رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۱)

باسمه تعالی

مثنوی بهار

بهار است و هنگامِ شور و سرور
به دل باد مهر و به لب‌ها حضور

 

نسیم سحر بوی جان می‌دهد
به گلبرگِ خندان نشان می‌دهد

 

زمین سبزپوش و هوا دلربا
شکوفا شده غنچه با نغمه‌ها

 

به هر شاخه‌ای لاله‌ای سر زده
ز شبنم صفا، گل معطر زده

 

ز باغِ جهان، بوی یار آمده
به هر سو پیامِ بهار آمده

 

شکوفه ز مستی به گل ها نوید
دل از خوابِ سردِ زمستان پرید

 

نسیم بهاری، پر از شور شد
به نرمی چمن ، بستر نور شد

 

چو آیینه، آب روان، صاف و پاک
همی بوسد آرام، اشجار و خاک

 

ز باران، زمین بوی عنبر گرفت
هوا عطر گل‌های دلبر گرفت
 

به دامان صحرا نشاطی دگر
ز گل کرده زیبا رخِ خشک و تر

 

پرستو ز غربت، به خانه رسید
ز مهرِ وطن، بال و پر برکشید

 

به آهنگ گل، بلبلِ خوش‌نوا
بسر می‌دهد قصه‌ی آشنا

 

به هر گوشه‌ای رازِ هستی عیان
همی گوید از مهرِ ربِ جهان

 

درخت از جوانه شکوفا شود
دل از نغمه‌ی عشق شیدا شود

 

 

زِ شبنم به گل‌ها، نگینی به دست
به چشمِ سحر، خنده‌ی یار هست

 

نه سرما بمانَد، نه سختی، نه درد
نسیمِ بهاری به گل‌ها نورد

 

شکفته گل از قطره‌های نجات
ز بارانِ رحمت زمین شد حیات

 

 

نسیم از سرِ مهر بوسد چمن
بهاری‌ست سرشارِ لطف و سخن

 

خزان، ره نیابد به این بوم و بر
بهار است و گل، سر زند سربه‌سر

 

ز دل هر که با نورِ حق آشناست
بهارش همیشه ز فیضِ خداست

 

ز الطافِ یزدان، جهان زنده شد
دل از باده‌ی عشق، آکنده شد

 

 

طبیعت ز خوابِ زمستان رهید
زمین لطف باران حق را چشید

 

هر آن برگِ سبزی، پیامِ بقاست
ز الطافِ حق، سبزه‌ها بی‌ریاست

 

به هر شاخه سرسبزیش جان گرفت
جهان در دل خویش سکان گرفت

 

به صحرا، گل از خوابِ پنهان دمید
چو سبزی و شادی ز هر جان دمید

 

درختان همه رخت نو کرده‌اند
ز نور و صفا نو به نو کرده‌اند

 

گل از خنده‌ی صبح، جان یافته
جهان جلوه‌ای بی‌کران یافته

 

نسیمی ز رضوان به صحرا وزید
به دل شورِ شوقِ تماشا دمید

 

هزاران گل از خاک سر برکشید
به آیینِ هستی، ز نو آرمید

 

فضا پر شد از نغمه‌ی مرغکان
هوا تازه شد از گلِ باغبان

 

بهاران پیامِ امید است و نور
نوایِ حیات است در هر حضور

 

نه برگ و نه باری ز افسردگی
نه رنگی ز سرمای پژمردگی

 

 

" رجالی"  نشاط است و بوی بهار
به دل‌ها رسیده نوای محبت ز یار

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

متن و شرح و تفسیر

مثنوی "بهار"

 

بهار است و هنگامِ شور و سرور
به دل باد مهر و به لب‌ها حضور

شرح:
شاعر در این بیت با آغاز بهار، از شور و سرور آن سخن می‌گوید. بهار نه تنها در طبیعت بلکه در دل انسان‌ها نیز شادی و انرژی نو به همراه دارد. باد مهر به معنای نسیمی از عشق و محبت است که دل‌ها را از هر گونه غم و یأس تهی کرده و به لب‌ها حضور خداوند و لبخندهای محبت‌آمیز می‌آورد. بهار در این بیت به‌عنوان نمادی از تحول روحی و معنوی مطرح شده است.

تفسیر:
بهار، در اینجا، نمادی از آغاز دوباره است. این بیت اشاره به قدرت بهار دارد که نه تنها طبیعت بلکه دل‌ها را نیز تجدید می‌کند. باد مهر به عنوان چیزی که آرامش و محبت به انسان می‌بخشد، ارتباطی مستقیم با احساسات درونی انسان‌ها دارد.

 نسیم سحر بوی جان می‌دهد
به گلبرگِ خندان نشان می‌دهد

شرح:
نسیم سحرگاهی که از جانب خداوند می‌آید، با بوی خوش خود حیات و جان تازه‌ای به گیاهان و موجودات می‌بخشد. این نسیم به گلبرگ‌های خندان، که نمادی از زندگی و شادابی هستند، پیامی از زیبایی و روحانیت نشان می‌دهد.

تفسیر:
نسیم سحر در این بیت نمایانگر لطف و رحمت الهی است که همواره به طبیعت و انسان‌ها جاری می‌شود و موجب تجدید حیات معنوی و جسمانی می‌شود. گلبرگ‌های خندان نمایانگر پذیرش و استقبال از این روحانیت و لطافت هستند.

زمین سبزپوش و هوا دلربا
شکوفا شده غنچه با نغمه‌ها

شرح:
زمین به رنگ سبز درآمده و هوا نیز لطیف و دل‌نواز است. غنچه‌های گل به‌واسطهٔ نغمه‌ها و صدای دلنشین پرندگان شکوفا شده‌اند.

تفسیر:
این بیت به زیبایی‌های طبیعت بهاری اشاره دارد که با شکوفایی گل‌ها و نغمه‌های پرندگان، احساس سرزندگی و شادابی در انسان برمی‌انگیزد. این تحولات طبیعت نمادی از بیداری و شکوفایی درونی انسان‌هاست که در حال پذیرش عشق و محبت الهی هستند.

به هر شاخه‌ای لاله‌ای سر زده
ز شبنم صفا، گل معطر زده

شرح:
در این بیت، شاعر از لاله‌هایی سخن می‌گوید که بر روی شاخه‌ها ظاهر شده‌اند. شبنم صفا، که نمادی از پاکی و تازگی است، گل‌ها را معطر کرده است.

تفسیر:
لاله‌ها به عنوان گل‌های زیبا و با رنگ‌های شاد، نماد زندگی و تجدید حیات هستند. شبنم صفا در اینجا به پاکیزگی و تازگی اشاره دارد که در قلب انسان‌ها نیز وجود دارد. گل‌های معطر در این بیت نماد نعمت‌ها و برکات الهی هستند که در دل انسان‌ها نیز می‌توانند نمایان شوند.

 ز باغِ جهان، بوی یار آمده
به هر سو پیامِ بهار آمده

شرح:
بوی یار که در اینجا نمادی از خداوند است، از باغ جهان به مشام می‌رسد. بهار، به عنوان پیامی از سوی خداوند، به هر سو می‌رود.

تفسیر:
این بیت به ارتباط انسان‌ها با خداوند از طریق طبیعت اشاره دارد. بوی یار که از باغ جهان به مشام می‌رسد، نمادی از حضور خداوند در میان طبیعت است. بهار به عنوان پیام‌آور خداوند و نشانه‌ای از لطف و رحمت الهی در این بیت معرفی می‌شود.

 شکوفه ز مستی به گل ها نوید
دل از خوابِ سردِ زمستان پرید

شرح:
شکوفه‌ها به واسطهٔ مستی و شوق به گل‌ها نوید زندگی و تجدید حیات می‌دهند. دل از خواب سرد زمستان بیدار شده و آماده پذیرش زندگی جدید است.

تفسیر:
در این بیت، خواب سرد زمستان نمادی از حالت غفلت و رکود روحی است. اما بهار، با تجدید حیات و شکوفایی گل‌ها، دل را بیدار کرده و انسان را آماده پذیرش و حرکت به سوی خداوند می‌کند.

 نسیم بهاری، پر از شور شد
به نرمی چمن ، بستر نور شد

شرح:
نسیم بهاری با شور و هیجان در حال حرکت است و چمن‌ها به نرمی و لطافت تبدیل شده‌اند. این نسیم بهار، بستر نور و روشنی را برای زندگی جدید فراهم کرده است.

تفسیر:
نسیم بهاری که به صورت انرژی و شوق در این بیت معرفی شده است، نمادی از حرکت معنوی است که انسان را به سمت نور و حقیقت هدایت می‌کند. چمن‌هایی که به نرمی در بستر نور قرار گرفته‌اند، نشانگر دل‌هایی هستند که در پرتو نور خداوند به آرامش و لطافت رسیده‌اند.

 چو آیینه، آب روان، صاف و پاک
همی بوسد آرام، اشجار و خاک

شرح:
آب روان که به‌عنوان آینه‌ای صاف و پاک به تصویر کشیده شده است، با نرمی و آرامی بر درختان و خاک بوسه می‌زند.

تفسیر:
آب روان در این بیت به عنوان نماد پاکی و طهارت است که می‌تواند دل‌ها را از هرگونه کدورت و آلودگی پاک کند. این نماد به معنای حضور دائم رحمت خداوند است که آرامش و پاکی را در تمام موجودات ایجاد می‌کند.

 ز باران، زمین بوی عنبر گرفت
هوا عطر گل‌های دلبر گرفت

شرح:
پس از باران، زمین بوی خوش و معطر عنبر می‌دهد و هوا از عطر گل‌های خوشبو پر شده است.

تفسیر:
باران که نمادی از رحمت خداوند است، زمین را معطر کرده و آن را به مکانی دلپذیر تبدیل می‌کند. این اشاره به تاثیرات مثبتی دارد که رحمت الهی در زندگی انسان‌ها ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که دل‌ها و جان‌ها از عطر محبت و لطافت پر شود.

 به دامان صحرا نشاطی دگر
ز گل کرده زیبا رخِ خشک و تر

شرح:
صحرا که پیش از این خشک و بی‌حالت بوده، اکنون با گل‌های تازه شکوفا و پر از نشاط شده است.

تفسیر:
این بیت اشاره به تحول درونی انسان دارد که از حالت بی‌روح و سرد به سمت زندگی و نشاط تازه حرکت می‌کند. گل‌هایی که در صحرا به وجود آمده‌اند، نمادی از شادی و زندگی جدید هستند که با رحمت خداوند در دل انسان‌ها جای گرفته‌اند.

 

پرستو ز غربت، به خانه رسید

ز مهرِ وطن، بال و پر بر کشید

 

پرستو که به‌طور معمول نماد مسافر و بازگشت به وطن است، به خانه رسید. در اینجا، پرستو نماد انسانی است که بعد از مدت‌ها غربت و دوری از وطن یا خدا، به خانه و محل اصلی خود بازگشته است. این بازگشت، نماد بازگشت به حقیقت و شناخت واقعی از خود و خدا است.

 مصرع دوم  به اهمیت عشق به وطن اشاره دارد که به پرستو انرژی و قدرت پرواز می‌دهد. در سطح معنوی، این مهر به خداست که برای روح انسان، نیروی پرواز به سوی حقیقت و روشنایی را فراهم می‌کند.

به آهنگ گل، بلبلِ خوش‌نوا

بسر می‌دهد قصه‌ی آشنا

 

بلبل که نمادِ عشق و سخن‌گویی است، به صدای خوش گل می‌خواند. در اینجا، بلبل نشانگر روح انسان است که در اتحاد با عشق الهی به تکامل می‌رسد و در پی این اتحاد، در می‌یابد که زندگی در پیوند با خداوند، به معنای شادی، سرور و نغمه‌های عشق است.

