می رسد روزی که دنیا غرق شادی و گلستان می شود
می رسد روزی که تفسیر کلام وحی وقرآن می شود
دولت مهدی بپا و عدل جاری در حکومت می شود
عقل و ایمان بشر افزون و تکمیل و دو چندان می شود
می رسد روزی که دنیا غرق شادی و گلستان می شود
می رسد روزی که تفسیر کلام وحی وقرآن می شود
دولت مهدی بپا و عدل جاری در حکومت می شود
عقل و ایمان بشر افزون و تکمیل و دو چندان می شود
با پست و مقام ،خود نگیری، مردی
با مال و منال، دست گیری، مردی
مردی نبود به ظلم و تزویر و ریا
گر خدمت خالصانه کردی، مردی
متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف
یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی
چکیده: روز یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی، حضرت امام خمینی بنیانگذار پیام مهم و تاریخی خود را خطاب به گورباچف صدر هیأت رئیسه شوروی سابق صادر کردند. نامه تاریخی امام (ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجید نظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبرکبیرانقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح در باره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه فرمود: از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد. متن کامل پیام امام خمینی(ره) به گورباچف به این شرح است:
جناب آقای گورباچف صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی!
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مساله ای که مطمئناًً باعث موفقیت شما خواهد شد این است سیاست اسلاف خود دایر بر خدا زدایی و دین زدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالا ترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکردهای غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید؛ ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل – البته به شکل دیگر- و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف! ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی با نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگردولت های همسو با شما که دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منافع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف! وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت؛ لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. ظاهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و عقل می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده می شد (لن نومن لک حتی نری الله جهره) می فرماید: (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر). از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه اسلامی بیندازیم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ببرند بسنده می کنیم: این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ می داند کجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است.
پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه ها به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس و نیز به کتاب های سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف که منزه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مساله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابر قدرت ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟! آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابر قدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
و السلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
منبع: صحیفه نور، ج 21، چاپ اول، صص 66 تا 69
نامه امام خمینی به فرزندش حاج احمد خمینی
حضرت امام خمینی(س) طی نامه ای وصیت گونه با مضمون اخلاقی- عرفانی و تأکید اهمیت نماز در ترقیات روحانی، با عنوان فرزند برومند خویش حاج سید احمد خمینی (س) موضوعاتی ارزنده، ماندگار و تأثیرگذار را مطرح کردند و کتاب شریف سرالصلوة (معراج السالکین و صلاة العارفین) را به ایشان اهدا کردند.
حضرت امام خمینی(س) طی نامهای وصیت گونه با مضمون اخلاقی- عرفانی و تأکید اهمیت نماز در ترقیات روحانی، با عنوان فرزند برومند خویش حاج سید احمد خمینی (س) موضوعاتی ارزنده، ماندگار و تأثیرگذار را مطرح کردند و کتاب شریف سرالصلوة (معراج السالکین و صلاة العارفین) را به ایشان اهدا کردند. «عزیزم! از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مىرود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیرى مىدهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر مىدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براى او بازمىدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مىگیرد».
خداوندا به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرما!
در این نامه عرفانی که خود وصیتی اخلاقى- عرفانى است و درشب 27 آبان 1365 خطاب به آقاى سید احمد خمینى نگاشته شده، چنین آمده است:
وصیتى است از پدرى پیر که عمرى را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوى سراى جاوید مىرود با دست خالى از حسنات و نامهاى سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت اللَّه- و رجاء به عفو اللَّه است- به فرزندى جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهى- که خداوند به لطف بىکران خود هدایتش فرماید- یا خداى ناخواسته انتخاب راه دیگر- که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید. فرزندم! کتابى را که به تو هدیه مىکنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوى اهل سلوک؛ هر چند قلم مثل منى عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف مىکنم که آنچه نوشتهام از حدّ الفاظ و عباراتى چند بیرون نیست، و خود تا کنون به بارقهاى از این شمّه دست نیافتم.
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر
پسرم! آنچه در این معراج است غایة القصواى آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مأیوس شویم که او- جلّ و علا- دستگیر ضعفا و معین فقراء است. عزیزم! کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به ما فوق جبروت است، تا حدّ فناى مطلق که در سجده اول حاصل شود، و فناى از فناى که پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن اللَّه و الى اللَّه. و در این حال، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در کار نیست: هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ.
انکار مقامات اهل معرفت نکنى!
پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت مىکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. فرزندم! از خودخواهى و خودبینى به درآى که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولىّ و صفىّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاریهاى بنى آدم از این ارث شیطانى است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیه شریفه وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّه در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس براى رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزى رسید همه چیز و همه کس اصلاح مىشود.
هواهاى نفسانیه حدّ و حصر ندارد
پسرم! سعى کن که به این پیروزى دست یابى، یا دست به بعض مراحل آن. همّت کن و از هواهاى نفسانیه که حدّ و حصر ندارد، بکاه، و از خداى متعال- جلّ و علا- استمداد کن که بى مدد او کس به جایى نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابى و یابیم به تحقّق یک رکعت آن و مشاهده انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خویش، شمّهاى از مقصد و مقصود اولیاى خدا را استشمام نمودیم، ودورنمایى از صلاة معراج سیّد انبیا و عرفا- علیه و علیهم و على آله الصلاة و السلام- را مشاهده کردیم؛ که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان، و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست- جلّ و علا- شامل شود و دستگیرى کند.
از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن
عزیزم! از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مى رود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیرى مىدهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر مىدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براى او بازمىدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مىگیرد.
در جوانی مجاهدت کن
پس در جوانى که قدرت بیشتر دارى به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست- جلّ وعلا- بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر- اگر پیوندى دارى- محکمتر کن؛ و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصیل کن و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودى جز او- جلّ و علا- سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیاى او اگر براى پیوند به او نباشد، حیله شیطانى است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیاى خُلّص چنین بودند و خود را لاشىء مى دیدند؛ و گاهى حسنات خود را از سیّئات مىشمردند. پسرم! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزى غیر او- جلّ و علا- بیشتر شود.
در نماز- این مِرقاة وصول الى اللَّه- پس از هر ستایش، تکبیرى وارد است، چنانچه در دخول آن «تکبیر» است که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، و لو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، تکبیرات است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال مى رساند. چه مىگویم، کى توصیف کند! و چه توصیف کند! و کى را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلى مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است؛ و هیچ از هستى مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خداى تعالى و اجازه او- جلّ و علا- شاید هیچ یک از اولیا سخنى از او نمىگفتند، در عین حال که هر چه هست سخن از او است لا غیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچى کند که هر ذکر، ذکر او است. وَ قَضى رَبُّکَ الّا تَعْبُدُوا الّا ایّاهُ ؛ و ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایَّاکَ نَسْتَعینُ که شاید از لسان حق خطاب به همه موجودات است: وَ انْ مِنْ شَیْءٍ إِلّا یُسبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ این نیز به لسان کثرت است، و گر نه او حمد است و حامد است و محمود انَّ رَبَّک یُصَلّى ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْارْض. پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمتهاى بىمنتهاى اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچ گاه در خدمت به خلق اللَّه خود را طلبکار مدان که آنان به حقّ منّت بر ما دارند، که وسیله خدمت به او- جلّ و علا- هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پرنفعتر است انتخاب کن، نه آنچه براى خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او- جلّ و علا- است.
عالم محضرخداست
پسر عزیزم! خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها یکى از نامه هاى اعمالمان. سعى کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضاى او- جلّ و علا- است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقى، چرا خود چنین نیستى؟! که من خود مىدانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم، و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالبْ حق است اگر چه به قلم مثل منى [است] که از خصلتهاى شیطانى دور نیستم. و به خداى تعالى در این نَفَسهاى آخر پناه مىبرم و از اولیاى او- جلّ و علا- امید دستگیرى و شفاعت دارم. بارالها! تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیرى کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهى ده.
منبع:
صحیفه امام، ج20، ص:154-158
نقش تربیت پدران
در فرهنگ عمومی وقتی سخن از تربیت و پرورش فرزندان به میان می آید بسیار سریع اذهان و افکار به « مادران » معطوف می شود و متاسفانه نام و یاد و ضرورتی از نقش تربیتی « پدران » به میان نمی آید و حال آنکه اصل حیاتی و بنیادی تعلیم و تربیت فرزندان وظیفه و مسئولیت مشترک مادران و پدران است و هر کدام در جایگاه خود و به میزان زمان حضور در لحظات تعامل با کودکان و نوجوانان در تربیت و پرورش صحیح آنان سهم و نقش دارند.
بدیهی است بیشترین حضور در صحنه های تعامل با فرزندان و تربیت و پرورش آنان توسط مادران صورت می گیرد و این به دو دلیل است . دلیل اول این که کیفیت و نوع وظایف و مسئولیت های مادران به گونه ای است که حضور و نقش آفرینی بیشتر آنان را در محیط و کانون خانواده می طلبد و دلیل دوم این که حکمت های آفرینش الهی عواطف خاصی در نهاد و سرشت مادران به ودیعه گذاشته است که آنان را سهم بیشتری از مراقبت های تربیتی و تلاش های دقیق و مستمر برای پرورش نونهالان می بخشد.
دو دلیل مزبور اگر چه پذیرفته است ولی نافی مسئولیت پدران در تربیت فرزندان نمی باشد و وظایف مهم در پرورش کودکان و نوجوانان را « بیشتر » و نه « مطلق » به مادران محول می نماید و پدران نیز جایگاه و نقش خاص و مسئولیت های مشخصی دارند که باید نسبت به آنها متعهد باشند.
امیر مومنان حضرت علی (ع ) که خود یک « پدر » است و فرزندانی بزرگ و شریف و تاثیرگذار در تاریخ بشریت همچون امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) و حضرت زینب (س ) را به جوامع انسانی تحویل داده است هم در « اندیشه » و هم در « عمل » خود را در تربیت و پرورش فرزندان از جنبه های گوناگون مسئول و متعهد می دانست و از همین رو در تلاشی دقیق و با نظارت و مراقبتی مستمر به این امر مهم و محوری اهتمام ویژه داشت .
نامه امیرمومنان (ع ) به فرزندش امام حسن مجتبی (ع ) نمونه ای بزرگ و مهم از اندیشه ها و رهنمودهای تربیتی آن پیشوای الهی می باشد که در متن آن آموزش ها و روش ها و راهکارهای ارزشمندی نهفته است و جنبه های مختلف تربیت و پرورش را می نمایاند.
در بخشی از این رهنمودها برای یافتن محوری ترین مسئولیت های پدران در تربیت فرزندان دقت و تعمق می نمائیم :
« پسرم ... من فضایل و ارزش های اخلاقی را برای تو نمایاندم و برشمردم ... پیش از آن که خواهش ها و دگرگونی های دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش اطاعت مشکل گردد زیرا قلب نوجوان همچون زمین حاصلخیز و آماده کشت است که هر بذری در آن پاشیده شود می پذیرد. پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود و فکر و عقل تو به چیزی دیگر متمایل و مشغول و مغشوش گردد و نیز تا به این وسیله به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را کشیده اند و تو را از تلاش و یافتن بی نیاز ساخته اند...
پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام اما در کردار آنان نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده ام بلکه با مطالعه تاریخ آنان گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده ام پس قسمت های روشن زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم سپس از هر چیزی مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثه ای زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنها را دور کردم پس آنگونه که پدری مهربان نیکی ها را برای فرزندش می پسندد من نیز بر آن شدم تو را با خوبی ها تربیت کنم .
در نگاه آموزه های تربیتی اسلام پدران باید همواره از درگاه حضرت پروردگار تربیت صحیح و کامل فرزندان را تمنا کنند و خداوند را به یاری بطلبند
در این رهنمودهای ژرف تربیتی امیر مومنان (ع ) چهار محور و موضوع مهم از وظایف و مسئولیت های پدران در تربیت و پرورش فرزندان مورد توجه قرار می گیرد:
تربیت اخلاقی و معنوی
تربیت اخلاقی و معنوی از موضوعات بسیار مهم و از عوامل اصلی در شکل گیری شخصیت فرزندان محسوب می شود به گونه ای که چنانچه در این امر حیاتی قصور شود حیات سالم و بالنده انسان در تمام مراحل و دوره های کودکی نوجوانی جوانی و بزرگسالی به خطر می افتد و مشکلات و موانع فراوان رخ می نمایانند و رکودها و جمودها از یک سو و بیراهه ها و مهالک از سوی دیگر رشد و کمال و سعادت آدمی را مختل می کنند و همین جاست که ضلالت و گمراهی و فساد و تباهی نیز چهره ظاهر می سازد و باندهای مخرب برای آلوده کردن جوانان و بهره برداری های مختلف از آنان به دام گستری می پردازند و به سرعت و سهولت به شکار نونهالانی روی می آورند که از ابتدا و در کانون خانواده که اولین مرکز تربیت و شکل گیری شخصیت سالم و پاک می باشد تحت نظارت و پرورش صحیح قرار نگرفته اند.
نظام تربیتی اسلام مسئولیت محوری « پدران » را در تربیت اخلاقی و معنوی کودکان و نوجوانان بسیار زیربنایی می داند و با تعابیر ژرف و آگاهی بخش این مهم را به صورت یک شناخت و بینش ضروری در اذهان وافکار عمومی تثبیت می نماید.
در نگاه آموزه های تربیتی اسلام پدران باید همواره از درگاه حضرت پروردگار تربیت صحیح و کامل فرزندان را تمنا کنند و خداوند را به یاری بطلبند.
پرورش فکری و اعتقادی
پرورش فکری و اعتقادی دومین مسئولیت محوری پدران برای ساختن و به رشد و کمال در آوردن شخصیت فرزندان خویش می باشد. اهمیت خاص و آثار ارزشمند این نوع پرورش را وقتی در می یابیم که مشاهده می کنیم در هر عصری از اعصار و زمان ها وجود جریان های فکری ناسالم برای به انحراف کشاندن نوجوانان یک واقعیت تلخ و ثبت شده در اوراق تاریخ می باشد.
بینش یابی و فرصت شناسی
یکی از وظایف مهم و ارزشمند پدران این است که نسبت به دوره بسیار حساس و حیاتی « نوجوانی » اصل بینش یابی و وظیفه فرصت شناسی را مورد توجه و نظر و عمل قرار دهند و هیچ گونه غفلت و مسامحه ای را روا مدارند که در آن صورت حرکت سالم و پویای تربیتی فرزندان را با مانع و مشکل مواجه می سازند و در پی آن شاهد عواقب و آثار تلخ و ناگوار آن خواهند بود.
اصل بینش یابی پدران را به مطالعه و دقت برای شناخت دوره نوجوانی و عواطف و احساسات خاص آن دعوت می کند و وظیفه فرصت شناسی پدران را به شکار فرصت های مناسب به وجود آمده در این دوره حساس برای تربیت و پرورش سالم و مستحکم نوجوانان وادار می نماید.
در دوره نوجوانی در کنار فراهم آمدن شرایط برای رشد جسمی و بروز آثار و جلوه های خاص آن زمینه ها برای رشد ارزش های اخلاقی از یکسو و پذیرش اعتقادات سالم از دیگر سو کاملا آماده و مناسب می گردد و به همین دلیل پدران باید دقت و نظارت آمیخته با اطلاعات و شناخت و آگاهی های لازم را معمول دارند تا نوجوان هم از جنبه فکری و اعتقادی به دین باوری اصیل برسد و هم از جنبه اخلاقی و معنوی شخصیتی پاک و سالم و پایبند به ارزش ها و هنجارهای اسلامی بیابد.
نوجوان در این دوره از زندگی به دلیل آمادگی برای پذیرش باور و اعتقاد و نیز متمایل شدن به ارزش های اخلاقی به زمین بکر و حاصلخیزی شبیه است که هر بذری در آن بیفشانیم رشد می کند.
امیرمومنان (ع ) در این رهنمود ارزش و آثار گرانقدر « تجربه » ها در یاری رسانی نوجوانان را می نمایاند و به این واقعیت تصریح می کند که هر کدام از فرزندان باید با پشتوانه ای نیرومند از تجربه های موفق وارد اجتماع شوند
تجربه آموزی و عبرت اندوزی
وظیفه چهارم محوری پدران برای رشد شخصیت فرزندان انتقال تجربه های بزرگ تاریخی و درس ها و پیام های نهفته در آنها به نوجوانان و ایجاد پشتوانه ای از عبرت و بصیرت برای پیمودن راه پرفراز و نشیب زندگی می باشد
امیرمومنان (ع ) در این رهنمود ارزش و آثار گرانقدر « تجربه » ها در یاری رسانی نوجوانان را می نمایاند و به این واقعیت تصریح می کند که هر کدام از فرزندان باید با پشتوانه ای نیرومند از تجربه های موفق وارد اجتماع شوند تا بتوانند در مسیر طولانی و پرفراز و فرود حیات دنیا از گردنه های سخت عبور نمایند و در هر جلوه از زندگی ـ چه اخلاقی و رفتاری چه فرهنگی و علمی چه فکری و اعتقادی چه اجتماعی و سیاسی ـ از این پشتوانه های کارآمد بهره وری های جامع نمایند.
به این ترتیب حضرت علی (ع ) هم به انجام وظیفه خویش به عنوان یک « پدر » برای انتقال تجربه های مفید به فرزندش اشاره می نماید و هم به نقش و اهمیت تجارب سازنده برای نسل های بشر اشاره دارد.
سوال و جواب مرد اعرابی با پیامبر گرامی (ص)
عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از خدا بترس
عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟
حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان
عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟
حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن
عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟
حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن
عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟
حضرت فرمودهمیشه توکل بخدا کن
عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟
حضرت فرمود پرهیزکار باش
عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟
حضرت فرمود صله رحم کن
عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟
حضرت فرمود همیشه با وضو باش
عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟
حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند
عرض کرد میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟
حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی
عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه
عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟
حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر
عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک
عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب
عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟
حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش
عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟
حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن
عرض کرد میخواهم از خاصان باشم؟
حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن
عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟
حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار
عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟
حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن
بهترین دوست و بدترین دشمن در زندگی
هیچ انسانی دوست تو نیست وهیچ انسانی دشمن تو نیز نیست، بلکه انسانها معلم یکدیگرند.
انسان برای بزرگ شدن و معتبر شدن در هر زمینه ای احتیاج به دوستانی دارد که او را یاری کنند در آن زمینه .بهترین دوستان کسانی هستند که خود معتبرند و دست تو را از روی مهر برای معتبر شدن خواهند گرفت .و بدترین دوست تو کسی است که نه خود معتبر است نه اجازه میدهد تو در مسیر خود رشد کنی و به اهداف عالی خود برسی .
امامباقر(ع) فرمود: بدترین دوست کسی است که تو را به هنگام بینیازیت حفظ کند و به وقت تنگدستی رهاسازد.
دوست خوب دوستی است که عیوب دوستش را تذکر دهد. امام صادق(ع) فرمود: "أحبّ اخوانی الیّ من اهدی الی عیوبی؛ محبوبترین دوستانم دوستی است که عیوب مرا به من تذکر بدهد".
بهترین دوست آدم کسی است که به آدم دروغ نگه اگه دروغ گفت رهاش کن .
امام علی(ع) می فرماید: "دوست واقعی کسی است که برادر خود را در سه حالت: گرفتاری، هنگامی که غائب است و پس از مرگ یاری رساند". در غیر اینصورت میشه بدترین دوست.
یکی از نصیحت طلبان به اباذر نوشت مرا نصیحت کن . اباذر هم در جواب مرقوم فرمود : « به عزیزترین دوستانت ستم نکن»
دوباره آن شخص نوشت که این مطلب روشنی بود ، انسان که به دوست عزیزش ستم نمی کند. اباذر در جواب نوشت : عزیزترین افراد نسبت به آدم ، خود «او» است . ( هیچ کس به اندازه خود آدم پیش انسان عزیز نیست) فرمود: جان خود را نیازار ، چون هر گناهی که انسان مرتکب می شود ، فشاری است که بر جان خود وارد می کند. ( ارشاد القلوب ج 1 ص 345)
بهترین دوست خداست و بدترین دوست به گفته ی حضرت علی(ع) آن نفس درون تو(نفس اماره) است
ارتباط روح و بدن
ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟
پاسخ اجمالی
در مورد رابطه روح و بدن باید گفت بدن مرتبه ای از مراتب نفس و روح است و به همین دلیل در حقیقت،بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن موجود باشد؛ زیرا براساس حکمت متعالیه نفس به دلیل جامعیت و قوت وجودی دارای مراتبی است که بدن از مراتب پایین آن محسوب می شود، و شعاعی از اشعه آن است؛ در نتیجه باید گفت در حقیقت بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن باشد.
پاسخ تفصیلی
تبیین رابطه نفس و بدن از مسائل مهمی است که هنوز از مشکل ترین مباحث فلسفی نفس است. توضیح این که؛ دو مطلب نزد همه اندیشمندان بدیهی و روشن است:
1. در وجود انسان دو نوع ویژگی مشاهده می شود که بسیار متفاوتند؛ نوع اول ویژگی نفسانی مانند؛ آگاهی، اراده، هویت شخصی، خوشحالی، غم، احساس درد و...که هیچ یک از معیار های فیزیکی بر آن تطبیق نمی کند و با آن قابل اندازه گیری نیست. نوع دوم ویژگی های فیزیکی و جسمانی است.
2. ویژگی های نفسانی و فیزیکی در عین تفاوت، به طور بسیار عمیق و پیچیده ای با یکدیگر در ارتباطند.
ولی در این که با چه بیان و تبیین فلسفی می توان آن رابطه را توضیح داد؛ فیلسوفان و حکیمان وحدت نظر ندارند.
یکی از محققین در این زمینه می نویسد: مسئله نفس و بدن از دوران باستان تاکنون یکی از محور های اصلی بحث های فلسفی بوده است؛ هرچند تقریر جدید آن از زمان دکارت آغاز می شود. پاره ای از فیلسوفان بر این باورند که مسائل مختلفی از جمله آگاهی، هویت شخصی، بقای فرد پس از مرگ جسمانی، بیماریهای روانی، آزادی اراده، اختلاف نفسانیات آدمی با سایر حیوانات و ... مبتنی بر این است که چه پاسخی به مسئله ارتباط نفس و بدن داده باشیم. این دسته از مسائل را این واقعیت پیش کشیده است که ویژگی های نفسانی با ویژگی های فیزیکی بسیار متفاوت به نظر می رسد و در عین حال، این دو دسته به طور بسیار عمیق و پیچیده ای با یکدیگر در ارتباطند. فرو رفتن سوزن در دست، درد سوزش را به بار می آورد؛ اما چگونه این تغییر فیزیکی به تجربه درد منتهی می شود و چگونه درد باعث تحریک بدن به دور شدن از عامل درد می شود؟ آیا می توان آگاهی را صرفا به کیفیت آرایش ذرات مادی، اتم ها، مولکول ها، سلول ها، بافت ها و حرکات بسیار پیچیده آنها باز گرداند؟ این کار آسانی نیست و تا کنون نیز علی رغم تلاش بسیاری از فیلسوفان، به نتیجه قابل توجهی نرسیده است. فاصله این دو نوع ویژگی آن قدر زیاد است که معمای ارتباط آن هنوز سر به مهر است و تمامی پیشرفت های علمی و فلسفی نتوانسته به طور رضایت بخشی به این سنخ پرسش ها پاسخ دهد.[1] این که در مثال یادشده چه فرآیندی در سلسله اعصاب رخ می دهد کار متخصصان علم الاعصاب است؛ اما این که آیا حالت های نفسانی یا ذهنی، صرفا فرآیندهای عصبی است یا نه یک پژوهش فلسفی است.[2]
در هر صورت برای آشکار شدن این مطلب ابتدا باید آرا و نظریات فیلسوفان مورد بررسی قرار گیرد.
آرا و نظریات حکیمان در باره رابطه نفس و بدن
با دقت در سخنان حکیمان در باب نفس و بدن می توان نطریات حکیمان را در این باب به دو دسته «وحدت گرایی» و «کثرت گرایی» تقسیم کرد؛ زیرا عده ای وجود نفس را انکار می کنند و معتقدند در ساحت انسان چیزی جز بدن و اعضای مادی و عنصری حقیقت دیگری وجود ندارد این نظریه امروزه با نام "نظریه این همانی" شناخته می شود. چنان که عده ای از حکیمان در باب نفس و بدن از نظریه "دو گانه انگاری" دفاع می کنند. همچنین می توان گفت بهترین تبیین از رابطه نفس و بدن از سوی حکمت متعالیه بیان شده که نفس و بدن را "دوگانه یگانه " معرفی می کند. در هر صورت از آنجا که ریشه های افکار و نظریات حکیمان قدیم را در باب رابطه نفس و بدن در آراء و نظریات حکیمان قرون اخیر می توان یافت از این رو با رویکرد نگرش به افکار جدید به این مبحث می پردازیم؛ و برای رعایت اختصار فقط دو نظریه معروف را مطرح می کنیم:
دو گانه انگاری
از زمان های بسیار گذشته تا کنون، فیلسوفان بسیاری حقیقت انسان را با یک نوع ثنویت تفسیر کرده اند. این حکیمان آدمیان را موجوداتی می دانستند که در عین حال که در جهانی می زید که اساساً فیزیکی است؛ جهانی شکل گرفته از ذرات مادی و آرایش میان آنها و قوانین فیزیکی حاکم بر آنها؛ اما خود جوهری دارد که از سنخ امور یادشده نیست. این جوهر، «نفس» یا «روح» نامیده می شود. مثلا افلاطون می گفت هریک از ما دارای روحی بسیط، الاهی و تغییر ناپذیر؛ و بدنی مرکب و تباه پذیر است؛ به این معنا که بدن صرفا وسیله ای است برای وجود ما در جهان مادی؛ مرحله ای زود گذر از سفر ابدی روح. به تعبیر دقیق تر، افلاطون نمی گفت ما موجودی هستیم دارای روح؛ بلکه می گفت ما با روح یکی هستیم؛ یعنی هر یک از آدمیان یک روح است و بس. روح است که چیستی انسان را می سازد.[3]
در هر صورت در فلسفه جدید، «دکارت» از فلاسفه دو گانه انگارانه محسوب می شود. او بر اساس روش خود می گفت: از یک جهت من تصوری متمایز و واضح از خودم، به منزله یک چیز متفکر و ناممتد دارم و از جهت دیگر، تصوری متمایز از جسم، صرفاً به عنوان چیزی ممتد و نامتفکر دارم. براین اساس یقینی است که من واقعا از بدنم متمایزم و می توانم بدون آن موجود باشم.[4]
به گفته درکارت، ویژگی ذاتی جوهر مادی،«امتداد داشتن مکانی»است؛ یعنی اشغال حجمی از فضا؛ در حالی که ویژگی های ذاتی جوهر نفسانی،«فکر کردن» یا «آگاه بودن» است. منظور وی از «فکر کردن»، سلسله کاملی از حالت ها و فعالیت های نفسانی، همچون دیدن، احساس کردن، ادراک کردن، حکم کردن و شک کردن به همراه فکر کردن به معنای خاص آن است. فاصله ویژگی های این دو جوهر، آنها را از تأثیر گذاشتن بر یکدیگر باز نمی دارد.[5]
نقد بررسی نظریه دو گانه انگاری نفس
دو مطلب از مشکلات اساسی برای این نظریه محسوب می شود:
1. همانگونه که دوئیت نفس و بدن بدیهی است، وحدت انسان نیز بدیهی است. نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی برای رفع تنافی و نا سازگاری این دو مطلب ارائه نمی کند.
2. بدن فیزیکی است و نفس غیر فیزیکی است، نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی از ارتباط و تأثیر و تأثر بین بدن و روح ارائه نمی دهد.
نظریه حکمت متعالیه «بدن، مرتبه نازله نفس است»
براساس حکمت متعالیه نفس و بدن در عین دوگانگی وحدت دارند؛ پس در واقع نظریه حکمت متعالیه در باب نفس نظریه دو گانه انگاری است؛ اما نه دو گانه انگاری دکارتی که نفس و بدن دو چیزکاملا متفاوت و جدا از هم باشند. بلکه نفس و بدن در عین تمایز، وحدت دارند؛ زیرا براساس حکمت متعالیه نفس به دلیل جامعیت و قوت وجودی دارای وحدتی است که با کثرت تنافی ندارد. او موجودی است که وحدت در کثرت؛ و کثرت در وحدت دارد. در نتیجه بر اساس این نظریه عمیق ترین رابطه (که همان رابطه وحدت و این که بدن مرتبه ای از مراتب نفس است) بین نفس و بدن برقرار است.
استاد علامه حسن زاده آملی در توضیح این نظریه می گوید: «بدن، مرتبه نازله نفس و نفس تمام بدن است و بدن، تجسد و تجسم روح، صورت و آشکار کننده کمالات و قوای آن در این عالم است.[6]
حکمت متعالیه با این نظریه توانسته است به آسانی مشکلات در فلسفه غرب را حل کند. اما مشکل اول یعنی تنافی بین دوئیت و وحدت را این گونه حل کرده است که منظور از وحدت نفس، وحدت حقه ظلیه است که در مقابل کثرت نیست؛ و وحدت حقه چون مطلق به اطلاق مقسمی است مقید به اطلاق نیست، و در مقید حضور دارد، و خروج مطلق از اطلاق و تلبس به تقیید و تعیین به گونه ای است که بین مطلق و مقید تباین مصداقی پدید نمی آید و مقابل هم قرار نمی گیرند. یعنی به گونه حلول و یا تجافی نیست؛ کثرات عبارتند از جلوه همان ذات؛ نه این که دارای وجودی جدا و در مقابل واحد باشند. پس بر اساس نظام تجلی نفس و بدن در عین دوئیت می توانند وحدت داشته باشند.
همچنین حکمت متعالیه در حل مشکل دوم از طریق حرکت جوهری و جسمانیةالحدوث بودن نفس و با برگشت دادن علیت به تجلی و شئون توانسته به زیباترین بیان، ارتباط بین نفس و بدن را تبیین کند.
دلایل و راه های اثبات نظریه وحدت نفس و بدن
دلیل اول(دلیل وجدانی)
با در نظر گرفتن چند مطلب بدیهی و آشکار می توان نتیجه گرفت بدن از مراتب نفس است:
الف. هر فردی به علم بدیهی و وجدانی می داند که در وجودش دو نوع ویژگی متفاوت وجود دارد؛ یک نوع ویژگی های نفسانی؛ نوع دیگر ویژگی های جسمانی است.
ب. هر فردی به وضوح می داند که او یک هویت و شخصیت است و تمام افعال و آثار وجودی را به همان یک هویت نسبت می دهد کاری که سالیان قبل انجام داده است الان می گوید من انجام داده ام با این که می داند کالبد بدن در طی این مدت طولانی چندین بار عوض شده است از طفولیت به نوجوانی، میان سالّی، کهن سالی و پیری رسیده است. بنابراین ترکیب نفس و بدن ترکیب اتحادی است (نه انضمامی) و انسان موجود ممتدی است که از مرتبه اعلا[تعقل] تا مرتبه پایین [جسم] همه یک شخصیت است.[7]
ج. تنها تبیین خرد پسند در بیان نوع رابطه دو چیزی که وحدت و اتحاد دارند، بیان تجلی و ظاهر و مظهر است؛ بنابراین رابطه نفس و بدن نیز باید از نوع رابطه تجلی و ظاهر و مظهر باشد، که به دلیل اصالت و قدرت نفس و روح، بدن مرتبه نازله نفس است. با این توضیح روشن شد که سرکش ترین مشکل فلسفه غرب چگونه به دست حکمت متعالیه رام گردید.
2. دلیل دوم(دلیل تجربی یا تأثیر متقابل نفس و بدن)
این استدلال از دو مقدمه تشکیل شده است؛ مقدمه اول: نفس و بدن دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند. مقدمه دوم: اشیایی که بینشان رابطه تأثیر و تأثر برقرار است، با هم اتحاد و وحدت دارند. به نظر می رسد مقدمه اول (صغری قیاس) برای کسانی که آشنای به مسائل روان شناسی هستند، مطلب بدیهی و روشنی باشد حتی کسانی که به وجود نفس معتقد نیستند، تأثیر متقابل حالت های نفسانی و جسمانی را بر یکدیگر انکار نمی کنند.
اما در بیان مقدمه دوم(کبرای قیاس) باید بگوییم: بر اساس حکمت متعالیه اشیایی که بینشان رابطه تأثیر و تأثر برقرار است، با هم اتحاد و وحدت دارند. و گرنه اشیایی که تباین وجودی دارند نمی توانند رابطه تأثیر و تأثرّ متقابل داشته باشند. به عبارت دیگر بر اساس حکمت متعالیه علیت به تجلی و تشأن بر گشت می کند؛ در نتیجه رابطه علی و معلولی به رابطه اتحادی تبیین می شود .
برای توضیح بیشتر در مورد این که چگونه تأثیر نفس بر بدن می تواند دلیل بر این باشد که بدن مرتبه نازله نفس است؟ از این مثال کمک می گیریم: اگر انسانی را در سن معینی وزن کنیم می توانیم بگوییم وی در این سن و با این وزن می تواند فلان مقدار بار را بلند کند و یا فلان مقدار مسافت را بپیماید؛ اما همین انسان در حال خشم یا عشق چند برابر آن وزن را بلند می کند و یا چقدر بیشتر از فاصله را می تواند پرش کند. حال می گوییم وزن بدن او به همان اندازه است و تغییری نکرده است این چَستی و چابکی و یا آن کاهلی و گرانی از کجا آمده است؟ از بدن نیست چون در هر دو حال پیکر او یکسان است و اگر نفس چیزی از جنس بدن باشد دو جسم مقرون به هم در هر حال باید دارای یک وزن باشند قهرا این اختلاف تغییر از نفس ناطقه است و بدن مرحله نازله نفس ناطقه است. پس آن سبکی، سنگینی، فرمان جستن و پریدن، تازگی، زیبائی، پیوستگی و کارهای گوناگون بدن از کارخانه مغز، دستگاه گوارش، ضربان قلب، جذب دفع، قبض و بسط و همه ادراکات باید از نفس باشد که در ظاهر و باطن بدن ظهور و تجلی می کند و مطابق هر موطنی و موضعی اسم خاص پیدا می کند.[8]
نتیجه این که براساس این نظریه که بدن مرتبه ای از مراتب نفس است باید گفت در حقیقت بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن باشد؛[9] زیرا نفس و روح دارای جامعیت و قوت وجودی است که بدن شعاعی از شعاع های آن است.
[1] ظاهراً مقصود نویسنده فلسفه رایج در غرب است، نه حکمت متعالیه.
.[2] دیوانی، امیر، ترجمه و مقدمه، فلسفه نفس، ص11و 12،تألیف ویلیام دی، هارت، و دیگران، انتشارات سروش،تهران، چاپ1، 1381.)
[3] .همان، ص12و 13.
[4] . فلسفه نفس،ص13.
[5] .همان، ص14.
[6] . حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون، ، ص215، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،چاپ اول، تهران، 1371.
[7] . علامه حسن زاده آملی ، معرفت نفس، دفتر اول، درس بیست و پنجم، ص 69 و 70 با اقتباس.
[8] . همان، درس بیست و ششم، ص71 و72. با اقتباس
[9] . حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون، ص 218، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،چاپ اول، تهران، 1371.
منبع سایت اسلام کویست
شباهت انسان و دستگاه گیرنده امواج
گاهی به فکر بودم که خداوند چگونه دو عنصر ماده و مجرد را ادغام می کند.چگونه مرگ اتفاق می افتد و دو عنصر جدا می شوند.اگر بدقت نگاه کنیم رادیو توسط دستگاهی امواج ا رسالی را دریافت و توسط پردازش به صدا تبدیل و برای ما قابل دریافت است.اگر به تلویزیون به دقت کنیم.امواج به تصویر تبدیل و هم زمان صدا و تصویر قابل رویت است.اگر به انسان دقت شود جسم ما شبیه یک دستگاه گیرنده عمل می کند وروح همانند امواج عمل می کند. چنانچه دستگاه خراب شود تنظیمات آن بهم بخورد،امکان اخذ موج و تبدیل به صدا یا تصویر نمی باشد.به نطر می رسد رابطه روح و جسم همینطور باشد.تا زمانی که جسم سالم و خداو ند صلاح میداند ارتباط روح و جسم و ادامه حیات دنیوی می باشد.
به نظر میرسد که همان طوری که دستگاه وسیله ایست که امواج خاص را از فضا اخذ و برای ما قابل فهم میکند.جسم نیز با روح ادغام نمی شود بلکه اجزای بدن انسان به فرمان مغز عمل می کند.می گویند زمانی که فردی از دنیا می رود،علامت عدم حیات از کف پا شروع تا به سر برسد.لذا به نظر می رسد روح در تمام سلول های بدن وجود دارد و با فرمان مغز اجزاء بدن فرمانبرداری می کنند.
به نظر می رسد هانطوریکه انسان تجلی حق با مراتب گوناگون است. امواج نیز تجلی روح در مراتب گوناگون دراجسام می باشد.به نظر می رسد که خداونددارای تجلی مادی و معنوی است. تجلی کامل مادی در انسان کامل است.تجلی غیر مادی در ملایکه و امور مجازی و غیر مادی است.تجلی کامل غیر مادی در ملک مقرب ،چون جبرییل، که مامور وحی به پیامبر اسلام می باشد.
انجام چند کار همزمان
چند وظیفهای هرگز آنگونه که تصور میکنیم کارآمد نیست و حتی میتواند برای سلامتمان مضر باشد. در این نوشتار ده دلیل ذکر شده است که باید هرچه سریعتر دست از «چندوظیفهای» بودن بردارید.
1ـ هیچکس نمیتواند چندوظیفهای باشد
آنچه را شما چند وظیفهای میدانید در واقع تغییر وظیفه است. بنابرگفته روانشناسان وقتی پای توجه به کار و تولید در میان است، مغز ما محدود عمل میکند. فضای مغز را مانند نمودار دایرهای تصور کنید. هرگاه مشغول انجام کاری هستیم بخش زیادی از این دایره اشغال میشود و تنها جا برای رفتارهای خودکار مانند قدم زدن یا جویدن آدامس باقی میماند. جابه جایی میان چند کار فقط به پایین آمدن مقدار تولید و هدر رفتن وقت منجر میشود. زیرا توجهتان روی چند کار پراکنده شده و نمیتوانید هرکار را کامل و بدون نقص به پایان برسانید.
2ـ سرعتتان کم میشود
برخلاف عقاید عموم، چند وظیفهای بودن هرگز موجب صرفهجویی در وقت نمیشود. در واقع باعث میشود برای به پایان رساندن دو کار با هم، زمان بیشتری صرف کنید. با انجام آزمایش ساده زیر میتوانید به صحت این گفته پی ببرید:
روی یک خط، ابتدا چند حرف لاتین بنویسید.
A B C D E F G H I J وروی خط بعدی به تعداد حروف لاتین، عدد بنویسید.
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
مدت زمانی را که برای نوشتن حروف و اعداد صرف کردید، جایی یادداشت کنید. اکنون این دوکار را با هم تلفیق کرده و انجام دهید. یعنی به صورت زیر:
A 1 B 2 C 3 D 4 E 5 F 6 G 7 H 8 I 9 J 10
مدت زمان انجام این کار را نیز یادداشت و با قبلی مقایسه کنید. معمولا برای نوشتن ترکیب اعداد و حروف به زمانی دو برابر نیاز دارید. پس میتوان گفت خوب بودن چند وظیفهای، دروغی بیش نیست؛ در حقیقت با دستهبندی کارها و انجام دادن آنها، در وقت صرفهجویی میشود و وقتی شما یک کار را شروع میکنید باید روی همان کار باقی بمانید تا به سرانجام برسد.
3ـ احتمال خطا بالا میرود
کارشناسان تخمین میزنند که رفت و آمد بین وظایف گوناگون میتواند 40 درصد از تولید را کاهش و در عین حال میزان اشتباه و خطا را تا حد بسیار بالایی افزایش دهد؛ بخصوصاگر آن کارها به فکر و اندیشه هم نیاز داشته باشند. از آنجا که مغز انسان دو بخش دارد، میتواند دو کار پیچیده را بدون دردسر زیاد انجام دهد، زیرا مسئولیتهای این دو بخش به یک اندازه تقسیم شدهاند ـ در این باره میتوان به راه رفتن و در عین حال صحبت کردن با فردی اشاره کرد ـ اما وقتی وظیفهای سوم وارد عمل میشود، قسمت قدامی مخ گرفتارشده و تعداد خطاهای فرد افزایش مییابد.
4ـ اضطرابآور است
در تحقیقی، ضربان قلب کارمندان وقتی همزمان با کار خود با پست الکترونیکی اداره در تماس دائم بودند و همچنین کارمندان دیگر که فقط مشغول کار خود بودند بررسی و مشخص شد، افرادی که دائم پیام دریافت میکردند در حالت هوشیاری و گوش به زنگی کامل بودند و تعداد ضربان قلبشان بسیار بالا رفته بود. اما آن دسته از کارمندان که با پست الکترونیکی در تماس نبودند و چند کار را همزمان انجام نمیدادند کمتر اضطراب داشتند. روانشناسان معتقدند «چند وظیفهای بودن» نهتنها عوارض فیزیکی داشته و اضطرابآور است بلکه عواقب بد دیگری نیز دارد. مثلا اگر موقع تماشای مسابقه فوتبال خود را برای امتحان روز بعد آماده میکنید اول اینکه خود را گرفتار تشویش و نگرانی کرده و دوم اینکه مسلما نمیتوانید در امتحان موفق شوید و با این شکست، عزت نفستان پایین آمده و موجب افسردگی خود میشوید.
5 ـ تجربه زیبای زندگی از دست میرود
افرادی که همزمان دو کار انجام میدهند، حتی نمیتوانند روبهروی خود را ببینند. در تحقیقی روی دانشجویان مشخص شد که 75 درصد از آنها در محوطه دانشکده وقتی راه میرفتند و با تلفن همراهشان نیز صحبت میکردند متوجه وجود دلقکی در نزدیکی خودشان نشدند؛ به این وضع نابینایی ناشی از بیتوجهی میگویند. این حالت زمانی بهوجود میآید که افراد در حال تمرکز روی موضوعی خاص هستند. در این مواقع به علت محدویت پردازش اطلاعات از سوی مغز، پیامهای بصری به مغز نمیرسد و فرد با وجود اینکه به اطرافش مینگرد، اما عملا چیزی نمیبیند. در واقع آن دانشجویان اطراف خود و حتی دلقک را میدیدند، اما هیچیک واقعا وجود آن دلقک را در مغزشان ثبت نکردند.
بنابراین وقتی چند وظیفهای هستیم محیط اطرافمان و همچنین زیباییهای محیط زندگی مان را فراموش میکنیم.
6 ـ حافظه صدمه میبیند
البته خیلی عجیب نیست که دوست داشته باشید دو کار را در آن واحد انجام دهید، مثلا وقتی که تلویزیون تماشا میکنید، کتاب بخوانید، اما حتی اگر میان انجام دادن این کارها روی یکی بیشتر از دیگری متمرکز شوید، بازهم مضر است و حافظه کوتاه مدتتان صدمه میبیند. البته این موضوع برای کسانی که مسنتر هستند ضرر بیشتری دارد. زیرا با بالا رفتن سن، مغز برای رفتن از موضوعی به موضوع دیگر سختی بیشتری متحمل میشود.
7ـ روابطتان آسیبمیبیند
در حقیقت این کار اثری بسیار بدتر از آنچه فکرش را کنید روی روابطتان میگذارد. مثلا یک زن و شوهر درخصوص موضوع مهمی با هم صحبت میکنند، اما یکدفعه یکی از آنها میگوید: یک لحظه صبر کن، من جواب این تلفن را بدهم. سپس طرف دیگر عصبانی میشود او هم سراغ کار خودش میرود و رابطهشان در اینجا کمرنگ میشود. چنانچه این اتفاقها چندبار بیفتد دیگر آن دو رابطه گرم و صمیمی نخواهند داشت. در تحقیقات مشخص شده است هنگام گفتوگو حتی اگر تلفن همراهتان را نزدیک خود بگذارید، بدون اینکه از آن استفاده کنید یا حواستان به انجام دادن کار دیگری باشد، موجب حساسیت میشود. پس اگر رابطهتان را دوست دارید 10 دقیقه کامل توجه کنید و آنگاه میبینید چه تغییر مثبت و خوبی در زندگی و رابطهتان بهوجود میآید.
8 ـ موجب پرخوری میشود
اگر وقت غذا خوردن حواستان به کار دیگر پرت باشد، مغز نمیتواند میزان غذای خورده شده را پردازش کند و به همین دلیل شما بهموقع احساس سیری نمیکنید و در یک مدت کوتاه بیش از حد لازم غذا خواهید خورد. متخصصان تغذیه معتقدند از غذاخوردن جلوی رایانه یا تلویزیون دست بردارید و اندکی به مغزتان اجازه دهید روی غذا خوردن متمرکز شود تا روز به روز چاق نشوید.
9ـ باور کنید که شما در این کار اصلا خوب نیستید
بله شما. شما ممکن است فکر کنید که در انجام دادن چند کار همزمان، ماهر هستید، اما تحقیقات چیز دیگری میگوید. روانشناسان بهطور مشخص روی استفاده از تلفن همراه هنگام رانندگی داوطلبانی که معتقد بودند چند وظیفهای هستند، تحقیق کردند و معلوم شد حتی کسانی که در آزمونهای «چند وظیفهای» بالاترین امتیاز را کسب کرده بودند، بخوبی نتوانستند از پس رانندگی و بهطور همزمان صحبت با تلفن همراه برآیند. برای اینکه ساختار مغز بهگونهای است که فقط میتواند در یک زمان روی یک موضوع خاص متمرکز شود.
10ـ خلاقیت از بین میرود
چند وظیفهای بودن نیازمند ویژگیهای بسیاری مانند «حافظه خوب» یا «ذخیره موقت مغز» است و وقتی کل حافظه موثر فرد بهطور کامل مورد استفاده قرار میگیرد، ممکن است توانایی تفکر خلاق از او گرفته شود. در واقع با فکر کردن به موضوعات مختلف در آن واحد جلوی خیالپردازی و لحظههای بروز افکار بکر و خلاقانه گرفته میشود. بنابراین اگر میخواهید عوارض بالا را تجربه نکنید هرچه سریعتر دست از چند وظیفهای بودن بردارید.
شبکه های مجازی و نقش آنها در تعلیم و تربیت
حضرت آیت الله خامنه ای صداوسیما را عمده ترین مرکز هدایت فکر دانستند و گفتند: اینکه امام گفتند صداوسیما دانشگاه است، تعارف نکردند.
ایشان تأکید کردند: انتظار از صداوسیما این است که درس های گوناگون زندگی به سمت مردم سرازیر شود.
جایگاه رسانه ملی و بخصوص بخش «هنرهای نمایشی و فیلم و سریال» را، مهمتر از هر زمان دیگر دانستند.
امروزه شبکه های مجازی همانند صدا و سیما عمل می کنند.لذا در زیر نکاتی را در خصوص آن ذکر می نمایم.
1 - در طول عمر،از زمانی که در رحم مادر قرار داریم تا زمانی که دار فانی را وداع می گوییم در کلاس های درس و مدرسه های گوناگون و دانشگاه های متفاوت کسب علم و دانش می کنیم.
2 - در هر سن و سالی ،معلمین متفاوت ،با درس های گوناگون در محل های مختلف داریم .هر یک از آنها با توجه به شرایط جسمی ما را تا مرحله ای هدایت و راهنمایی می کنند.
3 - زمانی که در رحم مادر هستیم،اگر مراقبت های ویژه انجام نپذیرد.در کلاس درس بعدی که به عالم طبیعت پا می گذاریم
،دچار عوارض آن می شویم.
4 - در رحم مادر،کلاس درس رحم مادر و معلم همراه او مادر و درس او عبادت و شکر گزاری،که خداوند این توفیق را به مادر داده تا فرزندی با ایمان و مهذب تحویل جامعه دهد.
5 - با به دنیا آمدن فرزند، تکامل مادی و معنوی او شروع می گردد.بطوری که در نهایت بتواند نقش خلیفه الهی خود را انجام دهد.
6 - تا دو سالگی ،معلمین گوناگون با رفتار و گفتار خود به او درس می دهند.شاگرد همه مطالب را فیلم بردا ی و به خاطر می سپارد.کلاس درسیش، منزل خود و اقوام است.
7 - بعد از دو سال،زبان شروع به گفتن می کند.ذهنیات و مطالب خود رااز طریق زبان ادا می کند.ارتباط متقابل با معلمین بر قرار می کند.
8 - تا پنج سالگی در کلاس درس بزرگتری،همانند مهد کودک،وارد می شود.اینجا با معلم دیگر و محصلین جدید آشنا می شود.
با خواهر و برادر و پدر و مادر هم سخن می شود.لذا یاد گیری فراگیر تر می شود.
9 - در پیش دبستانی،او را برای تحصیل جدی تر آماده می شود.اگر قبلا تنها وسیله نقل و انتقال زبان بود ،الان بتدریج با وسیله
دیگری آشنا می شود.تا امکان ایجاد ارتباط با دیگران را با نوشتن پیدا کند.
10 - با این مقدمات خواستم،اهمیت شبکه های مجازی را یاد آور شوم.حتی در مهد کودک ها وارد شده است و کودکان علاقه خاصی به آن دارند.
11 - شبکه های مجازی گوناگونی مشغول به فعالیت در سراسر دنیا میباشند.همانند واتز آپ،وایبر و تلگرام و ...اما شبکه تلگرام بخاطر انتقال سریع مطالب و ویدیو و فیلم و داشتن کانال شخصی استقبال خوبی شده است.
13-هر چیزی را باید توسط چیزی از نوع خود اصلاح یا تخریب کرد.همانگونه که یک فیلم ضد اخلاقی موثر است .یک فیلم ارزشی هم موثر است.اما آمار تولید کدام بیشتر است.
14 - همانگونه که برای یک ساختمان چند طبقه کلیه نقشه های اجرایی پیش بینی و طراحی می شود.باید بر ای فرهنگ جامعه نیز طرحی جامع پیش بینی و کلیه مراحل آن تدوین شود.
15 - به بهانه های گوناگون،از جمله سالگرد مراسم ها ،تولدها،شهادت ها ،.... از طریق شبکه های مجازی فرهنگ سازی کرد.اگر روزی مردم در مراسم حضور فیزیکی داشتند.امروز لازم است علاوه بر آن ما در روح و روان آنان رخنه و فرهنگ متعالی و پیشرفته اسلام را به نحو زیبا و دل نشین انعکاس داد.تبلیغ بد و نادرست،مضراتش بیشتر از تبلیغ کردن غلط است.
16 - لازم است اهل علم و فرهنگ و دانشمندان حوزه و دانشگاه خوراک لازم فرهنگی را تدوین و در اختیار مردم قرار دهند.با بسیج مردمی و ادای امر به معروف و نهی از منکر ،از طریق شبکه های اجتماعی،می توان فرهنگ عمومی مردم را بالا برد.
17 - امروزه مردم چند فر هنگه شده اند.یک فرهنگ سنتی با فرهنگ های غربی و رنگ و لعاب فریبنده خود،با ارایه فیلم های ضد ارزشی با مطالب انحرافی در روح و ذهن مردم رسوخ میکنند. بسیاری از ناهنجاریها و مشکلات از عدم معرفی صحیح اسلام ناب محمدی و بعضی از عملکرد هاست.
18 - اسلام ستیزی به عناوین گوناگون،و دوری مردم از دین و خدا پرستی مو جب می گردد مردم به پوچ گرایی و از فرهنگ خالی شوند.در این موقع زمینه و ظرف فراهم می شود که فرهنگ بیگانگان آنرا پر کند.
19 - شبکه های مجازی اگر همانند کلاس درس باشد،موجب رشد و تعالی می گردد.معلم آن همه اعضا گروه مجازی و شاگردانش توده مردم وکلا سش سیستم های مجازی است.اگر خوب استفاده نشود و فرصت ها از دست رود ،جبران پذیر نیست.
همانند معتادی می ماند که معالجه آن بسیار پر هزینه از پیش گیری آن است.
20 - همانطوریکه یک معتاد،تک تک ،با معتاد کردن فرد دیگر،تعدادشان افزایش می یابد.ما هم با جذب افراد،به تدریج و معرفی درست فرهنگ غنی،می توان از دچار شدن جامعه به فساد و هنجاری های گوناگون پیشگیری کرد و وقت فراغت او را با مطالب شاد و ارزشمند و مفید پر کرد.
فعالیت در شبکه های مجازی
در ذیل به خلاصه ای از فعالیت های خود در شبکه های مجازی می پردازم.
1 - شبکه های مجازی ،دارای کاربردهای گوناگون می باشد.چنانچه استفاده بهینه شود .بسیار مفید و مطالب مورد نیاز سریعا قابل دسترس می باشد.
2 - بعضا شاهد هستیم،که در این دنیای مجازی ،استفاده های غیر اخلاقی می گردد.با قرار دادن مطالب محرک و بی ارزش ذهن و روح افراد صدمه می بیند.
3 - با توجه به جذابیت و اینکه مردم بخاطر گرفتاری های روزمره ،نیازهای خود را از شبکه های مجازی تامین می کنند.لذا شناخت شبکه های مجزا لازم است.
4 - چنانچه اهل قلم و هنر و خطابه،مطالب خود و اهل بیت و مفید را در قالب هنر به تحریر یا نمایش به نحو احسن کنند.کمتر کاربران وقت خود را به شبکه های غیر اخلاقی می گذرانند.
5 - بنده با اینکه در گیر کارهای علمی هستم.ولی احساس تکلیف کردم و در حد توان به فعالیت فرهنگی در شبکه های اجتماعی پرداختم.
6 - ابتدا با فیس بو ک آشنا شدم.در این شبکه اجتماعی افراد گوناگون با سلایق گوناگون فعالیت دارند. لذا با ایجاد یک صفحه اجتماعی و یک گروه اجتماعی ،علاوه بر صفحه شخصی، به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی پرداختم.آدرس آنها در سایت شخصی می باشد.
7 - با عنایت به اینکه دست رسی به فیس بو ک برای عموم سخت بود.لذا تصمیم گرفتم در شبکه های مجازی داخلی فعالیت نمایم.
8 - ابتدا یک وبلاگ ایجاد و کلیه اشعار و مطالب خود و مفید دیگران را در آن قرار دادم.دسترسی به مطالب آسان و آدرس آن در سایت اینجانب می باشد.
9 - کلیه مطالب علمی خود را در سایت ریسر چ گیت قرار دادم.کلیه کتاب ها و مقالات ریاضی بنده در آنجا ارایه شده است.
10 - به منظور جمع آوری کلیه فعالیت های علمی و دسترسی آسان ،اقدام به ایجاد یک سایت جامع علمی و فرهنگی نمودم.که آدرس آن alirejali.ir می باشد.
11-یک کتابخانه مجازی در زمینه آنالیز هارمونیک مجرد شامل کلیه مقالات و کتاب های مفید در سایت ایجاد نمودم.میزان مراجعین جهت بهره برداری از سایت حدود 500 نفر می باشد.
12 - در اینستاگرام،هم مدتی فعال بودم.حدود300 تصویر و مناظر طبیعی زیبا در این مجموعه جمع آوری شده است.
13 -در چندین کانال و گروه عضو می باشم.بعضا از مطالب ا زشتند آنها برای کانال خود استفاده میکنم.
14 - یک گروه بنام دانشجویان و فارغ التحصیلان ریاضی دایر نموده ام. تا امکان بهره مندی از نظرات استادان و دانشجویان ریاضی از سراسر کشور مقدور گردد.در این گروه مباحث علمی و فرهنگی مورد بحث و تباد ل نظر قرار می گیرد.
15- معمولا بین ساعت 11 الی 1 شب در شبکه های مجازی فعالیت دارم.در طول روز اگر فرصت پیدا کنم سر میزنم.
16- با خواندن اشعار و مطالب سایت ها، خوراک لازم برای سرودن اشعار فراهم شده است.حدود 300 رباعی در طول دو سال سروده ام.
17 - یک کانال در تلگرام دایر نمودم.در این کانال کلیه رباعیات اینجانب که به تدریج سروده ام ،به صورت زیبا در قاب آمده است.در این کانال مطالب مفید و گوناگون در زمینه های اجتماعی و فرهنگی آورده شده است.
رمز موفقیت
رازهای موفقیت
اگر افراد راز های موفقیت و شکست خود و تجارب ارزشمند را به تحریر درآ ورند می تواند راهنمایی برای دیگران باشد
در زیر خلاصه ای از رمزهای موفقیت خود در زندگی را اشاره می کنم
۱داشتن هدف در زندگی و تلاش وکوشش در رسیدن به آن با پی گیری و برنامه ریزی.
۲داشتن اعتقاد به خدای متعال و توکل در امور و یاری از او خواستن.
۳تلف نکردن اوقات روازانه و استفاده بهینه از لحظه لحظه وقت خود.
۴داشتن برنامه روزانه, هفتگی ,ماهانه و سالانه و چند سالانه.
۵تحرک و عدم توقف در کارها و داشتن ایده های متعالی و سعی د رسیدن به انها.
۶داشتن همسری دلسوز و راهنما و در طول زندگی و کمک در پیشرف من در کارها.
۷داشتن سلامت روح و روان و خانواده ای دلسوز و راهنما در طول زندگی.
۸پر کردن اوقات فراغت با تفریحات سالم و نوشتن و خواندن مطالب مفید.
9هیچ گاه فارغ التحصیل خود را ندانستم سعی می کردم بیشتر شنونده باشم تا گوینده.
10ـبا افراد ناباب رفت وشد نمی کردم در طول عمر حتی یک سیگار نکشیدم.
11ـ دعای پدر و مادر و رضایت انها از بنده و ادای وظیفه در صورت نیاز.
12ـ به ر انجام رساندن کاری که در دست دارم با زمان بندی و اقدام به موقع .
13ـ از فرصت های گوناگون استفاده بهینه کرده و متناسب با آن شرایط اقدام لازم می کردم.
۱۴ـدر کارها با صبر و فکر اقدام می کردم با عجله و بی دقتی کاری نمی کردم.
15ـاگر کاری را صحیح میدانستم اقدام می کردم در کارهای که مطمین نبودم مشورت و پس از به نتیجه رسیدن قاطعانه و بدون تردید عمل می کردم.
16ـدر طول زندگی راستگو بودم و یاد ندارم د روغی گفته باشم اگر چه بعضا سکوت می کردم.
گفتگوی حضرت موسی با خدای متعال
؛خداوند روزی به حضرت موسی فرمود: برو بدترین بنده مرا بیاور .موسی رفت یکی از گناهکارهای درجه یک را پیدا کرد ووقتی میخواست با خود ببرد،گفت نکند یک موقع این آدم توبه کرده باشد ومن فکر کنم که این بنده ی گناهکار می باشد رهایش کرد.
رفت دزدی را گرفت تاببرد نزد خود گفت نکند نکند این بنده خاص خدا باشد وتوبه کرده باشد وخدا او را بخشیده باشد ولش کرد.ریشه های احساس گناه در مبارزان جنگ
هر کسی را می گرفت با چنین فرضیات وداوریهائی آزادش می نمود.
بالاخره سگی را گرفت وگفت بدتر از این که ریگر نداریم ،رفت میانه ی راه رهایش کرد وگفت شاید در عالم سگی بودنش کاری کرده باشد ؛بالاخره موسی دست خالی پیش خدا رفت.
خدا گفت:ای موسی دست خالی آمدی؟
موسی گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پیدا نکردم.
خدا گفت: ای موسی هر آئینه اگر غیر از این کرده بودی از پیغمبری عزل میشدی!
روزی حضرت موسی (ع) رو به درگاه خداوند درخواست نمود:
بار الها! می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.
ندا امد:
صبح زود به درب ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده من است.
حضرت موسی (ع) اول صبح روز بعد به درب ورودی شهر رفت.
پدری با فرزندش اولین نفری بودند که از درب شهر خارج شدند.
حضرت موسی (ع) پیش خود گفت:
بدبخت خبر ندارد بدترین خلق خداست!
حضرت موسی (ع) پس از بازگشت رو به درگاه خداوند نمود و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش ،
عرضه داشت که:
با الها!حال می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.
ندا امد:
اخر شب به درب ورودی شهر برو. اخرین نفری که وارد شهر شود او بهترین بنده من است.
هنگامی که شب شد حضرت موسی (ع) به درب ورودی شهر رفت.
با تعجب دید که اخرین نفری که از درب شهر وارد گردید همان پدر با فرزندش می باشد.
حضرت موسی (ع) رو به درگاه خداوند با تعجب و درماندگی عرضه داشت:
«بار الها!چگونه ممکن است که بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟
ندا امد:
یا موسی! این بنده صبح که می خواست با فرزندش از درب ورودی شهر خارج شود بدترین بنده من بود.
اما...
اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوههای عظیم افتاد از پدرش پرسید:
بابا! بزرگتر از این کوهها چیست؟
پدر گفت:
زمین
فرزند پرسید:
بابا! بزرگتر از زمین چیست؟
پدر جواب داد:
اسمانها
فرزند پرسید:
بابا! بزرگتر از اسمانها چیست؟
پدر در حالی که به فرزندش نگاه میکرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:
فرزندم! گناهان پدرت است که از اسمانها نیز بزرگتر است...
فرزند پرسید:
بابا! بزرگتر از گناهان تو چیست؟
پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود نتوانست دیدگان ابر الود خویش را کنترل نماید. به ناگاه بغضش ترکید و گفت:
دلبندم! بخشندگی خدای بزرگ از تمام هر چه هست بزرگتر و عظیمتر است...!
نتیجه:
هر گاه بدانیم که نیروی عظیمی همچون نیروی لایتناهی خداوند پشت و پناه ماست،
پس دیگر نگرانی برای چیست؟
تا وقتی خدا را داریم؛
نباید بگوییم مشکل بزرگ داریم، باید به مشکلات بگوییم خدای بزرگ داریم.
سفرنامه دکتر علی رجالی
در ذیل سفرهای خود به کشور های گوناگون و خاطرات خود را بطور خلاصه بیان می کنم.
سفر به انگلستان
1- برای ادامه تحصیل برای اخذ مدرک دکتری عازم انگلستان در سال 1362 شدم.زمانی که وارد شدم مصادف با شروع تحصیلی دانشگاه شفیلد بود.لذا فرصتی برای رفتن به کلاس زبان نداشتم.بنابرین پس از ثبت نام دوره کارشناسی ارشد را شروع کردم.پس از یک سال موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم.
2 دوره دکتری حدود چهار سال بطول انجامید.ابتدا از بین اساتید موجود دکتر بیکر را بخاطر اخلاق خوب و توانایی و تواضع به عنوان استاد راهنما بر گزیدم.در هر هفته کارهای تحقیقاتی خود را به استاد ارایه و حدود دو ساعت بحث های علمی داشتیم.
3 - ایشان چند موضوع تحقیقاتی برای دوره دکتری پیشنهاد نمودند.پس از دو هفته بررسی و مطالعه موضوع منظم پذیری جبر های اندازه وزن دار را به عنوان موضوع تحقیق بر گزیدم.
4-هر روز حتی روزهای تعطیل از صبح ساعت 8 الی 2 بعد از ظهر در گروه بودم.پس از دو ساعت استراحت و ادای نماز و خوردن غذا تا ساعت 10 شب در دانشگاه مطالعه و تحقیق می کردم.
5 - کنار درس خواندن فعالیت های فرهنگی نیز داشتم.شب جمعه در جلسات خانگی که بطور مرتب تشکیل می شد،در دعای کمیل و تفسیر قرآن شرکت می کردم.
6 - دانشجویان بورسیه با هم یک انجمن اسلامی تشکیل دادند.بعدا با انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا همکاری می کردند.
بنده مسئولیت دفاعی تشکل را داشتم و خانواده ها را برای شرکت در جلسات مذهبی در داخل شهر و خارج شهر هماهنگ می کردم
7 - در راهپیمایی که در لندن به مناسبت های گوناگون بر پا می شد شرکت و خانواده ها را جهت شرکت در آن بسیج و با کرایه نمودن اتوبوس بطور دسته جمعی عازم می شدیم.
8 - همسران دانشجویان بورسیه رفت و آمد خانگی داشتند.خرید های جزیی را با هم انجام می دادند.در هفته یک بار خرید های عمده خانه را انجام می دادم.
9 - دانشجویان بورسیه در ابتدای ورود معمولا در منزل
ما اسکان پیدا می کردند.بنده به اتفاق سایر دوستان در مستقر شدن آنها و کمک و راهنما یی های لازم دریغ نمی کردیم.
10 - برای ملاقات با خانواده دو بار به ایران ،حدود یک ماه،آمدیم.خانواده ها از دوری فرزندان دلتنگ می شدند.اما به خاطر آینده فرزندان صبر و تحمل می کردند.
11 - سال آخر استاد راهنما خواست نتایج تحقیقات را توسط اینترنت،چک کنم.تازه بطور محدود اینترنت در کتابخانه مرکزی فعال شده بود.پس از مدتی نتایج بررسی به من منعکس شد.آن موقع استاد راهنما اجازه تدوین پایان نامه را داد.
12 - تاریخ دفاع،پس از ارایه پایان نامه حدود 9 ماه طول کشید.اما جلسه دفاع حدود یک ربع شد.از من خواستند قضیه کلیدی پایان نامه را با جزییات ارایه کنم.پایان نامه اینجا در آن سال برتر گزیده شد و جایزه فلت را دریافت کردم.
13 - اولین مقاله خو د را در فاصله بین ارایه پایان نامه و دفاع به طور مشترک با استاد راهنما تنظیم و در مجله لندن چاپ شد .
جمعا از پایان نامه هشت مقاله به چاپ و استخراج گردید.
14 - برای اخذ ویزا عازم کشور ترکیه شدیم.حدود ده روز در ترکیه اقامت کردیم.انگلستان به خاطر بورسیه بودن زود ویزا داد.
15 - در پایان دوره تحصیل بورس ما تمام شده بود.کارهای علمی در خصوص پایان نامه به اتمام نرسیده بود.از خدا کمک خواستم.اوهم مرا یاری کرد.هر روز دعای توسل و زیارت عاشورا را می خواندم.پس از سی روز پایان نامه قابل ارایه شد و بعد از 9 ماه دفاع کردم.
16 - یاد آمد از طفلی که تا گریه نکند،مادر معمولا شیر نمی دهد.من در مقاطع مختلف رتبه اول بودم.لذا خدا خواست مرا به خود برگرداند.از آن به بعد سعی کردم من هم وقف او باشم.دکتری خود را از او دارم.
سفر به کانادا
1 - پس از حدود 5 سال از فراغت از تحصیل ،جهت دوره فرصت مطالعاتی عازم کشور کانادا شهر آلبرتا ، باتفاق خانواده ،شدیم.حدود هفت ماه در دانشگاه آلبرتا به فعالیت های علمی می پرداختم.
2 - پرو فسور لا یو ،از اساتید صاحب نظر ،در آنجا در زمینه آنالیز هار مو نیک مجرد فعال بود.هفتگی سمینار های علمی توسط ایشان و مدعوین و دانشجویان دکتری بطور مرتب تشکیل می شد.
3 - روزها از صبح تا عصر در گروه ریاضی مطالعه و تحقیق می کردم.سعی می کردم روزی حداقل یک قضیه یا یک مطلب جدید بدست آورم.در طول این دوره موفق شدم سه مقاله آماده چاپ کنم.که بتدریج در مجلات معتبر چاپ گردید.
4 - پس از برگشت از فرصت مطالعاتی،موفق شدم که تقاضای دانشیاری کنم.الحمد الله مورد پذیرش قرار گرفت.فرصت های مطالعاتی،فرصت خوبی برای آشنایی با مطالب جدید و تجدید قوای علمی برای هر بهتر بر گزار کردن دوره های تحصیلات تکمیلی است.
5 - در دوره دکتری متمرکز روی جبر های باناخ با زمینه نیم گروهی بودم.در فرصت مطالعاتی روی فضاهای توابع روی گروه ها متمرکز شدم
6 - در بدو ورود در خانه یکی از دانشجویان دکتری که برای ملاقات خانواده به ایران رفته بود ،مستقر شدیم.پس از مدت کوتاهی یک منزل اجاره کر دیم.
7 - هوا در آنجا بسیار سرد می شد.بعضا سی درجه زیر صفر.سیستم گرماییشزاز طریق پنجره های که در کف زمین تعبیه شده بود ،تامین می شد.پنجره ها چند جداره بود.بطوزیکه دمای داخل منزل بالای صفر می شد.
8 - داخل اتوبوس و ساختمان ها نیز دارای دمای بالای صفر داشت.اتو بوس ها یک جدول حرکت داشتند،لذا افراد حرکت خود از منزل به ایستگاه اتوبوس طوری تنظیم می کردند که دچار سرما زدگی نشوند.
9- با توجه به مسافت بین منزل و محل خرید ،معمولا همسران دانشجویان خرید های جزیی را با اتوبوس یا ماشین های شخصی بطور مشترک انجام می دادند.خرید های عمده نیز با تاکسی و بعضا با دوستان انجام می دادیم.
10 - اخذ ویزا ی کانادا ،زمان بر است. مجوز پزشک معتمد کانادا لازم است.حدود 4 ماه طول کشید . تا امکان اخذ ویزا مقدور شد.
11 - مسیر هوایی طولانی ،دو روز ،از فرودگاه اصفهان به تهران.سپس از تهران به لندن.بعد از توقف چند ساعته به تو ر نتو رفتیم. از تور نتو پس از چند ساعت به آلبرتا رفتم.
12 - با توجه به میزان تغیر ساعت بین ایران و کانادا.وقتی آنجا رسیدیم، روز بود و مصادف باشب ایران بود.زمانی که پروفسور لا یو به منزل ما جهت دیدار اولیه آمد،ما در حالت خواب بودیم.
سفر به استرالیا
1 - به درخواست اینجانب،جهت فرصت مطالعاتی، برای بار دوم و موافقت پروفسور ویلیس باتفاق خانوا ه به شهر نیوکاسل استرالیا به مدت 9 ماه رفتیم.
2 - در ابتدای ورود در منزل یکی از دوستان،یکی از همکاران دانشگاهی،مستقر شدیم.مدتی دنبال اجاره منزل بو یم.ولی بعلت داشتن چهار فرزند و ضوابط استرالیا امکان تهیه مسکن مقدور نبود.تا اینکه پروفسور ویلیس یک منزل برای ما اجاره کرد.
3 - پس از استقرار در منزل جدید و خرید وسایل لازم،جهت انجام کارهای تحقیقاتی به گروه ریاضی دانشگاه نیو کاسل رفتم.روزها از صبح تا عصر در دفتر کار خود مشغول کارهای علمی و تحقیق بودم.
4 - مو ضوع پیکر بندی گروه ها را مورد تحقیق قرار دادم.کار های مشترک با پروفسور ویلیس شروع نمودم.در پایان دوره منجر به یک مقاله گردید.
5 - به موازات کارهای تحقیقاتی خود،دو مقاله تدوین و پس از باز گشت در مجلات معتبر چاپ گردید.
6 - سه دانشجوی دکتری موضوع پیکر بندی را موضوع تحقیق دوره دکتری قرار دادند.بیش از 6 مقاله چاپ و سه مقاله در حال بررسی برای چاپ قرار دارد.
7 - دوره های فرصت مطالعاتی ،می تواند بسیار مفید برای اساتید باشد.علاوه بر تجربیات خود با آخرین دستاورد های روز آشنامی گردد.بعلاوه کمک می کند با اساتید در خارج از کشور مکاتبات علمی داشت و در تربیت دانشجویان دکتری موثر باشد.
8 - پرو فسور ویلیس و همسرش نسبت به مسایل دینی مقید بودند.با خانواده ایشان رفت و آمد داشتیم.از نظر علمی توانا و با استعداد و بسیار متواضع بود.
9 - یک بار باتفاق دکتر قهرمانی و دو نفر مدعو دیگر برای تفریح و جنگل پیمایی باتفاق خانوا ه به سفر رفتیم.صبح از ابتدای یک جنگل آقایان پیاده روی را شروع کردند و عصر به محل اسکان خانواده رسیدیم.
10 - برای ارایه یک مقاله باتفاق پروفسور ویلیس ،به پایتخت استرالیا رفتیم.در آنجا با پروفسور رندی و پروفسور دیلز و پروفسور لوی از نزدیک آشنا شدم.
11 - در مجموع سفر بسیار خوبی بود.بنده در هر فرصت مطالعاتی با یک مو ضوع جدید آشنا شدم.می توان گفت که مشابه یک دانشجوی دکتری مشغول کارهای علمی بودم و از فرصت بدست آمده حد اکثر استفاده را می کردم.
12 - در فرصت مطالعاتی ،مقالات مورد نیاز برای ادامه کار های تحقیقاتی را جمع آوری نمودم.
13 - پسر بزرگترم پس از گذراندن دوره زبان وارد دانشگاه نیوکاسل شد.او دو سال با هزینه شخصی ادامه تحصیل در دوره کارشناسی برق بود.سپس به ایران مراجعت و در دانشگاه اصفهان کارشناسی خود را به پایان رساند
14 - پسر دومم ،پس از چند ماه اقامت، به ایران برگشت.او دوره دبیرستان را در ایران ادامه داد.چند ماه در دبیرستان استرالیا رفت ولی علاقه ای به ادامه تحصیل در آنجا نداشت.
15 - تنها دخترم با رعایت حجاب درد بستان مشغول به تحصیل شد.
16 - همسرم با همسران سایر دانشجویان آشنا شده بود و خرید های جزیی را دسته جمعی انجام می دادند.معمولا ماهی یک مرتبه دوستان دور هم باتفاق خانواده ها جمع می شدیم.
17 - آب و هوای آنجا بعضا شرجی و بسیار گرم می شد.با دوش گرفتن مقداری آرامش حاصل می شد.
18 - پس از بازگشت از سفر فرصت مطالعاتی تقاضای مرتبه استادی نمودم.الحمدالله مورد موافقت قرار گرفت.ارتقای علمی اینجانب مرهون زحمات خود در دوره دکتری و دوره های فرصت مطالعاتی است.
سفر به ژاپن
1 - پس از اخذ مدرک دکتری ،انجمن ریاضی دانان جهان مرا بعنوان ریاضی دان جوان برگزیدند.در آن موقع یک مقاله در مجله لندن به چاپ رسانده بودم . دو مقاله دیگر هم از پایان نامه استخراج شده بود.
2 - قرار شد یک سخنرانی در کنفرانسی که از طرف انجمن ریا ضی دانان در ژاپن بر گزار می شد ارایه کنم.لذا با تعدادی از همکاران عازم ژاپن شدیم.
3- در مسیر بر گشت چند روزی در چین اقامت کردیم.در این سفر آقایان دکتر زعفرانی و دکتر محمدی حضور داشتند.
4 - به نظر می رسد که فرهنگ غرب در مردم ژاپن اثر خود را گذاشته است.
5-فرود گاه چین که وارد شدیم قدیمی بود.به نظر می رسید مردم از رفاه مناسبی در آن زمان برخوردار نبودند.
6- کنفرانس ریاضی در ژاپن ،شرکت کنندگان زیادی از کشور های گوناگون آمده بود ند و بسیار منظم و خوب بر گزار شد.محل برگزاری مخصوص برگزاری مراسم و کنفرانس ها بود.
7-یک شب که همه را به مهمانی دعوت کرده بودند.غذاهای گوناگون با فرهنگ های متفاوت را آماده کرده بودند.
سفر به عربستان
1 - سه بار برای حج عمره و یک بار برای حج تمتع عازم کشور عربستان شدم.
2 - برای یک سفره عمره ثبت نام کرده بودم.در زمان اعزام همسرم سکته کرد و پس از مدتی فوت کرد.لدا سال بعد عازم شدم.
سال بسیار سختی را طی نمودم.نمی دانم این چه امتحانی بود.در هر صورت راضی هستم به رضای خدای متعال.
3 - سفر حج را بسیار دوست دارم.بسیار ارزشمند است.اگر دنبال کار فرهنگی هستیم،افراد برای یک بار هم شده است به حج روند.دو سفر من در ایام ماه مبارک رمضان بود.روزی از خدا خواستم،فرصتی پیش آید که بتوانم در ماه مبارک رمضان با او خلوت کنم.چند روزی نگذشت که یک بار از طریق سهمیه اساتید از دانشگاه شهرکرد و سال بعد از طریق دانشگاه اصفها عازم شدم.
4 - در سفر حج تمتع مادر خود را با ویلچر جهت زیارت خانه خدا بردم.پدرم در اواخر عمر بیمار شد.مادرم 9 فرزند را با زحمات زیاد بزرگ کرد.مرا در بهترین دبیرستان ثبت نام کرد و بهترین تغذیه را برای من فراهم می کرد تا درس بخوانم.خدا او را بیامرزد.
5 - به خاطر دارم بزرگترین گوسفند خریداری شده برای من قربانی شد.بعد از آن سر خود را تراشیدم. به خاطر بیماری مادر زود تر از دیگران اعمال حج را انجام دادم.
6 - در آخرین سفر حج ،همسر دوم حامله بود.خداوند فرزندی دختر به ما داد.مادرش می گفت وقتی اولین بار به زیارت خانه خدا رفتم.فرزند تکان بزرگی در شکم خورد.نام او را نیایش قرار دادم.بسیار با هوش است.علاقه زیادی به صدای اذان دارد و همراه والدین می خواهد نماز بخواند و حرکات نماز را انجام می دهد.
7 - خاطرات خود را در سفر حج در قالب یک مثنوی سروده ام. در مجموعه اشعار نوای دل آمده است.
گفت مولایم رضا اسرار حج نیست تاخیری روا در کار حج
آنکه از حج تمتع وا شود در قیامت کور و نابینا شود
حج فقط سعی و طواف و قصر نیست حاجیان را خانه حق قصر نیست
حج طواف سنگ بر دیوار نیست جز رضای ایزدی درکار نیست
حج نشان دین ابراهیمی است یادی از آیین ابراهیمی است
حج طواف خالق یکتا بود شکر معبودی که بی همتا بود
طوف و قربانی ز حج اصغر است طوف حق اما ز حج اکبر است
در مطاف حق هر آنکس پا نهاد جملگی امیال خود را وانهاد
حاجیان مشغول ذکر و چرخشند قدسیان جانانه اندر گردشند
حج بود لبیک بر امر خدا همچو هفتادو دو تن در کربلا
حج بی اخلاص باشد بی جواب گوییا تشنه لبی سوی سراب
حج رها کردن بود امیال را وا نهادن جملهء آمال را
حج صفای روح را طى کردن است نفس دون را کشتن و پی کردن است
حج تجلی گاه روز محشر است خود مثالی از سرای دیگر است
در حقیقت حج ظهور وحدت است حج خلوص است و صفا و قدرت است
هست اعلام برایت از ستم نیست فرقی مر عرب را با عجم
حاجیان را رمی شیطان ها به سنگ پاک گشتن باشد از هر ریب و رنگ
حج نمودی از حضور امت است حج مطار مومن خوش سیرت است
جامه احرام خود باشد کفن آخرین تن پوش از بهر بدن
هفت را باشد نشان بر مسلمین هم نماز و حسن خلق و اصل دین
کعبه بنیانش ز سنگ کعبه نیست حاجیان را کعبه همچون دکه نیست
کعبه از مهر و محبت پا گرفت از ولایت و ز نبوت پا گرفت
کعبه قربانگاه اسماعیل دل قبله گاه و مقتل هابیل دل
کی شود یارب که حج ما رسد وقت لبیک همه اعضا رسد
گر رجالی وصف حج را گفت چند لیک کی گنجد سخن در چند بند
سفر به عراق
1 - خداوند به ما توفیق داد که دو مرتبه به عراق جهت زیارت امامان معصوم برویم.
2 - در سفر هوایی با مادرم،عازم شدم.در آن سال از فرصت مطالعاتی از خارج از کشور ،کانادا،بر می گشتم.به خاطر دارم در آن سال توفیق حاصل شد چهارده معصوم را زیارت و بعدا سفر حج توفیق شد.
3 - معمولا سالی دو بار به زیارت امام رضا مشرف می شوم.پس از سفر به مشهد به عراق و در سفر برگشت در سوریه مدتی اقامت داشتیم.سپس به عربستان برای حج عازم شدیم.
4 - خداوند توفیق داد تا اشعاری در و صف چهارده معصوم بسرایم.که در مجموعه نوای دل در سایت ووبلاگ شخصی آمده است.طبع شعر را احساس می کنم که از مراقبت از پدر و مادر بالاخص در پایان عمر دارم.
مرغ دلﭘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ هر دم بسوی کربلا تا ببیند مرقد پاک شهید سرجدا
کربلا یعنی کتاب عشق و ایمان و امید هاله ای آغشته در خون عزیزان شهید
کربلا یعنی که هفتاد و دو تن مرد غیور پاره تن خونین بدن افتاده در دریای نور
کربلا یعنی طواف اهل بیت مصطفی در زمین نینوا بر گرد راس مقتدا
کربلا یعنی هجوم روبهان در نینوا بر حسین و زینب وآل علی مرتضی
کربلا یعنی ابوالفضل رشید با وفا خط شکن در جبهه کفر و عناد و اشقیا
کربلا یعنی پریشان زینب خونین جگر میکند رسوا یزید کینه جوی فنته گر
کربلا یعنی گلوی طفل و تیر ذوشعب جسم خونین کام عطشان کینه و جهل عرب
کربلا یعنی عطش یعنی شراره اشک وآه کربلا یعنی غل و زنجیر و شام و سنگ و کاه
کربلا یعنی به وصل ایزدی محرم شدن با حبیب ومونس دلدار خود محرم شدن
کربلا یعنی لب خشکیده خون خدا راس پر خون قلب محزون گریه های بی صدا
کربلا یعنی سر سر خدا اندر تنور گوییا موسیی عمران بر فراز کوه طور
کربلا یعنی که بیعت باعلی وآل او پیروی از مرتضی هم در عمل هم قال او
کربلا یعنی نیاش با خدای لایزال دل سپردن در حریم پاک حی ذوالجلال
کربلا یعنی جلال وعزت و آل رسول شد تجلی در وجود زاده پاک بتول
کربلا ى یعنی هدایت در صراط مستقیم با شهادت راه بردن سوی جنات النعیم
کربلا یعنی حسین خون خداوند مجید خون او اطهر کند خاک وشود بر ما سعد
کربلا یعنی صلاه و درس دین آموختن شعله های عشق اندر سینه ها افروختن
کربلا یعنی شهادت در ره قران ودین جلوه حق و حقیقت تا ابد بر مومنین
کربلا یعنی که تفسیر کلام حا و قاف یا که پروازی چو عنقا از زمین تا کوه قاف
کربلا یعنی رجالی راه رهبر داشتن در رضای حق تعالی یک قدم برداشتن
زندگی نامه دکتر علی رجالی
مد تی بود که فرصت نشده بود به باغ رضوان رفته و بر سر قبر مادر حمد و سوره و قرآن بخوانم.روی سنگ قبر ایشان شعر زیر نوشته شده است.
ای تراب تیره این یکدانه گوهر مادر است
نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است
بود بیرق دوز شاه تشنه کام کربلا
زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است
لذا تصمیم گرفتم خاطراتی را از ایشان بیاور.
1 - ایشان تنها دختر از خانواده ای بود که والدین خود را زود از دست داد.بعد از ازدواج با پدر صاحب نه فرزند شد.پنج پسر و چهار دختر.از بین آنها من تحصیلات عالی تر داشتم.
2 - احساس می کنم که مادر علاقه خاصی به من داشت .سعی می کرد که بهترین مدرسه و دبیرستان درس بخوانم.از نطر غذا نیز بطور ویژه به من توجه می کرد.
3 - پدرم چند سالی بود که دچار بیماری اعصاب شده بود و در تابستان ها تشدید می شد.مادرم با چندین بچه جهت بستری و معالجه پدر به بیمارستانی در تهران می رفت.بسیار وفادار به پدر بود.فرزندان را در دوران بیماری پدر سر پرستی می کرد.
4 - مادرم بسیار شیر زن و شجاع بود.علاوه بر خانه داری پرچم دوز اهل بیت نیز بود.بسیاری از پرچم های مرحوم غزالی که در عزاداری ها موجود است را مادر ،پس از خطاطی،می دوخت و آماده می کرد.
5 - در زمان حیات پدر ،معمولا هر سال به مشهد می رفتیم.مادر می گفت پدر مقدار زیادی از پول همراه خود را برای ساختمان حسینیه اصفهانی ها می داد.بعصا ما دچار زحمت می شدیم.
6 - بعد از فوت پدر ،معمولا ایشان را بنده باتفاق خانواده به مسافرت بالاخص مشهد می بردم.علا قه خاصی به زیارت چهارده معصوم داشت.
7 - مادر را با ویلچر جهت زیارت به عراق و برای حج تمتع به مکه بردم.او عاشق زیارت امام حسین و امام رصا بود.
8 - اگر چه سواد خواندن و نوشتن نداشت.ولی تلاش کرد در کلاس های خود آموزی شرکت کند.بسیار علاقه مند بود که بچه هایش کسب علم کنند.
9 - در تابستان ما را تشویق میکرد که کار کنیم.بنده در هر تابستان ،تا قبل از دانشگاه در کارهای گوناگون شاگردی می کردم.بعضی اوقات هم در مغازه پدر کمک می کردم.
10 - در تربیت کودکان بسیار کوشا بود.الحمد الله فرزندانی صالح و کوشا تحویل جامعه داد.روحش شاد.
11 - علاوه بر خانه داری،در کارهای پدر نیز مشارکت داشت.با توجه به شغل پدر ،رب گوجه و ترشی و سرکه و آبلیمو گیری را در منزل انجام می داد.
12ـدر کارهای ادا ری توانا بود و نفوذ کلام بالایی داشت.در زمان بیماری پدر,اقدام به ساخت منزل جدید نمود.
13 - نقش مادر در زندگی اینجانب ،بسیار تاثیر گدار بود.اگر تلاش های شبانه روزی و تدبیر و همت او نبود ،معلوم نبود که بتوانم درجات عالی را بگذرانم.بدینوسیله از زحمات او سپاسگزارم و هر گز او را فراموش نخواهم کرد.
14 - با طرح زحمات ایشان خواستم الگوی یک زن فداکار و وفادار و ایثار گر را بعنوان سرمشق دیگران معرفی نمایم.اگر چه سواد و درس مهم است ولی فهم و شعور و دانایی چیز دیگری است.
در ذیل به خلاصه ای از فعالیت های خود در شبکه های مجازی می پردازم.
1 -در ذیل به خلاصه ای از فعالیت های خود در شبکه های مجازی می پردازم.
1 - شبکه های مجازی ،دارای کاربردهای گوناگون می باشد.چنانچه استفاده بهینه شود .بسیار مفید و مطالب مورد نیاز سریعا قابل دسترس می باشد.
2 - بعضا شاهد هستیم،که در این دنیای مجازی ،استفاده های غیر اخلاقی می گردد.با قرار دادن مطالب محرک و بی ارزش ذهن و روح افراد صدمه می بیند.
3 - با توجه به جذابیت و اینکه مردم بخاطر گرفتاری های روزمره ،نیازهای خود را از شبکه های مجازی تامین می کنند.لذا شناخت شبکه های مجزا لازم است.
4 - چنانچه اهل قلم و هنر و خطابه،مطالب خود و اهل بیت و مفید را در قالب هنر به تحریر یا نمایش به نحو احسن کنند.کمتر کاربران وقت خود را به شبکه های غیر اخلاقی می گذرانند.
5 - بنده با اینکه در گیر کارهای علمی هستم.ولی احساس تکلیف کردم و در حد توان به فعالیت فرهنگی در شبکه های اجتماعی پرداختم.
6 - ابتدا با فیس بو ک آشنا شدم.در این شبکه اجتماعی افراد گوناگون با سلایق گوناگون فعالیت دارند. لذا با ایجاد یک صفحه اجتماعی و یک گروه اجتماعی ،علاوه بر صفحه شخصی، به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی پرداختم.آدرس آنها در سایت شخصی می باشد.
7 - با عنایت به اینکه دست رسی به فیس بو ک برای عموم سخت بود.لذا تصمیم گرفتم در شبکه های مجازی داخلی فعالیت نمایم.
8 - ابتدا یک وبلاگ ایجاد و کلیه اشعار و مطالب خود و مفید دیگران را در آن قرار دادم.دسترسی به مطالب آسان و آدرس آن در سایت اینجانب می باشد.
9 - کلیه مطالب علمی خود را در سایت ریسر چ گیت قرار دادم.کلیه کتاب ها و مقالات ریاضی بنده در آنجا ارایه شده است.
10 - به منظور جمع آوری کلیه فعالیت های علمی و دسترسی آسان ،اقدام به ایجاد یک سایت جامع علمی و فرهنگی نمودم.که آدرس آن alirejali.ir می باشد.
11-یک کتابخانه مجازی در زمینه آنالیز هارمونیک مجرد شامل کلیه مقالات و کتاب های مفید در سایت ایجاد نمودم.میزان مراجعین جهت بهره برداری از سایت حدود 500 نفر می باشد.
12 - در اینستاگرام،هم مدتی فعال بودم.حدود300 تصویر و مناظر طبیعی زیبا در این مجموعه جمع آوری شده است.
13 -در چندین کانال و گروه عضو می باشم.بعضا از مطالب ا زشتند آنها برای کانال خود استفاده میکنم.
14 - یک گروه بنام دانشجویان و فارغ التحصیلان ریاضی دایر نموده ام. تا امکان بهره مندی از نظرات استادان و دانشجویان ریاضی از سراسر کشور مقدور گردد.در این گروه مباحث علمی و فرهنگی مورد بحث و تباد ل نظر قرار می گیرد.
15- معمولا بین ساعت 11 الی 1 شب در شبکه های مجازی فعالیت دارم.در طول روز اگر فرصت پیدا کنم سر میزنم.
16- با خواندن اشعار و مطالب سایت ها، خوراک لازم برای سرودن اشعار فراهم شده است.حدود 300 رباعی در طول دو سال سروده ام.
17 - یک کانال در تلگرام دایر نمودم.در این کانال کلیه رباعیات اینجانب که به تدریج سروده ام ،به صورت زیبا در قاب آمده است.در این کانال مطالب مفید و گوناگون در زمینه های اجتماعی و فرهنگی آورده شده است.
آنکه نبست بار خود،توشه ره چه می کند
توشه ره چه می بری ،مرگ خبر نمی کند
بار سفر تو بسته ای ،تا که شود نجات تو
هر که بود اسیر خود،بار سفر چه می برد
به پیشنهاد دوستان مبنی بر نوشتن تجارب اجرایی خود،در ذیل نکاتی را که حضور ذهن دارم تقدیم می نمایم.امید است برداشت های غلط از طرح آنها نگردد.اگر کاری کردم انجام وظیفه بوده و انشالله مورد رضای حق تعالی قرار گرفته باشد.تمایلی هم به انجام کار های اجرایی ندارم.مایلم تجارب کسب شده را در زمینه های گو ناگو ن تدوین و در اختیار نسل های آتی قرار دهم. امید است قابل استفاده قرار گیرد.
1 _ پس از اخذ مدرک دکتری در گروه ریاضی مشغول شدم.چند ماهی نگذشته بود که معاونت آموزشی دانشگاه اصفهان پیشنهاد گردید.با توجه به عدم آشنایی با کارهای اجرایی کمیته برنامه ریزی از پیش کسوتان و صاحب نظران دانشگاه تشکیل و در خصوص آینده دانشگاه و مسایل جاری تبادل نظر می کردم.
2 - یکی از کارهایی که پی گیری کردم راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی بود.در آن موقع گروه های آموزشی آمادگی لازم برای دایر کردن دوره های دکتری نداشتند.با بورسیه نمود ن حدود صد نفر از فارغ التحصیل های کارشناس ارشد ممتاز ،به تدریج
حدود 15 دوره دکتری را اخذ مجوز نمودم.تعدادی را در دوران مسیولیت و تعدادی بعد از آمدن بورسیه ها دایر گردید..
3 - اولین گروه هایی که همت به پذیرش دانشجو نمود،گروه ریاضی بود.آقای دکتر اعظم کارشناسی ارشد خود را با نمره 20،که تا کنون به کسی بیست نداده ام،با پایان نامه ای با بیش از 200 صفحه دفاع نمود.و آقای امینی اولین دانشجوی دکتری دانشگاه،تحت راهنما یی اینجانب شروع به تحصیل نمود.تا کنون چندین مقاله چاپ نموده است،ولی هنوز به خاطر گرفتاری های جنبی پایان نامه خود را تدوین نکرده است.
4 - به تدریج خود باوری و توانایی های علمی اعضای هیات علمی شکوفا و به بار نشست.مدیریت تحصیلات تکمیلی و متعاقب آن معاونت تحصیلات تکمیلی تشکیل گردید.ساختار اداری و آموزشی به تدریج سازماندهی جدید پیدا کرد.
5 - اکثر روزها تا دوازده شب به کارهای اداری مشغول بودم.مراقب بودم کارهای اجرایی ،لطمه ای به کار های علمی ام نزند.لذا تصمیم گرفتم برای فرصت مطالعاتی عازم کانادا دا شوم.متاسفانه مدیریت وقت از تامین مالی خود دار ی کرد.لذا با هزینه شخصی رفتم.پس از مدتی با پرداخت شش ماه موافقت شد.
6 - در دوران مدیریت سعی کردم همانند پدری مهربان با زیر مجموعه خود رفتار کنم.همواره از حقوق آنها دفاع و پی گیری میکردم.هیچ گاه پست و مقام برایم ارزش نبود.تنها به ادای وظیفه به نحو احسن فکر می کردم.در ابتدا همه چیز را اید آل می خواستم و ناراحت از بعضی از عملکرد ها می شدم.در مدیریت های بعدی متوجه شدم مردم را همین طور که هستند بپذیرم و با توجه درک و فهم و فرهنگ و توانایی از آنها انتظار داشته باشم.
7-سعی می کردم در برخورد با همکاران کمال ادب و احترام را بکار برم.نکند خدای نکرده موقعیت اجرایی ،مرا فریب دهد.همواره تواضع را پیش گر فته ام. مسایل را با فکر و تدبیر و حوصله و برنامه ریزی با حداقل تنش و اصطکاک انجام می دادم.
8 - هیچ گاه دنبال کسب مدیریت نبودم و همواره عزیزان پیشنهاد می کردند.هر زمان احساس می کردم،امکان ادامه کار ندارم،استعفا میدا دم.تا آخرین لحظات در مسیولیت به نحو احسن انجام وظیفه می کردم.
9 - نوع منصب برای من مهم نبود.روزی مدیریت گروه ریاضی ،روزی ریاست پیام نور اصفهان،روزی معاونت پژوهشی دانشگاه اصفهان ،روزی رفتن به شهر کرد در سمت معاونت آموزشی و پژوهشی و امروز در مسیولیت در جذب هیات علمی و نماینده جذب در کمیسیون ماده 1.آنچه مهم بود ادای تکلیف و اینکه چه کاری به زمین هست و امکان انجام آن هست.
10 - در هر مسیولیت سعی کردم کار های اساسی و زیربنایی انجام دهم.برای مثال،در سمت معاونت آموزشی هدف را راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی گذاشتم.در سمت معاونت پژوهشی،آنجا را در مدت یکسا لی که بودم سازماندهی نمودم و کتب قدیمی را اسکن و ثبت وشروع به انتشار کردم.بطوریکه انتشارات دانشگاه رتبه نخست در کشور را کسب نمود.
11 - در این یاد داشت قصد معرفی فعالیت های خود را ندارم.آنچه می دانم اینکه در انجام وظیفه کو تا هی نکردم.تلاش کردم جوان ها را در مدیریت های گوناگون آشنا به کارهای اجرایی کنم.امروز شاهد هستیم، که در سمت های مختلف مشغول بکار هستند.
12 - در محل کار حضور مرتب و فعال و به مو قع داشتم.کارها را بین افراد تقسیم و نظارت می کردم.کارها کلیدی را بیشتر خو د به عهده می گرفتم. تاکید در حل سریع مشکلات ارباب رجوع و راهنمای و گره گشایی در کارها داشتم.
13 - در دوران مدیریت گروه ریاضی بیشترین جذب هیات علمی در گروه و راه اندازی ریاضیات کاربردی و انتقال به ساختمان جدید را پی گیری نمودم.
14 - در دوران مدیریت پیام نور ،سه واحد پیام نور شاهین شهر و کوهپایه و دولت آباد را ایجاد و با نداشتن بودجه مصوب و با صرفه جویی یک ساختمان جدید برپا نمودم.و تحولات اساسی و ساختاری در آنجا انجام دادم.
15 - در شهر کرد،آنجا تازه به دانشگاه تبدیل شده بود.لذا با مستقر شدن در آنجا و با همکاری عزیزان در جذب هیات علمی و بورسیه نمودن آنها و ایجاد ساختاری دانشگاهی اقدام نمودم.
16 - در مسیولیت صلاحیت عمومی اعضای هیات علمی،گونه ای عمل می شود که هر گز انتظار ندارند.ابتدا با دلهره و در پایان با روی خندان.به هیچ عنوان نگرش های شخصی و سلیقه ای را در بررسی صلاحیت عمومی افراد اعمال نکردیم.همواره خدا را شاهد بر امور قرار داده و از او خواهان هدایت جهت تصمیم گیری در سرنوشت یک عمر تلاش علمی افراد شدیم.
17 - بخاطر پی گیری حقوق زیر مجموعه،بعضا دچار تنش و دل خوری دیگر مسیولین می شدم.اینقدر که به زیر مجموعه و ارباب رجوع احترام می گذاشتم،کمتر از مقامات بالاتر در بر آورد کردن نظرات تحمیلی و غیر متعارف اعتنا می کردم.
18 - در همه دولتها با سلایق گوناگون،دارای مسیولیت اجرایی بودم.بعضا برای ریاست دانشگاه برای سایر شهرها،پیشنهاد شد.اما به خاطر داشتن دانشجویان دکتری و لطمه به کارهای علمی نپذیرفتم.
فکر کنم در این حد کافی باشد.وقت عزیزان را بیش از این نگیرم.التماس دعا از شما عاقبت بخیر ی را از خدای متعال خواهانم.
درزیر نکاتی را درتدریس و پژوهش به اطلاع علاقه مندان می رسانم.امید است مفید و راهنمای عزیزان در فعالیت های علمی قرار گیرد.
1 - در ابتدای استخدام در دانشگاه،میزان محتوای که در کلاس درس ارایه می کردم بسیار زیاد بود.لذا فرصت کمتری برای توضیح و بحث مطالب و در گیر کردن دانشجویان برای یادگیری نمی ماند.لذا در ترم های بعد از حجم مطالب کاستم .
2 - به خاطر داشتن لهجه اصفهانی،دانشجویان دیگر شهرستان ها به سختی صحبت های مرا تعقیب می کردند.لذا تصمیم گرفتم در کلاس بیشتر ادبی و شمرده و آرام صحبت کنم.
3 - اکثر دروس مربوط به رشته خود را تدریس نموده ام.فکر کنم بیش از سی درس متنوع تدریس کرده باشم.پس از آنکه درسی جدید نبود،کتابهای جدید و به روز را تدریس میکردم.
4 - در طول ترم قبل به فکر دروس ترم بعد بودم.معمولا مطالب برای درس را به صورت طرح درس به تدریج در طول ترم تهیه می کردم.بطوریکه در زمان ارایه با دلهره و عجله سر کلاس نروم.
5 - برای آماده شدن برای تدریس،زودتر از منزل حرکت میکردم،بطوریکه حدود یک ساعت قبل از کلاس در گروه آموزشی حضور داشتم.همواره راس ساعت شروع به تدریس می کردم و تا پایان وقت در کلاس می ماندم.بعضا کلاس های تمرین مسایل را خود بعهده می گرفتم و توضیحات اضافی را آنجا ارایه می کردم.
6 - به تجربه آموختم،در جلسات ابتدایی لازم است یک شمای کلی از درس ارایه گردد.بعلاوه لازم است از سوابق تحصیلی افراد آشنا و پیش نیاز لازم برای شروع درس ارایه نمود تا امکان همراه کردن دانشجویان با خود در ارایه درس مقدور گردد.
7 دانشجویان عادت کرده اند دروس را بعضا حفظ و تلاش برای یادگیری کم شده است.لذا در مقاطع تحصیلات تکمیلی افت تحصیلی کاملا مشهود است.سعی میکنم ،در بین تدریس روشهای مناسب برای حل مسایل و اینکه چگونه مطالعه و تحقیق کنند را بیاموزانم .
8 - بعضا عدم تامین نیاز های مالی و روحی و مشکلات شخصی باعث افت تحصیلی می گردد.لذا دانشجو با دغدغه های گوناگون تحصیل می کند.لذا سعی میکنم بطور غیر مستقیم مشاورت و راهنمایی های لازم را به آنها بنمایم.
9-کمک هزینه تحصیلی کافی در دوران تحصیل و اصلاح روش های آموزش می تواند موثر باشد.بعضا در کلاس انسان حتی ی دانشجو مستعد و علاقه مند و کوشا نمی یابد.استاد را خسته و بی انگیزه میکند.
10- دانشجو با چنین سوابقی در مقاطع تحصیلات تکمیلی شروع به کار میکند.پایه آموزشی ضعیف،گرفتاری های گوناگون،دغدغه مدرک و. ...موجب افت علمی کشور می شود.به نظر می رسد ابتدا باید علاقه ها و توانمندی ها شناسایی و با توجه به نیاز جامعه تامین مالی و برنامه ریزی کرد.
11- در مدتی که در مقطع دکتری فعالیت دارم.دانشجویان با توانایی های گوناگون داشته و دیدم.یک دغدغه اصلی نبود فرصت کافی برای تحقیق است.در رشته ریاضی با عنایت به چاپ دو مقاله در مجلات معتبر و داشتن یک پایان نامه خوب،حدود شش سال لازم است.دانشجویان که در ابتدا فارغ التحصیل نمودم،همانند دکتر نصر،نزدیک ده مقاله داشت ،یا دکتر ابطحی چه در دوره دکتری و پس از آن درخشید،حدود سی مقاله در مجلات معتبر به چاپ رسانده است.
12-- عوامل مختلفی باعث تربیت یک دانشجوی دکتری قوی میگردد.
الف) داشتن یک موضوع تحقیقاتی ارزشمند که امکان کار خوب و امکان فراغت از تحصیل در طول سنوات تحصیلی باشد.
ب )داشتن استاد راهنما آشنا به موضوع تحقیقاتی و در صورت لزوم مشاوران و متخصصان نزدیک به موضوع پایان نامه.
ج )نداشتن عجله در چاپ مقاله و تلاش در ارایه یک پایان نامه پر محتوا ،بطوریکه پس از به نتیجه رسیدن پروژه،گل چینی از کارهای خود را در قالب مقاله چاپ کند.
د )کارهای گروهی با مدیریت استاد راهنما و حضور مشاوران و صاحب نظران در موضوع و فعالیت دانشجویان دکتری بعنوان کارگزار و تقسیم کار و تشکیل جلسات هفتگی منظم در پیشبرد و حل مسایل تحقیقاتی بسیار مفید و موثر است.
زندگی گاه چه شیرین به لب و کام من است
زندگی گاه پر از زیور و آن دام من است
زندگی در گرو همت ماست ،می گذرد
زندگی اندک و تنها اثر و نام من است
در ذیل پا ره ای از تجربیات خود را در زمینه تحقیق و تدریس که در دوران عمر خود کسب نموده ام ،آمده است. امید است برای عزیزانی که تازه می خواهند این راه را طی کنند مفید باشد.
1 - در دوران دبیرستان به ریاضی علاقه مند شدم.در کلاس معمولا بهترین نمر ه ریاضی را اخذ می کردم.بعد از تعطیلی مدرسه به کتابخانه های عمومی می رفتم و به خواندن روزنامه و کتاب های ریاضی جنبی و مطالب غیر درسی می پرداختم.
2 - در دوره کارشناسی نیز مطالب غیر از کتب درسی می پرداختم که این امر موجب اشراف بنده به مطالب درسی می شد .در این دوره شاگرد اول دوره شدم .در کلاس مسایل ریاضی راحل تمرین میکردم.
3 - کارشناسی ارشد را در دانشگاه صنعتی شریف شروع کردم.پس از یک ترم تحصیل مصادف با انقلاب فرهنگی دانشگا هها شد.لذا با استفاده از بورس وزارت عازم انگلستان به دانشگاه شفیلد رفتم . این دوره را آنجا به اتمام رساندم.
4 - دوره دکتری را در دانشگاه شفیلد زیر نظر دکتر بیکر در آنالیز هارمونیک مجرد به پایان بردم.و موفق به اخذ جایزه فلت شدم،که معمولا به بهترین فعالیت پژوهشی سال اختصاص می یابد.
5 - در سال 1357 کارشناسی را در دانشگاه اصفهان اخذ و پس از فراغت به عنوان کمک مربی استخدام و پس از اخذ دکتری در سال 1367 در گروه ریاضی به عنوان استاد یار مشغول به کار شدم.
6 - به عنوان ریاضی دان جوان از طرف انجمن ریاضی جهان انتخاب و مقاله خود را در ژاپن ارایه نمودم.نزدیک به 10کشور جهت فرصت های علمی و ارایه سخنرانی در کنفرانس ها شرکت نمودم.
7 - در هر ترم تحصیلی بطور متوسط یک درس جدید یا یک کتاب جدید را تدریس می کردم.انواع روش ها را در نحوه آموزش و پژوهش در ریاضی بکار بردم.به نظر اینجانب آنچه دانشجو با راهنمایی استاد بطور مشترک و گروهی انجام می گردد،موفقیت آمیز بوده است.
8 - یکی از رسالت های اساتید شاگرد پروری است.خداوند توفیق داد که 10 دانشجو ی دکتری در زمینه آنالیز هار مو نیک در شاخه های مختلف راهنمایی کنم که بعضا به مرتبه استادی رسیده اند چندین نفر دیگر انشالله در سال های آتی فارغ التحصیل می شوند.
9 - نقش استاد در بعضی از مراحل بسیار حساس و تعیین کننده است. یکی در ابتدا که دانشجو سر در گم و نیازمند موضوع تحقیق مناسب بطوریکه بتواند در پایان دوره دفاع کند.دیگری پایان دوره است که دانشجو خسته و منتظر دیدن نتیجه کار خود است.
