رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

 تحلیلی مثنوی «اصحاب کهف»

به نام خداوند زنده و آمرزنده‌ای که تاریکی غار را به نور معنویت روشن ساخت.
داستان از گروهی جوان آغاز می‌شود؛ جوانانی پاک‌نهاد، از نسلی وفادار که دل خود را از وابستگی به غیر خدا پاک کرده‌اند و جز راه حق، راهی نمی‌جویند.

در زمانه‌ای تاریک، که شاهی ستمگر و بت‌پرست بر مردم حکم می‌راند، این جوانان تن به طغیان و شرک ندادند. با وجود تهدیدها و فشارها، ایمان‌شان نلغزید و زبانشان به ذکر خدای یکتا مشغول ماند. دلشان از نور الهی لبریز بود و از دلبستگی به دنیا و زر و زیور آن گذشتند؛ زیرا پیروزی حقیقی را در عشق به خدا می‌دیدند.

گام‌هایشان استوار بر مسیر یقین بود، نه از بلا می‌هراسیدند و نه غباری بر دل‌شان می‌نشست.
تاج و تخت دنیوی را وانهادند و با اخلاص، ساکن کوی پروردگار شدند. سخنی جز حق نمی‌گفتند و دل به چیزی جز صفا نمی‌بستند. فقط نام خدا را بر زبان می‌آوردند و در مسیر حق ثابت‌قدم بودند.

وقتی ظلم شاه بیش از حد شد، به غاری پناه بردند و دلشان را به داوری الهی سپردند. در آن خلوت‌گاه، چشم و دلشان در خوابی عمیق فرو رفت؛ خوابی که فراموشی زمان را در پی داشت، اما در واقع، تسلیم امر الهی بودند. همان غاری که مأمن صالحان شد، تبدیل به آیه‌ای الهی گردید.

سگی که در آستانه غار پاسبانی می‌داد، خود نشانه‌ای آسمانی شد.
آنان در خوابی طولانی فرو رفتند، خوابی که آرامش جان و تسلای دل را به همراه داشت. نه جسمشان پوسید و نه روحشان پژمرده شد، بلکه ماجرای آن‌ها بر دل‌ها و سینه‌ها نقش بست و حکایتشان جاودانه گشت.

با طلوع خورشید لطف الهی، آن غار تاریک به صحنه‌ای نورانی بدل شد.
رحمت بی‌کران الهی چون امواجی پنهان، بر آنان فرو ریخت.
در خوابی عمیق و دراز، از گردش زمان و دگرگونی جهان فاصله گرفتند.
خداوند زمان را از جریان انداخت و آنان را در تاریخ به یادگار نهاد.

سال‌ها گذشت، بیش از صد سال، و مردمان گمان کردند که ماجرای آنان به فراموشی سپرده شده است. اما به فرمان خدا، چشم گشودند و جانشان را به آیینه‌ی حق متصل دیدند.
وقتی بیدار شدند، جهان را دگرگونه یافتند و از بیداری جان، رازی عظیم دریافتند.

اراده الهی بر این تعلق گرفت که از ماجرای آن‌ها، حجتی آشکار برای اهل زمین ساخته شود؛ تا مردم یقین کنند که روزی خواهد آمد که مردگان زنده می‌شوند و جان‌ها از دل قبرها برمی‌خیزند.
حکمت این ماجرا در اثبات حیات پس از مرگ و معاد نهفته است.

اهل معرفت و بخشندگی، این قصه را نشانه‌ای از کرم و فنا (رهایی از تعلقات دنیوی) دانسته‌اند.

در پایان، شاعر اشاره می‌کند که اصحاب کهف، مظهر وفاداری‌اند و دل اهل حق را صفا می‌بخشند. جوانی که با نور خدا آشناست، از لشکر غیبی خداوند بهره‌مند است.
و در دعایی عاشقانه، از خداوند می‌خواهد که او را از همه بلاها نجات دهد، چرا که «غار عشق خدا»، پناه و تکیه‌گاه او شده است.

در آخر، شاعر این اطمینان را بیان می‌دارد که کسی که دل از دنیا بریده و در غار پناه الهی مأوا گرفته، نه از آشوب دنیا می‌ترسد و نه از کاهش مال و مقام. چون که پناهگاه او، حقیقت محض و پایدار است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

 

  • ۰۴/۰۳/۰۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی