برو عاشق ز ساقی می طلب کن
روان و روح خود را منقلب کن
بنوش و جان خود رابیمه گردان
تعالی و کمال خود سبب کن
برو عاشق ز ساقی می طلب کن
روان و روح خود را منقلب کن
بنوش و جان خود رابیمه گردان
تعالی و کمال خود سبب کن
نجات آدمی در کسب علم است
علوم معنوی با صبر و حلم است
دو عالم بهره دارد کسب دانش
معارف منجی انسان وسلم است
باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۳ : بیت پنجم
میخانه
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
دگر به معنای بار دیگر است.افتتح، یعنی باز کن می باشد.یا مفتح الا بواب، به معنای گشاینده درها می باشد.
اگر منظور از می ، معرفت باشد.دراینصورت میخانه باید پیامبران الهی و اولیای حق باشند ،که همینطور نیز هست.امیر المو منین می فرماید در زمان جاهلیت، افراد جاهل نزد عوام محبوب و دارای جایگاه بودند.اما اهل علم چنین نبودند.
در زمان و دوره حافظ، مشتریان اهل معرفت اندک و پیروان اهل دنیا زیاد بودند.لذا حافظ می گوید، دهان اهل عرفان و اولیای خدا بسته است و سخنی نمی گویند.زیرا مشتری ندارند.لذا از خدای متعال که باز کننده درهای بسته است می خواهد که اهل دل و معرفت به سخن آیند و مردم را به فیض الهی برسانند.
در میخانه گشا، باز نما درها را
تو کنی باز در محفل بی همتا را
عارفان لب نگشایند به احکام خدا
طالبی نیست برای گوهری والا را
دکتر علی رجالی
@alirejali
در میخانه گشا، باز نما درها را
تو کنی باز در محفل بی همتا را
عارفان لب نگشایند به احکام خدا
طالبی نیست برای گوهری والا را
من به درگاه شه عرش و سما آمده ام
پیش معشوق و امیر دوسرا آمده ام
بار الها، به در خانه ای تو چند زنم
به در خانه ای محبوب و خدا آمده ام
مردان خدا به دیدن یار خوش اند
از خوردن می ز دست دلدار خوش اند
آنان که اسیر روی معشوق شدند
با اهل دل و رفیق اسرار خوش اند
گل نرگس ندارد تیغ و خاری
ز فرزندان نباشد انتظاری
نگوید مادر از الطاف خود چند
گرامی تر ز مادر تو نداری
عشق حق ما را چه بالا می برد
از زمین تا عرش اعلا می برد
می رود احمد به معراج برین
بین محمد را کجاها می برد
داغ دل دارند مردان خدا
از جدایی ها ز فرمان خدا
شادی و شور و نشاط آدمی
بندگی باشد به احسان خدا
باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۳ : بیت دوم
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
داغ دل
ژاله قطره آبی است که صبحدم پدید می آید و بر روی گلها می نشیند.رخ لاله به گل برگ های گل لاله گفته می شود.مدام به دو معنا بکار می رود.یکی تداوم و دیگری شراب است.در اینجا منظور حافظ شراب می باشد.احباب به معنای حبیب و دوست می باشد.
وقتی قطره های شبنم روی گل در سحرگاه می نشینند.به گل طراوت و شادابی می دهند.حافظ می گوید اگر بخواهی تو هم مانند گلها طراوت و شادمانی پیدا کنی، باید راهی را طی کنی که لاله ها طی کردند.
انسانی که در سیر و سلوک الهی قرار دارد، در درون خود دچار درد و سوز و مشکلی هست و آنرا داغ دل گویند.همانند گل لاله که در درون و دل خود یک سیاهی بنام داغ دارد.
حافظ می گوید، ای دوست ، لاله ها همانند کاسه شراب می مانند.آنها قطره های آب را همانند شراب به خود جذب کردند و شادابی را بهمراه می آوردند.اگر تو هم می خواهی شاداب و با طراوت در زندگی باشی ، باید شربت طهورای معرفت را بنوشی.
نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست
دکتر علی رجالی
@alirejali