باسمه تعالی
شرحی بر واژه عرفانی رنگ تعلق
رنگ تعلق
تعلق اگر در دلت نقش بست
چو زنجیر بر دست و پایت نشست
رها کن دل از بند نفس و قفس
ره اهل دنیا کند خوار و پست
باسمه تعالی
رنگ تعلق
---
شرح شعر:
این شعر با مفاهیم عرفانی و اخلاقی خود به موضوع دلبستگی به دنیا و آثار منفی آن میپردازد. در اینجا هر بیت بهطور جداگانه شرح داده میشود:
---
1. تعلق اگر در دلت نقش بست
شاعر در این مصراع به این نکته اشاره دارد که تعلق به دنیا و دلبستگی به آن ابتدا در دل و فکر انسان شکل میگیرد. اگر این تعلق در دل انسان ریشه بدواند، باعث میشود که او دچار گرفتاریهای زیادی شود.
---
2. چو زنجیر بر دست و پایت نشست
تعلق به دنیا همچون زنجیری است که بر دست و پای انسان بسته میشود و او را از حرکت آزادانه باز میدارد. انسان در این حالت نمیتواند بهراحتی از این تعلقات رها شود، چرا که بهشدت به آنها وابسته است.
---
3. رها کن دل از بند نفس و قفس
در این مصراع، شاعر از مخاطب میخواهد که دل خود را از بند و قفس نفس آزاد کند. نفس در اینجا به معنای خواستههای دنیوی و نفسانی است که انسان را از حقیقت و آزادی معنوی باز میدارد. "قفس" استعارهای از زندان است که نفس بهعنوان حاکم بر آن، انسان را در بند خود نگه میدارد.
---
4. ره اهل دنیا کند خوار و پست
در این مصراع، شاعر بیان میکند که مسیر دنیادوستی و تعلق به دنیا، انسان را در نهایت به ذلت و انحطاط میرساند. این مسیر انسان را از نظر معنوی خوار و پست میکند و او را از مقام بلند انسانیت دور میکند. در واقع، تعلق به دنیا باعث میشود انسان از هدف اصلی زندگی خود که همان رسیدن به کمال و قرب الهی است، منحرف شود.
---
نتیجهگیری:
شعر بهطور کلی به مخاطب یادآوری میکند که دلبستگی به دنیا و اشتغال به لذتهای مادی، انسان را در بند میکند و او را از رشد معنوی و کمال دور میسازد. تنها با رهایی از این تعلقات و پرداختن به حقیقت و بندگی خداوند است که انسان به آزادی واقعی و کمال خواهد رسید. این پیام هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی قابلتأمل است.
در عرفان، رنگ تعلق مفهومی است که به وابستگیها، دلبستگیها و تعلقات انسان به امور دنیوی و مادی اشاره دارد. این تعلقات در واقع همان جنبههای ظاهری و مادی زندگی هستند که انسان را از هدفهای عالیتر معنوی و روحانی باز میدارند. در عرفان، هر چیزی که انسان را از توجه به حقیقت و خداوند باز دارد، به عنوان یک تعلق شناخته میشود. تعلق به مال، مقام، قدرت، لذتهای دنیوی، و حتی تعلق به خود و شخصیّت فردی، همگی میتوانند به عنوان رنگ تعلق در نظر گرفته شوند.
مفهوم رنگ تعلق از دید عرفان
1. تعلق به دنیا: عرفا بر این باورند که تعلق انسان به دنیا و مادیات باعث غفلت از حقیقت و دوری از خداوند میشود. این تعلقات انسان را به صورت موقت و گذرا به دنیای فانی متصل کرده و از اصل و حقیقت هستی که خداوند است، غافل میسازد. از نگاه عرفانی، تعلقات دنیوی بهمانند پردهای هستند که بین انسان و حقیقت میافکنند و مانع از دیدن نور حقیقت میشوند.
2. رنگ تعلق به خود و هویّت فردی: یکی دیگر از تعلقات عمدهای که در عرفان به آن اشاره شده، تعلق به هویّت فردی و خود است. عرفا اینگونه تعلقات را «نفس» مینامند و معتقدند که نفس و خودخواهی انسان مانع از رهایی و ارتباط مستقیم با خداوند میشود. از دیدگاه عرفانی، انسان باید از این تعلقات خودگذشتگی کند و به فنا در ذات الهی برسد.
3. رهایی از تعلقات: در مسیر عرفانی، یکی از اهداف اصلی، رهایی از این تعلقات است. عرفا بر این باورند که تنها زمانی انسان میتواند به حقیقت ناب دست یابد که از همه تعلقات مادی و حتی معنوی خود بگذرند. این گذشت، که به «فنا» یا «انقطاع» مشهور است، انسان را قادر میسازد تا به وحدت با خداوند برسد. در این حالت، انسان هیچ تعلقی به دنیای فانی ندارد و تنها به حقیقت و یگانگی با خداوند توجه میکند.
4. رنگ تعلق و جهل: تعلقات نه تنها انسان را از حقیقت دور میکنند، بلکه بهطور معمول همراه با جهل و غفلت هستند. انسانهای تعلقمند به دنیا و مادیات معمولاً در غفلت به سر میبرند و نمیتوانند به درستی ذات واقعی خود و جهان را درک کنند. از دیدگاه عرفانی، تنها از طریق رهایی از تعلقات و توجه به عالم معنوی است که انسان میتواند به حقیقت خویش و حقیقت خداوند پی ببرد.
5. رنگ تعلق و عشق الهی: یکی از مفاهیم مهم در عرفان، تبدیل تعلقات به عشق الهی است. عرفا معتقدند که اگر انسان بتواند تعلقات خود را به خداوند و حقیقت مطلق معطوف کند، بهجای تعلق به امور دنیوی، در حقیقت به چیزی وابسته خواهد شد که همیشه ثابت و ابدی است. در این حالت، عشق به خداوند تمامی تعلقات دنیوی را محو میکند و انسان به حقیقتی دست مییابد که فراتر از زمان و مکان است.
نتیجهگیری
در نهایت، رنگ تعلق از دیدگاه عرفانی، به تمامی وابستگیها و تعلقات دنیوی اشاره دارد که انسان را از مسیر واقعی خود که همان رهایی و نزدیکی به خداوند است، منحرف میکنند. رهایی از این تعلقات، که در عرفان به عنوان شرطی اساسی برای رسیدن به کمال و حقیقت معنوی شناخته میشود، تنها از طریق گذشت از خود و دنیای فانی امکانپذیر است. انسان باید با ترک تعلقات، به دنبال حقیقتی باشد که فراتر از هر چیزی در دنیا قرار دارد و آن، همان وحدت با خداوند است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۰۲