بلبل در اینجا به قصه‌ی آشنای عشق الهی می‌پردازد. این اشاره به آن است که در زندگی، انسان از طریق عشق و نزدیکی به خداوند، به درک عمیق‌تری از حقیقت و عالم می‌رسد.

به هر گوشه‌ای رازِ هستی عیان

همی گوید از مهر رب جهان

 

این قسمت از شعر به آشکار شدن حقیقت و رازهای هستی اشاره دارد. انسان وقتی با نورِ خدا آشنا می‌شود، تمام پدیده‌های جهان برایش روشن می‌شود.

بلبل (نمادِ انسان) در اینجا از مهر و عشق خداوند سخن می‌گوید. مهرِ رب جهان، همان عشق الهی است که در قلب انسان جای می‌گیرد.

درخت از جوانه شکوفا شود

دل از نغمه ی عشق شیدا شود

درخت، نماد روح انسانی است که با کمک عشق و رحمت الهی به شکوفایی و رشد می‌رسد. جوانه در اینجا به معنای آغاز رشد معنوی است.

نغمه‌ی عشق، دل انسان را مجذوب می‌کند. این مصرع به شدت تأثیر عشق الهی بر دل انسان اشاره دارد که انسان را به سمت فهم و عشق به خدا سوق می‌دهد.

زِ شبنم به گل‌ها، نگینی به دست

به چشم سحر،خنده ی یار هست

شبنم نماد رحمت و برکت الهی است که بر گل‌ها می‌ریزد و آنها را شکوفا می‌کند. این شبنم می‌تواند به معنای معرفت و فهم الهی باشد که روح انسان را از تاریکی‌ها و خشکی‌ها خارج می‌کند و او را به روشنایی می‌رساند.

در  مصرع دوم، به سحر که زمانِ نور و روشنایی است اشاره می‌شود و در آن، چهره‌ی یار (خدا) می‌خندد. این به معنای لطافت و رحمت الهی است که در لحظات روشن و سحرگاهی به دل انسان می‌رسد.

نه سرما بمانَد، نه سختی، نه درد

با آمدن بهار، سرما و سختی از بین می‌رود. این اشاره به لحظات سخت زندگی دارد که با نور الهی و رحمت خدا، تمامی دردها و رنج‌ها از بین می‌رود.

نسیمِ بهاری به گل‌ها نورد

نسیم بهاری نمادِ رحمت الهی است که با خود زندگی و طراوت به ارمغان می‌آورد.

شکفته گل از قطره‌های نجات

گل، که در اینجا نماد روح انسانی است، از قطرات رحمت الهی شکوفا می‌شود. این نشان می‌دهد که انسان در دنیای مادی، با دریافت رحمت و نوری از خداوند، می‌تواند به تکامل و رشد معنوی برسد.

ز بارانِ رحمت زمین شد حیات

باران رحمت الهی به زمین (نمادِ دنیا و انسان) زندگی می‌بخشد و باعث حیات معنوی می‌شود.

نسیم از سرِ مهر بوسد چمن

نسیم بهاری که از سرِ مهر و محبت می‌آید، چمن‌ها را نوازش می‌کند. این می‌تواند نماد محبت و آرامش الهی باشد که در دل انسان‌ها می‌وزد و آنها را به سرور و آرامش می‌رساند.

بهاری‌ست سرشارِ لطف و سخن

بهار، فصلِ رحمت و بخشش است که با خود لطافت و سخاوت به همراه دارد.

خزان، ره نیابد به این بوم و بر

این مصرع به معنای آن است که در زندگیِ انسانی که با عشق خداوند آشناست، خزان (سختی‌ها و ناامیدی‌ها) جایی ندارد و همیشه بهار (رحمت و نور الهی) برقرار است.

بهار است و گل، سر زند سربه‌سر

در فصل بهار، گل‌ها به شکوفایی می‌رسند و سرِ زندگی جدیدی می‌زنند. این اشاره به زندگی جدیدی است که در نور الهی به انسان داده می‌شود.

ز دل هر که با نورِ حق آشناست

قلب هر کسی که با نور خدا آشنا باشد، همیشه از این نور و عشق بهره‌مند می‌شود.

بهارش همیشه ز فیضِ خداست

بهار، نمادِ نور و رحمت خداوند است و در دل کسی که با حق و نور الهی آشناست، همیشه فصل بهار برقرار است.

ز الطافِ یزدان، جهان زنده شد

 دل از باده‌ی عشق، آکنده شد
شاعر در این مصراع‌ها از زنده‌شدن جهان به لطف الهی سخن می‌گوید. بهار، نماد حیات جدید است که از رحمت و الطاف یزدان سرچشمه می‌گیرد. "دل از باده‌ی عشق" به معنای پر شدن قلب انسان از عشق الهی است که باعث شادابی و حیات معنوی می‌شود.

طبیعت ز خوابِ زمستان رهید

 زمین لطف باران حق را چشید
شاعر از پایان زمستان و آغاز بهار به عنوان رهایی طبیعت از خواب و مرگ سرد اشاره می‌کند. باران الهی که به زمین می‌رسد، نماد رحمت و لطف خداوند است که زمین و طبیعت را از نو حیات می‌بخشد.

هر آن برگِ سبزی، پیامِ بقاست

 ز الطافِ حق، سبزه‌ها بی‌ریاست
برگ‌های سبز و طبیعت سرسبز به عنوان پیام‌آور بقا و ادامه حیات در نظر گرفته می‌شوند. سبزه‌ها از الطاف خداوند بهره‌مند هستند و این سرسبزی و حیات جدید، بدون هیچ رهبری و حکومتی جز الطاف حق به‌وجود می‌آید.

به هر شاخه سرسبزیش جان گرفت

 جهان در دل خویش سکان گرفت
هر شاخه سبزی که به زندگی بازمی‌گردد، از زندگی و جان برخوردار می‌شود. این تحول طبیعت نشان‌دهنده تغییرات جهانی است که از درون آن اتفاق می‌افتد و در نهایت جهان به دست خود و با هدایت خداوند در مسیر درست قرار می‌گیرد.

به صحرا، گل از خوابِ پنهان دمید

 چو سبزی و شادی ز هر جان دمید
در بهار، گل‌ها از خواب زمستانی بیدار شده و به شکوفایی می‌رسند. این بیداری، مشابه به بازگشت شادی و سرزندگی به دل‌ها است. زندگی دوباره در درون همه موجودات دمیده می‌شود.

درختان همه رخت نو کرده‌اند

 ز نور و صفا نو به نو کرده‌اند
درختان در فصل بهار با شکوفه‌ها و برگ‌های جدید به نوعی رخت نو به تن می‌کنند. این تحول نمادی از نو شدن و پالایش روح است.

گل از خنده‌ی صبح، جان یافته

 جهان جلوه‌ای بی‌کران یافته
شکوفه‌های گل در صبحگاه، که به نشانه‌ی تجلی نور الهی است، جان تازه‌ای می‌گیرند. این اتفاق در سطح جهانی نیز نمود دارد، به‌طوری‌که جهان در برابر نور خداوند به یک جلوه بی‌پایان و بی‌کران تبدیل می‌شود.

نسیمی ز رضوان به صحرا وزید

 به دل شورِ شوقِ تماشا دمید
نسیم بهاری که از جانب رضوان، بهشتی‌ترین جایی که پر از رحمت خداوند است، به صحرا می‌وزد، شور و شوق در دل‌ها ایجاد می‌کند. این نسیم، نماد رحمت الهی است که در دل‌ها امید و شوق می‌آفریند.

هزاران گل از خاک سر برکشید

به آیینِ هستی، ز نو آرمید
گل‌هایی که از خاک به‌وجود می‌آیند، نماد تجدید حیات و ظهور دوباره هستند. این سر برآوردن از خاک به آیین هستی اشاره دارد، یعنی اینکه در هر شروع جدید، چیزی از طبیعت و وجود دوباره به وجود می‌آید.

فضا پر شد از نغمه‌ی مرغکان

هوا تازه شد از گلِ باغبان
صدای پرندگان که در بهار به گوش می‌رسد، نماد شادابی و زندگی است. همچنین گل‌ها و گیاهان در اثر تلاش باغبان رشد می‌کنند و هوا پر از رایحه تازه می‌شود.

بهاران پیامِ امید است و نور

 نوایِ حیات است در هر حضور
فصل بهار به معنای امید و نور است. این فصل به زندگی و حیات دوباره اشاره دارد و در هر لحظه از آن، نوای حیات به گوش می‌رسد.

نه برگ و نه باری ز افسردگی / نه رنگی ز سرمای پژمردگی
در بهار، نه برگ‌های پژمرده‌ای از افسردگی باقی می‌مانند و نه رنگی از سرمای زمستانی. همه چیز نو و تازه است.

"رجالی" نشاط است و بوی بهار

 به دل‌ها رسیده نوای محبت ز یار

شاعر در پایان، نام خود را ذکر می‌کند و به نشاط و بوی بهار که در دل‌ها نفوذ کرده است اشاره می‌کند. این نیز به محبت خداوند و یار اشاره دارد که در قلب انسان‌ها به‌طور لطیف جریان می‌یابد.

نتیجه گیری:

این قطعه شعری با استفاده از طبیعت به صورتی نمادین مفاهیم عرفانی و معنوی را بیان می‌کند و نشان می‌دهد که بهار نه تنها یک فصل طبیعی، بلکه فرصتی برای تجدید حیات معنوی و درک بهتر الطاف الهی است.

این شعر، به‌طور کلی در پی بیان عشق الهی و امید به رحمت خداوند است و در آن به زیبایی‌هایی که از نور الهی در دل انسان جاری می‌شود، اشاره شده است. هر قسمت از شعر نمادی از بازگشت به حقیقت و رشد معنوی انسان در کنار رحمت و لطف خداوند است.

در این مثنوی، شاعر از بهار به‌عنوان نمادی از تجدید حیات روحانی، بیداری و تحول درونی انسان استفاده کرده است. هر بیت با بهره‌گیری از تصاویر زیبا و لطیف طبیعت، به نوعی اشاره به تحول معنوی انسان و ارتباط او با خداوند دارد. بهار در این شعر نه تنها به عنوان یک فصل طبیعت بلکه به‌عنوان نمادی از تجدید زندگی، بیداری از غفلت و حرکت به سوی کمال معنوی و الهی معرفی می‌شود.

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 

قصیده دریا

 

ای موجِ خروشانِ پریشان دریا
آغوشِ گشوده بر بیابان، دریا

رازِ تو نهفته در دلِ آبی‌ها
آیینه‌ی اشکِ آسمانان، دریا

هر قطره‌ی تو حکایتی بی‌پایان
سرشار ز طوفان و فغانان، دریا

در سینه‌ی خود هزار سودا داری
خاموش ولی پر از زبانان، دریا

ای موجِ خروشانِ پریشان دریا
آغوشِ گشوده بر بیابان، دریا

رازِ تو نهفته در دلِ آبی‌ها
آیینه‌ی اشکِ آسمانان، دریا

هر قطره‌ی تو حکایتی بی‌پایان
سرشار ز طوفان و فغانان، دریا

در سینه‌ی خود هزار سودا داری
خاموش ولی پر از زبانان، دریا

آغشته به شورِ رفتنِ بی‌برگشت
سرمست ز فریادِ نهانان، دریا

گاهی به نسیم، نرم و آرامی تو
گه چون غمِ دل به بی‌امانان، دریا

ای مهدِ غرور و خانه‌ی توفان‌ها
پنهان ز نگاهِ مردمانان، دریا

هر موجِ تو قصه‌ای ز دردی کهنه
هر ساحلِ تو دلِ شبانان، دریا

چون آینه، رازها نهان می‌داری
یک‌باره شوی پریش‌جانان، دریا

دل داده به ماه، مستِ رؤیاها
در دامنِ شب، پر از فغانان، دریا

در سینه‌ی خود هزار طوفان داری
خاموش، ولی پر از زبانان، دریا

ای آبیِ بیکرانِ رازآلود
پنهان ز نگاهِ رهروانان، دریا

چون اشکِ زمین، زخمِ زمان خوردی
گم‌گشته میانِ بی‌نشانان، دریا

دلبسته‌ی باد و موج‌های آشفته
بر سینه‌ی خود پر از جهانان، دریا

ای محرمِ رازهای ناگفته
هم‌صحبتِ آهِ بی‌کسانان، دریا

موجت به دلِ صخره زند بی‌پروا
آمیزه‌ی بیم و هم گمانان، دریا

در خلوتِ خود هزار سوگ داری
همدردِ دلِ شکستگانان، دریا

چون آینه رازها ز دل می‌خوانی
پنهان شده از نگاهِ جانان، دریا

گاهی به غروب رنگِ اندوه گیری
گه در سحر آیتِ نشانان، دریا

آغوشِ تو وسعتِ غمِ دیرین است
هم‌خانه‌ی شب‌زدگانان، دریا

در تنگِ نگاه، جا نمی‌گیری تو
بگذشته ز حدِ دیدگانان، دریا

ای محوِ خیال و خوابِ ماه‌افروز
خاموش ولی پر از فغانان، دریا

افسرده‌دلان به تو پناه آورند
در آینه‌ی دلِ خزانان، دریا

این سینه‌ی پُرغصه‌ی تو می‌داند
رازِ دلِ بی‌قرارمانان، دریا

ای پهنه‌ی بی‌کرانِ رازآلود
آرام ولی پر از فغانان، دریا

یک موج تو قصه‌ای ز اندوهی ژرف
اشکی شده بر دلِ جهانان، دریا

در سایه‌ی تو غریوِ دریا دل‌هاست
همرازِ دلِ شکستگانان، دریا

گاهی ز خروش، کوه را لرزانی
گه نغمه‌گری به بیکرانان، دریا

هر قطره‌ی تو حدیثِ دلداری‌ها
تسکینِ غمِ بی‌نشانان، دریا

بر سنگ زنی ولی دلِ تو خون است
همدردِ هزار بی‌امانان، دریا

چون شانه به شانه‌ی نسیم افتادی
رازت نرسد به مردمانان، دریا

افسانه‌ی صخره‌ها به لب داری
پیغامِ نهان به ساحلانان، دریا

بی‌تاب و روان به وسعتِ اندوهی
سرمست ز آهِ عاشقانان، دریا

ای روشنیِ خیالِ شب‌های تار
آغوشِ تو مأمنِ خزانان، دریا

در ژرفیِ تو هزار غوغا خفته
آشوب‌گری به کهکشانان، دریا

بنشین و بگو حکایتِ بی‌پایان
از دردِ دلِ رهگذرانان، دریا

ای همهمه‌ی نهفته در سکوتت
آمیخته با دلِ زمانان، دریا

لبریخته از قصیده‌های خاموش
آوازه‌گری به بادبانان، دریا

در وسعت تو، هزار راز افتاده
غم‌خانه‌ی روحِ ناتوانان، دریا

چون آینه در تو هر کسی خود بیند
آیینه‌ی دل به عاشقانان، دریا

ای جلوه‌ی جاودانه‌ی بی‌پایان
خاموش ولی پر از زبانان، دریا

هر موجِ تو رازی از عبورِ تقدیر
همراهِ نوای بی‌کرانان، دریا

ای سلسله‌دارِ قصه‌های ناگفت
سرچشمه‌ی اشکِ آسمانان، دریا

آغوشِ گشوده‌ات به هر بی‌پناه
مأوای دلِ بی‌کسانان، دریا

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده دریا(۱)

باسمه تعالی
قصیده دریا(۱)

 

ای موجِ خروشانِ جهانی، دریا
آغوشِ گشوده در میانی ، دریا

 

راز تو نهفته در دلِ موج و خروش
آیینه‌ی اشکِ آسمانی، دریا

 

هر قطره‌ی تو حکایتی بی‌پایان
سرشار ز طوفان و فغانی، دریا

 

در سینه‌ی خود هزار سودا داری
خاموش ولی پر از بیانی، دریا

 

آغشته به شورِ رفتنِ بی‌برگشت
سرمست ز فریادِ نهانی، دریا

 

گاهی به نسیم، نرم و آرامی تو
گه چون غمِ دل به بی‌امانی، دریا

 

ای مهدِ غرور و خانه‌ی طوفان‌ها
پنهان ز نگاهِ مردمانی، دریا

 

هر موجِ تو قصه‌ای ز دردی کهنه
هر ساحلِ تو دلِ شبانی، دریا

 

 

چون آینه، راز دل نهان می‌داری
یک‌باره شوی پریش‌جانی، دریا

 

دل داده به ماه، مستِ هر رؤیائی
در دامنِ شب، پر فغانی، دریا

 

در سینه‌ی خود هزار طوفان داری
خاموش، ولی پر از فغانی، دریا

 

ای آبیِ بیکرانِ پر رمز و رموز
پنهان ز نگاهِ رهروانی، دریا

 

 

وقتی که شکستی به دلِ طوفان‌ها
گم‌گشته میانِ بی‌نشانی، دریا

 

دلبسته‌ی باد و موج‌ و هم طوفانی
بر سینه‌ی خود پر از جهانی، دریا

 

 

ای محرمِ راز دل شکسته بر ما
هم‌صحبتِ آهِ بی‌کسانی، دریا

 

موجت به دلِ صخره زند بی‌پروا
آمیزه‌ی بیم و هم گمانی، دریا

 


در عمقِ سکوت، ناله‌ هائی داری
همدردِ دلِ شکستگانی، دریا

 

چون آینه راز دل  همی می‌خوانی
پنهان شده از نگاهِ جانی، دریا

 

گاهی به غروب رنگِ غم ها داری
گاهی به سحر، در فشانی، دریا

 

در چشم جهان، جا نمی‌گیری تو
بگذشته ز حدِ دیدگانی، دریا

 

ای غرقِ سکوتِ شب، نگاهت جان سوز
خاموش ولی پر از فغانی، دریا

 

 

افسرده‌دلان به عشق تو می آیند
آرامش ما به هر زمانی، دریا

 

این سینه‌ی پُرغصه‌ی تو می‌داند
رازِ دلِ بی‌قرار جانی، دریا

 

ای پهنه‌ی بی‌کرانِ پر از راز
آرام ولی پر از فغانی، دریا

 

 

 

یک موج تو قصه‌ی غم و اندوه است
اشکی شده بر دلِ جهانی، دریا

 

در سایه‌ی تو غریوِ دریا دل‌هاست
همرازِ دلِ شکستگانی، دریا

 

 

گاهی ز خروش، کوه را لرزانی
گه نغمه‌گری به بیکرانی، دریا

 

 

هر قطره‌ی تو حدیثِ دلداری‌ ما
تسکینِ غمِ بی‌نشانی، دریا

 

 


لب بسته‌ای و دلت سخن‌ها دارد
پنهان شده در دلت جهانی، دریا

 

بی‌تاب "رجالی" ز وصال است همی
در دل، به هوای وصل جانی، دریا

 

 

 

 

 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

متن و شرح قصیده دریا

بیت ۱

ای موجِ خروشانِ جهانی، دریا
آغوشِ گشوده در میانی، دریا

شرح:
شاعر در این بیت، دریا را به موجی خروشان تشبیه کرده که سراسر جهان را در بر گرفته است. «آغوش گشوده» اشاره به بی‌کرانی و پذیرندگی دریا دارد که همه چیز را در خود جای می‌دهد.

تفسیر:
این بیت می‌تواند استعاره‌ای از وسعت و سخاوت الهی باشد که همه‌ی موجودات را دربرمی‌گیرد. همچنین، خروش دریا نماد قدرت و پویایی است که هیچ‌گاه از حرکت بازنمی‌ایستد.

بیت ۲

راز تو نهفته در دلِ موج و خروش
آیینه‌ی اشکِ آسمانی، دریا

شرح:
شاعر رازهای دریا را در خروش و امواج آن پنهان می‌بیند. او دریا را به «آیینه‌ی اشکِ آسمانی» تشبیه کرده است، یعنی دریا مانند آینه، غم‌های آسمان را بازمی‌تاباند.

تفسیر:
این بیت به رازآلود بودن حقیقت اشاره دارد. همان‌طور که اسرار دریا پشت امواج پنهان است، بسیاری از حقایق عالم نیز از دیدگان ما مخفی است.

بیت ۳

هر قطره‌ی تو حکایتی بی‌پایان
سرشار ز طوفان و فغانی، دریا

شرح:
هر قطره‌ی دریا داستانی ناگفته و بی‌انتها را در خود دارد. دریا با وجود سکوت ظاهری، درون خود پر از طوفان‌ها و ناله‌های پنهان است.

تفسیر:
این بیت نمادی از تنوع و پیچیدگی هستی است. هر ذره از جهان حاوی داستان و رازی بی‌پایان است که برای فهم آن باید به ژرفای آن نفوذ کرد.

بیت ۴

در سینه‌ی خود هزار سودا داری
خاموش ولی پر از بیانی، دریا

شرح:
دریا در ظاهر خاموش است، اما در دل خود هزاران اندیشه و احساس نهفته دارد.

تفسیر:
این بیت به انسان‌هایی اشاره دارد که در ظاهر آرام‌اند ولی درون‌شان مملو از هیجان، فکر و احساس است. سکوت گاهی پرمعناتر از هر سخنی است.

بیت ۵

آغشته به شورِ رفتنِ بی‌برگشت
سرمست ز فریادِ نهانی، دریا

شرح:
دریا نمادی از حرکت بی‌پایان و بی‌بازگشت است. این شورِ رفتن، با فریادهای پنهانی همراه است که تنها در ژرفای آن شنیده می‌شود.

تفسیر:
این بیت می‌تواند به مفهوم «حرکت تکاملی» اشاره کند که انسان نیز همچون دریا در مسیر کمال گام برمی‌دارد و هیچ بازگشتی در این مسیر نیست.

بیت ۶

گاهی به نسیم، نرم و آرامی تو
گه چون غمِ دل به بی‌امانی، دریا

شرح:
دریا دو چهره دارد: گاه آرام و ملایم همچون نسیم، و گاه سرگردان و بی‌قرار مانند دل اندوهگین.

تفسیر:
این بیت می‌تواند بیانگر طبیعت دوگانه‌ی زندگی باشد که لحظاتی آرام و گاه سرشار از تلاطم و نگرانی است.

بیت ۷

ای مهدِ غرور و خانه‌ی طوفان‌ها
پنهان ز نگاهِ مردمانی، دریا

شرح:
دریا محل پرورش غرور و خاستگاه طوفان‌های سهمگین است. بسیاری از اسرار آن از دید مردم پنهان مانده است.

تفسیر:
این بیت اشاره به پیچیدگی‌های عمیق حقیقت دارد که از نگاه سطحی‌نگر انسان‌ها دور می‌ماند.

بیت ۸

هر موجِ تو قصه‌ای ز دردی کهنه
هر ساحلِ تو دلِ شبانی، دریا

شرح:
هر موج دریا، بازگوکننده‌ی دردهای دیرینه و نهفته است و ساحل آن، همانند دلِ شب‌زده‌ای، غم‌ها را در خود دارد.

تفسیر:
این بیت یادآور این نکته است که هر پدیده‌ی طبیعی بازتابی از رنج‌ها و رازهای گذشته‌ی جهان است.

بیت ۹

چون آینه، راز دل نهان می‌داری
یک‌باره شوی پریش‌جانی، دریا

شرح:
دریا همانند آینه، اسرار را در خود نگه می‌دارد، اما گاه این رازها را با خروش آشکار می‌کند.

