای خود دل بکند و به سوی حقیقت مطلق که همان خداوند است، حرکت کند. در حقیقت، دعای صباح در ابتدا به‌عنوان یک درخواست از خداوند آغاز می‌شود، اما در فرآیند خواندن و تفکر در آن، فرد با نوعی شِکوه و بازگشت به خود، درک عمیق‌تری از مقام عبودیت و ارتباطش با خدا پیدا می‌کند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

دعای استغاثه

ای داد ز غم، به سوز و آهی برسم
بر درگه تو، به یک نگاهی برسم
ای مونس و یار، جان ما را دریاب
تا در شب تار، سوی راهی برسم


شرح و تفسیر هر مصرع

مصرع اول: ای داد ز غم، به سوز و آهی برسم

در این مصرع، شاعر از شدت اندوه و ناراحتی خود سخن می‌گوید و با فریاد "ای داد ز غم"، به نوعی شکایت خود را از مشکلات و رنج‌های دنیا به خداوند عرضه می‌دارد.

  • «ای داد ز غم»: بیانگر نهایت درماندگی و استغاثه‌ی فردی است که درگیر مشکلات و مصائب زندگی شده است.
  • «به سوز و آهی برسم»: اشاره به سوز دل و ناله‌هایی دارد که از عمق وجود برمی‌خیزند و در مسیر استجابت دعا قرار می‌گیرند.

مصرع دوم: بر درگه تو، به یک نگاهی برسم

در این بخش، شاعر درخواست می‌کند که حتی یک نگاه از سوی پروردگار کافی است تا او را از این غم و اندوه نجات دهد.

  • «بر درگه تو»: نشان‌دهنده‌ی نهایت تواضع و سرسپردگی در برابر خداوند است، چراکه درگاه الهی محل نزول رحمت و پاسخ به نیاز بندگان است.
  • «به یک نگاهی برسم»: اشاره به این دارد که اگر خداوند حتی با یک نگاه رحمت‌آمیز به بنده‌ی خود بنگرد، تمام مشکلات او برطرف می‌شود. این نگاه، استعاره از توجه خاص الهی است که می‌تواند تحول‌آفرین باشد.

مصرع سوم: ای مونس و یار، جان ما را دریاب

در این مصرع، شاعر خداوند را با صفاتی خطاب می‌کند که نشان از لطف و مهربانی او دارد:

  • «ای مونس و یار»: تأکیدی بر این است که تنها خداوند است که در تمام لحظات زندگی، همراه و مونس حقیقی بندگان است.
  • «جان ما را دریاب»: در این فراز، شاعر به نهایت استیصال خود اشاره دارد و از خداوند می‌خواهد که جان او و دیگر انسان‌های گرفتار را نجات دهد. این جمله، نوعی تضرع و خواهش برای لطف الهی است.

مصرع چهارم: تا در شب تار، سوی راهی برسم

این مصرع، به اوج نیاز انسان برای هدایت در تاریکی‌های زندگی اشاره دارد.

  • «در شب تار»: نمادی از مشکلات، سختی‌ها، گمراهی و بی‌پناهی در زندگی است.
  • «سوی راهی برسم»: شاعر درخواست می‌کند که خداوند راه نجات را به او نشان دهد و او را از ظلمت گرفتاری‌ها به سوی روشنایی هدایت کند.

جمع‌بندی

این رباعی، نمونه‌ای از یک دعای استغاثه است که در آن، شاعر با زبان حال، از غم و اندوه خود به خداوند شکایت می‌کند و از او یاری می‌طلبد. هر مصرع نشان‌دهنده‌ی یک مرحله از درخواست بنده از پروردگار است:

  1. اظهار اندوه و سوز دل
  2. درخواست توجه و لطف الهی
  3. استغاثه برای نجات و حمایت
  4. طلب هدایت و رهایی از تاریکی

این شعر نه‌تنها از لحاظ مفهومی، یک دعای خالصانه و عارفانه است، بلکه از نظر ساختاری نیز دارای انسجام و سیر منطقی است. از شکایت و سوز دل آغاز می‌شود، به استغاثه می‌رسد و در نهایت، به امید رهایی و هدایت ختم می‌شود.

