رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نکوهش چابلوسی

نکوهش چاپلوسی در بیان اهل بیت علیه السلام

آن گاه که انسان از محیط ارزش های خدایی خارج می شود و ارزش های مادی ملاک به روزی و برتری او قرار می گیرد، اسارت آغاز می شود. چاپلوسی، حالتی است برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان که در برابر دیگر آدمیان برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت می گیرد. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: الثَّناءُ بِأکْثَرِ مِنَ الْاِسْتِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصیرُ عَنِ الْاِسْتِحْقاقِ عَیٌّ اَوْ حَسَدٌ.

ستایش بیش از حد، تملق است و کوتاهی در ستایش، درماندگی است یا حسد.

ستایش و ستودن کسی که در انجام دادن وظایف شرعی یا اجتماعی، سهل انگار است، چاپلوسی نام دارد. این کار، نوعی آفت زبانی است و نکوهیده بودن آن در سخنان هدایت گر رهبران معصوم اسلام آشکارا بیان شده است. این حرکت، ستایش شوندگان دروغین را فخرفروشی و خودبین بار می آورد و برای ستمگران و خیانتکاران نیز، نوعی تأیید و تشویق عملی به شمار می آید. گروهی از افراد چاپلوسی دیگران، مغرور می شوند و خود نیز به باوری بی اساس از خویش می رسند. اینان در وظایف و مسئولیت های خود، سستی و خیانت روا نمی دارند و در عین حال؛ خود را وظیفه شناس، امانت دار و فداکار در راه مردم می پندارند و از آنان انتظار تأیید و سپاسگذاری دارند.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آثار چابلوسی

آثار چاپلوسی:

مهمترین اثر این است که ملکه اخلاص را از کف داده و چشم نیاز به عنایت و بخشش مخلوقی همچون خود می­دوزد که حکایت از شرک پوشیده و خفی وی می­کند. چرا که وی در توحید افعالی دچار مشکل شده است و دیگران را مؤثر در امور جاری در عالم می بیند.   

گاهى خود را برده پستى مى‏نمایاند تا از متاع او چیزى نصیبش گردد. در تملّق بى‏سروپائى هزار دروغ می گوید، تا قلب او را به دست آورد که نتیجه ای جز خواری و ذلت خود و احساس شخصیتی کاذب و توخالی در نوع تعریف شدگان به بار نخواهد گذاشت که نتیجه آن، برهم خوردن تعادل جامعه و رفتن آن بسوی حالتی دروغین و مسموم خواهد بود.

انواع چاپلوسی:

گفته شد که منشأ تعریف و تمجیدهای نادرست از مردم، دوری از حق و غوطه ور شدن در منجلاب دنیا و مادیات است اما باید متذکر شویم که نوعی تملق هم هست که نه تنها ناپسند نبوده بلکه ممدوح و گوارا است و در دعاها و روایات ما به آن اشاره و ترغیب شده است و آن چاپلوسی و تملق کردن به هنگام راز و نیاز با خدا است. البته چنین عرض حاجتی به بارگاه دوست، لطیف نمودن معانى تضرع، توسل و تسلیم می باشد.[6]خداوند به حضرت عیسى علیه السّلام وحى نمود: «عیسى مانند غریق غمزده‏اى که یاورى ندارد، به درگاه من دعا و دلت را برایم خوار کن و در خلوت بسیار بیاد من باش و بدان من با چاپلوسى کردن تو خوشحال مى‏شوم. با زنده دلى و نشاط این عمل را انجام بده و صداى غمناک خود را به من برسان».[7]

باید با یاد حق تعالى دل را از ظواهر فریبنده دنیا منصرف کند و تمام جهان و جهانیان را از نظرش بیاندازد و دلبستگى به احدى غیر از حق پیدا نکند و خود را به واسطه آنها بزرگ و بزرگوار نشمارد و هر چه غیر از حق و آثار جمال و جلال او است در نظرش کوچک باشد و این خود، منشأ تواضع براى حق و به تبع آن براى خلق می گردد

درمان چاپلوسی :

برای درمان این رذیله اخلاقی دو زمینه هست اول اینکه شخص چاپلوس در آثار و مفاسد این صفت خوب بیاندیشد و با خود بنگرد که آیا می ارزد در عوض مال یا جاه و مقامی که بر فرض اثرگذاری چاپلوسی اش نصیب او می شود بین خدا و خلق خدا، خود را ذلیل و خوار کند و در وادی شرک داخل شود که عقاب و رسوایی هر دو جهان را در پی خواهد داشت.

باید با یاد حق تعالى دل را از ظواهر فریبنده دنیا منصرف کند و تمام جهان و جهانیان را از نظرش بیاندازد و دلبستگى به احدى غیر از حق پیدا نکند و خود را به واسطه آنها بزرگ و بزرگوار نشمارد و هر چه غیر از حق و آثار جمال و جلال او است در نظرش کوچک باشد و این خود، منشأ تواضع براى حق و به تبع آن براى خلق می گردد. زیرا که خلق را نیز از حق می بیند و این خود، منشأ عزّت نفس و بزرگوارى او می شود؛ دیگر مقابل کسی سر خفت و خواری کج نمی کند و تملق هر بی سروپایی را به جان نمی خرد. از طرفی باید روح قناعت را در خود پرورش داده و شکوفا سازد چون «هر که بناى قناعت بگذارد، براى گذران زندگی به زحمت نمى‏افتد(هر چند عیالمند باشد) در نتیجه از احتیاج به مردم خلاص مى‏شود و از چاپلوسى و تملّق ناکسان، فراغت مى‏یابد و در نزد خالق و خلق، عزیز مى‏گردد»[8] و همانطور که امیرالمؤمنین علی السلام فرمودند « فقر و ناداری را بر تملق دیگران برگزیند.» [9]

اگر چاپلوسی او برگرفته از عادات و رسوم نادرست رایج بین مردم که آن را مردم داری می پندارند باید کمر همت ببندد و حق را هدف خود قرار دهد و این رسم نادرست را به هیچ انگارد و در این کار از هیچ نیروئى بیم و هراس نداشته باشد و از مذمّت و سرزنش مردم نهراسد.[10]

این صفت خبیثه -که به زبان آوردن مطالبی است در مورد دیگران، درحالی که به آن اعتقادی ندارد- نهری است جاری از دریای وسیع محبت دنیا و خصلتی است به ودیعه گرفته شده از خصلتهای سگان، چرا که آداب سگان است که در انتظار لقمه‏اى دُم خود را مى‏جنبانند و تملق و چاپلوسى مى‏کنند.[11] 

نتیجه:

چاپلوسی و تملق ناشی از حقارت نفس است و نوعی شرک انسان ها جز در مقابل خداوند نباید خود را حقیر شمارند و تعظیم و اکرام دیگری به امید رسیدن به خواسته ها یعنی شریک قرار دادن برای خدا و آن شریک را تواناتر از خدا پنداشتن  پی باید مواظب رفتار خود باشیم و دست از چنین حرکات ناشایستی برداریم.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اشکال چابلوسی

اشکال چاپلوسی :

در محیط هاى که چاپلوسی متداول است ، هر نوع تعبیر باید مورد پسند طبقه‏ى ممتاز جامعه باشد. در نتیجه صداقت و پاى بندى به اصولى که تأمین کننده منافع واقعى مردم است، جاى خود را به تحسین مبالغه آمیز و در نهایت به چاپلوس مى‏دهد. البته شیوه و شکل چاپلوسى متنوع و متعدد است. ممکن است به صورت‏هاى آشکار و پنهان صورت مى‏گیرد .

دادن القاب و عناوین جعلى و غیر واقعى و ستودن غلط آمیز طرف مقابل، یا افراد بالا دست تعریف و تمجید بی جا و دور از واقعیت افراد ، ابراز محبت بیش از حد از جمله شکل‏هاى چاپلوسى است.

چاپلوسى و یا سایر آفات اخلاقى در هر مجموعه‏اى نشانگر ناسالم بودن روابط و مناسبات و هنجارهاى حاکم بر آن جامعه است. چنین فضایى در جامعه زمانى شکل مى‏گیرد که منزلت‏ها و نقش‏ها آن گونه که شایسته‏ى افراد است توزیع نشود و در واقع شایسته سالاری به معنی واقعی آن وجود ندارد. اگر هر شخص در جایگاه در خور شان خود قرار گیرد و مطابق با منزلت واقعى‏اش از نقش اجتماعى مناسب برخوردار شود، مناسبات در روابط اجتماعى نیز از سلامت کافى برخوردار خواهد شد.

تملّق، مبدأش شرک و جهل بوده، غایتش نفس است و ثمره‏اش خفّت و خوارى می باشد. به هرحال باید دانست که چاپلوسی از آبشخور نفاق و خودخواهی سیراب شده است

منشأ چاپلوسی :

هدف انسانی که طالب رضا و خشنودى مردم است و توجه به جلب نظر و قلوب مردم دارد، آن است که آنها را مؤثر در امورى مى‏داند که مورد طمع اوست. مثلا کسانى که پول پرست و مال دوست هستند، پیش ارباب ثروت خاضع بوده از آنها تملق می گویند و برای آنها فروتنى می نمایند و کسانى که طالب ریاست و احترامات ظاهری هستند از مریدان و پیروان خود تملق ها کرده، فروتنی ها می نمایند تا قلوب آنها را به هر ترتیبى که هست به سوی خویش جلب کنند.

اما در مقابل کسانی هستند که با ریاضات شرعی خود را تربیت کرده، طالب رضاى حق‏اند و زینت های دنیا آنها را نلرزانده، در ریاست، طالب رضاى حق هستند و هنگامی که زیر دستند حق جو و حق طلب بوده همچون آدمهای شریف گذران عمر می کنند.[3]

البته ناگفته نماند که گاهی شیطان افراد را به بهانه تواضع به این بلیه دچار کرده مشغولشان می کند و حال آنکه مابین آن دو فاصله است: تواضع مبدأش علم به خدای تعالی و نفس بوده، غایتش هم خدا است یا کرامت خدا و نتیجه‏اش کمال نفسانى است. درحالی که تملّق، مبدأش شرک و جهل بوده، غایتش نفس است و ثمره‏اش خفّت و خوارى می باشد. به هرحال باید دانست که چاپلوسی از آبشخور نفاق و خودخواهی سیراب شده است.[4]

متأسفانه گاهی، عادت بعضی از مردم شده است که چرب زبانى و تملّق را دلیل بر مردم‏دارى و حسن خلق تلقّى کرده، خلاف آن را نشانه حقارت و کم ارزشى و نبود شخصیت می پندارند.[5]

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تواضع و ذلت

تواضع و آثار آن چیست؟ و فرق میان تواضع و ذلّت چیست

تواضع، از صفات نیک اخلاقی است که فردی بدون هیچ چشمداشت مادی و دنیایی، از تکبر و برتربینی در برابر دیگر افراد با ایمان خودداری نموده و مزایا و محاسن خود را به رخ آنان نکشد.

در مقابل، ذلّت و خواری؛ یعنی آن‌که خود را برای دنیاپرستان کوچک کرده و در مقابل آنها به تملق و چاپلوسی پرداخته تا از این طریق به منافع پَست مادی دست یابد که این رفتار در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است.

در آموزه‌های دین اسلام برای تواضع آثاری مانند سربلندی، جلب محبّت دیگران و ... ذکر شده است.

در مرز و تفاوت میان تواضع و ذلّت باید گفت: تواضع، اقدامى است که انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتى که در آنان احساس می‌کند، انجام مى‏دهد. ممکن است فردى خود را در برابر دیگران از جهتى یا جهاتى داراى امتیاز ببیند، براى این‌که مبادا به غرور و تکبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نکند، بلکه به امتیازهاى دیگران - حتى احتمال پاره‌اى امتیازات در آنان - توجه کند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنى کند؛ اما ذلّت، امرى است که معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می‌گردد و در ذلّت، فردِ ذّلت‌پذیر تحقیر می‌شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، از نظر اخلاق اسلامی مردود است.

پاسخ تفصیلی

یکی از رفتارهایی که در آموزه‌های دینی از صفات نیک اخلاقی شمرده شده است «تواضع و فروتنی» است که برای آن آثار و برکاتی ذکر شده است که به طور خلاصه به آن می‌پردازیم:[1]

مفهوم تواضع

تواضع آن است که انسان، خود را از کسانى که در جاه و مقام از او پایین‌ترند، برتر نداند. همچنین به معناى شکسته نفسى و افتادگى آمده است که آدمى خود را از دیگران بالاتر نبیند.[2]

مرز میان تواضع و ذلّت‌پذیرى

باید توجه داشت که مفهوم تواضع به معناى کوچکى کردن و به دیگران ارج نهادن است، نه آن‌که تواضع به معنای خود را خوار کردن و زیر بار ذلّت رفتن باشد. تواضع، اقدامى است که انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتى که در آنان احساس می‌کند، انجام مى‏دهد. ممکن است فردى خود را در برابر دیگران از جهتى یا جهاتى داراى امتیاز ببیند، براى این‌که مبادا به غرور و تکبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نکند، بلکه به امتیازهاى دیگران - حتى احتمال پاره‌اى امتیازات در آنان - توجه کند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنى کند؛ اما ذلّت، امرى است که معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می‌گردد و در ذلّت، فردِ ذّلت‌پذیر تحقیر می‌شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، از نظر اخلاق اسلامی مردود است. برای آگاهی بیشتر در این‌باره نمایه‌های «تکبر و تواضع در روایات»، سؤال ۲۹۳۲۲ و «دانش بیشتر، تواضع و فروتنی بیشتر»، سؤال 29277 مطالعه شود.

تواضع از نگاه قرآن‏

ایمان و اعتقاد به خدا، تمام شئون زندگى انسان مؤمن را در بر می‌گیرد. آن گونه که آثار بندگى خدا در رفتار و گفتار او آشکار می‌شود. یکى از برجستگی‌هاى اخلاقى که قرآن کریم در وصف بندگان خدا بیان کرده، رفتار متواضعانه آنان است:

«بندگان [خاص خداوند] رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بی‌تکبّر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می‌گویند [و با بی‌اعتنایى و بزرگوارى می‌گذرند]».[3]

خداوند سبحان به پیامبر اسلام(ص) چنین سفارش می‌کند: در برابر هر یک از مؤمنان که از تو پیروى می‌کند، فروتنى کن.[4] همچنین در کنار وظایف متعددى که براى فرزندان نسبت به پدر و مادر ذکر کرده، فرموده است: «و بال‌هاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر!».[5]

تواضع از نگاه احادیث

پیشوایان اسلام در سخنان متعددّى ارزش تواضع را بیان کرده و حد و مرزش را تعیین نموده‌اند.

رسول خدا(ص) تواضع را سبب رفع ستم از جامعه دانسته، می‌فرماید: «نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا کسى بر دیگرى ستم روا ندارد».[6]

نقل شده است که روزى پیامبر(ص) به یارانش فرمود: «چرا شیرینى عبادت را در شما نمی‌بینم!» پرسیدند: شیرینى پرستش چیست؟ فرمود: «فروتنى».[7]

امیر مؤمنان(ع) نیز فروتنى را از بزرگ‌ترین عبادت‌ها شمرده و فرموده است: «بر تو باد به تواضع، که از بزرگ‌ترین عبادت‌هاست».[8]

امام رضا(ع) پیرامون حدّ تواضع می‌فرماید: «تواضع درجاتى دارد؛ از آن جمله، انسان قدر خویش را بشناسد و با دلى سالم در جایگاه خود نشیند، دوست نداشته باشد به سوى کسى رود، مگر چنان‌که به سویش آیند (یعنی؛ با مردم چنان که دوست دارد با او رفتار شود رفتار کند). اگر بدى بیند، آن‌را با نیکى بپوشاند. فرو خورنده خشم و درگذرنده از [لغزش] مردم باشد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».[9]

امام صادق(ع) فرمود: «از تواضع است که در نشستن به پایین مجلس راضى باشى و با هر کس روبه‌رو شدى، سلام کنى، نزاع و مجادله را ترک گویى، گرچه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشى که به خاطر تقوایى که دارى تو را ستایش کنند». [10]

آثار تواضع‏

این صفت زیباى انسانى آثار نیکو و گرانقدرى دارد که به برخى از آنها اشاره می‌کنیم:

1. مایه سربلندى است؛ رسول خدا(ص) فرمود: «فروتنى ‏جز بر سربلندى بنده ‏نیفزاید، پس تواضع کنید، خدایتان شما را رحمت‏کند».[11]

حضرت عیسى(ع) فرمود: «خوشا به حال فروتنان در دنیا، آنان در روز رستاخیز از اهل جایگاه‌هاى [بلند عزّت و شرف] هستند».[12]

2. نردبان ترقّى است؛ امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «فروتنى، نردبان شرافت و بزرگى است».[13]

3. سبب نظم در کارها می‌گردد؛ امام على(ع) فرموده است: «با تواضع، کارها مرتّب می‌شود».[14]

4. محبّت آور است؛ چنان‌چه امام علی(ع) فرمود: «میوه فروتنى، مهربانى است».[15]

تواضع در برابر چه کسانى رواست؟

فروتنى، در فرهنگ اسلام، تنها در برابر بزرگان دین، فرزانگان دانش، مؤمنان و پدر و مادر، شایسته و پسندیده است؛ زیرا در این‌گونه موارد تواضع با ذلّت همراه نیست، امّا تواضع در مقابل مستکبران، فرومایگان و یا توانگران به خاطر ثروت و قدرت آنان زشت و نکوهیده است. زمانى که تواضع، انگیزه و جهت غیر الهى داشته باشد، شکل «ذلّت» به خود می‌گیرد و سبب بی‌مقدار شدن ارزش‌هاى والاى انسانى می‌گردد. امام علی(ع) فرمود: «هر کس نزد توانگرى رود و به خاطر ثروتش برایش فروتنى کند، دو سوّم دینش از میان رفته است».[16]

تواضع در سیره عملی معصومان(ع)

پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) کلیه صفات نیک انسانى از جمله تواضع را در بالاترین مرتبه آن دارا بودند، و آن‌را در زندگی و معاشرت با مردم به کار می‌بردند که به ذکر چند نمونه بسنده می‌شود.

1. رسول گرامى اسلام (ص) از روى تواضع، به گوسفندان علف می‌داد و شیرشان را با دست خود می‌دوشید، کفش و لباسش را خود وصله می‌زد، با خدمت‌کاران هم غذا می‌شد، در آسیاب کردن غلّه به خدمت‌گزار خود کمک می‌کرد، نیازمندی هاى خانه را از بازار تهیه کرده، به خانه حمل می‌کرد، با دارا و ندار، کوچک و بزرگ دست می‌داد، در سلام کردن بر دیگران پیشى می‌گرفت و دعوت مؤمنان را می‌پذیرفت.[17]

2. پدر و پسرى از یاران امیر مؤمنان علی(ع) مهمان آن‌حضرت شدند، ایشان به آنان احترام گذاشت و آنها را در بالاى مجلس جاى داد و خود پیش روى آنان نشست. سپس غذا آورد و با هم صرف کردند. پس از غذا، «قنبر» خدمت‌گزار امام، طشت و آفتابه آورد و خواست بر دست مهمانان آب بریزد. امام خود برخاست، ابریق را گرفت تا بر دست مهمان خویش آب بریزد. در این حال، مهمان با سرعت، دست خود را عقب کشید و گفت: اى امیرمؤمنان! چگونه در محضر خدا، کسى مثل شما روى دست من آب بریزد؟ امام(ع) فرمود: «درست است که خدا تو را می‌بیند، ولى من برادر تو هستم، بنشین و دستت را بشوى، پاداش این کار آن است که در بهشت، ده چندان به من خدمت خواهند کرد»، مهمان پذیرفت و دستش را شست. سپس آن‌حضرت، ابریق را به‏ فرزندش، محمد حنفیه داد و فرمود: «اگر این پسر به تنهایى مهمان من بود، خود آب بر دستش می‌ریختم، ولى خداوند دوست دارد میان پدر و پسر تفاوتى باشد. برخیز! تو نیز بر دست پسر آب بریز».[18]

3. حضرت امام صادق(ع) فرمود: «امام سجاد(ع) با کسانى مسافرت می‌کرد که او را نشناسند و با کاروانیان شرط می کرد که برخى نیازمندهایشان را بر آورده سازد و به آنان خدمت کند، در سفرى آن‌حضرت سرگرم خدمت به مسافران بود که فردى از آن میان او را شناخت و به اهل کاروان گفت: آیا می‌دانید این شخص کیست؟ گفتند: نه. گفت: این على بن حسین است، مسافران گرد آن‌حضرت حلقه زدند، دست و پاى ایشان را بوسیدند و گفتند: اى فرزند رسول خدا! آیا می‌خواهید ما دوزخى شویم؟ اگر خداى نخواسته ما به شما بی‌ادبى می‌کردیم، بدبخت می‌شدیم، چه سبب شده که شما چنین کنید؟ فرمود: من هرگاه با آشنایان مسافرت کنم، آنان به احترام پیامبر(ص) بیش از حد به من خدمت می‌کنند، از بیم آن‌که مبادا شما نیز چنین کنید، ناشناخته با شما همراه شدم».[19]


 


1. ر.ک: یوسفیان، نعمت الله، اخلاق اسلامى، ج 2، ص 33 – 39، اداره آموزشهاى عقیدتى سیاسى نمایندگى ولى فقیه در سپاه‏، قم، چاپ اول، 1376ش.


2. نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، ج 2، ص 300،  هجرت‏، قم، 1377ش.


[3]. فرقان، 63: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».


[4]. شعراء، 215: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ».


[5] . اسراء، 24: «وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ».


[6] . «تَواضَعُوا حَتَّى لا یَبْغى احَدٌ عَلى احَدٍ»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعة ورّام، ج 2، ص 120، مکتبه فقیه، قم، 1410ق‏.


[7] . همان، ج 1، ص 201.


[8] . «عَلَیْکَ بِالتَّواضُعِ فَانَّهُ مِنْ اعْظمَ الْعِبادَةِ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 72، ص 119، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.


[9] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 124، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.


[10] . همان، ص 122 - 123.


[11] . «انَّ التَّواضُعَ لا یَزیدُ الْعَبْدَ الَّا رَفْعَةً فَتَوا ضَعُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ »؛ مجموعة ورّام، ج 1، ص 201.


[12] . «طُوبى لِلْمُتَواضِعینَ فِى الدُّنْیا هُمْ اصْحابُ الْمَنابِرِ یَوْمَ الْقِیامَةِ»؛ همان.


[13] . «التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ »؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، محقق و مصحح: درایتی، مصطفی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 57، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1366ش.


[14] . «بِخَفْضِ الْجَناحِ تَنْتَظِمُ الْامُورُ»؛ همان، ص 302.


[15] . «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الْمَحَبَّةُ»؛ همان،  ص 327.


[16] . «مَنْ اتى غَنِیّاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ، ذَهَبَ ثُلْثا دینِه»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 74، ص 63، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.


[17] . ر.ک: همان، ج 70،  ص 208.


[18] . همان، ج 72،  ص 118.


[19] . همان، ج 46، ص 69.


تواضع و آثار آن چیست؟ و فرق میان تواضع و ذلّت چیست

تواضع، از صفات نیک اخلاقی است که فردی بدون هیچ چشمداشت مادی و دنیایی، از تکبر و برتربینی در برابر دیگر افراد با ایمان خودداری نموده و مزایا و محاسن خود را به رخ آنان نکشد.

در مقابل، ذلّت و خواری؛ یعنی آن‌که خود را برای دنیاپرستان کوچک کرده و در مقابل آنها به تملق و چاپلوسی پرداخته تا از این طریق به منافع پَست مادی دست یابد که این رفتار در اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است.

در آموزه‌های دین اسلام برای تواضع آثاری مانند سربلندی، جلب محبّت دیگران و ... ذکر شده است.

در مرز و تفاوت میان تواضع و ذلّت باید گفت: تواضع، اقدامى است که انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتى که در آنان احساس می‌کند، انجام مى‏دهد. ممکن است فردى خود را در برابر دیگران از جهتى یا جهاتى داراى امتیاز ببیند، براى این‌که مبادا به غرور و تکبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نکند، بلکه به امتیازهاى دیگران - حتى احتمال پاره‌اى امتیازات در آنان - توجه کند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنى کند؛ اما ذلّت، امرى است که معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می‌گردد و در ذلّت، فردِ ذّلت‌پذیر تحقیر می‌شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، از نظر اخلاق اسلامی مردود است.

 


پاسخ تفصیلی


یکی از رفتارهایی که در آموزه‌های دینی از صفات نیک اخلاقی شمرده شده است «تواضع و فروتنی» است که برای آن آثار و برکاتی ذکر شده است که به طور خلاصه به آن می‌پردازیم:[1]

مفهوم تواضع

تواضع آن است که انسان، خود را از کسانى که در جاه و مقام از او پایین‌ترند، برتر نداند. همچنین به معناى شکسته نفسى و افتادگى آمده است که آدمى خود را از دیگران بالاتر نبیند.[2]

مرز میان تواضع و ذلّت‌پذیرى

باید توجه داشت که مفهوم تواضع به معناى کوچکى کردن و به دیگران ارج نهادن است، نه آن‌که تواضع به معنای خود را خوار کردن و زیر بار ذلّت رفتن باشد. تواضع، اقدامى است که انسان داوطلبانه در برابر دیگران به خاطر امتیازاتى که در آنان احساس می‌کند، انجام مى‏دهد. ممکن است فردى خود را در برابر دیگران از جهتى یا جهاتى داراى امتیاز ببیند، براى این‌که مبادا به غرور و تکبر مبتلا شود باید به جهات امتیاز خود توجه نکند، بلکه به امتیازهاى دیگران - حتى احتمال پاره‌اى امتیازات در آنان - توجه کند و به خاطر همان جهات امتیاز، فروتنى کند؛ اما ذلّت، امرى است که معمولاً از ناحیه دیگران تحمیل می‌گردد و در ذلّت، فردِ ذّلت‌پذیر تحقیر می‌شود، اگر تواضع با ذلت همراه شود، از نظر اخلاق اسلامی مردود است. برای آگاهی بیشتر در این‌باره نمایه‌های «تکبر و تواضع در روایات»، سؤال ۲۹۳۲۲ و «دانش بیشتر، تواضع و فروتنی بیشتر»، سؤال 29277 مطالعه شود.

تواضع از نگاه قرآن‏

ایمان و اعتقاد به خدا، تمام شئون زندگى انسان مؤمن را در بر می‌گیرد. آن گونه که آثار بندگى خدا در رفتار و گفتار او آشکار می‌شود. یکى از برجستگی‌هاى اخلاقى که قرآن کریم در وصف بندگان خدا بیان کرده، رفتار متواضعانه آنان است:

«بندگان [خاص خداوند] رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بی‌تکبّر بر زمین راه می‌روند؛ و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می‌گویند [و با بی‌اعتنایى و بزرگوارى می‌گذرند]».[3]

خداوند سبحان به پیامبر اسلام(ص) چنین سفارش می‌کند: در برابر هر یک از مؤمنان که از تو پیروى می‌کند، فروتنى کن.[4] همچنین در کنار وظایف متعددى که براى فرزندان نسبت به پدر و مادر ذکر کرده، فرموده است: «و بال‌هاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر!».[5]

تواضع از نگاه احادیث

پیشوایان اسلام در سخنان متعددّى ارزش تواضع را بیان کرده و حد و مرزش را تعیین نموده‌اند.

رسول خدا(ص) تواضع را سبب رفع ستم از جامعه دانسته، می‌فرماید: «نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا کسى بر دیگرى ستم روا ندارد».[6]

نقل شده است که روزى پیامبر(ص) به یارانش فرمود: «چرا شیرینى عبادت را در شما نمی‌بینم!» پرسیدند: شیرینى پرستش چیست؟ فرمود: «فروتنى».[7]

امیر مؤمنان(ع) نیز فروتنى را از بزرگ‌ترین عبادت‌ها شمرده و فرموده است: «بر تو باد به تواضع، که از بزرگ‌ترین عبادت‌هاست».[8]

امام رضا(ع) پیرامون حدّ تواضع می‌فرماید: «تواضع درجاتى دارد؛ از آن جمله، انسان قدر خویش را بشناسد و با دلى سالم در جایگاه خود نشیند، دوست نداشته باشد به سوى کسى رود، مگر چنان‌که به سویش آیند (یعنی؛ با مردم چنان که دوست دارد با او رفتار شود رفتار کند). اگر بدى بیند، آن‌را با نیکى بپوشاند. فرو خورنده خشم و درگذرنده از [لغزش] مردم باشد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».[9]

امام صادق(ع) فرمود: «از تواضع است که در نشستن به پایین مجلس راضى باشى و با هر کس روبه‌رو شدى، سلام کنى، نزاع و مجادله را ترک گویى، گرچه حق با تو باشد، و دوست نداشته باشى که به خاطر تقوایى که دارى تو را ستایش کنند». [10]

آثار تواضع‏

این صفت زیباى انسانى آثار نیکو و گرانقدرى دارد که به برخى از آنها اشاره می‌کنیم:

1. مایه سربلندى است؛ رسول خدا(ص) فرمود: «فروتنى ‏جز بر سربلندى بنده ‏نیفزاید، پس تواضع کنید، خدایتان شما را رحمت‏کند».[11]

حضرت عیسى(ع) فرمود: «خوشا به حال فروتنان در دنیا، آنان در روز رستاخیز از اهل جایگاه‌هاى [بلند عزّت و شرف] هستند».[12]

2. نردبان ترقّى است؛ امیر مؤمنان على(ع) فرمود: «فروتنى، نردبان شرافت و بزرگى است».[13]

3. سبب نظم در کارها می‌گردد؛ امام على(ع) فرموده است: «با تواضع، کارها مرتّب می‌شود».[14]

4. محبّت آور است؛ چنان‌چه امام علی(ع) فرمود: «میوه فروتنى، مهربانى است».[15]

تواضع در برابر چه کسانى رواست؟

فروتنى، در فرهنگ اسلام، تنها در برابر بزرگان دین، فرزانگان دانش، مؤمنان و پدر و مادر، شایسته و پسندیده است؛ زیرا در این‌گونه موارد تواضع با ذلّت همراه نیست، امّا تواضع در مقابل مستکبران، فرومایگان و یا توانگران به خاطر ثروت و قدرت آنان زشت و نکوهیده است. زمانى که تواضع، انگیزه و جهت غیر الهى داشته باشد، شکل «ذلّت» به خود می‌گیرد و سبب بی‌مقدار شدن ارزش‌هاى والاى انسانى می‌گردد. امام علی(ع) فرمود: «هر کس نزد توانگرى رود و به خاطر ثروتش برایش فروتنى کند، دو سوّم دینش از میان رفته است».[16]

تواضع در سیره عملی معصومان(ع)

پیامبر گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) کلیه صفات نیک انسانى از جمله تواضع را در بالاترین مرتبه آن دارا بودند، و آن‌را در زندگی و معاشرت با مردم به کار می‌بردند که به ذکر چند نمونه بسنده می‌شود.

1. رسول گرامى اسلام (ص) از روى تواضع، به گوسفندان علف می‌داد و شیرشان را با دست خود می‌دوشید، کفش و لباسش را خود وصله می‌زد، با خدمت‌کاران هم غذا می‌شد، در آسیاب کردن غلّه به خدمت‌گزار خود کمک می‌کرد، نیازمندی هاى خانه را از بازار تهیه کرده، به خانه حمل می‌کرد، با دارا و ندار، کوچک و بزرگ دست می‌داد، در سلام کردن بر دیگران پیشى می‌گرفت و دعوت مؤمنان را می‌پذیرفت.[17]

2. پدر و پسرى از یاران امیر مؤمنان علی(ع) مهمان آن‌حضرت شدند، ایشان به آنان احترام گذاشت و آنها را در بالاى مجلس جاى داد و خود پیش روى آنان نشست. سپس غذا آورد و با هم صرف کردند. پس از غذا، «قنبر» خدمت‌گزار امام، طشت و آفتابه آورد و خواست بر دست مهمانان آب بریزد. امام خود برخاست، ابریق را گرفت تا بر دست مهمان خویش آب بریزد. در این حال، مهمان با سرعت، دست خود را عقب کشید و گفت: اى امیرمؤمنان! چگونه در محضر خدا، کسى مثل شما روى دست من آب بریزد؟ امام(ع) فرمود: «درست است که خدا تو را می‌بیند، ولى من برادر تو هستم، بنشین و دستت را بشوى، پاداش این کار آن است که در بهشت، ده چندان به من خدمت خواهند کرد»، مهمان پذیرفت و دستش را شست. سپس آن‌حضرت، ابریق را به‏ فرزندش، محمد حنفیه داد و فرمود: «اگر این پسر به تنهایى مهمان من بود، خود آب بر دستش می‌ریختم، ولى خداوند دوست دارد میان پدر و پسر تفاوتى باشد. برخیز! تو نیز بر دست پسر آب بریز».[18]

3. حضرت امام صادق(ع) فرمود: «امام سجاد(ع) با کسانى مسافرت می‌کرد که او را نشناسند و با کاروانیان شرط می کرد که برخى نیازمندهایشان را بر آورده سازد و به آنان خدمت کند، در سفرى آن‌حضرت سرگرم خدمت به مسافران بود که فردى از آن میان او را شناخت و به اهل کاروان گفت: آیا می‌دانید این شخص کیست؟ گفتند: نه. گفت: این على بن حسین است، مسافران گرد آن‌حضرت حلقه زدند، دست و پاى ایشان را بوسیدند و گفتند: اى فرزند رسول خدا! آیا می‌خواهید ما دوزخى شویم؟ اگر خداى نخواسته ما به شما بی‌ادبى می‌کردیم، بدبخت می‌شدیم، چه سبب شده که شما چنین کنید؟ فرمود: من هرگاه با آشنایان مسافرت کنم، آنان به احترام پیامبر(ص) بیش از حد به من خدمت می‌کنند، از بیم آن‌که مبادا شما نیز چنین کنید، ناشناخته با شما همراه شدم».[19]


 


1. ر.ک: یوسفیان، نعمت الله، اخلاق اسلامى، ج 2، ص 33 – 39، اداره آموزشهاى عقیدتى سیاسى نمایندگى ولى فقیه در سپاه‏، قم، چاپ اول، 1376ش.


2. نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، ج 2، ص 300،  هجرت‏، قم، 1377ش.


[3]. فرقان، 63: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».


[4]. شعراء، 215: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ».


[5] . اسراء، 24: «وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ».


[6] . «تَواضَعُوا حَتَّى لا یَبْغى احَدٌ عَلى احَدٍ»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، مجموعة ورّام، ج 2، ص 120، مکتبه فقیه، قم، 1410ق‏.


[7] . همان، ج 1، ص 201.


[8] . «عَلَیْکَ بِالتَّواضُعِ فَانَّهُ مِنْ اعْظمَ الْعِبادَةِ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 72، ص 119، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.


[9] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 124، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.


[10] . همان، ص 122 - 123.


[11] . «انَّ التَّواضُعَ لا یَزیدُ الْعَبْدَ الَّا رَفْعَةً فَتَوا ضَعُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ »؛ مجموعة ورّام، ج 1، ص 201.


[12] . «طُوبى لِلْمُتَواضِعینَ فِى الدُّنْیا هُمْ اصْحابُ الْمَنابِرِ یَوْمَ الْقِیامَةِ»؛ همان.


[13] . «التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ »؛ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، محقق و مصحح: درایتی، مصطفی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 57، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1366ش.


[14] . «بِخَفْضِ الْجَناحِ تَنْتَظِمُ الْامُورُ»؛ همان، ص 302.


[15] . «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ الْمَحَبَّةُ»؛ همان،  ص 327.


[16] . «مَنْ اتى غَنِیّاً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ، ذَهَبَ ثُلْثا دینِه»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 74، ص 63، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.


[17] . ر.ک: همان، ج 70،  ص 208.


[18] . همان، ج 72،  ص 118.


[19] . همان، ج 46، ص 69.



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ارکان دین اسلام



40فضیلت و40رذیله اخلاقی که از آنها بی خبریم

سلسله دروس اخلاقی آیت الله مظاهری


همه شما که اینجا نشسته‌اید حتماً اگر من بپرسم 40 فضیلت داریم، آنها را بشمار؛ آنگاه همه شما رفوزه می‌شوید. درحالی که همه شما باید نمره از 15 به بالا ببرید. اگر به شما بگویم صفات رذیله را بشمار، همه شما رفوزه می‌شوید، چه رسد به اینکه بگویم چطور باید درخت رذالت را از دل بکنید ...


اگر از شما بپرسند دین اسلام یعنی چه؟ باید بفرمایید دین اسلام مرکب از سه چیز است: اعتقادات، احکام و اخلاق.


راجع به اعتقادات، همه باید به آنجا رسیده باشیم که شبهه نتواند در ما اثر بگذارد. حسابی راجع به خدا، راجع به نبوّت و امامت و معاد و فروعاتی که در اینها هست، در اثر تعلیم و تعلّم ملاّ باشیم.


راجع به احکام نیز رساله مرجع تقلید هست. ما باید تسلّط کامل بر رساله مرجع تقلیدمان داشته باشیم. هم راجع به عبادات، هم راجع به معاملات و هم راجع به احکام دیگر.


یکی هم راجع به اخلاق؛ ما بیش از 40 فضیلت و 40 صفت رذیله داریم. ما باید فضائل انسانیّت را بدانیم و در کتاب‌های اخلاقی کار کرده باشیم. الحمدلله کتاب‌های اخلاقی زیاد نوشته شده است. هم عربی، هم فارسی. ما باید صفات رذیله را بدانیم و بدانیم که میکروب بدتر از سرطان است. بدانیم چطور باید این رذائل را رفع کرد. باید بدانیم که چطور باید آن فضائل را به دست آورد. آنگاه نوبت کار می‌شود. یک عمر شبانه روزی صفت رذیله را از دل بکنیم و درخت شجره طیبه قرآن را غرس کنیم و بارور کنیم و مهذّب شویم. این واجب است و از اوجب واجبات است.


قرآن می‌فرماید:


«کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ، تُۆْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»[إبراهیم‏، 24ـ 25]


‌پایه‌ها و ریشه‌ها خیلی محکم است و در اعماق زمین است و شاخه‌ها بسیار شکوفا و سرسبز است و میوه بسیار شیرین است و شیعه می‌تواند از این میوه‌ها استفاده کند. تشیع یعنی این، و برای اثباتش الحمدلله خیلی کتاب نوشته شده است.


لذا اگر از شما بپرسند در اسلام اوجب واجبات چیست؛ باید بگویید: تحصیل علم در دین و آشنا شدن با احکام و اخلاق و اعتقادات. خیلی هم کار ندارد.


«کلّکم راع و کلّکم مسۆول عن رعیّته»، این چه جمله شیرینی است. می‌فرماید همه شما تقصیر دارید. از همه شما در روز قیامت سوال می‌شود که چرا چنین کردید؟ روایت داریم در روز قیامت اول سوالی که می‌شود اینست که چرا عمل نکردی؟ چرا شیعه واقعی نبودی؟ چرا شبهه الان در ذهن تو میکروب سرطانی شده و باید به جهنّم رود و این میکروب سرطانی کنده شود و از بین رود؟!