تفسیر:
این بیت بیانگر انسان‌هایی است که علی‌رغم سکوتشان، زمانی که لب به سخن می‌گشایند، عمق درد و اسرارشان آشکار می‌شود.

بیت ۱۰

دل داده به ماه، مستِ هر رؤیائی
در دامنِ شب، پر فغانی، دریا

شرح:
دریا دلباخته‌ی ماه است و در شب‌های خاموش، رؤیاپرداز و سرشار از ناله‌های پنهانی است.

تفسیر:
این بیت نمادی از اشتیاق انسان به معشوق یا حقیقتی والا است که حتی در سکوت، دل به آن بسته دارد.

بیت ۱۱

در سینه‌ی خود هزار طوفان داری
خاموش، ولی پر از فغانی، دریا

شرح:
هرچند دریا در ظاهر آرام است، اما در درون خود هزاران طوفان و فغان را پنهان کرده است.

تفسیر:
این بیت تصویری از انسان‌هایی ارائه می‌دهد که با وجود آرامش ظاهری، از درون دچار طوفان‌های عاطفی و فکری‌اند.

بیت ۱۲

ای آبیِ بیکرانِ پر رمز و رموز
پنهان ز نگاهِ رهروانی، دریا

شرح:
دریا با همه‌ی وسعت و اسرارش از چشم رهروانی که سطحی می‌نگرند، پنهان مانده است.

تفسیر:
این بیت به عمق و رازهای هستی اشاره دارد که تنها سالکان حقیقی می‌توانند به آن دست یابند.

بیت ۱۳

وقتی که شکستی به دلِ طوفان‌ها
گم‌گشته میانِ بی‌نشانی، دریا

شرح:
در زمان مواجهه با طوفان‌های سهمگین، هویت و نشانه‌های دریا گم می‌شود.

تفسیر:
این بیت می‌تواند به بحران‌های شدید زندگی اشاره داشته باشد که انسان در آن‌ها هویت و مسیر خود را گم می‌کند.

 

بیت ۱۴

دلبسته‌ی باد و موج‌ و هم طوفانی
بر سینه‌ی خود پر از جهانی، دریا

شرح:
دریا در عین پیوند با باد و موج، طوفان‌های سهمگینی را در خود دارد و جهانی از اسرار را در سینه‌ی خود نهفته است.

تفسیر:
این بیت به ارتباط میان عناصر طبیعت اشاره دارد و در معنای عمیق‌تر، نشان‌دهنده‌ی وابستگی‌های انسان به عوامل بیرونی و در عین حال ظرفیت درونی او برای حمل حقایق بی‌پایان است.

بیت ۱۵

ای محرمِ راز دل شکسته بر ما
هم‌صحبتِ آهِ بی‌کسانی، دریا

شرح:
دریا به‌عنوان محرم اسرار دل‌های شکسته، با ناله‌ها و آه‌های بی‌کسان و غریب‌مانده‌ها همراه و همدل است.

تفسیر:
این بیت می‌تواند اشاره‌ای به طبیعت آرامش‌بخش و همدل بودن دریا داشته باشد. در معنای عرفانی، دریا نمادی از ذات حق است که رازهای دل‌های شکسته را می‌داند و پناه بی‌پناهان است.

بیت ۱۶

موجت به دلِ صخره زند بی‌پروا
آمیزه‌ی بیم و هم گمانی، دریا

شرح:
موج‌های دریا با جسارت و بی‌پروا بر دل صخره‌ها می‌کوبند و این برخورد ترکیبی از هراس و امیدواری را تداعی می‌کند.

تفسیر:
این بیت به جسارت انسان در مواجهه با موانع اشاره دارد. همچنین بیانگر تضاد میان امید و تردید در مسیر زندگی است که گاه ما را به حرکت و گاه به سکون وامی‌دارد.

بیت ۱۷

در عمقِ سکوت، ناله‌هایی داری
همدردِ دلِ شکستگانی، دریا

شرح:
با اینکه دریا ظاهری آرام و خاموش دارد، در اعماق خود ناله‌ها و دردهای پنهانی را جای داده و همدرد دل‌های شکسته است.

تفسیر:
این بیت اشاره به حقیقتی دارد که زیر ظاهر آرام پنهان شده و می‌تواند بیانگر این باشد که انسان‌های ساکت و متین، در دل خود غم‌ها و رازهای بسیاری دارند.

بیت ۱۸

چون آینه راز دل همی می‌خوانی
پنهان شده از نگاهِ جانی، دریا

شرح:
دریا مانند آینه رازهای پنهان را می‌نمایاند، اما این اسرار از نگاه انسان‌های سطحی‌نگر پنهان است.

تفسیر:
این بیت بر این حقیقت تأکید دارد که ژرفای وجود و اسرار نهفته‌ی هستی تنها برای کسانی آشکار می‌شود که نگاه عمیق و دل آگاه دارند.

بیت ۱۹

گاهی به غروب رنگِ غم‌ها داری
گاهی به سحر، دُر فشانی، دریا

شرح:
دریا گاه در هنگام غروب، غم‌انگیز و دلگیر است و گاه در سپیده‌دم همچون مروارید، نور و زیبایی می‌پراکند.

تفسیر:
این بیت نماد تحول و تغییر حالات انسان و طبیعت است. لحظات غم و شادی هر دو بخشی از چرخه‌ی زندگی هستند.

بیت ۲۰

در چشم جهان، جا نمی‌گیری تو
بگذشته ز حدِ دیدگانی، دریا

شرح:
دریا با تمام وسعت و عظمت خود در نگاه محدود جهان نمی‌گنجد و فراتر از ادراک ظاهری انسان‌هاست.

تفسیر:
این بیت استعاره‌ای از مفاهیم عمیق و معنوی است که فراتر از حواس و ادراک محدود بشری هستند.

بیت ۲۱

ای غرقِ سکوتِ شب، نگاهت جان‌سوز
خاموش ولی پر از فغانی، دریا

شرح:
دریا در سکوت شب، نگاهی جان‌سوز دارد که هرچند خاموش است، اما در دل خود فغان و ناله‌های بسیاری نهفته دارد.

تفسیر:
این بیت به شب‌های پر راز و سکوت‌های دردناک اشاره دارد. گاهی سکوت، انعکاسی از غم‌های پنهان و احساسات سرکوب‌شده است.

بیت ۲۲

افسرده‌دلان به عشق تو می‌آیند
آرامشِ ما به هر زمانی، دریا

شرح:
کسانی که دلی اندوهگین دارند، برای یافتن آرامش و تسکین، به دریا پناه می‌آورند.

تفسیر:
این بیت به‌نوعی یادآور نقش آرامش‌بخش و شفابخش طبیعت و نیروی تسکین‌دهنده‌ی آن است.

بیت ۲۳

این سینه‌ی پُرغصه‌ی تو می‌داند
رازِ دلِ بی‌قرار جانی، دریا

شرح:
سینه‌ی پرغصه‌ی دریا، راز دل‌های بی‌قرار و مشتاق را درک می‌کند.

تفسیر:
این بیت اشاره دارد به اینکه تنها کسی که خود رنج کشیده و اندوهگین است، می‌تواند درد و بی‌قراری دیگران را بفهمد.

بیت ۲۴

ای پهنه‌ی بی‌کرانِ پر از راز
آرام ولی پر از فغانی، دریا

شرح:
دریا با تمام گستردگی و رازآلود بودنش، ظاهری آرام دارد اما درونش سرشار از ناله و اندوه پنهان است.

تفسیر:
این بیت به دوگانگی ظاهر و باطن اشاره دارد؛ ظاهری آرام اما باطنی پرهیاهو و پررنج.

بیت ۲۵

یک موج تو قصه‌ی غم و اندوه است
اشکی شده بر دلِ جهانی، دریا

شرح:
هر موج از دریا روایتگر داستانی از غم و اندوه است و همچون اشکی است که بر دل جهان جاری شده است.

تفسیر:
این بیت اشاره به پیوستگی درد و رنج در سراسر هستی دارد و موج‌های دریا به‌عنوان نمادی از اندوه مشترک جهانی معرفی شده‌اند.

بیت ۲۶

در سایه‌ی تو غریوِ دریا دل‌هاست
همرازِ دلِ شکستگانی، دریا

شرح:
در زیر سایه‌ی دریا، فریادهای کسانی که دل دریایی و بزرگ دارند، به گوش می‌رسد و دریا هم‌راز و همدل آن‌هاست.

تفسیر:
این بیت به همدلی دریا با انسان‌های ژرف‌نگر و دردمند اشاره دارد و نشان می‌دهد که عمق احساسات، تنها توسط کسانی درک می‌شود که خود تجربه کرده‌اند.

بیت ۲۷

گاهی ز خروش، کوه را لرزانی
گه نغمه‌گری به بیکرانی، دریا

شرح:
دریا گاهی با خروش خود کوه‌ها را به لرزه می‌اندازد و گاهی همچون نغمه‌سرا، نوای آرامش می‌پراکند.

تفسیر:
این بیت نمایانگر دوگانگی قدرت و لطافت در طبیعت و درونیات انسان است.

بیت ۲۸

هر قطره‌ی تو حدیثِ دلداری ما
تسکینِ غمِ بی‌نشانی، دریا

شرح:
هر قطره‌ی دریا، داستانی از دل‌های دلداده را روایت می‌کند و مرهمی برای اندوه‌های گم‌نام و بی‌نشانی است.

تفسیر:
این بیت به نقش تسکین‌دهنده‌ی طبیعت برای دردهای ناگفته‌ی انسان‌ها اشاره دارد.

 

بیت ۲۹

ای همدمِ شب، صدای تو در دلهاست
از دردِ نهان، سخن‌پرانی، دریا

شرح:
دریا در شب، همدمی خاموش و آرام است، اما همین سکوتش بیانگر دردهای پنهانی و اسرار ناگفته‌ی آن است.

تفسیر:
این بیت به رمز و رازهای نهفته در سکوت اشاره دارد. گاهی سکوت، رساترین سخن از دردهای پنهانی است که زبان از بیان آن عاجز است.

بیت ۳۰

هر موجِ تو گریه‌ای به رازِ دل‌هاست

آرام، ولی شکسته جانی، دریا

شرح:
موج‌های دریا، انعکاسی از اشک‌های پنهان و رازهای سر به مهر دل‌ها هستند. دریا اگرچه خاموش می‌نماید، اما در درون خود طوفانی عظیم دارد.

تفسیر:
این بیت به تضاد میان ظاهر و باطن اشاره دارد؛ ظاهر ساکت دریا، نهانی از آشوب و غوغا را در خود پنهان کرده است. همان‌گونه که انسان‌ها نیز گاهی در پس سکوتشان، طوفانی از احساسات را حمل می‌کنند.

بیت ۳۱

چون آینه‌ای ز حال ما آگاهی
در دیده‌ی تو غمی نهانی، دریا

شرح:
دریا همچون آینه‌ای است که حالات و اسرار نهفته‌ی انسان را بازمی‌تاباند و خود نیز در دلش غمی پنهان دارد.

تفسیر:
این بیت به آگاهی و همدلی دریا با انسان اشاره دارد. در معنای عرفانی، دریا نماد حقیقتی است که اسرار انسان را می‌داند و درک می‌کند.

بیت ۳۲

دلداده‌ی موج و غرقِ بی‌پروایی
آزاد ز هرچه زندگانی، دریا

شرح:
دریا عاشق موج‌های بی‌قرار خود است و در عین حال، از قید و بندهای زندگی آزاد و رها به نظر می‌رسد.

تفسیر:
این بیت به آزادی و رهایی از تعلقات دنیوی اشاره دارد. دریا نمادی از وجودی است که فارغ از محدودیت‌ها، به سیر خود ادامه می‌دهد.

