رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

الطاف مادری



باسمه تعالی
خداوند در قرآن می فرماید،یکی از اهداف خلقت انسانها رفتن آنها به بهشت است.اما اینکه بهشت چیست،برای ما روشن نیست.اگر چه برای فهم و درک ما مطالبی گفته شده است.گویند بهشت زیر پای مادران است.این دلالت بر جایگاه والای مادر است.لذا قدر آنها را تا زنده هستند داشته باشیم.نقل است در زمان حضرت محمد، کسی حضور پیامبر رسید و گفت مادری دارم که او را در سبد می گذارم و از او حفظ و نگهداری می کنم.آیا توانسته ام پاسخ زحمات او را بدهم.حضرت در جواب گویند،هر گز نمی توانی.او با بی خوابی ها و پرستاری از تو به امید رشد و نمو تو بود.اما تو درصدد انجام وظیفه و اینکه چه موقع از این دنیا می رود.ِلذا راه نزدیک برای رفتن به بهشت از طریق مادر است.

گل نرگس ندارد تیغ و خاری
ز فرزندان نباشد انتظاری
نگوید مادر از الطاف خود چند
گرامی تر ز مادر تو نداری

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمهز تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل۱۳: :بیت اول
شراب صبحگاهی

می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

دمیدن به معنای سر زدن و طلوع کردن است.به خیمه و چادر کله گویند.لذا منظور از کله بستن، چادر به پا کردن می باشد.سحاب به معنای ابر است.لذا منظور از کله بست سحاب، یعنی ابر در آسمان چتر خود را باز نمود و همه جا را فرا گرفت.به شرابی که در صبح نوشیده می شود، صبوح گویند.بساط می گساری در صبح را الصبوح گویند.منظور از اصحاب ،یاران و دوستان می باشد.
ولایت از نظر لغوی، یعنی دو چیز در کنار هم قرار گرفتن است.اگر شما کنار ساحل یک دریا قرا گرفته باشید.دریا هم در کنار شما قرار دارد.لذا شما ولی دریا و دریا نیز ولی شماست.از نظر قرآن، خداوند ولی انسانها می باشد.همچنین به اولیای الهی نیز ولی گویند.
اگر ما در کنار دریا باشیم، امکان بهره برداری و سود برای ما وجود دارد.دریا نیازی به ما ندارد.رابطه انسانها با خداوند نیز اینگونه می باشد.نگاه به دریای بی کران الهی، روح و روان ما را آرامش می دهد.آن ما هستیم که در کنار خدا بودن بهره و استفاده می بریم.اولین سودش آنست که چون خداوند همانند نور است، ما را نیز نورانی می کند و از ظلمت و گمراهی نجات می دهد.
برای مثال، خورشید که چشمه ای نور در عالم است.با تابیدن به زمین موجبات رشد و نمو گیاهان، حتی در دل خاک را فراهم می کند.اگر نور الهی بر دلهای ما بتابد، ما نیز نورانی می شویم .
خداوند در قرآن می فرماید، اگر من در کنار کسی قرار گیرم.به تدریج او را از تاریکی به روشنایی می آورم.همانند دانه ای که اگر در زمین قرار گیرد و خورشید به آن بتابد، از تاریکی داخل زمین به روشنایی در عالم طبیعت بیرون می آورم.
حافظ می گوید، پس از طی مراحل سیر و سلوک، و در کنار خدای متعال قرار گرفتن.خداوند قول خود را عملی می کند.با فرا رسیدن صبح، رحمت الهی چتر خود را چون ابر بر ما می گستراند.چیزی که باعث می شود انسان در کنار خدای متعال قرار گیرد، پیدا کردن معرفت است.آنهم هم ایجاد نمی شود، مگر اینکه انسان از راهنمایی پیامبران و اولیای الهی کمک بگیرد تا راه رسیدن به خدای متعال را برای ما آسان گردانند.
علم و آگاهی و معرفت از نور های الهی هستند که خداوند در دل مومنین قرار می دهد تا به کمک آن خود را به ساحل دریای الهی برساند.این انوار الهی هستند که انگیزه حرکت در انسان را ایجاد می کند.
حافظ به یاران خود می گوید، اگر می خواهید باران رحمت الهی بر شما ببارد و شما را از تاریکی به روشنایی ببرد، باید شربت طهورای صبحگاهی را که معارف الهی است کسب نمایید .

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری 
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری


غزل ۱۳ : بیت دوم

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
داغ دل

ژاله قطره آبی است که صبحدم پدید می آید و بر روی گلها می نشیند.رخ لاله به گل برگ های گل لاله گفته می شود.مدام به دو معنا بکار می رود.یکی تداوم و دیگری شراب است.در اینجا منظور حافظ شراب می باشد.احباب به معنای حبیب و دوست می باشد.
وقتی قطره های شبنم روی گل در سحرگاه می نشینند.به گل طراوت و شادابی می دهند.حافظ می گوید اگر بخواهی تو هم مانند گلها طراوت و شادمانی پیدا کنی، باید راهی را طی کنی که لاله ها طی کردند.
انسانی که در سیر و سلوک الهی قرار دارد، در درون خود دچار درد و سوز و مشکلی هست و آنرا داغ دل گویند.همانند گل لاله که در درون و دل خود یک سیاهی بنام داغ دارد.
حافظ می گوید، ای دوست ، لاله ها همانند کاسه شراب می مانند.آنها قطره های آب را همانند شراب به خود جذب کردند و شادابی را بهمراه می آوردند.اگر تو هم می خواهی شاداب و با طراوت در زندگی باشی ، باید شربت طهورای معرفت را بنوشی.

نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست



غزل ۱۳ : بیت پنجم

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

دگر به معنای بار دیگر است.افتتح، یعنی باز کن می باشد.یا مفتح الا بواب، به معنای گشاینده درها می باشد.
اگر منظور از می ، معرفت باشد.دراینصورت میخانه باید پیامبران الهی و اولیای حق باشند ،که همینطور نیز هست.امیر المو منین می فرماید در زمان جاهلیت، افراد جاهل نزد عوام محبوب و دارای جایگاه بودند.اما اهل علم چنین نبودند.
در زمان و دوره حافظ، مشتریان اهل معرفت اندک و پیروان اهل دنیا زیاد بودند.لذا حافظ می گوید، دهان اهل عرفان و اولیای خدا بسته است و سخنی نمی گویند.زیرا مشتری ندارند.لذا از خدای متعال که باز کننده درهای بسته است می خواهد که اهل دل و معرفت به سخن آیند و مردم را به فیض الهی برسانند.

در میخانه گشا، باز نما درها را
تو کنی باز در محفل بی همتا را
عارفان لب نگشایند به احکام خدا
طالبی نیست برای گوهری والا را




غزل ۱۳ : بیت هفتم
شراب خالص

بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

منظور از بر رخ ساقی، یعنی در مقابل ساقی ایستادن و ضمن نگاه به او مشغول شراب خوردن است.ناب ،به معنای خالص است.
حافظ می گوید،بیا و مانند من همه توجه خود را به خدای متعال کن و از کسب معارف ناب الهی بهره مند شو.اگر می خواهی مست خدا شوی، باید توجه و نگاهت تنها به خدای متعال باشد.
منظور حافظ از ساقی خدای متعال است.زیرا اوست که با معارف الهی عطش و شوق دیدار انسان را فروکش می کند.منظور از پری پیکر، معشوق زیبا چهره است.اما در اینجا منظور حافظ، جمال و کمال و عظمت خدای متعال است.در حقیقت می خواهد بگوید، اگر در برابر یک عالم ربانی و اولیای الهی قرار گرفتی، توجه خود را تنها به او کن و از او بهره مند شو و هدفی جز تعالی معنوی خود نداشته باش.

برو عاشق ز ساقی می طلب کن
روان و روح خود را منقلب کن
بنوش و جان خود رابیمه گردان
تعالی و کمال خود سبب کن


دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمهز تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل۱۳: :بیت اول
شراب صبحگاهی

می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

دمیدن به معنای سر زدن و طلوع کردن است.به خیمه و چادر کله گویند.لذا منظور از کله بستن، چادر به پا کردن می باشد.سحاب به معنای ابر است.لذا منظور از کله بست سحاب، یعنی ابر در آسمان چتر خود را باز نمود و همه جا را فرا گرفت.به شرابی که در صبح نوشیده می شود، صبوح گویند.بساط می گساری در صبح را الصبوح گویند.منظور از اصحاب ،یاران و دوستان می باشد.
ولایت از نظر لغوی، یعنی دو چیز در کنار هم قرار گرفتن است.اگر شما کنار ساحل یک دریا قرا گرفته باشید.دریا هم در کنار شما قرار دارد.لذا شما ولی دریا و دریا نیز ولی شماست.از نظر قرآن، خداوند ولی انسانها می باشد.همچنین به اولیای الهی نیز ولی گویند.
اگر ما در کنار دریا باشیم، امکان بهره برداری و سود برای ما وجود دارد.دریا نیازی به ما ندارد.رابطه انسانها با خداوند نیز اینگونه می باشد.نگاه به دریای بی کران الهی، روح و روان ما را آرامش می دهد.آن ما هستیم که در کنار خدا بودن بهره و استفاده می بریم.اولین سودش آنست که چون خداوند همانند نور است، ما را نیز نورانی می کند و از ظلمت و گمراهی نجات می دهد.
برای مثال، خورشید که چشمه ای نور در عالم است.با تابیدن به زمین موجبات رشد و نمو گیاهان، حتی در دل خاک را فراهم می کند.اگر نور الهی بر دلهای ما بتابد، ما نیز نورانی می شویم .
خداوند در قرآن می فرماید، اگر من در کنار کسی قرار گیرم.به تدریج او را از تاریکی به روشنایی می آورم.همانند دانه ای که اگر در زمین قرار گیرد و خورشید به آن بتابد، از تاریکی داخل زمین به روشنایی در عالم طبیعت بیرون می آورم.
حافظ می گوید، پس از طی مراحل سیر و سلوک، و در کنار خدای متعال قرار گرفتن.خداوند قول خود را عملی می کند.با فرا رسیدن صبح، رحمت الهی چتر خود را چون ابر بر ما می گستراند.چیزی که باعث می شود انسان در کنار خدای متعال قرار گیرد، پیدا کردن معرفت است.آنهم هم ایجاد نمی شود، مگر اینکه انسان از راهنمایی پیامبران و اولیای الهی کمک بگیرد تا راه رسیدن به خدای متعال را برای ما آسان گردانند.
علم و آگاهی و معرفت از نور های الهی هستند که خداوند در دل مومنین قرار می دهد تا به کمک آن خود را به ساحل دریای الهی برساند.این انوار الهی هستند که انگیزه حرکت در انسان را ایجاد می کند.
حافظ به یاران خود می گوید، اگر می خواهید باران رحمت الهی بر شما ببارد و شما را از تاریکی به روشنایی ببرد، باید شربت طهورای صبحگاهی را که معارف الهی است کسب نمایید .

تا نشوی مست خدا د یده به عالم ندری 
تا نبری حبل درون یوسف کنعان نشوی
 دیدن دلدا ر محال با دل بیمار درون
تا نکنی ذهن تهی معرفت حق نبری

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۱ : بیت دهم
نشانه های عقل

دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

دریای اخضر به معنای دریای سبز است و منظور یکی از هفت دریای بزرگ دنیا می باشد.همانند دریای سرخ و دریای سیاه.فلک به معنای آسمان است.لذا منظور ازدریای اخضر سبز، آسمان می باشد که همانند دریای سبز است.به آسمان بالای سر نیز گفته می شود.بخاطر نعمات زیادی که دارد به دریا تشبیه شده است .علت اینکه تشبیه به سبز شده است، بخاطر ایجاد سرسبزی بر روی زمین می باشد.
حافظ آسمان را به دریای سبز و هلال ماه را به کشتی تشبیه کرده است.جایی دیگر حافظ آسمان را به مزرعه سبز و ماه را به داس تشبیه می کنند.لذا منظور از کشتی هلال، ماه در آسمان می باشد.

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
حاجی قوام، یا حاجی قوام الدین حسن،بر اساس گزارشات تاریخ از بزرگان و خیرین خطه شیراز بوده است.او دارای خصایل اخلاقی و نفوذ معنوی زیاده بوده است.
امام رضا نشانه های عقل را اشاره می کنند و هر کسی آنها را داشته باشد از نعمات عقل برخوردار است.انسان عاقل کسی است که مردم از او انتظار کارهای خیر و خوب دارند.همانند گل ،که مردم انتظار زیبایی و بوی خوش دارند.انسان عاقل کسی است که مردم از شرش در امان باشند.همانند گل نرگس، که تیع و خاری ندارد.انسان عاقل، کارهای خود را ناچیز می داند.همانند مادری که خدمات بسیاری به فرزندش کرده است ولی هر گز به روی فرزند نمی آورد.انسان عاقل، خدمات اندک دیگران، را بسیار بزرگ و نیکو می شمارد.
حافظ حاجی قوام را به خاطر کمکی که به او کرده است، بسیار گرامی می دارد.بطوریکه می گوید از نعمات او زمین و آسمان بهره مند شده اند.هر چیزی وقتی به دریا ریخته می شود ،به خاطر بزرگی و وسعت دریا در دریا غرق می شود.اما حافظ می گوید، دریا با آن همه بزرگی غرق دریای رحمت حاجی قوام شده است.
چقدر خوب است که انسان ها کارهای خوب افرادرا تکریم و گرامی و ابراز نمایند، تا کارهای نیک ارزش شود و افراد مشتاق به انجام آنها گردند.بدا به حال کسانی که با سوء استفاده از خدمات دیگران، موجبات سد شدن کارهای خیر دیگران می گردند.امروزه کار های خوب دیگران، یا دیده نمی شود و یا کم دیده می شود.لذا خوبیها از رونق افتاده است.لذا انسان های خوب و کارهای خوب دری نایاب شده است.

نشان برادر به آیین و کیش
بود حب و احسان به اقوام و خویش
کمک بر فقیران و درماندگان
فزونی دهد مال و اموال بیش

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

چشمه ای نور

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۱
چشمه ای نور

ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمهٔ مشرقت در جوش یافت
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها نه شکر لبهات را
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو

مولانا می گوید، ای خدائی که هرگاه روز می شود، همانند خورشید که چشمه نور است و با طلوعش جهان را نورانی می کند، تو هم با پدید آمد روز در جنب و جوش هستی و از چشمه نور و معرفت خود مردم را بهره مند و سیراب می سازی.
مولانا می گوید ، ای کسی که نمی توان قیمت برای لبان چون شکر شیرین تو تعیین نمود.چرا عاشق خود را به بهانه های گوناگون از خود دور می کنی.چرا اینقدر برای شیفته خود بهانه جویی می کنی.
مولانا می گوید، ای خدایی که این جهان فرسوده را دم به دم با نظر کردن جان تازه ای می بخشی.بیا و این تن پیر مرا با نظری جان تازه ای ده تا با کسب معارف الهی روحیه ای تازه پیدا کنم.تو با نگاهت کهنه ها را نو می کنی،مرا نیز از این حالت افسر دگی و فرسودگی، با الطاف خود زنده کن و جان تازهای به آن ببخش.

گر بخوانی حق ز اعماق وجود
استجابت می کند دریای جود
نور مطلق صاحب فیض و کمال
در قیام و در رکوع و در سجود

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

زکات زیبایی


باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولونا
ابیات : ۱۷۹۵ تا ۱۷۹۸
زکات زیبایی

ده زکات روی خوب ای خوب‌رو
شرح جان شرحه شرحه بازگو
کز کرشم غمزه‌ای غمازه‌ای
بر دلم بنهاد داغی تازه‌ای
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همی‌گفتم حلال او می‌گریخت
چون گریزانی ز نالهٔ خاکیان
غم چه ریزی بر دل غمناکیان

تنها کسی که می فهمد که عاشق چه می کشد، معشوق است.بالاخص وقتی که معشوق او خدای علیم و آگاه از همه امور باشد.مولانا به خدای متعال می گوید، من نمی گویم که چقدر از فراق تو در سختی و رنج هستم.تو خود آگاه هستی و بهتر از همه می دانی.
مولانا می گوید هر چیزی دارای زکات است.تو که از خوب رویان هستی،زکات خوبی خود را بده.همچنین زکات آن این باشد که جان تکه تکه شده من را برای خودم و دیگران باز گو کنی.زیرا تو به من بسیار نزدیک هستی و بهتر از هر کسی میدانی که من به خاطر دوری از تو چه می کشم.مولانا می گوید، علت تقاضای من این است که تو با با غمزه ها و کرشمه ها ، داغ هایی بر جگر من گذاشته شده است،بهتر از هر کسی می توانی آنرا تشریح نمایی.
مولانا می گوید، خداوند با هر نگاهی که به من می کند آتش عشق مرا شعله ور می سازد.مولانا می گوید که معشوق با ناز و کرشمه های خود جان مرا گرفت.اما من قاتل جان خود را حلال کردم.اگر چه من او را به خاطر خونی که از من ریخته بودحلال کردم ولی او از من گریزان بود و فرار می کرد.
مولانا به خدای متعال می گوید، چرا از ناله ما خاکیان گریزان هستی.چرا با رفتنت غم بر دل ما غم دیده گان می گذاری.

زکات چهره در پاکی نهان است
عفاف بانوان دری گران است
زنان را افتخار مرز و بوم است
رضای مادران کسب جنان است

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نقش خدا

اثر و نقش خدا در همه جاست
هر جهت گرنگری حق پیداست
این جهان جلوه ای از او باشد

جسم بی جان اثری در رویاست

 


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آن خدایی که پرستیم کجاست
آنکه در عالم هستی یکتاست
این جهان آینه ای حق باشد
هر کجا گر نگری او پیداست

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دیدن خدا

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۴
دیدن خدا

جسم جسمانه تواند دیدنت
در خیال آرد غم و خندیدنت
دل که او بستهٔ غم و خندیدنست
تو مگو کو لایق آن دیدنست
آنک او بستهٔ غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه‌هاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست

مولانا می گوید آیا این جسم مادی، امکان دیدن روح لطیف خدایی را دارد؟آیا می تواند صاحب جانها، یعنی خدای متعال را ببیند؟آیا می تواند خنده ها و شادی های تو را تصور کند؟تا اعمالی انجام دهد که موجب خوشنودی خدا گردد.
سپس مولانا می گوید، هرگز امکان دیدن خدای متعال با این جسم مادی نیست.مگر اولیای الهی که دارای روحی لطیف هستند و با چشم دل خدا را می بینند.آنها می دانند که چه اعمالی موجبات رضایت خداوند را فراهم می کند.بنابراین اگر بخواهیم از سخنان خدای متعال آگاه شویم ،باید گوش به فرمان اولیای الهی که رابط خدا با انسانها هستند باشیم.
مولانا می گوید، این دلهای آلوده و ناپاک هر گز نمی تواند از معارف الهی بدون واسطه بهره ببرد.دلی که اسیر شادی ها و غم های مادی است، نمی تواند شادی ها و غم های معنوی را درک نماید.چنین دلی لایق دیدار خدای متعال نمی باشد.انسانی که اسیر امور دنیوی باشد، او با همین امور مادی و موقتی زندگی خود را طی می کند.اگر چنین عالم مادی را از او بگیرند، نابود و ناراحت می شود.
مولانا می گوید، این عالم مادی کجا و آن عالم معنوی که آنرا باغ عشق سبز می گوید کجا.اصلا قابل قیاس از نظر عظمت و بزرگی با هم نیستند.در این عالم اگر غمی وجود دارد، غم از دست دادن یار است.اما غم و غصه دنیای مادی ،در بدست آوردن یار می باشد.لذا تمایز غم ها و شادیها زیاد است.اگر غمی به ظاهر وجود دارد، خود نوعی شادی به دنبال دارد.
مولانا می گوید، عالم عشق معنوی دارای جایگاهی بسیار بالاتر از عالم عشق مادی دارد.عالم عشق معنوی، بر خلاف عالم عشق مادی، بهار و پائیز ندارد.همواره بهار دارد و باغ عشق همیشه سبز و خرم است.

ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق هستی و جهان پرتوی او 
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

منافق

می برد خائن تو را در زیر تیغ
از منافق تا توانی کن دریغ
چون منافق بی وفا و خائن است
اوبسی دارد حسد با کبرو ریغ

  • علی رجالی