باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۴
دیدن خدا
جسم جسمانه تواند دیدنت
در خیال آرد غم و خندیدنت
دل که او بستهٔ غم و خندیدنست
تو مگو کو لایق آن دیدنست
آنک او بستهٔ غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوههاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست
مولانا می گوید آیا این جسم مادی، امکان دیدن روح لطیف خدایی را دارد؟آیا می تواند صاحب جانها، یعنی خدای متعال را ببیند؟آیا می تواند خنده ها و شادی های تو را تصور کند؟تا اعمالی انجام دهد که موجب خوشنودی خدا گردد.
سپس مولانا می گوید، هرگز امکان دیدن خدای متعال با این جسم مادی نیست.مگر اولیای الهی که دارای روحی لطیف هستند و با چشم دل خدا را می بینند.آنها می دانند که چه اعمالی موجبات رضایت خداوند را فراهم می کند.بنابراین اگر بخواهیم از سخنان خدای متعال آگاه شویم ،باید گوش به فرمان اولیای الهی که رابط خدا با انسانها هستند باشیم.
مولانا می گوید، این دلهای آلوده و ناپاک هر گز نمی تواند از معارف الهی بدون واسطه بهره ببرد.دلی که اسیر شادی ها و غم های مادی است، نمی تواند شادی ها و غم های معنوی را درک نماید.چنین دلی لایق دیدار خدای متعال نمی باشد.انسانی که اسیر امور دنیوی باشد، او با همین امور مادی و موقتی زندگی خود را طی می کند.اگر چنین عالم مادی را از او بگیرند، نابود و ناراحت می شود.
مولانا می گوید، این عالم مادی کجا و آن عالم معنوی که آنرا باغ عشق سبز می گوید کجا.اصلا قابل قیاس از نظر عظمت و بزرگی با هم نیستند.در این عالم اگر غمی وجود دارد، غم از دست دادن یار است.اما غم و غصه دنیای مادی ،در بدست آوردن یار می باشد.لذا تمایز غم ها و شادیها زیاد است.اگر غمی به ظاهر وجود دارد، خود نوعی شادی به دنبال دارد.
مولانا می گوید، عالم عشق معنوی دارای جایگاهی بسیار بالاتر از عالم عشق مادی دارد.عالم عشق معنوی، بر خلاف عالم عشق مادی، بهار و پائیز ندارد.همواره بهار دارد و باغ عشق همیشه سبز و خرم است.
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق هستی و جهان پرتوی او
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۷/۰۴