بیت ۳۳

گاهی به فغان، ز شوقِ دل می‌خوانی
گاهی ز سکوت، بی‌زبانی، دریا

شرح:
دریا گاه از شوق و عشق فریاد می‌زند و گاه در سکوت و خاموشی، سخن‌های بی‌زبان را در دل دارد.

تفسیر:
این بیت به دوگانگی شور و سکون در وجود انسان و طبیعت اشاره دارد. گاهی شوق و احساسات بر ما غلبه می‌کنند و گاهی در سکوتی عمیق فرو می‌رویم.

بیت ۳۴

 

پنهان شده در تو صد حکایتِ اسرار
در سینه‌ی خود چه بیکرانی، دریا

شرح:
دریا پایانی ندارد و سراسر پر از حکایت‌هایی است که در سینه‌ی بیکران خود پنهان کرده است.

تفسیر:
این بیت نشان‌دهنده‌ی عمق و بی‌کرانگی اسرار جهان و انسان است. حقیقت‌های عمیق، همچون دریا، فراتر از درک معمولی ما هستند.

بیت ۳۵

هر لحظه تو را نسیمِ دل می‌خواند
در  عالم خویش جاودانی، دریا

شرح:
هر لحظه نسیم با لطافت، دریا را می‌خواند و دریا با تمام وسعتش، جاودانه و پایدار باقی می‌ماند.

تفسیر:
این بیت اشاره به پایداری حقیقت و ارتباط پیوسته‌ی روح و طبیعت دارد. دریا نمادی از جاودانگی و استمرار است که هیچ چیز آن را محدود نمی‌کند.

بیت ۳۶

موجت ز دلِ بی‌قرار است فزون
چون اشکِ روان ز دیدگانی، دریا

شرح:
موج‌های دریا از دل بی‌قرار آن برمی‌خیزند، همچون اشکی که از چشم‌های اندوهگین جاری می‌شود.

تفسیر:
این بیت به پیوند عمیق احساسات درونی و نمود بیرونی آن اشاره دارد. همان‌طور که اشک نشان‌دهنده‌ی درد درونی است، موج‌های دریا نیز بیانگر بی‌قراری درون آن هستند.

بیت ۳۷

در آینه‌ی نگاهِ تو پنهان است
رازِ دلِ هرچه زندگانی، دریا

شرح:
در انعکاس نگاه دریا، راز و حقیقت هر آنچه که در زندگی جریان دارد، نهفته است.

تفسیر:
این بیت به ظرفیت دریا برای بازتاب دادن حقایق هستی اشاره دارد. در معنای عرفانی، دریا مانند آینه‌ای است که اسرار و عمق وجود را آشکار می‌کند.

بیت ۳۸

هر قطره‌ی تو حدیثِ بی پایان است
در وسعتِ خود چه مهربانی، دریا

شرح:
هر قطره از آب دریا، روایتگر عشقی پنهان است و با تمام وسعت خود، مهربانی و لطافت را نشان می‌دهد.

تفسیر:
این بیت بر این حقیقت تأکید دارد که حتی عظیم‌ترین موجودات نیز از لطافت و عشق خالی نیستند. در معنای عمیق‌تر، عشق، جوهره‌ی هستی و منبع همه‌ی حرکات و پویایی‌هاست.

بیت ۳۹

در وسعتِ خود به عاشقان نزدیکی
پنهان شده از دلِ جهانی، دریا

شرح:
دریا با همه‌ی گستردگی‌اش به دل‌های عاشق نزدیک است، هرچند برای چشم‌های ظاهربین، پنهان مانده است.

تفسیر:
این بیت به حقیقت‌های عمیق و معنوی اشاره دارد که برای دل‌های آگاه و عاشق، قابل‌ درک هستند ولی از چشم‌های سطحی‌نگر پنهان می‌مانند.

بیت ۴۰

ای رازِ نهفته در دلِ دریا ها
در پرده‌ی موج، بی‌نشانی، دریا

شرح:
دریا رازهایی از هستی را در دل خود پنهان کرده و در پشت امواجش بی‌نشانی و گمنامی را حفظ می‌کند.

تفسیر:
این بیت به وجود اسرار عمیق در کائنات اشاره دارد. بسیاری از حقیقت‌های هستی برای انسان‌ها ناشناخته و پنهان باقی مانده‌اند.

 

 

جمع‌بندی:

قصیده‌ی "دریا" بیانگر تضادهای درونی و بیرونی است: آرامش و خروش، سکوت و فریاد. شاعر با استفاده از تصاویر زنده و استعاره‌های بکر، دریا را نمادی از انسان، جهان و اسرار ناپیدای هستی معرفی کرده است.

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده دریا(۲)

باسمه تعالی

قصیده دریا(۲)

 

آغوشِ تو رازِ بی‌نشانی، دریا
غم‌خوارِ هزار داستانی، دریا

 

 

بر سنگ زنی و پر ز خون دل باشد
همدردِ هزار بی‌امانی، دریا

 

 

چون شانه به شانه‌ی نسیم افتادی
رازت نرسد به مردمانی، دریا

 

 

افسانه‌ی صخره‌ها به لب می داری
پیغامِ نهان به هر زبانی، دریا

 

 

بی‌تاب و روان به وسعتِ اندوهی
سرمست ز آهِ عاشقانی، دریا

 

 

ای همدمِ شب، صدای تو در دلهاست
از دردِ نهان، سخن‌ پرانی، دریا

 

هر موجِ تو گریه‌ای به رازِ دل‌هاست
آرام، ولی شکسته جانی، دریا

 

چون آینه‌ای ز حال ما آگاهی
در دیده‌ی تو غمی نهانی، دریا

 

دلداده‌ی موج و غرقِ بی‌پروایی
آزاد ز هرچه زندگانی، دریا

 

گاهی به فغان، ز شوقِ دل می‌خوانی
گاهی ز سکوت، بی‌زبانی، دریا

 

پنهان شده در تو صد حکایتِ اسرار
در سینه‌ی خود چه بیکرانی، دریا

 

هر لحظه تو را نسیمِ دل می‌خواند
در عالم خویش، جاودانی، دریا

 

موجت ز دلِ بی‌قرار است فزون
چون اشکِ روان ز دیدگانی، دریا

 

در آینه‌ی نگاهِ تو پنهان است
رازِ دلِ هرچه زندگانی، دریا

 

هر قطره‌ی تو حدیثِ بی پایان است
در وسعتِ خود، چه مهربانی، دریا

 

در وسعتِ خود به عاشقان نزدیکی
پنهان شده از دلِ جهانی، دریا

 

 

ای رازِ نهفته در دلِ دریا ها
در پرده‌ی موج، بی‌نشانی، دریا

 

 

بر سنگ زنی ولی دلِت خونین است
همرازِ سکوتِ جاودانی، دریا

 

 

چون موج شدی ز خویش بیرون رفتی
رازت نرسد به مردمانی، دریا

 

شوری ز فغانِ کهکشان داری تو
نجوای غریبِ بادبانی، دریا

 

 

 

بی‌تاب و روان ز دوری معشوقی
سرمست ز آهِ عاشقانی، دریا

 

 

 

ای روشنیِ خیال و افکار سخیف
آغوشِ تو رازِ بی‌نشانی، دریا

 

 

در ژرفیِ تو هزار غوغا خفته
آشوب‌گری به کهکشانی، دریا

 

 

بنشین و بگو حکایتِ بی‌پایان
از ناله‌ی خاموشِ شبانی، دریا

 

 

ای نغمه‌ی خاموشِ دلی  ناهموار
آمیخته با دلِ زمانی، دریا

 

 

ای گم شده ی ترانه ها در خلوت
آوازه‌گری به بادبانی، دریا

 

 

در وسعت تو، هزار راز افتاده
غم‌خانه‌ی روحِ ناتوانی، دریا

 

 

چون آینه ی خلایقی در دلها
آیینه‌ی دل به عاشقانی، دریا

 

 

ای جلوه‌ی جاودانه‌ی بی‌پایان
خاموش ولی گهر بیانی، دریا

 

 

هر موجِ تو  یک حکایتی از تقدیر
همراهِ نوای بی‌کرانی، دریا

 

 

 

 گوینده‌ی اسرار نهان در عالم
سرچشمه‌ی اشکِ آسمانی، دریا

 

 

آغوشِ گشوده‌ات " رجالی" را
مأوای دلِ بی‌کسانی، دریا


 

 



سراینده

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

مثنوی

دشت کربلا

خاکِ دشتِ کربلا عطرِ خداست
آسمانش کعبه‌ی دل، باصفاست

روضه‌ی پاکی که با خون آشناست
سِرِّ عشقی در دل آن، بی‌نهاست

کعبه‌ی آزادگان شد این زمین
عرش رحمان گشته در آن آفرین

نَفْسِ مسیحا نَبُوَد هم‌دمش
عرش اعلی سجده آرد بر قدمش

هر گلی کز خاک آنجا سر زند
بوی عطرِ باغِ جنّت افکند

هر نسیمی از صفایش بگذرد
عطر جان‌بخش شهادت پرورد

خاکِ او درمانِ هر رنج و بلا
قبله‌ی جان‌ها بود کرب‌وبلا

از غبارش سرمه‌ی دل می‌کنند
با امیدش دردها را می‌بَرند

ساقیِ آن باده‌ی جان‌پرور است
جرعه‌ای از عشق و مستی دیگر است

آسمان آن‌جا بود در اضطراب
چون که دید آن تشنگانِ بی‌جواب

ماه، خون می‌ریخت از چرخِ کبود
ناله‌ی غم بود در صوتِ فرود

خیمه‌ها در شعله‌ی اندوه و درد
اشک‌ها از چشمِ افلاک، نبرد

ناله‌ی طفلان ز دشت و از حرم
می‌رساند سوزها بر بیش و کم

بوسه بر خاکِ غمش، جبریل زد
در مقام عشق، جان را می‌کَند

از عطش، لب‌ها چو خشکی دیده‌اند
بر امیدِ وصل، جان را داده‌اند

هفت‌آسمان را فخر شد آن سرزمین
عرش را آذین نمودند از یقین

ای نسیم صبح، آن خاکم رسان
بر مزارِ یار، جانم کن فشان

ای شهیدانِ حرم، ای بی‌کَسا
مرهمِ جان‌ها شمایید از قضا

کربلا، راز ازل را فاش کرد
آیه‌ی صبر و رضا را ساز کرد

ای حسین، ای جلوه‌ی مهر و وفا
نورِ تو تابنده باد از مصطفی

سر به پای عشق دادی، بی‌زوال
آیتی از حق شدی در این مآل

ای شهیدِ تشنه‌کام و بی‌نظیر
مِهرِ تو هر دل کند آیینه‌گیر

از غمت هر دل شکسته، جان گرفت
ظلمتِ دل‌ها ز نورت، جان گرفت

نامِ تو شد روشنی‌بخشِ جهان
عاشقان را مَحرمی در این زمان

ای فدای آن جمالِ دلربا
تربتت، داروی هر درد و بلا

کی رود یادِ تو از دل‌ها برون؟
در صفای عشق، تویی رازِ درون

هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
جام وصلِ بی‌کرانه، زود بد

ای که در دریای خون کردی سفر
جان‌فشان بر عشق حق، بی‌هیچ ضر

کربلا، محرابِ اهلِ معرفت
نورِ جان‌بخشِ همه اهلِ صفت

بر دل ما نور عشقت جاودان
ای شهیدِ راهِ حق، روح و روان

 

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ماه تابانِ شهیدان، یا حسین

نامِ تو آرامِ جانِ عاشق است
ذکرِ تو درمانِ دلِ فارق است

هرکه از جامِ ولایت مست شد
در رهت از هستیِ خود پَست شد

عشقِ تو آتش به جان‌ها می‌زند
ذره‌ها را کهکشان‌ها می‌کند

در غمت هر دل اگر دریا شود
بی‌قرار از سوز این صحرا شود

عرش حق را خاک تو هم‌پایه شد
کعبه هم بر ساحتت شیدا شد

آه، ای لب‌تشنه‌ی دریای عشق
ای حقیقت در دلِ معنای عشق

آسمان از درد تو گریان شده
چرخ از غم با زمین هم‌سان شده

هر ستاره در عزایت خون فشاند
کوه‌ها از ماتمت بر دل نماند

ای که خونت جوهرِ فتح و بقاست
درسِ عشق و عزتت شامِ بلاست

کربلا آئینه‌ی راز ازل
می‌درخشد تا ابد، بی‌حرف و کل

خاکِ آن صحرا بود بوی بهشت
تربتش درمانِ هر درد و کنشت

هرکه را عشقِ تو در دل شعله زد
سوی حق بی‌پروا از عالم رَد

عالمی در پای عشقت سر نهاد
تا ابد نامت به دل جا می‌نهاد

آه از آن لحظه که طفلانِ حرم
ماندند بی‌ناصِر و دور از کرم

آه از آن دم کز عطش لب‌ها شکست
چشم‌های خیمه‌ها در خون نشست

ای سوارِ عرش، ای میرِ قیام
در غمت عالم بود در التهاب

نیزه‌ها بر سینه‌ات بوسه زدند
سنگ‌ها بر پیکرت چنگی زدند

زان گلوی پاره، خون جاری شد
آسمان از این مصیبت زاری شد

چشمِ جان‌ها بر ضریحِ تو دو دوخت
هر فرشته بر غمت ناله فروخت

خاکِ تو، سرچشمه‌ی رازِ بقا
سِرِّ تو، رمزِ حیاتِ کبریا

آه ای جانِ جهان، سلطانِ عشق
می‌تپد دل در غمت حیرانِ عشق

کربلا محرابِ سرخِ عاشقی‌ست
مکتبِ آزادگانِ صادقی‌ست

ای حسین، ای گوهرِ کَنزِ نهان
می‌درخشی در دلِ ما جاودان

ای که خونت آیتِ فتحِ خداست
تا ابد نامت بُوَد روحِ ولاست

بر سرِ خاکت، دعا دارند ما
جان فدایِ نام تو تا انتها

کربلا تا هست، عالم زنده است
نام تو بر لوحِ دل تابنده است

هر که با عشقِ تو هم‌راز آمد
بی‌خطر، از وادیِ پرواز آمد

یا حسین، ای گوهرِ تابنده‌ام
نام تو باشد همیشه زنده‌ام

 

ای چراغِ راهِ حق، ماهِ تمام
ای امامِ تشنه‌لب در موجِ جام

کاش می‌شد در غمت جان باختم
بر درِ عشقت سری افراختم

ای شهیدِ جبهه‌ی آزادگی
رهنمایِ بزمِ استواری

در نگاهت، موجِ دریایِ وصال
در غمت، فریادِ عشقِ بی‌زوال

خونِ تو تفسیرِ سرِّ عاشقی‌ست
کربلا محرابِ رازِ فایقی‌ست

خاکِ تو نورِ حقیقت در جهان
آسمان محوِ شکوهت جاودان

تا ابد نامت بُوَد فخرِ وجود
بر مزارِ تو دعا، ذکرِ سجود

هر که را عشقت به جان مأوا شود
بی‌قرار از وادیِ دنیا شود

در غمت کوه از نهیبش می‌گدازد
عرش هم در سوزِ عشقت می‌تازد

ای که خونت چشمه‌ی صبحِ امید
راهِ تو بر عاشقان شد، نورِ دید

ای شهیدِ کربلا، دریای صبر
ای امیدِ اهلِ دل در وقتِ حَشر

خیمه‌ی دل در هوایت پا گرفت
نورِ ایمان از نگاهت جا گرفت

تیغ اگر بر جسم و جانت می‌خزید
عشق، در خونِ تو معنایی چکید

ساقیِ عشقِ الهی، یا حسین
رهبرِ بزمِ نهایی، یا حسین

آسمان از ماتمت خوناب شد
عرش از این دردِ جان، بی‌تاب شد

کاش روزی خاکِ راهت می‌شدم
غرقِ در دریایِ ماهت می‌شدم

نام تو آرامِ جانِ بی‌قرار
کوی تو مقصودِ دل، بزمِ نگار

کربلا تا هست، شورِ عشق هست
سِرِّ آن، در جانِ اهلِ دل نشست

ای که خونت داد درسِ استقامت
بر وجودت عرش، کرده کرامت

تا جهان باقی‌ست، نامت سرور است
ذکرِ عشقت بر دلِ ما دربدر است

خاکِ تو، درمانِ هر درد و غمی
روحِ تو، مرهم به هر سوز و نَمی

تا که باقی هست، عشقت زنده باد
راهِ تو بر عاشقان آینده باد

هر که را عشقت به جان آغشته شد
رازِ هستی در دلش سرشته شد

یا حسین، ای قافله‌سالارِ عشق
نورِ جان، فرمانروایِ یارِ عشق

کربلا تا هست، ما را رهبر است
نامِ تو، ذکرِ لبِ جان‌پرور است

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ماهِ تابانِ شهیدان، یا حسین

ای فدایِ آن نگاهِ بی‌قرار
کِی رود نامت ز دل‌هایِ تبار؟

ای که خونت، آیه‌ی صبر و رضاست
بر فرازِ جان، چراغِ مُقتداست

کاش می‌شد در غمت خاکت شوم
غرقِ دریایِ هلاکت شوم

هر که را شوقِ تو در جان ریشه کرد
از غمِ دنیا دلش اندیشه کرد

عاشقان با یادِ تو در آتش‌اند
ساکنانِ کویِ تو دل‌پاره‌اند

خاکِ دشتت کیمیایِ دردها
ذکرِ نامت، شمعِ شامِ مردها

ای که عشقت مُلکِ دل‌ها را گرفت
نورِ نامت، کوه و صحرا را گرفت

آسمان در ماتمت نالان شده
عرش هم از غربتت گریان شده

ای که خونت درسِ آزادگی‌ست
سِرِّ عشقت راهِ ما را زندگی‌ست

کربلا تا هست، عشقت پا برجاست
نامِ تو در سینه‌ها عرشِ خداست

چرخ، حیران از غمِ آن بیکسان
ماه، گریان بر دلِ اهلِ حَنان

آه از آن دم کز عطش لب‌ها فسرد
کودکان در دامنِ غم، جان سپرد

آه از آن ساعت که زینب بی‌قرار
دید جسمِ پاره‌پاره در غبار

چشمِ خورشید از غمت خون می‌چکد
آسمان، اندوهِ تو، در دل فکند

دیده‌ی افلاک بر دردت گریست
کوه، از اندوهِ جانت، سر شکست

ای که خونت مشعلِ راهِ خداست
نامِ تو سرمشقِ اهلِ ماسواست

کاش روزی خاکِ راهت می‌شدم
در رهت پروانه‌ی شوقت شدم

کربلا تا هست، عشقش زنده باد
نامِ تو در جانِ ما پاینده باد

هر که را با عشقِ تو پیوند خورد
در دو عالم، از غمت لبخند خورد

ای حسین، ای قبله‌ی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان

راهت ای جانِ جهان، پاینده باد
ذکرِ نامت تا ابد تابنده باد

در دلِ ما عشقِ تو فرمانرواست
کربلا آئینه‌ی حق تا خداست

ای که در خون، دیده بستی بر بلا
نامِ تو شد رمزِ فَتح و بقا

بر دلم نقشِ تو ای آرامِ جان
تا ابد جاری‌ست در هر آسمان

ای چراغِ شب‌نشینانِ بلا
ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا

از غمت عالم همه شوریده شد
آسمان با اشکِ خون، پوشیده شد

ناله‌ی زینب چو برخاست از حرم
سوخت دل‌ها را به داغی دم‌به‌دم

کودکان، تشنه لب و بی‌یاورند
در غمِ داغت ز غصه پرپرند

آه از آن لحظه که افتادی ز پا
آه از آن دم که شد خونت روا

کاش می‌شد در غمت جان باختم
در رهت سر را به خاک انداختم

هر دلی را سوزِ عشقت پرورش
می‌کشد ما را به‌سویِ این سرش

کربلا، رازِ خدا در پرده‌ها
چشمه‌ی عشق و صفایِ جرعه‌ها

هرکه در دریایِ عشقت غوطه زد
بر سرِ دارِ فنا بی‌پروا شد

خاکِ تو بوسیده‌ی اهلِ یقین
خیمه‌ی عشقت پناهِ مؤمنین

عرش، حیران از شکوهِ نامِ تو
مُلکِ هستی شد اسیرِ گامِ تو

نیزه‌ها بر پیکرت بوسه زدند
خونِ تو را هدیه بر عرش آوردند

ای که خونت مشعلِ راهِ هدی‌ست
نورِ تو رمزِ بقایِ ماسواست

دیده‌ی خورشید از غم خیره شد
چرخِ گردون از غمت، آواره شد

آه از آن دم که سرت بر نی نشست
بر دلِ زینب غمِ جان‌ها نشست

ای که نامت تا ابد جاوید باد
رهروی از راهِ تو نالید باد

کربلا تا هست، تویی رازِ بقا
عشقِ تو راهی‌ست سویِ کبریا

در دعایِ نیمه‌شب‌ها، یاد تو
بر دلِ هر عاشقی فریادِ تو

ای امیدِ خسته‌جانان، یا حسین
ای شهیدِ نینوایان، یا حسین

ذره‌ذره خاکِ تو دارد صفا
مهرِ تو تا عرش، شد رمزِ بقا

کاش روزی تربتت را بوسه زنم
در غمت چون شمع، جان را شعله زنم

کربلا محرابِ رازِ عاشقی‌ست
در جهان، درسِ وفا و صادقی‌ست

نامِ تو آرامِ جانِ دردمند
ذکرِ تو مرهم بر این دل‌های بند

کربلا تا هست، عشقت زنده باد
نامِ تو در سینه‌ها پاینده باد

تا که باقی هست، عشقِ تو بمان
نورِ تو بر جانِ ما جاویدان

ای که خونت آیتِ فتحِ هدی‌ست
راهِ تو روشن‌ترین راهِ خداست

ای حسین، ای قبله‌ی رازِ نهان
نورِ عشقت در دلِ ما جاودان!

 

ای شهیدِ تشنه‌لب، دریایِ نور
بر دلت سنگِ جفا، صدگونه سور

آسمان از داغِ تو خون می‌گریست
عرش هم در ماتمت درهم شکست

آه از آن دم که شدی بی‌یاوران
در غریبی بینِ خون و خیزران

تیغ‌ها بر پیکرت بوسه زدند
خیمه‌ها را شعله‌ها از هم دریدند

چشمِ طفلان از عطش بی‌نور شد
دستِ زینب از غمت، مستور شد

آه از آن لحظه که لب‌ها تشنه بود
آه از آن دم که دل از غم پرگشود

خاکِ دشتت بویِ خون و ماتم است
عشقِ تو تا آخرین دم محکم است

در هوایِ کویِ تو جان داده‌ام
دل به دستِ عشقِ تو بنهاده‌ام

ای امامِ عاشقان، ماهِ وصال
ای که خونت شد نشانِ اعتدال

در دلِ هر عاشقی نورت بمان
تا ابد بر حق، تویی فرمانروان

کربلا محرابِ خون و معرفت
در غمت، عالم گرفتارِ محنت

تیغ‌ها از غربتت حیران شدند
کوه‌ها از ماتمت لرزان شدند

تا جهان باقی‌ست نامت سرور است
راهِ تو بر عاشقان تاجِ سر است

ای که خونت آسمان را رنگ داد
عشقِ تو بر جانِ ما آهنگ داد

نامِ تو آرامِ جانِ خسته‌ها
یادِ تو سرمایه‌ی دل‌شکسته‌ها

ای که در دریایِ غم تنها شدی
عاشقِ معبود و حق، شیدا شدی

دیده‌ی خورشید از غمت اشکبار
ماه، در غم، شد به خون دل گرفتار

خیمه‌ها از سوزِ داغت شعله‌ور
طفلِ معصوم از عطش، بی‌بال و پر

ای امیدِ خسته‌دل‌های جهان
ای که عشقت، سرّ و رازِ لامکان

بر مزارِ تو دعا، ذکرِ یقین
نامِ تو آرامِ دل‌های حزین

کاش ما را جان فدایِ راهِ تو
خاکِ راهت قبله‌ی دلخواهِ تو

کربلا تا هست، عشقش پا برجاست
ذکرِ نامت بر لبِ دل‌ها رواست

هر که را عشقت به دل، مأوا شود
بی‌قرار از بندِ این دنیا شود

یا حسین! ای رهبرِ اهلِ یقین
ای چراغِ راهِ شب‌هایِ غمین

تا نفس باقی‌ست، راهت زنده باد
نامِ تو بر عاشقان پاینده باد!

 

ای شهیدِ کربلا، عشقِ جلی
نورِ حق، میراثِ آلِ مرتضی

ناله‌ی جانسوزِ تو، رازِ بقا
کعبه‌ی دل‌هاست خاکِ کربلا

در هوایِ عشقِ تو جان‌ها فدا
عشقِ تو سرمشقِ صدق و صفا

کاش می‌شد لحظه‌ای در خون تپید
بر درِ عشقت سری با دل برید

تیغ اگر بر پیکرت بوسه زده
عشقِ حق در خونِ تو پرواز کرده

ای که خونت جانِ هستی را گرفت
موجِ عشقت کائنات از هم شکفت

آه از آن شب، آن غروبِ بی‌قرار
آه از آن دل‌هایِ طفلان، داغدار

تیرها بر سینه‌ات، بوسه‌زنان
اشک‌ها بر تربتت، جاودان

عرش از داغت به لرزه افتد هنوز
ماه، در غم، روی پنهان کرده روز

سایبانِ عشقِ تو، خونِ خداست
کربلا دریایِ سوز و ماجراست

هر که بر عشقت دل و جان داده است
در دو عالم جاودان، آزاده است

کاش روزی تربتت را سجده کرد
بر سرِ کویت دل از خود برفکند

ای امامِ حق، امیدِ خسته‌جان
دیده‌ی ما بر غمت گریان، گران

در غمِ زخمِ تنت دل‌ها شکست
کوه از اندوهت به دریا پیوست

کربلا تا هست، عشقت رهبر است
نامِ تو بر قلب‌ها تاجِ سر است

ای که با خون، راهِ حق کردی عیان
شد غمت معیارِ اهلِ عاشقان

اشکِ ما در ماتمت جاری بود
نامِ تو در جانِ ما، ساری بود

ای که جانت هدیه‌ی معبود شد
عشقِ تو تفسیرِ سرِّ بود شد

ای حسین، ای ماهتابِ آسمان
ای امامِ تشنه‌لب، آرامِ جان

تا نفس باقی‌ست، نامت زنده باد
نورِ تو در سینه‌ها پاینده باد

کاش ما را در رهت جان فِدا
سایبانِ عشقِ تو تا انتها

کربلا تا ابد شورآفرین
راهِ تو در جانِ ما، عین‌الیقین

هر که را عشقِ تو در جان شعله زد
تا ابد از بندِ عالم می‌رهد

ای که نامت، نورِ راهِ عاشقی‌ست
خاکِ تو، رازِ بقایِ صادقی‌ست

ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا
نورِ حق، مولا، امامِ مقتدا!

 

ای چراغِ روشنِ شامِ بلا
ای امیدِ خسته‌جانِ اولیا

چشمِ هستی بر غمت گریان شده
عرش از اندوهِ تو ویران شده

داغِ تو، داغی که درمانش نبود
سوزِ عشقت را به جز جان کس ربود؟

در غمِ تو خون بگرید آسمان
ماه، پنهان شد ز ماتم، بی‌نشان

آه از آن دم که شدی تنها ز پا
بی‌کس و بی‌یار، دور از آشنا

ناله‌ی طفلان، شرر بر جان فکند
شعله‌ی غم، خیمه‌ها را در نورد

ای که جانت در رهِ حق شد نثار
راهِ تو شد مشعلِ اهلِ دیار

از غمت دل‌ها همه حیران شدند
مرد و زن در سوگِ تو گریان شدند

ای که خاکِ پیکرت باغِ بهشت
ذکرِ نامت بر دلِ ما نقشِ کِشت

کربلا، محرابِ رازِ عاشقی
جلوه‌گاهِ مهر و نور و صادقی

هر که در عشقِ تو جان را باخت است
در دو عالم سرفراز و راسخ است

ای که خونت مشعلِ آزادگی‌ست
عشقِ تو تفسیرِ حق و بندگی‌ست

ناله‌ی زینب به صحرا پر کشید
اشکِ او بر زخم‌ها مرهم گزید

آه از آن دم که سرت بر نی نشست
دیده‌ی عالم به اشک و خون شکست

ای که عشقت آسمان را فتح کرد
نامِ تو دل‌های ما را گرم کرد

کاش روزی در رهت جان باختم
از غمت شمعِ دلِ افروختم

ای حسین، ای قبله‌ی اهلِ یقین
نامِ تو آرامِ دل‌های حزین

کربلا تا هست، عشقش زنده باد
یادِ تو در جانِ ما پاینده باد

ای که در میدانِ حق مردانه‌ای
تا ابد در جانِ ما جاویده‌ای

خاکِ تو رازِ قیامت در بَرَت
عرش، حیران مانده از این شوکتت

داغِ تو سوزد دلِ هر بی‌قرار
ذکرِ نامت شد دعایِ شام و سار

یا حسین! ای رهبرِ آزادگان
قبله‌ی دل‌هایِ اهلِ عاشقان

هر که در راهِ تو افتد، سرفراز
جان‌سپاری در رهت، رمزِ نیاز

ای که با خون، حقِ قرآن زنده کرد
راهِ ایمان را به دل تابنده کرد

کربلا تا هست، نامت بر لب است
راهِ تو بر اهلِ دل‌ها مذهب است

ای امامِ تشنه‌کامِ کربلا
ای چراغِ شب‌نشینِ ماسوا!

 

ای که در راهِ حق جان داده‌ای
با خونِ پاکت جهان را داده‌ای

بر فرازِ نیزه‌ها سر داده‌ای
تا که عشقِ حق به عالم داده‌ای

خاکِ تو در دل‌ها شد جاودان
یادِ تو در دل‌ها، در جان، در جان

در هوای کربلا، همه عاشق شدند
هرکه از عشقِ تو لبیک گفته‌اند

ای که جانِ خویش را فدایِ خدا
در زمین و آسمان شد نور و ضیا

کربلا، میدانِ صداقت و وفاست
راهِ تو تا ابد در دل‌ها جاست

ای حسین، ای رمزِ آزادی و نور
هرکه تو را دید، به ایمان شد محبور

کاش من هم در آن میان بودم
تا به خاکِ کربلا جان می‌دادم

زخمِ تو در دلِ تاریخ نقش بست
غصه‌ی تو در دلِ ما می‌جوشد و هست

یا حسین، ای رهنمایِ دل‌های خسته
در کنارِ خیمه‌ات، روح‌ام شاد و سسته

در دشتِ کربلا هر قطره خون
نشانِ عشق و صداقت و جنون

آسمانِ کربلا با گریه‌ها پر شد
چشمِ عالم از داغِ تو تر شد

دل‌ها به یادِ تو در خون فشاندند
تا در وصالِ تو جان‌ها فدایند

ای که نامت در دل‌ها روشن است
راهِ تو، راهِ آسمان و زمین است

کربلا تا هست، عشقش جاودانه است
نامِ تو در دل‌ها پاینده است

در کویِ عشقت، همه‌جان فدایند
خاکِ کربلا، سرورِ عاشقان است

یا حسین، ای که از مرگ نترسیدی
در راهِ حق، به شجاعت سرسختی

باقی همه در ظلِ عشقِ تو بودند
هرکه در راهِ تو جان می‌سپردند

دستِ تو در دستِ خداوندِ روز است
دلت، در پناهِ ربِ لایزال، بود است

تا جهان باقی‌ست، راهت باقیاست
و در دلِ ما همیشه یادِ تو پاک است

کربلا، مهرِ تو را به دل‌ها زد
داغِ تو تاریخ را هم نهاد بر سر سود

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

وصف کربلا

۱. کربلا، سرچشمه‌ی نور و صفاست
۲. کربلا، آیینه‌ی عشق خداست
۳. کربلا، دریای راز و معرفت
۴. کربلا، آرامگاه عشق ناب
۵. کربلا، دریای خون و غیرت است

۶. کربلا، ماوای عشق و بندگی
۷. کربلا، خورشید عشق سرمدی
۸. کربلا، دریای درد و ایمنی
۹. کربلا، باغ جنان بر خاک ما
۱۰. کربلا، میخانه‌ی جام بلاست

۱۱. کربلا، راز نهان در ناله‌هاست
۱۲. کربلا، گلزار عشق و ایستادگی‌ست
۱۳. کربلا، جاری ز خون عاشقان
۱۴. کربلا، منزلگه آزادگان
۱۵. کربلا، دردی برای عارفان

۱۶. کربلا، فریاد عشق سرمدی
۱۷. کربلا، خاک شهیدان وفاست
۱۸. کربلا، بزم شهید و شاهد است
۱۹. کربلا، رمز بقای عاشقی‌ست
۲۰. کربلا، منزل جان‌های بلاست

 

۲۱. کربلا، خورشید عشق و روشنایی
۲۲. کربلا، دریای خون، دریای نور
۲۳. کربلا، راز بقا در راه دوست
۲۴. کربلا، قبله‌ی اهل یقین
۲۵. کربلا، آرام جان عاشقان

۲۶. کربلا، سِرّ شهیدان بلا
۲۷. کربلا، منزلگه صبر و رضا
۲۸. کربلا، آیینه‌دار حق و عشق
۲۹. کربلا، فانی و باقی به حق
۳۰. کربلا، جان‌فزای مؤمنان

۳۱. کربلا، دریای اشک بی‌قرار
۳۲. کربلا، عشقی ز جنس لافتی
۳۳. کربلا، دروازه‌ی راز وجود
۳۴. کربلا، باغ گل‌های شهود
۳۵. کربلا، آغوش گرم عاشقی

 

۳۶. کربلا، سرچشمه‌ی صبر و یقین
۳۷. کربلا، راز دل خونین ماست
۳۸. کربلا، مشعل‌دار روشنی
۳۹. کربلا، دریای عشق بی‌کران
۴۰. کربلا، منزلگه راز و دعاست

۴۱. کربلا، گلبانگ عدل و راستی
۴۲. کربلا، درس عشق و معرفت
۴۳. کربلا، خون خدا در خاک‌ها
۴۴. کربلا، آئینه‌ی صبر و وفاست
۴۵. کربلا، شور حق در نینوا

۴۶. کربلا، محفل عشق و جهاد
۴۷. کربلا، وادی خونین عشق
۴۸. کربلا، محراب راز اولیاء
۴۹. کربلا، گلزار باغ عاشقی
۵۰. کربلا، سِرّ بقای عارفان

 

۵۱. کربلا، نخل بلند ایستادگی
۵۲. کربلا، مکتب عشق و وفاست
۵۳. کربلا، چشمه‌ی صبر و رضا
۵۴. کربلا، فریاد خون در نینواست
۵۵. کربلا، آیینه‌دار حق شده

۵۶. کربلا، راهروان را رهبر است
۵۷. کربلا، سِرّ نهان اهل دل
۵۸. کربلا، دریای اشک و آتشی
۵۹. کربلا، راز بقای عاشقی
۶۰. کربلا، نور دل اهل یقین

