رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

متن و شرح قصیده نصیحت(۹)

دل به نیرنگ و ریا شیدا مکن / جان خود را بسته با آنها مکن

شرح:

این بیت به هشداری عمیق در مورد اجتناب از نیرنگ، فریب و ریاکاری می‌پردازد. در اینجا، شاعر می‌خواهد به انسان‌ها بگوید که نباید دل خود را درگیر فریبکاری و رفتارهای دروغین کنند. وقتی انسان در دل خود پذیرای نیرنگ‌ها و ریاکاری‌ها باشد، این ویژگی‌ها می‌توانند به تدریج بر روح و روان او چیره شوند و او را از مسیر درست زندگی منحرف کنند.

 

بیت ۱

گر ز نور حق شود دل منجلی / دل اسیر جلوه‌ی دنیا مکن
وقتی دل از نور الهی روشن و پاک شد، نباید آن را به ظواهر فریبنده و ناپایدار دنیا وابسته کرد. در این بیت، "منجلی" به معنای صاف و روشن شدن دل با نور حق است و "جلوه‌ی دنیا" به جنبه‌های مادی و گذرای زندگی اشاره دارد.

بیت ۲

دل چو آیینه‌ست، جام کبریاست / چون شود، آیینه‌ام رسوا مکن
دل همانند آیینه‌ای است که می‌تواند بازتاب‌دهنده‌ی صفات الهی و بزرگی (کبریا) باشد. اما اگر این آیینه کدر شود، دیگر نمی‌تواند حقیقت را بازتاب دهد و رسوا خواهد شد. رسوایی آیینه یعنی آشکار شدن زشتی‌ها و ناپاکی‌ها.

بیت ۳

گر به دل نوری ز حق را دیده‌ای / دل به جهل و غفلت و سودا مکن
اگر در دل خود نوری از حقیقت الهی مشاهده کردی، آن را با نادانی، بی‌خبری و خواسته‌های بی‌ارزش آلوده نکن. این بیت تأکیدی است بر حفظ صفای دل پس از درک حقایق معنوی.

بیت ۴

عقل را چون گوهری تابنده دان / نور آن را تیره و بی‌جا مکن
عقل همانند گوهری است که می‌درخشد و راهنماست. نباید این نور را با رفتارهای نادرست یا افکار بی‌ارزش تیره کرد.

بیت ۵

گر نداری دانش اسرار دل / در سخن‌پردازی‌ات غوغا مکن
اگر از اسرار دل و معرفت باطن بی‌خبری، در سخن‌سرایی و گفتارهای خود ایجاد جنجال و هیاهو نکن. این بیت به ضرورت صداقت و پرهیز از ادعای بی‌اساس در زمینه‌های عرفانی اشاره دارد.

بیت ۶

دل چو آیینه‌ست، پاکش کن ز غم / از جفای ناکسان، پروا مکن
دل را که همانند آیینه‌ای شفاف است، از غبار غم و اندوه پاک کن و از ظلم و بی‌وفایی افراد نالایق بیم نداشته باش.

بیت ۷

هر کجا آگه شدی، حیران مرو / علم را محبوس در غم‌ها مکن
وقتی به حقیقتی پی بردی، نباید سرگشته و ناآرام شوی و نباید علم و دانایی‌ات را در زندان غم‌ها گرفتار کنی.

بیت ۸

گر خدا داده تو را عقل و خرد / نور را در ظلمت شب‌ها مکن
اگر خدا به تو عقل و خرد عطا کرده است، نباید این نور هدایت را در تاریکی جهل و گمراهی پنهان کنی.

بیت ۹

گر که حکمت شد نصیب جان تو / آنچه فهمیدی، فقط معنا مکن
اگر به حکمت و دانش حقیقی دست یافتی، نباید تنها به معنای ظاهری آن بسنده کنی، بلکه باید به عمق و باطن حقایق نیز پی ببری.

بیت ۱۰

راستی در جان خود احیا شود / حرف از تزویر در دنیا مکن
زمانی که صداقت و درستی در جانت زنده شد، نباید در گفتار و رفتارت ریا و نیرنگ داشته باشی.

بیت ۱۱

گر شدی همدم به آیینه‌ صفت / نقش خود را زشت یا زیبا مکن
اگر همانند آیینه‌ای شفاف و راستگو شدی، نباید به خودبینی دچار شوی و نقش و چهره‌ی خود را به دروغ زشت یا زیبا جلوه دهی.

بیت ۱۲

هر که را دیدی که دل داده فریب / نقش او را خالی از تقوا مکن
وقتی کسی را دیدی که به دام فریب و نیرنگ افتاده، نباید بلافاصله او را بی‌تقوا و ناپاک تصور کنی. این بیت به ضرورت پرهیز از قضاوت نادرست درباره دیگران اشاره دارد.

بیت ۱۳

صدق گر سرمایه‌ی جانت شود / عهد خود را صرف هر اغوا مکن
اگر صداقت و راستگویی سرمایه‌ی وجودت شد، نباید پیمان خود را برای هر وسوسه و فریب‌کاری بشکنی.

بیت ۱۴

دشمن صدق است ناپاکی ز دل / دل به نیرنگ و ریا شیدا مکن
هر گونه ناپاکی و آلودگی دل، دشمن صداقت و راستی است. نباید دل خود را به فریب و ریاکاری دلبسته کنی. این بیت به نقش صداقت در حفظ صفای دل اشاره دارد.

بیت ۱۵

هر کجا دیدی دروغی پا گرفت / مهر بر لب زن، ولی افشا مکن
اگر دروغی را مشاهده کردی، بهتر است سکوت اختیار کنی و آن را برملا نکنی، مگر در مواردی که مصلحتی بزرگ‌تر در میان باشد. این بیت به اهمیت مدارا و حکمت در برخورد با خطاها اشاره دارد.

بیت ۱۶

زندگی بی صدق، تاریکی بود / نور را خاموش ای بینا مکن
زندگی بدون صداقت و راستی همچون تاریکی است. اگر بینا و آگاه هستی، نباید نور حقیقت را خاموش کنی. این بیت به نقش صداقت در روشنایی و هدایت زندگی تأکید دارد.

بیت ۱۷

گر که در جانت نشسته کبریا / عمر خود را وقفِ استغنا مکن
اگر بزرگی و عظمت الهی در جانت جای گرفته، نباید عمر خود را صرف بی‌نیازی و بی‌اعتنایی به امور معنوی کنی. "استغنا" در اینجا به معنای نوعی بی‌تفاوتی و دل‌سردی نسبت به معنویت است.

بیت ۱۸

هر که را دیدی ز خود مغرور شد / با چنین مشی، سخن بی‌جا مکن
وقتی کسی را دیدی که به خودبینی و غرور گرفتار شده، نباید با سخنان نابه‌جا و نسنجیده به او واکنش نشان دهی. این بیت به ضرورت مدارا و پرهیز از تحریک بیشتر غرور دیگران اشاره دارد.

بیت ۱۹

گر که نیکی را بدیدی در عمل / لطف را در چهره‌اش نجوا مکن
اگر نیکی و عمل خوب را در کسی مشاهده کردی، نباید آن را فقط در ظاهر و به‌صورت زبانی بیان کنی، بلکه باید با عمل و رفتار نیکو آن را نشان دهی.

بیت ۲۰

اوج هر پرواز در افتادگی‌ست / نام خود را با دغل، اعلا مکن
بلندترین مقام معنوی و روحانی در فروتنی و تواضع است. نباید با نیرنگ و حیله‌گری بخواهی نام و جایگاه خود را بالا ببری.

بیت ۲۱

گر بزرگی در وجودت شد پدید / دل به هر بی‌دانشی شیدا مکن
اگر به بزرگی و مقام والای معنوی رسیدی، نباید دلت را به هر نادانی و بی‌خردی بسپاری و گرفتار شوی. این بیت به نقش بصیرت در حفظ مقام و شأن انسان اشاره دارد.

بیت ۲۲

آب دریا بر بزرگی شد گواه / خویش را بر قله‌ی بالا مکن
همان‌طور که بزرگی دریا به گستردگی و تواضع آن است، تو نیز نباید با غرور و خودبزرگ‌بینی خود را بر قله‌های بلند جای دهی.

بیت ۲۳

هر که را دیدی به ظاهر در مقام / خویش را در جای او پیدا مکن
اگر کسی را در ظاهر در جایگاه و مقامی دیدی، نباید خودت را بی‌جهت با او مقایسه کنی و جایگاه او را برای خود بخواهی.

بیت ۲۴

صبر را گر زینت دل ساختی / رنج را تسلیمِ هر غوغا مکن
اگر صبر را به‌عنوان زینت دل خود برگزیدی، نباید در برابر مشکلات و آشوب‌های زندگی به‌سرعت تسلیم شوی. این بیت به نقش صبر در حفظ آرامش درونی اشاره دارد.

بیت ۲۵

گر که طوفان در دل و جانت پدید / ناخدای کشتی‌ات را وا مکن
اگر درونت دچار آشوب و طوفان شد، نباید ناخدای کشتی وجودت، یعنی عقل و ایمان، را رها کنی. این بیت به ضرورت ثبات قدم در مواجهه با دشواری‌ها اشاره دارد.

بیت ۲۶

هر که باشد خسته از رنج و بلا / درد او را سخت‌تر، افزا مکن
اگر کسی را دیدی که از مشکلات و مصائب زندگی خسته و آزرده است، نباید با رفتار یا گفتار خود درد او را بیشتر کنی.

بیت ۲۷

گر بود کوهی بلا درپیش رو / صبر را در سینه‌ات حاشا مکن
حتی اگر مشکلات به‌اندازه‌ی کوهی بزرگ باشند، نباید صبر و شکیبایی خود را از دست بدهی. "حاشا مکن" یعنی صبر را انکار و ترک نکن.

بیت ۲۸

هر که را صبر است اندر زندگی / راه او را خالی از معنا مکن
کسی که در زندگی خود صبر و تحمل دارد، نباید راه و روش او را بی‌ارزش و بی‌معنا بدانی.

بیت ۲۹

زندگی در صبر، معنا می‌شود / لحظه‌ها را غرق در دعوا مکن
صبر است که به زندگی معنا و ارزش می‌بخشد. نباید لحظه‌های زندگی را با نزاع و درگیری‌های بی‌ثمر تلف کنی.

بیت ۳۰

گر که صبرت در ره حق شد عیان / پای دل را بسته در دنیا مکن
اگر صبر تو در راه حق آشکار شد، نباید دل خود را با تعلقات دنیوی محبوس کنی.

بیت ۳۱

هر که را دیدی "رجالی" دل فریب / بر سر خلقش چنین رسوا مکن
اگر کسی را دیدی که با فریب‌کاری دل‌ها را می‌رباید، نباید او را در میان مردم به‌طور علنی رسوا کنی. این بیت به مدارا و پرهیز از رسوایی دیگران در جمع اشاره دارد.

آیا نیاز به توضیحات بیشتری در مورد ابیات دارید یا اینکه بخش دیگری از اشعار را شرح دهم؟

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی بقای خدمت

 

 

بقا در خدمت
چو مهری به دل باشدم جاودان
کنم خدمت خلق، در هر مکان
رضای خدا جز در این راه نیست
که خدمت بود رَه به سوی جنان

 

در این رباعی، به اهمیت خدمت به خلق و ارتباط آن با رضای خدا و جاودانگی اشاره شده است. در ادامه، شرح هر مصرع را ارائه می‌دهم:

  1. "چو مهری به دل باشدم جاودان"
    این مصرع بیانگر آن است که اگر محبت و عشق به دیگران به‌صورت پایدار و همیشگی در دل انسان جای داشته باشد، این محبت منبعی الهی و نشانه‌ای از اتصال به نور جاودانگی است. "مهر" در اینجا به معنای عشق و محبت به خلق خداست.

  2. "کنم خدمت خلق، در هر مکان"
    این مصرع نشان‌دهنده‌ی عملی بودن محبت است. عشق واقعی تنها در دل ماندگار نمی‌شود، بلکه به‌صورت خدمت به دیگران در هر شرایط و مکانی جلوه‌گر می‌شود. این خدمت محدود به زمان و مکان خاصی نیست و هر جا که نیاز به کمک باشد، عاشقِ خدمت حاضر است.

  3. "رضای خدا جز در این راه نیست"
    در این مصرع به یک حقیقت عرفانی اشاره می‌شود که رضایت خداوند در گرو خدمت به خلق اوست. در بسیاری از آموزه‌های دینی و عرفانی نیز آمده است که خداوند دوست دارد بنده‌اش به دیگران نیکی کند، چرا که مخلوقات او از طریق همدلی و محبت به کمال می‌رسند.

  4. "که خدمت بود رَه به سوی جنان"
    این مصرع به نتیجه‌ی خدمت اشاره دارد. "جنان" به معنای بهشت است و در اینجا نشان‌دهنده‌ی پاداش اخروی و معنوی خدمت به خلق است. در واقع، خدمت به خلق راهی است که انسان را به بهشت رضایت الهی و سعادت ابدی می‌رساند.

سراینده

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی بقای وصال

 

بقا در وصال
چو نور تو بر جان من سایه کرد
ز فیض تو، هستی مرا زنده کرد
در این بزم عالم، وصالت بقاست
جهانم ز عشقت تو را سجده کرد

 

این رباعی با محوریت "بقا در وصال" سروده شده و هر مصرع آن معنای عمیقی در حوزه عرفان و عشق الهی دارد. در ادامه شرح هر مصرع را بیان می‌کنم:

۱. چو نور تو بر جان من سایه کرد
در این مصرع، "نور تو" به نور الهی و فیض ربانی اشاره دارد که بر جان شاعر تابیده است. "سایه کردن" نور بر جان، کنایه از حضور و احاطه کامل لطف خداوند بر وجود انسان است. این حضور معنوی، جان را از تاریکی و غفلت به روشنایی و آگاهی می‌کشاند.

۲. ز فیض تو، هستی مرا زنده کرد
فیض الهی همان رحمت و لطفی است که وجود انسان را احیا می‌کند. در عرفان، زندگی حقیقی در اتصال با خداوند و دوری از خودپرستی است. شاعر می‌گوید که تنها با فیض الهی است که حیات واقعی را تجربه کرده و به معنای حقیقی زنده شده است.

۳. در این بزم عالم، وصالت بقاست
جهان به مثابه بزم و مجلسی است که در آن همه چیز گذرا و فانی است. اما وصال الهی در این میان "بقا" دارد. بقا در وصال به این معناست که هر آن‌چه به خدا متصل باشد، از فنا در امان است و جاودانه می‌ماند. این مصرع به نوعی به مفهوم "بقای بالله" در عرفان اشاره دارد.

۴. جهانم ز عشقت تو را سجده کرد
در این‌جا "جهانم" به کل وجود و هستی شاعر اشاره دارد. او بیان می‌کند که تمام وجودش از عشق الهی سرشار شده و این عشق او را به سجده و بندگی خالصانه رسانده است. این سجده نه تنها یک حرکت ظاهری، بلکه بیانگر تواضع و خضوع باطنی در برابر حقیقت مطلق است.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر واژه عرفانی بقای تسلیم

بقا در تسلیم
رضا داده‌ام، رنج دنیا چه باک؟
که در آن بود حکمت و مهر پاک
به تسلیم، یابم ره عاشقی
که تقدیر حق را نباشد مغاک

 

این رباعی با محوریت «بقا در تسلیم و رضا» سروده شده و به مفاهیم عمیق عرفانی و الهی اشاره دارد. در ادامه شرح هر مصرع ارائه می‌شود:

۱. بقا در تسلیم رضا داده‌ام، رنج دنیا چه باک؟

شاعر از رسیدن به مقام «تسلیم و رضا» سخن می‌گوید. در عرفان، «تسلیم» به معنای پذیرفتن کامل اراده و خواست الهی است و «رضا» یعنی خشنودی قلبی به آنچه خداوند مقدر کرده است. وقتی انسان به این مرتبه می‌رسد، دیگر «رنج دنیا» برای او اهمیتی ندارد. چراکه او در ورای این رنج‌ها، به «بقا» و جاودانگی معنوی دست یافته است. «چه باک؟» نشانه‌ی بی‌اعتنایی به سختی‌های دنیوی است.

۲. که در آن بود حکمت و مهر پاک

این مصرع به فلسفه و حکمت پشت رنج‌های دنیا اشاره دارد. شاعر می‌گوید هر رخدادی در دنیا، حتی رنج‌ها و سختی‌ها، دربرگیرنده‌ی «حکمت» و «مهر پاک» الهی است. در دیدگاه عرفانی، بلاها و مصیبت‌ها آزمون‌هایی برای رشد روحانی و تقرب به خداوند هستند و در بطن خود رحمت و لطف خدا را نهفته دارند.

۳. به تسلیم، یابم ره عاشقی

«تسلیم» در این‌جا به‌عنوان راهی به‌سوی «عاشقی» مطرح شده است. عاشقی در عرفان به معنای عشق به خداوند و فنا شدن در اوست. با تسلیم در برابر اراده‌ی الهی، انسان از خودمحوری رها شده و به عشق حقیقی دست می‌یابد. این عشق از نوعی است که در آن فرد خواسته‌ای جز خواسته‌ی معشوق (خداوند) ندارد.

