باسمه تعالی
غزل
کربلا(۲)
کربلا شد مکتب عشق و قرار
جملگی در قرب یار و کردگار
هر که را در دل محبت شعلهور
در ره معشوق جان بر کف گذار
هر نَفَس در وادی قرب خدا
جلوهگاه نور رب شد بیشمار
کربلا از نور حق شد باغ نور
عشق حق بر دل شود آیینهدار
در ره معشوق جان دادن نکوست
عاشقان را میدهد عشقش قرار
خون مظلومان در آن دشت بلا
شد چراغی بر دل و شد گل گزار
هر شهیدی همچو شمعی پر فروغ
نورشان تا روز محشر در مزار
در ره معشوق جان دادن رواست
هر که را با حق بود عهد و قرار
عشق یعنی بگذری از خویشتن
سر دهی در راه حق در هر گذار
عاشقان در کربلا جان می دهند
تا که دین باقی بماند در دیار
در دل شبها دعا و ذکر حق
زینب آن دریا دل و هم راز دار
در میان خشم دشمنهای پست
با کلامش بشکند اصحاب نار
صبر او همچون جبالی استوار
هر نگاهش پرتوی از نور یار
صبر او دریای عشق و اقتدار
هر نگاهش پرتوی از نور یار
هر سخن آید ز سوی کوی دوست
شد "رجالی" نغمهخوان در رهگذار
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۲/۲۴