آیا مایلید این شرح را گسترش دهم یا تغییراتی در شعر اعمال کنم؟

 

دعای استغاثه به‌معنای درخواست یاری و فریادخواهی از خداوند در لحظات سخت و بحرانی زندگی است. این دعاها معمولاً با حالت اضطرار، تضرع و تواضع همراه‌اند و در منابع اسلامی نمونه‌های متعددی از آن‌ها نقل شده است. در اینجا به برخی از نکات مهم درباره‌ی دعای استغاثه می‌پردازیم:

۱. جایگاه استغاثه در قرآن و سنت

در قرآن کریم، استغاثه به‌عنوان یکی از راه‌های ارتباط بندگان با خدا ذکر شده است. به‌عنوان نمونه:
«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ...» (سوره انفال، آیه ۹)
«(به یاد آورید) هنگامی که از پروردگار خود درخواست یاری می‌کردید، پس او دعای شما را اجابت کرد...»

در روایات اسلامی نیز بر اهمیت استغاثه در سختی‌ها تأکید شده است. پیامبران و اولیای الهی در مواقع دشوار با استغاثه به درگاه خداوند، از او طلب کمک کرده‌اند.

۲. انواع استغاثه

استغاثه می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد:

  • استغاثه به خداوند متعال: درخواست کمک مستقیم از خداوند بدون واسطه.
  • استغاثه به پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع): توسل به اولیای الهی برای شفاعت نزد خداوند.
  • استغاثه با اسمای حسنی الهی: ذکر نام‌های خداوند مانند "یا رحمان"، "یا غیاث المستغیثین".

۳. نمونه‌هایی از دعاهای استغاثه

برخی از دعاهای مشهور استغاثه عبارت‌اند از:

  • دعای استغاثه به امام زمان (عج):
    «یَا مَحْمُودُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ، یَا عَالِیُ بِحَقِّ عَلِیٍّ، یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ...»
  • دعای استغاثه پیامبر اکرم (ص):
    «اللهم إنی أعوذ بک من الهم والحزن، وأعوذ بک من العجز والکسل...»

۴. شرایط استجابت دعای استغاثه

  • اخلاص در نیت: دعا باید از روی صدق و اخلاص باشد.
  • حالت اضطرار و تواضع: هرچه نیاز و تضرع بیشتر باشد، احتمال استجابت بیشتر است.
  • اعتماد به خداوند: یقین به قدرت و رحمت الهی.
  • همراهی با عمل صالح: تلاش برای اصلاح امور و انجام نیکوکاری.

۵. نتیجه‌گیری

دعای استغاثه یکی از بهترین راه‌های تقرب به خداوند در لحظات سختی است. این دعاها هم باعث آرامش قلبی می‌شوند و هم وسیله‌ای برای گشایش مشکلات هستند. ازاین‌رو، توصیه شده است که مؤمنان در سختی‌ها و گرفتاری‌ها، به این ادعیه پناه ببرند و از خداوند یاری بجویند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

دعای یستشیر
ای نُورِ تو روشنیِّ جان است همه
ای لطفِ تو، مرهمِ فغان است همه
بر درگهِ رحمتت پناه آوردم
حق چاره‌ ی درد بی‌امانِ است  همه

 

این شعر به نوعی در قالب دعای یستشیر به تصویر کشیده شده است که با بیان عبارات لطیف، جملات معنوی و عرفانی را بیان می‌کند. در اینجا، شرح و تفسیر هر مصرع را ارائه می‌کنم:

1. "ای نُورِ تو روشنیِّ جان است همه"

  • شرح و تفسیر:
    در این مصرع، شاعر به نور الهی اشاره می‌کند که برای جان انسان‌ها روشنایی می‌آورد. نور در اینجا نماد آگاهی، هدایت، و روشن‌بینی است. در حقیقت، این نور باعث می‌شود که انسان از تاریکی‌های جهل و گمراهی رهایی یابد و مسیر درست را بیابد. واژه "همه" در اینجا نشان از عمومیت و جامعیت نور الهی دارد، به‌گونه‌ای که تمام انسان‌ها در سایه این نور می‌توانند از ظلمت رهایی یابند.

2. "ای لطفِ تو، مرهمِ فغان است همه"

  • شرح و تفسیر:
    در این مصرع، شاعر به لطف و مهربانی خداوند اشاره می‌کند که برای درمان دردها و غم‌های انسان‌ها همانند مرهمی است که بر زخم‌ها قرار می‌گیرد. واژه "فغان" به معنای ناله و صدای رنج است و "مرهم" نیز به معنای چیزی است که درد را تسکین می‌دهد. در اینجا، شاعر می‌گوید که تنها لطف الهی است که می‌تواند به انسان‌های دردمند آرامش بخشد و رنج‌های آن‌ها را درمان کند. "همه" در اینجا نیز تأکید دارد که این لطف الهی برای همه انسان‌ها قابل دسترسی است.

3. "بر درگهِ رحمتت پناه آوردم"

  • شرح و تفسیر:
    در این مصرع، شاعر خود را در برابر رحمت بی‌پایان خداوند قرار داده و اعلام می‌کند که پناه برده است به درگاه رحمت الهی. درگاه رحمت به‌عنوان جایی امن و آرامش‌دهنده شناخته می‌شود که در آن انسان می‌تواند به آرامش برسد و از سختی‌ها رهایی یابد. این مصرع به معنای تسلیم شدن به قدرت بی‌کران خداوند و اعتماد به اوست. پناه بردن به رحمت الهی نشان‌دهنده اعتماد کامل به او برای حل مشکلات و رهایی از دردهاست.

4. "حق چاره‌ ی درد بی‌امانِ است همه"

  • شرح و تفسیر:
    در این مصرع، شاعر می‌گوید که تنها خداوند (حق) است که می‌تواند چاره‌ای برای دردهای بی‌پایان و بی‌امان انسان‌ها پیدا کند. واژه "حق" در اینجا به خداوند اشاره دارد که تنها او قادر است مشکلات و دردهای انسان را به‌طور کامل برطرف کند. "درد بی‌امان" به معنای دردی است که هیچ پایان یا چاره‌ای ندارد، و در اینجا به مشکلات بی‌پایان انسان‌ها اشاره دارد که تنها با کمک و عنایت خداوند حل می‌شود. واژه "همه" تأکید دارد که این چاره‌جویی تنها از سوی خداوند برای همه انسان‌ها ممکن است.

نتیجه‌گیری کلی:

شعر به‌طور کلی به جلوه‌های رحمت و لطف الهی پرداخته است. شاعر در آن به نور و روشنایی الهی، مرهم بودن لطف خداوند بر دردها، پناه بردن به درگاه رحمت خداوند و چاره‌یابی خداوند برای مشکلات انسان‌ها اشاره می‌کند. این مضمون‌های عرفانی و معنوی در قالبی بسیار زیبا و دل‌انگیز بیان شده‌اند که خواننده را به تفکر و درنگ در مورد ارتباط خود با خداوند و نیاز به رحمت او ترغیب می‌کند.

 

شرح و تفسیر دعای یستشیر

دعای یستشیر یکی از دعاهای معروف و پرفضیلت است که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده و در کتاب‌های مصباح المتهجد شیخ طوسی و بحارالانوار علامه مجلسی ذکر شده است. این دعا شامل توحید و توسل به اسماء حسنی الهی است و تأکید فراوانی بر عظمت و قدرت مطلق خداوند دارد.


متن دعای یستشیر (بخشی از دعا)

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَشِیرُکَ بِعِلْمِکَ، وَ أَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ، وَ أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ الْعَظِیمِ، فَإِنَّکَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ، وَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ، وَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ...

ترجمه:
خدایا، من از تو طلب خیر می‌کنم به دانشت، و از تو قدرت می‌خواهم به توانایی‌ات، و از فضل عظیمت درخواست دارم. چراکه تو توانایی و من ناتوان، تو می‌دانی و من ناآگاه، و تو دانای پنهان‌ها هستی...


شرح و تحلیل فرازهای دعا

۱. درخواست راهنمایی از علم و قدرت الهی

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَشِیرُکَ بِعِلْمِکَ، وَ أَسْتَقْدِرُکَ بِقُدْرَتِکَ...
در این بخش، بنده از خداوند می‌خواهد که او را با علم و قدرت بی‌نهایتش هدایت کند. "أستشیر" به‌معنی مشورت کردن است، یعنی بنده از خدا طلب خیر و مشورت می‌کند. این نشان‌دهنده‌ی نیاز انسان به هدایت الهی در تصمیم‌گیری‌ها است.

۲. تأکید بر ضعف بنده و قدرت خداوند

فَإِنَّکَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ، وَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ...
این فراز، حقیقتی بنیادین را بیان می‌کند: قدرت و دانش انسان در برابر قدرت و علم الهی هیچ است. این آگاهی باعث می‌شود که انسان به توکل و تسلیم در برابر اراده‌ی الهی برسد.