10 - زمان و صرف وقت و هدایت پایان نامه دانشجو،بسیار مهم است. زیرا دانشجو از طرفی می خواهد مقاله بنویسد و از طرفی یک کار ارزشمند انجام دهد.لذا همواره نگران است که جریمه برای طول سنوات نگردد.از طرفی بعضا متاهل هستند و مسیولیت خانواده دارند. آینده شغلی را در ابهام میبینند.
11 - با توجه به تجربیات خود در آموزش و پژوهش مشغول تهیه یک دایره المعارف در زمینه آنالیز هار مو نیک هستم.این کار را با تدوین چندین کتاب و ترجمه شروع نمودم.یک کتابخانه تخصصی مجازی با حدود 4000 مقاله و کتاب ،که خود نوعی دایره المعارف مجازی است ،جهت بهره برداری عموم در سایت شخصی قرار دادم.بطوریکه بطور متوسط حدود 500 بازدید کننده دارد.
11-یک مجله تخصصی بین المللی در زمینه آنالیز هار مو نیک مجرد مشغول راه اندازی هستم.امید است با همکاری ریاضی دانان جهان شاهد مجله ای پر بار باشیم.این باعث اعتبار و اعتلای کشور می گردد.
12 - در تربیت دانشجویان تحت راهنما یی سعی شده در شاخه های گوناگون افرادی تربیت شوند که در مجموع یک هسته علمی قوی در زمینه آنالیز هارمونیک مجرد تشکیل گردد.و حرفی برای گفتن داشته باشند.
فعالیت های فرهنگی و اجتماعی
در ذیل به پاره ای از آنها می پردازم.
1 - در دوران دبستان در کلاسهای قرآن شرکت می کردم.پدرم یک روحانی را بطور هفتگی در منزل دعوت می نمود.همه اعضای خانواده حدود دو ساعت به صحبت های او گوش می کردیم و سوالات خود را می پرسیدیم.
2 - در دوران دبیرستان علاقه به مشاعره داشتم.با هم کلاسی های خود مشاعره می کردم.شعر های خوب زیادی حفظ بودم.
3 - با دوستان دوره دبیرستان در فعالیت های فرهنگی شرکت داشتم.علاقه به خواندن روزنامه داشتم.
4 - دوستان صمیمی از انگشتان دست تجاوز نمی کرد.عصرها در کوچه با بچه ها فوتبال بازی میکردم.
5 - تنها درسی که نمره تک در دبیرستان گرفتم.نمره ورزش بود.معلم ورزش اصرار داشت که باید لباس ورزش ببپوشم و با شورت ورزش کنم .من هم خود داری می کردم.تا اینکه در شهریور ماه با تک ماده کردن آنرا گذراندم.
6 - در دوره لیسانس،در نماز جماعت در مسجد شرکت داشتم.با دانشجویان مذهبی در کنار فعالیت های علمی دوست بودم.تا اینکه اعتراضات دانشجویی شروع شد.بنده هم در اعتصاب و امتناع از شرکت در کلاس شرکت داشتم.این امر باعث شد یک ترم دیرتر فارغ التحصیل شوم.
7 - در تظاهرات خیابانی و راهپیمایی ها شرکت داشتم.قبل از پیروزی انقلاب،در گشت های شبانه شرکت می کردم.در منزل دوستان برای هماهنگی کارها فعالیت ها داشتم.
8 - پس از پیروزی انقلاب،با عنایت به رتبه اول کارشناسی قرار بود به آمریکا در دانشگاه UCLA ادامه تحصیل دهم.اخذ ویزا،
مصادف با اشغال لانه جاسوسی شد.لذا تصمیم گرفتم در ایران ادامه تحصیل دهم.
9 - در آزمون های ارشد در شیراز و اهواز و صنعتی شریف شرکت کردم.در همه آنها قبول شدم.لذا کارشناسی ارشد را در صنعتی شریف شروع کردم.پس از یک ترم انقلاب فرهنگی پیش آمد و دانشگاه تعطیل شد.لذا تصمیم گرفتم با استفاده از بورس وزارت علوم ،جهت ادامه تحصیل به خارج روم.
10 - به عنوان کمک مربی ،در دانشگاه اصفهان در گروه ریاضی ،مشغول به کار شدم.در طول انقلاب فرهنگی به ترجمه کتاب و تدریس در دبیرستان دانشگاه مشغول بودم.
11 - فرصت مناسب بود ،که ازدواج کنم.وزارت هم شرط اعزام را داشتن همسر و داشتن شرایط عمومی قرار داده بود.پس از حدود یک سال بعد و قبولی در مصاحبه که توسط وزارت انجام می گردید.امکان اخذ بورس مقدور گشت.
12 - با اخذ ویزا در کشور ترکیه و رفتن به انگلستان به دانشگاه شفیلید ،دوره کارشناسی ارشد را پس از یک سال به پایان رساندم.
13 - در کنار فعالیت های علمی،فعالیت های اجتماعی و فرهنگی داشتم.دانشجویان بورسیه شب های جمعه دور هم جمع می شدند.به دعا و تفسیر قرآن و تجزیه و تحلیل اخبار می پرداختیم.
14 - در سخنرانی های که در منچستر و لندن برگزار می شد ،بالاتفاق خانواده شرکت می کردیم. در مراسم راهپیمایی به مناسبت های گوناگون در لندن حضور داشتم.
15 - پس از اتمام دوره دکتری،بعد از دو هفته به ایران مراجعت و در گروه ریاضی مشغول به کار شدم.با توجه به مرخصی بدون حقوق از دانشگاه،حدود یک سال طول کشید تا حکم استاد یاری صادر گردید.
16 - با توجه به مشکلات و نیاز کشور به داشتن تحصیلات تکمیلی،تصمیم گرفتم در این قسمت فعالیت نمایم.پس از حدود یک سال به سمت معاونت آموزشی دانشگاه منصوب شدم.لذا اولین دانشجوی دکتری را سر پرستی کردم.
17 - در راه اندازی بسیج اساتید در دانشگاه اصفهان نقش داشتم و در هسته مرکزی حضور داشتم.در تهیه و تدوین اساسنامه شرکت داشتم.بعد از مدتی بسیج اساتید کشور تشکیل گردید.اینجانب بعنوان استاد نمونه بسیجی از طرف سازمان بسیج اساتید کشور و استان معرفی شدم.
18 - حضوری فعال در جلسات هفتگی و اردوها ی فرهنگی داشتم.با توجه به مشغله های گوناگون اخیرا،فعالیت کمتری دارم.
19 - در مدت که ریاست مرکز پیام نور اصفهان را داشتم.به عنوان دبیر برگزاری مسابقات دانشجویی قرآن فعالیت داشتم.
20- در طول یک سالی که معاونت پژوهشی دانشگاه را بعهده داشتم.به عنوان دبیر علمی ،کنفرانس های علمی تحت عنوان اصفهان پایتخت فرهنگی جهان اسلام داشتم.
21-چند سالی هم عضو هیات امنایی مسجد امام جعفر صادق فعالیت داشتم.در آن مدت به تکمیل ساختمان مسجد همت گماردیم .حدود 2000 متر مکعب ساختمان سازی داشتیم.
در ذیل سفرهای خود به کشور های گوناگون و خاطرات خود را بطور خلاصه بیان می کنم.
سفر به انگلستان
1 - برای ادامه تحصیل برای اخذ مدرک دکتری عازم انگلستان در سال 1362 شدم.زمانی که وارد شدم مصادف با شروع تحصیلی دانشگاه شفیلد بود.لذا فرصتی برای رفتن به کلاس زبان نداشتم.بنابرین پس از ثبت نام دوره کارشناسی ارشد را شروع کردم.پس از یک سال موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم.
2 دوره دکتری حدود چهار سال بطول انجامید.ابتدا از بین اساتید موجود دکتر بیکر را بخاطر اخلاق خوب و توانایی و تواضع به عنوان استاد راهنما بر گزیدم.در هر هفته کارهای تحقیقاتی خود را به استاد ارایه و حدود دو ساعت بحث های علمی داشتیم.
3 - ایشان چند موضوع تحقیقاتی برای دوره دکتری پیشنهاد نمودند.پس از دو هفته بررسی و مطالعه موضوع منظم پذیری جبر های اندازه وزن دار را به عنوان موضوع تحقیق بر گزیدم.
4-هر روز حتی روزهای تعطیل از صبح ساعت 8 الی 2 بعد از ظهر در گروه بودم.پس از دو ساعت استراحت و ادای نماز و خوردن غذا تا ساعت 10 شب در دانشگاه مطالعه و تحقیق می کردم.
5 - کنار درس خواندن فعالیت های فرهنگی نیز داشتم.شب جمعه در جلسات خانگی که بطور مرتب تشکیل می شد،در دعای کمیل و تفسیر قرآن شرکت می کردم.
6 - دانشجویان بورسیه با هم یک انجمن اسلامی تشکیل دادند.بعدا با انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا همکاری می کردند.
بنده مسئولیت دفاعی تشکل را داشتم و خانواده ها را برای شرکت در جلسات مذهبی در داخل شهر و خارج شهر هماهنگ می کردم
7 - در راهپیمایی که در لندن به مناسبت های گوناگون بر پا می شد شرکت و خانواده ها را جهت شرکت در آن بسیج و با کرایه نمودن اتوبوس بطور دسته جمعی عازم می شدیم.
8 - همسران دانشجویان بورسیه رفت و آمد خانگی داشتند.خرید های جزیی را با هم انجام می دادند.در هفته یک بار خرید های عمده خانه را انجام می دادم.
9 - دانشجویان بورسیه در ابتدای ورود معمولا در منزل
ما اسکان پیدا می کردند.بنده به اتفاق سایر دوستان در مستقر شدن آنها و کمک و راهنما یی های لازم دریغ نمی کردیم.
10 - برای ملاقات با خانواده دو بار به ایران ،حدود یک ماه،آمدیم.خانواده ها از دوری فرزندان دلتنگ می شدند.اما به خاطر آینده فرزندان صبر و تحمل می کردند.
11 - سال آخر استاد راهنما خواست نتایج تحقیقات را توسط اینترنت،چک کنم.تازه بطور محدود اینترنت در کتابخانه مرکزی فعال شده بود.پس از مدتی نتایج بررسی به من منعکس شد.آن موقع استاد راهنما اجازه تدوین پایان نامه را داد.
12 - تاریخ دفاع،پس از ارایه پایان نامه حدود 9 ماه طول کشید.اما جلسه دفاع حدود یک ربع شد.از من خواستند قضیه کلیدی پایان نامه را با جزییات ارایه کنم.پایان نامه اینجا در آن سال برتر گزیده شد و جایزه فلت را دریافت کردم.
13 - اولین مقاله خو د را در فاصله بین ارایه پایان نامه و دفاع به طور مشترک با استاد راهنما تنظیم و در مجله لندن چاپ شد .جمعا از پایان نامه هشت مقاله به چاپ و استخراج گردید.
14 - برای اخذ ویزا عازم کشور ترکیه شدیم.حدود ده روز در ترکیه اقامت کردیم.انگلستان به خاطر بورسیه بودن زود ویزا داد.
15 - در پایان دوره تحصیل بورس ما تمام شده بود.کارهای علمی در خصوص پایان نامه به اتمام نرسیده بود.از خدا کمک خواستم.اوهم مرا یاری کرد.هر روز دعای توسل و زیارت عاشورا را می خواندم.پس از سی روز پایان نامه قابل ارایه شد و بعد از 9 ماه دفاع کردم.
16 - یاد آمد از طفلی که تا گریه نکند،مادر معمولا شیر نمی دهد.من در مقاطع مختلف رتبه اول بودم.لذا خدا خواست مرا به خود برگرداند.از آن به بعد سعی کردم من هم وقف او باشم.دکتری خود را از او دارم.
سفر به کانادا
1 - پس از حدود 5 سال از فراغت از تحصیل ،جهت دوره فرصت مطالعاتی عازم کشور کانادا شهر آلبرتا ، باتفاق خانواده ،شدیم.حدود هفت ماه در دانشگاه آلبرتا به فعالیت های علمی می پرداختم.
2 - پرو فسور لا یو ،از اساتید صاحب نظر ،در آنجا در زمینه آنالیز هار مو نیک مجرد فعال بود.هفتگی سمینار های علمی توسط ایشان و مدعوین و دانشجویان دکتری بطور مرتب تشکیل می شد.
3 - روزها از صبح تا عصر در گروه ریاضی مطالعه و تحقیق می کردم.سعی می کردم روزی حداقل یک قضیه یا یک مطلب جدید بدست آورم.در طول این دوره موفق شدم سه مقاله آماده چاپ کنم.که بتدریج در مجلات معتبر چاپ گردید.
4 - پس از برگشت از فرصت مطالعاتی،موفق شدم که تقاضای دانشیاری کنم.الحمد الله مورد پذیرش قرار گرفت.فرصت های مطالعاتی،فرصت خوبی برای آشنایی با مطالب جدید و تجدید قوای علمی برای هر بهتر بر گزار کردن دوره های تحصیلات تکمیلی است.
5 - در دوره دکتری متمرکز روی جبر های باناخ با زمینه نیم گروهی بودم.در فرصت مطالعاتی روی فضاهای توابع روی گروه ها متمرکز شدم
6 - در بدو ورود در خانه یکی از دانشجویان دکتری که برای ملاقات خانواده به ایران رفته بود ،مستقر شدیم.پس از مدت کوتاهی یک منزل اجاره کر دیم.
7 - هوا در آنجا بسیار سرد می شد.بعضا سی درجه زیر صفر.سیستم گرماییشزاز طریق پنجره های که در کف زمین تعبیه شده بود ،تامین می شد.پنجره ها چند جداره بود.بطوزیکه دمای داخل منزل بالای صفر می شد.
8 - داخل اتوبوس و ساختمان ها نیز دارای دمای بالای صفر داشت.اتو بوس ها یک جدول حرکت داشتند،لذا افراد حرکت خود از منزل به ایستگاه اتوبوس طوری تنظیم می کردند که دچار سرما زدگی نشوند.
9- با توجه به مسافت بین منزل و محل خرید ،معمولا همسران دانشجویان خرید های جزیی را با اتوبوس یا ماشین های شخصی بطور مشترک انجام می دادند.خرید های عمده نیز با تاکسی و بعضا با دوستان انجام می دادیم.
10 - اخذ ویزا ی کانادا ،زمان بر است. مجوز پزشک معتمد کانادا لازم است.حدود 4 ماه طول کشید . تا امکان اخذ ویزا مقدور شد.
11 - مسیر هوایی طولانی ،دو روز ،از فرودگاه اصفهان به تهران.سپس از تهران به لندن.بعد از توقف چند ساعته به تو ر نتو رفتیم. از تور نتو پس از چند ساعت به آلبرتا رفتم.
12 - با توجه به میزان تغیر ساعت بین ایران و کانادا.وقتی آنجا رسیدیم، روز بود و مصادف باشب ایران بود.زمانی که پروفسور لا یو به منزل ما جهت دیدار اولیه آمد،ما در حالت خواب بودی
سفر به استرالیا
1 - به درخواست اینجانب،جهت فرصت مطالعاتی، برای بار دوم و موافقت پروفسور ویلیس باتفاق خانوا ه به شهر نیوکاسل استرالیا به مدت 9 ماه رفتیم.
2 - در ابتدای ورود در منزل یکی از دوستان،یکی از همکاران دانشگاهی،مستقر شدیم.مدتی دنبال اجاره منزل بو یم.ولی بعلت داشتن چهار فرزند و ضوابط استرالیا امکان تهیه مسکن مقدور نبود.تا اینکه پروفسور ویلیس یک منزل برای ما اجاره کرد.
3 - پس از استقرار در منزل جدید و خرید وسایل لازم،جهت انجام کارهای تحقیقاتی به گروه ریاضی دانشگاه نیو کاسل رفتم.روزها از صبح تا عصر در دفتر کار خود مشغول کارهای علمی و تحقیق بودم.
4 - مو ضوع پیکر بندی گروه ها را مورد تحقیق قرار دادم.کار های مشترک با پروفسور ویلیس شروع نمودم.در پایان دوره منجر به یک مقاله گردید.
5 - به موازات کارهای تحقیقاتی خود،دو مقاله تدوین و پس از باز گشت در مجلات معتبر چاپ گردید.
6 - سه دانشجوی دکتری موضوع پیکر بندی را موضوع تحقیق دوره دکتری قرار دادند.بیش از 6 مقاله چاپ و سه مقاله در حال بررسی برای چاپ قرار دارد.
7 - دوره های فرصت مطالعاتی ،می تواند بسیار مفید برای اساتید باشد.علاوه بر تجربیات خود با آخرین دستاورد های روز آشنامی گردد.بعلاوه کمک می کند با اساتید در خارج از کشور مکاتبات علمی داشت و در تربیت دانشجویان دکتری موثر باشد.
8 - پرو فسور ویلیس و همسرش نسبت به مسایل دینی مقید بودند.با خانواده ایشان رفت و آمد داشتیم.از نظر علمی توانا و با استعداد و بسیار متواضع بود.
9 - یک بار باتفاق دکتر قهرمانی و دو نفر مدعو دیگر برای تفریح و جنگل پیمایی باتفاق خانوا ه به سفر رفتیم.صبح از ابتدای یک جنگل آقایان پیاده روی را شروع کردند و عصر به محل اسکان خانواده رسیدیم.
10 - برای ارایه یک مقاله باتفاق پروفسور ویلیس ،به پایتخت استرالیا رفتیم.در آنجا با پروفسور رندی و پروفسور دیلز و پروفسور لوی از نزدیک آشنا شدم.
11 - در مجموع سفر بسیار خوبی بود.بنده در هر فرصت مطالعاتی با یک مو ضوع جدید آشنا شدم.می توان گفت که مشابه یک دانشجوی دکتری مشغول کارهای علمی بودم و از فرصت بدست آمده حد اکثر استفاده را می کردم.
12 - در فرصت مطالعاتی ،مقالات مورد نیاز برای ادامه کار های تحقیقاتی را جمع آوری نمودم.
13 - پسر بزرگترم پس از گذراندن دوره زبان وارد دانشگاه نیوکاسل شد.او دو سال با هزینه شخصی ادامه تحصیل در دوره کارشناسی برق بود.سپس به ایران مراجعت و در دانشگاه اصفهان کارشناسی خود را به پایان رساند
14 - پسر دومم ،پس از چند ماه اقامت، به ایران برگشت.او دوره دبیرستان را در ایران ادامه داد.چند ماه در دبیرستان استرالیا رفت ولی علاقه ای به ادامه تحصیل در آنجا نداشت.
15 - تنها دخترم با رعایت حجاب درد بستان مشغول به تحصیل شد.
16 - همسرم با همسران سایر دانشجویان آشنا شده بود و خرید های جزیی را دسته جمعی انجام می دادند.معمولا ماهی یک مرتبه دوستان دور هم باتفاق خانواده ها جمع می شدیم.
17 - آب و هوای آنجا بعضا شرجی و بسیار گرم می شد.با دوش گرفتن مقداری آرامش حاصل می شد.
18 - پس از بازگشت از سفر فرصت مطالعاتی تقاضای مرتبه استادی نمودم.الحمدالله مورد موافقت قرار گرفت.ارتقای علمی اینجانب مرهون زحمات خود در دوره دکتری و دوره های فرصت مطالعاتی است.
سفر به ژاپن
1 - پس از اخذ مدرک دکتری ،انجمن ریاضی دانان جهان مرا بعنوان ریاضی دان جوان برگزیدند.در آن موقع یک مقاله در مجله لندن به چاپ رسانده بودم . دو مقاله دیگر هم از پایان نامه استخراج شده بود.
2 - قرار شد یک سخنرانی در کنفرانسی که از طرف انجمن ریا ضی دانان در ژاپن بر گزار می شد ارایه کنم.لذا با تعدادی از همکاران عازم ژاپن شدیم.
3- در مسیر بر گشت چند روزی در چین اقامت کردیم.در این سفر آقایان دکتر زعفرانی و دکتر محمدی حضور داشتند.
4 - به نظر می رسد که فرهنگ غرب در مردم ژاپن اثر خود را گذاشته است.
5-فرود گاه چین که وارد شدیم قدیمی بود.به نظر می رسید مردم از رفاه مناسبی در آن زمان برخوردار نبودند.
6- کنفرانس ریاضی در ژاپن ،شرکت کنندگان زیادی از کشور های گوناگون آمده بود ند و بسیار منظم و خوب بر گزار شد.محل برگزاری مخصوص برگزاری مراسم و کنفرانس ها بود.
7-یک شب که همه را به مهمانی دعوت کرده بودند.غذاهای گوناگون با فرهنگ های متفاوت را آماده کرده بودند
سفر به عربستان
1 - سه بار برای حج عمره و یک بار برای حج تمتع عازم کشور عربستان شدم.
2 - برای یک سفره عمره ثبت نام کرده بودم.در زمان اعزام همسرم سکته کرد و پس از مدتی فوت کرد.لدا سال بعد عازم شدم.
سال بسیار سختی را طی نمودم.نمی دانم این چه امتحانی بود.در هر صورت راضی هستم به رضای خدای متعال.
3 - سفر حج را بسیار دوست دارم.بسیار ارزشمند است.اگر دنبال کار فرهنگی هستیم،افراد برای یک بار هم شده است به حج روند.دو سفر من در ایام ماه مبارک رمضان بود.روزی از خدا خواستم،فرصتی پیش آید که بتوانم در ماه مبارک رمضان با او خلوت کنم.چند روزی نگذشت که یک بار از طریق سهمیه اساتید از دانشگاه شهرکرد و سال بعد از طریق دانشگاه اصفها عازم شدم.
