باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۱۰)
قدم
در راه وصال، جان فشان باید شد
در دامن عشق، بیکران باید شد
هر کس که قدم نهاد در وادی دوست
فانی ز جهان و جاودان باید شد
حدوث
هر ذره که از لطف خدا حادث شد
با نغمه ی عشق، زنده و خالص شد
هر لحظه جهان ز نو شود با نورش
آیینه ی حق شد و جهان وارث شد
مرآت
دل آینه ی پاک و چه زیبا باشد
گنجینهٔ راز حق، هویدا باشد
مرآت حق است، معدن عشق و صفا
آیینهٔ حق، چراغ دلها باشد
لیلی و مجنون
مجنون ز جنون، ره حقیقت پیمود
هر لحظه دلش کمال و عصمت پیمود
در سیر لقا، نشان ز حق میبیند
عشقی که فناست، راه حکمت پیمود
نور محمدی
عشقی که خدا بر دل و جان بخشید
نوری ز ازل، سوی جانان بخشید
این نور محمدی است، عالم گستر
بر قلب نبی، نور و قرآن بخشید
خلوت
هر کس که تو را ز دل صدا کرد
در خلوت شب، خدا خدا کرد
دل از همه غیر دوست بگریخت
با شوق تو رازِ دل روا کرد
جلوت
در خلوت دل، سکوت با معنا شد
در جلوت خلق ، یاد حق بر پا شد
در هر نفسی حضور او را دیدم
هر لحظه دلم ز مهر او شیدا شد
سکینه
هر دل که ز شور عشق حق سرشار است
از بند جهان رسته و هشیار است
سکینه چو باران به دلش بنشیند
جان و دل او تهی ز هر زنگار است
عالم ذر
در عالم ذر، عهد و پیمان بستیم
هر ذره ی ما، دل به یزدان بستیم
بر وحدت حق، می دهد جان گواه
از عشق خدا ، دل به جانان بستیم
راز
راز است که جان را به جنون میخواند
هر لحظه به دل حدیث خون میخواند
ای دوست، اگر به جان خود گوش کنی
یک زمزمه ای تو را درون می خواند
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۰/۲۲