۳. توحید و ذکر اسماء حسنی

در ادامه‌ی دعا، نام‌های مقدس الهی ذکر می‌شود، مانند:

  • یا مَن لا یُهزَمُ جُندُهُ (ای خدایی که لشکرت شکست نمی‌خورد)
  • یا مَن لا یُخلَفُ وَعدُهُ (ای خدایی که وعده‌ات خلاف نمی‌شود)
  • یا نُورَ النُّورِ (ای نور مطلق)

این بخش‌ها یادآور آن است که قدرت مطلق و پیروزی نهایی تنها از آنِ خداوند است. ذکر این اسماء حسنی، هم توحید عملی را در انسان تقویت می‌کند و هم باعث جلب رحمت الهی می‌شود.

۴. درخواست رحمت و لطف الهی

بنده در این دعا، علاوه بر تسبیح خداوند، درخواست‌های معنوی و مادی نیز دارد. او از خدا می‌خواهد که:

  • رحمت خود را شامل حالش کند
  • او را از گناهان پاک کند
  • او را در مسیر خیر و صلاح قرار دهد

این نشان‌دهنده‌ی ارتباط عمیق این دعا با طلب مغفرت، توکل، و سپردن امور به خداوند است.


فضیلت و آثار دعای یستشیر

بر اساس روایات، این دعا آثار و برکات بسیاری دارد، از جمله:

  1. افزایش توکل و آرامش قلبی
  2. دوری از وسوسه‌ها و بلاها
  3. افزایش نورانیت قلب و بصیرت معنوی
  4. استجابت دعاها و حل مشکلات

امام علی (ع) فرمود: هر کس این دعا را بخواند، خداوند او را از شر دشمنان حفظ کرده و حاجاتش را برآورده می‌سازد.


جمع‌بندی

دعای یستشیر یک دعای عمیق توحیدی است که تأکید آن بر قدرت مطلق الهی، ضعف انسان، و ضرورت توکل به خداوند است. این دعا برای کسانی که به دنبال هدایت، آرامش، و رفع مشکلات هستند، بسیار توصیه شده است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۴)

باسمه  تعالی
مثنوی  بهار (۴)

 

بهاری که از مهر یزدان رسد
به دل شور و عشق فراوان رسد

 

اگر دل ز عشقش شود بی‌قرار 

رسد تا وصالش، شود پایدار

 

دل از نور حق چون فروزان شود
ره دل زِ ظلمت درخشان شود

 

زِ انوار حق گر دلم پر ضیاست
زِ اندوه و غم‌ها دلم برکجاست؟

 

به هر گوشه‌ای بوی یارم رسد 

زِ هر ذرّه نوری نثارم رسد

 

بهار آمد و باغ خندان شده
دل از رنج ایام، درمان شده

 

زِ هر سبزه‌ای نقشِ یارم عیان 

زِ هر غنچه‌ای  نغمه‌ی او بیان

 

اگر دل زِ کبر و ریا پاک شد
زِ نور خداوند، کولاک شد

 

چو دل از صفا نور حق را بدید

زِ هر درد و غم، جانِ ما را رهید
 

بهاری که از لطف یزدان رسد 

به دل نور شادی چندان رسد

 

 

زِ یاد خدا دل چو گل وا شود
زِ انوار حق، دل چو دریا شود
 

به یاد خدا، غصه بی‌جا شود
دل از نور حق، هم مصفا شود

 

زِ هر برگِ گل راز حق می‌رسد
زِ هر نکهتی عشقِ دل می‌دمد

 

 

چو گل بشکفد رازِ جان می‌شود 

 زِ هر ذرّه نوری عیان می‌شود

 

 

زِ هر شاخه نوری به جان می‌وزد
زِ هر گل نسیم خوشی می‌دمد

 

 

اگر دل زِ انوار حق روشن است

زِ هر درد و غم، جانِ ما ایمن است

 

 

نسیمی که از باغ جان می‌وزد
به دل شور عشق نهان می‌وزد

 

 

ز هر نغمه‌ای راز جان می‌وزد
که در هر نفس بی‌کران می‌وزد

 

نسیمی ز کوی حقیقت وزد
ز سینه شرار محبت وزد

 

 

بهاری که از عشق سامان شود
دل از هر غم و رنج آسان شود

 

 

نسیمی که نور هدایت وزد
به دل شوق رحمت،عنایت وزد

 

چو دل را زِ ظلمت رها می‌کنیم

زِ انوار حق ما صفا می‌کنیم

 

 

بهاری که از حق، ظهور آمده

دل از هر غمی پر سرور آمده

 

اگر دل به نور خدا منجلی
شود رهنما در ره از هر ولی

 

بهاری که از لطف، جان می‌رسد
دل از هر بلا بی‌کران می رسد

 

زِ هر برگ، رازی زِ حق برملا

 زِ هر قطره، جانی به دل مبتلا

 

 

 چو دل پُر شود از خدا در بهار

 بگیرد قرار و رَود هر غبار

 

 

 

اگر دل زِ حق پُر شود در بهار 

 رسد دل به آرام و گیرد قرار

 

اگر دل ز حق پر شود پر ز نور
دل آرام گیرد ز حق و حضور

 

"رجالی"، دل از غیر حق پاک دار 

که در وصل او، جان بود ماندگار

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی بهار(۴)

این مثنوی بهاری، با زبانی لطیف و عرفانی به تبیین مفاهیم معنوی بهار و ارتباط آن با تجلی انوار الهی و رهایی از ظلمت می‌پردازد. در ادامه به شرح و تفسیر دقیق این ابیات می‌پردازم:

متن و شرح و تفسیر مثنوی "بهار"

بهاری که از لطف یزدان رسد

به دل نور شادی چندان رسد
 

 شرح:
بهاری که به لطف و عنایت خداوند فرا می‌رسد، دل را از غم‌ها و اندوه‌ها آزاد کرده و اختلاف و کینه‌ها را از میان برمی‌دارد.

تفسیر عرفانی:
بهار نماد رحمت و تجلی لطف الهی است. همان‌طور که بهار طبیعت را از خشکی و سردی به حیات و طراوت بازمی‌گرداند، عنایت الهی نیز دل‌های مرده را زنده کرده و صفا و صلح را جایگزین کینه و دشمنی می‌کند. این بیت اشاره به تأثیر نور معرفت الهی دارد که دل را از تاریکی و دشمنی رهایی می‌بخشد.

زِ یاد خدا دل چو گل وا شود
زِ انوار حق، دل چو دریا شود

 شرح:
دل با یاد خداوند مانند گل می‌شکفد و به سبب انوار الهی وسعت و ژرفایی همچون دریا پیدا می‌کند.

 تفسیر عرفانی:
ذکر و یاد خدا، دل را از تنگ‌نظری و غفلت آزاد کرده و سبب گشایش درونی و وسعت قلب می‌شود. در سلوک عرفانی، هرچه ذکر بیشتر و مداوم‌تر باشد، دل نورانی‌تر و پذیرای حقایق عمیق‌تر خواهد شد. دل سالک مانند دریا بی‌کران و وسیع می‌گردد و ظرفیت پذیرش انوار الهی را پیدا می‌کند.

به یاد خدا، غصه بی‌جا شود
دل از نور حق، هم مصفا شود

 شرح:
با یاد خدا، غصه و اندوه بی‌معنا می‌شود و دل از نور حق پاک و شفاف می‌گردد.

تفسیر عرفانی:
یاد خداوند (ذکرالله) دارویی شفابخش برای همه‌ی دردهای درونی است. دل وقتی که به نور حق روشن شود، غصه‌های دنیوی در برابر عظمت الهی محو می‌شوند. این بیت اشاره به تأثیر تسکین‌دهنده‌ی یاد خدا دارد که سالک را از آشفتگی و غم‌های مادی آزاد می‌کند.

زِ هر برگِ گل راز حق می‌رسد
زِ هر نکهتی عشقِ دل می‌دمد

شرح:
از هر برگ گلی، رازی از حقیقت الهی آشکار می‌شود و از هر نسیمی، عشق و محبت الهی به دل می‌وزد.

 تفسیر عرفانی:
جهان هستی آینه‌ی تجلی صفات الهی است. سالک در هر جزء طبیعت نشانه‌ای از حضور و جمال خداوند را می‌بیند. هر پدیده‌ای می‌تواند حامل پیامی از حقیقت و جلوه‌ای از عشق الهی باشد. این دیدگاه در عرفان اسلامی به عنوان تجلی حق در مخلوقات شناخته می‌شود.

چو گل بشکفد رازِ جان می‌شود
زِ هر ذرّه نوری عیان می‌شود

 شرح:
هنگامی که گل می‌شکفد، رازی از حقیقت جان آشکار می‌شود و از هر ذرّه‌ای پرتویی از نور حق هویدا می‌گردد.

 تفسیر عرفانی:
گل شکفته نمادی از شکوفایی دل در اثر معرفت و شهود است. هر ذره‌ای در عالم هستی، نشانگر حضوری از نور الهی است. عارف در هر چیز، رمز و رازی از حقیقت الهی می‌بیند و به تعبیر عرفانی، «عالم، مشحون از نور حق» است.

