باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۳۳)
صیاد دل
صیاد دل است، در نهان و پیدا
محبوب دل است، جانفزا و والا
گر قصد کند، از تو گیرد جانت
راز دل اوست، بینشان و بینا
وادی حیرانی
سر گشته ام و شوق جانان، تا کی؟
این حیرت بی کران و طغیان، تا کی؟
چون شمع شدم، ولی نمیسوزم من
این گریهی خامش از نهان، تا کی؟
بحر فنا
چون شمع بسوز از برای دلِ دوست
با آتش عشق، شو فدای دلِ دوست
چون قطره اگر ز خویش رستی، آنگاه
در بحر وجود، شو بقای دلِ دوست
کیمیای عشق
از وادی خاک تا سما سوختهام
چون ذره ز شوق، تا فنا سوختهام
هر ذرهی جان، ز شوق تو در تپش است
از آتش عشق، تا بقا سوختهام
وادی حسن
در وادی حسن، یک نظر کافی نیست
دیوانه شدن زین سفر کافی نیست
هر کس که نظر بر رخ هو انداخت
دریافته است، یک گذر کافی نیست
صفای نفس
دل آینه شد، چو از غبارش بردی
از ظلمت نفس، اختیارش بردی
چون صبح، ز نور حق وضو باید کرد
کز دیدهی جان، پردهدارش بردی
سوز عاشقانه
دل در عطش عشق، پریشان شده است
از سوز فراق، دل فروزان شده است
ای نور جمالت، بنما راه وصال
جان از غمت، ای دوست! هراسان شده است
لباس تقوا
اگر خواهی امان از دام غفلت
به تن کن جامه ای سرشار رحمت
حفاظت میکند ما را ز لغزش
ببخشد دل صفا، لطف و نعمت
قفل راز
راز ازلی، مخفی و پنهان است
این گمشدهی در دل و در جان است
با سیر و سلوک میتوان کشف نمود
در عمق وجود، نور حق تابان است
فتح باب
در کوی وصال، رهسپارم هر روز
در بند وجود، بیقرارم هر روز
تا لطف تو یک در ز جهان بگشاید
بر درگه عشق، دل سپارم هر روز
در محضر معشوق و حضور جانان
هر نغمه که برخاست، شعارش نور است
سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۱/۲۳
- ۰۳/۱۱/۲۱