۴. که تقدیر حق را نباشد مغاک

«تقدیر حق» به اراده و مشیت الهی اشاره دارد. «مغاک» به معنای شکاف یا پرتگاهی است که در آن سقوط رخ می‌دهد. شاعر می‌گوید که در تقدیر الهی هیچ نقص، خلل یا «مغاکی» وجود ندارد. همه چیز در نظام الهی بر اساس حکمت و مصلحت است و هیچ‌گاه موجب گمراهی یا سقوط نمی‌شود. اگر انسان به این حقیقت پی ببرد، با آرامش قلبی کامل، خود را به جریان تقدیر می‌سپارد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

شرحی بر واژه  عرفانی بقای معرفت

بقا در معرفت
به دانش، به بینش، به عین‌الیقین
شود جانِ عاشق ز ظلمت برین
چو افتد حجاب از نگاهت، بدان
که جز معرفت نیست نور مبین

 

این رباعی با محوریت «بقا در معرفت» سروده شده و هر مصرع آن مفاهیم عمیق عرفانی و معرفتی را در بر دارد. در ادامه شرح هر مصرع ارائه می‌شود:

۱. به دانش، به بینش، به عین‌الیقین

شاعر سه مرتبه از مراتب معرفت را بیان می‌کند:

  • دانش (علم): مرحله‌ی آغازین معرفت است که با آموختن و دریافت اطلاعات حاصل می‌شود.
  • بینش (فهم و بصیرت): مرتبه‌ای عمیق‌تر از دانش است که به معنای درک باطنی و شهودی حقایق است.
  • عین‌الیقین: در عرفان، این مرحله به معنای مشاهده‌ی مستقیم حقیقت است. در این مرتبه، معرفت نه از طریق عقل و استدلال، بلکه با شهود و مشاهده قلبی حاصل می‌شود.

شاعر با اشاره به این سه مرحله، به سلوک معنوی و راه رسیدن به معرفت حقیقی اشاره می‌کند.

۲. شود جانِ عاشق ز ظلمت برین

در این‌جا «جانِ عاشق» به سالکی اشاره دارد که در پی عشق الهی است. «ظلمت» نمادی از جهل، غفلت و دوری از حقیقت است. «برین» به معنای فراتر رفتن و تعالی یافتن است.
این مصرع بیان می‌کند که جان عاشق با پیمودن مراتب معرفت از تاریکی و غفلت عبور کرده و به روشنایی و آگاهی دست می‌یابد. این روشنایی، نتیجه‌ی معرفت و عشق الهی است.

۳. چو افتد حجاب از نگاهت، بدان

در عرفان، «حجاب» به هر چیزی گفته می‌شود که مانع از دیدن حقیقت می‌شود؛ اعم از حجاب‌های نفسانی، دنیوی یا عقلی.
شاعر می‌گوید هنگامی که این حجاب‌ها از دیدگاه انسان کنار برود، سالک به مرحله‌ای می‌رسد که می‌تواند حقیقت را بدون واسطه ببیند. این مرحله، نشان‌دهنده‌ی فتح بابی به سوی معرفت ناب است.

۴. که جز معرفت نیست نور مبین

«نور مبین» به معنای روشنایی آشکار و بی‌پرده است. در این مصرع، شاعر بیان می‌کند که این نور روشن و آشکار چیزی جز معرفت الهی نیست.
یعنی هر نوری که دل و جان را روشن کند و پرده از حقیقت بردارد، همان معرفت است که انسان را به مقام بقا و جاودانگی معنوی می‌رساند.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی بقای عشق

 

 

بقا در عشق
چو آتش مرا عشق سوزد مدام
بریزد ز جانم همه رنگ و نام
به شوقت بمانم که جز یاد تو
نمانَد دگر در دلم جز سلام

 

این رباعی با موضوع «بقا در عشق» سروده شده و هر مصرع آن تصویری از فنا و بقا در عشق الهی را به نمایش می‌گذارد. در ادامه شرح هر مصرع ارائه می‌شود:

۱. چو آتش مرا عشق سوزد مدام

عشق در ادبیات عرفانی به «آتش» تشبیه شده است؛ آتشی که مداوم و پیوسته در وجود عاشق می‌سوزد. این آتش نه آتش عذاب، بلکه آتش تطهیر و پاکسازی است.
عشق الهی همه‌ی تعلقات دنیوی و نفسانی را می‌سوزاند و عاشق را از هر آن‌چه غیر از خداست، تهی می‌کند. «مدام» نشان از پیوستگی و جاودانگی این عشق دارد.

۲. بریزد ز جانم همه رنگ و نام

نتیجه‌ی این سوختن، رهایی از «رنگ و نام» است.

  • «رنگ» نماد دنیا و ظواهر فریبنده است.
  • «نام» نشانگر مقام و هویت شخصی است.
    در مسیر عشق الهی، سالک از هر نوع شهرت، مقام و وابستگی‌های دنیوی عبور می‌کند و به مقام فنا می‌رسد. در این مرحله، سالک هویت و خودی خود را از دست می‌دهد و به جز ذات الهی چیزی در جان او باقی نمی‌ماند.

۳. به شوقت بمانم که جز یاد تو

شاعر به مرحله‌ای از عشق رسیده که تنها با «شوق» و «یاد» محبوب حقیقی زنده است.
شوق، نیروی محرکی است که عاشق را به سوی معشوق می‌کشاند و یاد الهی، تنها چیزی است که دل او را آرام می‌کند.
در این مرحله، تمام دنیای عاشق خلاصه می‌شود در «یاد خدا» و هر آن‌چه غیر از آن است، محو می‌گردد.

۴. نمانَد دگر در دلم جز سلام

«سلام» در این‌جا دارای دو معنای عرفانی است:

  • نخست، به معنای «صلح و آرامش» درونی است که نتیجه‌ی فنا در عشق الهی است.
  • دوم، اشاره به «سلامتی و سلامت روح» دارد که در وصال الهی به دست می‌آید.
    شاعر می‌گوید که در این مقام تنها «سلام» و آرامش الهی در دل او باقی مانده و همه‌ی دغدغه‌ها و پریشانی‌های دنیوی از بین رفته است.
    این سلام، می‌تواند کنایه از تسلیم و رضا نیز باشد؛ یعنی دل شاعر به آنچنان آرامشی رسیده که با هر چه از جانب خداوند می‌آید، به استقبال می‌رود و «سلام» می‌کند.

سراینده

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی  بقای در حق

 

بقا در حق
حقیقت همان نور بی‌انتهاست
که در جان عاشق چو دریا رواست
اگر پرده از چشم جان برگُشای
ببینی که جز حق، جهان نقش‌هاست

 

این رباعی با محوریت «بقا در حق» سروده شده و هر مصرع آن به جنبه‌ای از حقیقت الهی و معرفت عرفانی اشاره دارد. در ادامه شرح هر مصرع ارائه می‌شود:

۱. حقیقت همان نور بی‌انتهاست

شاعر حقیقت را به «نور بی‌انتها» تشبیه کرده است.

  • حقیقت در این‌جا به ذات الهی و حقیقت مطلق اشاره دارد که فراتر از هر محدودیت و فناپذیری است.
  • نور بی‌انتها نماد وجودی است که آغاز و انجامی ندارد و همواره باقی و پایدار است.
    در عرفان اسلامی، خداوند «نور السماوات و الارض» خوانده شده است. این نور، روشنگر همه‌ی عوالم و اصل و ریشه‌ی هر وجودی است.

۲. که در جان عاشق چو دریا رواست

این نور الهی در «جان عاشق» مانند دریایی روان است.

  • جان عاشق به سالکی اشاره دارد که از عشق الهی سرشار شده و آماده‌ی دریافت فیض الهی است.
  • چو دریا رواست یعنی این نور الهی در جان عاشق جاری و بی‌پایان است.
    همان‌طور که دریا نماد گستردگی و عمق است، جان عاشق نیز به‌سبب عشق و معرفت، بیکران و پذیرای نور حق می‌شود.

۳. اگر پرده از چشم جان برگُشای

در این مصرع به مفهوم «حجاب» اشاره شده است.

  • پرده نماد حجاب‌های ظاهری و باطنی است که مانع از مشاهده‌ی حقیقت می‌شوند. این حجاب‌ها می‌توانند تعلقات دنیوی، هوای نفس و جهل باشند.
  • چشم جان به دیده‌ی باطن و بصیرت درونی اشاره دارد. با گشودن این چشم، سالک به حقایق باطنی و ورای ظواهر پی می‌برد.
    شاعر می‌گوید اگر این پرده‌ها از میان برداشته شوند، انسان به شهود مستقیم حقیقت نائل می‌شود.

۴. ببینی که جز حق، جهان نقش‌هاست

در نهایت، شاعر به حقیقت وحدت وجود اشاره می‌کند.

  • جهان نقش‌هاست یعنی تمامی موجودات و مظاهر عالم تنها «نقشی» و «ظاهری» هستند و حقیقتی مستقل ندارند.
  • جز حق یعنی تنها وجود حقیقی و ثابت، خداوند است و هر آنچه در جهان دیده می‌شود، تجلی و نمود اوست.
    این مصرع نگاهی عرفانی به جهان دارد که همه چیز را آینه‌ی حق می‌بیند و به مقام «بقا در حق» می‌رسد؛ جایی که جز حق چیزی باقی نمی‌ماند و سالک به توحید حقیقی دست می‌یابد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده نصیحت(۱۰)

باسمه تعالی
نصیحت(۱۰)

 

قلب خود را خانهٔ دنیا مکن
دل به هر سودا و هر رویا مکن

 

راز دل را در دل امواج عشق
همچو مروارید، در ژرفا مکن

 

 

عمر خود را در ره یزدان گذر
دل به هر کار عبث شیدا مکن
 

هر که را دیدی صداقت پیشه کرد
طعنه بر گفتار او هرجا مکن

 

زندگی بی‌صدق، تاریک و تباه
دل به هر آشوب و هر بلوا مکن
 

گر تو خواهی رستگاری، ای عزیز
راه حق گیر و ز باطل جا مکن

 

راستی را پیشه کن در زندگی
عزّتت بخشد، دگر حاشا مکن
 

راستی را در دلت پرنور ساز
عمر خود در کذب و در یغما مکن

 

مِهر بی‌لطف و صفا بی معنی است
دل تهی از نور آن، افشا مکن

 

 

گر که خواهی در محبت غوطه‌ور
عمر خود را صرف بر دعوا مکن

 

 

هر که در راه محبت گام زد
طعنه بر رفتار او رسوا مکن

 

زندگی بی عشق، چون زندان غم

دل به هر بیگانه در دنیا مکن 


 

 

 

 

گر توانی راه تقوا را گزین
بر ره باطل دلِ خود وا مکن

 

 

 

هر که را مهر و محبت در بر است
نور حق در سینه اش، ماوا مکن

 

عشق را در جان و دل احیا نما
راه را بر نور حق ، اخفا مکن

 

گر که خواهی سر بلندی و فراز
دل تهی از نور حق، آرا مکن

 

گر که خواهی در شکیبایی مقام
حرف خود را صرف هر پروا مکن

 

زندگی بی‌نور ایمان تیره است
پس تو خود را غرق این دنیا مکن

 

گر که خواهی در طریق حق مقام
دل تهی از صبر و از معنا مکن

 

حق دهد آرامش و عزت به ما
زان سبب در راه حق پروا مکن
 

صبر را در سینه‌ی خود جای ده
عمر را در حسرت و اغوا مکن

 

بندگی کن در رهِ یزدان پاک
سر به خاک آر و دلت را وا مکن

 

 

دل به غیر از او نبند و جز به عشق
راه غیر از راه حق پیما مکن

 

گر به‌دنبال مقامی، عز و جاه
راه شیطان  را در این دنیا مکن

 

هر که را دیدی که دارد افتخار
طعنه بر گفتار و بر انشا مکن

 

 

زندگی بی‌نورِ حق و مهر و عشق
سخت باشد، بر سرش دعوا مکن

 

گر که خواهی در جوار حق مقام
دل سیه از کینه ی بی جا مکن

 

 

گر که خواهی جای والا نزد حق
دل تهی از مهر و از تقوا مکن

 

دان تواضع نورِ جان آدمی است
عمر خود را صرف در غوغا مکن

 

 

 

 

هر که را دیدی " رجالی" پر نشاط
طعنه بر رفتار او هرجا مکن

 

 

 

 

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی
 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
فنای افعال
هر فعل که از خویش ببینی، خطاست
در حضرت حق، خودگزینی، خطاست
هر دم که زنم دم، ز فرمان خداست
در وادی عشق، دل نشینی، خطاست

 

مصرع اول: هر فعل که از خویش ببینی، خطاست

در عرفان اسلامی، «فعل» به معنای هر عمل یا حرکتی است که از انسان سر می‌زند. «خویش» اشاره به نفس و خودیت فرد دارد. این مصرع به «فنای افعال» اشاره دارد، یعنی سالک باید تمام افعال خود را از خدا ببیند و نه از خود. هرگاه فردی فکر کند که افعال و اعمالش ناشی از توانایی‌های شخصی‌اش است، به نوعی در «حجاب نفس» گرفتار شده و به خطا رفته است.

مصرع دوم: در حضرت حق، خودگزینی، خطاست

«حضرت حق» کنایه از حضور در محضر الهی و قرب به خداوند است. «خودگزینی» به معنای ترجیح خواست‌ها و اراده‌های شخصی بر اراده الهی است. در این مقام عرفانی، سالک باید خود را فانی در اراده و مشیت خداوند ببیند و هر نوع خودمحوری و استقلال رأی را خطا بداند.

مصرع سوم: هر دم که زنم دم، ز فرمان خداست

در اینجا «دم» به معنای نفس کشیدن و همچنین به معنای هر سخن و حرکتی است که از انسان صادر می‌شود. این مصرع به مقام «رضا» و «تسلیم» اشاره دارد؛ جایی که سالک هر لحظه خود را تحت فرمان الهی می‌بیند و حتی نفس کشیدنش را نیز به اراده و مشیت خداوند نسبت می‌دهد.

مصرع چهارم: در وادی عشق، دل نشینی، خطاست

«وادی عشق» نماد سفری عرفانی است که سالک در آن به دنبال وصال با محبوب حقیقی (خداوند) است. «دل نشینی» به معنای آسودگی، راحتی و سکونت در جایی است. در این مقام، سالک نباید به راحتی و آسودگی دل ببندد، بلکه باید همواره در حرکت و سلوک به سمت حق باشد. هر نوع توقف یا رضایت به وضع موجود در مسیر عشق الهی، خطا محسوب می‌شود.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

فنای صفات
هر صفت از نور حق آید ، سزاست
در عین فنا، جلوه‌ی حسن و بقاست
گر خوی خدا نیافتی در دل و جان
تو آینه‌ای، هر چه ببینی، خداست

مصرع اول: هر صفت از نور حق آید، سزاست

در عرفان اسلامی، تمام صفات کمالیه و زیبایی‌ها منبعث از نور الهی‌اند. صفاتی مانند علم، قدرت، جمال، و رحمت در حقیقت جلوه‌هایی از صفات خداوند هستند. اگر سالک به مقام «فنای صفات» برسد، می‌فهمد که هر صفت نیکویی که در وجود او و دیگران می‌بیند، در اصل از نور حق نشأت گرفته و شایسته و سزاوار همین منبع الهی است.

مصرع دوم: در عین فنا، جلوه‌ی حسن و بقاست

«فنا» در اصطلاح عرفانی به معنای از بین رفتن خودیت و انانیت فرد است. در حالی که «بقا» به باقی ماندن در حق و جاودانگی در وجود الهی اشاره دارد. در مقام «فنای صفات»، سالک وقتی صفات خود را فانی در صفات خدا می‌بیند، در حقیقت به «جلوه‌ی حسن و بقا» یعنی زیبایی و جاودانگی الهی دست می‌یابد. این مصرع به نوعی پیوند میان فنا و بقا را نشان می‌دهد؛ که فنا در نفس به معنای بقا در حق است.

مصرع سوم: گر خوی خدا نیافتی در دل و جان

«خوی خدا» به معنای کسب صفات الهی مانند رحمت، بخشندگی، علم و عشق است. اگر سالک نتواند این صفات را در دل و جان خود پرورش دهد، هنوز به مقام فنای صفات نرسیده است. در واقع، این مصرع نوعی شرط برای درک حقیقت فنا را بیان می‌کند؛ که سالک باید دل و جان خود را با صفات خداوند تطهیر و تزکیه کند.

مصرع چهارم: تو آینه‌ای، هر چه ببینی، خداست

آینه در عرفان نمادی از صفای قلب و روح انسان است. همان‌طور که آینه تنها بازتاب‌دهنده است و خود هویتی ندارد، سالک نیز در مقام فنای صفات، مانند آینه‌ای می‌شود که فقط صفات الهی را بازتاب می‌دهد. هر چه در آینه‌ی دل او جلوه کند، در حقیقت بازتابی از نور خداوند است. این مصرع به مقام «شهود» اشاره دارد؛ جایی که سالک در هر پدیده‌ای فقط جلوه‌های الهی را می‌بیند و به «وحدت شهود» می‌رسد.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی