رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی

۱۸۳ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی سیر انفسی

 

سیر انفسی

در خلوت دل، هر آنچه پیداست ز حق
آیات جلال و نور یکتاست ز حق
در هر نفسی، صدای حق را بشنو
هر لحن دل انگیز که بر ماست ز حق

 

شرح شعر «سیر انفسی»

این شعر به سیر انفسی، یعنی بررسی و جستجوی درونی برای شناخت خداوند، اشاره دارد. شاعر با تأکید بر درون انسان و قلب او، به ما یادآوری می‌کند که در عمق دل و نفس انسان، تجلیات و آیات الهی وجود دارد. او به زیبایی بیان می‌کند که هر آنچه در دل انسان نمایان است، به نوعی از نور و جلال الهی نشأت می‌گیرد.


---

بیت اول:

"در خلوت دل، هر آنچه پیداست ز حق
آیات جلال و نور یکتاست ز حق"

شاعر در این بیت، اشاره می‌کند که در خلوت دل، جایی که انسان با خود تنها می‌شود و از دنیای بیرون دور می‌افتد، تمامی آنچه که در دل انسان می‌گذرد، از خداوند است. او به این حقیقت اشاره دارد که آیات جلال و نور یکتای خدا در دل و درون انسان قابل مشاهده است. دل انسان به‌عنوان مکان تجلی صفات الهی معرفی می‌شود.


---

بیت دوم:

"در هر نفسی، صدای حق را بشنو
هر لحن دل انگیز که بر ماست ز حق"

در این بیت، شاعر به حرکات و انفعالات درونی انسان اشاره می‌کند. او می‌گوید که در هر نفس و در هر لحظه از زندگی، صدای خداوند را می‌توان شنید، که در واقع همان آگاهی و بصیرت درونی است. همچنین، هر لحن دل‌انگیز و احساسات که بر انسان می‌گذرد، از لطف و اراده خداوند است. شاعر به این ترتیب بر رابطه مستقیم انسان با خدا از طریق درونش تأکید دارد.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. سیر انفسی: شعر به جستجو درون انسان و یافتن خداوند در دل او پرداخته است.


2. تجلیات الهی در درون انسان: همه آنچه در درون انسان است، چه در احساسات و چه در افکار، از آیات جلال و نور یکتای خداوند است.


3. صوت و لحن الهی در درون: در هر نفس و هر لحظه از زندگی، خداوند در دل و نفس انسان خود را نمایان می‌کند.


4. ارتباط مستقیم با خدا از طریق دل: دل انسان به‌عنوان مکانی برای تجلی نور و لطف الهی شناخته می‌شود و می‌تواند صوت و لحن الهی را بشنود.

 


---

پیام کلی:

این شعر دعوتی است به درون‌نگری و توجه به دل و نفس خود به‌عنوان جایی که تجلیات و آیات خداوند در آن ظاهر می‌شود. شاعر به ما یادآوری می‌کند که خداوند در عمق دل و نفس ما حضور دارد و با هر نفس، ما می‌توانیم به او نزدیک‌تر شویم. این شعر همچنین تأکید می‌کند که معرفت الهی نه تنها در خارج از انسان، بلکه در درون او نیز قابل دست‌یابی است.

 

سیر انفسی یکی از مفاهیم عرفانی و فلسفی است که به مسیر خودشناسی و شناخت درونی انسان اشاره دارد. این مفهوم در برابر سیر آفاقی قرار می‌گیرد. در سیر انفسی، فرد با تأمل در احوال درونی خود، سعی می‌کند به حقیقت وجود و شناخت الهی برسد.

ویژگی‌های سیر انفسی:

1. تمرکز بر درون: سیر انفسی به جای نگاه به جهان بیرون (آفاق)، بر جهان درونی و نفس انسان تمرکز دارد. هدف آن درک لایه‌های عمیق‌تر روح و روان است.


2. خودشناسی برای خداشناسی: از دیدگاه عرفا، «هر که خود را شناخت، خدا را نیز شناخت». بنابراین، سیر انفسی راهی برای رسیدن به معرفت الهی است.


3. مراتب و مراحل: این مسیر شامل طی مراحلی چون تزکیه نفس، تصفیه قلب، و رسیدن به قرب الهی است. در این سفر، انسان باید از هوی و هوس و کدورت‌های نفسانی رها شود.


4. مراقبه و محاسبه: سیر انفسی نیازمند مراقبه (تأمل درونی) و محاسبه (بررسی اعمال و نیت‌ها) است تا فرد بتواند به اصلاح درونی بپردازد.

 

تفاوت سیر آفاقی و انفسی:

سیر آفاقی: تأمل در نشانه‌های الهی در جهان بیرون، طبیعت، و آفرینش.

سیر انفسی: تأمل در نشانه‌های الهی در وجود و نفس انسان.


نتیجه:

در عرفان، سیر انفسی به انسان کمک می‌کند تا با شناخت خویش، به شناخت حقیقت و خداوند دست یابد. مولانا در این باره می‌گوید:

«ای برادر تو همه اندیشه‌ای
ما بقی خود استخوان و ریشه‌ای»

این بیت نشان‌دهنده اهمیت درون و توجه به سیر انفسی است.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 


بسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی میخانه


میخانه
در میخانه زنید، محفل عشق و صفاست
جای مردان الهی بود و یک دریاست
غیر حق نیست در این خانه‌ی عشق
مستی جان و روان، از رخ دلدار، خداست

 

شرح شعر «میخانه»

این شعر به مفهوم میخانه به‌عنوان نمادِ محفل عشق و حقیقت الهی پرداخته است. در این سروده، شاعر میخانه را نه به‌عنوان یک مکان مادی بلکه به‌عنوان مکانی معنوی برای وصل به خداوند و تجربه عشق الهی معرفی می‌کند. میخانه در اینجا به معنای محفل عشق است که در آن مردان الهی حضور دارند و از شراب عرفانی می‌نوشند.


---

بیت اول:

"در میخانه زنید، محفل عشق و صفاست
جای مردان الهی بود و یک دریاست"

در این بیت، شاعر میخانه را به‌عنوان محفل عشق و صفا معرفی می‌کند، جایی که فقط عشق حقیقی و ارتباط با خداوند حاکم است. در این مکان، تنها مردان الهی که به حقیقت و معرفت رسیده‌اند، حضور دارند. همچنین شاعر میخانه را دریا می‌داند، به این معنا که این مکان، به‌عنوان دریای وسیع و بی‌پایانی است که در آن عشق الهی جاری است و همه چیز در آن حل می‌شود.


---

بیت دوم:

"غیر حق نیست در این خانه‌ی عشق
مستی جان و روان، از رخ دلدار، خداست"

در این بیت، شاعر تأکید می‌کند که در خانه عشق الهی تنها حق و حقیقت وجود دارد و هیچ چیز دیگری جایی در آن ندارد. این خانه، جایی است که جان و روان انسان‌ها از مستیِ عشق خداوند پر می‌شود. مستی‌ای که نه از شراب مادی، بلکه از دیدار و شناخت دلدار (خداوند) است و به همین دلیل این مستی، پاک و الهی است.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. میخانه به عنوان نماد عشق الهی: در این شعر، میخانه به‌عنوان محلی برای تجربه عشق خداوند و حقیقت معرفی شده است، جایی که ارتباط مستقیم با خداوند برقرار می‌شود.


2. مردان الهی: در این محفل تنها کسانی حضور دارند که مردان خدا هستند، کسانی که به عشق الهی دست یافته‌اند و در جستجوی حقیقت‌اند.


3. مست شدن از شراب الهی: مستی در این شعر نه از شراب مادی، بلکه از عشق خداوند و دیدار دلدار است. این مستی، مستی روح و جان است که انسان را از تعلقات دنیوی آزاد می‌کند.


4. خانه‌ی عشق: خانه‌ای که در آن حق و حقیقت حاکم است و هیچ چیزی جز عشق الهی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

 


---

پیام کلی:

این شعر به ما یادآوری می‌کند که میخانه نمادی از محفل عشق الهی است و مستی واقعی نیز در آگاهی از خداوند و وصل به حقیقت است. شاعر به انسان‌ها دعوت می‌دهد که از شراب عرفانی و عشق الهی بنوشند و در این خانه‌ی عشق، که تنها حق در آن حضور دارد، به مستی و شادی واقعی دست یابند. این مستی، همانگونه که در شعر آمده، مست بودن از رخ دلدار (خداوند) است که به انسان آرامش و معرفت حقیقی می‌بخشد.

 

 

در عرفان اسلامی و به‌ویژه در ادبیات فارسی، میخانه به عنوان یک نماد عمیق و پرمعنا در آثار عارفان و شاعران بزرگ مانند حافظ، مولانا و ابوسعید ابوالخیر مورد استفاده قرار گرفته است. در این مفهوم، میخانه نه یک مکان فیزیکی و واقعی برای نوشیدن شراب، بلکه یک مکان نمادین و روحانی است که در آن انسان می‌تواند به کشف حقیقت‌های معنوی و الهی برسد.

1. میخانه به عنوان نماد معنوی

میخانه در عرفان به‌طور معمول نماد حالتی از مستی عرفانی است که انسان را از خود و از تعلقات دنیوی جدا می‌کند. این مستی معنوی از شراب الهی و عشق الهی نشأت می‌گیرد که انسان را به سوی حقیقت و معرفت می‌کشاند. در این معنا، "شراب" به عنوان نمادی از عشق الهی یا معرفت در نظر گرفته می‌شود که روح انسان را به سوی تجلی حقیقت سوق می‌دهد.

