باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۱
چشمه ای نور
ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمهٔ مشرقت در جوش یافت
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها نه شکر لبهات را
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
مولانا می گوید، ای خدائی که هرگاه روز می شود، همانند خورشید که چشمه نور است و با طلوعش جهان را نورانی می کند، تو هم با پدید آمد روز در جنب و جوش هستی و از چشمه نور و معرفت خود مردم را بهره مند و سیراب می سازی.
مولانا می گوید ، ای کسی که نمی توان قیمت برای لبان چون شکر شیرین تو تعیین نمود.چرا عاشق خود را به بهانه های گوناگون از خود دور می کنی.چرا اینقدر برای شیفته خود بهانه جویی می کنی.
مولانا می گوید، ای خدایی که این جهان فرسوده را دم به دم با نظر کردن جان تازه ای می بخشی.بیا و این تن پیر مرا با نظری جان تازه ای ده تا با کسب معارف الهی روحیه ای تازه پیدا کنم.تو با نگاهت کهنه ها را نو می کنی،مرا نیز از این حالت افسر دگی و فرسودگی، با الطاف خود زنده کن و جان تازهای به آن ببخش.
گر بخوانی حق ز اعماق وجود
استجابت می کند دریای جود
نور مطلق صاحب فیض و کمال
در قیام و در رکوع و در سجود
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۷/۰۶