همه شما که اینجا نشسته‌اید حتماً اگر من بپرسم 40 فضیلت داریم، آنها را بشمار؛ آنگاه همه شما رفوزه می‌شوید. درحالی که همه شما باید نمره از 15 به بالا ببرید. اگر به شما بگویم صفات رذیله را بشمار، همه شما رفوزه می‌شوید، چه رسد به اینکه بگویم چطور باید درخت رذالت را از دل بکنید و درخت فضیلت به جای آن غرس کنید و میوه دار کنید و از میوه آن هم خود استفاده کنید و هم دیگران. اینها را ساده گرفته‌ایم؛ یعنی می‌رسیم به جایی که متخلّق به اخلاق‌الله و مهذّب در میان طلبه‌ها کم است، چه رسد در میان بازاری‌ها و دانشگاهیان. البته می‌شده و عالی هم می‌شده، اگر در شبانه روز دو ساعت روی آن وقت بگذاریم، عالی می‌شود. به اندازه‌ای که روی سریال‌ها و تلویزیون وقت می‌گذارید، همین مقدار روی دین و برای تعلیم و تعلم در دین وقت بگذارید، آنگاه همه عالم در دین می‌شوید، هم راجع به احکام و هم راجع به اخلاق و هم راجع به اعتقادات. پس چرا باید در عالم تشیّع و مخصوصاً در نظام جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی، باید افراد فرصت طلبی پیدا شود  و بتواند جوانان ما را با ایجاد شبهه ببرد؟ گفتم که از جهل ما استفاده می‌کند. پدر و مادر نگفته و دبستان و دبیرستان نگفته یا ایجاد شبهه کرده و در دانشگاه بعضی از استادان بی‌ادب از فرصت استفاده می‌کنند و چیزهای عجیب و غریبی به هم می‌بافند که سنی هم نمی‌بافد و این به عنوان تشیّع می‌بافد. چرا چنین شده است؟!


«کلّکم راع و کلّکم مسۆول عن رعیّته»، این چه جمله شیرینی است. می‌فرماید همه شما تقصیر دارید. از همه شما در روز قیامت سوال می‌شود که چرا چنین کردید؟ روایت داریم در روز قیامت اول سوالی که می‌شود اینست که چرا عمل نکردی؟ چرا شیعه واقعی نبودی؟ چرا شبهه الان در ذهن تو میکروب سرطانی شده و باید به جهنّم رود و این میکروب سرطانی کنده شود و از بین رود؟!


روایت می‌گوید جواب اینست که می‌گوید نمی‌دانستم و خطاب می‌شود: چرا یاد نگرفتی و آنگاه این می‌ماند و وقتی ماند، جهنّمی می‌شود. آنگاه نوبت به حساب و کتاب و خصوصیات نمی‌رسد و همین یک سوال و همین یک جواب است. اینها به ما می‌گوید: ما باید عالم در دین باشیم.


سنّی‌ها این جلسات ما را ندارند و مابقی فرق نیز ندارند. امام حسین و زینب مظلومه این جلسات را به ما دادند، اما متأسفانه از جلسات استفاده نمی‌کنیم. خیلی بالا استفاده شود یک روضه بخواند و دل ما را بشکند و اشکی بریزیم و ثوابی بگیریم و از جلسه بیرون رویم، اما این هدف نیست. این خوب است و روبناست و عالی‌ است. عزاداری برای امام حسین، عزاداری برای عیالش خیلی ثواب دارد و عالی‌ است. اینکه دل بشکند و اشک جاری شود، آنگاه محبوبیت عجیبی در پیش حضرت زهرا پیدا می‌شود. اما هدف از این جلسات چیست که مختص شیعه شده است؟! برای اینکه ما دین‌دار شویم. دیندار به دو معنا، اول بدانیم و بعد عمل کنیم. اگر ندانیم، عمل کردن ما غالباً در چاه افتادن است. اینها را جدی بگیرید.  


‌پایه‌ها و ریشه‌ها خیلی محکم است و در اعماق زمین است و شاخه‌ها بسیار شکوفا و سرسبز است و میوه بسیار شیرین است و شیعه می‌تواند از این میوه‌ها استفاده کند. تشیع یعنی این، و برای اثباتش الحمدلله خیلی کتاب نوشته شده است. لذا اگر از شما بپرسند در اسلام اوجب واجبات چیست؛ باید بگویید: تحصیل علم در دین و آشنا شدن با احکام و اخلاق و اعتقادات. خیلی هم کار ندارد


امیرالمۆمنین«سلام‌الله‌علیه» یک نامه‌ای به معاویه نوشتند و نامه خیلی شیرین است. در این نامه نوشتند: معاویه من شنیدم که تو مسجد می‌سازی. یعنی پول مردم را به زور می‌گیری و مسجد می‌سازی. بعد فرمودند: تو نظیر خانمی هستی که در زمان جاهلیّت زنا می‌داد و پولش را به فقرا می‌داد. امیرالمۆمنین می‌فرمایند: به او می‌گفتند «لکِ الویلُ لا تزنی ولا تتصدّقی»، نه زنا بده و نه صدقه بده. اما اگر زنا بدهی و از پولش صدقه دهی، جهل و بدبختی است. این همیشه بوده است، لذا جهل از بدترین صفات رذیله است. جهل است که انسان را در چاه می‌اندازد، چاه ویل که بیرون آمدن از آن کار بسیار مشکلی است. و نظیر این جمله امیرالمۆمنین در نهج البلاغه به معاویه و یا روایت امام صادق زیاد دیده شده و دیده می‌شود و تا آخر نیز دیده خواهد شد و همه زیر سر جهل است. ما باید در این چاه‌ها نیفتیم یعنی در چاه‌های احمقانه نیفتیم. حال باید راجع به دین دانا باشیم تا در این چاه‌های احمقانه نیفتیم. دین نیز احکام و اخلاق و اعتقادات است. وقتی عالم در دین شدیم، گفتم دین شجره طیبه قرآن است و آنگاه، «تُۆْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»


مرحوم محدث قمی در این مفاتیح در اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان بعد از اینکه احتمال قوی می‌دهد که شب قدر شب 23 ماه رمضان است، بعد می‌فرماید: ثلث آخر این شب افضل از تمام سال است. تقریباً همان 2 ساعتی است که رسم شده زن و مرد در مسجدقرآن به دست بگیرند. مرحوم محدث قمی از صدوق که افتخار تشیع است و همین که قبرش را چند سال قبر شکافتند و بدنش بعد از چندین سال و چند صد سال تازه بود، که یکی از کتب اربعه ما مرهون اوست. مرحوم محدث قمی از این آقا نقل می‌کند که صدوق فرمودند: در جلسه  اهل علم و مشایخ یعنی علمای نمره اول تشیع بودیم و گفتگو شد که آن دو ساعت افضل چیست؟ به اتفاق گفتند: تحصیل علم است. گفتند آن دو ساعت راجع به اعتقادات و اخلاق و احکام انسان جهلش را رفع کند و عالم شود.


فرآوری: محمدی                


بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

جای شهدا

در مکتب و مذهب الهی

جای شهدا رفیع و عالی

روح شهدا اسیر گشته

در عالم و در دیار خاکی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

پوشش افراد از نامحرم را حجاب اصغر گویند.

کسب علم  را حجاب اکبر گویند.

جنگ را جهاد اصغر گویند.

مبارزه با نفس را جهاد اکبر گویند.

طواف خانه خدا را حج اصغر گویند.

وصال حق را حج اکبر گویند.

پرداخت زکات را زکات اصغر گویند.

نشر علم را زکات اکبر گویند.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

کبر و نخوت

کبر و نخوت


یکی دیگر از آثار شوم غلبه خودخواهی این است که وقتی انسان امتیازی هر چند کوچک و موفقیتی هر چند تا چیز به دست می آورد، دستخوش غرور و نخوت شده، خویشتن را برتر از دیگران می پندارد.

شاید کمتر کسی را بتوان در جامعه پیدا کرد که تغییر شرایط مادی و به دست آوردن ثروت و جاه و مقام، تغییری در حال درونی او به وجود نیاورد و آثار آزار دهنده غرور و احساس تفوق و برتری به وجود آمده در او، هر بیننده حساسی را نیازارد. این تغییرات روحی در بعضی افراد چنان عمیق است که به سرعت منتهی به تحلیل رفتن شخصیت آنها شده، باعث سقوط آنان از عوالم انسانی می گردد.

کمترین تغییر در روحیات انسان در اثر بهبود شرایط مادی یا پیشرفتهای اجتماعی حکایت از نفوذ و غلبه میل خودخواهی در تار و پود شخصیت او می کند و لذا، در چنین مواقعی است که می توان خود و دیگران را با معیار مطمئنی محک زد.

غرور و نخوت همواره محصول امتیازات مادی و ظاهری نیست بلکه گاهی خودخواهی باعث می شود که امتیازات معنوی نیز اثرات غرور آفرین خطرناکی به همراه داشته باشند که رهایی از آنها بسی دشوارتر است. این نوع آفت، بر خلاف سایر مظاهر خودخواهی، گریبانگیر خواص و صاحبان فضیلت است و در میان طبقه عام مصداق ندارد.

توضیح این که چه بسا انسان مدتها بکوشد و صاحب فضیلتی شود، یا آن فضیلت به طور موروثی و خدادادی در اختیار او قرار گیرد اما با دخالت نفس، همان امتیاز سبب خودپسندی و رضایت از خود می شود، فرد را مغلوب و مقهور آن فضیلت می گرداند. در این صورت است که شخص همواره به دنبال فرصتی می گردد که امتیاز و فضیلت خود را به رخ دیگران بکشد و به هر حال، دیگران را به نحوی از وجود آن آگاه گرداند و از طریق عرضه فضیلت و ارایه امتیاز خود، حس خودنمایی خویش را ارضا نماید. بخصوص اگر توجه کنید که وقتی کسی امتیازی به دست می آورد عکس العملهای اطرافیان و محیط، سرانجام او را به نحوی از وجود آن آگاه خواهند گردانید. پس از این آگاهی است که برترین هنر و بالاترین کمال این خواهد بود که شخص خود را از مغلوب شدن نسبت به آن امتیاز نجات دهد و درک آن فضیلت، او را فریب نداده، به غرور نکشاند ، از این رو، مهمترین سؤالی که برای هر صاحب فضیلتی مطرح است این است که چگونه مغلوب و مقهور فضیلت خود نشود؟ و چگونه از پیدایش فخر و مباهات، و خودپسندی و خودبرتربینی بعد از درک فضیلت خود، جلوگیری کند و خویشتن را از این آفت نجات بخشد؟

از میان انواع امتیازات معنوی، دو عامل بیش از عوامل دیگر شیوع داشته، اغلب در پیدایش غرور منشأ اثرند. این دو عامل، یکی علم است و دیگری عبادت و تقوی. در این جا درباره هر یک از آن دو به اختصار بحث می کنیم:


غرور علمی


یکی از آفات مهمی که غالبا دامن جویندگان علم را می گیرد و سرچشمه بسیاری از فسادها می شود، غرور علمی است. این آفت چنان عظیم است که رهایی از چنگ آن حتی با مجاهدات معمولی امکانپذیر نیست و لذا کمتر صاحب علمی یافت می شود که به نحوی گرفتار این بلا نباشد.

اگر برای انسانهای عادی و عامی بزرگترین حایل، شهوات و نفسانیات و زرق و برق دنیاست، و گرفتاری آنها بیشتر در این مرحله است و به مراحل دیگر نمی رسد، در مورد علما و صاحبان علم و دانش آنها که تا حدی از قید و زرق و برق دنیا رسته و به مراتبی از زهد و بی رغبتی به مادیات رسیده اند - بزرگترین و سنگینترین حجاب همانا غرور حاصله از مشاهده علم و دانش خویش است. و کیست که بتواند در عالم علم به مراتب و مراحلی برسد، اما بر خودبینی و خودپسندی و کبر و تفرعن او افزوده نشود و خویشتن را برتر از دیگران احساس نکند؟

آفت غرور و غلبه کبر و نخوت سبب می شود که علم عالم در حکم دنیای او، و محفوظاتش در حکم دام او در آیند. چنان علمی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن به حجاب اکبر تعبیر فرموده است:

العلم هو الحجاب الاکبر 

این آفت تنها مخصوص کسانی که علوم غیر دینی می آموزند نیست، بلکه حتی مکن است کسانی هم که به تحصیل علم دین و فراگیری آیات و روایات و عناوین مقدسه و حتی علم توحید و اخلاق می پردازند، با جدی نگرفتن مسأله مبارزه با نفس دچار چنین حجابی گردند و تمامی زحماتشان را در تحصیل آن علوم نقش بر آب نمایند تا آن جا که دنیا را در حالی ترک کنند که از آن همه رنج و زحمت، جز ظلمت نصیبی عایدشان نگردد! کسانی که در ظاهر به تحصیل علوم معنوی می پردازند اما گرفتار خودبینی می شوند، در حقیقت خانه دلشان از نور علم واقعی تهی و جانشان از فروغ حکمت و معرفت محروم می گردد. چنان عالمی، نه عالم واقعی بلکه حافظ علم و مصداق یحمل اسفاراً است. از سخنان امام موسی کاظم علیه السلام است که:

زراعت در زمین هموار می روید نه بر سنگ سخت، و چنین است که حکمت در دلهای متواضع جای می گیرد نه در دلهای گرفتار کبر و تفرعن، خداوند متعال تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل و نادانی قرار داده است 

انبیاء و شخصیتهای آسمانی، به گواهی تاریخ اولین کسانی بوده اند که درهای معرفت را به روی انسان گشوده اند و خود سرچشمه های جوشان علم و حکمت بوده اند، اما در عین حال تاریخ، افرادی را سراغ ندارد که از نظر خضوع، تواضع و فروتنی بر آنان پیشی گرفته باشند. از این جا می توان فهمید، هم چنان که قبلا نیز گفته ایم، علم حقیقی به طور قطع، بر خضوع قلبی انسان می افزاید و آثار کبر و خودبینی را از میان بر می دارد، و هر آن علمی که بر تفرعن و تکبر انسان بیفزاید و توهم برتری را در او تقویت کند، علم واقعی نیست بلکه دامی از دامهای شیطان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوذر فرمود:

ای ابوذر! هر که به او علمی از علوم معنوی داده شده که او را از سر خشوع در درگاه حق نمی گریاند، هر آینه دانش بی فایده ای نصیبش شده است 

حال چه باید گفت درباره کسانی که فریب علم و تحصیلات ناچیز خود را خورده، تصور کرده اند با بضاعت اندک خود، جهان دانش و معرفت را به تسخیر در آورده اند و بر همگان برتری یافته اند و از همین رو خوار و مقهور معلومات و محفوظات محدود خود گردیده اند. حالات روحی نامطبوع چنین تحصیل کرده های از خود راضی و چنین دانشمندنمایان غافل، و تفوق طلبیها، ریاست جوییها، صدرنشینیها، خودبرترینیها و سایر امراض و گرفتاریهای روحی آنان، هر بیننده حساس و آگاهی را آزار می دهد و مقام و شخصیت آنان را در نزد صاحب نظران، از افراد جاهل و عامی بسی پایین تر می آورد تا آن جا که گاهی حتی دیدار و حضور آنان را، دردناک و غیرقابل تحمل می گرداند.

در این جا به برخی از آثار و نتایج سوء غرور علمی اشاره می کنیم:

مردم گریزی: یکی از آثار و تبعات رایج غرور علمی، به خصوص در میان قشر دانشگاه رفته ما در گذشته، این بوده است که آنان به جهت خودبینی و اسارت در قید غرور و نخوت، خود را برتر از مردم دانسته، نسبت به آنها بی اعتنا می شدند. اعمال، رفتار و گفتار آنان حاکی از تحقیر دیگران و بی ارزش شمردن توده مردم بود.

اگر افراد عادی و عامی به جهت پاره ای امتیازات و امکانات مادی یا برتریهای وهمی دستخوش غرور شوند، می توان جهل آنها را عذر آنان دانست. اما افراد آگاه و صاحبان دانش، از بابت کوچکترین کبر و نخوتشان معذور نیستند و در پیشگاه خداوند متعال پاسخی ندارند. روح خدمتگزاری به دیگران و خضوع و تواضع در برابر مردم از جمله کمالاتی است که باید هر صاحب علمی واجد آن باشد، و گرنه علمی که جز خودبرتربینی نتیجه دیگری به همراه ندارد، عدمش به ز وجود.

دین گریزی: یکی دیگر از مظاهر غرور علمی، به خصوص در میان قشر تحصیل کرده ما در گذشته، حالت دین گریزی است. وقتی انسان به جهت مشتی محفوظات غرق در خود شد و خودخواهی و خودبزرگ بینی بر او چیره گردید، روح خضوع را از دست می دهد و به همان نسبت که تواضع در برابر مردم برای او سخت و طاقت فرساست، خضوع در برابر دین و خدا نیز برای او سخت و گران می شود و نمی تواند خود را در پیشگاه خالق شکسته و با تذلل و تعبد در درگاه او، اظهار بندگی کند؛ و چون روح دین را خودشکنی و خضوع در برابر معبود تشکیل می دهد و تا انسان روحیه تعبد و بندگی و خضوع پیدا نکرده قدم در عالم دین نمی گذارد، از این رو آنان که کسی را برتر از خود نمی دانند و عاشق و شیفته خود و افکار و محفوظات خویشند، هرگز نمی توانند در پیشگاه عظمت الهی زانو زنند و پیشانی عبودیت بر آستان کبریای او بسایند. آنان ولو در لفظ و گفتار ادعا نکنند، اما فی الواقع داعیه ربوبیت دارند و دیگران را موظف به کرنش در برابر خویش می دانند و چون به عبادت نفس خویش مشغولند هرگز به عبادت خالق تن نمی دهند.

روزی جمعی از سران اقوام عرب به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیده و تقاضای تشرف به اسلام را کردند. آنان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که قبول کند به همه احکام اسلام تن دهند اما تنها در یک مورد آنها را معاف دارد، و آن این که اجازه دهد که آنها نماز نخوانند! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ رد به تقاضای آنها داد و فرمودند: دینی که نماز در آن نباشد، خیری در آن نیست! یعنی دینی که خضوع در پیشگاه الهی در آن نباشد و خودشکنی را از آن حذف کرده باشند، دین واقعی نیست؛ جسدی است فاقد روح.


غرور تقدس


حساسیت حیرت انگیز مساله خودخواهی زمانی روشن می شود که بدانیم حتی عبادت و تقوی نیز ممکن است سبب تقویت خودخواهی و پیدایش کبر و نخوت شوند و انسان را مطرود درگاه الهی گردانند! آری، اگر انسان به موقع به تربیت اصولی نفس نپردازد و ضعفهای موجود در شخصیت خود را به موقع شناسایی و برطرف نکند، ممکن است در مراحلی، به خاطر پاره ای طاعات و عبادات ظاهری یا فداکاری در راه دین، خویشتن را در پیشگاه الهی صاحب مقام و منزلتی بداند و از این راه، خودخواهی و احساس برتری بر او غلبه کند.

قرآن ماجرای ابلیس و چگونگی رانده شدن او را از درگاه الهی بیان می کند و از آن نتایج بس مهمی می گیرد که توجه به آنها در سرنوشت مؤمنین نقش به سزایی دارد. ابلیس بنده عبادت پیشه ای بوده که به فرموده امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، مدت شش هزار سال در درگاه الهی بندگی کرده است .همین بنده خاص درگاه الهی، چون آزمایش الهی فرا رسید و مأمور به خضوع در برابر آدم علیه السلام شد، به جهت احساس برتری، از این فرمان الهی سرپیچی کرد و از پذیرفتن حق، استکبار ورزید و همین سرکشی، او را از درگاه الهی، پس از شش هزار سال بندگی و عبودیت، تا ابد مطرود گردانید.

در حدیث قدسی آمده است:

ای انسان! تا زمانی که خود را بی مقدار می دانی، در نزد ما قدر و مرتبه ای داری و چون برای خود قدر و مقامی تصور کنی، در پیش ما بی ارزش خواهی شد.

از این حدیث می توان فهمید آنها که خود را به جهت پاره ای طاعات و اعمال، موجودی مقدس و در نزد خداوند متعال مقرب و صاحب منزلت می دانند، چقدر ناقص و از حقیقت دورند.

آری، ممکن است کسی از بسیاری حجابها بگذرد، قدم روی شهوات بگذارد، زهد پیشه کند، از غرور و علمی نجات یابد و... اما سرانجام عبادت و اطاعت یا حتی مکاشفات باطنش حایل و حجاب او گرداند و از رانده شدگان درگاه حق شود.

به طوری که گفتیم، حقیقت بندگی و عبادت خدا خضوع در پیشگاه اوست و کسی که به هر علت دستخوش کبر و نخوت شود - ولو به جهت پاره ای اعمال صالحه و اتصاف به پاره ای فضایل و کمالات - از بندگی خدا دور و در بندگی نفس گرفتار است.

حضرت سجاد علیه السلام در ضمن یکی از مناجاتهای خود می فرمایند:

و عبدنی لک و لا تفسد عبادتی بالعجب

خدایا مرا بر بندگی خود رام کن و عبادتم را به سبب خودپسندی تباه مساز.

این عبارت نشان می دهد که خودپسندی به تنهایی برای تضییع عبادت کافی است. باید توجه داشت که عبادت شرایط بسیار دارد، که هر کدام در مقبولیت آن مؤثر است و تحقق بخشیدن آنها کار آسانی نیست. انسان عاقل باید احتمال دهد که عبادت او ناقص است و شایستگی پیشگاه الهی را ندارد و اگر چنان پندارد که عبادتش کامل است، این پندار نشانه بارز جهالت و غفلت است. از طرف دیگر، ملاک در سعادت و شقاوت انسان، عاقبت امر اوست و کیست که مطمئن باشد، عاقبت او به خیر ختم خواهد شد و از سوء خاتمه در امان خواهد ماند، در حالی که این اندیشه، بزرگان سیر و سلوک را می لرزاند و مایه اضطراب رهروان طریق حق و کمال می گردد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

خداوند متعال به داود فرمود: ای داود! گنهکاران را مژده و صدیقان را بترسان، عرض کرد چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود: ای داود! به گنهکاران مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم، و به صدیقان بیم ده که مبادا به کردار خود عجب کنند و خودبین شوند، زیرا هیچ بنده ای نیست که من او را پای حساب بکشم جز آن که هلاک شود 

حضرت امام محمد باقر علیه السلام خطاب به جابر، یکی از اصحاب خویش، فرمود:

یا جابر لا اخرجک الله من النقص و التقصیر

ای جابر! خدا ترا از نقص و تقصیر بیرون نکند.

یعنی همیشه باید عبادت و عمل خود را ناقص شماری و خود را مقصر دانی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

لو لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو اکبر من ذلک و هو العجب 

اگر گناه نمی کردید بر شما بیمناک بودم از چیزی بزرگتر از گناه و آن خودپسندی است.

نگاهی به زندگانی شخصیتهای آسمانی نشان می دهد، آنان با وجود آن همه تلاش در جهت طاعت و بندگی خدا، هرگز خود را به خاطر اعمال و طاعتشان مستحق مقام قرب الهی نمی دانستند و لحظه ای خود را از عذاب الهی و سوء خاتمه، مأمون و مصون نمی دیدند. اما چه بسا پیروان کوردلی که به ظاهر داعیه تبعیت از رهبران آسمانی را دارند ولی در عمل فرسنگها از شیوه آنان دورند، تا آن جا که یک بذل و بخشش، یک فداکاری در راه دین، یک نماز شب، و امثال آن، کافی است چنان تقدسی برای خود احساس کنند که دیگران را موظف به کرنش و احترام در برابر خود دانند و از ادای احترام آنان احساس لذت کنند! و در همین راستا خویشتن را اهل بهشت و وجود خود را منشأ خیر و برکت و دعای خویش را مستجاب و مقام خود را رفیع پندارند. اما ساحت قرب الهی کجا و این بی خبران مغلوب نفس و شیطان کجا!

به هر حال، انسانهای کامل برای خود نزد خدا مقامی قایل نیستند بلکه بین خوف و رجا به سر می برند یعنی از یک طرف به اعمال خود متکی نیستند و از نقصهای خود بیمناکند، واز طرف دیگر به رحمت خدا و مقبولیت اعمال، بر خلاف ضعفهای موجود، امیدوار هستند. از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ایمان چیزی است بین بیم و امید.

محمد علی سادات


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خود شیفتگی


خود شیفتگی یا نارسیسم چیست؟


روانشناسی | خود شیفتگی یا نارسیسم چیست؟ در این مطلب به تحلیل یکی از بیماری های شایع روانی می پردازیم

 

یکی از مشکلات و ویژگیهای شخصیتی شایع در بین انسانها و بویژه ایرانیان پدیده خودشیفتگی است. زمانی که اینجانب شاگرد شادروان دکتر سعید شاملو (پدر روانشناسی بالینی ایران) بوده ام یک بار از ایشان در یکی از کلاسهای دوره دکتری پرسیدم که به نظر شما شایعترین اختلال شخصیت در ایران چیست؟ ایشان با قاطعیت گفتند: اختلال شخصیت خود شیفته.


آن زمان به اندازه الان من به اهمیت حرف او پی نبرده بودم و بعد از سالها کار بالینی به این موضوع واقف شدم. (به نظر میرسد که اختلال شخصیت پارانوئید نیز در ایران شیوع زیادی داشته باشد) این اختلال دشواریهای زیادی را در روابط بین فردی خصوصا زناشوئی ایجاد میکند چون فرد خودشیفته همیشه حق به جانب است و دنیا باید بر محور او بچرخد و ابر و باد و مه و خورشید به خاطر او در فعالیت باشند تا این شازده دهل خان میرزا!! در آسایش زندگی کند! او همیشه از خود تعریف میکند حتی از چیزهایی که دارد و نیز از اقوام نزدیک خود.او متکبر است و انگار از دماغ فیل افتاده است. خود را بسیار زیبا با هوش و دوست داشتنی میداند. با این ویژگیها به خود حق میدهد که با دیگران مثل یک ابزار برخورد کند چون فکر میکند که از همه بالاتر است!


در عشق هم اینگونه است. در اوائل آشنائی گرم و دوست داشتنی ظاهر می شود ولی بعد از ازدواج به تدریج سرد و بی اعتنا میشود. او کنترل کننده و از خود راضی است. همواره پر توقع و عقل در مشت است و چون باورهای خود را درست و بدون نقص میداند از طرف رابطه خود انتظار اطاعت بی چون و چرا دارد. این اختلال در مردان بیشتر از زنان شایع است و معمولا با سایر اختلالات شخصیت خصوصا اختلال شخصیت هیستر یانیک یا نمایشی همراه است.


انسان خودشیفته قادر به دوست داشتن دیگران نیست و دوست داشتن برای او نامفهوم است (مشاهده میکنید که دائم دیگران را مورد تمسخر قرار میدهد و با زیردستان خود رابطه تحقیر آمیز دارد). البته در اوائل ارتباط برای فریب دادن دیگران و صید آنها از این مفهوم (دوست داشتن)استفاده میکند ولی همه اش فیلم و نقش بازی کردن است. باید توجه داشته باشید که افراد خودشیفته خوش سر و زبان هستند و در برخورد اول شما را جذب خود میکنند و در ضمن ظاهرا از اعتماد به نفس بالا و شاید کاذبی برخوردار باشند و حتی برای موفق جلوه دادن خود دروغ می گویند و بسیار بلوف میزنند.


از نظر اشترنبرگ عشق دارای سه جز یا سه مولفه است که عبارتند از تعهد یا وفاداری -صمیمیت و نزدیکی و مولفه سوم کشش جسمانی یا هوس. افراد خودشیفته دو مولفه اول را ندارند و خود این کافی است که زندگی زناشوئی را با مخاطرات جدی روبرو کند.


در تئوری طرحواره درمانی که توسط جفری یانگ ارائه شده است افراد خودشیفته که دارای طرحواره استحقاق هستند، به سه گروه تقسیم شدند که به شرح زیر است:


1-افرادی که در اثر تربیت ناز پرورانه بزرگ شده اند که به آنها استحقاق ناب میگویند. این افراد هر چه در کودکی خواسته اند برایشان فراهم بوده است و والدین آنها را لوس و نونور بار آوردند که درصد این افراد در جامعه ما کم نیست.


2-افرادی که با زجر و محرومیت بزرگ شده اند که به آنها استحقاق شکننده می گویند. اینها برای جبران افراطی احساس حقارت دست به رفتارهای خود شیفتگی میزنند.


3-افراد خودشیفته وابسته، که به دیگران آویزان شده و خود را مستحق این میبینند که افراد دیگر باید نیازهای آنها را براورده کند.


ملاکهای تشخیصی برای تشخیص افراد خود شیفته:


اگر از بین علائم زیر چهار یا پنج علامت در شما یا همسرتان وجود داشته باشد می توان به احتمال زیاد تشخیص اختلال شخصیت خود شیفته را اعمال کرد:


1- خودبزرگ بینی و مبالغه در مورد توانائیهای خود (احساس مهم بودن افراطی)


2- اشتغال ذهنی زیاد و خیال بافی افراطی در مورد پیشرفت و موفقیتهای نامحدود.


3- این باور که فرد بی نظیر و استثنایی است ولی توسط دیگران درک نمی شود.


4- نیاز شدید به تمجید و ستایش شدن توسط دیگران.


5- احساس حق به جانب بودن در اکثر مواقع بدون شواهد کافی.


6- استثمار دیگران.


7 - ناتوانی در همدلی کردن با دیگران (قادر به درک احساسات و رابطه همدلانه با دیگران نیست)


8- حسادت نسبت به دیگران و یا اینکه دیگران به من حسادت میکنند (مکانیزم فرافکنی)


9- متکبر و خودبین بودن (منم منم زدن)


اگر گرفتار این افراد شدید حتما با یک روانشناس حاذق و کار بلد و با تجربه در مسائل زناشوئی در ارتباط باشید تا خدای ناکرده از چاله توی چاه نیفتید.....




در اینجا شما را به مطالعه مقاله استاد دانشمند خانم دکترنهضت فرنودی که اصلاحات جزئی در آن ایجاد کردم دعوت می کنم که از سایت پیام آشنا اخذ شده است. شعر زیر را نیز آوردم که وصف حال همسران انسانهای خود شیفته و از خود راضی است.


در غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد

عجب از محبت من که در او اثر ندارد


غلط است اینکه گفتند دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد.


خودشیفتگی یک بیماری روانی است که از سال 1980 شناخته شده است (قابل ذکر است که در دسته بندی جدید از بیماریهای روانی این اختلال در محور دو دی.اس.ام قرار دارد و جزو اختلالات بالینی نیست و بیماری محسوب نمی شود بلکه یک ویژگی شخصیتی به حساب می آید. اصطلاح بیماری شامل اختلالاتی مثل افسردگی، اضطراب، وسواس، فوبیا، پانیک و مواردی مثل آن است-دکتر دارابی)


جهان بینی یک انسان خودشیفته بر روی خودمحوری قرار دارد. او تشنه است و عطش تشنگی او در جلب توجه دیگران حد و مرزی نمی شناسد. هر چه بیشتر توجه مردم را به خود جلب کند، عطش او بیشتر می شود و همیشه یک انسان تشنه باقی می ماند. رابطه ی او با دیگران یک رابطه ی یک طرفه است. او فقط دریافت می کند. ما همگی با نوعی خودشیفتگی به دنیا آمده ایم و تقریباً تمام انسانها زندگی خود را با خودشیفتگی آغاز می کنند. یک نوزاد هنگامی که پا به عرصه گیتی می گذارد، یک دنیای کوچک و محدودی را مشاهده می کند که فقط خودش در درون آن زندگی می کند. او فقط نیازهای خود را می بیند که باید به وسیله دیگران آنها را برطرف سازد. ولی زمانی که نوزاد به سنین رشد می رسد، متوجه می شود که دنیایی که در آن زندگی می کند بزرگتر و پیچیده تر از دنیای کوچک و رویایی اوست که همه چیز را در خود می بیند.


در این درک و توجه، والدین و اطرافیان او نقش مهمی را ایفا می کنند که به بچه ها تفهیم کنند این دنیا فقط در آنها و خواسته هایشان خلاصه نمی شود. خودشیفتگی در حد متعادل خود، همانند پدیده های دیگر بد نیست و می تواند به اعتماد به نفس هم کمک کند. ولی هنگامی که از حد متعادل خود پا فراتر بگذارد، مشکلات زیادی را فراهم می کند. طبق مطالعاتی که در این زمینه انجام شده فرضیه بر این است که بعضی از بچه ها و نوجوانان به خاطر عدم توجه و یا بی مهریها و ستمهای وارد آمده، برای خود دنیایی خیالی و ذهنی می سازند که لااقل از آن دنیای خیالی، خود مورد توجه قرار بگیرند (قابل ذکر است که این یک فرضیه است و ریشه روان کاوی دارد و پشتوانه علمی و طرفدار زیادی در بین روانشناسان ندارد. دکتر دارابی)


این نوع افراد اگر هم معلومات و یا کالایی برای عرضه داشته باشند، تظاهر به آن و یا به رخ کشیدن این کالا به این و آن، حق اولویت را بر خود کالا به وجود می آورد. این پدیده را می توان در موارد مالی، اجتماعی، فرهنگی و غیره مشاهده کرد. اغلب خود شیفتگان در پی معالجه نیستند، چون باور ندارند که بیمار هستند. آنها تصور می کنند که افرادی استثنایی هستند که هیچگونه نیازی به کمک و درمان ندارند.


بعضی از پژوهشگران معتقدند که خودشیفتگی زائیده ی خودشیفتگی است، به دیگر سخن از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. (این دومین فرضیه در مورد علت شکل گیری شخصیت خود شیفته است که پشتوانه علمی و طرفداران بیشتری در بین روانشناسان دارد مطابق این فرضیه افراد خود شیفته دارای والدین خودشیفته ای هستند و یا اینکه آنها فرزندان خود را خودشیفته تربیت می کنند. در این تئوری بر اکتسابی بودن خودشیفتگی و نقش یادگیری تاکید میشود. دکتر دارابی)


افرادی که با انسانهای خودشیفته رابطه تنگاتنگ دارند باید توجه کنند که اگر از طرف این افراد مورد ملامت و یا عیب و ایرادگیری قرار بگیرند، نباید به آن اهمیت زیادی بدهند. این عیب گیریها و سرزنش ها مربوط به جهان بینی و دیدگاه های خاص این خودشیفتگان است.


یک زن و شوهر جوان خانه خود را عوض کرده بودند. یک روز خانم خانه که از پشت پنجره اطاق خود منزل همسایه را مشاهده می کرد، به همسرش گفت: «نمی دانم چرا لباسهای این همسایه که روی بند آویزان شده اینقدر کثیف است، انگار او این لباسها را با آب کثیف شست و شو می کند. هر بار که این خانم از پشت پنجره این لباسهای همسایه را می دید این مسئله را با شوهر در میان می گذاشت. یک روز صبح که خانم طبق معمول به طرف پنجره رفته بود تا لباسهای همسایه را مشاهده کند، با تعجب و خوشحالی به همسرش گفت: «بالاخره انگار صدای نق زدن های من به گوش همسایه اثر کرد، امروز لباسهایش بسیار تمیز است.» شوهرش لبخندی به لب زد و گفت: "عزیزم لباسهای او همان لباسهاست، من امروز پنجره ی اطاقمان را شستم." خود شیفتگان به خاطر عدم شست و شوی پنجره ی دیدگاه خودشان همه چیز دیگران را تیره و تار می بینند. آنها برای پر کردن خلاء اعتماد به نفس خود تمام تلاش و کوشش خود را می کنند تا به دیگران بقبولانند که چقدر مهم هستند.


طبق پژوهش های روانشناسان، امکان عوض کردن انسانهای خودشیفته کار ساده و آسانی نیست. همانند جریان آب رودخانه ایست که بخواهید جریان آب را به عقب برگردانید. سخنان و عقاید شما برای آنها چندان اثری ندارد. نه باید به تعریف و تمجید گزافه گویانه این خودشیفتگان دل خوش کرد و نه از ملامت و سرزنش های آنها رنجید. شما بیش از یک وسیله برای این افراد نیستید. در عرض 24 ساعت، در چشمان آنها از بهترین آدمها به بدترین آنها تبدیل می شوید.


افراد خودشیفته نمی توانند زیاد روابط عاطفی نزدیکی داشته باشند. آنها انسان های خودخواه، بی وفا و تشنه قدرت هستند. آنها ابتدا در جلد انسانهای جذاب برای جذب شکار خود وارد صحنه می شوند و بعد از رسیدن به اهداف خود 180 درجه تغییر جهت می دهند. طبق آمارهای به دست آمده، مردان بیشتر از زنان به دام خودشیفتگی پرتاب می شوند. معمولاً کسانی در دام خودشیفتگان می افتند که از عقیده و اعتماد به نفسی کافی بر خوردار نیستند.


در افسانه های قدیمی یونان داستانی آمده که مردی از فرط عشق ورزیدن به خود نتوانست به کس دیگری عشق بورزد. او عاشق تصویر رؤیایی که برای خود ساخته بود شده بود. در حقیقت عاشق و مشعوق در یک کالبد انسانی قرار گرفته بودند. یک روز در کنار یک دریاچه تصویر خود را در آب دید و چنان جذب و مدهوش این تصویر شد که خود را در آغوش این تصویر رؤیایی در آب انداخت و غرق شد. او خود را فدای تصویر رؤیایی خود کرد. اسم او «نارسیسوس» بود و واژه نار سیستیک که در زبان فارسی خودشیفتگی لقب گرفته است از این داستان افسانه ای به عاریت گرفته شده است.


 


دکتر دارابی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


یک شاعر برای سرودن یک شعر لازم است نکات زیر را برای ماندگاری و اثر بخشی آن  ،قبل از سرودن آن رعایت نماید.

1- گره خوردگی عاطفه و خیال که در ز بانی آهنگین شکل گرفته اند را شعر گویند.

2- در نقد شعر سه سطح را باید در نظر گرفت.

الف )سطح تخیل

یعنی استفاده از تشبیه ،استعاره ،کنایه و مجاز

ب )سطح موسیقی

یعنی استفاده از قافیه و ردیف بعلاوه وزن شعر

ج )سطح عاطفه و معنا

یعنی شعر هم باید معنا داشته باشد و هم از احساساتی مثل غم ،شادی امید،یاس ،حسرت ،خشم ،حیرت و ...بهره مند باشد.

3 - اولین اقدام عملی در شعر تعیین قالب شعری می باشد.

4 - چارچوب کلی شعر در قالب رباعی،مثنوی،دوبیتی،رباعی،......مشخص شود.

5 - جوهره شعر تصاویر شاعرانه ،آرایه های ادبی .... در شعر آورده شود.

6 - زبان شعر باید روان و به روز باشد.

7 - قالب شعر قبل از سرودن با توجه به مطالب مورد نطر برای سرودن مشخص شود .از قبیل رباعی ،مثنوی ....

8 - آشنا شدن با واژگان و ادبیات و اشعار سایر شعرا.این کار با خواندن و حفظ کردن اشعار دیگران مقدور می گردد.

9 - ابتدا  تا انتهای شعر و طرح و محتوای شعر قبل از سرودن مشخص باشد.این باعث انسجام مطالب و ارتقای محتوا می گردد.

  • علی رجالی