رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنویِ نسیمِ امید

چو شب تیره شد، دیده‌ام تر شده
دل از بار عصیان، مکدّر شده

ز بانگ ضمیر آمد آوای تو
که بازآ، که بخشنده‌ام، جای تو

اگر چه گنهکاری‌ام بی‌حساب
درِ عفو تو باز مانَد به باب

به درگاه تو، هر دل افسرده باز
کند چهره از اشک توبه نیاز

تو ای مهر بی‌منّت و بی‌نهایت
ببخشا مرا با دل از کدورت

دل خسته را از کرم جان دهی
به آیینه‌ی اشک، ایمان دهی

هر آنکس که افتاد در دامِ درد
به لطف تو، امید درمان ببرد

در این ره، چراغی اگر کم شود
نگاه تو، ای دوست، همدم شود

نسیم امیدت وزید از بهار
شکفت آنچه پژمرده بود و زار

به پایان رسد شب، اگر یاد توست
که صبح از دل عاشقان شاد توست

چو شب تیره شد، دیده‌ام تر شده
دل از بار عصیان، مکدّر شده

ز بانگ ضمیر آمد آوای تو
که بازآ، که بخشنده‌ام، جای تو

اگر چه گنهکاری‌ام بی‌حساب
درِ عفو تو باز مانَد به باب

به درگاه تو، هر دل افسرده باز
کند چهره از اشک توبه نیاز

تو ای مهر بی‌منّت و بی‌نهایت
ببخشا مرا با دل از کدورت

دل خسته را از کرم جان دهی
به آیینه‌ی اشک، ایمان دهی

هر آنکس که افتاد در دامِ درد
به لطف تو، امید درمان ببرد

در این ره، چراغی اگر کم شود
نگاه تو، ای دوست، همدم شود

نسیم امیدت وزید از بهار
شکفت آنچه پژمرده بود و زار

مرا در دل شب، صدایی رسید
که در هر شکستی، نوایی رسید

ندایی ز الطاف بالا شنیدم
که با اشک توبه، صفا آفریدم

دل آشفته را آشیانی دگر
ببخشیده‌ای بی‌نیازی نگر

تو گفتی "گنه‌کار! نومید مشو
اگر چه خطاکاری، خورشید مشو"

تو فرمودی: "این بنده‌ام گر فتاد
منم یار او، در گذرهای باد"

تو گفتی: "اگر بشکند پشت او
منم آنکه سازد ز نو، مشت او"

همه دل به یاد تو آرام یافت
همه درد جانم، مرهم شتافت

به هر اشک، امید برمی‌دمد
ز هر آه، نوری بر این دل زند

تو ای آن‌که عین وفا و صفی
همه خلق را در پناهت پفی

تو گفتی: "خطا، کوه اگر می‌شود
به یک قطره اشک، فرو می‌شود"

دل از زخم داغ گنه خون شده
ولی از نگاهت، چو گل، بُن شده

تو دریای فضلی، نه طوفان شوی
به دریای رحمت، ز طوفان شوی

من آن بنده‌ام کز تو رو برگرفت
ولی باز لطف تو از سر گرفت

ز دریای مهر تو، خوش‌تر چه چیز؟
که هر قطره‌اش در دلم شد عزیز

اگر چه بدیدم ز خود تیرگی
ز نور تو شد این دل‌آیینه گی

گناهم چو شب بود و تاریک و کور
تو خورشید دادی، مرا نور نور

چه خوش گفت دل در میان دعا:
تویی قبله‌ام، ای خدای وفا

ندارم به جز نام تو در سخن
که بی تو، ندارد دلم هیچ فن

اگر جان سپارم، به دامان توست
نفس هم اگر هست، فرمان توست

اگر روز و شب در خطا گم شدم
ز احسان تو باز هم مَحرم شدم

نباشد کسی چون تو، ای مهربان
که بخشد گنهکار را بی‌زبان

به هر گام لغزیده‌ام در گناه
تو آوردی‌ام باز هم سوی راه

به هر اشک و آهی، نگاهی کنی
دل آلوده را هم پناهی کنی

تو آن کهنه‌بخشنده‌ی بی‌نظیر
که حتی گنه را کنی هم اسیر

تو لطفی، تو جودی، تو دریای نور
که با یاد تو دل شود پر سرور

در این دشت غربت، چو گم‌گشته‌ام
به نور نگاهت، دگر زنده‌ام

خطا گر کنم، باز، با من بمان
تو خود گفتی‌ای خالق مهربان

تو فرمودی: "ای بنده‌ی بی‌قرار
به درگاه من، نیاور غبار

که پاکت کنم، گر چه آلوده‌ای
اگر باز آیی، تو بخشوده‌ای"

نگاهت ز هر درد درمان‌تر است
کلامت شفا، مهر تو جان‌تر است

کسی را نرانی ز درگاه خود
که هر دل تهی گشت، آگاه شد

تو فرمودی: "آن را که با درد شد
به امید من، قلب او سرد نشد"

تو گفتی: "خطاکار، برگشته است
به دریای عفوم درآغشته است"

خداوندا! این عبد خاکی ببین
که با اشک می‌آیدت دیر و زین

ولی مهربانی، دری می‌گشایی
که از سایه‌اش دل‌ربایی ربایی

چه خوب است این لطف بی‌انتها
که حتی گنهکار دارد صدا

چنان عاشقی که نخواهد جدایی
ببخشد، دهد هرچه او را نیازی

ز تو گر پشیمان شود این دلم
تو خواهی که روشن شود منزلم

منم آن‌که در دام وهم و گناه
اسیرم، ولی از تو دارم پناه

تو راهی به من باز کردی، کرم
که آیم به سویت ز هر پیچ و خم

نباشد کسی چون تو ای بی‌نظیر
که با ما چنینی، تویی بی‌نظیر

من از درگهت پا کشیدن نتوان
که بی‌رحم باشی به بنده، گمان؟

تو گفتی: "به بنده چو رو کرد دل
من آیم، شوم همنشینِ امل"

تو گفتی: "به هر سوز دل پاسخ است
دعای شبان، هم‌دل کوه و دشت"

تو گفتی: "اگر در گناهی فتاد
تو باشی کنارش، چو خورشید شاد"

تو دادی مرا این امید بلند
که هر درد را با دعا می‌توان بند

تو بخشنده‌ای، من پشیمان شدم
ببین در صفای تو، گریان شدم

دگر آرزو جز تو در سر نبود
که بی‌مهر تو، روز محشر نبود

به مهر تو دل کرده‌ام اعتماد
که بی تو، ندارم دلی سر نهاد

تو آنی که از لطف خود زنده‌ای
دل از داغ ما، نرم و بخشنده‌ای

ز تو گر بخواهم، نمی‌شنوی؟
تو فرمودی: "از من مدد بجویی"

تو آن مهربانی، که با یک نگاه
شوی نازنین‌تر ز صد تکیه‌گاه

به شب‌های تنهایی‌ام در کنار
تو بودی و دادی دلم را قرار

به جز تو کسی نیست دلسوز من
تو خواندی مرا سوی راز و سخن

من از خود بریدم، تو از نو بساختی
ز خاکم، به نور ولایت گداختی

تو راه خطا را به من باز گفتی
تو با توبه، بر من در راز گفتی

دل از درد، آموخت نام تو را
ز اشک شبانگاه، جام تو را

تو فرمودی: "باید به من رو کنی
که از غم، به مهرم پَرو کنی"

چنین مهر بی‌حد، کجا دیده‌ای؟
خدایی که از عیب، پنهان شوی؟

تو از هر دعا، آشناتر شدی
ز آه شبم، شاد و بیدار شدی

چه بخشنده‌ای، ای خدای غفور
که هر شب در آیی به دل‌های دور

منم تشنه‌ی نام و یاد تو، دوست
که هر دم دلم سوی ذات تو، جوست

من از خواب سنگین غفلت پُرم
ولی از نَفَس‌های رحمت تَرم

اگرچه گنه بارها کرده‌ام
ولی با امیدت، ز خود برده‌ام

تویی آنکه از خُفتگان دل‌خسته
به یک نغمه، دل را ز غم رُسته

تو فرمودی: "ای بنده‌ی بی‌قرار
بخوان نام من، تا شوی استوار"

خداوندا! این اشک توبه ببین
که جاری‌ست از سوز دل، همچو دین

نبخشیده‌ای؟ نه! تو بخشنده‌ای
تو دریای نوری، فزون زنده‌ای

اگر شب، دلم در گناهی گذشت
تو خورشید امیدی و مهر و بهشت

چه آرامشی در دل نام توست
چه درمان دلی در پیام توست

تو آنی که حتی درون سکوت
جوابی دهی از دل آرزو، نُجوت

اگر یک نفس بندگی کرده‌ام
همان را ز رحمت تو آورده‌ام

تو راهی گشودی در این ظلمتم
که بوی تو آید ز هر فرصتم

به هر شب که دل‌خسته افتاده‌ام
تو آوردی‌ام باز، آزاده‌ام

تو آن آشنایی که با یک نگاه
ز قلب خطا، آوری نور و راه

ز تو هر چه خواهم، عطا می‌کنی
اگر هم نگاهم، خطا می‌زنی

تو گفتی: "مرا یک نظر کن صدا
دلت را کنم در صفا مبتلا"

تو گفتی: "دعا کن، که نزدیک منی
مرا بندگی کن، که شیرین دَمنی"

خدایا! به امید تو زنده‌ام
به یاد تو هر لحظه، پاینده‌ام

تو امیدی، ای چشمه‌ی جاودان
که از عشق تو، گل کند هر زبان

به دستان توبه، گرفتم پناه
که مهر تو گردد چراغِ شباه

ز تو خیره‌ام بر درِ بی‌نشان
که شاید برآید دمی آسمان

تو آنی که بخشش نَمی‌شمری
که لبخند تو در گنه پروری

ز من گر چه عمری خطا رفته است
ولی لطف تو با من آشفته است

تو آن آفتابی که با نور خود
کنی زخم‌ها را پر از مهر و مد

خدایا! دل از خود بریدم تمام
شدم تشنه‌ی لطف بی‌انتهات مدام

تو آرام جان منی، ای کریم
تو درمان زخم منی، ای رحیم

بگیر از دلم تیر آه شبم
که جز مهر تو، نیست پناه شبم

دعا می‌کنم: ای خدای امید
دلم را به نور نگاهت رسید

که باشد در این محضر آمرزشم
رضای تو گردد همه آرشم

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • ۰۴/۰۲/۰۳
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی