رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از آیات قرآن
سوره یوسف :قسمت سیزدهم
جایگاه انسان

انسان ها در سختی ها و تحمل رنج ها در راه و هدفی که دارند پیروز و موفق می شوند.همانند چای که در آب جوش رنگ و بوی آن ظاهر می شود.در آب سرد چای خود را نشان نمی دهد.برادران یوسف ، یوسف را از آغوش گرم پدر جدا کردند و در آغوش سرد چاه قرار دادند.زلیخا به یوسف تهمت زد و او را به زندان انداخت.اما بالاخره پس از گذراندن سختی ها آبرومندانه حقایق آشکار گردید و یوسف سربلند شد.
وقتی کاروان دنبال آب بود و طناب خود را در چاه انداخت.بجای آب نوجوان زیبا روی بالا آمد.قرآن می گوید او را چون کالا در کاروان نگهداری کردند.تا او را در بازار برده فروشان بفروشند.خداوند جایگاه انسان را در بین مخلوقات اشرف موجودات می داند.متاسفانه امروزه عده ای برای کسب پول و کسب دنیا به بعضی افراد بالاخص زنان نگاهی چون کالا دارند.
کاروان با توجه به عدم شناخت یوسف او را به قیمت ناچیز فروخت.انسان ها نیز بعضا خدای یوسف و دریای رحمت را به دنیای کم ارزش می فروشند.همانند یک ماهی که برای کسب یک کرم مرده دهان خود را باز می کند تا آنرا بخورد.غافل از اینکه برای بدست آوردن آن خود را از دریای بزرگ بیرون می اندازد و هلاکت خود را بدنبال دارد.انسان ها نیز زمانی متوجه غفلت خود می شوند که مرگ به سراغ آنها آید.آنوقت دیر است و امکان برگشت و جبران نیست.
مولانا می گوید:

آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص
چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر
ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی
از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی
گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص
ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته
رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص
در دست جام باده آمد بتم پیاده
گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بی‌هنر به رقص
تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد
هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص
کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی
کای بی‌خبر فنا شو ای باخبر به رقص
طاووس ما درآید وان رنگ‌ها برآید
با مرغ جان سراید بی‌بال و پر به رقص
کور و کران عالم دید از مسیح مرهم
گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص
مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص
وقتی یوسف را به عنوان غلام برای عزیز مصر خریدند.گفتند او را تکریم کنید و امکان دارد در آینده برایمان مفید واقع شود.والدین اگر بخواهند در آینده فرزندانشان آنها را مورد لطف و کرامت قرار دهند باید در طفولیت آنها را گرامی بدارند و به آنها احترام بگذاررند.

زندگی در گذر و یک سفر است
آدمی رهگذر و همسفر است
آنچه می ماند از او ،یاد وی است
رنج خود ماند و او در گذر است

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • ۹۷/۰۴/۰۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی