باسمهز تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل۱۳: :بیت اول
شراب صبحگاهی
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
دمیدن به معنای سر زدن و طلوع کردن است.به خیمه و چادر کله گویند.لذا منظور از کله بستن، چادر به پا کردن می باشد.سحاب به معنای ابر است.لذا منظور از کله بست سحاب، یعنی ابر در آسمان چتر خود را باز نمود و همه جا را فرا گرفت.به شرابی که در صبح نوشیده می شود، صبوح گویند.بساط می گساری در صبح را الصبوح گویند.منظور از اصحاب ،یاران و دوستان می باشد.
ولایت از نظر لغوی، یعنی دو چیز در کنار هم قرار گرفتن است.اگر شما کنار ساحل یک دریا قرا گرفته باشید.دریا هم در کنار شما قرار دارد.لذا شما ولی دریا و دریا نیز ولی شماست.از نظر قرآن، خداوند ولی انسانها می باشد.همچنین به اولیای الهی نیز ولی گویند.
اگر ما در کنار دریا باشیم، امکان بهره برداری و سود برای ما وجود دارد.دریا نیازی به ما ندارد.رابطه انسانها با خداوند نیز اینگونه می باشد.نگاه به دریای بی کران الهی، روح و روان ما را آرامش می دهد.آن ما هستیم که در کنار خدا بودن بهره و استفاده می بریم.اولین سودش آنست که چون خداوند همانند نور است، ما را نیز نورانی می کند و از ظلمت و گمراهی نجات می دهد.
برای مثال، خورشید که چشمه ای نور در عالم است.با تابیدن به زمین موجبات رشد و نمو گیاهان، حتی در دل خاک را فراهم می کند.اگر نور الهی بر دلهای ما بتابد، ما نیز نورانی می شویم .
خداوند در قرآن می فرماید، اگر من در کنار کسی قرار گیرم.به تدریج او را از تاریکی به روشنایی می آورم.همانند دانه ای که اگر در زمین قرار گیرد و خورشید به آن بتابد، از تاریکی داخل زمین به روشنایی در عالم طبیعت بیرون می آورم.
حافظ می گوید، پس از طی مراحل سیر و سلوک، و در کنار خدای متعال قرار گرفتن.خداوند قول خود را عملی می کند.با فرا رسیدن صبح، رحمت الهی چتر خود را چون ابر بر ما می گستراند.چیزی که باعث می شود انسان در کنار خدای متعال قرار گیرد، پیدا کردن معرفت است.آنهم هم ایجاد نمی شود، مگر اینکه انسان از راهنمایی پیامبران و اولیای الهی کمک بگیرد تا راه رسیدن به خدای متعال را برای ما آسان گردانند.
علم و آگاهی و معرفت از نور های الهی هستند که خداوند در دل مومنین قرار می دهد تا به کمک آن خود را به ساحل دریای الهی برساند.این انوار الهی هستند که انگیزه حرکت در انسان را ایجاد می کند.
حافظ به یاران خود می گوید، اگر می خواهید باران رحمت الهی بر شما ببارد و شما را از تاریکی به روشنایی ببرد، باید شربت طهورای صبحگاهی را که معارف الهی است کسب نمایید .
تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری
غزل ۱۳ : بیت دوم
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
داغ دل
ژاله قطره آبی است که صبحدم پدید می آید و بر روی گلها می نشیند.رخ لاله به گل برگ های گل لاله گفته می شود.مدام به دو معنا بکار می رود.یکی تداوم و دیگری شراب است.در اینجا منظور حافظ شراب می باشد.احباب به معنای حبیب و دوست می باشد.
وقتی قطره های شبنم روی گل در سحرگاه می نشینند.به گل طراوت و شادابی می دهند.حافظ می گوید اگر بخواهی تو هم مانند گلها طراوت و شادمانی پیدا کنی، باید راهی را طی کنی که لاله ها طی کردند.
انسانی که در سیر و سلوک الهی قرار دارد، در درون خود دچار درد و سوز و مشکلی هست و آنرا داغ دل گویند.همانند گل لاله که در درون و دل خود یک سیاهی بنام داغ دارد.
حافظ می گوید، ای دوست ، لاله ها همانند کاسه شراب می مانند.آنها قطره های آب را همانند شراب به خود جذب کردند و شادابی را بهمراه می آوردند.اگر تو هم می خواهی شاداب و با طراوت در زندگی باشی ، باید شربت طهورای معرفت را بنوشی.
نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست
غزل ۱۳ : بیت پنجم
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
دگر به معنای بار دیگر است.افتتح، یعنی باز کن می باشد.یا مفتح الا بواب، به معنای گشاینده درها می باشد.
اگر منظور از می ، معرفت باشد.دراینصورت میخانه باید پیامبران الهی و اولیای حق باشند ،که همینطور نیز هست.امیر المو منین می فرماید در زمان جاهلیت، افراد جاهل نزد عوام محبوب و دارای جایگاه بودند.اما اهل علم چنین نبودند.
در زمان و دوره حافظ، مشتریان اهل معرفت اندک و پیروان اهل دنیا زیاد بودند.لذا حافظ می گوید، دهان اهل عرفان و اولیای خدا بسته است و سخنی نمی گویند.زیرا مشتری ندارند.لذا از خدای متعال که باز کننده درهای بسته است می خواهد که اهل دل و معرفت به سخن آیند و مردم را به فیض الهی برسانند.
در میخانه گشا، باز نما درها را
تو کنی باز در محفل بی همتا را
عارفان لب نگشایند به احکام خدا
طالبی نیست برای گوهری والا را
غزل ۱۳ : بیت هفتم
شراب خالص
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
منظور از بر رخ ساقی، یعنی در مقابل ساقی ایستادن و ضمن نگاه به او مشغول شراب خوردن است.ناب ،به معنای خالص است.
حافظ می گوید،بیا و مانند من همه توجه خود را به خدای متعال کن و از کسب معارف ناب الهی بهره مند شو.اگر می خواهی مست خدا شوی، باید توجه و نگاهت تنها به خدای متعال باشد.
منظور حافظ از ساقی خدای متعال است.زیرا اوست که با معارف الهی عطش و شوق دیدار انسان را فروکش می کند.منظور از پری پیکر، معشوق زیبا چهره است.اما در اینجا منظور حافظ، جمال و کمال و عظمت خدای متعال است.در حقیقت می خواهد بگوید، اگر در برابر یک عالم ربانی و اولیای الهی قرار گرفتی، توجه خود را تنها به او کن و از او بهره مند شو و هدفی جز تعالی معنوی خود نداشته باش.
برو عاشق ز ساقی می طلب کن
روان و روح خود را منقلب کن
بنوش و جان خود رابیمه گردان
تعالی و کمال خود سبب کن
دکتر علی رجالی
@alirejali