2. ارتباط میخانه با خودشناسی و تسکین دل

میخانه در عرفان همچنین به جایی اطلاق می‌شود که فرد می‌تواند در آن از دنیای مادی و خودخواهی‌ها و تعلقات دنیوی فاصله بگیرد. در این مکان، انسان به آرامش می‌رسد و در عین مستی از عشق و معرفت الهی، به یک حالت رهایی و تسکین دست پیدا می‌کند. در واقع، میخانه مکانی است که فرد در آن از "خود" و خواسته‌های دنیوی‌اش جدا می‌شود و به درک و حقیقتی بالاتر می‌رسد.

3. سکوت و آرامش در میخانه

در بسیاری از اشعار عرفانی، میخانه به‌عنوان مکانی معرفی می‌شود که انسان در آن می‌تواند از دنیای پرآشوب و آشفته بیرون رود و به‌جای توجه به دنیای بیرونی، به درون خود نگاه کند. این حالت، همان سکوت درونی است که عارفان در پی آن هستند تا به حقیقت‌های عالم برسند. میخانه در اینجا نشان‌دهنده فضای دور از تشویش و سرگشتگی است که انسان در آن می‌تواند به تجلی حقیقت دست یابد.

4. شراب و مستی عرفانی

در شعرهای حافظ و دیگر عرفا، "شراب" به عنوان نمادی از عشق الهی و مستی عرفانی معرفی می‌شود که بر انسان تاثیر می‌گذارد و او را به سرمستی و حالتی از رهایی می‌برد. این مستی، نه از نوشیدن مشروب، بلکه از چشیدن حقیقت الهی و وصال با خداوند حاصل می‌شود. بنابراین، در میخانه‌ای که در اشعار عرفانی توصیف می‌شود، شراب، نه نوشیدنی مادی، بلکه معرفت و درک الهی است.

5. چشم‌انداز عرفانی در میخانه

در میخانه، همانطور که در اشعار عارفان آمده است، انسان می‌تواند به وصال الهی برسد و از بندهای مادی رها شود. میخانه به عنوان مکان تجربه و مکان بیداری معرفی می‌شود که در آن فرد نور حقیقت را می‌بیند و به آگاهی معنوی دست می‌یابد.

6. میخانه در شعر حافظ

حافظ یکی از بزرگترین شاعران عرفانی است که در اشعارش به میخانه و مفاهیم مرتبط با آن اشاره‌های زیادی دارد. در اشعار حافظ، شراب به معنای عشق الهی و مستی عرفانی است که انسان را به سوی حقیقت هدایت می‌کند. حافظ با اشاره به میخانه به‌عنوان جایی برای دست یافتن به حقیقت و شناخت خداوند، به دنبال دعوت مخاطب به ترک تعلقات دنیوی و تسلیم شدن به عشق الهی است.

برای مثال از حافظ:

> "شراب عشق به دستم ده که بی‌خود شوم
که در مستی دلم رقصی‌ست و نمی‌بینم."

 

7. نقد و بررسی

در نهایت، میخانه در عرفان تنها یک مکان فیزیکی یا نماد نوشیدن مشروب نیست. بلکه مفهومی معنوی است که به انسان کمک می‌کند تا از جهان مادی فاصله بگیرد و به حقیقت‌های معنوی برسد. به همین دلیل، میخانه در ادب عرفانی نمادی از رهایی از خود، مستی در معرفت الهی و عشق به خداوند است.

جمع‌بندی

در عرفان، میخانه به‌عنوان یک مکان نمادین از ارتباط انسان با حقیقت‌های الهی و معنوی شناخته می‌شود. این مکان به انسان این امکان را می‌دهد که از دنیای مادی جدا شود، به عشق الهی برسد و در سکر عرفانی، حقیقت را درک کند. این مفهوم در شعر شاعران بزرگ عرفانی مانند حافظ، مولانا و دیگران به زیبایی بیان شده است و میخانه، در واقع، نماد سفر درونی به سوی حقیقت و رهایی از محدودیت‌های دنیوی است.

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی حق الیقین

حق الیقین
حقیقت در خلوص و در یقین است
به پاکی دل و حق الیقین است
اگر خواهی حقیقت  از لب عشق
رهایی از دل و عین الیقین است

 

شرح شعر «حق الیقین»

این شعر به مفهوم "حق الیقین"، که یکی از مراتب شناخت و آگاهی در عرفان اسلامی است، پرداخته است. در این سروده، شاعر به حقیقت و معرفت از دیدگاه عرفانی اشاره دارد و می‌گوید که برای دستیابی به حقیقت، باید دل را از آلودگی‌ها پاک کرده و در یقین قرار گرفت. این حقیقت نه در ظواهر بلکه در پاکی دل و یقین درونی پیدا می‌شود.


---

بیت اول:

"حقیقت در خلوص و در یقین است
به پاکی دل و حق الیقین است"

در این بیت، شاعر بیان می‌کند که حقیقت تنها در خلوص و یقین یافت می‌شود. خلوص به معنای پاکی از هرگونه آلودگی و نیت‌های ناپاک است، و یقین یعنی باور قلبی و آگاهی عمیق. حقیقت نمی‌تواند در ظواهر دنیوی یا در شک و تردید یافت شود، بلکه تنها در دل‌هایی که پاک و مطمئن از حق هستند، نمایان می‌شود.


---

بیت دوم:

"اگر خواهی حقیقت از لب عشق
رهایی از دل و عین الیقین است"

در این بیت، شاعر به ارتباط میان عشق الهی و حقیقت اشاره می‌کند. او می‌گوید اگر انسان می‌خواهد حقیقت واقعی را از لب عشق الهی بیاموزد، باید از دل و عین خود رها شود. رهایی از دل به معنای آزاد شدن از تمامی تعلقات و خواسته‌های دنیوی است، و عین الیقین یعنی مشاهده حقیقت به‌طور کامل و بدون هیچ پرده‌ای. بنابراین، شاعر از انسان می‌خواهد که در مسیر حقیقت، دل را از خودخواهی‌ها و آلودگی‌ها پاک کند تا به یقین واقعی برسد.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. یقین و حقیقت: در این شعر، حقیقت و یقین دو مفهوم اصلی هستند که با یکدیگر مرتبطند. حقیقت به‌دست نمی‌آید مگر با یقین و اطمینان درونی.


2. پاکی دل: برای رسیدن به حقیقت، باید دل از هرگونه آلودگی، ریا، و نفاق پاک شود. تنها در دل پاک است که حق الیقین ظهور می‌کند.


3. عشق الهی و حقیقت: شاعر به ارتباط میان عشق الهی و حقیقت اشاره دارد. حقیقت تنها از طریق عشق و در مسیر رهایی از تعلقات دنیا درک می‌شود.


4. رهایی از دل و عین الیقین: برای درک کامل حقیقت، باید از خودخواهی‌ها و تعلقات دنیوی رها شد و به عین الیقین رسید؛ یعنی مشاهده مستقیم حقیقت بدون هیچ پرده‌ای.

 


---

پیام کلی:

این شعر به ما یادآوری می‌کند که حقیقت در دل‌هایی پاک و خالص و در یقین به دست می‌آید. تنها زمانی که انسان از آلودگی‌های دنیوی و خودخواهی‌ها رها شود، می‌تواند به حقیقت واقعی و حق الیقین دست یابد. برای این منظور، باید در عشق الهی غرق شد و از دنیای ظاهری و خودمحوری جدا شد تا به عین الیقین رسید، جایی که حقیقت در برابر چشم دل به وضوح نمایان می‌شود.

 

حق الیقین یکی از اصطلاحات مهم در عرفان اسلامی و فلسفه اسلامی است که به بالاترین درجه از یقین و معرفت اشاره دارد. این درجه از یقین، به گونه‌ای است که فرد به طور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی از حقیقت و واقعیت‌های هستی آگاه می‌شود. در این حالت، آگاهی به حقیقت نه تنها از طریق استدلال و تفکر عقلانی، بلکه از طریق تجربه و شهود مستقیم درک می‌شود. به عبارت دیگر، در حق الیقین، فرد حقیقت را به طور تمام و کمال درک می‌کند و به آن عیناً دست می‌یابد.

تعریف دقیق‌تر:

حق الیقین در واقع همان شناخت و شهود مستقیم و عمیق‌ترین درک از حقیقت است که از طریق تجربه شهودی به دست می‌آید. این نوع معرفت، فراتر از دو مرحله دیگر یقین است که عبارتند از:

1. علم الیقین (علم یقینی): در این مرحله، فرد به حقیقت و واقعیت چیزی از طریق استدلال و دلایل منطقی آگاه می‌شود، اما هنوز از آن به طور مستقیم تجربه نکرده است. این آگاهی معمولاً به صورت شناخت مفهومی یا ذهنی است.


2. عین الیقین (یقین عینی): در این مرحله، فرد با مشاهده و تجربه مستقیم از حقیقت چیزی، به یقین می‌رسد. این مرحله از یقین، به نوعی مشاهده‌گر بودن و مشاهده حقیقت در بیرون از خود است.

 

اما در حق الیقین، فرد حقیقت را نه تنها مشاهده می‌کند بلکه به طور کامل آن را درک و احساس می‌کند و با آن یکی می‌شود. در این مرحله، مرز بین ذهن و واقعیت برداشته می‌شود و فرد به طور کامل در حقیقت غرق می‌شود.

درک حق الیقین در عرفان اسلامی:

در عرفان اسلامی، به ویژه در آثار بزرگان همچون مولانا، ابن عربی و سایر عارفان، حق الیقین به عنوان بالاترین درجه معرفت و آگاهی از حقیقت معرفی می‌شود. در این حالت، فرد نه تنها به خداوند و حقیقت وجودی او آگاه می‌شود بلکه به طور مستقیم و درونی با او ارتباط برقرار می‌کند.

حق الیقین به نوعی دست‌یابی به درک بی‌واسطه از حقیقت الهی و کائنات است، جایی که فرد از مرزهای عقل و استدلال عبور کرده و به «حضرت حق» در عالم معنا پیوسته و با آن یکی می‌شود.

ویژگی‌های حق الیقین:

1. شهودی و تجربی بودن: این نوع یقین، کاملاً تجربی و شهودی است، به گونه‌ای که فرد از طریق تجربه مستقیم به حقیقت پی می‌برد.


2. فراتر از عقل و تفکر: برخلاف علم الیقین که در آن استدلالات عقلی نقش دارند، حق الیقین در سطحی بالاتر قرار دارد که فراتر از تفکر و عقل است.


3. یگانگی با حقیقت: در این مرحله، فرد به گونه‌ای با حقیقت یکی می‌شود و هیچ فاصله‌ای میان خود و حقیقت باقی نمی‌گذارد.

 

نتیجه‌گیری:

حق الیقین بالاترین درجه از یقین و آگاهی است که در آن انسان به طور کامل و مستقیم با حقیقت هستی و خداوند آشنا می‌شود. این تجربه به طور کامل از طریق شهود و تجربه درونی ممکن است و در آن هیچ شک و تردیدی باقی نمی‌ماند. در عرفان اسلامی، حق الیقین به عنوان قله‌ای از معرفت و درک الهی شناخته می‌شود.

عین الیقین یکی از اصطلاحات بسیار مهم در فلسفه اسلامی، عرفان و قرآن است که به یکی از درجات بالای یقین اشاره دارد. برای درک کامل این مفهوم، ابتدا باید به مفهوم یقین و درجات آن پرداخته شود.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عین الیقین

عین الیقین
چشم دل جوید تو را عین یقین
دیدنِ حق را به دل باید، مبین
نه به فکر و نه به عقل و نه به چشم
نیست حاصل جز به دل، عین الیقین

عین الیقین

۱. چشم دل جوید تو را عین یقین

  • در عرفان، چشم دل (بصیرت باطنی) وسیله‌ای برای درک حقیقت است. "عین یقین" به مرحله‌ای از یقین اشاره دارد که در آن، انسان حقیقت را مستقیماً مشاهده می‌کند. در این مصرع، شاعر می‌گوید که تنها با چشم دل می‌توان به این درجه از یقین رسید، نه با حواس ظاهری.

۲. دیدنِ حق را به دل باید، مبین

  • این مصرع تأکید دارد که شناخت و شهود خداوند امری قلبی است، نه صرفاً ذهنی یا استدلالی. "مبین" (به معنای واضح دیدن) اشاره دارد به اینکه حقیقت را باید با قلب دریافت کرد، نه اینکه فقط در پی تحلیل عقلانی آن بود.

۳. نه به فکر و نه به عقل و نه به چشم

  • در اینجا سه ابزار شناخت یعنی فکر (تفکر و استدلال)، عقل (حکمت نظری) و چشم (ادراک حسی) کنار گذاشته شده‌اند. این نشان می‌دهد که یقین حقیقی نه از طریق اندیشه‌ی منطقی و فلسفی، نه از طریق عقلِ استدلالی و نه از راه مشاهده‌ی ظاهری به دست می‌آید.

۴. نیست حاصل جز به دل، عین الیقین

  • این مصرع نتیجه‌گیری نهایی است: برای رسیدن به "عین الیقین"، باید به دل رجوع کرد. یعنی تنها با تزکیه‌ی نفس، خلوص نیت، و اشتیاق قلبی به حقیقت می‌توان به مقام شهود رسید. این مرحله فراتر از دانش و برهان است، زیرا انسان در آن حقیقت را نه از طریق واسطه، بلکه مستقیماً درک می‌کند.

این رباعی به زیبایی مراحل سیر از علم‌الیقین و حق‌الیقین به عین‌الیقین را نشان می‌دهد. اگر بخواهید، می‌توانم آن را با تفسیرهای عرفانی بیشتری بسط دهم.

 

تعریف یقین

یقین در زبان فارسی به معنای «اطمینان و باور قطعی» است. در اصطلاح فلسفی و عرفانی، یقین به معنای آگاهی و باور قطعی به یک حقیقت است که هیچ گونه شک و تردیدی در آن وجود ندارد. یقین از آنجا که به طور مستقیم به حقیقتی پی برده می‌شود، به درجات مختلف تقسیم می‌شود.

درجات یقین

در متون دینی، به ویژه در قرآن و آموزه‌های اسلامی، یقین به سه درجه تقسیم می‌شود که هر کدام به یکی از حالات و درجات شناختی انسان اشاره دارند:

1. علم الیقین:

این درجه از یقین به معنای آگاهی به حقیقت از طریق دلایل منطقی و غیرمستقیم است. در این حالت، انسان به چیزی که برایش قطعی است، آگاه می‌شود، اما این آگاهی از طریق شواهد و دلیل‌ها است، نه از طریق مشاهده مستقیم. به عبارت دیگر، فرد می‌داند که چیزی حقیقت دارد، اما آن را به‌طور مستقیم تجربه نکرده است.

مثال: وقتی انسان می‌داند که درختی وجود دارد، ولی آن را از نزدیک مشاهده نکرده است.

 

2. عین الیقین:

این درجه از یقین بالاتر از علم الیقین است و به معنای یقین به حقیقت از طریق مشاهده و تجربه مستقیم است. در این حالت، فرد آنچه را که در ذهن خود به عنوان حقیقت می‌داند، به طور مستقیم مشاهده می‌کند. به عبارت دیگر، فرد این حقیقت را به‌طور عینی می‌بیند یا درک می‌کند.

این درجه از یقین، به معنای مشاهده حقیقت به چشم دل یا بصیرت است، نه تنها از طریق استدلال‌های عقلی بلکه با شهود و تجربه مستقیم.

مثال: اگر فردی شاهد یک حادثه باشد و آن را با چشم خود ببیند، به آن حادثه «عین الیقین» خواهد گفت.

 

3. حَق الیقین:

این درجه از یقین بالاترین و کامل‌ترین درجه یقین است که در آن فرد حقیقت را نه فقط به‌طور مستقیم مشاهده می‌کند، بلکه آن حقیقت را در خود تجربه می‌کند. در این درجه از یقین، فرد نه تنها از وجود حقیقت آگاه است و آن را مشاهده می‌کند، بلکه با آن حقیقت یکی شده و آن را در تمام وجود خود حس می‌کند.

در مفهوم عرفانی، «حق الیقین» به معنای تجربه عمیق‌ترین و کامل‌ترین ارتباط با حقیقت الهی و واقعیت‌های معنوی است. این حالت به نوعی از تجربه‌های روحانی و شهود درونی اشاره دارد.

 


عین الیقین در قرآن و فلسفه اسلامی

در قرآن، کلمه «یقین» به دفعات آمده است، و در برخی آیات به درجات مختلف آن اشاره شده است. برای مثال، در آیه‌ای از قرآن آمده است:
«کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ» (سوره تکاثر، آیات 5 و 6)
که به درجه «علم الیقین» اشاره دارد و به این معناست که اگر انسان حقیقت را به طور کامل درک کند، به وضوح مشاهده خواهد کرد که چه چیزی در انتظار اوست.

در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در آثار فلاسفه‌ای چون ابن سینا و سهروردی، مفهوم یقین به‌طور گسترده‌ای بررسی شده است. این فلاسفه در تلاش بودند تا درجات یقین را از دیدگاه عقلانی و عرفانی توضیح دهند و به این نتیجه رسیدند که بهترین و بالاترین درجه یقین، همان حق الیقین است که در آن انسان با حقیقت یکی می‌شود.

عین الیقین در عرفان

در عرفان اسلامی، به ویژه در اندیشه‌های مولانا، سهروردی و ابن عربی، عین الیقین به معنای مشاهده حقیقت به صورت مستقیم و بی‌واسطه است. در این دیدگاه، عین الیقین به تجربه‌های شهودی اشاره دارد که فرد از طریق انقطاع از دنیا و توجه به عالم غیب، به حقیقت‌های پنهان پی می‌برد.

در عرفان اسلامی، عین الیقین ممکن است به تجربه‌هایی از «دیدار حقیقت» در خواب، مشاهده علائم الهی در عالم شهود، یا دریافت کشفیات روحانی اشاره کند که در آن فرد به‌طور مستقیم و بی‌واسطه با حقیقت الهی ارتباط برقرار می‌کند.

نتیجه‌گیری

عین الیقین یکی از بالاترین درجات یقین است که به مشاهده و تجربه مستقیم حقیقت اطلاق می‌شود. این درجه از یقین به معنای درک مستقیم و بی‌واسطه یک واقعیت است که انسان آن را از نزدیک می‌بیند یا لمس می‌کند. این مفهوم هم در فلسفه و هم در عرفان اسلامی اهمیت زیادی دارد و به ویژه در جستجوی حقیقت‌های معنوی و الهی به‌کار می‌رود.

بخش دوازدهم


تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی علم الیقین

علم الیقین
ای دل ز یقین چراغ جان باید یافت
در راه حقیقت جهان باید یافت
علمی که بود ز نور دانش آغاز
سرچشمه‌ی دید در عیان باید یافت

 

شرح شعر «علم الیقین»

شعر «علم الیقین» به مفهومی از یقین و شناخت پرداخته که در عرفان اسلامی به آن اشاره دارد. در این شعر، مفهوم علم الیقین به عنوان یکی از مراتب یقین، به‌طور زیبا و عمیق بیان شده است. این شعر به ما می‌آموزد که برای رسیدن به یقین واقعی، انسان باید از دانش نورانی بهره‌مند شود و از این طریق، حقیقت و آگاهی را کشف کند.


---

بیت اول:

"ای دل ز یقین چراغ جان باید یافت
در راه حقیقت جهان باید یافت"

در این بیت، شاعر به دل انسان خطاب می‌کند و می‌گوید که یقین باید مانند چراغی درون جان باشد. یقین و آگاهی مانند نوری هستند که راه را برای انسان روشن می‌کنند و به او کمک می‌کنند تا حقیقت جهان را درک کند. به این معنا، یقین و دست‌یابی به حقیقت به مانند چراغی هستند که مسیر انسان را از تاریکی به روشنایی هدایت می‌کنند.


---

بیت دوم:

"علمی که بود ز نور دانش آغاز
سرچشمه‌ی دید در عیان باید یافت"

در این بیت، شاعر می‌گوید که علم و دانش که به انسان یقین می‌دهند، از نور الهی شروع می‌شود. این علم در حقیقت نورانی است که به دل و جان انسان روشنایی می‌بخشد. او همچنین تأکید می‌کند که این دانش باید در عینیت و واقعیت یافت شود و درک و آگاهی که انسان از آن برخوردار می‌شود باید مبتنی بر حقایق عینی باشد. به عبارت دیگر، علم الیقین فراتر از مجردات و تفکرات است و در درک حقیقت عینی و واقعی به انسان کمک می‌کند.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. یقین و چراغ جان: در این شعر، یقین به‌عنوان نوری در دل انسان معرفی شده است. این نور است که راه را برای انسان روشن می‌کند و او را از تاریکی به سوی حقیقت می‌برد.


2. علم نورانی: علم که در این شعر به آن اشاره شده است، علمی است که از نور الهی آغاز می‌شود و می‌تواند انسان را به یقین و حقیقت رهنمون سازد. این علم تنها در صورتی مفید است که با حقیقت و واقعیت عینی تطابق داشته باشد.


3. یافتن حقیقت: برای رسیدن به علم الیقین، انسان باید در جستجوی حقیقت و واقعیت عینی باشد. این علم از دید درونی و آگاهی عینی حاصل می‌شود، نه از مفاهیم ذهنی یا تئوری‌های مجرد.

 


---

پیام کلی:

این شعر به ما می‌آموزد که یقین و آگاهی درونی، که مانند چراغی در جان انسان است، از طریق علم نورانی و دانش الهی به‌دست می‌آید. برای رسیدن به حقیقت و علم الیقین، انسان باید از تفکرات سطحی و مفاهیم ذهنی فراتر رفته و در جستجوی حقیقت عینی باشد. یقین واقعی از راه علم و آگاهی حاصل می‌شود که نه تنها در ذهن، بلکه در دل و واقعیت نیز تجلی پیدا می‌کند.

 

شرح شعر «عین الیقین»

این شعر به مفهوم "عین الیقین" اشاره دارد که در عرفان اسلامی به یکی از مراتب معرفت و آگاهی گفته می‌شود. در این مرتبه، حقیقت به طور مستقیم و با چشم دل مشاهده می‌شود، نه با عقل و یا حواس ظاهری. این شعر به ما یادآوری می‌کند که برای رسیدن به حقیقت و یقین کامل، باید از محدودیت‌های ذهنی و حواس پنج‌گانه فراتر برویم.


---

بیت اول:

"چشم دل جوید تو را عین یقین
دیدنِ حق را به دل باید، مبین"

در این بیت، شاعر به مفهوم چشم دل اشاره دارد. او می‌گوید که چشم دل است که یقین را جستجو می‌کند. عین الیقین، یعنی دیدن حقیقت به‌طور مستقیم با چشم دل است، نه با چشم ظاهری. برای درک حقیقت الهی، انسان باید از دیدگاه‌های ظاهری فراتر رفته و با دل و باطن خود به حقیقت نگاه کند. در اینجا، دیدن حقیقت به‌طور مستقیم به دل و قلب انسان نسبت داده شده است.


---

بیت دوم:

"نه به فکر و نه به عقل و نه به چشم
نیست حاصل جز به دل، عین الیقین"

در این بیت، شاعر تصریح می‌کند که برای دستیابی به حقیقت و عین الیقین، نه به فکر و عقل و نه به چشم ظاهری نیاز است. حقیقت واقعی از طریق دل و باطن است که آشکار می‌شود. عقل و فکر ممکن است انسان را به فهم و دانش برسانند، ولی برای درک حقیقت الهی و رسیدن به یقین کامل، تنها دل و دید باطنی است که به انسان کمک می‌کند. به‌عبارت دیگر، عین الیقین تنها از طریق ادراک قلبی به دست می‌آید.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. چشم دل و عین الیقین: در این شعر، چشم دل به‌عنوان ابزاری برای درک عین الیقین معرفی شده است. در این مرحله، انسان با چشم دل حقیقت را مشاهده می‌کند که این نوع مشاهده از یقین ظاهری فراتر است.


2. فراتر از عقل و فکر: برای درک حقیقت، عقل و فکر کافی نیستند. در اینجا، دل به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به حقیقت معرفی می‌شود. یقین واقعی به وسیله‌ی فهم قلبی به دست می‌آید.


3. دیدن حقیقت به دل: این بیت به ما یادآوری می‌کند که برای درک عمیق و حقیقی از وجود و خداوند، باید از محدودیت‌های ظاهری فراتر برویم و به باور و درک درونی دست یابیم.

 


---

پیام کلی:

این شعر به ما می‌آموزد که برای رسیدن به حقیقت الهی و یقین کامل، باید از ظواهر و محدودیت‌های عقلانی فراتر برویم. در این مسیر، چشم دل و درک قلبی نقش اساسی دارند. بنابراین، عین الیقین به‌معنی دیدن حقیقت به طور مستقیم با چشم دل است و تنها کسانی که از محدودیت‌های فکری و حسی رها شده‌اند، می‌توانند این حقیقت را درک کنند.

 

 

در عرفان اسلامی، مراتب یقین سه‌گانه (علم‌الیقین، عین‌الیقین، و حق‌الیقین) اهمیت ویژه‌ای دارند. این مراتب بیانگر سفر روحانی انسان از آگاهی نظری تا تجربه حضوری و فنا در حقیقت است. در این میان، علم‌الیقین نخستین مرحله از این سفر است و به یقین نظری اشاره دارد. برای درک کامل این مفهوم از دیدگاه عرفان، باید ابعاد مختلف آن را بررسی کنیم:


---

تعریف علم الیقین در عرفان

علم‌الیقین به مرتبه‌ای از آگاهی گفته می‌شود که در آن فرد با استدلال عقلی، نقلی یا شواهد غیرمستقیم به حقیقتی یقین پیدا می‌کند. این یقین از جنس دانش نظری و ذهنی است و هنوز به مرحله مشاهده و تجربه نرسیده است.

مثال ساده: اگر کسی از دور دود ببیند، با استناد به دانش و تجربه می‌داند که دود نشانه وجود آتش است. این یقین که "آتشی وجود دارد" در سطح علم‌الیقین قرار می‌گیرد، زیرا فرد هنوز آتش را مستقیماً ندیده است.


---

مراتب یقین در عرفان و جایگاه علم الیقین

مراتب یقین در عرفان شامل سه مرحله است که هر یک به عمق بیشتری از آگاهی و تجربه حقیقت اشاره دارد:

1. علم الیقین:

یقین نظری است.

بر اساس دلیل، استدلال، و شواهد غیرمستقیم شکل می‌گیرد.

مقدمه‌ای برای مراتب بالاتر یقین است.

در این مرحله، فرد به حقیقت "ایمان" دارد، اما آن را به چشم دل یا شهود ندیده است.


توضیح عرفانی: علم‌الیقین مانند دانستن وجود عسل از طریق توصیفات دیگران یا خواندن درباره آن است، بدون آنکه طعم آن چشیده شود.


2. عین الیقین:

مرتبه مشاهده است.

در این مرحله، حقیقت به طور مستقیم دیده می‌شود.

فرد از مرحله استدلال عبور کرده و وارد تجربه شهودی می‌شود.

در مثال قبلی، فرد نه‌تنها از وجود آتش آگاه است، بلکه آن را با چشم می‌بیند.


توضیح عرفانی: عین‌الیقین مانند مشاهده عسل است؛ فرد آن را می‌بیند و یقینش قوی‌تر می‌شود.


3. حق الیقین:

بالاترین مرتبه یقین است.

در این مرحله، فرد حقیقت را تجربه می‌کند و با آن یکی می‌شود.

این مرحله به نوعی فنا در حقیقت است.

در مثال آتش، حق‌الیقین مانند آن است که فرد وارد آتش شود و سوختن را تجربه کند.


توضیح عرفانی: حق‌الیقین مانند چشیدن عسل است؛ فرد حقیقت آن را با تمام وجود درک می‌کند.

 


---

علم الیقین در عرفان اسلامی

در عرفان اسلامی، علم‌الیقین تنها نقطه آغاز است. عارفان بر این باورند که علم نظری برای رسیدن به حقیقت مطلق کافی نیست. حقیقت باید در قلب و جان انسان جای گیرد. برای مثال:

1. قرآن کریم: مراتب یقین در آیات مختلف قرآن ذکر شده است. در سوره تکاثر، خداوند می‌فرماید:

"کلا لو تعلمون علم الیقین" (هرآینه اگر علم‌الیقین داشتید...).

این اشاره به آگاهی نظری انسان از حقایق است که در آخرت به عین‌الیقین و سپس حق‌الیقین خواهد رسید.

 

2. مولانا: مولانا در مثنوی معنوی به مراتب یقین اشاره کرده و علم‌الیقین را دانشی می‌داند که فرد را به سوی شهود و تجربه حقیقت راهنمایی می‌کند:

> "علم چون بر دل زند یاری شود / علم چون بر تن زند باری شود."

 

علم نظری اگر به دل راه یابد، مقدمه عین‌الیقین و حق‌الیقین خواهد بود.

 

3. ابن عربی: ابن عربی در فصوص‌الحکم توضیح می‌دهد که علم‌الیقین مرحله‌ای از آگاهی است که با استدلال عقلی یا نقل به دست می‌آید، اما کامل نیست. او تأکید دارد که عرفان واقعی در گرو عبور از علم به عین و سپس حق است.

 


---

ویژگی‌های علم‌الیقین از دید عرفان

نظری بودن: این علم مبتنی بر استدلال و منطق است.

غیرمستقیم بودن: حقیقت را از طریق واسطه‌ها درک می‌کند.

مقدمه بودن: علم‌الیقین راهی است به سوی عین‌الیقین و حق‌الیقین.

قابلیت تحول: این علم می‌تواند از سطح عقلانی به سطح شهودی ارتقا یابد.

 

---

جمع‌بندی

علم‌الیقین در عرفان مرحله‌ای ضروری و مقدماتی برای رسیدن به شناخت عمیق‌تر و تجربه حقیقت است. عارفان تأکید دارند که این مرحله به تنهایی کافی نیست و هدف اصلی سفر روحانی رسیدن به تجربه شهودی و فنا در حقیقت است. علم‌الیقین از طریق مطالعه، تفکر، و استدلال حاصل می‌شود و به فرد کمک می‌کند تا به مراتب بالاتر یقین، یعنی عین‌الیقین و حق‌الیقین، دست یابد.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی بحر وجود

 

بحر وجود
هر ذرّه که در پهنه ی دنیا باشد
در بحر وجود، جمله پیدا باشد
در ظاهر اگر هزار رنگش بینی
در باطن آن، ضمیر یکتا باشد

 

 

شرح شعر «بحر وجود»

این شعر به یکی از مفاهیم اساسی و عمیق در عرفان اسلامی و فلسفه‌های معنوی می‌پردازد که وجود و یکپارچگی را در سراسر جهان و در تمامی موجودات تأکید می‌کند. در این شعر، شاعر به وجود واحد و حقیقت درونی موجودات اشاره می‌کند که در ظاهر بسیار متنوع و متفاوت به نظر می‌آید، اما در باطن، همه‌ی آنها از یک حقیقت واحد نشأت می‌گیرند. این مفهوم در عرفان اسلامی و متفکران مانند مولوی، ابن‌عربی و دیگران به شدت مورد تأکید قرار دارد.


---

بیت اول:

"هر ذرّه که در پهنه ی دنیا باشد
در بحر وجود، جمله پیدا باشد"

در این بیت، شاعر به وجود ذرات و موجودات اشاره دارد. او می‌گوید که هر ذرّه‌ای که در جهان وجود دارد، در واقع جزئی از بحر وجود است. این اشاره به مفهوم وحدت وجود دارد که طبق آن، همه موجودات در وجود واحدی ریشه دارند. در واقع، تمام آفرینش و هر چیزی که در این دنیا است، در بحر وجود، که به معنی گستره‌ی بی‌پایان و مطلق است، نه تنها موجود است بلکه حقیقت آن نیز در این بحر واحد نهفته است.


---

بیت دوم:

"در ظاهر اگر هزار رنگش بینی
در باطن آن، ضمیر یکتا باشد"

در این بیت، شاعر به تعدد ظاهری موجودات اشاره می‌کند. او می‌گوید که ممکن است در ظاهر، موجودات و پدیده‌ها با رنگ‌ها و ویژگی‌های مختلف دیده شوند، اما در باطن، حقیقت آنها یکسان و یگانه است. این بیت به مفهوم وحدت در کثرت اشاره دارد که در فلسفه‌های عرفانی به معنای وجود یک حقیقت واحد در پشت تمامی تفاوت‌ها و کثرت‌های ظاهری است. در واقع، اگر به باطن نگاه کنیم، تمام این رنگ‌ها و تفاوت‌ها به یک ضمیر یکتا و حقیقت واحد باز می‌گردند.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. وحدت وجود: شاعر در این شعر تأکید دارد بر اینکه همه موجودات، حتی کوچک‌ترین ذرات، جزئی از یک وجود واحد هستند که در «بحر وجود» نهفته است. این همان ایده‌ای است که در عرفان به وحدت وجود شناخته می‌شود.


2. تعدد ظاهری، یگانگی باطنی: در ظاهر، ممکن است موجودات و پدیده‌ها با رنگ‌ها و ویژگی‌های مختلفی دیده شوند، اما در باطن آنها، همه از یک حقیقت واحد نشأت می‌گیرند. این به معنای کثرت در ظاهر و وحدت در باطن است.


3. حقیقت باطنی: در نگاه عمیق‌تر، همه موجودات و پدیده‌ها به یک حقیقت یکپارچه و یگانه متصل هستند. این حقیقت واحد، که در باطن همه چیز نهفته است، همان ضمیر یکتا است که شاعر از آن سخن می‌گوید.

 


---

پیام کلی:

شعر «بحر وجود» به ما می‌آموزد که جهان و موجودات آن در ظاهر ممکن است بسیار متنوع و متفاوت به نظر آیند، اما در واقع همه چیز ریشه در حقیقت واحد دارند. این حقیقت واحد از نظر عرفانی همان وجود مطلق و حضرت حق است که در تمام ذرات عالم جاری است. وحدت در کثرت مفهومی است که در این شعر به زیبایی بیان شده و تأکید می‌کند که همه موجودات در نهایت به یک حقیقت واحد متصل هستند. دقت در باطن و فراتر رفتن از ظواهر، انسان را به این حقیقت عمیق‌تر هدایت می‌کند.

 

بحر وجود مفهومی عمیق و بنیادین در فلسفه و عرفان است که به حقیقت مطلق و بی‌کران هستی اشاره دارد. این اصطلاح در متون فلسفی و عرفانی، به ویژه در مکتب‌هایی چون عرفان ابن عربی و حکمت متعالیه ملاصدرا، به عنوان تمثیلی از هستی یگانه و بی‌نهایت به کار می‌رود.

معنای بحر وجود

"بحر" به معنای دریا یا اقیانوس است و در اینجا به عنوان نمادی از بی‌کرانگی و بی‌پایانی استفاده می‌شود. "وجود" نیز به معنای هستی و حقیقتی است که همه چیز از آن نشأت می‌گیرد. ترکیب این دو واژه، مفهومی ایجاد می‌کند که نشان‌دهنده‌ی یک حقیقت واحد، فراگیر و لایتناهی است که همه موجودات در آن غوطه‌ور هستند و از آن سرچشمه گرفته‌اند.

بحر وجود در فلسفه و عرفان

1. فلسفه اسلامی: در فلسفه اسلامی، به ویژه در اندیشه‌های ملاصدرا، وجود به عنوان حقیقتی واحد و اصیل تلقی می‌شود که همه کثرات و موجودات جهان، شئون و مظاهر آن هستند. ملاصدرا در نظریه "اصالت وجود" به این نکته اشاره می‌کند که وجود حقیقتی واحد است، اما به صورت‌های مختلف در مظاهر گوناگون جلوه می‌کند. بحر وجود در اینجا به معنای دریای بی‌پایانی است که تمام موجودات تجلیات آن هستند و هیچ چیزی از آن بیرون نیست.


2. عرفان اسلامی: در عرفان، به ویژه در آموزه‌های ابن عربی، بحر وجود نمادی از "وحدت وجود" است؛ به این معنا که کل هستی یک حقیقت واحد است و همه کثرات و تنوعات جهان، تجلیات و مظاهر آن حقیقت یگانه‌اند. ابن عربی معتقد است که وجود تنها یک چیز است و کثرت ظاهری، نتیجه تجلیات آن وجود واحد است. در این دیدگاه، بحر وجود حقیقتی است که نه آغاز دارد و نه پایان، و تمام موجودات در آن غوطه‌ورند، همان‌گونه که موج‌ها بخشی از دریا هستند و از آن جدا نیستند.

 

ویژگی‌های بحر وجود

بی‌کرانگی و بی‌پایانی: بحر وجود هیچ حد و مرزی ندارد و همه چیز را در بر می‌گیرد.

یگانگی: همه موجودات جلوه‌هایی از این حقیقت واحد هستند و هیچ چیزی خارج از آن وجود ندارد.

پیوند دهنده: بحر وجود، نقطه اتصال همه موجودات است، زیرا هر موجودی به نوعی از آن برخاسته و به آن بازمی‌گردد.

حقیقت مطلق: بحر وجود نماد حقیقتی است که خود ثابت است، اما مظاهر آن متغیر و متنوع‌اند.


تمثیل دریا و موج

در عرفان و فلسفه، بحر وجود به دریا و موجودات به موج‌های آن تشبیه شده‌اند. موج‌ها در دریا وجود دارند و بخشی از آن هستند، اما نمی‌توانند از آن جدا شوند. موج‌ها ظاهر می‌شوند و ناپدید می‌شوند، اما در حقیقت، همواره بخشی از دریا بوده و خواهند بود. این تمثیل به ما کمک می‌کند تا بفهمیم که موجودات جهان تجلیات و نمودهای حقیقت واحد (بحر وجود) هستند و استقلالی از آن ندارند.

نتیجه‌گیری

بحر وجود نمادی از حقیقتی لایتناهی، بی‌پایان و یگانه است که تمام کائنات از آن سرچشمه گرفته‌اند. این مفهوم در عرفان اسلامی، به ویژه با نگاه وحدت وجود، نشان‌دهنده یکپارچگی هستی و پیوند همه چیز با یک حقیقت مطلق است. درک بحر وجود، نوعی شهود عرفانی و فلسفی از حقیقت جهان است که فراتر از فهم عادی قرار دارد و نیازمند سفری درونی و تأمل عمیق است.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی  وجود مطلق


وجود مطلق

در بحرِ وجود مطلق است غوغایی
آیینه‌ای از حقیقت و یکتایی
سرچشمه‌ی هر بود و نبود است خدا
عالم ید واحد است و بی همتایی

 

شرح شعر «وجود مطلق»

این شعر به بیان مفهوم وجود مطلق و ارتباط آن با خداوند و آفرینش می‌پردازد. وجود مطلق به معنای حقیقت بی‌پایان و بی‌کران است که تمامی هستی از آن نشأت می‌گیرد و از آن تأثیر می‌پذیرد. در عرفان اسلامی، این مفهوم مرتبط با حقیقت الهی است که فراتر از تمام محدودیت‌های زمانی، مکانی و مادی قرار دارد. شاعر در این شعر تلاش دارد تا این حقیقت را به تصویر بکشد و نشان دهد که تمام آفرینش و هستی در نهایت به خداوند و وجود مطلق باز می‌گردد.


---

بیت اول:

"در بحرِ وجود مطلق است غوغایی
آیینه‌ای از حقیقت و یکتایی"

در این بیت، شاعر اشاره می‌کند که در بحر وجود مطلق، که به معنای گستره بی‌پایان و بی‌کران وجود است، غوغایی برقرار است. این غوغا نماد آفرینش و تحولات مداوم در دنیای هستی است. همچنین، شاعر اشاره به این دارد که وجود مطلق مانند آیینه‌ای است که حقیقت و یکتایی را به نمایش می‌گذارد. در این آیینه، تمامی جلوه‌های هستی و حقیقت‌های گوناگون، بازتابی از یک حقیقت یگانه و بی‌همتا هستند که در اصل، همان خداوند است. این تصویر به مفهوم وحدت در کثرت اشاره دارد که در عرفان، همه موجودات و پدیده‌ها در نهایت تجلی‌های یک حقیقت واحد هستند.


---

بیت دوم:

"سرچشمه‌ی هر بود و نبود است خدا
عالم ید واحد است و بی همتایی"

در این بیت، شاعر به این نکته اشاره دارد که خداوند سرچشمه‌ی تمام هستی (بود) و نیستی (نبود) است. هر چه که وجود دارد و هر چیزی که نیست، همه در نهایت از وجود مطلق و از خداوند نشأت می‌گیرد. در ادامه، شاعر به مفهوم وحدت و یگانگی اشاره می‌کند و می‌گوید که عالم در ید واحد (دست واحد) خداوند است و هیچ چیزی با خداوند همتایی ندارد. این اشاره به این است که خداوند بی‌همتا و یگانه است و هیچ موجودی نمی‌تواند در مقام و حقیقت، شبیه به او باشد.


---

مضامین کلیدی شعر:

1. وجود مطلق: شاعر در این شعر به مفهوم وجود مطلق اشاره دارد که به معنای حقیقت بی‌پایان و نامحدود است. این وجود مطلق بی‌کران و بی‌زمان است و تمام آفرینش از آن نشأت می‌گیرد.


2. حقیقت یگانه: تمام جهان و آفرینش به حقیقت یگانه باز می‌گردد که همان خداوند است. هر موجودی که در این دنیا می‌بینیم، در واقع آیینه‌ای از این حقیقت واحد است.


3. سرچشمه‌ی هستی: در این شعر تأکید می‌شود که تمام بود و نبود، در نهایت به خداوند و وجود مطلق برمی‌گردد. خداوند همان سرچشمه‌ی آغازین و پایان‌ناپذیر تمام هستی است.


4. وحدت در کثرت: این شعر به مفهوم وحدت در کثرت نیز اشاره دارد. در ظاهر، موجودات مختلفی در جهان هستی به نظر می‌آیند، اما در حقیقت، همه آنها بازتابی از وجود واحد و حقیقت واحد خداوند هستند.

 


---

پیام کلی:

شعر «وجود مطلق» به ما می‌آموزد که خداوند وجود مطلق است و همه چیز در هستی از او نشأت می‌گیرد. این وجود مطلق فراتر از زمان و مکان است و تمام آفرینش به عنوان جلوه‌هایی از حقیقت یگانه‌ی او به شمار می‌آید. در این شعر، تأکید بر وحدت در کثرت و یگانگی خداوند است و بر این نکته تأکید می‌شود که همه چیز در نهایت به یک حقیقت واحد و بی‌همتا باز می‌گردد.

 

وجود مطلق، مفهومی فلسفی و عرفانی است که به حقیقتی بی‌نهایت، ازلی، ابدی و مستقل از هر قید و شرط اشاره دارد. این اصطلاح به وجودی اشاره می‌کند که منشأ و بنیاد همه موجودات است، اما خود، فراتر از هر گونه محدودیت، تعریف یا تجزیه است. وجود مطلق در فلسفه و عرفان اسلامی، به ویژه در اندیشه‌های فیلسوفانی چون ابن‌سینا، ملاصدرا و عارفانی چون ابن عربی، جایگاه ویژه‌ای دارد.

ویژگی‌های وجود مطلق:

1. بی‌نیازی از غیر خود:
وجود مطلق کاملاً قائم به ذات است و به هیچ چیز خارج از خود وابستگی ندارد. این بی‌نیازی، به استقلال کامل آن از هر چیزی اشاره دارد.


2. بسیط بودن:
وجود مطلق، از هر گونه ترکیب یا اجزاء خالی است. او بسیط است؛ به این معنا که قابل تقسیم، تحلیل یا تفکیک به اجزاء نیست.


3. فراتر از محدودیت:
وجود مطلق از تمامی قیود مانند زمان، مکان، ماده، و حتی تصور ذهنی انسان فراتر است. او بی‌کران و لایتناهی است و هیچ حد و مرزی ندارد.


4. منشأ همه موجودات:
تمام کثرات و موجودات جهان، به نوعی از وجود مطلق نشأت گرفته‌اند و در واقع، تجلیات یا شئونات آن به‌شمار می‌روند.


5. تعریف‌ناپذیری:
وجود مطلق، حقیقتی است که فراتر از هر تعریف، توصیف یا شناخت کامل است. انسان تنها می‌تواند به واسطه تجلیات و آثار آن، به درکی محدود از آن دست یابد.

 


---

وجود مطلق در فلسفه و عرفان:

1. در فلسفه اسلامی:
ملاصدرا در حکمت متعالیه، وجود مطلق را حقیقت واحدی می‌داند که اصالت دارد و تمام موجودات، مراتب و شئون آن هستند. او معتقد است که وجود مطلق به دلیل بی‌نهایتی و اطلاق خود، به هیچ وصف یا تعریفی محدود نمی‌شود.


2. در عرفان اسلامی:
ابن عربی با نظریه وحدت وجود، وجود مطلق را به عنوان حقیقتی می‌داند که همه موجودات از آن برخاسته‌اند. او می‌گوید که وجود مطلق، همان خداوند است که در مظاهر مختلف جهان تجلی می‌کند، اما خود فراتر از این مظاهر باقی می‌ماند.


3. در فلسفه غرب:
فیلسوفانی مانند هگل، وجود مطلق را به عنوان روح مطلق یا کل هستی در نظر گرفته‌اند که تمام واقعیت‌های جزئی را در بر می‌گیرد.

 


---

تفاوت وجود مطلق با موجودات:

وجود مطلق، مستقل است؛ موجودات، وابسته‌اند.

وجود مطلق، بی‌پایان است؛ موجودات، محدود و مقید هستند.

وجود مطلق، قائم به ذات است؛ موجودات، قائم به وجود مطلق‌اند.

 

---

نتیجه‌گیری:

وجود مطلق، حقیقت یگانه‌ای است که فراتر از تمام کثرات و مظاهر جهان قرار دارد. این حقیقت بی‌نهایت و بسیط، منشأ همه هستی است و انسان تنها می‌تواند از طریق عقل و شهود به فهمی ناقص از آن دست یابد. وجود مطلق همان حقیقت غایی است که عرفا و فیلسوفان، آن را سرچشمه همه چیز می‌دانند.



تهیه  و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی نفی و اثبات


نفی و اثبات
نفی است رهی که دل به جانان برسد
دل از همه جز خدا، به ایمان برسد
چون هر چه ز غیر حق جدا گردد دل
وصل دل و جان و نور یزدان برسد

 

 

شرح شعر «نفی و اثبات»

این شعر به مفهوم نفی و اثبات در عرفان اسلامی و فلسفه‌های معنوی پرداخته است. نفی در اینجا به معنای رها شدن از تعلقات دنیوی، از خودی و از غیر خدا است، و اثبات به معنای وصل به حقیقت مطلق و اتحاد با خداوند می‌باشد. شاعر در این شعر، به این نکته تأکید دارد که تنها با نفی خود و رهایی از غیر خدا است که انسان می‌تواند به حقیقت والا و وصل به جانان (خداوند) برسد. این مفاهیم در عرفان به مفهوم توکل به خداوند و اتحاد با او است.


---

بیت اول:

"نفی است رهی که دل به جانان برسد
دل از همه جز خدا، به ایمان برسد"

در این بیت، شاعر می‌گوید که نفی یا رها کردن از تمام تعلقات دنیوی، راهی است که انسان را به جانان (خداوند) می‌رساند. نفی به معنای جدا شدن از هر چیزی است که مانع اتصال به خداوند و حقیقت می‌شود. در اینجا، دل باید از هر چیزی غیر از خدا پاک و آزاد شود تا بتواند به ایمان واقعی و وصل به خدا دست یابد. این مفاهیم در عرفان اسلامی و در متون معنوی، به رهایی از خودپرستی و دلبستگی به دنیا اشاره دارند.


---

بیت دوم:

"چون هر چه ز غیر حق جدا گردد دل
وصل دل و جان و نور یزدان برسد"

در این بیت، شاعر توضیح می‌دهد که وقتی دل از هر چیزی که غیر از حق (خداوند) است، جدا گردد، تنها در آن صورت است که به وصل واقعی یعنی اتحاد با خداوند دست خواهد یافت. به عبارت دیگر، هر گاه دل از دنیا، نفس و تعلق به غیر خدا رها شود، به نور یزدان و حقیقت الهی وصل می‌شود. این وصل، نه تنها اتحاد با خداوند است بلکه همراه با نور و هدایت الهی می‌باشد که دل و جان انسان را از تاریکی‌ها و گمراهی‌ها روشن می‌کند.


---

مفاهیم کلیدی:

1. نفی و رهایی: در این شعر، نفی به معنای رها شدن از هر چیزی است که انسان را از خداوند دور می‌کند. این مفاهیم، به ویژه در عرفان اسلامی، به معنی جدا شدن از خود و دنیا و نزدیک شدن به حقیقت الهی است.


2. وصل به خداوند: وقتی که دل از تعلقات دنیوی و غیر الهی آزاد می‌شود، انسان به وصل و اتحاد با خداوند می‌رسد. این مفهوم در عرفان به معنی اتحاد با حقیقت مطلق و حضور در معیت خداوند است.


3. نور یزدان: در این بیت‌ها، به نور یزدان اشاره می‌شود، که نماد هدایت الهی و رحمت خداوند است. وقتی دل از غیر خدا جدا می‌شود، این نور به آن دل می‌تابد و آن را از تاریکی‌ها و بدبختی‌ها می‌رهاند.

 


---

پیام کلی:

شعر «نفی و اثبات» به ما می‌آموزد که تنها با رهایی از تعلقات دنیوی و نفی خود است که انسان می‌تواند به حقیقت و خداوند وصل شود. این پیام در بسیاری از متون عرفانی و فلسفی مطرح شده است که برای رسیدن به خداوند و حقیقت مطلق، باید از هوی و هوس‌های دنیوی و خودخواهی رهایی یافت و در نهایت به ایمان حقیقی و نور الهی دست یافت. نفی و اثبات در این شعر به معنای رهایی از غیر خدا و رسیدن به حقیقت یزدان است که همان وصل با خداوند و نور ایمان می‌باشد.

 

تعریف نفی و اثبات:

نفی و اثبات مفهومی فلسفی، عرفانی و منطقی است که برای تبیین راه رسیدن به حقیقت یا توصیف خداوند استفاده می‌شود. این دو مفهوم در بطن آموزه‌های عرفانی اسلامی، خاصه در "شهادت توحید" و تفسیرهای وحدت وجودی، نقش اساسی دارند.


---

۱. نفی

"نفی" به معنای انکار یا حذف هر چیزی است که محدودیت یا نقصی را بر حقیقت مطلق وارد می‌کند. در حوزه عرفان و فلسفه اسلامی، نفی به این معناست که انسان تمام مظاهر غیرحقیقی یا ناپایدار را از ذهن و دل خود کنار بگذارد. این مرحله معمولاً شامل شناسایی و رد هر آن چیزی است که به اشتباه به جای حقیقت مطلق (خداوند) قرار گرفته است.

نکات مهم درباره نفی:

در عرفان: نفی به معنای از بین بردن تمامی تعلقات دنیوی و غیرالهی است. به عبارتی، نفی همه چیزهایی است که وجود مستقل ندارند.

در منطق: نفی یک حکم به معنای انکار آن است. برای مثال، "این شیء زنده نیست" یک حکم نفی است.

در توحید: عبارت "لا اله" (هیچ معبودی نیست) در شهادتین، مرحله نفی است. این بخش تأکید دارد که هیچ معبودی جز خداوند وجود ندارد.

هدف: پاک‌سازی دل و ذهن برای پذیرش حقیقت مطلق.

 

---

۲. اثبات

"اثبات" به معنای تأیید یا تأکید بر وجود حقیقت است. در زمینه فلسفی و عرفانی، اثبات به معنای پذیرش حقیقتی است که بدون نقص، پایدار و مطلق است. در عرفان، این مرحله جایی است که انسان پس از نفی تمام مظاهر غیرحقیقی، به شناخت و پذیرش حقیقت مطلق یعنی خداوند می‌رسد.

نکات مهم درباره اثبات:

در عرفان: اثبات به معنای مشاهده یا تجربه‌ی حضور خداوند است. در این مرحله، دل به شناخت حقیقی خداوند نائل می‌شود.

در منطق: اثبات به معنای تأیید یک حکم است. مثلاً "خورشید نور می‌دهد" یک حکم اثباتی است.

در توحید: عبارت "الا الله" (جز خداوند) در شهادتین، مرحله اثبات است که یگانگی و الوهیت خداوند را اعلام می‌کند.

هدف: رسیدن به یقین و شناخت.

 

---

نفی و اثبات در توحید:

نفی و اثبات در زمینه شهادت توحید (لا اله الا الله) به وضوح دیده می‌شود:

1. نفی (لا اله): هیچ معبودی جز خداوند نیست. این نفی تمام خدایان دروغین و موجودات وابسته است.


2. اثبات (الا الله): تنها خداوند شایسته عبادت است. این اثبات یگانگی خداوند است.

 


---

نفی و اثبات در عرفان:

در عرفان اسلامی، این دو مرحله به‌عنوان بخشی از سفر معنوی سالک مطرح می‌شوند:

نفی: سالک از هرگونه تعلقات دنیوی، هوی و هوس، و هر چیزی که او را از حقیقت دور کند، دست می‌کشد.

اثبات: سالک به حقیقت یکتا (خداوند) می‌رسد و درک می‌کند که تمام هستی جلوه‌ای از اوست.

 

---

اهمیت نفی و اثبات:

1. در فلسفه: این دو مفهوم برای شناخت هستی و حقیقت به کار می‌روند.


2. در عرفان: راه پاک‌سازی دل و اتصال به خداوند است.


3. در منطق: برای ایجاد استدلال‌های دقیق و قابل قبول ضروری است.


4. در توحید: برای رسیدن به معرفت حقیقی از یگانگی خداوند حیاتی است.

 

خلاصه: نفی و اثبات دو روی یک سکه‌اند. نفی به معنای انکار مظاهر غیرحقیقی و اثبات به معنای پذیرش حقیقت مطلق است. این دو مفهوم ابزارهایی برای رسیدن به شناخت و یقین در حوزه‌های مختلف معرفتی هستند.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی طلب


طلب
در راه طلب، دل ز اغیار رها
از وهم و خیال و هر گنه کار جدا
هر کس که گذر کند ز اعماق وجود
راهش به درِ خانه‌ی یار است، خدا

 

شرح شعر «طلب»

این شعر در زمینه طلب و جستجوی حقیقت از منظر عرفانی و معنوی است. طلب در اینجا به معنای جستجو و اشتیاق به سوی خداوند و حقیقت الهی است. در این شعر، شاعر به روشنی می‌گوید که در این راه، انسان باید از تمامی اغیار (غیر خدا) و وهم‌ها و خیالات دور شود و به دنبال یافتن حقیقت و وصل به خدا باشد.


---

بیت اول:

"در راه طلب، دل ز اغیار رها
از وهم و خیال و هر گنه کار جدا"

در این بیت، شاعر به اهمیت رهایی از غیر خدا و پاکسازی دل از هر گونه آلودگی اشاره می‌کند. طلب در اینجا به معنای جستجوی خداوند و حقیقت است. برای رسیدن به خداوند، انسان باید از تمامی اغیار (هر چیزی که غیر از خدا است)، وهم، خیالات و حتی گناهان خود رها شود. این فرآیند، که در عرفان به تزکیه نفس معروف است، ضروری است تا دل پاک و آماده برای دریافت حقیقت الهی و وصل به خدا شود.


---

بیت دوم:

"هر کس که گذر کند ز اعماق وجود
راهش به درِ خانه‌ی یار است، خدا"

شاعر در این بیت می‌گوید که برای رسیدن به وصل با خداوند، باید از اعماق وجود خود گذر کرد. این گذر از اعماق وجود به معنای سلوک معنوی و سفر روحانی است که انسان در آن، از لایه‌های ظاهری خود و از خود (ایگو) عبور می‌کند و به حقیقت الهی نزدیک می‌شود. هنگامی که انسان از تمامی تعلقات دنیوی و خودپرستی عبور کند، مسیر او به سوی خانه‌ی یار (خداوند) باز می‌شود.


---

مفاهیم کلیدی:

1. طلب: در این شعر، طلب به معنای جستجو و اشتیاق برای رسیدن به حقیقت و خداوند است. این طلب، به معنای آرزو و اشتیاق درونی برای وصال خداوند است.


2. رهایی از اغیار و گناه: برای رسیدن به خدا، انسان باید از تمام تعلقات دنیوی، گناهان و وهم‌ها و خیال‌های فریبنده رها شود. این رهایی به معنای تزکیه نفس و پاکسازی دل است تا انسان بتواند با دل پاک به سوی خدا حرکت کند.


3. گذر از اعماق وجود: این بخش به معنای سلوک معنوی است که در آن انسان باید از ظواهر عالم و خودخواهی‌ها عبور کند و به حقیقت و حقیقت الهی دست یابد. این سفر درونی، که در بسیاری از متون عرفانی به آن اشاره می‌شود، نیازمند پشتکار، سعی و رهایی از خود است.

 


---

پیام کلی:

این شعر به ما می‌آموزد که طلب حقیقت و رسیدن به خداوند نیازمند رهایی از تعلقات دنیوی و پاکسازی دل است. در این مسیر، باید از وهم‌ها، خیالات و گناهان دور شد و با گذر از اعماق وجود، خود را از چنگال دنیا رهانید تا در نهایت به وصال با خدا و حقیقت الهی دست یافت. طلب، در واقع یک فرآیند درونی است که در آن، انسان باید از خود و تمامی تعلقات دنیوی عبور کرده و به حقیقت الهی نزدیک شود.

 

تعریف طلب

طلب در لغت به معنای خواستن، جستجو کردن، یا آرزو کردن چیزی است. اما این مفهوم در حوزه‌های مختلف عرفانی، فلسفی و روان‌شناختی معنای عمیق‌تر و گسترده‌تری می‌یابد. طلب نشان‌دهنده حالتی از جستجوی آگاهانه یا ناخودآگاه است که انسان را به سوی هدفی یا حقیقتی سوق می‌دهد.


---

۱. طلب در لغت

در زبان فارسی و عربی، واژه "طلب" از ریشه "ط‌ل‌ب" گرفته شده و به معانی زیر اشاره دارد:

خواستن یا آرزوی چیزی داشتن

تلاش برای رسیدن به مطلوب

جستجو کردن

 

---

۲. طلب در عرفان

در عرفان، طلب یکی از مراحل اولیه و اساسی در مسیر سلوک الی‌الله است. این مرحله نشان‌دهنده اشتیاق شدید سالک برای یافتن حقیقت و شناخت خداوند است.

ویژگی‌های طلب عرفانی:

حرکت درونی: طلب نشانه‌ای از آگاهی و بیداری دل است که انسان را از غفلت بیرون می‌آورد.

محرک سلوک: طلب اولین گام در مسیر عرفانی است که سالک را به جستجوی حقیقت و ترک دنیا ترغیب می‌کند.

تشنگی معنوی: طلب به معنای تشنگی روح برای یافتن سرچشمه نور الهی و حقیقت یکتا است.

طلب حقیقی: طلب باید از عمق دل و همراه با اخلاص باشد، نه صرفاً زبانی یا ظاهری.


طلب در اشعار عرفانی:

مولانا در مثنوی معنوی طلب را این‌گونه توصیف می‌کند:
"هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش"
این بیت نشان می‌دهد که طلب ریشه در احساس جدایی از حقیقت و اشتیاق برای بازگشت به اصل دارد.


---

۳. طلب در فلسفه

در فلسفه، طلب به عنوان حالتی از جستجوی معرفت یا رسیدن به هدف غایی تلقی می‌شود. این مفهوم به‌ویژه در فلسفه‌های اگزیستانسیال و عرفانی اهمیت ویژه‌ای دارد.

طلب فلسفی:

جستجوی حقیقت: طلب در فلسفه نشان‌دهنده تلاش انسان برای کشف حقایق هستی و شناخت موجودات است.

حرکت و کمال: طلب نشانه‌ای از ذات پویای انسان است که همواره در حال حرکت به سوی کمال است.

 

---

۴. طلب در روان‌شناسی

در روان‌شناسی، طلب به عنوان یکی از انگیزه‌های بنیادی انسان مطرح می‌شود. این انگیزه می‌تواند مادی (مانند طلب ثروت یا مقام) یا معنوی (مانند طلب معنا یا عشق) باشد.

ویژگی‌های طلب روان‌شناختی:

نیاز درونی: طلب معمولاً پاسخی به یک نیاز عمیق انسانی است.

پویایی شخصیت: طلب نشان‌دهنده میل انسان به رشد و خودشناسی است.

اهداف مختلف: بسته به شخصیت و شرایط، طلب ممکن است معطوف به اهداف دنیوی یا اهداف متعالی باشد.

 

 

---

۵. اقسام طلب در عرفان اسلامی:

در عرفان اسلامی، طلب به سه نوع اصلی تقسیم می‌شود:

1. طلب دنیا: جستجوی نعمت‌ها و لذت‌های مادی که اغلب مذموم است.


2. طلب آخرت: تلاش برای رسیدن به سعادت اخروی که از طلب دنیا بالاتر است.


3. طلب حق: والاترین نوع طلب که شامل جستجوی ذات خداوند و قرب الهی است.

 


---

۶. شرایط طلب حقیقی در عرفان:

برای اینکه طلب به عنوان یک تلاش حقیقی شناخته شود، باید شرایط زیر را داشته باشد:

اخلاص: طلب باید خالصانه و بدون نیت‌های خودخواهانه باشد.

استمرار: طلب نباید مقطعی باشد و باید به صورت دائمی در وجود انسان جریان داشته باشد.

آگاهی: طلب باید با شناخت هدف همراه باشد، نه یک تلاش کورکورانه.

همت: طلب حقیقی نیازمند عزم و اراده قوی است.

 

---

۷. اهمیت طلب در مسیر معنوی:

طلب به عنوان اولین گام در مسیر معنوی اهمیت فراوانی دارد:

طلب باعث می‌شود انسان از حالت رکود و غفلت خارج شود.

طلب انگیزه‌ای برای جستجوی علم، معرفت و حقیقت می‌شود.

طلب به سالک کمک می‌کند تا از وابستگی‌های دنیوی رها شود و به سوی کمال الهی حرکت کند.

 

---

خلاصه:

طلب حالتی از اشتیاق و جستجو است که انسان را به سوی هدفی متعالی سوق می‌دهد. در عرفان، طلب نشان‌دهنده اولین گام برای شناخت خداوند و حقیقت است. در فلسفه، طلب نشانه ذات پویای انسان برای رسیدن به کمال است. طلب حقیقی، آگاهانه، خالصانه و دائمی است و سالک را در مسیر تعالی هدایت می‌کند.



تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۱۲)


مقام قرب
قرب تو مرا نور جان می‌ گردد
با یاد خدا، شادمان می‌ گردد
تا مهر تو در جان و دلم بنشیند
هر لحظه دلم، گل فشان می‌ گردد



صراط مستقیم
صراطی که ما را به یزدان برد
بود راه قرآن و انسان برد
که این ره ز دل بگذرد با نماز
بود مستقیم و چه آسان برد

 


اذن دخول
مرشد دل می دهد اذن دخول
می کند تاکید در حفظ اصول
تا مراتب طی شود در معرفت
تا شود اعمال تائید و قبول

 

حریم قدس
حریم کبریایی، قدس و پاک است
رها از آتش نفس و خوراک است
اگر تو جان دهی در راه معشوق
وفای عهد یزدان  را ملاک است

 

 

اسم اعظم
اسم ازلی، ز نور دل پیدا شد
راز ابدی، ز دیده‌ها افشا شد
هر کس به فراخ دل رهی پیدا کرد
از قید زمین و از هوا، دریا شد.

 

 

نقشبند
نقش بند دل خدا باشد نه غیر
او کند تزئین دل ما را، ز سیر
می برد نزد خود و انوار پاک
گر کنی دل را رها، با کار خیر

 

 

قبض
جان در قفس خویش، چو غمگین گردد
دل در ره عشق، سخت و سنگین گردد
این قبض، نه قهر است که مهر است نهان
کز لطف خدا، دل به تسکین گردد
 


بسط
این بسط نه از رنج، که از لطف خدا هست
در جان بشر، هم چنان شور و صفا هست
در بسط، دل از قید هوا  آزاد است
از لطف خدا، نور حق هر جا هست
 

 


فتوحات
فتح دل با نور حق بیدار شد
راز و اسرار خدا، اظهار شد
نور یزدان مرهم هر درد و غم
تابش حق، عامل اقرار شد

 



بیت الحرام
دل کعبه ز نور حق، فروزان باشد
هر گوشه‌ی آن، نور یزدان باشد
بیت الحرم است، گر به ظاهر از سنگ
دل مرکز عشق، باغ ایمان باشد

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

۱۴۰۳/۱۰/۲۵

  • علی رجالی