باسمه تعالی
تحلیلی بر داستان قوم تبع
به نام خداوندی که روح و قلم را آفرید، خداوندی که جان و یقین و کرم را بخشید، او خالق هستی و جان بشر است که عقل و فکر و نظر را روزبهروز فزونی میبخشد.
روزی پادشاهی از نژاد یمن و از تبار کهن کیان بود که سپاهی قوی و چابکسوار در اختیار داشت؛ تمام قبایل یمن در فرمان او بودند و همه در عشق و وفاداری به او متحد بودند.
شکوه و جلالش چنان بود که آتش از شرمساری در عمق زمین فرو میرفت. لقب او «تُبّع» بود و برای شاه و امیر بود فرمانرواییاش به گونهای که جهان به فرمانش درآمد.
سپاهش از کنار دجله گذشت و تا کنار رود نیل رسید؛ سپاهیانش مانند کوه استوار و دلاور و با عظمت بودند.
در هر شهری گنجینهای را به تاراج می بردند و در هر دژی چون امواج سواران گذشتند.
تُبّع از دربار بیرون شد و راهی طولانی در پیش گرفت تا به یثرب رسید، شهری پر از فراز و شکوه.
یکی از مردان دانا و سخنور مانند خورشیدی در میان جمع برخواست و گفت:«ای شاه فرمانروا، در یثرب کینه به دل مدار، زیرا این خاک روزی پناه پیامبر است و جهان از نور آن در صفا و روشنایی است.
پیامبری که از سوی خدا میآید، در این شهر پناه و جایگاه خواهد یافت.»
وقتی تُبّع این سخن را شنید، دلش روشن شد، کینه از دلش زدوده شد و روانش آرام گرفت.او به هر کوی و برزن دینار و درهم داد و دل پیر و جوان را شاد کرد.
سه روز در آن شهر مهمان ماند و در شادی و سرور در ایوان و میدانها حضور یافت.اما شاه گفت: «این ماندن در اینجا برای من مقدر نیست و به تدبیر من نمیگنجد.»
پس از یثرب بیرون آمد و به سوی مکه روانه شد، همانند خورشید تابان که بر روح و جان می تابد.شنیده بود که کعبه بیت خداست که از زمانهای بسیار دور پابرجاست.
دلش شوق دیدار آن خانه را داشت و هر گامش یاد کریمانه را به همراه داشت.
به دیدن کعبه،زانو زد و سوگند خورد که از فیض خدا جان و دل او بهرمند شده است.
دستور داد تا جامهای از حمیره بر کعبه بپوشانند از روی احترام و بزرگی.
سه روز در مکه به نجوا و عبادت نشست، با تسبیح و سجاده در شیدایی به سر برد.
چون عبادتش پایان یافت، از مکه به سوی کشورش بازگشت.
مهان و بزرگان شهر را خواند به کاخی که با سیم و جواهر آراسته بود و گفت:«ای مردم حمیر، خداوند سپهر شایسته ستایش است، در مکه نشانه صفا دیدم و از اهل کتاب خدا شنیدم.»
حکایتش را در هر انجمنی به یادگار بگذارید تا عبرت شود بر دل مرد و زن.پرستش خدا و دوری از گناه، ای رجالی ،راه نادرست را به راه راست بدل میکند.
تفسیر و تحلیل بیتها:
بیت 1-4: به نام خداوند روح و قلم ... فزاینده عقل و فکر و نظر
تفسیر: آغاز منظومه با سپاس از خداوند است که روح و قلم را آفریده و به انسان عقل و اندیشه بخشیده تا بتواند بیندیشد و بیاموزد.
بیت 5-7:
یکی پادشه از نژاد یمن ... همه نامداران و فرّختبار
تفسیر: معرفی پادشاه مقتدر از یمن که به واسطه اصالت و قدرت سپاهش شهرت دارد.
بیت 8-10:
یمن را قبایل به فرمان شاه ... که آذر ز شرمش به ژرفی فسُرد
تفسیر: اتحاد قبایل یمن در فرمان او و عظمت و شکوهی که باعث خجالت و کمفروغی آتش در عمق زمین شده است.
بیت 11-15:
لقب بود «تُبّع» ... سپاهش چو کوه و دلیر و جلیل
تفسیر: لقب و فرمانروایی تُبّع که جهان اطرافش فرمانبردار اوست و سپاهی بسیار قدرتمند دارد.
بیت 16-19:
به هر شهر، گنجی به تاراج برد ... به یثرب رسید از سفر، پر فراز
تفسیر: او به هر شهری که رسید غنیمت برد و به یثرب رسید، جایی که مقدس و بلندمرتبه است.
بیت 20-25:
یکی مرد دانا ز اهل سخن ... که این خاک، روزی پناه نبیست
تفسیر: حضور مرد دانایی که به شاه هشدار میدهد نسبت به کینه در یثرب، زیرا این خاک پناه پیامبر است.
بیت 26-29:
چو بشنید تُبّع، دلش شد منیر ... دل پیر و برنا به شادی سترد
تفسیر: شنیدن هشدار و نصیحت باعث روشنایی دل شاه و از بین رفتن کینه در او و شادی مردم.
بیت 30-33:
سه روز اندر آن شهر مهمان بماند ... مرا ماندن اینجا به تدبیر نیست
تفسیر: شاه سه روز در یثرب ماند اما سرانجام تصمیم گرفت به ماندن ادامه ندهد.
بیت 34-41:
برون شد ز یثرب، به مکه روان ... بپوشند بر کعبه از سروری
تفسیر: شاه به سوی مکه حرکت کرد و کعبه را مقدس دانست و احترام بزرگی برای آن قائل شد.
بیت 42-47:
سه روزی به مکه به نجوا نشست ... ز مکه سوی کشورش کرد گام
تفسیر: عبادت و راز و نیاز شاه در مکه، سپس بازگشت او به وطن.
بیت 48-54:
بخواند مهان و بزرگان شهر ... که عبرت شود بر دلِ مرد و زن
تفسیر: شاه بزرگان را گرد آورد و از تجربه خود گفت تا دیگران پند گیرند.
بیت 55-58:
پرستش خداوند و دوری گناه ... برآرد " رجالی" رهِ کج به راه
تفسیر: نتیجه و پیام داستان؛ پرستش خدا و پرهیز از گناه راه درست است و میتواند انسان را از راههای نادرست نجات دهد.
نویسنده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۵/۲۳