زِ هر شاخه نوری به جان می‌وزد
زِ هر گل نسیم خوشی می‌دمد

شرح:
از هر شاخه‌ای نوری به جان انسان می‌رسد و از هر گلی، نسیمی دل‌انگیز و خوشایند می‌وزد.

 تفسیر عرفانی:
هر موجودی در جهان، حامل جلوه‌ای از نور حق است. شاخه‌ها و گل‌ها به عنوان مظاهر زیبایی طبیعت، نمادی از فیض دائمی الهی‌اند که جان سالک را از نسیم عشق و معرفت الهی تازه می‌کنند.

اگر دل زِ انوار حق روشن است
زِ هر درد و غم، جانِ ما ایمن است

 شرح:
اگر دل با نور خداوند روشن باشد، از هر درد و غمی در امان خواهد بود.

 تفسیر عرفانی:
نور الهی مایه‌ی آرامش و ایمنی از ناملایمات است. سالکی که به نور معرفت و حضور الهی دست یابد، از مشکلات دنیوی هراسی ندارد و در برابر سختی‌ها آرام و مطمئن است.

نسیمی که از باغ جان می‌وزد
به دل شور عشق نهان می‌وزد

 شرح:
نسیمی که از باغ جان برمی‌خیزد، شور و عشق پنهانی را در دل برمی‌انگیزد.

 تفسیر عرفانی:
باغ جان اشاره به عالم معنا و باطن است. این نسیم معنوی، نوعی الهام و جذبه‌ی الهی است که دل را سرشار از عشق و اشتیاق به حق می‌کند. عارفان معتقدند که چنین نسیمی از عالم قدس می‌وزد و دل را به وجد می‌آورد.

ز هر نغمه‌ای راز جان می‌وزد
که در هر نفس بی‌کران می‌وزد

 شرح:
از هر نغمه و آوایی، رازی از حقیقت جان آشکار می‌شود که پیوسته و بی‌کران در عالم جریان دارد.

 تفسیر عرفانی:
هر آوای طبیعی یا معنوی، حامل پیامی از عالم حقیقت است. سالک در هر صدا و نغمه‌ای، جلوه‌ای از حقیقت الهی را می‌شنود. این اشاره به دیدگاه وحدت وجود دارد که همه‌چیز را جلوه‌ی وجود مطلق می‌داند.

نسیمی ز کوی حقیقت وزد
ز سینه شرار محبت وزد

 شرح:
نسیمی از جانب حقیقت می‌وزد که از دل انسان، شراره‌های محبت و عشق را برمی‌انگیزد.

 تفسیر عرفانی:
کوی حقیقت نمادی از مقام قرب الهی است. این نسیم الهی دل را از عشق و محبت به حق شعله‌ور می‌سازد. چنین عشقی، عشقی خالص و بدون آلایش است که تنها از جذبه‌های الهی سرچشمه می‌گیرد.


بهاری که از مهر یزدان رسد
به دل شور و عشق فراوان رسد

 شرح:
شاعر در این بیت، بهاری را توصیف می‌کند که نه‌تنها یک تغییر فصلی و طبیعی است، بلکه نشانه‌ای از لطف و مهر خداوند است. این بهار معنوی، شور و عشقی بی‌پایان در دل انسان برمی‌انگیزد. بهار در اینجا نمادی از تجدید حیات معنوی و روحانی است.

 تفسیر عرفانی:
بهار، نماد تجدید حیات معنوی و بیداری دل از خواب غفلت است. همان‌طور که زمین مرده در بهار زنده می‌شود، دل انسان نیز با عنایت خداوند از حالت سردی و بی‌حالی به شوق و محبت الهی می‌رسد.

اگر دل ز عشقش شود بی‌قرار
رسد تا وصالش، شود پایدار

 شرح:
وقتی دل انسان به عشق الهی بی‌قرار شود، این اشتیاق و طلب، او را به وصال حق می‌رساند و پیوندی جاودانه با معبود ایجاد می‌کند.

 تفسیر عرفانی:
بی‌قراری دل نشانه‌ی عشق حقیقی است. در سلوک عرفانی، هرچه اشتیاق سالک به محبوب بیشتر شود، او را به وصال نزدیک‌تر می‌کند. وصال در اینجا به معنای رسیدن به قرب الهی و مشاهده‌ی حقیقت مطلق است.

دل از نور حق چون فروزان شود
ره دل زِ ظلمت درخشان شود

شرح:
اگر نور الهی در دل انسان بتابد، تاریکی‌های جهل و نادانی از بین می‌رود و راه دل روشن و هدایت‌شده می‌شود.