۶۱. کربلا، جان‌فزای رهروان
۶۲. کربلا، منزل جان‌های پاک
۶۳. کربلا، مهد غم و شور عشق
۶۴. کربلا، شعله‌ی جان عارفان
۶۵. کربلا، راز گلوی تشنه است

۶۶. کربلا، قبله‌ی اهل ولا
۶۷. کربلا، عرش خدا در خاک‌ها
۶۸. کربلا، خون خدا در موج‌ها
۶۹. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۷۰. کربلا، آتش عشق سرمدی

 

۷۱. کربلا، گلزار خونین بلاست
۷۲. کربلا، محرم راز خداست
۷۳. کربلا، آیینه‌ی درد و امید
۷۴. کربلا، سرمشق عشق و شهود
۷۵. کربلا، منزل جان‌های پاک

۷۶. کربلا، فریاد عدل و راستی
۷۷. کربلا، خاک وفای اولیاست
۷۸. کربلا، روشنای راه حق
۷۹. کربلا، نغمه‌ی عشق و فدا
۸۰. کربلا، درس صبوری و شکیب

۸۱. کربلا، دریای مهر کبریاست
۸۲. کربلا، سِرّ بقای عاشقی
۸۳. کربلا، نور دل اهل یقین
۸۴. کربلا، شور شهیدان خدا
۸۵. کربلا، کعبه‌ی آزادگی

۸۶. کربلا، چشمه‌ی خون و عطش
۸۷. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۸۸. کربلا، عطر بهشت خداست
۸۹. کربلا، منزل عشق و یقین
۹۰. کربلا، درّ یتیم وفاست

 

۹۱. کربلا، منزل دل‌های صبور
۹۲. کربلا، چشمه‌ی اشک خداست
۹۳. کربلا، سِرّ نهان عاشقی
۹۴. کربلا، محفل راز شهداست
۹۵. کربلا، نور دل اهل وفاست

۹۶. کربلا، قبله‌ی اهل یقین
۹۷. کربلا، رمز حیات بشر
۹۸. کربلا، روشنی راه عشق
۹۹. کربلا، مهد بلا و بلاست
۱۰۰. کربلا، سوز دل عارفان

۱۰۱. کربلا، جلوه‌ی عشق ابدی
۱۰۲. کربلا، خیمه‌ی ایمان و نور
۱۰۳. کربلا، مدرسه‌ی صبر و عشق
۱۰۴. کربلا، راز بقای عاشقان
۱۰۵. کربلا، مقصد جان‌های پاک

۱۰۶. کربلا، قبله‌ی اهل وفاست
۱۰۷. کربلا، کهکشان معرفت
۱۰۸. کربلا، فریاد خون خداست
۱۰۹. کربلا، منزل آزادگان
۱۱۰. کربلا، مأمن عشق و امید

 

۱۱۱. کربلا، فصل شکوفایی عشق
۱۱۲. کربلا، راز شهادت در بلاست
۱۱۳. کربلا، عطر دعای عاشقان
۱۱۴. کربلا، اشک زلال اولیاست
۱۱۵. کربلا، کعبه‌ی اهل بصیر

۱۱۶. کربلا، منزل سوز و گداز
۱۱۷. کربلا، آتش عشق خدایی
۱۱۸. کربلا، رمز وفای بی‌نهایت
۱۱۹. کربلا، مکتب تسلیم و رضاست
۱۲۰. کربلا، خانه‌ی راز و یقین

۱۲۱. کربلا، باغ گل‌های شهید
۱۲۲. کربلا، نور خدا در دل ماست
۱۲۳. کربلا، عرش خدا بر خاک‌ها
۱۲۴. کربلا، چشمه‌ی فیض و عطاست
۱۲۵. کربلا، ماوای پاکان جهان

۱۲۶. کربلا، مقصد عشاق حق
۱۲۷. کربلا، محفل راز شهود
۱۲۸. کربلا، مهد قیام و قیامت
۱۲۹. کربلا، قبله‌ی خونین عشق
۱۳۰. کربلا، باده‌ی جام ولاست

 

۱۳۱. کربلا، راز نهان در کربلاست
۱۳۲. کربلا، قبله‌ی اهل وفاست
۱۳۳. کربلا، چشمه‌ی صبر و یقین
۱۳۴. کربلا، منزل جان‌های پاک
۱۳۵. کربلا، عرش خدا بر خاک‌هاست

۱۳۶. کربلا، سرّ دل عاشق است
۱۳۷. کربلا، قبله‌ی خون خداست
۱۳۸. کربلا، مشعل نور هدایت
۱۳۹. کربلا، بزم شهود و ولاست
۱۴۰. کربلا، محرم راز بلاست

۱۴۱. کربلا، آتش عشق و امید
۱۴۲. کربلا، مهر رخ شاه دین
۱۴۳. کربلا، منزل نور و شهید
۱۴۴. کربلا، دشت قیام و شرف
۱۴۵. کربلا، سوز دل اهل ولاست

۱۴۶. کربلا، کعبه‌ی جان‌های پاک
۱۴۷. کربلا، سرّ جهاد و بقا
۱۴۸. کربلا، خانه‌ی عشق و یقین
۱۴۹. کربلا، نغمه‌ی خون خدا
۱۵۰. کربلا، فریاد آزادگی است

ماوای عشق و بندگی است این دیار
خورشید عشق سرمدی ماندگار

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی کربلا(۱)

باسمه تعالی

مثنوی  کربلا(۱)

 

کربلا سرچشمه‌ی نور و صفاست
این حرم آینه‌ی عشق خداست

 

کربلا، آینه‌ی صبر و رضاست
مکتب عشق و مقام انبیاست

 

 

کربلا، سوز و گداز عاشقان
عرصه‌ی راز و نیاز عاشقان

 

کربلا، دریای مهر کبریاست
صحنه ی عشق و صفای اولیاست

 

کربلا باغِ شهود و حکمت است
مَطلعِ ایمان و موجِ عزّت است

 

کربلا، آیینه‌ی عشق و امید
محفل نور است و ایثار و نوید

 

کربلا، سرّ نهان در وادی است
قبله گاه دلبر و هم شادی است

 

کربلا، آیینه‌ی عشق و بلاست
محفل درس صبوری و وفاست

 

 

 

 کربلا ماوای عشق و بندگی
 جملگی خورشید عشق سرمدی

 



کربلا میخانه‌ی جام بلاست

سر زمین عشق و ایمان و وفاست

 

کربلا، سِرّ بقای عاشقان
در جوار حق تعالی، بی امان

 


 

 کربلا راز نهان در ناله‌هاست

دشت غم، دریای خون در نینواست


 


کربلا خاک شهیدان وفاست

مرکز عشق و بلا در نینواست

 

کربلا، عطر بهشت کبریاست
در دل هر موج، شور نینواست

 


کربلا مقصود جان‌های بلاست

این حرم دریای خون در کربلاست

 

کربلا دریای خون، دریای نور
مرکز راز و بقا، عشق و سرور

 

کربلا، شور شهیدان خداست
راز جاویدان عشق انبیاست

 

 

کربلا، نور دل اهل یقین
قبله‌گاه عاشقان، راهِ متین

 

 

کربلا، بزم وصال اولیاست
مرکزِ عشق و حضور کبریاست



 

 

 

کربلا آرام جان عاشقان

جان فزا و روح بخش مومنان

 

کربلا آیینه‌ی عشق خداست
جلوه‌گاه ایزدی، خون و بقاست

 

 

کربلا سِرّ شهیدان بلاست
مقصد و منزلگه عشق و رضاست

 

 

کربلا دروازه‌ی راز وجود
 گل گزار باغ گل‌های شهود

 

کربلا، گلزار خونین بلاست
آن گذر گاه شهیدان در لقاست

 

کربلا باشد عبادتگاه عشق
هر نگاهم سوی آن درگاه عشق

 

 

کربلا دریای عشق بی‌کران

مرکز سِرّ بقای عارفان

 

 

کربلا، منزلگه راز و دعاست

سرزمین درد و خون در نینواست

 

 

کربلا آئینه ی صبر  و وفاست

 مظهر عشق و ولای کبریاست

 

 

کربلا فریاد خون در نینواست

راز دل‌های شکسته از بلاست

 

کربلا کانون عشق است و وفاست

این حرم میعاد گاه اولیاست

 

کربلا عرش خدا در خاک هاست
شور حق جاری به دشت نینواست

 

کربلا، راز دل خونین ماست
عاشقان را قرب و ایثار و رضاست

 

 

کربلا باشد "رجالی" رمز و راز
می‌تپد دل، فارغ از جور و گداز

 

 

 

 

 

 

 


سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی کربلا(۲)

کربلا، خورشید عشق و روشنایی


 


۲۴. کربلا، قبله‌ی اهل یقین

 

 

 


۲۸. کربلا، آیینه‌دار حق و عشق
۲۹. کربلا، فانی و باقی به حق
 

۳۱. کربلا، دریای اشک بی‌قرار
۳۲. کربلا، عشقی ز جنس لافتی


 


۳۵. کربلا، آغوش گرم عاشقی

 

کربلا، سرچشمه‌ی صبر و یقین

 


۳۸. کربلا، مشعل‌دار روشنی

 

 

۴۱. کربلا، گلبانگ عدل و راستی
۴۲. کربلا، درس عشق و معرفت


 

 

 

 

 

۴۶. کربلا، محفل عشق و جهاد
۴۷. کربلا، وادی خونین عشق
۴۸. کربلا، محراب راز اولیاء
۴۹. کربلا، گلزار باغ عاشقی

 

۵۱. کربلا، نخل بلند ایستادگی
 


 کربلا چشمه‌ی صبر و رضا

کربلا قبله ی اهل ولا


 

 


۵۵. کربلا، آیینه‌دار حق شده

۵۶. کربلا، راهروان را رهبر است
۵۷. کربلا، سِرّ نهان اهل دل
۵۸. کربلا، دریای اشک و آتشی
۵۹. کربلا، راز بقای عاشقی
۶۰. کربلا، نور دل اهل یقین

 

۶۱. کربلا، جان‌فزای رهروان

کربلا شعله ی جان عارفان


۶۲. کربلا، منزل جان‌های پاک
۶۳. کربلا، مهد غم و شور عشق

۶۵. کربلا، راز گلوی تشنه است


۶۷. کربلا، عرش خدا در خاک‌ها
۶۸. کربلا، خون خدا در موج‌ها
۶۹. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۷۰. کربلا، آتش عشق سرمدی

 

 

۷۱. کربلا، گلزار خونین بلاست
۷۲. کربلا، محرم راز خداست
۷۳. کربلا، آیینه‌ی درد و امید
۷۴. کربلا، سرمشق عشق و شهود
۷۵. کربلا، منزل جان‌های پاک

۷۶. کربلا، فریاد عدل و راستی
۷۷. کربلا، خاک وفای اولیاست
۷۸. کربلا، روشنای راه حق
۷۹. کربلا، نغمه‌ی عشق و فدا
۸۰. کربلا، درس صبوری و شکیب

۸۱. کربلا، دریای مهر کبریاست
۸۲. کربلا، سِرّ بقای عاشقی
۸۳. کربلا، نور دل اهل یقین
۸۴. کربلا، شور شهیدان خدا
۸۵. کربلا، کعبه‌ی آزادگی

۸۶. کربلا، چشمه‌ی خون و عطش
۸۷. کربلا، سوز دل بی‌قرار
۸۸. کربلا، عطر بهشت خداست
۸۹. کربلا، منزل عشق و یقین
۹۰. کربلا، درّ یتیم وفاست

 



alirejali.blog.ir



 



 

 


سراینده

دکتر علی رجالی



alirejali.blog.ir

  • علی رجالی