4 - در سفر حج تمتع مادر خود را با ویلچر جهت زیارت خانه خدا بردم.پدرم در اواخر عمر بیمار شد.مادرم 9 فرزند را با زحمات زیاد بزرگ کرد.مرا در بهترین دبیرستان ثبت نام کرد و بهترین تغذیه را برای من فراهم می کرد تا درس بخوانم.خدا او را بیامرزد.
5 - به خاطر دارم بزرگترین گوسفند خریداری شده برای من قربانی شد.بعد از آن سر خود را تراشیدم. به خاطر بیماری مادر زود تر از دیگران اعمال حج را انجام دادم.
6 - در آخرین سفر حج ،همسر دوم حامله بود.خداوند فرزندی دختر به ما داد.مادرش می گفت وقتی اولین بار به زیارت خانه خدا رفتم.فرزند تکان بزرگی در شکم خورد.نام او را نیایش قرار دادم.بسیار با هوش است.علاقه زیادی به صدای اذان دارد و همراه والدین می خواهد نماز بخواند و حرکات نماز را انجام می دهد.
7 - خاطرات خود را در سفر حج در قالب یک مثنوی سروده ام. در مجموعه اشعار نوای دل آمده است.
گفت مولایم رضا اسرار حج نیست تاخیری روا در کار حج
آنکه از حج تمتع وا شود در قیامت کور و نابینا شود
حج فقط سعی و طواف و قصر نیست حاجیان را خانه حق قصر نیست
حج طواف سنگ بر دیوار نیست جز رضای ایزدی درکار نیست
حج نشان دین ابراهیمی است یادی از آیین ابراهیمی است
حج طواف خالق یکتا بود شکر معبودی که بی همتا بود
طوف و قربانی ز حج اصغر است طوف حق اما ز حج اکبر است
در مطاف حق هر آنکس پا نهاد جملگی امیال خود را وانهاد
حاجیان مشغول ذکر و چرخشند قدسیان جانانه اندر گردشند
حج بود لبیک بر امر خدا همچو هفتادو دو تن در کربلا
حج بی اخلاص باشد بی جواب گوییا تشنه لبی سوی سراب
حج رها کردن بود امیال را وا نهادن جملهء آمال را
حج صفای روح را طى کردن است نفس دون را کشتن و پی کردن است
حج تجلی گاه روز محشر است خود مثالی از سرای دیگر است
در حقیقت حج ظهور وحدت است حج خلوص است و صفا و قدرت است
هست اعلام برایت از ستم نیست فرقی مر عرب را با عجم
حاجیان را رمی شیطان ها به سنگ پاک گشتن باشد از هر ریب و رنگ
حج نمودی از حضور امت است حج مطار مومن خوش سیرت است
جامه احرام خود باشد کفن آخرین تن پوش از بهر بدن
هفت را باشد نشان بر مسلمین هم نماز و حسن خلق و اصل دین
کعبه بنیانش ز سنگ کعبه نیست حاجیان را کعبه همچون دکه نیست
کعبه از مهر و محبت پا گرفت از ولایت و ز نبوت پا گرفت
کعبه قربانگاه اسماعیل دل قبله گاه و مقتل هابیل دل
کی شود یارب که حج ما رسد وقت لبیک همه اعضا رسد
گر رجالی وصف حج را گفت چند لیک کی گنجد سخن در چند بند
سفر به عراق
1 - خداوند به ما توفیق داد که دو مرتبه به عراق جهت زیارت امامان معصوم برویم.
2 - در سفر هوایی با مادرم،عازم شدم.در آن سال از فرصت مطالعاتی از خارج از کشور ،کانادا،بر می گشتم.به خاطر دارم در آن سال توفیق حاصل شد چهارده معصوم را زیارت و بعدا سفر حج توفیق شد.
3 - معمولا سالی دو بار به زیارت امام رضا مشرف می شوم.پس از سفر به مشهد به عراق و در سفر برگشت در سوریه مدتی اقامت داشتیم.سپس به عربستان برای حج عازم شدیم.
4 - خداوند توفیق داد تا اشعاری در و صف چهارده معصوم بسرایم.که در مجموعه نوای دل در سایت ووبلاگ شخصی آمده است.طبع شعر را احساس می کنم که از مراقبت از پدر و مادر بالاخص در پایان عمر دارم.
مرغ دلﭘﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ هر دم بسوی کربلا تا ببیند مرقد پاک شهید سرجدا
کربلا یعنی کتاب عشق و ایمان و امید هاله ای آغشته در خون عزیزان شهید
کربلا یعنی که هفتاد و دو تن مرد غیور پاره تن خونین بدن افتاده در دریای نور
کربلا یعنی طواف اهل بیت مصطفی در زمین نینوا بر گرد راس مقتدا
کربلا یعنی هجوم روبهان در نینوا بر حسین و زینب وآل علی مرتضی
کربلا یعنی ابوالفضل رشید با وفا خط شکن در جبهه کفر و عناد و اشقیا
کربلا یعنی پریشان زینب خونین جگر میکند رسوا یزید کینه جوی فنته گر
کربلا یعنی گلوی طفل و تیر ذوشعب جسم خونین کام عطشان کینه و جهل عرب
کربلا یعنی عطش یعنی شراره اشک وآه کربلا یعنی غل و زنجیر و شام و سنگ و کاه
کربلا یعنی به وصل ایزدی محرم شدن با حبیب ومونس دلدار خود محرم شدن
کربلا یعنی لب خشکیده خون خدا راس پر خون قلب محزون گریه های بی صدا
کربلا یعنی سر سر خدا اندر تنور گوییا موسیی عمران بر فراز کوه طور
کربلا یعنی که بیعت باعلی وآل او پیروی از مرتضی هم در عمل هم قال او
کربلا یعنی نیاش با خدای لایزال دل سپردن در حریم پاک حی ذوالجلال
کربلا یعنی جلال وعزت و آل رسول شد تجلی در وجود زاده پاک بتول
کربلا ى یعنی هدایت در صراط مستقیم با شهادت راه بردن سوی جنات النعیم
کربلا یعنی حسین خون خداوند مجید خون او اطهر کند خاک وشود بر ما سعید
کربلا یعنی صلاه و درس دین آموختن شعله های عشق اندر سینه ها افروختن
کربلا یعنی شهادت در ره قران ودین جلوه حق و حقیقت تا ابد بر مومنین
کربلا یعنی که تفسیر کلام حا و قاف یا که پروازی چو عنقا از زمین تا کوه قا
کربلا یعنی رجالی راه رهبر داشتن در رضای حق تعالی یک قدم برداشتن
رازهای موفقیت
اگر افراد راز های موفقیت و شکست خود و تجارب ارزشمند را به تحریر درآ ورند می تواند راهنمایی برای دیگران باشد
در زیر خلاصه ای از رمزهای موفقیت خود در زندگی را اشاره می کنم
۱داشتن هدف در زندگی و تلاش وکوشش در رسیدن به آن با پی گیری و برنامه ریزی.
۲داشتن اعتقاد به خدای متعال و توکل در امور و یاری از او خواستن.
۳تلف نکردن اوقات روازانه و استفاده بهینه از لحظه لحظه وقت خود.
۴داشتن برنامه روزانه, هفتگی ,ماهانه و سالانه و چند سالانه.
۵تحرک و عدم توقف در کارها و داشتن ایده های متعالی و سعی د رسیدن به انها.
۶داشتن همسری دلسوز و راهنما و در طول زندگی و کمک در پیشرف من در کارها.
۷داشتن سلامت روح و روان و خانواده ای دلسوز و راهنما در طول زندگی.
۸پر کردن اوقات فراغت با تفریحات سالم و نوشتن و خواندن مطالب مفید.
9هیچ گاه فارغ التحصیل خود را ندانستم سعی می کردم بیشتر شنونده باشم تا گوینده.
10ـبا افراد ناباب رفت وشد نمی کردم در طول عمر حتی یک سیگار نکشیدم.
11ـ دعای پدر و مادر و رضایت انها از بنده و ادای وظیفه در صورت نیاز.
12ـ به ر انجام رساندن کاری که در دست دارم با زمان بندی و اقدام به موقع .
13ـ از فرصت های گوناگون استفاده بهینه کرده و متناسب با آن شرایط اقدام لازم می کردم.
۱۴ـدر کارها با صبر و فکر اقدام می کردم با عجله و بی دقتی کاری نمی کردم.
15ـاگر کاری را صحیح میدانستم اقدام می کردم در کارهای که مطمین نبودم مشورت و پس از به نتیجه رسیدن قاطعانه و بدون تردید عمل می کردم.
16ـدر طول زندگی راستگو بودم و یاد ندارم د روغی گفته باشم اگر چه بعضا سکوت می کردم.
تجارب علمی و آموزشی
درزیر نکاتی را درتدریس و پژوهش به اطلاع علاقه مندان می رسانم.امید است مفید و راهنمای عزیزان در فعالیت های علمی قرار گیرد.
1 - در ابتدای استخدام در دانشگاه،میزان محتوای که در کلاس درس ارایه می کردم بسیار زیاد بود.لذا فرصت کمتری برای توضیح و بحث مطالب و در گیر کردن دانشجویان برای یادگیری نمی ماند.لذا در ترم های بعد از حجم مطالب کاستم .
2 - به خاطر داشتن لهجه اصفهانی،دانشجویان دیگر شهرستان ها به سختی صحبت های مرا تعقیب می کردند.لذا تصمیم گرفتم در کلاس بیشتر ادبی و شمرده و آرام صحبت کنم.
3 - اکثر دروس مربوط به رشته خود را تدریس نموده ام.فکر کنم بیش از سی درس متنوع تدریس کرده باشم.پس از آنکه درسی جدید نبود،کتابهای جدید و به روز را تدریس میکردم.
4 - در طول ترم قبل به فکر دروس ترم بعد بودم.معمولا مطالب برای درس را به صورت طرح درس به تدریج در طول ترم تهیه می کردم.بطوریکه در زمان ارایه با دلهره و عجله سر کلاس نروم.
5 - برای آماده شدن برای تدریس،زودتر از منزل حرکت میکردم،بطوریکه حدود یک ساعت قبل از کلاس در گروه آموزشی حضور داشتم.همواره راس ساعت شروع به تدریس می کردم و تا پایان وقت در کلاس می ماندم.بعضا کلاس های تمرین مسایل را خود بعهده می گرفتم و توضیحات اضافی را آنجا ارایه می کردم.
6 - به تجربه آموختم،در جلسات ابتدایی لازم است یک شمای کلی از درس ارایه گردد.بعلاوه لازم است از سوابق تحصیلی افراد آشنا و پیش نیاز لازم برای شروع درس ارایه نمود تا امکان همراه کردن دانشجویان با خود در ارایه درس مقدور گردد.
7 دانشجویان عادت کرده اند دروس را بعضا حفظ و تلاش برای یادگیری کم شده است.لذا در مقاطع تحصیلات تکمیلی افت تحصیلی کاملا مشهود است.سعی میکنم ،در بین تدریس روشهای مناسب برای حل مسایل و اینکه چگونه مطالعه و تحقیق کنند
را بیاموزانم .
8 - بعضا عدم تامین نیاز های مالی و روحی و مشکلات شخصی باعث افت تحصیلی می گردد.لذا دانشجو با دغدغه های گوناگون تحصیل می کند.لذا سعی میکنم بطور غیر مستقیم مشاورت و راهنمایی های لازم را به آنها بنمایم.
9-کمک هزینه تحصیلی کافی در دوران تحصیل و اصلاح روش های آموزش می تواند موثر باشد.بعضا در کلاس انسان حتی یک دانشجو مستعد و علاقه مند و کوشا نمی یابد.استاد را خسته و بی انگیزه میکند.
10- دانشجو با چنین سوابقی در مقاطع تحصیلات تکمیلی شروع به کار میکند.پایه آموزشی ضعیف،گرفتاری های گوناگون،دغدغه مدرک و. ...موجب افت علمی کشور می شود.به نظر می رسد ابتدا باید علاقه ها و توانمندی ها شناسایی و با توجه به نیاز جامعه تامین مالی و برنامه ریزی کرد.
11- در مدتی که در مقطع دکتری فعالیت دارم.دانشجویان با توانایی های گوناگون داشته و دیدم.یک دغدغه اصلی نبود فرصت کافی برای تحقیق است.در رشته ریاضی با عنایت به چاپ دو مقاله در مجلات معتبر و داشتن یک پایان نامه خوب،حدود شش سال لازم است.دانشجویان که در ابتدا فارغ التحصیل نمودم،همانند دکتر نصر،نزدیک ده مقاله داشت ،یا دکتر ابطحی چه در دوره دکتری و پس از آن درخشید،حدود سی مقاله در مجلات معتبر به چاپ رسانده است.
12-- عوامل مختلفی باعث تربیت یک دانشجوی دکتری قوی میگردد.
الف) داشتن یک موضوع تحقیقاتی ارزشمند که امکان کار خوب و امکان فراغت از تحصیل در طول سنوات تحصیلی باشد.
ب )داشتن استاد راهنما آشنا به موضوع تحقیقاتی و در صورت لزوم مشاوران و متخصصان نزدیک به موضوع پایان نامه.
ج )نداشتن عجله در چاپ مقاله و تلاش در ارایه یک پایان نامه پر محتوا ،بطوریکه پس از به نتیجه رسیدن پروژه،گل چینی از کارهای خود را در قالب مقاله چاپ کند.
د )کارهای گروهی با مدیریت استاد راهنما و حضور مشاوران و صاحب نظران در موضوع و فعالیت دانشجویان دکتری بعنوان کارگزار و تقسیم کار و تشکیل جلسات هفتگی منظم در پیشبرد و حل مسایل تحقیقاتی بسیار مفید و موثر است.
سوابق و تجارب مدیریتی
به پیشنهاد دوستان مبنی بر نوشتن تجارب اجرایی خود،در ذیل نکاتی را که حضور ذهن دارم تقدیم می نمایم.امید است برداشت های غلط از طرح آنها نگردد.اگر کاری کردم انجام وظیفه بوده و انشالله مورد رضای حق تعالی قرار گرفته باشد.تمایلی هم به انجام کار های اجرایی ندارم.مایلم تجارب کسب شده را در زمینه های گو ناگو ن تدوین و در اختیار نسل های آتی قرار دهم. امید است قابل استفاده قرار گیرد.
1 _ پس از اخذ مدرک دکتری در گروه ریاضی مشغول شدم.چند ماهی نگذشته بود که معاونت آموزشی دانشگاه اصفهان پیشنهاد گردید.با توجه به عدم آشنایی با کارهای اجرایی کمیته برنامه ریزی از پیش کسوتان و صاحب نظران دانشگاه تشکیل و در خصوص آینده دانشگاه و مسایل جاری تبادل نظر می کردم.
2 - یکی از کارهایی که پی گیری کردم راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی بود.در آن موقع گروه های آموزشی آمادگی لازم برای دایر کردن دوره های دکتری نداشتند.با بورسیه نمود ن حدود صد نفر از فارغ التحصیل های کارشناس ارشد ممتاز ،به تدریج
حدود 15 دوره دکتری را اخذ مجوز نمودم.تعدادی را در دوران مسیولیت و تعدادی بعد از آمدن بورسیه ها دایر گردید..
3 - اولین گروه هایی که همت به پذیرش دانشجو نمود،گروه ریاضی بود.آقای دکتر اعظم کارشناسی ارشد خود را با نمره 20،که تا کنون به کسی بیست نداده ام،با پایان نامه ای با بیش از 200 صفحه دفاع نمود.و آقای امینی اولین دانشجوی دکتری دانشگاه،تحت راهنما یی اینجانب شروع به تحصیل نمود.تا کنون چندین مقاله چاپ نموده است،ولی هنوز به خاطر گرفتاری های جنبی پایان نامه خود را تدوین نکرده است.
4 - به تدریج خود باوری و توانایی های علمی اعضای هیات علمی شکوفا و به بار نشست.مدیریت تحصیلات تکمیلی و متعاقب آن معاونت تحصیلات تکمیلی تشکیل گردید.ساختار اداری و آموزشی به تدریج سازماندهی جدید پیدا کرد.
5 - اکثر روزها تا دوازده شب به کارهای اداری مشغول بودم.مراقب بودم کارهای اجرایی ،لطمه ای به کار های علمی ام نزند.لذا تصمیم گرفتم برای فرصت مطالعاتی عازم کانادا دا شوم.متاسفانه مدیریت وقت از تامین مالی خود دار ی کرد.لذا با هزینه شخصی رفتم.پس از مدتی با پرداخت شش ماه موافقت شد.
6 - در دوران مدیریت سعی کردم همانند پدری مهربان با زیر مجموعه خود رفتار کنم.همواره از حقوق آنها دفاع و پی گیری میکردم.هیچ گاه پست و مقام برایم ارزش نبود.تنها به ادای وظیفه به نحو احسن فکر می کردم.در ابتدا همه چیز را اید آل می خواستم و ناراحت از بعضی از عملکرد ها می شدم.در مدیریت های بعدی متوجه شدم مردم را همین طور که هستند بپذیرم و با توجه درک و فهم و فرهنگ و توانایی از آنها انتظار داشته باشم.
7-سعی می کردم در برخورد با همکاران کمال ادب و احترام را بکار برم.نکند خدای نکرده موقعیت اجرایی ،مرا فریب دهد.همواره تواضع را پیش گر فته ام. مسایل را با فکر و تدبیر و حوصله و برنامه ریزی با حداقل تنش و اصطکاک انجام می دادم.
8 - هیچ گاه دنبال کسب مدیریت نبودم و همواره عزیزان پیشنهاد می کردند.هر زمان احساس می کردم،امکان ادامه کار ندارم،استعفا میدا دم.تا آخرین لحظات در مسیولیت به نحو احسن انجام وظیفه می کردم.
9 - نوع منصب برای من مهم نبود.روزی مدیریت گروه ریاضی ،روزی ریاست پیام نور اصفهان،روزی معاونت پژوهشی دانشگاه اصفهان ،روزی رفتن به شهر کرد در سمت معاونت آموزشی و پژوهشی و امروز در مسیولیت در جذب هیات علمی و نماینده جذب در کمیسیون ماده 1.آنچه مهم بود ادای تکلیف و اینکه چه کاری به زمین هست و امکان انجام آن هست.
10 - در هر مسیولیت سعی کردم کار های اساسی و زیربنایی انجام دهم.برای مثال،در سمت معاونت آموزشی هدف را راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی گذاشتم.در سمت معاونت پژوهشی،آنجا را در مدت یکسا لی که بودم سازماندهی نمودم و کتب قدیمی را اسکن و ثبت وشروع به انتشار کردم.بطوریکه انتشارات دانشگاه رتبه نخست در کشور را کسب نمود.
11 - در این یاد داشت قصد معرفی فعالیت های خود را ندارم.آنچه می دانم اینکه در انجام وظیفه کو تا هی نکردم.تلاش کردم جوان ها را در مدیریت های گوناگون آشنا به کارهای اجرایی کنم.امروز شاهد هستیم، که در سمت های مختلف مشغول بکار هستند.
12 - در محل کار حضور مرتب و فعال و به مو قع داشتم.کارها را بین افراد تقسیم و نظارت می کردم.کارها کلیدی را بیشتر خو د به عهده می گرفتم. تاکید در حل سریع مشکلات ارباب رجوع و راهنمای و گره گشایی در کارها داشتم.
13 - در دوران مدیریت گروه ریاضی بیشترین جذب هیات علمی در گروه و راه اندازی ریاضیات کاربردی و انتقال به ساختمان جدید را پی گیری نمودم.
14 - در دوران مدیریت پیام نور ،سه واحد پیام نور شاهین شهر و کوهپایه و دولت آباد را ایجاد و با نداشتن بودجه مصوب و با صرفه جویی یک ساختمان جدید برپا نمودم.و تحولات اساسی و ساختاری در آنجا انجام دادم.
15 - در شهر کرد،آنجا تازه به دانشگاه تبدیل شده بود.لذا با مستقر شدن در آنجا و با همکاری عزیزان در جذب هیات علمی و بورسیه نمودن آنها و ایجاد ساختاری دانشگاهی اقدام نمودم.
16 - در مسیولیت صلاحیت عمومی اعضای هیات علمی،گونه ای عمل می شود که هر گز انتظار ندارند.ابتدا با دلهره و در پایان با روی خندان.به هیچ عنوان نگرش های شخصی و سلیقه ای را در بررسی صلاحیت عمومی افراد اعمال نکردیم.همواره خدا را شاهد بر امور قرار داده و از او خواهان هدایت جهت تصمیم گیری در سرنوشت یک عمر تلاش علمی افراد شدیم.
17 - بخاطر پی گیری حقوق زیر مجموعه،بعضا دچار تنش و دل خوری دیگر مسیولین می شدم.اینقدر که به زیر مجموعه و ارباب رجوع احترام می گذاشتم،کمتر از مقامات بالاتر در بر آورد کردن نظرات تحمیلی و غیر متعارف اعتنا می کردم.
18 - در همه دولتها با سلایق گوناگون،دارای مسیولیت اجرایی بودم.بعضا برای ریاست دانشگاه برای سایر شهرها،پیشنهاد شد.اما به خاطر داشتن دانشجویان دکتری و لطمه به کارهای علمی نپذیرفتم.
فکر کنم در این حد کافی باشد.وقت عزیزان را بیش از این نگیرم.التماس دعا از شما عاقبت بخیر ی را از خدای متعال خواهانم.
به پیشنهاد دوستان مبنی بر نوشتن تجارب اجرایی خود،در ذیل نکاتی را که حضور ذهن دارم تقدیم می نمایم.امید است برداشت های غلط از طرح آنها نگردد.اگر کاری کردم انجام وظیفه بوده و انشالله مورد رضای حق تعالی قرار گرفته باشد.تمایلی هم به انجام کار های اجرایی ندارم.مایلم تجارب کسب شده را در زمینه های گو ناگو ن تدوین و در اختیار نسل های آتی قرار دهم. امید است قابل استفاده قرار گیرد.
1 _ پس از اخذ مدرک دکتری در گروه ریاضی مشغول شدم.چند ماهی نگذشته بود که معاونت آموزشی دانشگاه اصفهان پیشنهاد گردید.با توجه به عدم آشنایی با کارهای اجرایی کمیته برنامه ریزی از پیش کسوتان و صاحب نظران دانشگاه تشکیل و در خصوص آینده دانشگاه و مسایل جاری تبادل نظر می کردم.
2 - یکی از کارهایی که پی گیری کردم راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی بود.در آن موقع گروه های آموزشی آمادگی لازم برای دایر کردن دوره های دکتری نداشتند.با بورسیه نمود ن حدود صد نفر از فارغ التحصیل های کارشناس ارشد ممتاز ،به تدریج
حدود 15 دوره دکتری را اخذ مجوز نمودم.تعدادی را در دوران مسیولیت و تعدادی بعد از آمدن بورسیه ها دایر گردید..
3 - اولین گروه هایی که همت به پذیرش دانشجو نمود،گروه ریاضی بود.آقای دکتر اعظم کارشناسی ارشد خود را با نمره 20،که تا کنون به کسی بیست نداده ام،با پایان نامه ای با بیش از 200 صفحه دفاع نمود.و آقای امینی اولین دانشجوی دکتری دانشگاه،تحت راهنما یی اینجانب شروع به تحصیل نمود.تا کنون چندین مقاله چاپ نموده است،ولی هنوز به خاطر گرفتاری های جنبی پایان نامه خود را تدوین نکرده است.
4 - به تدریج خود باوری و توانایی های علمی اعضای هیات علمی شکوفا و به بار نشست.مدیریت تحصیلات تکمیلی و متعاقب آن معاونت تحصیلات تکمیلی تشکیل گردید.ساختار اداری و آموزشی به تدریج سازماندهی جدید پیدا کرد.
5 - اکثر روزها تا دوازده شب به کارهای اداری مشغول بودم.مراقب بودم کارهای اجرایی ،لطمه ای به کار های علمی ام نزند.لذا تصمیم گرفتم برای فرصت مطالعاتی عازم کانادا دا شوم.متاسفانه مدیریت وقت از تامین مالی خود دار ی کرد.لذا با هزینه شخصی رفتم.پس از مدتی با پرداخت شش ماه موافقت شد.
6 - در دوران مدیریت سعی کردم همانند پدری مهربان با زیر مجموعه خود رفتار کنم.همواره از حقوق آنها دفاع و پی گیری میکردم.هیچ گاه پست و مقام برایم ارزش نبود.تنها به ادای وظیفه به نحو احسن فکر می کردم.در ابتدا همه چیز را اید آل می خواستم و ناراحت از بعضی از عملکرد ها می شدم.در مدیریت های بعدی متوجه شدم مردم را همین طور که هستند بپذیرم و با توجه درک و فهم و فرهنگ و توانایی از آنها انتظار داشته باشم.
7-سعی می کردم در برخورد با همکاران کمال ادب و احترام را بکار برم.نکند خدای نکرده موقعیت اجرایی ،مرا فریب دهد.همواره تواضع را پیش گر فته ام. مسایل را با فکر و تدبیر و حوصله و برنامه ریزی با حداقل تنش و اصطکاک انجام می دادم.
8 - هیچ گاه دنبال کسب مدیریت نبودم و همواره عزیزان پیشنهاد می کردند.هر زمان احساس می کردم،امکان ادامه کار ندارم،استعفا میدا دم.تا آخرین لحظات در مسیولیت به نحو احسن انجام وظیفه می کردم.
9 - نوع منصب برای من مهم نبود.روزی مدیریت گروه ریاضی ،روزی ریاست پیام نور اصفهان،روزی معاونت پژوهشی دانشگاه اصفهان ،روزی رفتن به شهر کرد در سمت معاونت آموزشی و پژوهشی و امروز در مسیولیت در جذب هیات علمی و نماینده جذب در کمیسیون ماده 1.آنچه مهم بود ادای تکلیف و اینکه چه کاری به زمین هست و امکان انجام آن هست.
10 - در هر مسیولیت سعی کردم کار های اساسی و زیربنایی انجام دهم.برای مثال،در سمت معاونت آموزشی هدف را راه اندازی مقاطع تحصیلات تکمیلی گذاشتم.در سمت معاونت پژوهشی،آنجا را در مدت یکسا لی که بودم سازماندهی نمودم و کتب قدیمی را اسکن و ثبت وشروع به انتشار کردم.بطوریکه انتشارات دانشگاه رتبه نخست در کشور را کسب نمود.
11 - در این یاد داشت قصد معرفی فعالیت های خود را ندارم.آنچه می دانم اینکه در انجام وظیفه کو تا هی نکردم.تلاش کردم جوان ها را در مدیریت های گوناگون آشنا به کارهای اجرایی کنم.امروز شاهد هستیم، که در سمت های مختلف مشغول بکار هستند.
12 - در محل کار حضور مرتب و فعال و به مو قع داشتم.کارها را بین افراد تقسیم و نظارت می کردم.کارها کلیدی را بیشتر خو د به عهده می گرفتم. تاکید در حل سریع مشکلات ارباب رجوع و راهنمای و گره گشایی در کارها داشتم.
13 - در دوران مدیریت گروه ریاضی بیشترین جذب هیات علمی در گروه و راه اندازی ریاضیات کاربردی و انتقال به ساختمان جدید را پی گیری نمودم.
14 - در دوران مدیریت پیام نور ،سه واحد پیام نور شاهین شهر و کوهپایه و دولت آباد را ایجاد و با نداشتن بودجه مصوب و با صرفه جویی یک ساختمان جدید برپا نمودم.و تحولات اساسی و ساختاری در آنجا انجام دادم.
15 - در شهر کرد،آنجا تازه به دانشگاه تبدیل شده بود.لذا با مستقر شدن در آنجا و با همکاری عزیزان در جذب هیات علمی و بورسیه نمودن آنها و ایجاد ساختاری دانشگاهی اقدام نمودم.
16 - در مسیولیت صلاحیت عمومی اعضای هیات علمی،گونه ای عمل می شود که هر گز انتظار ندارند.ابتدا با دلهره و در پایان با روی خندان.به هیچ عنوان نگرش های شخصی و سلیقه ای را در بررسی صلاحیت عمومی افراد اعمال نکردیم.همواره خدا را شاهد بر امور قرار داده و از او خواهان هدایت جهت تصمیم گیری در سرنوشت یک عمر تلاش علمی افراد شدیم.
17 - بخاطر پی گیری حقوق زیر مجموعه،بعضا دچار تنش و دل خوری دیگر مسیولین می شدم.اینقدر که به زیر مجموعه و ارباب رجوع احترام می گذاشتم،کمتر از مقامات بالاتر در بر آورد کردن نظرات تحمیلی و غیر متعارف اعتنا می کردم.
18 - در همه دولتها با سلایق گوناگون،دارای مسیولیت اجرایی بودم.بعضا برای ریاست دانشگاه برای سایر شهرها،پیشنهاد شد.اما به خاطر داشتن دانشجویان دکتری و لطمه به کارهای علمی نپذیرفتم.
فکر کنم در این حد کافی باشد.وقت عزیزان را بیش از این نگیرم.التماس دعا از شما عاقبت بخیر ی را از خدای متعال خواهانم.
چگونه تحقیق و تدریس کنیم؟
در ذیل پا ره ای از تجربیات خود را در زمینه تحقیق و تدریس که در دوران عمر خود کسب نموده ام ،آمده است. امید است برای عزیزانی که تازه می خواهند این راه را طی کنند مفید باشد.
1 - در دوران دبیرستان به ریاضی علاقه مند شدم.در کلاس معمولا بهترین نمر ه ریاضی را اخذ می کردم.بعد از تعطیلی مدرسه به کتابخانه های عمومی می رفتم و به خواندن روزنامه و کتاب های ریاضی جنبی و مطالب غیر درسی می پرداختم.
2 - در دوره کارشناسی نیز مطالب غیر از کتب درسی می پرداختم که این امر موجب اشراف بنده به مطالب درسی می شد .در این دوره شاگرد اول دوره شدم .در کلاس مسایل ریاضی راحل تمرین میکردم.
3 - کارشناسی ارشد را در دانشگاه صنعتی شریف شروع کردم.پس از یک ترم تحصیل مصادف با انقلاب فرهنگی دانشگا هها شد.لذا با استفاده از بورس وزارت عازم انگلستان به دانشگاه شفیلد رفتم . این دوره را آنجا به اتمام رساندم.
4 - دوره دکتری را در دانشگاه شفیلد زیر نظر دکتر بیکر در آنالیز هارمونیک مجرد به پایان بردم.و موفق به اخذ جایزه فلت شدم،که معمولا به بهترین فعالیت پژوهشی سال اختصاص می یابد.
5 - در سال 1357 کارشناسی را در دانشگاه اصفهان اخذ و پس از فراغت به عنوان کمک مربی استخدام و پس از اخذ دکتری در سال 1367 در گروه ریاضی به عنوان استاد یار مشغول به کار شدم.
6 - به عنوان ریاضی دان جوان از طرف انجمن ریاضی جهان انتخاب و مقاله خود را در ژاپن ارایه نمودم.نزدیک به 10کشور جهت فرصت های علمی و ارایه سخنرانی در کنفرانس ها شرکت نمودم.
7 - در هر ترم تحصیلی بطور متوسط یک درس جدید یا یک کتاب جدید را تدریس می کردم.انواع روش ها را در نحوه آموزش و پژوهش در ریاضی بکار بردم.به نظر اینجانب آنچه دانشجو با راهنمایی استاد بطور مشترک و گروهی انجام می گردد،موفقیت آمیز بوده است.
8 - یکی از رسالت های اساتید شاگرد پروری است.خداوند توفیق داد که 10 دانشجو ی دکتری در زمینه آنالیز هار مو نیک در شاخه های مختلف راهنمایی کنم که بعضا به مرتبه استادی رسیده اند چندین نفر دیگر انشالله در سال های آتی فارغ التحصیل می شوند.
9 - نقش استاد در بعضی از مراحل بسیار حساس و تعیین کننده است. یکی در ابتدا که دانشجو سر در گم و نیازمند موضوع تحقیق مناسب بطوریکه بتواند در پایان دوره دفاع کند.دیگری پایان دوره است که دانشجو خسته و منتظر دیدن نتیجه کار خود است.
10 - زمان و صرف وقت و هدایت پایان نامه دانشجو،بسیار مهم است. زیرا دانشجو از طرفی می خواهد مقاله بنویسد و از طرفی یک کار ارزشمند انجام دهد.لذا همواره نگران است که جریمه برای طول سنوات نگردد.از طرفی بعضا متاهل هستند و مسیولیت خانواده دارند. آینده شغلی را در ابهام میبینند.
11 - با توجه به تجربیات خود در آموزش و پژوهش مشغول تهیه یک دایره المعارف در زمینه آنالیز هار مو نیک هستم.این کار را با تدوین چندین کتاب و ترجمه شروع نمودم.یک کتابخانه تخصصی مجازی با حدود 4000 مقاله و کتاب ،که خود نوعی دایره المعارف مجازی است ،جهت بهره برداری عموم در سایت شخصی قرار دادم.بطوریکه بطور متوسط حدود 500 بازدید کننده دارد.
11-یک مجله تخصصی بین المللی در زمینه آنالیز هار مو نیک مجرد مشغول راه اندازی هستم.امید است با همکاری ریاضی دانان جهان شاهد مجله ای پر بار باشیم.این باعث اعتبار و اعتلای کشور می گردد.
12 - در تربیت دانشجویان تحت راهنما یی سعی شده در شاخه های گوناگون افرادی تربیت شوند که در مجموع یک هسته علمی قوی در زمینه آنالیز هارمونیک مجرد تشکیل گردد.و حرفی برای گفتن داشته باشند.
13 - تجارب فرهنگی خود را در یک سایت علمی فرهنگی مدون کردم.تا کنون حدود 8000 پایگاه و کتاب و مقاله و مطالب گوناگون در زمینه های شعر و ادبیات و احادیث آمده است.
14 - حدود 2000 بیت شعر در زمینه های گوناگون بالاخص رباعی و مثنوی و غزل سروده ام.سعی شده در هر بیت یک محتوای فرهنگی گنجانده شود.مجموعه کامل اشعار تحت عنوان نوای دل در سایت شخصی رسالت آمده است.
15 - سعی شده که سایت جامع و قابل استفاده برای اقشار مختلف باشد.در اینستاگرام تصاویر زیبا و دیدنی آمده است. در تلگرام مطالب با ارزش و روز آورده شده است.در وبلاگ هم اشعار اینجانب به تفکیک قابل دسترس میباشد.
16 - در مانده عمر سعی دارم مطالب و تجربیات خود و مطالب ارزشمند دیگران را مدون و در اختیار علاقه مندان قرار دهم . انشالله با بهره مندی مردم ، ادای وظیفه در حد توان کرده باشم.
متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف
یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی
چکیده: روز یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی، حضرت امام خمینی بنیانگذار پیام مهم و تاریخی خود را خطاب به گورباچف صدر هیأت رئیسه شوروی سابق صادر کردند. نامه تاریخی امام (ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجید نظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبرکبیرانقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح در باره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه فرمود: از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد. متن کامل پیام امام خمینی(ره) به گورباچف به این شرح است:
جناب آقای گورباچف صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی!
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مساله ای که مطمئناًً باعث موفقیت شما خواهد شد این است سیاست اسلاف خود دایر بر خدا زدایی و دین زدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالا ترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکردهای غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید؛ ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل – البته به شکل دیگر- و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف! ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی با نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگردولت های همسو با شما که دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منافع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف! وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت؛ لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. ظاهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و عقل می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده می شد (لن نومن لک حتی نری الله جهره) می فرماید: (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر). از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است. اصولاً میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه اسلامی بیندازیم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ببرند بسنده می کنیم: این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ می داند کجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است.
پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جناب عالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه ها به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس و نیز به کتاب های سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف که منزه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مساله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابر قدرت ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟! آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابر قدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی می نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
و السلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
منبع: صحیفه نور، ج 21، چاپ اول، صص 66 تا 69
حضرت امام خمینی(س) طی نامه ای وصیت گونه با مضمون اخلاقی- عرفانی و تأکید اهمیت نماز در ترقیات روحانی، با عنوان فرزند برومند خویش حاج سید احمد خمینی (س) موضوعاتی ارزنده، ماندگار و تأثیرگذار را مطرح کردند و کتاب شریف سرالصلوة (معراج السالکین و صلاة العارفین) را به ایشان اهدا کردند.
حضرت امام خمینی(س) طی نامهای وصیت گونه با مضمون اخلاقی- عرفانی و تأکید اهمیت نماز در ترقیات روحانی، با عنوان فرزند برومند خویش حاج سید احمد خمینی (س) موضوعاتی ارزنده، ماندگار و تأثیرگذار را مطرح کردند و کتاب شریف سرالصلوة (معراج السالکین و صلاة العارفین) را به ایشان اهدا کردند. «عزیزم! از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مىرود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیرى مىدهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر مىدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براى او بازمىدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مىگیرد».
خداوندا به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرما!
در این نامه عرفانی که خود وصیتی اخلاقى- عرفانى است و درشب 27 آبان 1365 خطاب به آقاى سید احمد خمینى نگاشته شده، چنین آمده است:
وصیتى است از پدرى پیر که عمرى را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوى سراى جاوید مىرود با دست خالى از حسنات و نامهاى سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت اللَّه- و رجاء به عفو اللَّه است- به فرزندى جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهى- که خداوند به لطف بىکران خود هدایتش فرماید- یا خداى ناخواسته انتخاب راه دیگر- که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید. فرزندم! کتابى را که به تو هدیه مىکنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوى اهل سلوک؛ هر چند قلم مثل منى عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف مىکنم که آنچه نوشتهام از حدّ الفاظ و عباراتى چند بیرون نیست، و خود تا کنون به بارقهاى از این شمّه دست نیافتم.
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر
پسرم! آنچه در این معراج است غایة القصواى آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) لکن از عنایات خداوند رحمان نباید مأیوس شویم که او- جلّ و علا- دستگیر ضعفا و معین فقراء است. عزیزم! کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به ما فوق جبروت است، تا حدّ فناى مطلق که در سجده اول حاصل شود، و فناى از فناى که پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن اللَّه و الى اللَّه. و در این حال، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در کار نیست: هُوَ الأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ.
انکار مقامات اهل معرفت نکنى!
پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت مىکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. فرزندم! از خودخواهى و خودبینى به درآى که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولىّ و صفىّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاریهاى بنى آدم از این ارث شیطانى است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیه شریفه وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّه در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس براى رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزى رسید همه چیز و همه کس اصلاح مىشود.
هواهاى نفسانیه حدّ و حصر ندارد
پسرم! سعى کن که به این پیروزى دست یابى، یا دست به بعض مراحل آن. همّت کن و از هواهاى نفسانیه که حدّ و حصر ندارد، بکاه، و از خداى متعال- جلّ و علا- استمداد کن که بى مدد او کس به جایى نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابى و یابیم به تحقّق یک رکعت آن و مشاهده انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خویش، شمّهاى از مقصد و مقصود اولیاى خدا را استشمام نمودیم، ودورنمایى از صلاة معراج سیّد انبیا و عرفا- علیه و علیهم و على آله الصلاة و السلام- را مشاهده کردیم؛ که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان، و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست- جلّ و علا- شامل شود و دستگیرى کند.
از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن
عزیزم! از جوانى به اندازهاى که باقى است استفاده کن که در پیرى همه چیز از دست مى رود، حتى توجه به آخرت و خداى تعالى. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پیرى مىدهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پیران وعده طول عمر مىدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاى پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براى او بازمىدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مىگیرد.
در جوانی مجاهدت کن
پس در جوانى که قدرت بیشتر دارى به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست- جلّ وعلا- بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر- اگر پیوندى دارى- محکمتر کن؛ و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصیل کن و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودى جز او- جلّ و علا- سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیاى او اگر براى پیوند به او نباشد، حیله شیطانى است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیاى خُلّص چنین بودند و خود را لاشىء مى دیدند؛ و گاهى حسنات خود را از سیّئات مىشمردند. پسرم! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزى غیر او- جلّ و علا- بیشتر شود.
در نماز- این مِرقاة وصول الى اللَّه- پس از هر ستایش، تکبیرى وارد است، چنانچه در دخول آن «تکبیر» است که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، و لو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، تکبیرات است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال مى رساند. چه مىگویم، کى توصیف کند! و چه توصیف کند! و کى را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلى مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است؛ و هیچ از هستى مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خداى تعالى و اجازه او- جلّ و علا- شاید هیچ یک از اولیا سخنى از او نمىگفتند، در عین حال که هر چه هست سخن از او است لا غیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچى کند که هر ذکر، ذکر او است. وَ قَضى رَبُّکَ الّا تَعْبُدُوا الّا ایّاهُ ؛ و ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایَّاکَ نَسْتَعینُ که شاید از لسان حق خطاب به همه موجودات است: وَ انْ مِنْ شَیْءٍ إِلّا یُسبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ این نیز به لسان کثرت است، و گر نه او حمد است و حامد است و محمود انَّ رَبَّک یُصَلّى ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْارْض. پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمتهاى بىمنتهاى اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچ گاه در خدمت به خلق اللَّه خود را طلبکار مدان که آنان به حقّ منّت بر ما دارند، که وسیله خدمت به او- جلّ و علا- هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پرنفعتر است انتخاب کن، نه آنچه براى خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او- جلّ و علا- است.
عالم محضرخداست
پسر عزیزم! خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها یکى از نامه هاى اعمالمان. سعى کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضاى او- جلّ و علا- است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقى، چرا خود چنین نیستى؟! که من خود مىدانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم، و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالبْ حق است اگر چه به قلم مثل منى [است] که از خصلتهاى شیطانى دور نیستم. و به خداى تعالى در این نَفَسهاى آخر پناه مىبرم و از اولیاى او- جلّ و علا- امید دستگیرى و شفاعت دارم. بارالها! تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیرى کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهى ده.
منبع:
صحیفه امام، ج20، ص:154-158
بیا جان را ز نا پاکی بشوییم
بیا تا در پناه حق بگوییم
کجایی دلبر و یار فقیران
بیا تا دم به دم او را بجویم
دانی که چه چیز تا قیامت با توست
اعمال مفید تا نهایت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
با دادن سود بینها یت با توست
عشق یعنی دیدن یار و لقا
عشق جویی در ولی و مقتدا
عشق دانی گنج رحمت گنج جود
شد تجلی عشق حق در کربلا
عشق را تفسیر و تعبیرش خطاست
عشق دانی گوهری نزد خداست
عشق ما باشد هوس,آن عشق نیست
عشق دانی ذات پاک کبریاست