تفسیر عرفانی:
نور الهی همان معرفت و شهود است که تاریکی‌های نفس و وسوسه‌های شیطان را از بین می‌برد. دل روشن به نور حق، دلی است که در آن حقیقت تجلی یافته و از تیرگی‌های دنیا آزاد شده است.

زِ انوار حق گر دلم پر ضیاست
زِ اندوه و غم‌ها دلم برکجاست؟

شرح:
اگر دل با نور خداوند روشن شود، دیگر جایی برای غم و اندوه باقی نمی‌ماند. نور حق، دل را از هر نگرانی دنیوی پاک می‌کند.

تفسیر عرفانی:
دل آکنده از نور حق به مقام رضا و تسلیم می‌رسد؛ بنابراین، غم‌ها و رنج‌های مادی تأثیری بر او ندارند. چنین دلی به آرامش پایدار دست می‌یابد.

به هر گوشه‌ای بوی یارم رسد
زِ هر ذرّه نوری  نثارم رسد

 شرح:
عاشق حقیقی در هر جا نشانه‌ای از معشوق را می‌بیند. در عالم هستی، هر ذره‌ای پرتوی از نور حق به انسان هدیه می‌کند.

 تفسیر عرفانی:
جهان هستی آینه‌ی تجلی حق است. وقتی دل به معرفت الهی روشن شود، سالک در هر موجودی جلوه‌ای از جمال الهی را مشاهده می‌کند و همه‌چیز را تجلی محبوب می‌بیند.

بهار آمد و باغ خندان شده
دل از رنج ایام، درمان شده

 شرح:
با آمدن بهار، باغ‌ها به شکوفایی می‌رسند و دل‌های افسرده نیز از غم و اندوه رهایی پیدا می‌کنند.

 تفسیر عرفانی:
بهار نماد احیای معنوی است. با آمدن نور معرفت، دل از سختی‌های دنیوی رها می‌شود. همان‌طور که طبیعت در بهار زنده می‌شود، قلب انسان نیز با ذکر و یاد خدا احیا می‌گردد.

زِ هر سبزه‌ای نقشِ یارم عیان
زِ هر غنچه‌ای نغمه‌ی او بیان

 شرح:
هر سبزه و غنچه در بهار، نشان و یادآور جمال و کمال معشوق است و هر شکوفه‌ای ندایی از محبوب دارد.

 تفسیر عرفانی:
سالک در مرتبه‌ی شهود حق، هر پدیده‌ای را جلوه‌ای از ذات الهی می‌بیند. این دید عرفانی، باعث می‌شود که همه‌ی موجودات را آیینه‌ی صفات و افعال الهی بداند.

اگر دل زِ کبر و ریا پاک شد
زِ نور خداوند، کولاک شد

 شرح:
اگر دل از غرور و ریا خالص شود، نور الهی به‌وفور بر آن می‌تابد و جان را از فیض الهی پر می‌کند.

 تفسیر عرفانی:
کبر و ریا حجاب‌های ضخیمی در مسیر شناخت خدا هستند. با زدودن این صفات، دل به مقام اخلاص می‌رسد و انوار الهی بر آن می‌تابد.

چو دل از صفا نور حق را بدید
زِ هر درد و غم، جانِ ما را رهید

شرح:
وقتی دل با صفا و خلوص به نور الهی متصل شود، از همه‌ی رنج‌ها و دردهای دنیوی رهایی می‌یابد.

 تفسیر عرفانی:
نور حق همان حقیقت مطلق است که وقتی در جان انسان طلوع کند، همه‌ی ناراحتی‌های مادی و معنوی رنگ می‌بازند. این حالت، همان فناء فی‌الله و بقاء بالله است که عارف را از همه‌ی تعلقات آزاد می‌کند.

 بهاری که از عشق سامان شود

دل از هر غم و رنج آسان شود

در این بیت، بهار نمادی از تجدید حیات و طراوت روح است. اگر این بهار بر مبنای عشق الهی شکل بگیرد، دل آدمی از هر غم و اندوهی آرامش و سبکی خواهد یافت.
عشق در عرفان، ریشه‌ی همه‌ی تحولات روحانی است و دل، زمانی به آرامش می‌رسد که در مدار عشق الهی قرار گیرد.

 نسیمی که نور هدایت وزد

به دل شوق رحمت، عنایت وزد

در این بیت، نسیم به نفحات رحمانی و هدایت الهی اشاره دارد. این هدایت، دل را به شوق رحمت و عنایت ویژه‌ی حق دچار می‌کند.
به تعبیری، همان‌گونه که نسیم بهاری موجب طراوت طبیعت است، هدایت الهی نیز سبب طراوت دل و جان می‌شود.

 چو دل را ز ظلمت رها می‌کنیم

ز انوار حق ما صفا می‌کنیم

این بیت به یکی از اصول عرفانی اشاره دارد: تزکیه‌ی نفس و رهایی از ظلمت.
تا زمانی که دل از تعلقات دنیوی و تاریکی‌های هوای نفس آزاد نشود، صفای الهی نصیب انسان نمی‌شود. در اینجا، رهایی از ظلمت مقدمه‌ی پرتو گرفتن از نور حق معرفی شده است.

 بهاری که از حق، ظهور آمده

 دل از هر غمی پر سرور آمده

در اینجا بهار حقیقی، ظهور الهی دانسته شده است. هرگاه ظهور حق در دل رخ دهد، غم‌ها و اندوه‌های مادی از میان می‌روند و دل سرشار از سرور معنوی می‌شود.
این مفهوم به حدیث نبوی اشاره دارد:
"إذا تَجَلَّى الحَقُّ فَنیَ ما سِواهُ"
(هرگاه حق تجلی کند، هرچه غیر اوست، محو می‌شود.)

 اگر دل به نور خدا منجلی

شود رهنما در ره از هر ولی

در این بیت به مفهوم ولایت و هدایت اشاره شده است. دلِ روشن به نور خدا، خود رهنما و راهنمایی‌یافته از سوی اولیای الهی خواهد بود.
در اینجا منجلی شدن به معنای شفافیت قلب و تجلای الهی در آن است.

 بهاری که از لطف، جان می‌رسد

 دل از هر بلا بی‌کران می‌رسد

این بیت، بهار معنوی را تجلی لطف الهی می‌داند که جان را احیا کرده و انسان را از بلاها و گرفتاری‌های روحی رها می‌کند.
لطف، یکی از صفات جمال الهی است که موجب آسایش و آرامش دل‌ها می‌شود.

ز هر برگ، رازی ز حق برملا

ز هر قطره، جانی به دل مبتلا

در اینجا به تجلی اسماء و صفات الهی در عالم طبیعت اشاره شده است. هر برگ و هر قطره، حامل رازهایی از حق است و این نشانه‌ها، دل‌های عاشق را مفتون و مبتلا می‌کنند.
این مصراع یادآور آیه‌ی ۵۳ سوره فصلت است:
"سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ..."
(نشانه‌های خود را در افق‌ها و در درونشان به آنان نشان خواهیم داد.)

 چو دل پُر شود از خدا در بهار

 بگیرد قرار و رود هر غبار

این بیت بیانگر آرامش حقیقی است که از اتصال قلب به خداوند حاصل می‌شود. با حضور الهی در دل، غبارهای شک و غم از میان می‌رود.
بهار در اینجا نمادی از حیات قلبی است که در پرتو نور الهی شکوفا می‌شود.

 اگر دل ز حق پر شود در بهار

 رسد دل به آرام و گیرد قرار

این بیت، تأکید دوباره‌ای بر آرامش درونی دارد که نتیجه‌ی اتصال به حقیقت الهی است.
قرار دل در گرو پیوند با نور الهی است و بهار معنوی این قرار قلبی را به ارمغان می‌آورد.

اگر دل ز حق پر شود پر ز نور

دل آرام گیرد ز حق و حضور

در این بیت، حضور الهی و تجلی نور، منشأ آرامش قلب معرفی شده است.
حضور خدا در دل، همان حالت مشاهده‌ی قلبی یا مراقبه‌ی دائم است که سالکان در پی آن‌اند.

 "رجالی"، دل از غیر حق پاک دار

 که در وصل او، جان بود ماندگار

در این بیت پایانی،توصیه به تزکیه‌ی دل از غیر خدا کرده‌اید.
ماندگاری جان تنها در وصال حق ممکن است و دل باید از هرگونه تعلقات غیر الهی خالی شود تا به بقا بالله دست یابد.

جمع‌بندی و پیام کلی شعر:

این مثنوی، تصویری لطیف از بهار معنوی ارائه می‌دهد که در آن، عشق و لطف الهی، موجب نورانیت دل و رهایی از غم و بلا می‌شود.
شعر شما بر پاکی قلب، اتصال به نور خدا، رهایی از ظلمت و رسیدن به آرامش پایدار تأکید دارد و بهار حقیقی را تجلای الهی می‌داند.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی